خب دوستان توی این قسمت خاص میخوایم در باب سکوت و بی تفاوتی صحبت بکنیم.
سکوت و بی تفاوتی که به کرات هم باهاش روبرو هستیم.
در جای جای زندگیمون نه تنها در همین اتفاقات اخیر که توی زندگی روزمره هم به شدت باهاش روبه رو هستیم.
به نوعی ما مواجه میشویم با مردمانی که حالا تغییر کرده اند.
منظور از این مردمان هم اکثریت اجتماع هستند.
قاعدتا در باب تمام موضوعات وقتی ما صحبت می کنیم در باب آن تعداد بیشتر داریم صحبت می کنیم نه در باب همه.
قاعدتا همه را در بر نمی گیرد.
هنوز هم آزادگان، یاغیان بی شماری هستند.
در جای جای جهان، در تمام کشور ها، در بین تمام مردمان که از جان خودشان می گذرند، در راه مدد رساندن به دیگران در برابر ظلم ایستادگی می کنند و ما مواجه هستیم با این انسان ها.
اما قاطبه مردم نه تنها در ایران، در همه جای جهان به نوعی در این سکوت و انفعال غرق شده اند و ما مواجه می شویم با این انفعال و حالا قرار است که در این قسمت بیشتر در باب این موضوع صحبت بکنیم چرا که به شدت هم وابسته است به شرایطی که ایران امروز داره و اتفاقاتی که می افته و به نوعی گذشتن از این فرهنگ تازه سکوت و انفعال.
یکی از راه های بزرگ ما برای رسیدن به پیروزی هم هست.
پس باید درباره اش بیشتر هم صحبت بکنیم.
در این نقطه ابتدایی که ما با این سکوت میخوایم به نوعی با این انفعال به نوعی روبه رو بشیم، بهتر است که یک مقداری در باب پیدایشش و قدرتمندتر شدنش به نوعی درگیر بشویم.
خب قاعدتا این هم تبدیل به یک ارزش مستحکم شده در سطح جهان.
یعنی شما مواجه میشید با یک ارزش و یک فرهنگ همگانی در جای جای دنیا که این انفعال و سکوت رو برای شما به نوعی به ارمغان میاره.
به شما دستور به این رفتار میده.
یعنی این سکوت و این انفعال.
نه تنها تقبیح شده نیست، حتی تشویق شده هم هست تبدیل به یک ارزش همگانی شده.
اما ریشه ی این ارزش رو ما می تونیم از دو جناح به نوعی بهش نزدیک بشیم.
یک بخش اون بخشی است که ما تحت عنوان خدا می شناسیم و بارها هم درباره اش در قسمت های مختلف صحبت کردیم.
یعنی شما مواجه میشید با یک معنایی به اسم خدا.
در همه جای دنیا هم وجود داره.
در یک کشوری مثل ایران هم به مراتب بیشتر.
من بارها در باب این مساله چه در همین پادکست به نام جان و چه در کتاب های مختلف صحبت کردم و گفتم خدا این مفهوم و این معنای خدا راهی است برای سکون و سکوت، برای در خود ماندن، برای تسلیم بودن، برای قبول بردگی و بندگی، برای فرمانبردار بودن.
این تصویر و تصور از همون ابتدا داره به شما داده میشه.
از همون ابتدا که شما مواجه میشید با معنی ای.
به نام خدا.
حالا داره به شما گفته میشه که یک موجودی بزرگتر و برتر و والاتر از شما است.
خالق شماست، مالک شماست، صاحب شماست و شما باید در برابر او سر سکوت داشته باشید.
سر سکون داشته باشید، بی صدا باشید، فرمانبردار باشید، برده و بنده باشید.
به اوامر و فرمایشات او گوش جان بسپارید تا به اون جایگاهی که حالا داره بهتون نوید میده پاداش میده و یا مجازات براتون در نظر گرفته در امان باشید و یا بهش برسید.
شما با این تصویر مدام دارید روبه رو میشید.
این یک بخش عمده و مهمی است از اون فرهنگی که اون نوع زیستنی که داره به شما آموزش داده میشه.
اون ارزشی که برای شما ساخته میشه.
درباره اش بارها صحبت کردیم که حالا این خدای در برابر که تا این حد از شما تسلیم می خواد داره به شما یک سری موضوعات رو میده، یک سری مفاهیم رو آموزش میده.
