سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست.
با شما هستم.
این قسمت هفتم از ویژه برنامه برساخت های انسانی است.
ما قراره تو این قسمت در باب اقتصاد صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان این ویژه برنامه مشخص در باب برساخت های انسانی است و ما سعی میکنیم در این ویژه برنامه در باب عناوین مهم برساخت انسانی صحبت بکنیم.
در قسمت ابتدایی سعی کردیم یک پیشگفتار و مقدمه ای پیرامون مساله برساخت ها داشته باشیم تا بتونیم بهتر و بیشتر وارد این بحث بشیم و در قسمت های دیگر هم سعی کردیم در باب عناوین اصلی صحبت بکنیم.
در این ابتدای بحث و پیش از ورود به مبحث اصلی این قسمت بهتر است که یک تصویر کوتاه و کوچک در باب برساخت انسانی داشته باشیم تا بهتر مباحث رو به پیش بریم.
ما وقتی درباب برساخت انسانی صحبت میکنیم منظورمون تمام ارزش ها، هنجارها، باورها، نگاه ها و نهاد هایی است که انسان به وجود آورده و در نگاه ابتدایی انگاری که دور از ذات و طبیعت دنیاست.
اما با ریز شدن و نزدیک شدن به این مفاهیم میبینیم که گاها این برساخت ها برگرفته از بخشی از ذات و طبیعت جهان هست.
برخی از اونها در تضاد هست با هم اما برخی تکمیل کننده ی این نگاه های مشخص است.
در نهایت ما میدونیم که ریشه ی ساخته شدن تمام این برساخت ها زندگی بهتر و رفاه انسان هاست.
حال چه از روی غرض شخصی و یا برای نگاه جمعی.
در نهایت ما میدونیم که مواجه هستیم با برساخت هایی که در جهان به وجود اومده توسط انسان و برای انسان که خیلی از اون ها دچار اشکال ها و ایراداتی است و برخی از اون ها هم نیاز به تغییرات داره و باید که برخی از این برساخت ها رو هم به کناری گذاشت.
حالا وقتی نزدیک به مفهوم اقتصاد میشویم هم یکی از آن برساخت های مهمی است که زندگی روزمره و تمام حیات ما را درگیر خودش کرد.
یعنی شما وقتی درباب اقتصاد صحبت میکنید میدانید که یک دریای عظیمی از تمام زیست بشری را تحت پوشش خودش قرار داده.
امروز که اقتصاد مبدل به آن ریشه حیاتی زندگی ما شده، یعنی شاید در دوردست های انسان ها برای پیدا کردن غذا به بیرون می رفتند، تلاش میکردند و بزرگترین عامل برای زیست و حیات شان همان به دست آوردن غذا و آب بود.
حالا امروز همون قضیه و همان شکل است.
اما در راستای برساخت تازه ای که تحت عنوان اقتصاد میشناسیم.
حالا امروز انسان ها برای زندگی کردن و ادامه حیات نیاز دارند که در این نهاد تازه بنا شده انسانی قدم بردارند، آن را بشناسند و حالا بتوانند زندگی شان را به پیش ببرن.
حالا هر جوری که این نهاد و این برساخت انسانی شکل بگیره و کشور متبوع که انسان درش زندگی میکنه ساختار بهش داده باشه میتونه شرایط زندگی انسان ها با هم متفاوت باشه.
شما میتونید در نقطه ای زندگی کنید که جا برای زندگی معمولی هم به شما نده.
شرایط امروزی که در ایران وجود داره اقتصاد بیماری که جمهوری اسلامی پدید آورده، با تمام نادانی هاش، بی سوادی هاش، بیچارگی هاش، نابلدی ها و جنگ ساختن ها و الی آخر ماجرا ها.
شما میتونید در این شرایط زندگی کنید و زندگی خود را از دست رفته ببینید.
پس میدونید که اقتصاد قاعدتا اون نهاد مهم و قدرتمندی است که زندگی انسان ها رو تا چه اندازه تحت تاثیر خود قرار میده.
همه چیز خلاصه به همون خوردن و پوشیدن و نیازهای ابتدایی هم نمیشه.
حتی شما شاهد این نهاد هستید که تا چه اندازه بر زیست جمعی ما تاثیر گذار است.
