خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما در باب عواملی صحبت میکنیم که باعث شده ایران از انقلاب دور بمونه و مردم ایران از اون رهایی و آزادی که مد نظرشون هست فرسنگ ها دور بمونن.
توی این قسمت مشخص هم قرار هست در باب بی برنامگی صحبت کنیم.
کلیت این ویژه برنامه بر این پایه هستش که ما در باب عواملی صحبت کنیم که باعث شده ایرانی ها نتونن به اون هدف غایی که در نظر دارند برسن.
بیشتر موضوعاتی که در این ویژهبرنامه دربارهاش صحبت میکنیم در باب آن توهماتی است که باعث شده ما از آن آزادی نهایی دور بمانیم.
اما یکی از عوامل مهم دور ماندن مردم ایران از آزادی و رسیدن به رهایی، همین موضوع بی برنامه گی است.
حالا من در ویژه برنامه های دیگر هم درباره اش صحبت کرده بودم.
در ویژه برنامه ای تحت عنوان انقلاب ایران مفصل تر در باب سرفصل هایی که منتج به این اتفاق می شد صحبت کردم.
اما در این قسمت مشخص هم حالا قرار بر این است که در باب این بی برنامگی صحبت کنیم و در قسمت های آتی هم سعی کنیم در باب موضوعات دیگری که ایرانی ها را به نوعی مسخ در این توهم رهایی کرده بیشتر صحبت کنیم.
موضوع مهم و اصلی نداشتن گروه و احزاب است.
نداشتن تشکل هایی است که حالا ایرانی ها به واسطه آن بتوانند یک کار جمعی را به پیش ببرند.
ما وقتی در باب انقلاب اصولا صحبت میکنیم، میدانیم که این اتفاق به واسطه رفتارهای جمعی اتفاق می افتد.
یعنی انسان ها به صورت فرادا قدرتی ندارند، نیرویی ندارند تا بخواهند در برابر یک حکومت تا دندان مسلح ایستادگی کنند.
هر انسانی در جایگاه خودش خب قاعدتا یک نیرو و توانی دارد که خیلی ساده میتواند آن حکومت وقت اون رو سرکوب بکنه، از بین ببره، بکشه، اون رو زندانی بکنه و اون نیروی بالقوه ای که در وجود اون فرد هست رو خاموش بکند.
اما زمانی که این انسان ها در کنار هم یک حرکت جمعی رو انجام میدن، مهار اون برای حکومت ها سخت و دشوار میشه.
یعنی شما وقتی به تاریخ انسان ها نگاه بکنید، به تاریخ زندگی اجتماعی انسان ها نگاه بکنید و انقلاب ها رو زیر نظر داشته باشید.
میتونید به سادگی به این مفهوم برسید که انسان ها با در کنار هم بودن تونستن به اون نقاطی که می خواستند برسند.
موضوع خیلی بدیهی و قابل لمس است.
یعنی شما تصور کنید که هر چه قدر این توان جمعی بالا و بالاتر برود، مهارش هم برای حکومت ها سخت تر است.
حالا وقتی ما این موضوع را می آوریم و وارد سپهر سیاسی ایران می کنیم، می بینیم این نداشتن گروه ها و احزاب را به عینه ببینیم.
اینکه ما در شرایط ایران مواجه نمی شویم با یک همچین موضوعاتی.
این که ببینیم گروه ها و احزاب متشکلی وجود داشته باشند که حالا حرفی برای گفتن داشته باشند که بتوانند وارد این میدان برای تغییرات بشوند.
این گروه ها و احزاب شکل نگرفته اند یا اگر شکل گرفته اند توان لازم را ندارند.
یعنی یک مبدل به یک گروهی نشده اند که یک توان و قدرتی داشته باشند تا در این صحنه سیاسی بتوانند ابراز اندامی بکنند.
ما شاهد حرکت های کوچک و خردی هستیم در این سو و آن سو که حالا این ها گاها صحبت هایی هم به میان می آورند اما پایگاه و جایگاه اجتماعی را ندارند.
فارغ از ایران ما مواجه می شویم با این تصویر در جهان یک تصویری که مبدل به یک نگاه روشنفکرانه در جهان مدرن شده که انسان ها برای اینکه نشان بدهند موجوداتی هستند که روشنفکر هستند و افکار جدید و تازه ای را در ذهن می پرورانند، خودشان را بلافاصله با این تصویر روبه رو می کنند که ما به هیچ گروهی وابستگی نداریم.
