خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما در باب عوامل سلطه گری سیاسی جمهوری اسلامی صحبت می کنیم و در این قسمت مشخص هم قرار هست در باب این فلسفه حسینی صحبت بکنیم.
این نگاهی که در دل اسلام شیعی گری به شدت قدرتمند هست و جمهوری اسلامی هم از همون بدو پیدایشش از این نمونه مشخص اسلامی و شیعه گری استفاده کرده و حالا سعی می کنیم توی این قسمت مشخص بیشتر و بیشتر در باب فلسفه وجودیش موجودیتش و چه قدرتی که پیش از انقلاب و بعد از انقلاب به واسطه این نگاه داشته. صحبت بکنیم.
اصولا ما در این ویژه برنامه داریم در باب عواملی صحبت میکنیم که جمهوری اسلامی به نوعی بدون آنها هیچ معنایی نخواهد داشت.
یعنی شما اگر قرار باشد جمهوری اسلامی را بدون این عوامل تصویر بکنید، دیگر چیزی از ماهیت جمهوری اسلامی باقی نمیماند.
همان طور که در قسمت های گذشته هم در باب این موضوعات صحبت کردیم، این یک نمونه هم همتای همان عوامل هست و در قسمت های آتی هم به همین شکل پیش می رویم.
وقتی در باب این عوامل صحبت میکنیم، این عواملی هستند که ماهیت جمهوری اسلامی و ذات جمهوری اسلامی را می سازند.
اصولا جمهوری اسلامی با همین عوامل مشخص معنا میشود.
با تکیه به همین عوامل مشخص است که موجودیت خودشان را به اثبات میرسانند.
هر زمانی که قرار باشد یکی از این عوامل را جمهوری اسلامی به کناری بگذارد، یک چیزی از ماهیت حقیقی خودش باقی نخواهد گذاشت.
همتای همان مباحثی که ما بارها و بارها درباره اش صحبت کردیم و گفتیم که به عنوان مثال کسانی که در دل جمهوری اسلامی به دنبال اصلاحات هستند، هیچ وقت نمی توانند خود را نزدیک به اصول حقیقی جمهوری اسلامی بکنند.
اصول اصلی که باعث پیدایش جمهوری اسلامی و دوام جمهوری اسلامی شده یعنی مثلا شما هیچ وقت نمی توانید در جمهوری اسلامی نزدیک به قانون اساسی بشوید یا قوانین جزایی و مدنی بشوید.
این ها ماهیت جمهوری اسلامی را ساختند.
مثلا مساله ولایت فقیه.
یا به عنوان مثال همین مساله حجاب.
همین نگاه به عزاداری حسینی و نگاه اسلامی و شیعی گری.
شما به هر کدام از این عوامل اگر بخواهید انتقادی داشته باشید، موجودیت جمهوری اسلامی را زیر سوال می برید و اصولا با نقض هر کدام از این عوامل دیگر جمهوری اسلامی وجود نخواهد داشت.
شما تصور بکنید اگر جمهوری اسلامی قرار باشد که از این مکتب شیعهگری خودش فاصله بگیره.
دیگه جمهوری اسلامی نیست که ما بخواییم دربارش صحبت بکنیم.
یعنی شما مواجه میشید با یک نگرشی که داره وجودیت خودش رو وام میگیره از یه سری از عوامل.
یه سری از عواملی که باعث شده این نگاه به وجود بیاد.
دلیل پیدایش ابتداییش هم همین موضوعات مشخص بوده.
یکی از این عوامل مهم و مشخص همین عزاداری های حسینی، همین نگاه شیعهگری به مساله حسین و کربلا هست.
خب قاعدتا ما وقتی نزدیک به این فلسفه عزاداری حسینی میشیم حالا میتونیم در دلش به خیلی از معانی برسیم.
خب ما با ائمه ای روبه رو بودیم که در دوران حیات خودشون به عنوان مثال پیش از حسین وقتی با علی بن ابی طالب رو به رو میشیم حالا تصویری که شیعیان دارن نسبت به علی میدن یه کسی است که حق خودش رو غصب شده دیده.
یعنی تصویر شیعهگری به این شکل هست که جانشین پیامبر به واسطه همان اتفاق غدیر و اصولا به واسطه قرابتی که او با محمد داشته و به نوعی این شیعیان هستند که او را محق ترین فرد برای جانشینی پیامبر می دانستند، او را جانشین بلاعزل و بلامنازع محمد تصویر کردند.
از همان ابتدا همه ما با این مسائل آشنا هستیم.
یعنی مبحث غدیر رو شنیدیم که چگونه محمد اومده و صحبت کرده که بله جانشین من همین علی است که شما دارید می بینید.