شما می دانید که فقری که در دل این سیستم های اقتصادی به وجود می آید و جماعتی را به آن دهک های پایین جامعه میفرستد چگونه مسبب به وجود آمدن جرم ها و جنایات میشود؟
چگونه میتواند یک جامعه را بیمار تر و زخمی تر و رنگین تر بکند؟
چگونه میتواند انسان ها را مبدل به هیولا هایی بکند که باعث دگرآزاری های بیشمار بشود حتی باعث آزار خویشتن بشود؟
پس ما میدانیم که اقتصاد سر بی انتهایی دارد و در تمام زندگی جمعی ما وارد شده و داره زندگی رو به پیش میبره.
قاعدتا وقتی درباره اقتصاد صحبت میکنیم میدونیم که ریشه های ابتدایی انسان از همون نقطه های آغازین حیات هم میل به تجارت کردن رو در خود داشته.
قاعدتا در اون شکل های ابتدایی خودش که ما تحت عنوان مبادلات بشناسیم.
اما انسان ها از همون نقطه های آغازین هم سنگ بنای این نگاه اقتصادی رو قاعدتا قرار دادن.
یعنی اگر یک انسانی بود که رفت و یک میوه ای پیدا کرد، حالا بعد از این که اون میوه رو به اندازه کافی خورد و یا خواست یک میوه تازه ای رو مزه کنه، به فکر مبادله کردن اون و تعویض کردن اون بود.
این هم برگرفته از همون میل ذاتی برای زندگی کردن هست.
انگاری که از همون نقطه ابتدائی هم این میل و میل شخصی بوده.
انگار اصولا مبحث اقتصادی با میل جمعی ما و با زندگی جمعی ما سر سازش نداشته چرا که از همون نقطه ابتدایی هم شما می تونید میل به بوجود آوردن این مبادلات رو در دل اون خواسته های شخصی و امیال های شخصی ببینید که حالا انسان نیازمند اون تنوع هست، نیازمند یک محصول تازه است و دوست داره از یک مزه تازه استفاده بکنه.
پس انگاری که داره به ما این تصویر ارائه میده که بله موضوع اقتصاد و این برساخت اقتصاد از همان نقطه ی ابتدایی میل در یک نیاز شخصی داشته و به این واسطه شکل گرفته و حالا هر روز و هر بار که بیشتر و بیشتر پیشرفت کرده هم در همین داستان داره قدرت میگیره.
شاید این تعریف خیلی باب مزاج جماعت راستی باشه که لذت میبرن از تعاریفی که در نهایت انسان رو به یک میل ذاتی برای به دست آوردن ثروت و مالکیت و قدرت باشه.
اما اگر بخوایم عمیق تر بهش نگاه کنیم در کنار اون و مترادف با اون نگاه های ابتدایی کمون رو هم داریم.
یعنی اون زندگی اشتراکی که انسان ها داشتن.
خب قاعدتا انسان ها گفتیم جمعی نگاه میکردن، جمعی فکر میکردن به واسطه اون ذاتی که در وجود خود دارن و میلی که نسبت به زندگی اجتماعی دارن.
خب با توجه به همین موضوع میتونیم بدونیم که این انسان و این میل زندگی جمعی در نهایت اون رو به یک داستانی برای زندگی اشتراکی هم خواهد رسوند.
همون طوری که وقتی تاریخ رو هم مطالعه میکنیم میرسیم به این برهه از تاریخ.
این برهه ای که قدمت بالایی هم داره انگار انسان ها خواسته اند تا در کنار هم زندگی کنند و از اون چیزی که در اختیار دارند با هم و در کنار هم استفاده کنند.
چرا که خب قاعدتا تلاش جمعی اون ها میتونه ثمره ی بهتر و بیشتری هم بهشون بده و از نظر بقا هم میتونه بهشون کمک کنه.
تا اینکه اگر هر کسی به فکر زندگی فردی خودش باشه، یعنی اون نقطه تلاقی ابتدایی انسان که میدونه برای بقا نیازمند به زندگی جمعی و اجتماعی با دیگران هست.
قاعدتا این تعاریف مارو به سمتی میرسونه که اقتصاد و اصولا ریشه ی پیدایش اقتصاد باز هم سر در گرو امیال انسانی و ذات انسانی داشته.
اما متفاوت میتونه از طریق نگاه شخصی شکل گرفته باشه یا نگاه جمعی هم توی خیلی از برساخت ها.