این مفاهیم در راستای همین بردگی و سرسپردن هست.
در اون نگاه نهایی به این موضوع شما رو به این مرتبت میرسونه که شما باید ساکن باشید.
شما باید ساکت باشید.
شما باید در انفعال باشید.
قرار هست که کوچکترین نقد شما به بدترین شکل ممکن پاسخ داده بشه.
حالا خدایی هست که برنمیتابد کوچکترین نقدی رو؟
کوچکترین حرکتی رو.
هر کاری که انجام بده شما تنها و تنها باید قبول بکنید.
سر تعظیم فرود بیارید و شکر او رو بکنید و این مفاهیم و این معانی به شما داره مدام تلقین میشه، مدام داره با شما مطرح میشه، همه گیر هست، در همه جای دنیا هم وجود داره.
در یک کشور مسلمانی که مثل کشور ما اسلام زده هست به مراتب بیشتری معنی با ما در میون گذاشته میشه.
در کشورهای دیگه شاید کمتر اما در همه جا ما باهاش دست به گریبان هستیم.
این معنی به نام خدا که حالا شروع به ساختن طبقات مختلف میکنه.
حالا یک خدا در اون آسمان تنها قرار نمیگیره.
این خدا تقسیم می شود اشکال مختلف می گیرد.
یک بار به شکل پدر شما در میاد، یک بار به شکل معلم شما رییس شما.
رییس کارخونه شما نمیدونم رییس دانشگاه شما، رییس جمهور شما، رهبر شما و.
و الی آخر ماجرا.
یعنی شما مواجه میشید با این طبقاتی که ساخته میشه؟
این خدا در اون جایگاه والا و قدسی بارها بازتولید میشه.
بارها در اشکال مختلف شما باهاش روبرو میشید و همه و همه داره به شما یک فرمان مشخص میده، اون هم اطاعت هست، اون هم بردگی هست، اون هم سکوت و سکون هست، انفعال هست.
حالا برای شما این رو میسازه، این رو تبدیل به یک ارزش همگانی میکنه، این رو تبدیل به یک فرهنگ عامه میکنه.
این اون فرهنگی ست که ما تحت عنوان خدا میشناسیم و ما درباره اش هم بارها و بارها صحبت کردیم.
اما در طول اول تاریخ شما مواجه میشید.
حالا با اون تصویری که به عنوان کم کم دور شدن از این معانی مذهبی روبه رو باهاش میشید.
حالا ما روبرو میشیم با رنسانسی که در اروپا شکل میگیره.
اون تصویر و تصور و شکلی که به عنوان انسانگرایی مطرح میشه.
حالا دور شدن از این معنای خداست.
اما من در باب این هم صحبت کردم.
به خصوص در کتاب های مختلف هم درباره اش بحث کردم.
توی همین برنامه به نام جان هم سعی میکنم در قسمت های آتی ویژه برنامه هایی که دارم پیرامون جهان مدرن هم سعی کنم بیشتر دربارش صحبت کنم.
اما در اینجا چکیده و به اختصار بخواییم درباره اش صحبت کنیم.
رو به رو میشیم با بازتولید دوباره ی این خدا.
حالا این خدا، اون نقش قدسی ای که در آسمان ها داشته رو به زمین میاره و در اختیار انسان ها میذاره.
حالا انسان ها قرار هست که اون جایگاه رو داشته باشند.
و شما مواجه میشید با این فرهنگ و این ارزش تازه ای که دوباره همون معانی گذشته رو داره تکرار میکنه.
اما از جنبه الهی و در دنیایی دور دست به همین دنیا و همین زمین پیش روی خودمون میرسه.
حالا شما مواجه میشید با قدرت پرستان و زورمندان که هیچ وقت نمی خوان این جایگاه از بین بره و این پایگاه از بین بره، این فرمانبرداری تغییر بکنه، این سکون جای خودش رو به طغیانگری بده.
این رام بودن جای خودش رو به ایستادگی و مقاومت بده.
پس قاعدتا در برابرش ایستادگی می کنن.
سعی می کنن همون فرهنگ گذشته رو با آب و تاب بیشتر، با مفاهیم بیشتر به خورد جماعت بدن.
و حالا شما با این دوگانگی روبرو هستید.
از یک سمت اون باورهای سنتی که مدام داره در باب خدا و تسلیم بودن و فرمانبرداری با شما صحبت می کنه.
