سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست.
با شما هستم.
این قسمت ششم از ویژه برنامه سرانجام ایران هست و ما قراره تو این قسمت در باب ایمان جمعی صحبت بکنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان این ویژه برنامه هم به قسمت آخر خودش رسید و ما در این قسمت نهایی دوست داریم در باب ایمان جمعی صحبت بکنیم.
اون ایمان جمعی که در نهایت قرار هست ما رو به اون انقلاب نهایی برسونه.
آرزویی که برای سرانجام ایران در سر داریم.
اینکه دوست داریم فردایی در ایران رقم بخوره که با آرزوها، ایمان و آرمان ما گره خورده باشه.
فردایی که ما در ذهن خودمون پدید آوردیم و برای رسیدن به اون نیازمند یک ایمان جمعی هست.
ما نیاز داریم که یک ایمان جمعی رو در دل مردم به وجود بیاریم و با داشتن ایمان جمعی، حرکت و میل به تغییر رو در دل مردم بیدار بکنیم و در نهایت به اون نقطه ای برسیم که انقلاب شکل بگیره و شرایط اسفناک ایران هم تغییر کند.
اما برای رسیدن به این ایمان جمعی سعی میکنیم در این قسمت نهایی المان هایی که به ذهنمون میرسه رو با هم دربارش صحبت کنیم.
قاعدتا موضوعات بیشتری از این هم وجود داره و در باب صحبت پیرامون ایمان جمعی میشه برنامه های مختلفی داشت.
شاید در آتی هم یک ویژهبرنامه مشخص هم در باب این مساله داشتیم.
اما در این قسمت مشخصا سعی میکنیم موجز در باب این مسائل صحبت کنیم و تا جایی که ممکن هست المان هایی که به خاطرمون میاد رو با هم مطرح کنیم.
قاعدتا ما برای رسیدن به این ایمان جمعی نخستین و ابتدایی ترین کارمون ساختن آرزوست.
اصولا وقتی به ایران و شرایط ایران نگاه میکنیم میبینیم که جمهوری اسلامی و اصولا در طول تمام این سالیان، این استبداد های حاکم بر ایران یکی از کارهای بزرگی که کرده اند از بین بردن آرزو بوده.
اصولا آرزو رو بی معنا کردن.
از معنا تهی کردن اصولا آرزو کردن رو از مردم گرفتن.
یعنی شما مواجه میشید با مردمانی که اینقدر در زندگی روزمره خود غرق هستند و اینقدر با شرایط و مشکلات دست به گریبان هستند که آرزو کردن رو از یاد برده اند.
میل به آرزو کردن رو از یاد برده اند.
اصولا رو به رو هستیم در این دنیای مدرن امروزی در جای جای جهان با مردمی که دیگه رغبتی نسبت به آرزو کردن ندارن رغبتی نسبت به رویا داشتن ندارن.
گاها روبرو میشیم با مفهومی پیرامون رویا که داره رویا رو تقبیح میکنه.
داره رویا رو احمقانه تصویر میکنه.
داره مردم رو دور میکنه از رویا داشتن.
اصولا کسانی که رویا دارند رو احمق تصور میکنن و فرض میکنن و دور از واقعیت تصویر میکنن.
سعی کرده معنای رویا از اون حیطه ای که بهش میشه باورمند بود تهی بشه و خالی بشه و دیگه معنایی در خود نداشته باشه باشد، مبدل به پوچی و بی معنایی بشود.
این تلاشی است که در طول این سالیان نه فقط جمهوری اسلامی که ما در سراسر جهان.
هم شاهدش باشیم.
اینکه ما مواجه بشویم با مردمی که دیگر آرزو ندارند آرزو کردن را از یاد برده اند، اصولا میل به آرزو داشتن و رویا داشتن برایشان مبدل به معنای بی معنا شده، مبدل به پوچی شده، مبدل به اتلاف زمان و وقت شده، مبدل به توهم داشتن شده.
ما حالا روبرو هستیم با مردمی که اینگونه دور شدن از رویا و آرزو داشتن و حالا وظیفه ابتدایی ما این است که آنها را بیدار بکنیم، آنها را بیدار در این دنیای آرزو داشتن و خواسته داشتن بکنیم.
آنها را دوباره آشنا بکنیم با رویا داشتن، با آرزو داشتن.
با اینکه این آرزو داشتن هاست که می تواند برای ما راهگشا بشود.
اینکه شما تا زمانی که آرزویی نداشته باشید خواسته ای برایتان به وجود نمی آید و اصولا شما به سمت و سویی برای تلاش کردن هم نمی رسید و دچار این بیحرکتی و انفعال میشوید.
همانگونه که ما مواجه هستیم در ایران خودمان چگونه قشر عظیمی از مردم دچار این انفعال شدند؟
اصولا به واسطه این که آرزو کردن را فراموش کردند.