اما در اینجا قاعدتا پررنگ تر هست.
ما وقتی در باب پیدایش این تجارت و اقتصاد صحبت میکنیم، قاعدتا ریشه های ابتداییش در همین مبادلات اتفاق می افتد و بعد از آن هم ما مواجه میشویم با نگاه های کمون و در نهایت این داستان ها با هم پیش میروند تا انسان رو به اون نقطه ای میرسانند که حالا وارد حیطه ای همپایه با مالکیت و ارزش گذاری ها بشوند.
یعنی ما در نهایت در این سفر طول و درازی که در دل اقتصاد و تکامل اقتصاد در دل زندگی جمعی انسانی داریم، این نهاد که هر روز قدرتمند تر میشود و به فراخور خیلی از عناوین و برساخت های دیگر انسانی که بارها درباره اش صحبت کردند، انگاری اتفاقی به وجود می آید و اتفاقی به پیش میرود.
اقتصاد هم همتای آن هاست.
اتفاقی به وجود می آید و اتفاقی به پیش میرود.
کسی برایش فکر خاصی نمیکنه و فقط میزاره تا خودش پیش بره.
هر جایی که دوست داشته باشه هم به پیش میره.
امروز شما وقتی مواجه میشید با این نگاه های اقتصادی راست اصلا تمام صحبتم در گرو همین بازار آزاد هست.
یعنی در گرو همین اتفاقی بودن.
همه چیز در گرو رها کردن اون برای این هست که به دور از هر گونه نظم دادن و نگاه نظام مندی به او داشتن حرکت بکنه.
این نگاهی است که از همون ابتدا در دل اقتصاد اتفاق افتاده و امروز هم هواداران بی حد و حصری داره که دوست دارن این رویه رو به پیش ببرند.
اما در نهایت با تمام تفاسیر در دل اقتصاد ما مواجه میشیم با این مضامین مشخصی که دنیای امروز مارو پدید آورده.
شما مواجه میشید با این مفهوم مالکیت مفهوم مالکیتی که باز هم سر در گرو مفاهیم خداوندی داره.
شما وقتی در باب عناوینی که تحت عنوان خدا می شناسیم صحبت میکنید، در باب فرهنگ ها و برساخت های بازتولید شده توسط مفهوم خدا صحبت می کنید، یکی از آن ها همین مالکیت است.
ما می دانیم که مالکیت آن نگاه خداوندی را قدرتمند تر کرده، حتی اگر بخواهیم بگوییم که خودش مستقیما به وجود نیاورده که شاید حتی بوجود آورنده اش هم خودش بوده.
اما حتی اگر بخواهیم قبول کنیم که بوجود آورنده اش نبوده، قاعدتا مستحکم کننده ترین عنوان در این داستان همین مفاهیم خداوندی بودن این مفاهیم بوده که ما رو به اون سمت و سو رسونده که مالکیت رو گرامی بداریم.
شما به تمامی عناوین و کتب آسمانی نگاه بکنید.
به اون نگاهی که خدا تصور میکنه نگاه بکنید که چگونه خود را مالک بر دیگران میداند و این مالکیت رو مدام و ادامه دار داره گسترش میده.
اون نگاهی که نسبت به مرد و زن داره، نگاهی که زن رو به نوعی اسباب و ابزاری برای مرد می آفریند.
حالا ملکیت او رو در اختیار مردان میزاره یا اصلا نگاهی به فرزند و فرزند آوری رو نگاه بکنید.
در تمام این ادیان چگونه این ها مبدل به محصولی میشوند برای پدر و مادر خودشان؟
چگونه حتی کشتن فرزندان هم تبعاتی نخواهد داشت؟
این ها همه داره نوید این رو به ما میده که مالکیت تا چه اندازه در این نگاه خداوندی وجود داره و یکی از اون برساخت های مهم و قدرتمند هست که حالا وارد حیطه اقتصاد هم میشه.
حالا شما وارد حیطه اقتصاد میشید که در دل اون مالکیت یک رکن اصلی و اساسی است.
همون چیزی است که امروز جهان رو تا این اندازه آلوده در نابرابری ها کرده.
شما اگر امروز میبینید که مثلا در یک جایی یک شخصی است که پونصد تا خونه برای خودش داره و داره ازشون سودش رو میگیره و اجاره اش رو میگیره و زندگی میکنه، در برابر جماعتی که سالیان سال کار کردن و زحمت کشیدن اما حتی نمیتونن توی یک خونه چند متری حتی اجاره نشین هم باشن.