فارغ از این که ما بخوایم نزدیک به این معانی بشیم و بخواهیم در باب این موضوعات صحبت بکنیم، در ویژه برنامه های دیگری در بابش صحبت کردیم.
این که چگونه میشه اون حدیث رو و اون داستان رو به نوعی تفسیر کرد که تفسیر های مختلف شیعه و سنی هم دربارش متفاوت هست.
این که در چه روزگاری، در چه اتفاقی، وابسته به چه موقعیتی اون اتفاقات افتاده اما نگاه شیعی قاعدتا همین چیزیه که ما داریم صحبت می کنیم.
شخصی که محق بوده که جانشین پیامبر بشه و عده ای جایگاه او رو غصب کردن و خب داستان شیعه و سنی از همونجا شروع میشه.
اینکه حالا ما مواجه میشیم با اهل سنت که جانشین پیامبر رو ابوبکر و بعد هم عمر و بعد عثمان و در نهایت علی می دونن و حالا نگاه شیعه گری که اعتقاد داره این سه به نوعی خلیفه پیش از علی جایگاه غصبی رو به دست آوردن و اصولا حقشون نبوده که به این جایگاه برسن.
اما تصویری که از علی ارائه میشه در دل همین تفاسیری که حالا مطرح میشه، یه شخصیتی که سکوت میکنه در برابر این غصب حالا کار خاصی انجام نمیده حتی.
مثلا ما مواجه میشیم با داستان هایی که پیرامون کشته شدن فاطمه همسر علی هم نقل میشه که حالا عمر اومده و او رو ضربه بهش زده و پشت در پهلوی او رو شکسته و بعد شبانه این ها اومدن فاطمه رو دفن کردن اما باز هم ما مواجه نمیشیم با علی که حالا بخواد در برابر این قوم که قدرت رو غصب کردن مبارزه ای بکنه و پیش بیاد و جنگی رو ترتیب بده برای احقاق حقوق خودش و اصولا ما مواجه میشیم با یک شخصیت خنثی و ساکت حتی در طول حیات این.
خلیفه گانی که بعد از محمد قدرت رو به دست گرفتن.
ما شاهد همکاری های علی با اون ها هم هستیم.
پس یک تصویری داره در دل شیعه گری مطرح میکنه که حالا یک شخصیتی است محافظه کار که حالا قبول میکنه که سکوت بکنه و به نوعی به زیر این میز نظم نزنه و در برابر این اتفاقات نایسته.
بعد از اون ما مواجه میشیم با حسن فرزند علی که حالا نقل به چه شیعیان و چه اهل سنت.
خلیفه بعد از علی انتخاب میشه دیگه؟
یعنی حالا چه شیعیان که اعتقاد دارن امام دوم شیعیان هست و اهل سنتی که او را به عنوان خلیفه پنجم هم برخی اعتقاد دارند به وجودش.
حالا ما مواجه میشیم با حسنی که حاضر به صلح میشه با معاویه.
و حاضر میشه که در ازای امتیازاتی که میگیره و در نهایت به واسطه شروطی که قرار میده این خلافت رو در اختیار معاویه بذاره و به این جنگ ها به نوعی پایان بده.
جنگی که در دوران علی با معاویه اتفاق افتاد و تا زمانی که حیات داشت علی هم به پیش رفت و ما شاهد جنگ های بین این دو تفکر هم بودیم.
یعنی امویان از یک سمت و علی و اون نگاه شیعیگری هم از سمت دیگه.
اما با به قدرت رسیدن حسن و بعد از اون بیعت باز ما شاهد یک نگاهی هستیم در دل شیعیان که دوباره حاضر به صلح میشه و دوباره حاضر به سکوت میشه.
اما در نهایت با ظهور شخصی مثل حسین حالا پایان میده دهد.
به این سلسله ای که بر پایه سکوت و سکون تصویر شده در دل شیعی.
یعنی ما با یک شیعه گری روبه رو هستیم که اعتقاد راسخ به غصبی بودن جایگاه خلفا داشته اما در برابرش همواره سکوت میکرده و همکاری میکرده.
حالا حسنی هست که بیعت میکنه و با گذاشتن اون شروط مشخص سعی میکنه که اوضاع رو آروم کنه و باز به دنبال درگیری ها و جنگ و جهاد نیست.
اما به یکباره ما مواجه میشیم با حسینی که این چرخه رو تغییر میده.
پس یکی از اصول ابتدایی و اصلی فلسفه ی وجودیت حسینی همین نقطه ی متفاوت از سایر ائمه پیش از خودش هست.
یعنی در نگاه شیعی حالا ما روبه رو میشیم با اون نگاه و اون فلسفه ی قیام که حالا به واسطه شرطی که حسن قرار داده بوده در راستای اینکه بعد از خودش معاویه نمیتونه فرزند خودش رو به عنوان خلیفه انتخاب بکنه.