رویایی برای فردای ایران در سر ندارند.
بیشتر به فکر گذران زندگی هستند.
میگویند این زندگی هم میشود و میگذرد.
این حکومت هم در نهایت اتفاقی برایش میافتد.
شما وقتی روبهرو میشوید با این تصاویری که پیرامون و آینده ایران دارد حوالت داده میشود به نیروهای خارجی یا نیروهای خارجی بیان ایران را بگیرند.
اصولا به واسطه این است که مردم دیگر رویایی ندارند.
آرزویی برای فردای ایران ندارند، تنها و تنها از یک حکومتی دردمند هستند و حالا نیاز دارند که هر گونه که شده این حکومت از سر راهشان برداشته شود.
حالا به همین سادگی هم عناوینی مثل این را هم میخرند.
شما وقتی روبهرو میشوید با مردمی که حوالت داده میشوند به فروپاشی، اینها فقط و فقط به دنبال این هستند که این روزگاران بگذرد چرا که اگر آرزو در سر داشته باشند، میل و رویایی در آنها تقویت داده شده باشد و حالا به واسطه آن آرزو و رویا وارد این میدان شده باشند.
حاضر نیستند فروپاشی اتفاق بیفتد چرا که دوست دارند آن فردای نامعلوم نامعلوم نباشد و اتفاقا معلوم باشد و آنها به خاطر معلوم بودنش حرکت در راستای رسیدن به آن بکنند.
ما اصولا باید این بلند فریاد زدن آرزوها و رویاهایمان را وارد میدان بکنیم.
یعنی ما باید به نقطه ای برسیم که مردم اصولا این آرزو کردن را بیاموزند و به واسطه این فریاد زدن ما نسبت به آرزوهایمان باشد که آنها هم یاد بگیرند و آرزو داشته باشند.
مردمی نباشند که حوالت داده شده باشند.
تنها و تنها به ناکامی ها و نابودی هایی که جمهوری اسلامی و مشکلاتی که جمهوری اسلامی پدید آورده یعنی آن جمله اسفناکی که من بارها و بارها شنیدم که مردم ایران چیزی برای از دست دادن ندارند.
باید این جمله تغییر کند و ما به آن نقطه ای برسیم که مردم ایران دنیایی برای به دست آوردن دارند.
و باید تلاش کنن تا اون چیزهایی که میخوان رو بدست بیارن.
ما در طول حیات خودمون حتی در زندگی های عادی و شخصی و فردی خودمون هم آیا کسی رو سراغ داریم که بدون داشتن آرزو به نقطه خاصی در زندگیش رسیده باشه؟
خب اون نوک ابتدایی پیکان برای حرکت کردن همون آرزو داشتن هست.
همون میل و خواسته داشتن هست که ما مواجه میشیم با حکومتی که همه این میل و خواسته و آرزو و رویا رو در دل مردم کشته و از بین برده.
و ما اگر می خواهیم به فردای مشخص و روشنی برسیم در نهایت به یک ایمان جمعی و در اون نوک قله به انقلاب و تغییر و دگرگونی برسیم.
نیاز داریم که آرزو و آرزو کردن رو در دل مردم بیدار کنیم.
یکی از راه هاش قاعدتا فریاد زدن همین آرزوها هست.
اینکه خجالت نکشیم و از آرزوهای خودمون بگیم، مردمی باشن که دیگه نیاز نداشته باشن مدام.
اگر مثلا هنرمندی قرار هست هنری ارائه بده، شعری بگه، موسیقی بسازه، فیلمی بسازه در باب ناکامی ها بگه در باب آرزوهای خودش می تونه صحبت کنه.
چیزی که ما فکرش رو هم به شدت در جامعه ی خودمون می بینیم.
کسی در باب آرزوها و خواسته ها و امیال و فردایی که در ذهن داره صحبتی نمی کنه.
مدام داره در باب یک جمهوری اسلامی فاسدی صحبت می کنه که نباید باشه.
اما اینکه چه چیزی باید بعد از اون باشه حتی گاها قبیح هم شمرده میشه.
حتی جماعتی هستن که میگن ما نیازی نداره صحبت بکنیم.
ما ابتدا هم باید این نباشه تا بعد.
حالا ببینیم چی میشه.
اصلا موضوع این هست که اینها با ذات بشری حتی در تناقض هست.
انسان ها به خاطر چیزی که نمی خوان وارد میدان نمی خوان بشن.
به خاطر چیزی که می خوان حاضرن از جونشون بگذرن.
یعنی شما در زندگی شخصی انسان ها نگاه بکنید.