از یک سوی دیگه تعالیم مدرنی که حالا داره با شما مطرح می کنه که شما به عنوان یک انسان.
باید همان فرمانبرداری را داشته باشد، همان سرسپردگی به نظم را داشته باشید اما ماورایی با شما یک مبحث دیگری را هم مطرح میکند که بشدت هم قدرتمند هست آن هم مبحث فردگرایی و فرد پرستی است.
حالا در کنار آن معنای گذشته ای که شما باهاش روبه رو شدید، با یک معنای تازه ای هم در جهان مدرن تحت عنوان فردگرایی رو به رو میشوید.
حالا دارد به شما یک دنیایی را مطرح میکند که شما در درون این جهان باید خودتان را ملاک و معیار قرار دهید، برای خودتان تلاش بکنید، خودتون رو محوریت قرار بدید و هر معضل و مشکلی که وجود دارد در ابتدای امر به خودتان فکر بکنید و بعد نسبت به آن واکنش بدی نشان بدهید.
حتی تعریف عاقل بودن هم با همین مترادف میشود.
حالا شما میبینید با دستاویزهای مختلف سعی میکنند این فردگرایی و فرد پرستی را بزرگ و مهم نشون بده و این هم تبدیل به یک ارزش خاصه در زندگی انسان ها میشه.
تبدیل به یک فرهنگ مستحکم و قدرتمند میشه.
حالا ما با یک هجوم دو سویه ای روبه رو هستیم.
چه از طرفه جهان گذشته، جهان سنتی و مذهبی و چه از طرف جهان مدرن.
هر دو ما رو به یک سمت و سو میبرند.
هر دو ما رو هل میدن در یک دریاچه و مردابی از انفعال و سکوت و سکون.
اینکه از یک سو داره به شما فرمان داده میشه که شما باید فرمانبردار و بنده و عبد و عبید باشید، حالا در برابر قدرت واحده ای که وجود داره باید سر تعظیم فرود بیارید.
یعنی شما آزموده میشید برای اینکه در برابر قدرتمندان همواره تسلیم باشید.
حالا این قدرت یک روز خدای در آسمان ها هست، یک روز حکومت وقت هست.
پس شما آموزش دیده شدید برای این فرمانبرداری و سکوت از سوی دیگه ای داره جهان مدرن به شما حمله میکنه که شما باید زندگی خودتون رو دریابید.
اصلا قرار نیست که شما خودتون رو به نوعی فدای جامعه تون بکنید.
اصلا شرط عاقل بودن، شرط اینکه شما سلامت روانی داشته باشید این هست که به فردیت خودتون بها بدید و مدام این معانی داره برای شما تکرار میشه.
حالا اگر یک حکومت ظالمی در برابر شما هست، حالا اگر شما مواجه میشید با یک ظلم آشکار و عیان.
حالا فردیت شما هستش که موضوع مهم هست.
اگر شما فریاد بزنید، ایستادگی بکنید، حالا به شما لطمه وارد میشه و در این جهان تازه ساخته شده بر پایه فردیت شما باید سکوت بکنید و منفعل و در خود مانده باشید.
حالا این هجوم دو سویه قاعدتا یک فرهنگی رو میسازه.
یک ارزشی رو ساخته که از هر سو داره به شما تکرار میشه و براتون مدام تکرارش میکنه.
اینکه شما باید فرمانبردار باشید.
اینکه شما باید در برابر ظلم سکوت کنید.
اینکه شما باید به فردیت خودتون بها بدی.
اینکه باید در نظر بگیرید که چه آینده و چه آتیه ای در کمین شماست.
اگر فریاد بزنید، اگر ایستادگی کنید.
حالا این فرهنگ تازه ساخته شده، این ارزشی که مدام تکرار شده تبدیل به یک حرکتی میشه که تبدیل به یک حرکت جمعی میشه که همه در همون پایه حرکت میکنن.
حالا شما وقتی با این جهان امروزی روبه رو میشید تفاوتی نمیکنه که توی ایران باشید یا توی اروپا باشید.
در هر جایی باشید شاهدش هستید.
بی تفاوتی مردم نسبت به موضوعات، نسبت به ظلمی که داره اتفاق می افته.