حالا حسینی که در برابر این ناملایمات ایستادگی میکنه همتای همون اتفاق هست.
در اون اتفاق ابتدایی که علی بوده که حالا احساس میکرده جایگاه او غصب شده.
جانشینی پیامبر برای اون علی بوده.
اما در دوران حیات خودش سکوت میکنه.
با همون خلفا همکاری میکنه.
روابط نزدیکی داشته.
حتی با تصور اینکه این خلفا بودند که همسر او رو کشتن باز هم با اونها نزدیکی و قرابت داشته و ما شاهد درگیری بین این اشخاص نبودیم.
اما حالا به یک باره ما شاهد حسینی هستیم که میخواد قیام بکنه.
داستان کربلا و این فلسفه حسینی و اتفاقاتی که افتاده رو من در یک ویژهبرنامه تک قسمتی دربارش صحبت کردم پیرامون محرم و عاشورا.
حالا میتونید با مراجعه به اون بیشتر در باب این مساله بدونید و فرای اون میتونید کتاب های تاریخی ای که در این راستا وجود داره دارد را مطالعه کنید تا با ماهیت اصلی آن بیشتر آشنا شوید و من تنها به نوعی پیشنهادی که به شما می کنم این است که از هر دو سمت یعنی چه از طرف شیعه و چه از طرف سنی بخوانید تا بهتر و بیشتر بتوانید به یک درک درستی نسبت به موضوع برسید.
نه تنها در باب این موضوع مشخص در باب هر موضوعی که می خواهید تحقیق کنید.
بهترین راه این است که حرف مخالفین و موافقین را بشنوید تا به یک برآیند درستی برسید.
یعنی وقتی ما نزدیک به مثلا مسئله انقلاب جمهوری اسلامی می شویم، حالا بهتر است که کتاب های تاریخی که هر دو سمت نوشته اند و آن هایی که کاملا موضع داشته اند را بخوانیم.
در کنارش اگر کسانی هستند که احساس می کنند موضعی ندارند، کتاب آنها را هم بخوانیم تا در نهایت به یک برآیند درست و مشخصی بتوانیم برسیم.
این که بخواهیم از یک طرف برویم و مثلا کسانی که طرفدار جمهوری اسلامی هستند این تاریخ را مطالعه کنیم، قاعدتا راضی از پیش قاضی بر می گردیم.
حالا فرای این پرانتزی که ما باز کردیم در این بحث.
برگردیم به مساله اصلی.
مساله اصلی دقیقا در این فلسفه حسینی در آن نقطه ابتدایی در این فلسفه قیام شکل میگیرد که حالا ما شاهد یک امامی هستیم که متفاوت از ائمه پیش از خودش دارد رفتار میکند.
حالا حاضر به سازش نیست.
حاضر نیست که صلح بکند.
این جنگ را ادامه ندهد.
حالا او قصد قیام داره.
خب داستان رو هم میدونیم دیگه.
اینکه مردم کوفه به او نامه ای میدهند که ما با تو حاضر به بیعت هستیم.
او کسی بود که حاضر به بیعت با یزید نشد.
به جز او شخصیت های دیگری هم بودند که حاضر به این بیعت نشدند.
اما سرسخت ترینشان همین حسین بن علی بود و حالا با اون نامه ای که از طرف کوفیان میآید، حسین قصد عزیمت به سمت کوفیان رو داره که پیش از اون هم حتما شنیدید که.
کسی رو میفرسته تا اونجا مطمئن بشه که آیا این ها اینها هستند یا نیستند و داستان های تاریخی که اتفاق می افتد.
اما موضوع مهم و قابل بحث ما همین نگاه به قیام است که در نهایت به واسطه این قیام و اتفاقی که می افتد و این فلسفه تازه را شکل می دهد که در دل شیعیان به شدت جاری و ساری می شود و مبدل به یکی از ارکان اصلی فلسفی این نگاه مشخص از دل اسلام می شود.
همین فلسفه قیام است.
همین حادثه تاسوعا و عاشورا و کربلا هست که حالا حسین می رود و آنجا حاضر هست تا آخرین قطره خون به همراه همراهان خودش بجنگد و از بین برود.
پس این نقطه ابتدایی این فلسفه عاشورایی است.
فرای این ما مواجه می شویم با مظلومیتی که او داشته.
اینکه داستان های بی حد و حصری در باب این مظلومیت ساخته می شود و پرداخته میشه و به کرات تکرار میشه از اینکه سر او را چگونه می برند.
دست و پای برادر او ابوالفضل را چگونه می برند و چگونه آب را روی این ها قطع می کنند و.