شما میتونید ردپای این مالکیت رو ببینید.
در دل این مالکیت میتونید از بین رفتن و نابودی و آزادی رو ببینید.
اختیار رو ببینید.
برابری رو ببینی.
در نهایت می توانید به نقطه ای برسید که در انتها کسی که قدرت بیشتری دارد آزادی بیشتری خواهد داشت.
کسی که قدرت بیشتری دارد، ثروت بیشتری خواهد داشت اما به هزینه فقیر شدن جماعت بی ارزش گذاری هایی که در دل این اقتصاد شکل می گیرد است که دنیا را تا این اندازه آلوده و ناهنجار کرده.
ارزش گذاری پیرامون مباحث کار امروز شما با جهانی رو به رو هستید که در دلش مشاغلی به وجود آمدند که ارزشی ندارند.
اگر ارزشی ندارند چرا وجود دارند؟
چرا قرار بر انجام دادنش هست؟
اگر از نظر این جماعت با کمالات مثلا تمیز کردن زباله ها از سطح شهر و رفتگر بودن و سپور بودن کار بی ارزشی است و ارزش لازم رو نداره، چرا این کار رو از بین نمیبرن؟
و اگر فکر میکنید که جهان اینگونه به پیش خواهد رفت اگر مثلا نونوایی نباشه که نونی بپزه شما میتونید زندگی کنید.
خوب زندگی کنید.
چگونه ارزش کار رو خلاصه میکنید؟
مثلا در پزشکی اگر او بیماری رو داره درمان میکنه خب اون نونوا هم داره نون میده تا زنده بمونید دیگه.
این رویه ارزش گذاری از کجا نشات میگیره؟
اون طبقات ساخته شده، اون نگاه و اون فرهنگ آلوده ای که مدام داره به همدیگه بده بستان باهم میکنه، به هم وام میده، یک بار میره و از اون نگاه خدا این طبقات اجتماعی رو میسازه و حالا هی مدام داره این بازتولید هارو انجام میده تا در نهایت این ارزش گذاری های آلوده تا این حد از نابرابری هارو بوجود بیاره و اون نگاه آلوده مالکیت این گونه اقتصاد رو مبدل به این زشتی بی پایان بکنه.
فارغ از تمام این نابرابری ها و زشتی هایی که در دل اقتصاد وجود داره و حالا ما در آینده هم دربارش صحبت میکنیم، وقتی داریم درباره اقتصاد صحبت میکنیم، موضوع پول هم ذهن ما رو معطوف به خود میکنه.
وقتی یک نگاه تاریخی پیرامون مساله اقتصاد داریم، میدونیم که انسان ها از اون نقطه ابتدایی که مبادلات رو به پیش بردند در نهایت به نقطه ای رسیدند که برای پیش بردن تجارت خودشون نیاز به یک مابه ازای داشتند.
یعنی شما برای مبادله کردن قاعدتا همه چیز براتون منحصر و کوچیک و کوچیک تر میشه.
یعنی اگر شما مثلا به عنوان مثال یک کیلو گندم داشته باشید و خودتون نیازمند به یک کیلو میوه باشید، حالا در این تصویر ارائه شده شما باید برید و بگردید کسی رو پیدا بکنید که یک کیلو گندم بخواد و خودش یک کیلو میوه خاص رو داشته باشه و به شما بده.
خب قاعدتا این باعث میشه که این تجارت کم و اندک و اندک و اندک تر بشه و سخت به پیش بره.
خب مابه ازای رو پدید آوردن اون نقطه ایست که باعث به وجود اومدن پول میشه.
خب یک نگاه تاریخی میتونه ما رو به نقطه ای برسونه که بدونیم در طول این تاریخ موضوعات مختلفی تبدیل به پول شدند.
حتی خیلی از غذا ها و میوه ها هم در دورانی در بخش هایی از جهان مبدل به پورت شده اند.
یعنی یک میوه ی خاص تبدیل به پول شده و دارای ارزش شده و کم کم ما می دانیم که فلزات وارد شدم و در نهایت رسیدیم به آن نقطه ای که تحت عنوان جهان امروزی و پول موضوعیت پیدا کرده.
