سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست. با شماست.
این قسمت پنجم از ویژه برنامه سرانجام ایران هست و ما قراره توی این قسمت در باب انقلاب صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان بحث توی این ویژه برنامه پیش رفت تا در نهایت ما به مسئله انقلاب رسیدیم.
مسئله مهمی که در نهایت تصویر ایران و آینده ایران گره خورده با موضوع انقلاب هست.
خب در این ابتدا بهتر هست که ما یک مقدار در باب خود ایران و شرایط اسفناکی که جمهوری اسلامی پدید آورده در طول این سالیان صحبت بکنیم تا بیشتر و بهتر نزدیک به مفهوم انقلاب بشیم.
اصولا وقتی ما یک دورنمایی داریم نسبت به ایران و اتفاقاتی که افتاده، میتونیم یک تصویری نزدیک به واقعیت ترسیم بکنیم از شرایطی که در طول این سالیان توسط جمهوری اسلامی و عوامل جمهوری اسلامی اتفاق افتاده.
خب ما روبرو میشیم با کشوری که اینها به نابودی کامل بردند.
یعنی وقتی به مسائل اقتصادی نزدیک میشیم میبینیم که شرایط اقتصادی اسفناکی که در طول این سالیان توسط جمهوری اسلامی به واسطه ناکارآمدی ها، به واسطه رفتارهایی که در منطقه و جهان داشته و دشمن تراشی هایی که کرده، به واسطه بی لیاقتی ها به واسطه فسادهای افسارگسیخته ای که در این بدنه نظام شکل گرفته، یک اقتصاد بیمار رو پدید آورده.
از اون طرف شما شاهد اتفاقات ریز و درشت فرهنگی در این کشور هستید.
این سانسور و خفقان بی حد و حصری که در ایران وجود داره و جمهوری اسلامی هم داره به اون بیشتر و بیشتر دامن میزنه و اصولا عامل اصلی این خفقان رو هم خودش به عهده گرفته.
این ابتذالی که به وجود آورده و شرایط اسفناکی که برای هنر ایران پدید آورد.
این زندانی بودن.
هنرمندانی که صحبتی دارن و صحبت متفاوتی دارن نسبت به اون ساختار ساخته شده توسط جمهوری اسلامی.
اصولا وقتی به مسائل ایران نگاه میکنیم و به مشکلات ایران میبینیم که این مشکلات توسط جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و اینها مشکلاتی است که نمیشود به این سادگی از کنارش گذر کرد.
یعنی وقتی مثلا شما به ساختار سیاسیای که جمهوری اسلامی پدید آورده نزدیک میشوید، حالا میبینید که این ساختار به وجود آمده برای ریشه دار کردن استبداد، برای قدرتمند تر کردن استبداد، برای تنومند کردن این درخت استبداد.
اصولا ساختاری که پدید آورده، آن ولایت فقیه در نوک هرم برای پادشاه و خدای بر زمین.
عواملی که تحت عنوان مثلا شورای نگهبان وجود دارد برای از میان بردن هرگونه آزادی در انتخاب مردم، عوامل بی حد و حصری از این دست و یا اصلا طیفی که برای انتخاب شدن هم انتخاب میشوند، موضوع قابل بحثی است.
یعنی این سرسپردگی به نظام، این نزدیکی با نظام و اصولا باید در این نظام بود تا وارد این چرخه شد و به نوعی باید این بازی را قبول داشت.
تا اونجا شما رو سر میز بازی بنشونن.
کسی نمی تونه زیر این میز بزنه و زیر این قوانین بزنه و بخواد حرکت تازه ای رو انجام بده.
شما وقتی به شرایط و این خفقان سیاسی نزدیک میشید میبینید که چگونه ساختارهای اصلی جمهوری اسلامی بر پایه این خفقان و استبداد شکل گرفته.
وقتی نزدیک به مسائل قانونی کشور میشیم، وقتی قانون اساسی رو مورد مطالعه قرار میدیم یا قانون جزایی یا قانون مدنی، حالا میبینیم که چگونه به واسطه اون نگاه آلوده اسلامی همه چیز تحت شعاع قرار گرفته.
قانون اساسی که مدام داره این اسلامی بودن رو تایید و تاکید میکنه اینکه یک بخش عمده ای از جامعه رو به واسطه همین دور بودن از اسلام شیعی اون هم با نگاه ولایت فقیه داره از دایره شهروندی اون کشور دور و دورتر میکنه یا به واسطه این قوانین وحشیانه اسلامی به سادگی داره ظلم رو ترویج میده.
من بارها در قسمت های مختلف ویژه برنامه ها در باب این مسائل صحبت کردم.