بارها از این صحنه ها حتما همه دیدید که در کنار چشمام بعضی اوقات دوربین های مخفی هم میسازن تو این زمینه ها که خیلی ساده طرف از کنارش داره یه اتفاق دهشتناکی هم می افته اما بدون حتی ذره ای تفکر اون هم رد میشه و زندگی عادی خودش رو ادامه میده.
نه فقط در همین قالب در قالب های دیگه ای که می بینیم، نه فقط در قالب اعتراض و انقلاب.
حتی در زندگی عادی هم شاهدش هستیم.
اگر کسی در رنجشی هست به سادگی از کنارش میگذرن.
چرا که اونها دارن مدام باهاشون مطرح میشه.
از دو سو داره بهشون هجوم اتفاق می افته که باید تسلیم بود و در عین حال باید فردیت خود رو در نظر گرفت.
حالا این بمباران از باورها و ارزش های تازه قاعدتا از اونها انسان هایی میسازه بی تفاوت که به سادگی از کنار این موضوعات میگذرن.
حالا شما مواجه هستید با یک فرهنگ لگدمال شده ای از شجاعت و شجاعتی که به پستو رفته.
جاش رو ترس و مصلحت گرفته.
حالا داره مدام برای شما تکرار میشه.
اینکه شجاعت مترادف با حماقت هست.
است شما باید در زندگی مصلحت خودتان را در نظر بگیرید.
فردیت خودتان را در نظر بگیرید.
شجاعت را به خاک بسپارید و حالا شما مواجه میشوید با تمامی اصولی که ما به عنوان ایثار، فداکاری، ازخودگذشتگی، شجاعت و مفاهیمی از این دست میشناسیم، همه و همه لگدمال میشوند.
بر پایه این فردیت و فردگرایی که میشود دربارهاش خیلی هم صحبت کرد و مثال آورد.
در کنار آن، این فرهنگ بیمارگونه خدا، این فرهنگ تسلیم بودن دارد به شما فرمان میدهد که شما باید سکوت کنید.
باید در انفعال باشید.
باید از کنار ظلم بگذرید.
اما این معنا را باید مطرح کرد که از کنار این ظلم گذشتن، خود ظلمه هیچ تفاوتی با ظلم ندارد.
یعنی تفاوتی نمیکند که شما آن ظلم را انجام میدید و یا شاهد اون بدون هیچ عملی هستید.
شما هم در اون ظلم شریکید.
چرا که در یک نگاه به دور از تعصب، به دور از خودخواهی، به دور از این معانی و ارزش های ساخته و فرو رونده در سرها.
شما هم بخشی از این اتفاق هستید.
بخشی که میتونستید در برابرش ایستادگی کنید.
همون طوری که ما وقتی مواجه میشیم با برخی از رفتارهایی که نکردنشون هم جرم هست در این موضوع مشخص هم باز هم باید با همین معنا روبه رو بشیم.
همون طوری که اگر یک مادری، یک پدری به فرزند خودش غذا نده یا یک رفتاری رو انجام نده، مرتکب جرم شده به همون شکل.
وقتی در برابر چشمان شما کسی رو ضرب و شتم میکنند و شما از کنارش میگذرید مثل همون نکردن است.
مثل همون جرمی است که در قبال اون فرزند قائل شدن.
اما هجوم این فرهنگ ها، این تعالیم امروز رو به اینجا رسونده و شما نمی تونید توقع داشته باشید.
یعنی من در باب این موضوعات به شدت بحث میکنم و با کسایی که نزدیکم هستن اصلا این موضوع برای من قابل درکه.
وقتی شما با یک دنیایی رو به رو هستید که تعالیم قدرتمندش همین تعالیم هست، ارزش های مطرح شده اش همین ارزش هاست.
از دل اون انسان ها نمیتونید موجودات دیگری رو توقع داشته باشید.
وقتی مدام درس خشونت، بیدادگری، سرسپردگی، تسلیم مدام داره مطرح میشه در اشکال مختلف در سینما، در اشعار، در کتاب ها، در نمیدونم دروس در صد در بین صحبت های پدر و مادر در احکام دینی، در فرهنگ غربی، در همه جا.
این هجوم رو شما باهاش رو به رو هستید.
از این مردم نمیتوانید توقع بیشتر از این را داشته باشید.
شما نمیتوانید درس خشونت بدهید و در آخر در پی یک شخص صلح طلب باشید.
به ندرت از دل این ها یک آدم هایی هم ظهور می کنند که متفاوت اند، متفاوت فکر می کنند.