خب این یک راه حلی بوده برای تجارت بوده ولی حالا مبدل به یک مشکل بزرگ و عدیده شده.
یعنی نه خود محوریت پول.
آن اقتصاد بیماری است که در دلش این پول را پدید می آورد و حالا ما می رسیم به نقطه ای که همین پول ساخته شده به معنای واقعی در جهان ندارد.
هیچ گره خوردگی نسبت به ذات انسانی و جهان هم ندارد اما باارزش تر از زندگی میلیون ها انسان هم هست.
شما یک تصویر را در نظر بگیرید یک سنگ قیمتی که انسان از دل طبیعت به دست می آورد مثل طلا یا جواهرات.
حالا این سنگ در برابر می تواند زندگی هزاران نفر در برابرش بی ارزش باشد، حتی مرگ و زندگی شان.
حتی مسئله جونشون قاعدتا در این تقسیم بندی ابلهانه انسانی حیوانات که دیگه جایی ندارن.
اینقدر این نگاه آلوده هست.
حالا این نقطه ما رو به اونجایی میرسونه که وقتی داریم در باب این برساخت های انسانی صحبت میکنیم میگیم وقتی این طبقات وجود داره، این بازتولید ها دیگه انتهایی نخواهد داشت.
شما وقتی وارد مباحث اقتصاد میشید میبینید که اقتصاد چگونه آمده و این برساخت بر جای تمام ارزش های واقعی و ذاتی جهان نشسته.
شما چیزی والاتر از جان که در این جهان ندارید هیچ کسی نداره.
هیچ دنیایی در خودش نمیتونه بالاتر از جان چیزی رو درک بکنه.
بدون جان هیچ چیزی نیستید.
اما در این چرخه بیمار اقتصادی میبینید که جان در برابر اقتصاد و پول بی ارزش میشه.
حالا یه نفری اگر نیاز به مراقبت های پزشکی داره به جراحی داره.
اگر پول لازم وجود نداشته باشه میزارن تا بمیره.
حالا اینجاست که اون برساخت های وحشیانه یانه؟
انسانی همه چیز رو زیر پا میزاره و شما شاهد این دور عبث و باطل و بیهوده هستید.
وقتی نزدیک به این مفاهیم میشیم هستش که میتونیم بیشتر و بیشتر مواجه بشیم به این نگاه عبث و آلوده.
انسان اگر روزی روزگاری دست به کاری زد و خردی ورزید و در نهایت راه و چاره ای برای تجارت پیدا کرد، دوباره همه چیز رو رها کرد.
دوباره خردورزی رو از دلش بیرون کرد.
حالا وقتی شما مواجه میشید با جماعت راست افراطی که به دنبال اون نظام سرمایه داری بی بند و بار و بزرگ خودشون هستند، اصلا میل به این اتفاقی بودن.
همه دنیای خودشون رو باهاش ساختن.
اصلا خردورزی و فکر کردن و نظم دادن به اون رو متضاد با آزادی میدونن و این گونه مفهوم آزادی رو به تمسخر گرفتند.
این گونه مفهوم آزادی رو لگدمال کردن.
یعنی آزادی ای که این جماعت داره تعریف میکنه مفهومش قدرت مندان آزاد هست.
ثروتمندانی که دیگران را فقیر میکنند تا ثروتمند تر بشن.
آزادی اونها مترادف با بدبختی و بیچارگی یک جماعت بی شماری هست.
شما با این توهم آزادی در اقتصاد روبرو هستید.
این نابودی برابری.
من بارها دربارش صحبت کردم.
شما وقتی در باب آزادی صحبت میکنید، آزادی بدون برابری بی معناست.
اصلا معنایی نخواهد داشت.
خب هر انسانی در این جهان قدرت بیشتری داشته باشه ازاد تره.
اینکه اصلا دیگه نیازی به قانون و قاعده و صحبت و مفاهیم مشخص نداره.
شما تصور کنید یک انسانی که قدرت بیشتری داره ازاد میتونه هر کاری بکنه میتونه مثلا یه مرد رو در نظر بگیری میتونه 10 تا زن رو بگیره و بهشون تجاوز بکنه.
نهایت ازادی رو داره داره آزادانه زندگی میکنه دیگه چون قدرت بیشتری هم در اختیار داره میتونه به تمام آزادی های ذهنی خودش برسه.