به هیچ حزب و دسته ای با هیچ حزب و دسته ای به نوعی همکاری نمی کنیم و این مبدل شده به این تصویر روشنفکرانه ای از زندگی مردم که خیلی ما را از آن غایت نهایی که رسیدن به آزادی و انقلاب در ایران باشد دور می کند.
این هم فقط و فقط متوجه ایران و شرایط ایران نیست.
به نوعی در جهان هم همچین شرایطی حکمفرماست.
اینکه انسان ها این رو مبدل به یک نوع فشن زندگیشون کردند مبدل به یک نوع مد در زندگیشون کردن که حالا ما به هیچ گروه و دسته ای وابستگی نداریم و این رو هم نشان دهنده ی یک جهش فکری میدونن.
در صورتی که این تضاد و تناقض داره با اصل موضوعی همچون انقلاب.
چرا که انقلاب نیازمند یک حرکت جمعی و در کنار هم هست.
این حرکت جمعی و در کنار هم نیاز داره که گروه های متشکلی وجود داشته باشن، احزابی وجود داشته باشن، اصنافی وجود داشته باشن که حالا این ها در کنار هم بتونن قدرت خودشون رو به رخ حکومت حاکم برسونن.
هر چقدر مردم دور بمونن از این حرکت های جمعی و در کنار هم، خب قاعدتا قدرت حکومت بیشتر میشه و مهار این انسان ها براشون ساده تر میشه.
حالا ما مواجه هستیم با یک صحنه ی بین المللی از زندگی انسان ها در جهان مدرن که حالا داره اون ها رو به سمت و سویی می کشونه که وارد این وادی مشخص نشن.
وارد وادی در کنار هم بودن و تشکیل احزاب و گروه ها نشن.
ایران هم به همین شکل هست و شرایط هم به همین شکل داره پیش میره.
حالا ما مواجه هستیم با یک صحنه سیاسی از ایران امروزمون که گروه ها و احزاب های متشکل و قدرتمندی رو در خودش نداره.
اصلا این احزاب و گروه ها حاضر نیستند وارد میدان بشن برای جذب نیروها.
یا اگر هستن به واسطه بدنامی هایی که در طول تاریخشون در طول تاریخ حیاتشون داشتن باعث شده که مردم اونها رو کنار بذارن یا اونقدر متشکل و قدرتمند در کنار هم حرکت نمی کنن یا اینقدر راحت و درست در باب باورهاشون اعتقاداتشون صحبت نمی کنن.
ما وقتی در باب این تشکیل گروه ها و احزاب صحبت می کنیم، یک مفهوم مشخصی رو داریم دنبال میکنیم.
اینکه یک سری انسان در کنار هم قرار بگیرن و یک مانیفست مشخصی داشته باشن، یک چهارچوب و راه مشخصی رو تعیین کنن.
اینکه بگن اونها خواسته شون چی هست؟
اصلا دلیل تشکیل این احزاب چی هست؟
اون مانیفست ابتدایی رو مطرح بکنن که باورها و ایمانشون بر چه پایه ای شکل گرفته و حالا مشخص بکنن از چه طریقت و راهی قرار هست به این اهداف برسن.
حالا وقتی یک همچین احزاب و گروه هایی وجود داشته باشه هست که انسان های همفکر میتونن در کنار هم جمع بشن و قدرت بگیرن.
حالا اگر مثلا به عنوان مثال یک جمعیتی داخل ایران یک باور مشخصی مثلا به یک حکومت جمهوریت داره که حالا لائیسیته هم باشه و الی آخر ماجرا حالا میتونه یک همفکران رو در برابر ببینه که اینها هم روش و هدفشون برای اینکه بخوان حکومت در برابر رو از میدان به در ببرند حرکات مثلا مدنی هست.
حرکات به دور از خشونت است.
حالا اینها دارند تمام خواسته ها و امیال خودشون رو در اون گروه برابر میبینن و حالا با عضو شدن در این گروه ها و احزاب هر روز شاهد قدرتمند تر شدن اون گروه هستیم و حالا اون گروه هست که میتونه وارد سپهر سیاسی بشه و حالا یک عکس هم داشته باشه.