ریشه یابی اگر بشوند به ریشه ی این تعالیم برگردیم.
شاید موضوعات دیگری معلم آن ها بوده، شاید گوش ها در و دروازه بوده.
در برابر این هجوم فرهنگی و ارزشی جای دیگر این تعالیم را دیده اند.
اما از عامه مردم نمی شود انتظاری غیر از این داشت.
تا جایی که ما این تغییرات را خودمان به وجود بیاوریم تا جایی که با آموزه های تازه دنیا را تغییر بدهیم که حالا به این معنا برسند که اصل و ارزش ایستادگی است، فداکاری است، شجاعت است، قابل ستایش کسی است که از جان خودش می گذرد، برای دیگران، برای حقوق دیگران در برابر ظلم می ایستد، دفاع می کند، تا آخرین نفس ایستادگی می کند.
آن جایی که ما یاغی گری را بزرگ بداریم، این حس طغیان را ستایش بکنیم در وجودمان و بزرگ بکنیم.
آن جاست که ما می توانیم این ارزش ها را تغییر بدهیم.
آنجاست که می توانیم در برابر این چرخه ظلم بایستیم.
آنجایی که از کنار ظلم گذشتن همتای با ظلم برای ما تعریف بشود، تبدیل به یک ضد ارزش بشود.
کسی که سکوت می کند. منفور باشد.
اما وقتی این بمباران عظیم وجود دارد.
شما نمی توانید شاهد همچین موضوعی باشید مگر تغییرات را خودتان بوجود بیاورید مگر این آموزش ها رو تغییر بدید.
مگر ما مواجه بشیم با آثار بیشماری که پیرامون شجاعت است؟
پیرامون در برابر این بردگی و اسارت است.
پیرامون در جمع بودن هست.
گذشتن از خود هست.
فداکاری و ایثار هست. شجاعت هست.
و بعد آنجا تغییر این ارزشها را خواهید دید.
امروز شما مواجه می شوید با کسانی که در ظلم قرار گرفته اند و به سادگی جماعتی که از کنارشان میگذرند.
اما این چرخه ظالمانه دائم در حال گردش هست.
فردا باز شما را در خود خواهد برد.
این ظلم که پایانی ندارد.
این چرخه وقتی در حال چرخیدن هست.
امروز شما سر سلامت به در می برید اما دو روز دیگه بالای سر شماست.
جلاد پشت دروازه های شما ایستاده در انتظار این هست که گردن شما رو بزنه.
روزی که سال شصت و هفت در ایران اتفاق افتاد، آیا کسی فکر می کرد که این چرخه پر ظلم جمهوری اسلامی در حال گردش است؟
آیا مادران و پدرانی که در سال های بعد فرزندانشان را در اعدام در اعتراضات با گلوله مستقیم تحت شکنجه و تجاوز از دست دادند، فکر می کردند این چرخه روزی به درب خانه آنها هم برسد؟
اما عقل سلیم حکم می کرد که این نگاه نفرت انگیز، این نگاه ظالمانه و خشمگینانه و پر خشونت ادامه پیدا خواهد کرد و به هر در بازه ای هم خواهد رسید همه را تحت پوشش خودش قرار خواهد داد.
به همه ضربه ای خواهد زد.
همان طوری که اگر امروز هم عده ای از این چرخه در امان ماندند، در فردای حتما طعمش را خواهند چشید.
این چرخه در حال گردش است.
هر روز قربانی تازه ای خواهد گرفت.
این چرخه خونبار تشنه خون است و باز هم در این نیاز خود به خون پیش خواهد رفت و خون دیگرانی را هم خواهد ریخت.
و ما نمی توانیم فرای این انتظار داشته باشیم.
جلادی که در خیابان ها در حال گشت و گذار است.
شاید امروز شما قسر در برید و برید به خونتون اما فردا شاید در برابر شما بایستد.
فردا شاید شما را با چاقو مورد اصابت قرار بده و جان شما رو بگیره.
متجاوزی که در میان جماعت داره جولون میده.
شاید امروز شما ازش رهایی پیدا کنید اما روز دیگری در انتظار شما هم خواهد بود.
قربانیان او روز به روز در حال اضافه شدن هستند و حتی ایستادگی در برابر ظالمی که داره کسی رو تحت شکنجه قرار میده و آزار قرار میده.