آیا کسی به خاطر چیزی که نمی خواد از همه ی هستی و زندگی خودش می گذره یا به واسطه چیزی که می خواد تلاش می کنه و از جان گذشتگی هم به خرج میده و در نهایت به اون نقطه برسه؟
پس ما نیاز داریم که با بلند فریاد زدن آرزوها و رویاهامون این احساس رو در دیگران هم بیدار کنیم.
ما قاعدتا باید تصویر گری داشته باشیم نسبت به فردای ایران در آزادی.
ما نیاز داریم که مردمانی باشند تا این را مدام تصویر بکنند.
آینده ای که از ایران دارد تصویر می شود برای اینکه مردمی باشند که با میل و با نگاه به آن فردا وارد این حیطه و این میدان بشوند.
ما اگر در باب فردای ایران صحبت بکنیم که قرار است وقتی در باب آزادی بیان صحبت می کنیم، این آزادی بیان تا چه اندازه باشد تا کجاها برسد، این نقاطی است که می تواند مثمر ثمر قائل شود و مردمی را با خودش همراه بکند.
اگر ما قرار است در باب آینده ایران و فردای ایران صحبت بکنیم، حالا با تصویرگری هایی که می کنیم با نزدیک شدن به مصادیق می توانیم مردم را امیدوار به فردای ایران بکنیم.
در باب آزادی بیان اگر صحبت بکنیم، اگر در باب حقوق صحبت می کنیم، ما اگر در باب حقوق از دست رفته جنایت ها صحبت می کنیم، حالا باید یک تصویری ارائه بدهیم از فردای ایران نباید حوالت بدهیم به بعد از اتفاقات.
ما باید بگیم دقیقا چی میخوایم؟
این حقوق چگونه قرار هست که تامین بشه؟
قرار هست این قانون گذاری از چه مبنا و چهارچوبی گذر بکنه؟
قرار هست ما نگاهمون نسبت به مساله اعدام چی باشه؟
نسبت به همجنسگرایان چی باشه؟
نسبت به زنان چی باشه؟
در باب تمام این مسائل ما باید تصویر گری داشته باشیم و اصولا با تصویر گری نسبت به آینده و آزادی ها و برابری هایی که در آینده در ایران شکل میگیره مردمی رو به این سمت و سو بکشانیم.
اصولا قرار هست که آرزوهای خودمون، امیال خودمون، خواسته های خودمون، رویاهای خودمون رو با تصویر آینده ی ایران گره بزنیم و حالا در بازنشر این تصاویر ساخته شده مردمی رو همراه خودمون بکنیم که حالا با دیدن این آرزوها از فردای ایران وارد این میدان بشن.
اصولا یک مسئله خیلی ساده است.
ما وقتی در باب احزاب مختلف در جهان هم صحبت میکنیم وظیفه اصلی اونها این هستش که آرزوهای خودشون رو را بفروشند مطرح بکنند.
رویاهای خودشان را با دیگران مطرح بکنند و بتوانند آن را به دیگران بفروشند تا آنها همراهشان بشوند و در نهایت در کنار هم بتوانند به آن قله ای که تصویر کردند برسند.
چیزی که ما در ایران با آن روبرو نیستیم.
کسی وارد این میدان برای فروختن رویاها و آرزوهای خودش نشده.
این را حتی جماعتی می توانند زشت و کریه و دور از عقل و فهم و شعور بدانند.
تنها و تنها صحبت از یک چیز مشخص است ما جمهوری اسلامی را نمی خواهیم و باید اینها نباشند.
حالا حتی به هر قیمتی، حتی نیروی خارجی.
حتی فروپاشی درونی، حتی اصلاح و حتی کودتا و حتی هر اتفاق دیگری.
در نهایت یک شورشی هم خواهد شد.
ما به هر چیزی دست خواهیم زد.
به قدرت های خارجی آویزان خواهیم شد تا تحریم ها را بیشتر و بیشتر بکنند تا در نهایت ما شاهد شورش گرسنگان باشیم تا یک اتفاقی هم رخ بدهد و ما به یک نقطه ای هم برسیم.
نقطه نامعلومی که اصلا مشخص نیست کجاست.
فقط و فقط موضوع مهم نبودن جمهوری اسلامی است.
این آن تصویر اکثریتی است که امروز دارد ارائه می شود و فرسنگ ها با چیزی که ما آرزو داریم فاصله دارد.
در جهان آلوده ای که امروز مدام دارد در باب تقبیح رویا داشتن و آرزو داشتن صحبت می شود و این ها دور از واقعیت جهان مطرح می شود باهاشون.
ما باید دنیایی رو تصور کنیم که به واسطه داشتن آرزوها مردمی وارد این میدان بشن.
با داشتن و بلند فریاد زدن آرزوها و رویاهاشون کسانی رو به دور خودشون جمع کنن.