و چه سرنوشت دردناکی رو برای این ها می سازن؟
چگونه باقیمانده ها رو به اسارت میبرن و داستان هایی از این دست.
باز هم میگم ما در باب این بحث نمیکنیم.
در این قسمت مشخص که این ها تا چه اندازه درست هست.
ما بیاییم از نظر تاریخی دربارش صحبت کنیم.
ما میخوایم در باب این فلسفه وجودی حسینی در دل شیعیان بیشتر صحبت بکنیم تا اینکه حالا در باب راست و دروغش صحبت بکنیم و یا اینکه بخواییم نگاه مشخصی نسبت به این موضوعات داشته باشیم.
ما داریم در باب دو رکن اصلی که این فلسفه حسینی رو به وجود آورده صحبت میکند.
نکته ابتداییش قاعدتا همون نگاه به قیام هست که به نوعی یک نگاه جدید و تازه در دل شیعیان پدید میاره که حالا در قبال این ظلم ها شما نباید سکوت بکنید.
حالا شما باید ایستادگی بکنید و تا آخرین قطره خون تون مبارزه کنید و در نهایت هم حتی کشته بشوید.
فرای این نگاه و این میل به قیام که در دل شیعیان پدید میاره، حالا ما مواجه میشیم با برگه دوم این نگاه که مظلومیت اوست.
حالا مواجه میشیم با این دامن زدن به مظلومیت و در نهایت یک نقطه سومی داره که با حرکتی که مثلا شخصی مثل مختار انجام میده حالا ما مواجه میشیم با اون روحیه انتقام گری که در دل این نگاه شیعهگری و این فلسفه حسینی بیشتر و بیشتر پدید.
یعنی اگر ما بخواهیم به این فلسفه حسینی در دل شیعیان و بال و پر گرفتن اون دقت بکنیم با سه رکن اصلی در دل این فلسفه رو به رو میشه.
یک فلسفه قیام دوم این حجم از مظلومیت و دردمندی که وجود داره و در نهایت فلسفه انتقام و کینه که حالا قرار هست که ما بریم و دوباره حق خودمون رو برگردونیم که حتی اگر شما نگاه بکنید به حرکتی که کسی مثل مختار هم میکنه دوباره برگرفته از همون دو نگاهی است که این فلسفه حسینی در دل او به وجود آورده یعنی ما با مختاری رو به رو می شویم که در وهله اول آزموده شده و آموزش دیده که باید در برابر حق خودش برای گرفتن این حق به میدان بیاد، قیام بکنه و تا آخرین قطره خون هم ایستادگی بکنه و عامل تحریک کننده این کینه و انتقام هم همون مظلومیت حسین در صحرای کربلاست که مدام در حال تصویرگری بوده.
پس ما مواجه میشیم با یک نقطه ای که حالا در دل شیعیان یک راه تازه ای رو به وجود میاره و یک فلسفه جدیدی رو ایجاد میکنه.
خب قاعدتا با توجه به این نگاه فلسفی که نسبت به مبحث حسینی داشتیم، حالا ما روبرو میشیم با جمهوری اسلامی که پیش از قدرت گرفتن و در دوران پهلوی چگونه وارد عرصه سیاسی میشه؟
با میل و با نگاه به همین فلسفه حسینی؟
یعنی حالا ما مواجه میشیم با جمعیتی که از دل نگاه های مختلفی که در دل شیعه گری وجود داشته مثل مثلا نگاه به حسن یعنی برادر حسین.
حالا ما با او مواجه هستیم که حاضر هست مصالحه بکند.
حاضر هست که در برابر دشمن کوتاهی بکند، کنار بیاید با آن قدرتی که در اختیار گرفته.
اما در کنار او ما با فلسفه حسینی روبرو هستیم که قرار بر این دارد که قیام بکند.
قرار هست که وارد میدان بشود و تا آخرین قطره خون بجنگد.
حالا ما مواجه هستیم با جرقه ابتدایی که اصلا این نگاه و این میل به تغییر و انقلاب به واسطه همین نگاه حسینی اتفاق افتاده.
یعنی وقتی ما این را جزو آن المان ها و هژمونی اصلی جمهوری اسلامی برای سلطه گری سیاسی می دانیم، همین موضوع مشخص هست که این ها با استفاده از همین نگاه و همین نگاهی که تصویر شده در سه رکن در راستای قیام در راستای مظلومیت حسین و.
در راستای کینه ورزی و انتقام گیری حالا وارد میدان سیاسی میشه.
حالا ما مواجه هستیم با جماعتی که میگن ما باید قیام بکنیم باید در برابر حقوق از دست رفته و پایمال شده خودمون ایستادگی بکنیم.