اینکه شما گاها در جهان روبه رو میشید با ظلم هایی که وجود داره، در حق دگرجنس ها، در حق زنان، در حق همه مردم و یا جانداران.
ما ظلم هایی رو در اینور و اونور میبینیم اما مشکل اصلی وقتی نزدیک به مفاهیم اسلامی میشیم این هستش که این ظلم ها مبدل به قانون میشه.
اونجا گاها بی قانونی هست که حالا ظلمی کسی مرتکب شده و حتی قانون هم پشتوانه اون کسی است که بهش ظلم شده.
اما اینجا ما مواجه میشیم با قانون هایی که در راستای ظلم کردن و ترویج این ظلم به وجود اومده.
یعنی وقتی شما مواجه میشید با زنان و حقوق زنان حالا دارید مواجه میشید با قوانین مستمری که در راستای ظلم به زنان هست در راستای از میان بردن حقوق زنان هست و اصولا برای همین موضوع و برای همین مورد هستش که به وجود اومده.
وقتی مثلا نزدیک میشید به خیانت، اصل خیانت در اسلام مبدل به یک قانون و قاعده میشه.
یعنی وقتی مثلا مواجه میشید با چند چندهمسری که در اسلام رواج داده میشه.
حال این که به واسطه فرهنگ مردم ایران و اون تفاوت فرهنگی که بین مردم ایران و اون نگاه ایرانی با نگاه اسلامی وجود داره درسته قبول نشده کم رنگ و کم تر هست.
اما اصولا وقتی شما نزدیک به این مساله میشید دارید در باب خیانتی صحبت میکنید که اتفاقا قانونی شده.
وقتی در باب کودک همسری صحبت میکنید موضوع به همین شکل هست.
کودک همسری با تمام قبح و کثافت و ظلمی که در خود داره.
حالا وقتی میرسیم به مساله اسلامی میبینیم که بله این کثافتی که تحت عنوان کودک همسری وجود داره این رفتار زننده و وحشیانه ای که وجود داره حالا مبدل به یک قانون و قاعده شده که جماعتی بهش باورمند هستند.
اینجا اون نقاطی است که ما وقتی در باب مشکلات ایران و جمهوری اسلامی صحبت میکنیم اون ندای چشمک زن انقلاب هست که تنها راه گشای ما قرار میگیره.
چرا که ما با بنیان هایی رو به رو هستیم که غیر قابل تغییر و عدول هستند.
حالا این بنیان ها در برابر ما صف آرایی می کنند و هیچ اجازه هیچ نوع حرکتی را به ما نمی دهند.
یعنی شما تصور کنید وقتی ما در باب شرایط سیاسی صحبت می کنیم آیا کاری شدنی است در این ساختار انجام دادند تا این ساختار را ذره ای نرم کردن.
شما وقتی در نوک هرم آن پادشاه و ارباب و خان و سلطان و قدرتمند و تحت عنوان ولایت فقیه دارید، حالا یک سیستمی پدید آمده برای این استبداد، برای ادامه دار کردن و مستمر بودن این استبداد.
حالا دیگر راه برای ما باقی نمی ماند که بخواهیم این را تغییری درش بوجود بیاوریم.
تنها راه حاکم بر این مردم همین چیزیست که تصویر شده.
وقتی شما نزدیک می شوید به قوانین و قانون گذاری، حالا مواجه می شوید با آن پتک قدرتمند.
اسلام همه جا یک نیروی مستحکمی وجود دارد و یک سایه ای از این اسلام وجود دارد که هیچ جایی برای پویایی و پیشرفت و تغییر برای ما باقی نمی گذارد.
اگر ما قرار باشد قوانینی وضع بکنیم توسط نمایندگانی که به عنوان مثال خودمون انتخاب کردیم تا مثلا ظلم به زنان ظلمه به دیگران رو در این کشور کم بکنیم.
حالا یک سایه ی سنگینی تحت عنوان اسلام وجود داره که در برابر تمام قواعد و قوانین می ایسته.
یعنی شما تصور بکنید که در این حکومت، در این ساختار قرار باشه ما صحبت در باب این بکنیم که اعدام رو برداریم.
این حرکت وحشیانه و وحشی گویانه ای که انسان در طول این سالیان دراز، این قتل حکومتی که انجام داده رو ما بخواییم بر علیهش حرکتی داشته باشیم.
خب قاعدتا شما مواجه میشید با ایستادگی در برابر ریشه های اسلامی در برابر قانونی که اسلام بهش پایبند هست و حکومتی که پایبند به این نگاه اسلامی است.
خب قاعدتا این شدنی نیست.