حرکاتی که در نهایت منجر به یک انقلاب بشه.
همون اتفاقی که در سال 88 به عنوان مثال افتاد.
گروه ها و احزاب و تشکل های متفاوتی وجود داشتند که هر کدوم یک توان مشخصی برای انقلاب داشتند و میتوانستند در برابر حکومت پهلوی ایستادگی کنند.
چیزی که امروز ما شاهدش نیستیم.
یعنی امروز در سپهر سیاسی ما شاهد این هستیم که این گروه ها و احزاب یا وجود ندارند یا به واسطه بدنامی هایی که در طول حیات خودشون داشتند، جایگاه و پایگاهی بین مردم ندارند یا اونقدر بر پایه باورهای خودشان ایستادگی ندارند تا بتوانند عضوگیری کنند یا خیلی برایشان اصلا موضوع مهمی نیست.
حالا ما داریم در باب احزاب و گروه هایی صحبت می کنیم که باری به هر جهت هستند.
هر وقت بادی به وزه مردم حرکتی بکنند، اینها به سمت و سوی آن مردم می روند.
در صورتی که این جایگاه ها متفاوت بوده، در طول تاریخ متفاوت بوده و برای حرکت های بزرگ همواره باید متفاوت باشد.
یعنی موضوع این است که این گروه ها و احزاب هستند که باید مردم را جذب کنند به مردم و به حرکت مردم نقش بدهند.
برایشان برنامه مشخص بکنند و اصولا این گروه ها و احزاب هستند که در نهایت قرار است که نقش فرمان دهی را بازی بکنند.
اما در سپهر سیاسی ایران ما شاهد صحنه های متفاوتی هستیم.
در این صحنه مشخص ما داریم می بینیم که این گروه ها و احزاب نیستند که به حرکت های مردمی سامان می دهند.
این حرکت های مردمی است که خط و مشی برای گروه ها و احزاب به وجود می آورد.
پس این نداشتن برنامه بی برنامگی یکی از آن موضوعات مهمی است که ما را از انقلاب دور کرده و قاعدتا نوک پیکان ابتداییش هم برمی گرده به نداشتن گروه ها و احزاب.
یعنی شما شاهد هستید که یک سری صحبت های پیرامون این می شود که ایرانی ها در کارهای فردی موفق هستند اما در کارهای گروهی موفق هستند.
این هم باز یکی از آن حرف های عبث و بیهوده است.
خب نقطه ابتدایی اینجاست که ما باوری به ایرانی ها در یک نژاد خاصی قاعدتا نباید داشته باشیم.
از نظر علمی، از نظر منطقی، از نظر استدلالی که نمی توانیم به یک همچین موضوع احمقانه ای باور داشته باشیم.
ما باید انسان ها و ایرانی ها را به واسطه تعالیم و تربیتشان متفاوت نسبت به سایر مردم جهان در نظر بگیریم.
حال این که شاید مردم ایران به واسطه تعالیمی که دیده اند این کار گروهی را حتی اگر بلد هم نباشند، باید حالا تعالیمی را میدان دار بکنیم که اینها بتوانند یاد بگیرند و کار گروهی انجام بدهند.
یعنی قاعدتا ما در رویارویی با یک همچین مسائلی حالا باید راه حل را در اختیار داشته باشیم.
راه حلی که در نهایت باعث بشود مردم ایران وارد این وادی حرکت های گروهی بشوند.
چیزی که ما نیازمند بهش هستیم، چیزی که می دانیم عینا برای تغییر حکومت ها نیازمند این گروه ها و احزاب هست که حالا اینها قدرتمندانه وارد میدان بشوند و حالا از قدرت های فردی و شخصی که به سادگی حکومت ها می توانند خفشون بکنند.
مبدل به یک گروه متشکل و قدرتمندی بشوند که تعداد بیشماری هم عضو داره.
عضو فعال داره که حاضرند وارد میدان عملی مثلا انقلاب بشوند.
پس ما نیاز داریم که این گروه ها و احزاب رو تشکیل بدیم.
گروه ها و احزاب هایی که متشکل باشن و بتونن فرماندهی رو در زمان های مشخص و بزنگاه های تاریخی ایفا بکنند، این نقش رو برای خودشون متصور بشن.
چیزی که امروز وجود نداره این گروه ها و احزاب حاضر به فعالیت های شفاف نیستند و حاضر نیستند که در باب فعالیت هاشون صحبت بکنند.