حالا خود رو در موضع اون مظلوم قرار میدن که چگونه با ظلم های بیکرانی که مثلا پهلوی داره در قبالشون اعمال میکنه از بین میرن.
یعنی شما مواجه میشید دیگه در طول تاریخی که این جمهوری اسلامی در پی انقلاب بود چگونه استفاده میکرد؟
از همین احساسات و احساسات مردمی که در قبال مثلا حسین وجود داشت و این فلسفه رو در دل اونها به وجود آورده بود.
یعنی ما شاهد شهید سازی ها بودیم.
بلافاصله در پی این بودند که با این نقطه مشخص انسان ها رو احساساتی بکنند.
این تهییج احساسات رو در وجود اونها آنها بکارند.
میبینیم که چگونه در باب مثلا شکنجه ها صحبت میشود.
چقدر به اینها بال و پر داده می شود؟
چگونه در پی شهید سازی ها بودند؟
در صورتی که در دوران شاه با این ها بهترین رفتار ها می شد.
یعنی ما وقتی یک نگاهی به دوران پهلوی می کنیم می بینیم که در دوران پهلوی تریبون در اختیار همین اشخاص بوده.
این اشخاصی که مذهبی بودند و این فلسفه را به پیش می بردند، حالا مقاماتی هم در کشور داشتند، تریبون هایی را هم در اختیار داشتند، مساجدی بوده که همواره در پی همین صحبت ها و پیش بردن همین صحبت ها بوده.
حتی شما وقتی به دانشگاه های کشور و دانشگاه های مطرح کشور هم که رجوع می کنید می بینید که حتی اشخاصی از اینها که صلاحیت استاد شدن در آن دانشگاه را نداشتند مثل شریعتی هم وارد این چرخه می شود و می تواند حالا در آنجا آزادانه صحبت بکند و تریبون در اختیارش هست برای سخنرانی های بیشمار نه در اختیار او در اختیار تمام کسانی که این نگاه های اسلامی را در سر داشتند.
حالا شما مواجه میشوید با جمع کثیری که میتوانند آزادانه صحبت بکنند.
اما باز هم وقتی میخوان از خودشون بگن از اون نقطه مظلومیت خودشون میگن.
بیشتر سعی میکنن خودشون رو در قالب اون مظلوم تصویر بکنن.
من در باب این مسئله صحبت کردم.
در ویژه برنامه ای که در باب تاریخ صد ساله ایران بود.
اینکه چگونه به واسطه رفتار هایی که رضاشاه کرد و بعد از اون محمد رضا شاه کرد.
در نقطه ابتدا این جماعت رو در نقطه مظلومیت قرار داد.
حالا انسان ها با این ها سمپاتی ایجاد میکردند.
فرای فلسفه حسینی اصولا انسان ها با شخصی که مظلوم باشه و به نوعی زیر بار ظلم قرار گرفته باشه سمپاتی در خودشون ایجاد میکنن.
کسی سمت ظالم رو نمیگیره.
اصولا این ذات در وجود انسانی هست که بخوایم سمت مظلوم ماجرا باشیم.
حتی اگر میلی در انسان ها به شرارت هم وجود دارند.
اگر نگاه کنید باز هم آن شخصی است که مظلوم واقع شده، در برابر یک سیستمی قرار گرفته در برابر یک قدرت بزرگی قرار گرفته که حالا داره یک سری شرارت هایی رو هم از خودش نشون میده.
با توجه به ساختاری که پدید آمد در دوران پهلوی، در دوران پهلوی اول و حالا قلع و قمع هایی که مثلا کرد از این جماعت، اینها در نقطه ی مظلومیت قرار گرفتند و با میدان دادنی که پهلوی دوم برای اینها ایجاد کرد، حالا اینها تریبون ها را در اختیار داشتند که بتوانند آزادانه صحبت بکنند و این تفکرات خودشان را هم به پیش ببرند.
حالا با یک فلسفه ای مثل فلسفه ی حسینی خیلی ساده می توانستند جماعت رو به سمت و سوی خودشون بکشونن.
نقطه ی ابتدایی شون این بود که ما باید قیام بکنیم.
همتای سروری که برای خود تصویر کرده بودند.
همتای حسین باید به میدان بیاییم و قیام بکنیم و در برابر این ظلمت ها ایستادگی بکنیم.
فرای آن با تصویر گری خودشان در باب مظلومیت اینکه چگونه دارن شکنجه میشن؟
چگونه به زندان میرن؟
چگونه تبعید میشن؟
چگونه اعدام میشن؟
و ساختن شهید های بیشمار از خودشان.
شما مواجه می شوید با داستان هایی که این ها در باب شکنجه شدن هم تعریف کردند در اون دوران.