اصولا باید جماعتی باشند که با رویا فروشی سعی کنن در کنار خودشون کسانی رو همراه کنن.
اصلا رویای اونها برای فردای ایران چیست؟
حالا به واسطه مطرح کردن و تصویرگری از این فردای ایران هست که جماعتی می تونن با این ها همسو بشن.
اصلا اصولا اگر قرار بر به وجودآمدن احزابی هست این احزاب قرار هست چی بگن؟
اصلا برای چی باید در کنار هم جمع بشن؟
قاعدتا اینها مانیفستی از خودشون ارائه میدن که در دل اون از فردای مشخص ایران صحبت می کنن در باب مسائل اقتصادی.
اصلا قرار هست چه تصویری شما ارائه بدید؟
در باب فردای ایران؟
در باب مسائل اقتصادی.
در باب مسائل فرهنگی؟
در باب آزادی ها و آزادی بیان.
و الی آخر.
اصولا با این تصویرگری ها باید جماعتی را به دور خود جمع کنیم و وارد این میدان بشویم و ما نیاز داریم که به آن نقطه مشخص برسیم.
حالا شما نگاه بکنید که در این برهوت بزرگی که در جهان ساخته شده، نه فقط در ایران که در جهان و فقدان آرمان و ایمان، ما نیاز داریم که به نقاطی برسیم که آرمان و ایمان را در دل مردم زنده بکنیم.
اصولا در جهان مدرن.
حالا من در آتی ویژه برنامه مشخصی در باب جهان مدرن هم دارم.
ما روبرو شدیم با مسئله ای که این ایمان داشتن تقبیح شده.
اصولا داشتن ایمان دیگه اون جایگاه گذشته رو نداره.
سعی میکنن مردم رو به بی ایمانی وادار بکنن.
سعی میکنن از ارزش های بی ایمانی صحبت بکنن.
اصولا ما در دنیای مدرنی زندگی میکنیم که دیگه صحبتی در باب ایمان داشتن در میان نیست.
حتی مثلا وقتی در باب احزاب صحبت می کنیم و در ویژه برنامه هایی که پیرامون ایران و انقلاب ایران داشتم هم صحبت کردم، تبدیل به یک پز بزرگ روشنفکری شدیم که من متعلق به هیچ نوع نگرش سیاسی نیستم و نمی دانم منتسب به هیچ حزب و دسته ای نیستم.
این یک پز روشنفکری شده.
اینکه من ایمان خاصی ندارم و آرمان خاصی را دنبال نمی کنم هم مبدل به یک پز روشنفکری شده و یک جایگاهی به آن شخص می دهد.
اما موضوع مهم این است که تمام حرکات بزرگ و مشخص به واسطه همین داشتن ایمان به واسطه داشتن آرمان است که اتفاق می افتد.
اصولا انسان ها به صورت فردی قدرت خاصی ندارند و در دل احزاب است که قدرتمند می شوند و مبدل به یک اهرم فشار می شوند تا بتوانند در برابر حکومت قد علم کنند.
حالا چه امتیازاتی بگیرند، چه در نهایت بتوانند انقلابی را پدید بیاورند.
پس اصولا وقتی ما در باب احزاب صحبت می کنیم یک موضوع پیچیده، عمیق و عجیب نیست.
موضوع جمعیت انسانی است که به واسطه داشتن یک آرزوی مشترک در کنار هم جمع شده اند و حال این که ما بگوییم ما آرزویی نداریم و آرزویی هم مردم ندارن که ما باهاش نزدیکی داشته باشیم.
قاعدتا پز و بزرگی ما رو نشون نمیده.
این دور موندن ما رو از واقعیت ها تصویر میکنه.
وقتی در باب آرمان صحبت میکنیم، آرمانی که گره زدن با ایدئولوژی در دنیای مدرنی که امروز داره مدام در باب این صحبت میشه که ما باید از این آرمانگرایی ها دور بشیم و آرمان گرایی رو به نوعی در تقابل با واقع بینی قرار میدن و ایدئولوژی ای که در طول سالیان باعث اتفاقات وحشتناکی هم شد و کسی هم منکرش نمیشه رو معیار قرار میدن.
در راستای اینکه مردمان همه و همه تمام رویاها و آرمان ها و آرزوهای خودشون رو دور کنن.
ما نیاز داریم که این ها زنده بشن.
ما نیاز داریم که مردمی باشن که با ایمان آشتی کنن.
اصولا به واسطه داشتن ایمان وارد میدان بشن.
به واسطه داشتن آرزوهاشون، به واسطه داشتن رویاهاشون به واسطه ی بلند فریاد زدنش به واسطه تصویرگری نسبت بین آرزوها و رویاهایشان در نهایت به آرمانی برسند و با این آرمانگرایی وارد ایمانی شوند برای تغییر.