حتی در یک نگاه ساده بهش دفاع از خویشتن حتی فرای اون احساس فداکاری و از خود گذشتن ایستادگی برای خود هست.
دفاع از خود آدم هم هست اما این معانی و ارزش ها، تغییر کردن این معانی و ارزش ها به این سمت و سو رفته اند که ما رو به سکون و سکوت برسونند.
باید در برابرشون ایستاد.
باید این نگاه جمعی تغییر کنه.
دیروز دوستانی که در عافیت بودند، فردا در ظلم غرق خواهند بود.
عافیت نشینان دیروز در فردای پیش رو قاعدتا در این چرخه ی ظلم گرفتار خواهند شد.
همون طور که خیلی ها باهاش روبرو شدیم.
در همین جمهوری اسلامی شما مواجه میشوید با چه جماعتی؟
با جماعتی که حتی وابستگی و بستگی به جمهوری اسلامی داشتند، نزدیکی داشتند، نزدیکی خانوادگی داشتند و در این چرخه پر ظلم اسیر شدن.
کسی که در وزارت اطلاعات بود، آن بلایی که با همسرش آوردند.
این، آن چرخه ظلمی است که باز ایستادنی نیست.
هر روز کسی را در خودش غرق خواهد کرد.
این دوار گردون پر ظلم در پی قربانیان تازه خواهد چرخید تا زمانی که باز نایستد و این گذر از کنار ظلم ناگه به نوعی در انتها گریبان شما را هم خواهد گرفت.
پس کسانی که در عافیت هم نشسته اند میتوانند با یک نگاه گذرا به تمام مظالمی که در جهان در حال اتفاق افتادن هست بفهمند که همیشه در این سایبان امنیت نخواهند بود.
این چرخه ی پر ظلم در کمین همه هست.
همه را در بر خواهد گرفت.
و شما هم روزی باهاش مواجه میشید.
سرنوشت جمهوری اسلامی بارها به ما این رو نشون داده.
کارهایی که رفتارهایی که در این دوران از خودش نشون داده، از خودی هایی که به قعر این ظلم و ستم کشونده.
آزادگان، کسانی که در جنگ شرکت کردند، جانبازان، معلولین.
خانواده شهدا همه رو در این چرخه وارد کرده.
نمونه های بیشماری هم ازشون وجود داره.
این چرخه ی پر زور در نهایت گریبان همه رو هم خواهد گرفت و شما می بینید که این در حال ظلم آفرینی هست.
چرخه باز ایستادنی که نیست.
شما دارید با یک نظام ستمگری روبرویی می کنید.
این نظام که باز نمی ایسته هر بار هر کسی رو در خودش غرق خواهد کرد.
مگر اینکه این چرخه رو ما از بین ببریم و از جا در بیاریم.
از ریشه بکنیم.
همان مثالی است که من بارها درباره اش صحبت کردم.
وقتی ما داریم در باب جمهوری اسلامی صحبت می کنیم، در باب یک شاخ و برگی از اسلام صحبت می کنیم تا ما در برابر اسلام نایستیم.
تا زمانی که ما اسلام را از میان بر نداریم دوباره شاهد این شاخ و برگ های تازه هم خواهیم بود.
مفهوم و منظور هم از این از میان بردن اسلام به آن مفهوم رادیکال نیست.
مثل رزمی است.
مثل مبارزه ای است که ما از آن صحبت می کنیم.
مفهومی نیست که مسلمان ها را از بین ببریم، اسلام را از بین ببریم. نه.
منظور این است که این چرخه جبر و تحمیل را برداریم.
قاعدتا مسلمان ها باید در آزادی خودشان زندگی بکنند.
با احترام به قانون، آزادی با آزار نرساندن به دیگران باید در آزادی خودشان زندگی بکنند.
آزادی ای که خودشان تصویر می کنند خودشان به آن باور دارند اما تا آن پایه که به دیگران آزاری نرسانند، ظلمی نکنند.
اما باید این چرخه ی جبر و تحمیل برداشته بشود تا ما بتوانیم نفس بکشیم تا بتوانیم همه زندگی بکنیم.
در زمینه این ظلم هم به همین شکل است.
تا زمانی که این چرخه ظلم و خود این ریشه ظلم برداشته نشود، ما دوباره شاهد بازآفرینی اش به اشکال مختلف در برابر افراد مختلف هستیم.