یعنی شما وقتی دارید در باب یک گروه و حزب صحبت می کنید موضوع ابتدایی و اصلیش این هستش که این چه وزنی داره؟
در شرایط سیاسی ایران، در شرایط اجتماعی ایران اصلا ما داریم در باب گروهی صحبت می کنیم که چه تعدادی عضو داره؟
چه تعداد مردم در کجای ایران هستند که به این گروه مشخص باور دارن و حاضرن در رکاب این ها حرکت بکنن.
این عدم شفافیت یکی از اون موضوعات اصلی است که باعث میشه که این گروه ها پا نگیرن و وارد میدان نشن.
حالا شفافیت در باب مسائل دیگر این گروه ها و احزاب ها هم وجود دارند مثل شفافیت های مالی و الی آخر.
که حالا توی این قسمت مشخص ما خیلی نمیخوایم در باب این مسائل صحبت بکنیم.
اما نقاط ضعفی که در به وجود اومدن این گروه ها و احزاب و تشکل ها اتفاق افتاده هستش که باعث شده نتونن این گروه ها اون نقشی که باید رو در سپهر سیاسی ایران ایفا بکنن.
پس ما نیاز داریم که این گروه ها شکل بگیرن و این احزاب حالا این احزاب حاضری که به وجود اومدن هم شفافیت لازم رو داشته باشن.
گفتم شاید موضوع مهم و حیاتی در این مبحث مشخص.
شفافیت پیرامون قوتی که این گروه ها دارن.
ما شاید در شرایط ایران خیلی گروه ها و احزاب هایی هم داشته باشیم.
خیلی ها هم بیان به این ها اتکا بکنن و بگن بله ما گروه هایی داریم. گروه ایکس. گروه ایگرگ.
مثلا در فلان جا یک گروهی تشکیل شده و حتی می بینید میبینید دیگه یعنی مواجه میشید که گروه ها یکی پس از دیگری سر از تخم در میارند و صحبت هایی هم به میان می آید.
اما موضوع همون عدم شفافیت هست.
یعنی کسی نمی تونه بیاد بگه حالا این گروه تازه تاسیس چه مقدار پایگاه اجتماعی داره؟
چه تعداد آدمی هستند که در رکاب این گروه و حزب دارن فعالیت می کنن؟
حالا این تعدادی که دارن فعالیت می کنند در کجا متمرکز هستند؟
مثلا در یک شهری مثل تهران این جمعیت بیشتره یا مشهد یا دیگر شهرها؟
وقتی ما در باب این شفافیت و احزاب و گروه ها صحبت می کنیم، این که ما یک برآیندی نسبت به قدرت اون گروه داشته باشیم که حالا در بزنگاه های مشخص چگونه اینها وارد میدان عملی میشن؟
چگونه می تونن با به وجود آوردن یک همایش، یک تظاهرات، یک میتینگ حالا شرایط رو دگرگون کنن؟
پس موضوع مهم در تشکیل این احزاب و گروه ها همان شفافیت است.
حالا شفافیتی که پیرامون مثلا مسائل مالی باشد، نگاه های این گروه و باورهایش باشد.
در آن نقطه ابتدا یعنی عضوگیری گروه ها است که نقش بسزایی را بازی می کند.
یعنی اگر شما یک گروه و حزبی داشته باشید که گروه و حزب مشکوکی باشد و کسی ندونه این ها چگونه تامین می شوند، آیا به یک قدرت خارجی مثلا وابسته هستند؟
فارغ از این اصلا اهداف مشخص و مانیفست مشخص شان چی هست؟
باری به هر جهت نیستند.
هر بار مردم هر حرفی زدند، این ها حرفشان را تغییر بدهند بلکه اینها یک باور و ایمان دارند که برای آن باور و ایمان هم وارد این میدان شده اند.
این عدم شفافیت ها هست که آن نقطه ابتدایی است.
هر عضوی برای این ها به میدان نمیاره.
ما وقتی در باب احزاب و گروه ها صحبت می کنیم، نقطه ابتدایی اش همون مطرح کردن ایمان و آرزوها و رویاهاست.
مثل همان همون شرایطی که مثلا در انتخابات وجود داره.