ما نیاز داریم دنیا را دوباره تصویر کنیم و ارزش ها را تغییر دهیم.
ما قرار است که این ارزش های نابه سامانی که پیرامون نداشتن ایمان، در خود ماندن و انفعال اینکه ما متعلق به گروه و دسته خاصی نباشیم را مبدل به ضد ارزش کنیم و ارزش تازه ای را بازآفرینی کنیم که در دل آن انسان هایی باشند که به واسطه داشتن آرزوها در کنار هم باشند.
اصولا جماعتی باشند که آرزوهای خودشان را بفروشند تا بتوانند جماعتی را همراه خودشان بکنند و ما شاهد بوجود آمدن این احزاب باشیم.
احزابی که می توانند قدرت برای تغییر داشته باشند.
پس ما نیاز داریم که این ارزش ها را در نقطه ابتدایی تغییر بدهیم تا شرایط تازه ای پدید بیاوریم که در دل آن مردمانی به واسطه نزدیکی و قرابت با هم حالا بتوانند کارهای بزرگی رو هم به وجود بیارن.
ما باید به نقطه ای برسیم که حالا به واسطه تمام این برساخت های تازه مون امید رو در دل مردم بیدار کنیم.
اون نقطه ای که می تونه بزرگ ترین محرکه برای تغییرات بشه همین امید هست.
امیدی که مردم به واسطه داشتنش هر کاری رو حاضرن بکنن.
این ها در ذات انسان هست.
یعنی انسان به ذات این موضوعات رو در خود داره.
این میل به تغییر رو در خود داره.
داشتن امید هست که انسان رو زنده نگه میداره، او رو به فعالیت وادار میکنه و حالا با تصویرگری نسبت به آینده با تصویرگری از امید و آرزو های خودمون هست که میتونیم این امید را در دل مردم بیدار کنیم.
حالا مردمی که امید داشته باشن از جان هم گذر خواهند کرد.
وارد میدانی خواهند شد که تغییر رو به پیش ببرن.
شما تصور کنید شرایطی که جمهوری اسلامی در طول این سالیان مطرح کرده و به وجود آورده رو جماعتی باشند که مدام با مردم مطرح کنن، هی تکرار بکنن.
همون طوری که در طول این چهل و خورده ای سال اتفاق افتاده است.
مردمان بیشماری آمدند و مدام روضه را خواندند و هی درباره این صحبت کردند.
جمهوری اسلامی این کار را کرد.
این و کشتین و خوردین و برد.
آیا در نهایت ما رو به جایی رسوند؟
آیا باعث شد که مردم در خودشون یک فعل و انفعالاتی ببینن برای تغییر دادن؟
اما اون نقطه ای که میتونه این مردم رو وارد میدانی بکنه برای تغییر دادن این هست که ما از فردا بگیم فردایی که قرار هست در ایران چه اتفاقی بیفته.
و حالا مردم به خاطر رسیدن به اون فردا امید داشته باشن و وارد این میدان برای تغییر بشن.
اصولا بدونن قرار هست در فردا چه اتفاقی بیفته.
و به خاطر میل به اون امیدی که در دلشون زنده میشه حالا وارد این میدان بشن.
چیزی که در ذات و در وجود انسان ها هم حضور داره.
انسان هایی که به واسطه داشتن امید حاضرند وارد میدان های بزرگی برای تغییر بشن.
اصولا انسان به واسطه امیدش هست که تلاش میکنه.
این ها به هم گره خورده هست.
ما وقتی در باب امید و تلاش صحبت میکنیم دو موضوع هم داستان و هم گنج با هم هست.
یعنی شما تصور کنید که انسانی که امید داشته باشد تا چه اندازه میتواند وارد میدان بشود.
حتما و حتما هم نیاز نیست در یک بستر بزرگ و عمیقی مثل شرایط ایران و انقلاب ایران به این موضوعات نگاه بکنید.
حتی در زندگی شخصی هم میشود نزدیک به این موضوعات شد.
اصولا انسان با داشتن امید وارد میدانی برای تلاش خواهد شد.
من در همین برنامه هم بهش اشاره کردم.
اینکه شما اگر کسی را در برابرتان داشته باشید که تنها و تنها در باب دوست نداشتن چیزی صحبت بکند، در نهایت به نقطه خاصی هم نخواهد رسید.
اوج حرکت او انفعالی است که کار تازهای را انجام ندهد.
اما تمام اتفاقاتی که در زندگی شخصی افراد هم افتاده به واسطه داشتن آن آرزو و میل است.
در نهایت به واسطه داشتن امید هست.
این امید هست که باعث تلاش در وجود او میشود.
مثلا به شرایط به هر نوع مثالی هم میتوانید نگاه بکنید.