آیا کسی تعریفش نسبت به آزادی اینگونه است؟
حالا وقتی می رسیم به مسائل اقتصادی هم قضیه دقیقا همین شکلی است.
شرایطی فراهم شده که از آن بن مایه ابتدایی پر از نابرابری ها و ناعدالتی هاست.
حالا یک آدمی می آید وارد این میدان بازار و این اقتصاد بی بند و بار می شود و می تواند هر کاری را به پیش ببرد.
می تواند با مال دیگران رو خوردن، با استثمار کارگران، با استفاده و سوءاستفاده از کار آنها هر ثروتی را برای خودش پدید بیاورد و حالا اگر ما به فکر این باشیم که باید یک نظامی پدید بیاوریم، برای سرکشی به این امور بلافاصله متهم به از بین بردن آزادی می شویم.
این چه تعریفی از آزادی است؟
اینکه شما بخواهید برابری را قربانی راه آزادی بکنید که به آزادی نمی رسید.
خب اگر با این تصویر قرار است جهان را ببینید می توانید مهد آزادی را جمهوری اسلامی هم بدانید دیگر.
تمام جماعت بسته و وابسته به جمهوری اسلامی قاعدتا آزاد آزاد دارن زندگی میکنن.
اصلا کسی همپای اونها تا به حال آزاد زندگی نکرده.
از هفتاد و هفت دولت آزاد اند و به کسی جوابگو نیستند.
مثلا شخصیت خامنه ای آزادترین انسان جهانه دیگه کسی مگه همتای او آزادی داره؟
به هیچ کس پاسخگو نیست.
هیچ انتقادی بهش وارد نیست.
همه گونه داره زندگیشو میکنه.
تمام قدرت در اختیارش.
تمام دستور ها رو هم میتونه بده.
آینده همه انسان هایی هم که در ایران اسیر آن شدند هم در اختیار اینهاست.
این آزادیست که شما تعریف میکنید.
همتای همین تصاویری که من ارائه میدم.
قاعدتا وقتی ما داریم در باب اقتصاد صحبت میکنیم، مسئله آزادی در دلش باید همتا و برابر با برابری معنی پیدا بکنه.
آزادی که آزار نرساندن به دیگران هست.
همه دیگران برابری که همتا و همسوی با آزادی معنا پیدا میکنه.
شما در دل این اقتصاد بیمار مواجه میشید با این ثروت و سرمایه.
این نابرابری و انتشار این نابرابری مداوم یعنی شما از یک سو همه چیز رو خلاصه در سرمایه دیدید.
یعنی شما تصور کنید که کسی که داره کاری رو انجام میده و چیزی رو تولید میکنه، ارزش رو در اون کسی قلمداد نمیکنه، ارزش رو در اون بستر و اون عوامل و ابزار میکنه.
یعنی شما یک بار به این تصویر نگاه بکنید که اگر ما در نظر بگیریم یک چیزی تولید میشه.
در نهایت ما ثروت رو تولید درنظر میگیریم.
یعنی شما در نهایت دارید در باب تولید شدن چیزی صحبت میکنید و به اون لقب ثروت میدید.
حالا یک جنسی تولید شده هر جنسی.
شما تصور کنید یک نون تولید شده.
خب این نون رو یک کسی به وجود آورده، اون نونوایی که نون رو بوجود آورده حالا میتونه در این نگاه آلوده تصویر اینگونه ارائه بشه.
اگر من یک محیطی فراهم کردم من آردش رو تامین کردم، من آب رو تامین کردم.
من گاز و اجاق را به وجود آوردم.
حالا اگه یه نفری اومدین اون رو تولید کرد، حقی نخواهد بود.
حقی که من در نظر بگیرم رو میتونه ببره.
در صورتی که کل وجودیت اون ثروت به واسطه کاری که اون انجام داده.
آیا نمیشه این سرمایه ابتدایی رو در یک قالبی به وجود آورد که انسان ها نیازمند نباشند، خود را برده بکنن برای به وجود آوردنش؟
بلکه اون کاری که در نهایت قرار هست ثروت رو تولید کنه، ارزش رو هم در اختیار بگیره.
شما وقتی نزدیک به این مسأله میشید میبینید که چگونه این نگاه آلوده سرمایه در نهایت همه چیز رو خلاصه در همون سرمایه میدونه چگونه با استثمار دیگران و استثمار کارگران ثروت رو مدام داره بیشتر و بیشتر میکنه و در نهایت این دومینوی بیمارگونه رو با انحصار وراثت به پیش میبره.