حالا فارغ از اون نگاه به انتخاباتی که در ایران تعبیر و تفسیر شده که انتصابات هست و همه دربارش میدونیم.
اما در یک کشور سیاسی معقول با یک شرایط نرمال.
خب شما شاهد هستید نمایندگانی که برای مجلس میان و کاندید میشن قرار هست که اهدافشون رو مطرح بکنن که حالا مردم با دیدن این که چقدر اهداف فلان کاندید به من و باورهای من نزدیک هست به اون رای بدن.
در تشکیل دادن احزاب و گروه ها هم داستان به همین شکل هست.
حالا باید مردمی باشند که ببینند آرزوها، خواسته هاشون و آینده و فردایی که برای ایران تصویر کردند تا چه اندازه در کدام گروه مشخص وجود داره و وقتی ببینند که این آرزوها و فردای فردا و آینده ایران در فلان گروه وجود داره حالا میتونن عضو این گروه باشند.
و این عدم شفافیتی است که امروز ما شاهدش هستیم.
امروز می بینیم که این گروه های تشکیل شده خیلی ساده از کنار موضوعات می گذرند و حاضر نیستند که آن هدف غایی و نهایی خودشان را مطرح بکنند و به نوعی با ساز مردم دارند می رقصند.
حالا مردم اگر به فلان اعتقاد باور دارند، بلافاصله چرخش شان را به آن سمت می کنند.
و این نداشتن شفافیت در باورها همان نقطه ابتدایی است.
پس ما نیاز داریم که گروه ها و احزاب داشته باشیم که شفافیت لازم را در موضوعات مختلف داشته باشند.
فرای آن ما مواجه می شویم با این نداشتن برنامه برای فردا.
شما دیدید مواجه شدید با این تعارفاتی که در حتی سپهر سیاسی ایران هم آدم شاهدش است.
یعنی حتی در باب یک موضوع مهم و اساسی و کلیدی که فردای ایران است.
حتی در میان این گروه ها و احزاب ها هم ما شاهد این تعارفات بیجا و احمقانه هست.
قاعدتا انسان ها به واسطه خواسته هاشون وارد میدان میشن.
من این رو در یک ویژه برنامه ای تحت عنوان فکر می کنم انقلاب ایران بود هم صحبت کردم.
انسان ها به خاطر نخواستن هاشون حاضر نیستند از جونشون بگذرن.
یعنی شما مشخصا در برابرتان یک جمهوری اسلامی دارید.
جمهوری اسلامی که یک جماعت بی شماری نمی خوانش اما به واسطه این نخواستن حاضر نیستند از جان خودشان بگذرند.
اگر شرایط سخت و اسفناک بشود حاضر نیستند به این رویه ادامه بدهند.
اما انسان ها به خاطر خواسته هایشان حاضرند وارد هر میدانی بشوند و از جان گذشتگی هم بکنند و این خواسته هاست که نیروی مضاعفی رو بوجود میاره و اون پتانسیل نهفته رو به نوعی بیدار می کند در وجود انسان ها تا حالا وارد میدان بشوند و از جان گذشتگی بکنند.
و حالا ما شاهد این تعارفات بیجا هستیم که این گروه ها و احزاب و شخصیت ها در باب موضوعات مهم و خواسته و آرزوی نهایی هم با همین تعارفات از کنارش میگذرند و حاضر نیستند درباره اش صحبت بکنند.
اصلا موضوعی که قرار است انسان ها را در کنار هم گرد بیاورد.
موضوعی که قرار است این انسان ها به واسطه آن هدف مشترک در کنار هم باشند و وارد میدان بشوند رو درباره اش صحبتی نمی کنم.
از کنارش به سادگی می گذرند و این را موضوع مهم و بزرگی قلمداد نمی کنند و این آن نقطه مهمی است که باعث می شود این گروه ها شکل نگیرند و قدرتی نداشته باشند.
ما در باب این بی برنامگی صحبت می کنیم که بیداد می کند.
در صحنه سیاسی ایران در بین گروه ها و احزاب.
اصلا این گروه ها و احزاب مشخص نیست برای چی حضور دارند؟
اصلا دلیل حضورشان چیست؟
برای فردا میخوان چه کاری انجام بدن؟
برنامه ای که دقیقا برای رسیدن به اون آزادی دارن چیه؟
یعنی آیا قرار هست که اینها چشم انتظار بشینن تا در ایران یک اتفاقی رخ بده؟
یک اتفاقی همتای اتفاق تلخی که برای مهسا امینی افتاد.