همان طور که شاید اگر اسلام و اون ریشه رو ما در برابر نبینیم و از جا در نیاوریم، این ریشه ی تحمیل را، این ریشه ی جبر را از دل اسلام برنداریم، دوباره شاهد گروهک ها و حکومت های دیگری خواهیم بود.
در برابر این ظلم هم به همین شکل است.
تا زمانی که ریشه ی این ظلم برکنده نشود.
حالا ما مواجه می شویم یک روز با ما، یک روز با همسایه مان، فردای دیگر با نزدیکان و خویشان خودشان و همه در این چرخه هم غرق خواهند کرد.
این سکوت در برابر چرخ گردون ظلم قاعدتا ظلمه.
شما وقتی با چشم بسته از کنار این ظلم ظالمان رد میشید و به اونها بها میدید، برای بیشتر ظلم کردن به اونها جایگاه و پایگاه میدید، اونها رو تنفیذ میکنید در این ظلمی که انجام میده شما دارید حکم تایید به ظلم اونها میزنید.
حالا این ظلم به هر شکلی که باشه وقتی یه کسی رو بی گناه به زندان میندازن حکم دار بهش میدن و شما سکوت میکنید.
این به مفهوم این هستش که شما این دار زدن رو تنفیذ کردید فردای شما رو هم دار خواهند زد.
امروز یک صیدی به دست آوردند و به جوخه ی دار می سپارند.
فردا شاید اون شکار شما باشید.
شما را شکار کند.
وقتی این چرخه وحشیانه وجود دارد، وقتی این اصل و اصول در باب خشونت، در باب جهالت در باب قساوت وجود دارد.
هر بار یکی را در آغوش خودش خواهد گرفت.
وقتی این چرخه فاسد در حال چرخیدن است و شما در برابرش سکوت می کنید.
شما دارید این شهر را به گردش وامی دارید.
شما با سکوتتان تایید میکنید، تنفیذ میکنید وجود او را.
بهش جنبه به نوعی بهش مشروعیت میدید.
اجازه حضور بهش میدید.
وقتی در خیابان دیگران رو میزنند و شما از کنارش میگذرید.
شما اجازه اینکار رو میدید؟
و گفتم اینها برگرفته از اون ارزش های ساخته شده از اون فرهنگ و نوع زیستی ست که برای ما ساخته اند.
کار بسیار طولانی ای هست که بخواهیم اینها رو تغییر بدیم.
این نگاه ها عوض بشه، ما از فردگرایی به اون فداکاری برسیم و از جان گذشتگی برسیم.
به ایثار و شجاعت برسیم جای اون فرمانبرداری و بردگی و بندگی رو به یاغیگری و طغیان بدیم.
ارزش هایی که مدام از همه سو داره به سوی ما حمله میکنه.
پدر و مادر برامون تکرار میکنن.
معلم ها و مدیران مدرسه و اساتید دانشگاه ها دارن همین.
خزعبلات رو به نوعی نشخوار میکنند و تکرار میکنن.
شما مواجه میشید با صدا و سیمایی که مدام در حال لقلقه همین عناوین دهشتناک هست.
مدام داره برای شما از بردگی و بندگی و فرمانبرداری صحبت میکنه.
مدام شما تحت هجوم بی حد و امان هستید.
از دل هنر، از دل کتاب ها، از دل اشعار، از فیلم های سینمایی.
داره به شما تلقین میشه که شما باید فردیت خودتون رو بپرستید.
داره به شما یک تصویری میده برای اینکه همه دنیا برای شما هست.
شما باید خودتون رو دریابید.
شما باید به ثروت و موقعیت و جایگاه و پایگاه برسید.
فرهنگ عامه ای که برای همه ساخته میشه با این آموزه های متفاوت و مداوم، این بمبارانی که در برابر ما وجود داره.
این تعالیمی که مدام تکرار میشه و انسان هایی که از همین تعالیم به وجود میان بر پایه همین تعالیم زندگی میکنن.
چیزی خارج از این تعالیم نیستند.
شما مواجه هستید با انسانی که حالا مدام داره این تعالیم ریز و درشت رو از انواع مختلف از جهات مختلف در این دو طیف فکری که یک شما رو به بردگی و بندگی سوق میده و دو فردیت شما رو مدام براتون بزرگ و بزرگتر میکنه، روبه رو هستید.