در نهایت ما مواجه اون تصویری میشیم که اگر جماعتی در باب قصاص صحبت کردند بلافاصله مرتد هم اعلام خواهند شد چرا که اصلا از دین خارج شدند.
چرا که اون اصولی که دین بر پایه ی اون به وجود اومده و ادامه پیدا کرده رو زیر سوال بردن و به آن خدشه وارد کردن.
پس اصولا وقتی ما یک نگاهی به مشکلات ایران میکنیم و شرایط ایران نیاز به این انقلاب و دگرگونی را میبینیم، میبینیم که ما راهی به جز این انقلاب و دگرگونی نداریم و تمامی این مشکلات ریشه دار هستند.
در باب اصول هستند غیر قابل تغییر هستند.
شما مواجه با مشکلاتی هستید که نمیتونید توش تغییری به وجود بیارید چرا که یک ریشه مستدام قدرتمندی در برابرتان غیر قابل تغییر ایستاده.
به هر نقطه ای از این پازل دست بزنید میبینید که آن سایه سنگین اسلامی در برابرتان هست.
اگر قرار باشه تغییری در قوانین مدنی به عنوان مثال به وجود بیارید، میدونید که اون دست پرقدرت اسلامی همچین اجازه ای به شما نمیده.
هر نوع تغییری در این ساختار به نوعی یک ضربه ای به کل اون بنیان بزرگ هست و یک سنگ آجری برداشتن از این نمای بزرگ در برابر هست که میتونه همش رو فرو بریزه.
من بارها صحبت کردم در همین ویژه برنامه هم در باب جمهوری اسلامی صحبت کردم.
یک سری اصولی داره جمهوری اسلامی که اگر اونها رو ازش بگیرید دیگه جمهوری اسلامی باقی نمی مونه.
مثلا اگر شما به عنوان مثال در باب همین اعدام کردن، همین حرکت وحشیانه سالیان دراز انسان ها در قبال همین قتل حکومتی و قتل نفسی که داره اتفاق می افته صحبت بکنید، این یک قاعده اسلامیست.
اگر ما تلاشی در راستای از میان بردن این حرکت وحشیانه داشته باشیم، حالا در برابرمان یک اصلی به عنوان اصل اسلامی وجود داره و جمهوری اسلامی که اگر از این موضوع عدول بکنه دیگه جمهوری اسلامی نخواهد بود.
روزی که جمهوری اسلامی قرار بر این داشته باشه که اعدام رو برداره، دیگه جمهوری اسلامی نیست چرا که به قواعد اسلامی پایبند نبوده.
پس اینها همه و همه داره به ما نوید این رو میده که تنها راه برای ما در این تغییر انقلاب هست.
اما این انقلاب و تعریفی که نسبت به انقلاب داریم هم برامون موضوع مهمی است.
ما وقتی داریم در باب این انقلاب صحبت میکنیم، موضوع مهم و قابل عرض ما این هستش که اونجایی ما تعریف رو به سمت انقلاب میبریم که قرار باشد تمام ساختارها تغییر بکند و تمام ارزشها کنفیکون بشود.
اصولا انقلاب ریشه لغویش هم ما را به همان سمت و سویی میبرد که اصولا ریشه لغوی انقلاب هم در راستای این دگرگونی است.
در راستای این کنفیکون کردن است.
تعریفی که ما نسبت به انقلاب داریم دقیقا همخوانی دارد با شرایطی که در ایران پدید آورده جمهوری است.
حالا شما یک سری اصول غیر قابل عدول در برابر خود دارید که راهی به جز اینکه کلیت این را ریشه کن کنید و از نو دوباره بسازید در برابرتان نیست.
گاها شاید شما در حکومتهایی زندگی بکنید.
در کشوری زندگی بکنید که مشکلات ریز و درشتی در برابر شما هست اما نیازی به برهم زدن کلیت این ساختار نیست چرا که شما میتوانید با مثلا قانونگذاری های تازه با وارد این چرخه سیاسی شدن این قواعد را تغییر بدهید و حالا آن اون مشکلات بزرگ رو کوچک بکنید.
کوچک و کوچکتر بکنید چرا که در برابر یک اصل بزرگی که وجودیت و ماهیت اون حکومت رو تشکیل داده نمی ایستد.
اما تمام مشکلاتی که در جمهوری اسلامی وجود داره به نوعی گره خورده با ذات جمهوری اسلامی و هویت جمهوری اسلامی است.
و اصولا حتی اگر خود جمهوری اسلامی بخواهد هم موفق به این کار نمیشه.
یعنی همون طوری که ما در باب فروپاشی صحبت کردیم در باب اصلاحات صحبت کردیم.