تا حالا مردم به جوش و خروش بیان و به خیابان بیان و این گروه ها هم بیان و هر کدوم یک سهمی بردارن و موضوع رو به سمت و سوی خودشون بکشونن تا یه امتیازاتی به دست بیارن.
اما شکل صحیح و درست این هستش که اینها برنامه ای داشته باشن برای اینکه مردمان نه به واسطه نخواستن هاشون به واسطه خواستن هاشون به میدان بیایند.
یعنی جنبه های انقلابی از جنبه های سلبی به جنبه های ایجابی خودش برسه که حالا مردمی باشن به واسطه خواسته هاشون، به واسطه آینده روشنی که تصور می کنن حاضر باشن از جون خودشون بگذرن.
حاضر باشن وارد میدان پر از ریسک و خطر بشن.
و حالا ما امروز شاهد یه همچین موضوعاتی نیستیم.
برنامه مشخصی در میان نیست.
ما داریم در باب احزاب و گروه هایی صحبت میکنیم که باری به هر جهت هستند.
اگر مردمان یک روز در باب یک موضوع مشخص صحبت بکنن شما میتونید ببینید که اینها به همون سمت و سو کشانده میشن.
اصلا جنبه ی رهبری از سمت گروه ها و احزاب به سمت مردم کشانده شده.
یعنی مردم هستن که دارن این گروه ها رو رهبری میکنن و گروه ها و احزاب به واسطه رفتارهای جمعی مردم هست که سمت و سو میگیرن.
شاید از نگاه دورتر و نگاه کردن به این موضوعات به ما یک فرمانی بده و به ما یک تصویری ارائه بکنه که این اتفاق مثبتی است.
این که مردم حالا دارن میدان دار میشن.
اما وقتی داریم به این به عنوان یک انقلاب نگاه میکنیم به عنوان این که قرار باشه در نهایت ما رو به یک هدف نهایی که اون هم انقلاب باشه برسونه، میدونم که این شدنی نیست این اتفاق چون قرار هست احزاب و گروه ها نقش فرماندهی رو داشته باشن.
قرار هست که این احزاب و گروه ها قدرت بسیج گری رو داشته باشن.
قرار هست که اینها بتونن یه تعدادی رو در کنار خودشون جمع بکنن تا در اون بزنگاه های مشخص حالا جمیع مردم در کنار هم باشن تا بتونن اون حرکت نهایی رو انجام بدن.
اگر قرار باشه مردم وارد این میدان بشن و مردم این احزاب و گروه ها رو تکان بدن، به واسطه اون آرای متفاوتی که بین مردم هست، هیچ وقت ما به یک نقطه اتصال مشترک هم نمی رسیم.
فرای اون به شرایطی که وجود داره نگاه بکنید.
تمام اتفاقاتی که می افته به واسطه یک سری اتفاقاتی است که شکل میگیره.
یک سری جرقه هایی که باعث این شلوغی ها و اعتراضات میشه نه یک سری برنامه هایی که ما رو در نهایت به اینجا برسونه.
یعنی اگر مثلا در سال هشتاد و هشت اتفاقات رخ میده به واسطه آن تقلبی است که در انتخابات می شود و مردمی که باور دارند این تقلب شکل گرفت.
اگر اتفاق مهسا امینی می افتد به واسطه آن وحشیگری است که جمهوری اسلامی در قبال یک دختر انجام می دهد.
اگر مثلا اتفاقات سال 88 رخ داد باز به واسطه گران شدن بنزین است و شرایط اسفناک اقتصادی ایران همه اتفاقاتی است که در نهایت با آن جنبه سلبی خودش مردمان را به خیابان آورده اما ما باید به آن نقطه مشخصی برسیم که حالا گروه ها و احزاب باشند که این خط و مشی ها را تصویر کنند.
حالا جنبه های ایجابی هم داشته باشند.
حالا آرزوها را مطرح بکنند.
حالا مردمی باشند که به واسطه این آرزوهایی که مطرح می شود وارد این میدان بشوند و این، آن نقطه ای است که باید گروه ها و احزاب بهش برسند.
حالا ما باید شاهد گروه ها و احزابی باشیم که برنامه های مشخص دارند.