حالا با این تعالیمی که دیده از او توقع یک یاغی و طغیانگر و آزاده رو نخواهید داشت.
توقع کسی که فداکاری و ایثارگری دارد و از جان گذشتگی دارد پر از شجاعت را نخواهید داشت و ما باید این تغییرات را به وجود بیاوریم.
در همون اندازه ای که ازمون برمیاد برای همون تعدادی که در کنارمون هستن.
من تو قسمت های گذشته هم در بابش صحبت کردم.
ما برای تغییر، برای دگرگونی، برای انقلاب نیاز به انقلاب درونی داریم.
نیاز به تغییر ارزش ها داریم.
برای این تغییر ارزش ها باید انسان ها منقلب بشن.
انسان ها تغییر بکنن.
باید ابتدا این تغییر درون اون ها شکل بگیره و حالا هر کس در هر جایگاهی که هست به عنوان این که میتونه روی دوست خودش تاثیر بذاره، روی همکلاسی خودش تاثیر بذاره، روی برادر خودش و یا روی یک تعدادی که حالا دنبالش می کنن به واسطه ی هنرش، به واسطه ی ورزشش، به واسطه ی هر موضوعی حالا باید روی اونها تاثیر بذاره.
حالا قرار هست که این انقلاب و دگرگونی درونی رو به وجود بیاره.
حالا قرار است در برابر این ناله های توامان باشه که دارن مدام برای ما از بردگی و اسارت و فرد پرستی میگن.
حالا باید ندای تازه ای از شجاعت بده.
از ایثار بده.
از در کنار هم بودن بده.
از یاغی گری بده.
از آزادگی بده.
از این در برابر برده بودن بده.
از از بین بردن پایگاه و جایگاه خداوندی بده.
از برابری و آزادی بگه.
تا ما شاهد این تغییر باشیم و این ارزش ها دگرگون بشن و ما دیگه همچین صحنه ای رو نبینیم که از کنار ظلم به سادگی گذر کنیم.
هر ظلمی در هر جایی و هر پایه ای فقط و فقط معطوف به انقلاب در خیابان ها هم نمیشه.
این ها موضوعاتی هست که ما داریم در باب این تحول درونی میگیم.
چطور ممکنه که شما از کنار.
یک انسان نیازمند گذر کنید از کنار یک جان دردمند یک سگی که نیاز به کمک داره گذر بکنید، زندگی عادی تونو بکنید، بستنی میخوردید.
همینجوری بستنی تون رو بخورید و ادامه راهتون.
انگار نه انگار که یک نفری نیازمند به کمک شماست.
او بدون کمک شما در جان خواهد داد.
وقتی دارید به چشم می بینید که کسی کسی رو آزار میده.
بهش ظلم میکنه، کتکش میزنه. حالا چه؟
اون نیروی سرکوبگر وحشی است که یک مرد مثلا وحشی است که داره همسرش رو میزنه.
چه یک زن وحشی است که داره به فرزندش رو می زنه.
تفاوتی نمی کنه چجوری میشه از کنار این بخواید بگذرید و در سکوت زندگیتون رو ادامه بدید.
این نیاز هست که ما وارد این تغییر و تحول بشیم.
وارد این انقلاب بشیم که ارزش ها رو تغییر بدیم.
کمک به دیگران رو اصل بزرگی برای زیست خودمون بکنیم.
برای اون ارزش مهم بکنیم.
ارزش ما تعریفش رو در کمک به دیگران.
مفید فایده بودن برای دیگر جان ها.
حالا ما به اون معنایی می رسیم که در برابر ظلم ایستادگی میکنن.
هر کس در هر جایگاهی خواهد ایستاد.
دفاع خواهد کرد از خودش و دیگران.
و اون حس انقلابی گری رو بیدار خواهد کرد.
پس باز هم ما به این معنای مشخص می رسیم که نیاز به تغییر و تحول ارزش ها داریم.
ارزش هایی که در کنار هم فرهنگ تازه ای را خواهد ساخت و تجمیع این آرزوها، فرهنگ ها و ارزش ها یک ایمان واحدی را خواهد ساخت.
برای انقلاب بزرگ، برای یک تغییر بزرگ و همگانی، نه تنها در سپهر سیاسی که در زندگی ما، در هنر.
ما در زندگی معمول و شخصی ما در همه جا این تغییر را خواهیم دید.