اصولا اگر اصلاحات چی باشه که بخواد به سمت و سویی بره که بخواد یک تغییری در این ساختارها به وجود بیاره در نهایت باید میل به فروپاشی داشته باشه.
یعنی باید این ساختار رو از میان ببره.
اما وقتی ما به جمهوری اسلامی نگاه میکنیم میبینیم که فروپاشی هم راه چاره ای برای ما نیست چرا که باید تمامی این اتفاقات زیر و زبر بشه.
باید دوباره و دوباره بازسازی بشه.
یعنی ما باید به یک ساختار تازه ای برسیم.
پیرامون قانون گذاری باید در باب قانونی صحبت بکنیم که درش هیچ نگاه سیاسی و ایدئولوژیکی مطرح نباشد که چارچوب ها را تعیین نکند. عرف اجتماع. پیشرفت اجتماع.
قانون گذاری مدرنی که به واسطه تحصیلات پیرامون این موضوع به واسطه آزمون و خطاهایی که اتفاق افتاده قرار باشد میدان دار شود.
حالا در این ساختار تازه ما دیگر جایی برای جمهوری اسلامی نخواهیم داشت و قاعدتا جمهوری اسلامی با تمام توان در برابر این تغییر ایستادگی خواهد کرد.
همتای هم آن چیزی که من وقتی در باب باورهای خودم صحبت میکنم هم به همین نقطه میرسم.
گاها روبه رو میشم با کسانی که میگن خب چرا تو در باب باورهای خودت فقط و فقط صحبت نکردی؟
چرا نیومدی و فقط باورهای خودت و اعتقادات و باورهای خودت رو مطرح کنی؟
اون ساختاری که بهش باورمندی جهان آرمانی و قلمروی آرمانی باور به جهان آزادی و برابری، چرا همواره در کنار اینها به مباحث اسلامی و مباحث دینی هم پرداختی و نوک پیکان نقدت رو نسبت به این موضوعات هم گرفتی؟
خب دلیل، دلیل وجودی است.
یعنی وقتی ما داریم در باب برابری جان ها صحبت می کنیم.
در باب آزادی و قانون، آزادی و احترام به جان دیگران صحبت می کنیم.
یک اصل ریشه داری در طول این سالیان به وجود آمده تحت عنوان خدا، باور به خدا، نگاه های الهی و دینی که مدام برای انسان ها تعریف کرده و تکرار کرده.
شما اشرف مخلوقات هستید.
شما از انسان ها با عرض از حیوانات و دیگر موجودات با ارزش تر هستید، در جایگاه والاتری هستید.
حالا شما نمی توانید به یک باره بیایید و این را مطرح کنید بدون اینکه صحبتی در باب این سرچشمه داشته باشید.
نوک پیکان نقدتان را نسبت به این سرچشمه بگیرید چرا که اصولا این جنگ، یک جنگ ذاتی بین باورهای شماست چرا که صحبت های شما باور های آن ها را خدشه دار می کند و باور های آن ها است که باور های شما را خدشه دار می کند و اصولا این دو اینقدر متضاد و متناقض در برابر هم هستند که با هم قدرت همزیستی ندارند و نمی توانند در کنار هم زندگی کنند.
حتی خیلی از باور ها در جهان و وقتی ما داریم در باب این مسائل درباره جمهوری اسلامی هم صحبت میکنیم همتای همین موضوع هست.
هر کدوم از این عناوین آزادی، برابری، آزادی سیاسی، رفع مشکلات اقتصادی، زندگی برابر.
مردم در ایران تمامی این موضوعات همه و همه گره خورده با یک تضاد و تناقضی با جمهوری اسلامی است.
اصولا وجود جمهوری اسلامی عاملی است برای بازدارندگی و از میان رفتن تمام این عناوین و ارزش هایی که داریم بهش اشاره می کنیم.
اصولا ما نیاز به یک بازتولید دوباره ارزش ها داریم.
یعنی وقتی شما در باب ارزش ها در جمهوری اسلامی صحبت می کنید، این ارزش یگانه اسلام و باور به اسلام اینقدر قدرتمند هست که همه ارزش ها رو تحت الشعاع خودش قرار میده.
هر ارزشی برای پدید آمدن نقطه ابتدایی نیاز داره که اون ارزش ابتدایی باور به اسلام رو بدون خدشه بر جای خودش به جا بزاره، به اون پایبند باشه تا بتونه ارزشی پدید بیاره و همین پایبندی به اون نگاه همه چیز رو از میان خواهد برد.
هیچ اجازه و عزمی به شما نخواهد داد.
در راستای مثلا از میان بردن اعدام در راستای برابری حقوق زنان و امثالهم که تا ساعت ها هم میشه درباره اش صحبت کرد.