خب می بینید که چقدر با حقیقت می تونه فاصله داشته باشه.
اما برگرفته از همین نگاهی است که بر پایه ی مظلوم نمایی شکل گرفته و اون در پی انتقام و کینه ای هستن که بتونن انتقام این دوستانی که دارن در عذاب و ظلم قرار گرفتن رو هم بگیرن.
حالا ما مواجه میشیم با دوران پهلوی که این تریبون ها در اختیار این ها هست و می تونن قدرت رو به دست بگیرند و کم کم هم جامعه رو با خودشون همراه میکنن.
یعنی شما اگر نگاه بکنید به دوران پیش از انقلاب می بینید که چگونه کفه اسلامی سنگینی می کرد.
در اون دوران هر کسی با یک دید ساده ای هم بخواد به اون مسائل نگاه بکنه میتونه این رو به سادگی دریابد که چگونه این قوای اسلامی بود که قدرت اول را در اختیار داشت؟
یعنی شما یک بار با خودتان تصور کنید و با همین نگاه ساده ببینید که چگونه ملی ها از دل آن ملی مذهبی ها پدید می آیند.
کمونیست ها چگونه از دل شان مارکسیست های اسلامی بوجود می آیند؟
و این میل را شما می توانید ببینید که تریبونی وقتی در اختیار هست و در کنارش آن نقطه ای که در مظلومیت در دوران پهلوی اول بوده دست به دست هم میده تا این افکار بیشتر و بیشتر در دل مردم بوجود بیاد.
حالا شما یک تریبونی تحت عنوان مساجد دارید که در دوران پهلوی با قدرت در حال پیش رفتن بود.
این قوا در اختیار شماست و شما در نمازهای جمعه با مردم به صورت مستقیم صحبت بکنید.
همواره با اشخاصی که حالا وارد این میدان میشن صحبت بکنید.
در کنار این خمس و زکات این مردم رو بگیرید و از نظر مالی هم بتونید وارد این چرخه و این عرصه بشید.
با توجه به این عناوین ما در نهایت به نقطه ای رسیدیم که جمهوری اسلامی قدرت را به دست گرفت و بعد از قدرت به دست گیری هم باز ما شاهد این هستیم که این فلسفه حسینی قدرت نمایی که در دوران بعد از انقلاب.
حالا می بینیم که چگونه وارد این عرصه مشخص می شود و در عرصه سیاسی هم مدام دارد از همین فلسفه عاشورایی صحبت می کند.
گاها وقتی نیاز دارد تا قیامی بکند تا در برابر ظلم ها بایستد، بلافاصله می آید و یک تصویرگری از همین نگاه حسینی می کند و حالا طرف مقابل را تشبیه به یزید و ظالم می کند تا وارد این چرخه بشود برای جهاد و جنگ و ایستادگی بلافاصله اگر اتفاقی برایش بیفتد در این عرصه بین المللی و یا عرصه داخلی دست به دامان همان مظلوم نمایی ها می شود.
شما می توانید به کرات این تصاویر را ببینید که وقتی مثلا.
دفتر نخست وزیری فکر می کنم در دوران همان دهه شصت، اوایل دهه شصت یا حتی سال 90 دقیقا تاریخش خاطرم نیست.
وقتی اون بمبگذاری اتفاق می افته اولین حرفی که بیرون میاد تعداد اون هفتاد و دو نفر هست.
هفتاد و دو نفر از سران حکومت در اونجا از بین رفتند و کشته شدند.
شما باز هم دارید این فلسفه رو میبینید که چگونه سعی میکنه روی افکار عمومی تاثیر بزاره؟
یعنی با همون قراردادهایی که از پیش تعیین کرده با همون المان هایی که مدام در این اتفاقات عاشورا تصویرگری کرده.
حالا با استفاده از هموناست که دوباره وارد این چرخه میشه برای همون مظلوم نمایی ها.
حالا میبینید که چگونه از این المان ها داره استفاده میشه تا بتونه وارد عرصه ای بشه تا روی احساسات مردم بیشتر و بیشتر تاثیر بزاره.
و میبینید که چگونه این نگاه ها با هم گره میخوره تا بتونه در کنارش انتقام هم بگیره.
در کنارش وارد جنگ و جهاد هم بشه در کنارش وارد چرخه انتقام و کینه هم بشه.
اگر قرار هست یک رقیب سیاسی خودش رو از صحنه به دور کنه، با همین تهییج احساسات میتونه جماعتی رو همسو و هم باور با خودش بکنه.
جماعتی که در طول سالیان سال مدام همین موضوعات در گوششون خونده شده.