خیلی ساده میتونه حالا با نسل بعدیش دوباره این ثروت رو منتقل بکنه و دوباره بازتولیدی از این نابرابری ها رو شکل بده.
هر بار یکی از این کارگران کارگر تازه ای رو تولید کنه و هر بار یکی از این ثروتمندان به واسطه ثروت و به واسطه وراثت بتونه ثروت خودش رو منتقل کنه و این دومینوی دیوانه وار دوباره ادامه پیدا میکنه.
هر چند که من وقتی در باب این مسایل اقتصادی صحبت میکنم باور قلبی و شخصی خودم این هستش که انسان ها مختار هستند هر کدوم از این نوع نگاه های سیاسی و یا اقتصادی رو انتخاب بکنند.
من در جهان آرمانی در باب این مساله صحبت میکنم.
در کتاب جهان آرمانی در نهایت نقطه نگاه من به این منطقه می رسه که انسان ها باید مختار باشند تا انتخاب بکنند و قوانین خودشون رو، نوع نگاهشون رو، نوع نگاه اقتصادی و سیاسیشون رو و در اون بستری که دوست دارند و تن خودشون رو بوجود بیارن با هموطنانی که هم باورشون هست زندگی بکنند.
اما در کنار این باور دارم که اگر جهان آرمانی ای بوجود بیاد و در دل اون انسان ها بتونن با اختیار سرزمین خود را انتخاب کنند.
هیچ کدام از این نگاه های دگم و آلوده همتای سرمایه داری باقی نخواهد بود چون کسی حاضر به بردگی در این نگاه ها نیست.
امروز به واسطه آن نگاه اسفناک و آلوده سیاسی در دل نگاه های کمونیستی و چپ هاست که این بستر فراهم شده تا این ها فرار کنند و خودشان را به آن نگاه آلوده هم برسانند.
در نهایت در این تصویر ارائه شده بدتر بودن دیگران هست که باعث کمتر بد دیده شدن شماست و این جماعت به خاطر بدتر بودن آن دنیاست که پناه می برند به بدی شما.
نهایت امر این است که ما فرای این که انسان ها قاعدتا باید مختار در باب تمام این مسائل فکر بکنند، همان نظر خود را مطرح می کنیم و به آن باور داریم.
ما باور داریم که باید اقتصاد را به سمت و سویی برد که بدون نابرابری به پیش برود.
ما باور داریم که در نهایت چه اقتصاد و تمام عناوین با قانون آزادی هست که معنا پیدا میکنند.
قانون آزادی که آزادی و برابری را همتا و همسوی با هم معنا.
قرار بر این نیست که ما دنیایی را پدید بیاوریم که عده ای بتوانند آزادانه زندگی کنند به قیمت و هزینه اسارت دیگران، عده ای بتوانند در دلش ثروتمند بشوند به هزینه فقر و زندگی نکبت بار دیگر.
ما قرار هست جهانی را پدید بیاوریم که در دل آن برابری و آزادی در کنار هم دوشادوش باهم معنا پیدا بکنند و قاعدتا اقتصاد هم از این امر مستثنی نیست.
اگر ما داریم در باب برساخت انسانی صحبت میکنیم، داریم در این باب صحبت میکنیم که اگر این برساخت ها به وجود آمدند نیازمند تغییر هستند، نیازمند دگرگونی و پویایی هستند.
ما نیاز داریم که با تغییر این ساختارها یک نظام تازه پدید بیاوریم.
این ها رو تغییر بدیم تا جهان رو به جای بهتری تبدیل کنیم و قاعدتا اقتصاد هم از این قاعده مستثنی نیست.
اما هم تراز با این موضوعاتی که داریم مطرح میکنیم به اختیار و آزادی انسان ها و احترام به آنها باور داریم که انسان ها میتوانند باورمند به آن نگاه اقتصادی خاص خود باشند اما نمیتوانند دیگران را مجبور به زندگی در این شرایط بکنند.
امروز جوامع سرمایه داری انسان ها را مجبور نکرده این ها را دست و پا بسته نمی برد در آنجاها ازشون بیگاری بکشد و این سرمایه داران بزرگ رو پدید بیاره.