پس اصولا نگاه ما در این داستان به این سمت و سو می ره که وقتی در باب ایران و شرایط ایران صحبت می کنیم و وقتی نزدیک به مفهوم انقلاب می شیم، می تونیم این رو به سادگی بفهمیم که این دو به هم نزدیک هستن و قرابت با هم دارن و در نهایت سرانجام ایران گره خورده با مسائل انقلابی خواهد داشت.
اما آیا ایران امروز و شرایطی که امروز در ایران وجود داره ما رو به این انقلاب می رسونه؟
یعنی ما وقتی به این ایران امروز خودمون و شرایطی که داریم نگاه می کنیم به این نقطه می رسیم که در نهایت به سمت انقلاب می ریم؟
خب من در ویژه برنامه ای که تحت عنوان انقلاب ایران بود در باب این صحبت کردم و گفتم که این موضوعی محتوم هست.
انقلاب در ایران موضوعی حتمی غیر قابل انکار هست اما موضوع سر زمان و هزینه است.
یعنی شما وقتی به ایران و شرایطش نگاه می کنید به تمام مشکلات موجود در ایران نگاه می کنید، به تمام شرایط اسفناکی که جمهوری اسلامی پدید آورده و تمام این عناوینی که من درباره اش صحبت کردم می توانید به سادگی به این نقطه برسید که ایران سرانجامی به جز انقلاب در خود نخواهد داشت.
اصولا با انقلاب این اتفاقات و این تغییرات را ما می توانیم ببینیم و ایران هم در نهایت باید به این سمت و سو برسد.
اما موضوع مهم در زمان و هزینه هاست.
حالا وقتی به شرایط امروز نگاه می کنیم آیا این حرکت رو به انقلاب دارد؟
میل به انقلاب دارد؟
گاها وقتی اتفاقات بزرگی در ایران رخ می دهد مثل اتفاقاتی که در سال 1357 افتاد، خب همه آرزومند هستند و همه می خواهند که این شرایط را بالاخره تغییر یافته ببینند و با یک آرزو و میل شروع می کنند به صحبت کردن در باب این مسائل که بله انقلاب نزدیک است و حالا گاها ما روبرو می شویم با کسانی که خیلی با دل خوش و خجسته در باب این مسائل صحبت می کنند و حتی نوید چند روز و چند هفته و چند ماه میدن که این انقلاب شکل بگیره اما بدون اینکه واقع بینانه به موضوعات نگاه کنن به نوعی به واسطه تمام حب و بغض هایی که در وجود خود دارند حقیقتی رو برای خودشون پدید میارن و به اون حقیقت متوهم خودشون پایبند میشن و مدام در همون دنیای خیالی خودشون سیر میکنن.
این اون نقطه ای است که من در قسمت های ابتدایی همین ویژه برنامه هم درباره اش صحبت کردم که ما نیاز به نگاه واقع بینانه داریم.
نگاهی که در نهایت ما رو به پیروزی برسونه.
اون نگاه واقع بینانه است.
نه اینکه ما بخواهیم خودمون رو گول بزنیم، نه اینکه ما بخوایم در دنیای خیالی خودمون زندگی کنیم.
قاعدتا مردمی هستن در ایران که شرایط سهمگینی رو داشتن در طول این سالیان دراز.
جمهوری اسلامی هر کاری که دوست داشته با این مردم کرده.
یعنی شما وقتی به ایران نگاه میکنید میبینید که در همین اتفاقات اخیر اینقدر این جمهوری اسلامی به وقاحت نزدیک و نزدیک تر شده که حتی میاد علنا کسی رو اعدام میکنه میگه جرم فقط و فقط آتیش زدن سطل آشغال است.
داشتن یک سلاح سرد به همراه خود و تهدید کردن است.
یعنی حتی به مرحله ای که خودش هم به آن باور داشته و قوانین مفلوکی که خودش هم آنها را نوشته هم پایبند نیست، تا این حد وقاحت را به بالا می برد و هر کاری که اصولا دوست داشته در طول این سالیان با این مردم کرده.
پس قاعدتا ما تصویری که در برابر داریم آن خشم افسار گسیخته مردمی است که در نهایت به یک انقلاب منتهی میشه و وقتی یه حرکاتی مثل حرکات هزار و چهارصد و یک رو هم میبینیم میتونیم این نتیجه را بگیریم که بله این در نهایت به این نقطه خواهد رسید.
اما موضوع مهم این است که انقلاب به این سادگی اتفاق نمی افته.
شاید روزی در جایی در جهان به واسطه اتفاقی بزرگ به یکباره اون خشم فروخورده در طول تمام این سالیان در نهایت به یک شورش بزرگ ختم بشه و یک حکومت قدرتمند و مستبد رو هم از جا برداره.