اگر به ورزشکاران هم نگاه بکنید امید رسیدن مثلا به مدال المپیک است که در وجود اینها باعث می شود و نیروی محرکه ای بوجود میاره که همواره تلاش بکنند شبانه روز تلاش بکنند.
امید به جایگاه و پایگاه اجتماعی هست که به واسطه پیروزی به دست می آورند است که در نهایت باعث می شود که اینها همه تلاش خودشان را بکنند.
پس ما نیاز داریم که اینها را به وجود بیاوریم و آنها را قدرتمند کنیم.
اگر قرار است یک اتفاق بزرگی رخ بدهد، ما نیاز هست که این المان های ابتدایی را پدید بیاوریم.
به نوعی این ریسمان ها را در کنار هم ببافیم تا برسیم به آن نقطه نهایی که در ذهن داریم.
اما یکی از نقاط مهم در دل این اتفاقات این لذت بردن از مسیر برای رسیدن هست.
یعنی اینکه قرار بر این باشه که ما با تغییر در خودمون اون لذت لازم رو برای حرکت کردن ببریم و تمام آرزوها و خواسته هامون رو گره زده با فردای ایران ندونیم.
چرا که ممکن هست این اتفاق به زودی رخ نده و هر روز ما افسرده تر و غمگین تر و درخودمانده تر بشیم.
و یک دلیل محکمی بشه برای دور ماندن ما از فردای روشن.
اینکه قرار هست این تغییرات درونی اتفاق بیفته.
و اگر قرار بر تغییری ست که در نهایت ما به اون تغییر بنیادی در ساختار جمهوری اسلامی و فردای ایران و نظام سیاسی بشیم، این تغییرات باید در اون نقطه ابتدایی در خود ما هم اتفاق بیفته که حالا ما به واسطه وارد شدن به این مسیر مشخص، حالا بتونیم از این طول مسیر و سیر کردن این مسیر هم لذت لازم رو ببریم.
حالا با تغییر پیدا کردن در وجود خودمون حالا ما هستیم که تغییر میکنیم و از این تغییر خودمون و درون خودمون هم لذت میبریم.
حتی اگر ما به اون مقصد مشخص نرسیم در نهایت میدونیم که به اون مقصد خواهیم رسید.
اما اگر قرار باشه که روی پای خودمان بایستیم و به این راه طولانی و سهمگین ادامه بدیم، نیاز داریم که قاعدتا از مسیر خودمون هم لذت ببریم و به نوعی همه چیز رو توامان به اون هدف نهایی گره نزنیم چرا که می تونه ضربات سهمگینی هم به ما بزنه و نرسیدن به اون میتونه ما رو غمگین تر و افسرده تر و درخودمانده تر بکنه.
پس ما نیاز داریم که با تشکیل این المان ها در کنار هم در نهایت به اون مرحله ای برسیم که تغییرات رو در خود بوجود بیاریم و با تغییر دادن خودمون هر روز از این مسیر داریم لذت میبریم.
چرا که ما انسان تازه تر و بهتری در دنیای خود شدیم و در نهایت به اون هدف نهایی و غایی خودمون هم خواهیم رسید.
اما موضوع مهم و عمده همونطوری که کمی پیش تر هم دربارش صحبت کردم داشتن و رسیدن به گروه و تشکل هست.
ما مواجه شدیم دیگه با این تصویری که در طول این سالیان ارائه شده نسبت به احزاب.
اینکه این احزاب از حیطه انتفاع دور شده اند و دیگه اون ارزش و اعتبار سابق خودشون رو ندارن.
جمهوری اسلامی از سویی با قبضه قدرت همه این گروه ها و احزاب رو غیر قانونی کرده و خودش یک سری گروه های احمقانه ای رو بوجود آورده که هیچ معنا و مفهومی ندارن و همه سرسپرده هستن و در خارج از ایران هم ما در باب همون سرسپردگی به اشکال مختلف و تازه خودش روبه رو هستیم.
همون نگاه های دگم گذشته و هیچ صحبت تازه ای در میان نیست.
هیچ آرزویی مطرح نشده.
هر آرزویی بوده از همون آرزوهای گذشته و به نوعی بازتولید همون آرزوها و نشخوار همون افکار گذشته بوده و ما دیگه شاهد به وجود اومدن تشکل ها و گروه های نشدیم و این نقطه ایست که ما رو میتونه به فردای روشن برسونه.
اینکه ما برای بوجود آوردن این تشکل ها و گروه ها وارد میدان بشیم اصولا اگر آرزویی رو مطرح میکنیم این آرزو رو برای تبلیغ در بین دیگران مطرح کنیم و این تصویر گری رو نسبت به فردای ایران برای دیگران مطرح کنیم تا بتونن جماعتی در کنار هم قرار بگیرن و زیر یک چتر فکری قرار بگیرن.