مثلا وقتی به جامعه امریکا نگاه میکنیم که اون ثروت عظیم و بزرگ در اختیار یک درصد از جامعه هست، حالا میتوانیم تصور کنیم که خب قاعدتا تمام این جماعت رو به اسارت نبردند.
حتی خیلی از مردم در جای جای جهان زندگی می کنند و آرزوی این رو دارن که برن توی امریکا زندگی بکنن.
درسته این ها همه درسته اما این ها به واسطه خوبی بیش از حد اون نگاه و اون نظام نیست.
به واسطه بدتر بودن این نگاه های آلوده ای است که امروز وجود داره.
اگر مثلا در باب مسائل نگاه های دولت های کمونیستی هم نگاهی داریم و صحبت میکنیم، میدونیم که این ها در زمینه های سیاسی است که فجایع رو به بار آوردند.
اصلا اون نگاه آلوده و اون نگاه مبتنی بر وحدانیت یکتایی که همه و همه برگرفته از همون نظام باورمندی به خداست.
اون نظام خداوندی که اینبار یک تصویر تازه ای رو در خود قرار داده و رهبر حزب بر جای خدا میشینه قشنگ زندگیش رو به پیش میبره است که این نگاه رو آلوده کرده.
در نهایت با توجه به احترامی که به اون نگاه میشه گذاشت ما باید قدم رو در این راستا برداریم تا این برساخت رو عقلانی و پویا پیش ببریم و برابری رو میداندار اون بکنیم.
سیستم اقتصادی به وجود بیاد که برای رفاه جمعی حرکت بکنه.
یعنی اون نقطه ی ابتدایی که ما در باب پیدایش این برساخت صحبت کردیم که قاعدتا انسانی بوده که می خواسته طعم تازه ای رو بچشه و حالا سعی کرده اون داشته و اندوخته ی خودش رو با یکی مبادله کنه، نباید میدان دار دنیای ما باشه.
ما باید به سمت و سوی حرکت بکنیم که زندگی جمعی ما، امیال جمعی و در کنار هم ما تاثیر گذار بر این ساختار اقتصادی باشه و این نهاد رو به پیش ببره و قاعدتا عقلانی با فکر این مراتب شکل بگیره و نظم لازم رو هم به خودش بگیره.
نظمی که نیازمند آزادی و برابری باشه و در کنار هم معنا پیدا بکنه.
ما در نهایت می تونیم با بازنگری نگاه اقتصادی، زندگی بهتری رو برای همه ی انسان ها پدید بیاریم.
قاعدتا می دونیم که اقتصاد رکن مهمی از زندگی جمعی ماست.
خیلی از مسائل مهم رو در زندگی ما داره به وجود میاره.
امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که شاید این اقتصاد مبدل به یکی از خدایگان بی مثال درجهان شده.
ما در جهانی زندگی میکنیم که شاید پول مبدل به یک خدای بی همتا شده، خدای بی همتایی که حتی شاید مثالش در جهان هم وجود نداشت.
ما داریم در باب جهانی صحبت میکنیم که در دل آن انسان ها به خاطر نداشتن پول میمیرند، جونشون رو از دست میدن، از فقر و گرسنگی می میرند.
همین امروزی که ما صحبت میکنیم هم دارن میمیرن.
با وجود این مقدار بیش از اندازه از منابع برای زندگی ما منابع لازم رو داریم.
اما این خودخواهی ها و خودکامگی ها در وجود انسان و این ساختارهای آلوده ما را به جایی رسانده که هنوز جماعتی از گرسنگی بمیرند.
جماعتی به خاطر نداشتن عوامل بهداشتی از بین برن.
نداشتن پزشک، نداشتن پول برای جراحی، رسیدن به امکانات پزشکی از بین بره و این فاجعه بزرگی ست که با آن روبه رو هستیم.
پولی که امروز به عنوان یک خدای بی همتا بر نوک هرم نشسته و داره بر این جماعت بی شمار خدایی میکنه یک تکه جواهر ارزشش از هزاران جان درجهان بالاتر و باارزش تر است.
در نهایت ما نیاز داریم که برابری و آزادی رو وارد این برساخت انسانی که لگدمال و از میان رفته شده بکنیم.
در این انتهای برنامه دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره، میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه به برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا و افکار و عقاید ام رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر درآورده اند.
تمامی این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به وبسایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این راه تغییر شکل بگیره اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه بنام جان در پناه آزادی.