اما در نهایت ما نیاز داریم که برای یک همچین موضوعی برنامه ریزی کنیم و من در همون ویژه برنامه هایی که پیرامون انقلاب ایران بود هم بارها صحبت کردم.
ما برای کارهای کوچکمان حتی در زندگی های شخصی هم نیاز به برنامه ریزی داریم.
نیاز به هدف گذاری داریم.
حتی برای خوردن یک لیوان آب هم ما نیاز داریم.
که برنامه ریزی کنیم و یک هدفی را مشخص کنیم و بعد در راستای رسیدن به آن هدف رفتارهایی که نیاز هست رو انجام بدیم.
بلند شیم بریم به سمت آشپزخونه، لیوان رو برداریم و الی آخر.
حالا چطور ممکنه که در داستانی به این بزرگی که قرار باشه یک حکومت رو ساقط کنیم و یک انقلابی رو پدید بیاریم، برنامه ریزی های لازم رو نداشته باشیم و پلن لازم رو نه بچینیم، هدف گذاری درست رو نکنیم و اون اهرم هایی که نیاز داریم برای تغییر رو پدید نیاریم.
یعنی وقتی ما نگاه می کنیم می بینیم که نیازمند یک نیروی محرکه در بین مردم هستیم.
نیازمند تشکیل دادن گروه های مختلف هستیم، بوجود آوردن احزاب هستیم، نیازمند داشتن یک هدف هستیم، نیازمند داشتن آرزوها و خواسته ها برای فردا هستیم که اینها به نوعی قدرتی در دل مردم ایجاد کند و امیدی به آنها تزریق کند تا با داشتن این امید و هدف مشخص تلاش کنند و وارد میدان شوند.
اما وقتی به شرایط ایران و امروز ایران نگاه می کنیم قاعدتا این موضوعات نزدیک نیست.
همه به شدت و به شدت از این حکومت ناراضی هستند.
همه حب و بغض بسیار نسبت به حکومت دارند.
اولا که ما نمی دانیم دقیقا تعداد چگونه هست.
از هر دو سمت اینقدر نگاه ها متعصبانه هست.
اینقدر نگاه ها دور از واقعیت هست که ما هیچ وقت به یک آمار دقیقی نسبت به این شرایط نمی رسیم که تا چه اندازه از این مردم مخالف جمهوری اسلامی هستند.
مخالفانی که حاضرند برای مخالفت خود هزینه بدهند.
چه اندازه ای از این مردم قشر خاکستری هستند که خیلی براشون موضوعات مهم نیست و دارن یک جور دیگه و به یک نوع دیگه ای در این زندگی در این کشور جمهوری اسلامی زندگی می کنند و یک کلونی برای خودشان تشکیل داده اند.
یک نوع زندگی زیرزمینی برای خودشان دارند.
تا چه اندازه از این مردم سرسپردگی به جمهوری اسلامی و عواملش دارد و تا چه اندازه از این مردم سرسپرده هستند و حاضرند جان بدهند برای جمهوری اسلامی.
ما آمار دقیقی در این راستا نداریم و کسی هم تلاشی برای رسیدن به یک آمار دقیق نمیکند.
اصولا همه سعی میکنند در آن چیزهایی که به آن باور دارند در همان داستان به پیش بروند و با همان نگاه هایی که دارند در آن دنیای خیالی ساخته شده برای خودشان نتیجه گیری های ریز و درشتی هم بکنند.
اما نزدیک به واقعیت.
مثلا من اصولا بارها گفتم در باب این حقیقت و حقیقت های ساخته به دست مردم که گاها قدرتمند تر از واقعیت میشود، حتی جایی که دارند جماعت میبینند خلاف واقعیت در برابرشان هست و ما هم دچار یک همچین تصویری شدیم و این هم آن نقطه بزرگیست که لطمه بزرگ را برای ما در راستای رسیدن به انقلاب زده.
یعنی وقتی شما نگاه میکنید میبینید که چگونه این جماعت در این افکار غرق و خواب شده و من در ویژه برنامه ای تحت عنوان توهم رهایی ایران هم در باب این مساله صحبت کردم که حالا جماعتی هستند به دور از واقعیت ها در یک توهم ساخته شده و دارند روز و روز از این انقلاب دور تر می شوند.
قاعدتا دلایل عمده ای وجود داره در راستای این دور بودن ما از انقلاب.
که میگم اگر دوست داشتید میتونید به اون ویژه برنامه تحت عنوان توهم رهایی ایران مراجعه کنید.
اونجا من سعی کردم مفصل تر در باب این مساله صحبت کنم.