حالا این مردم هستن که میتونن آرمان مشخصی برای فردای خودشون داشته باشن.
حالا میتونن به یک ایمان در کنار هم برسن و میتونن خودشون رو مبدل به یک قوه محرکه قدرتمند برای تغییرات بکنن.
ما وقتی در باب گروه ها و احزاب و تشکل ها صحبت میکنیم، در هر گونه ای در دنیای پیرامون خودمون نگاه کنیم انسان ها به صورت فردی قدرتی ندارن.
ما هیچ کدوممون قدرتمند نیستیم که بتونیم یک دنیایی رو تغییر بدیم و بتونیم شرایط رو تغییر بدیم.
در نهایت میتونیم تاثیراتی بر زندگی فردی خودمون داشته باشیم.
اما زندگی اجتماعی ما گره خورده با همدیگه هست و به همین واسطه هست که نیاز داریم گروه و تشکل داشته باشیم.
صحبت وقتی در باب این گروه و تشکل و احزاب میکنیم حالا امروز دنیایی که تصویر شده در این داستان که خیلی مردمان نزدیک به این مفاهیم نشن دارن با واقعیت تقابل میکنن.
چرا که مثلا شما تصور کنید در یک مثلا کارخونه اگر جماعتی هستن که یک ارباب و یک سرکارگر و یک رئیس و مرئوس دارن که حالا این رئیس و مرئوس داره به این ها زور میگه و کار های خلافی از این ها می خواد.
اینها اگر به صورت فردی بخوان با اون گلاویز بشن هیچ قدرتی ندارن.
به سادگی هم اخراج میشن و میرن خونه نشین میشن و تنها و تنها از نون خوردن خود می افتن و زندگیشون براشون سخت تر و سخت تر میشه.
اما اگر اینها در کنار هم و با همفکری هم و دست در دست هم شروع به یک حرکت و یک انقلاب در برابر این قوه ظالم بکنن، میتونه شرایط رو تغییر بده.
میتونن با هم بودن و در کنار هم بودن با اعتصاب کردن حالا اون رو به زانو در بیارن.
حالا میتونن کاری بکنن که صحبت اونها میدان دار بشه چرا که اصولا همه چیز رو اونها تولید میکنن بوجود میارن.
اصولا وجود اونهاست که تمام ارزش رو پدید آورده.
حالا خیلی نمیخوام وارد این مثال مشخص بشم.
این مثال رو مطرح کردم در باب این ارزش داشتن گروه و تشکل.
اینکه وقتی ما در باب گروه و تشکل و احزاب صحبت میکنیم منظور رسیدن به یک گروهی در کنار هم هست که با هم همفکر هستن و حالا قدرت بیشتری دارن. دارند.
حالا میتوانند میدانداری کنند.
حالا میتوانند تغییر به وجود بیاورند.
این احزاب هم به وجود آوردنش کار سهمگین و سختی نیست.
موضوع داشتن آرزوست.
موضوع مطرح کردن آرزوست.
موضوع این است که ما تصویری نسبت به آینده داشته باشیم.
این آرزوها و امیال و آرمان های خودمان را بفروشیم و جماعتی را همداستان با خود بکنیم.
حالا در کنار هم، زیر یک چتر مشخص.
برای آن فردای مشخص هم تلاش خواهیم کرد.
حالا اینها هستند که میتوانند با کاشتن این امید در دل دیگران، دیگرانی را هم وارد این میدان بکنند و در نهایت در کنار هم یک حرکت بزرگی را پدید بیاورند.
اصولا وقتی در باب ایمان جمعی صحبت میکنیم، میتوانیم به این نتیجه برسیم که ما باید آرزو کردن را یاد مردم بدهیم.
ما باید این آرزو کردن را با بلند فریاد زدن رویاهایمان به مردم یاد بدهیم و آنها را تشویق کنیم که رویا داشته باشند و آرزو بکنند.
ما باید تصویری داشته باشیم نسبت به فردای ایران و با تصویرگری نسبت به فردا و خواسته های خودمان برگ تازه ای از تاریخ ایران رقم بزنیم که در دل آن نه تنها سلب حکومتی که در قدرت است، نه تنها کنار گذاشتن و نخواستن هایی که جمهوری اسلامی است که در باب خواسته ها و داشته ها و آرزوهایمان صحبت بکنیم.
حالا روبرو باشیم با مردمی که نه به واسطه ای که چیزی برای از دست دادن ندارند وارد میدان شده اند، بلکه به واسطه خواسته ها و داشته هایی که باید داشته باشند وارد این میدان شدند.
ما باید با مطرح کردن این آرزوها حالا موفق به تشکیل گروه ها بشویم.