مدام همین فلسفه وجودی حسینی هست که برای اونها تکرار شده و با استفاده از اون چگونه میتونن وارد این چرخه بشن؟
شما مواجه میشید با این استفاده بی حد و حصر از احساسات مردم در جای جای موضوعات سیاسی.
یعنی ما باز شاهد یکی از اون المان های قدرتمند برای سلطه گری سیاسی هستیم.
فرای نگاه های مذهبی که در دل مردم داره رشد پیدا میکنه اما میبینید که چگونه در عرصه سیاست هم از اون استفاده میکنه.
با تهییج احساسات مردم یک دشمنی رو به وجود میارن.
حالا یک تصویر گری در باب ظالم بودن اون او میکند و حالا با مردم در میون میزارن که ما باید قیام بکنیم.
حالا بلافاصله اگر در عرصه سیاسی وارد یک چالش بزرگی بشن تصویر مقابل رو همتای یزید میارن و اون واقعه هم به سمت صحرای کربلا خواهند کشوند و این مظلوم نمایی ها و شهید نمایی ها دوباره پا به عرصه ظهور میذاره تا باز هم از احساسات مردم استفاده بشه.
تا حالا مردمی باشن که دوباره کینه طلب و انتقام جو وارد میدان بشن برای از میان بردن این جماعت.
حالا به سادگی بتونن از کشتار مردمی که هیچ ارتباطی به وقایع هم نداشتن دندان تیز بکنن تا گلوهای اینها رو بدرد.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با اون اتفاق وحشتناک و دهشتناک سال شصت و هفت، میبینید که چگونه پشت سر هم با استفاده از همین نگاه ها هست که میتونن مردم رو به سادگی در خواب فرو ببرن.
حالا میتوانند به واسطه همین انتقام، به واسطه همین کینه افرادی که هیچ نقشی در این موضوعات نداشته اند، تنها با یک جزوه مثلا به عنوان مثال دستگیر شدن رو هم اعدام کنید.
حالا میتونید حتی زن باردار رو هم اعدام کنید.
حالا میتونید زنان رو هم شلاق بزنید.
حالا میتونید به زنان هم تجاوز کنید.
چرا که با توجه به این فلسفه مشخص که یک نقطه اولیه در باب قیام داره حالا مدام در پی تصویر مظلوم سازی از خویشتن هست.
در نهایت به شما احساس کینه و انتقام میده.
حالا شما قادر خواهید بود که هر رفتار غیر قابل تحملی رو هم به پیش ببرید و احساسات مردم هم دست و پا بسته در اختیار شماست تا شما سوار بر این احساسات هر زشتی و ظلمتی رو هم به پیش ببرید.
شما مواجه میشید با رفتارهای ریز و درشتی که در طول این تاریخ اتفاق افتاده به دست جمهوری اسلامی فراری.
ما شاهد این هستیم که اینها برای قدرت نمایی سیاسی هم از همین موضوعات استفاده میکنن.
به عنوان مثال از یکی از این عناوین مثل این پیاده روی هایی که در اربعین دارند به سوی کربلا.
حالا شما مواجه می شوید که دوباره دارند از همین موضوع مشخص سلطه گری سیاسی خودشان را به نمایش می گذارند.
یکی از المان های قدرتمندی است که دارند از آن استفاده می کنند.
حتما مواجه شدید با آن جمله معروفی که خمینی در باب عاشورا دارد که این عاشورا و تاسوعا هست که اسلام را زنده نگه داشته.
خوب قاعدتا به همین اعتقاد دارند.
به همین باور دارند یکی از نکاتی است که با آن می توانند جماعت بیشماری را همسو با خود بکنند.
شما تصور بکنید اگر قرار بود به جای این موضوع مشخص عاشورا و تاسوعا در باب جنگ های محمد صحبت بشود که چه بلایی سر مثلا یهودیان آوردند؟
چگونه مثلا از یک اسیری، از یک زن اسیری وقتی محمد خوشش می آید دستور می دهد که همسر او را بکشند تا او صاحب بر اون اسیر بشه.
اگر قرار بود یه همچین تصویری رو از اسلام در اختیار مردم بزارن آیا این همسویی وجود داشت؟
آیا مردمی بودن که به این سمت و سو کشیده بشن؟
به جز افرادی که سایکوپت باشن و مجنون باشن فرای اونها یا کسانی بودن که وارد این وادی پر ظلمت بشن؟
اگر قرار بود به جای این موضوعات به جای موضوع کربلا و دستان بریده ی ابوالفضل بیاین و در باب جنگ های بی حد و حصری که مسلمانان انجام دادن، جنگ هایی که در برابر ایرانیان اتفاق افتاد و کشتارهایی که از اسرا در طول تاریخ اتفاق افتاد، رفتارها و وحشیگری هایی که محمد در طول حیات خودش انجام داد و قوانینی که اجرا کرد و مجازات هایی که به پیش برد صحبت کنن.