یعنی مثلا وقتی شما مواجه میشید با مساله ای تحت عنوان کوچک شمردن دشمن خوب در دل کسانی که مخالف جمهوری اسلامی هستند به کرات این موضوع رو میبینید.
تصویری که ارائه میدن از جمهوری اسلامی یک حکومت مفلوک، ذلیل، احمق، کودن و موضوعاتی از این دست هست.
تصویری که از خود ارائه میدن یک مردمانی یکدست، یکپارچه با اعتقادی مشخص و راسخ در خیابان ها و تعدادشون هم نود و پنج درصد از مردم رو تشکیل داده و تمام کسانی که حاضرن از جون خودشون هم بگذرن.
بعد وقتی به واقعیت جهان نگاه میکنید به واقعیت ایران نگاه میکنید.
میبینید که ما فرسنگ ها از انقلاب فاصله داریم. نزدیک نشدیم.
هیچ وقت به اون معنای انقلاب قاعدتا مردمی بودن که به واسطه تهییج احساساتشان وارد میدان شدند و حتی از جان هم گذشتند اما به واسطه نداشتن یک هدف غایی، یک فردای مشخص و یک امید مشخص، نداشتن گروه ها، احزاب که پشتوانه باشند که نیرو داشته باشند و توان داشته باشند، هی هر روز دورتر و دورتر هم شدیم و در نهایت به آن نقطه ای که خواستیم نرسیدیم و حالا این جماعت هنوز هم در هپروت خود هستند و دارند صحبت می کنند.
عوامل مهم و گسترده ای است که ما را دور و دورتر کرده از آن فردایی که در انقلاب بوده و من در آن برنامه هم درباره اش صحبت کردم و اشارات کوچکی هم در همینجا بهش داشتم.
در نهایت ما اگر قرار باشد بخواهیم برسیم به آن انقلاب، نیازمند المان هایی هستیم که با ساختن آن ها به این انقلاب برسیم.
ما در نقطه ابتدایی باید برای مردم آرزو کردن را به نوعی بازآفرینی و به مردم یادآور شویم که می توانند آرزو داشته باشند می توانند برای فردای خودشان آرزومند باشند.
می توانند رویا بکنند، می توانند برای فردای خودشان رویاهایی داشته باشند که ایران فردا را در آن تصویر کنند.
نیازی نیست از موضوعات بزرگ و پیچیده صحبت کنند. هر آرزویی.
هر آرزویی که برای فردای ایران دارن درباره این صحبت بکنن.
در جمع هاشون، در باب خواسته هاشون.
اینکه ما جمهوری اسلامی رو نمیخوایم.
همه میدونیم در این سالیان دراز همه و همه میدونن.
اینکه ما قرار باشه مرثیه بخونیم و در باب مشکلات جمهوری اسلامی بگیم امروز دیگه از اون نقطه گذشتیم.
خیلی سال هست که گذشتیم.
یعنی هر کس با یک تحقیق جزئی و کوچک میتونه به تمام مشکلاتی که جمهوری اسلامی پدید آورده برسه حتی اگر ایرانی نباشه و دور از ایران باشه.
اما اگر کسی ایرانی باشه و در ایران زندگی کرده با پوست و گوشت و جان خودش این مشکلات رو چشیده.
تمام این نابرابری ها، تمام این ظلمت ها، تمام این آزار ها رو چشیده و جمهوری اسلامی در طول این سالیان کاری نبوده که با این مردم بکنه.
پس ما نیاز نداریم که حالا نوحه سرایی بکنیم و دوباره بیاییم و این مشکلات رو مطرح بکنیم.
ما نیاز داریم که مردم رو به سمتی بکشونیم که آرزو داشته باشن خواسته داشته باشن.
اصولا خواسته های خودشون رو نسبت به فردای ایران مطرح کنند.
حالا این خواسته ها در کنار هم قرار باشد که یک تصویر تازه ای برای مردم بسازد.
یک ایمانی برای مردم تصویر بکند تا این ها در کنار هم و تجمیع شدن این ها یک ایمان جمعی به وجود بیاورد که قوه محرکه ای برای حرکت انقلابی مردم باشد.
ما نیاز به المان های قدرتمندی برای این رسیدن به انقلاب داریم.
ما نیاز داریم که احزاب قدرتمندی وجود داشته باشد.
شما وقتی به سپهر سیاسی ایران نگاه می کنید، این فقر و درماندگی در وجود احزاب را دارید.
می بینید که حالا دیگر سلبریتی سیاسی پدید می آوریم.