ما باید این آرزوها و رویاها را با دیگران در میان بگذاریم تا این ها هم در کنار ما همسو بشوند.
ما باید به نقطه ای برسیم که در دلش آرمان خودمان را فریاد بزنیم.
آرمانی که از فردایی روشن تصویری ارائه می دهد.
آرمانی که قرار است ما را به یک ایمان برساند.
ما نیاز داریم که امید را در دل مردم بکاریم تا مردمانی باشند که به واسطه این امید، حرکت و میل رو به جلو داشته باشند و حرکت کنند و به پیش برن.
قاعدتا تمام تلاش ها به واسطه داشتن این امید هست که شکل میگیره و ما نیاز داریم که با بیدار کردن امید در دل مردم حالا اونها رو وادار به این تلاش ها بکنیم.
ما قرار هست که در طول مسیر با تغییر پیدا کردن خودمون همواره از وارد شدن در این مسیر لذت ببریم و همواره بدونیم که داریم کار درست رو میکنیم چرا که داریم بهتر زندگی میکنیم و اصولا با تغییر دادن خودمون زندگی بهتری رو برای خودمون برای نزدیکانمون هم به وجود آوردیم حتی اگر به اون هدف غایی هم نرسیم.
موضوع تغییر در خویشتن هست.
حالا با داشتن این نگاه ها ما میتونیم گروه ها و تشکل های قدرتمندی رو به وجود بیاریم و در نهایت با تمام این عناوین و عناوینی از این دست، ما میتونیم به اون نقطه ای برسیم که یک ایمان جمعی شکل بگیره.
ایمان جمعی که میتونه در راستای آزادی باشه، در راستای برابری باشه.
یعنی اگر ما داریم در باب آزادی صحبت میکنیم، به طور اخص خودم رو میگم.
من در باب آزادی صحبت میکنم که یک قانون و قاعده مشخص داره و اون هم آزار نرساندن به دیگران هست.
دیگرانی که همه جان ها هستند نه فقط انسان ها که حیوانات و گیاهان رو هم در بر میگیره.
من اگر در باب آزادی صحبت می کنم یک مفهوم کلی است و یک چهارچوبی است که در باب تمام موضوعات و هر موضوعی که شما بخواهید صحبت بکنید و هر مصداقی و هر مثالی رو به میان بیارید می تونم به سادگی درباره اش صحبت بکنم.
اگر در باب برابری صحبت می کنم، این برابری معطوف به یک انسان خاص و یک انسان در یک کشور خاص و یک جنسیت خاص نیست.
در باب تمام کسانی است که جان دارند.
تمام موجوداتی است که جان دارند و جانشان محترم است و بالاترین ارزش در وجود این ها هست.
پس ما نیاز داریم به یک نقطه ای از اون ایمان جمعی برسیم که این خواسته ها و این امیال درست مطرح بشه و جماعتی حاضر باشن در کنار اون قرار بگیرن.
یک نقطه بینابینی که در بین تمام این نگاه ها قرار می گیره و حالا می تونه جماعت بیشتری رو با خودش همراه بکنه و اگر ما به اون نقطه مشخص در راستای ایمان جمعی برسیم، در نهایت میتوانیم وارد آن مرحله ای بشیم که میل و حرکت رو به تغییر داشته باشیم و در نهایت به انقلاب برسیم و از این سکون و سکوت و انفعال رهایی پیدا بکنیم.
قاعدتا ما باید به نقطه ای برسیم که سرانجام ایران را خودمان بسازیم.
سرانجامی که باید از راستای انقلاب برسد و ما باید به نقطه ای باید در راستای انقلاب برسیم که هیچ گاه میل به فروپاشی و اصلاحات و کودتا و قدرت های خارجی نداشته باشیم و بدانیم که تنها راه حل برای برون رفت از شرایط اسفناک جمهوری اسلامی داشتن آرزو و رویا برای فردای ایران است و با داشتن این امید تلاش کردن و در نهایت رسیدن به انقلاب و تغییر ساختار سیاسی، اجتماعی و تمام ارزش های گذشتگان است و ساختن یک ایران تازه با آرمان ها و ایمان خودمان است.
خب قاعدتا در باب این مسئله میشه ساعت ها صحبت کرد.
در این ویژه برنامه سعی کردیم در باب سرانجام ایران صحبت بکنیم و المان های محتمل رو مورد بررسی قرار بدیم تا در نهایت به این نقطه مشخص برسیم که ما باید این تغییر رو به وجود بیاریم و انقلابی که توسط ما و ایمان جمعی ما شکل میگیره راهگشای فردای ایران باید باشه.
در انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره و میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آراء، افکار، عقاید و باورهای خودم رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر در آوردم.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدای تغییر شکل بگیره و این راه ادامه پیدا کنه اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.