آیا جماعتی بودند که با اونها همسو بشن؟ قاعدتا نه.
انسان به دنبال مظلومان هست.
حالا یک تصویری از یک مظلومی رو دارن برای شما تصویر میکنن که خیلی قدرتمند هر روز در پی تصویرگری های تازه هم بر می آید.
هر روز یک نگاه جدیدی پیش می آید که حالا این ها در صحرای کربلا چه اتفاقاتی افتاده.
شما حتی مواجه می شوید با افرادی که حالا دارند این موضوع را هر روز به روز رسانی میکنند.
در میان این ناله و فغان هایی که میکنند و عزاداری هایی که به پا میکنند هر روز یک ورژن تازه ای رو ما باهاش روبه رو هستیم.
از اتفاقات کربلا انگار هر روز دارد به اینها خبر میرسد.
از آن اتفاقاتی که آنجا افتاده.
هر روز یک واقعه دردناک بیشتر، هر روز از آن ظلمت بی امان گفته اند و انسان ها را همسوی با خود کرده اند.
حالا انسانی که پر از این احساسات است، پر از این احساس خشم است.
حالا به سادگی خود را به نفرت هم وا میگذارد.
حالا به سادگی وارد وادی پر از کینه و انتقام میشود.
احساسات انسانی که پر از این خشم، پر از این درد پر از این رنج شده و یک طرف مظلومی برایش تصویر شده که در طول حیات و در نهایت زندگی بدترین رنج ها رو برده.
حالا پر از اون احساس خشم می تونه به سادگی خودش رو به عصبانیت، عصبیت، وحشیگری، انتقام، کینه و نفرت بفروشه.
به سادگی می تونه وارد این وادی بشه و این کاری ست که جمهوری اسلامی در طول این حیات خودش مدام در حال انجام دادنش هست.
ببینید چگونه سعی می کنه با شکوه این مراسم رو به پیش ببره.
چگونه ارزش و اعتبار بزرگ خودش رو در دل همین مراسم می دونه؟
چگونه این عنوان مشخصه اسلامی و شیعی رو گره زده با وجودیت خودش؟
با ماهیت خودش؟
چگونه سعی می کنه قدرت سیاسی خودش رو مثلا با پیاده روی مردم به سمت کربلا تصویر کنه؟
با دسته های عزاداری در خیابان؟
با خودزنی ها و وحشیگری هایی که اتفاق می افته در دل این دوران تصویر کنه.
چگونه هر بار سعی می کنه مردم رو با همین تصاویر اغوا بکنه؟
با گفتن داستان هایی از کربلا.
همسوی با خودش بکنه و حالا مبدل به این موضوع مشخص شده که بخشی از فرهنگ ایران و فرهنگ سیاسی ایران رو تسخیر کرده.
فرهنگی که برگرفته از همون فلسفه حسینی است که حالا داره در باب قیام صحبت میکنه و در باب عزاداری صحبت میکنه.
شما یک نگاه جزئی نسبت به همین موضوع هم داشته باشیم.
در انتهای برنامه وقتی ما در باب فرهنگ قیام صحبت میکنیم داریم در باب اون جنگ و جهاد و خونریزی و ظلم و ظلمتی صحبت میکنیم که در نهایت حاضر است هر قساوتی رو به پیش ببره.
حتی اگر نقطه ابتدایی و نقطه ای این ماجرا رو بزارید بر پایه اینکه ما یاغی هستیم و حاضریم از حق خود دفاع بکنیم اما با اون تصویرگری که پیرامون عزا و عزاداری حالا داره به شما مدام داده میشه از شما یک تصویر اخته ای رو پدید میاره که سر به پایین دارید و مدام در پی عزاداری هستید.
حالا اون نقطه شکل میگیره که شما بخواید مسخ بشید.
شما بخواید اغوا بشید که نتونید کاری از خودتون به پیش ببرید.
حالا در برابر سیستم حاکمی که قدرت را به دست گرفته و بدترین رفتارها را دارد، شما مسخ و اغوا شده و سکوت می کنید.
حالا این قدرت سلطه گر هست که به شما با توجه به این تصاویر یک تصویر واحد را عرضه می کند که انتقام و کینه هست.
حالا شما مبدل به اشخاصی شدید که مسخ شده در پی همین شخصیت ها به پیش می روید تا دیگران را از میان بردارید.
اتفاقی که در این سپهر سیاسی ایران توسط جمهوری اسلامی افتاده و ما شاهد این فلسفه هستیم که قدرتمندانه دارد به پیش می رود و ماهیت جمهوری اسلامی را هم همین نگاه می سازد.