هم سلبریتی های سیاسی وارد این میدان شده اند و اصولا جولانگاه تازه ای برای خودشان پدید آورده اند و به دنبال معروف شدن و محبوبیت بیشتر هستند و از آن سو هم خود سلبریتی ها و سلبریتی هایی که در صدا و سیما و تلویزیون و سینما و این ها زندگی می کنند و جریان دارد، همه وجودیت شان و هویت شان هم وارد میدان میشن تا عرصه رو به دست بگیرند و اصولا مردم عوض اینکه به دنبال به وجود آوردن احزابی باشند، حالا به دنبال سلبریتی هایی هستند که چه سلبریتی های سیاسی چه سلبریتی هایی که به ذات تمام وجودیت خودشان را از همین نگاه شهرت آمیز خودشان به دست آورده اند.
همه چیز را از این ها طلب میکنند.
فردا را هم از صدتا از همین ها طلب میکنند و اینگونه است که ما هر روز و هر روز دورتر و دورتر از آن معنایی که تحت عنوان انقلاب می شناسیم داریم میشویم.
قاعدتا ما نیاز داریم که یک تصویر تازه ای نسبت به فردا ارائه بدهیم.
ما نیاز داریم که آرزو را در دل مردم بیدار بکنیم.
مردمانی که آرزومند هستند حاضرند تلاش بکنند، مردمانی که آرزو دارند به امید می رسند و با امید است که ما وارد میدان برای تلاش کردن میشویم.
با ایمانی است که ما میتوانیم از جان خودمان بگذریم و برای انقلاب کردن هم تعارف با کسی نیست.
قاعدتا نیاز است از جان گذشتگی کرد.
قاعدتا باید وارد میدان شد تا از جان گذشت برای اینکه جان را رو دوباره احیا کرد.
در باب باورهای خودم وقتی صحبت می کنم همواره به این موضوع اتکا دارم که من اگر در باب جان صحبت می کنم و همواره هم گفته ام که بالاترین ارزش زیست همه موجودات جان اونهاست اما برای احیای این معنا در بین مردمان نیاز هست که در ابتدا از جان گذشت.
باید از جان گذشت تا ارزش جان رو گرامی بدارند تا در نهایت با اون به اون نقطه ای برسیم که درش آزادی میداندار باشه و آزار نرسوندن به دیگر موجودات.
تنها قانون و قاعده آزادی باشه.
پس ما نیاز داریم برای رسیدن به اون مرحله مشخص از انقلاب و انقلابی گری مردمان رو بیدار کنیم تا در نهایت وارد این میدان برای تغییر بشن و ما به نقطه ای برسیم که انقلاب بایدی در ایران باشه.
بایدی غیرقابل عدول.
شما وقتی در باب سرانجام ایران صحبت بکنید بدونید که احتمال داره بله در ایران کودتا بشه هر چند که احتمال به شدت پایینی داره.
شاید در ایران شرایط به نقطه ای برسه که فروپاشی اتفاق بیفته.
هر چند که احتمال پایینی داره.
شاید اصلاحات بتونه پیروز بشه و در نهایت میدان دار بشه و تغییرات جزئی رو در ایران به وجود بیاره.
هر چند که احتمالش پایینه اما ما باید به اون نقطه ای برسیم که تنها باید زندگی و آینده ایرانمون همین انقلاب باشه.
ما به نقطه ای برسیم که انقلاب رو مبدل به باید برای فردای ایران بکنیم و سرانجام ایران رو گره بزنیم با بایدی به نام انقلاب.
بایدی که حالا باید تلاش کرد براش رسید.
باید براش پلن داشت.
برنامه داشت و اینگونه بی برنامه و در یک دنیای هپروتی.
و امید داشتن به فردای نامعلوم و حواله دادن این به تقدیر و قسمت و قدرت های خارجی و فروپاشی درونی کنار گذاشته بشه و وارد یک وهله ی تازه یک مرحله ی تازه ای بشیم که در دل اون باید انقلاب رو وجود داشته باشه و این باید انقلاب رو خود بسازیم به واسطه ی آرزوهامون، به واسطه تلاش هامون، به واسطه امید هامون، به واسطه آرزوهامون و در نهایت در کنار هم با داشتن ایمان جمعی وارد پروسه انقلاب بشیم.
قاعدتا در قسمت آتی هم در این ویژه برنامه در قسمت انتهایی هم سعی میکنم بیشتر در باب این مباحث صحبت کنم.
و در نهایت ما یک جمع بندی نسبت به این موضوع داشته باشیم.
در انتها هم دوست دارم باهاتون مطرح بکنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و انتشار بدم، آرا، افکار، عقاید و باورهای خودم رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر درآورده اند.
تمامی این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به وبسایت جهان آرمانی این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این راه تغییر شکل بگیره و اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.