مثلا برنامه ابتدایی اینها برای گذر از جمهوری اسلامی چیست؟
قرار است از چه طریقی وارد این میدان بشوند؟
قرار است چه رفتارهایی را در کنار هم انجام بدهند تا قدرت جمهوری اسلامی تضعیف شود؟
روزی که ما به این مرحله ها برسیم، روزی که ما شاهد گروه ها و احزاب متشکل بیشماری باشیم که هر کدام پایگاه مشخصی دارند که با شفافیت ما می دانیم هر کدام در کدام نقطه از ایران تا چه تعداد نیرو دارند و حالا با برنامه هایی که مطرح می کنند ما می توانیم شاهد انقلاب باشیم.
نه با اتفاقاتی که امروز دارد می افتد.
یعنی امروز تصویر مشخصه در برابر ما داری یک چیز را به ما میگه یک سری گروه ها و احزابی که شفافیت لازم را ندارند، هدف های مشخص را هم بیان نکرده اند.
راه و طریقت شان هم مشخص نیست.
برنامه مشخصی هم برای فردا ندارن.
برنامه ای برای رسیدن به اون فردا هم ندارن.
ما نمیدونیم اصلا این گروه ها چه تعداد عضو دارن.
اصلا چه مقدار و چه میزان قدرت سیاسی در ایران دارن؟
چه مقدار قدرت اجتماعی و جایگاه اجتماعی دارن؟
ما هیچ کدوم از این ها رو نمیبینیم.
هیچوقت هیچ کدوم از این حرکات به واسطه ی فرمان یکی از این احزاب و گروه ها شکل نگرفته.
اتفاقات و جرقه هایی که در ایران رخ داده باعث شده مردم به خیابون بیاد و دقیقا این اون نقطه ایست که ما رو به یه هدف غایی و نهایی نمیرسونه.
یعنی در اون دوران بحبوحه ای که اتفاقات سال 1979 اتفاق افتاده بود، اگر شما کوچکترین صحبتی پیرامون این بی برنامگی ها، این نداشتن احزاب و گروه ها میزدید و اینکه میگفتید این قاعدتا این حرکت جمعی مردم و این جرقه منجر به انقلاب نمیشه شما محکوم به این میشدید که سایبری هستید و از جمهوری اسلامی هستید و سپاهی هستید و بسیجی است.
چرا که حاضر نبودند به واقعیات نگاه کنند.
یعنی ما همواره وقتی وارد یک همچین وادی میشویم به واسطه اینکه یک جمعی از مردم ایران اینقدر کینه و نفرت از جمهوری اسلامی دارند که سعی میکنند خودشان را در همان رویاها و توهم ها غرق بکنند چرا که دوست دارند آینده ای که انتظارش را میکشند اتفاق بیفتد.
اما این آینده قاعدتا خودبه خود اتفاق نمی افتد.
این آینده و رویا با توهم اتفاق نمی افتد.
با برنامه اتفاق می افتد و دقیقا وقتی ما در باب این توهم رهایی ایران صحبت میکنیم و اسم این ویژه برنامه را میگذاریم به واسطه همین اتفاقات است.
یعنی در آن دوران بحبوحه ای که این اتفاقات به واسطه قتل وحشتناک مهسا امینی اتفاق افتاده بود، حالا کسی نمی توانست وارد این میدان بشود و بگوید آقا این ها برنامه ای برای فردا ندارند.
این یک حرکت جمعی مردمی است که جنبه های سلبی دارد و یک یه جنبه هایی از نفرت نسبت به جمهوری اسلامی داره اما اینها مواد لازم برای رسیدن به انقلاب نیست.
انقلاب نیازمند یک سری مصالح خاص خودش هست و حالا که شرایط اینگونه هست ما باید بیشتر در باب این مسائل صحبت بکنیم تا به اون نقاطی برسیم که در نهایت ما رو به اون اتفاق کلی برسونه.
من بارها و بارها در باب این ایمان جمعی صحبت کردم و اینکه ما به یک ایمان جمعی نرسیدیم.
در طول این سالیان قاعدتا قوه محرک برای حرکات انقلابی داشتن یک ایمان جمعی است.
یعنی شما وقتی به اتفاقاتی که در انقلاب کبیر فرانسه افتاده یا در انقلاب روسیه یا در انقلاب مشروطه یا در همین انقلاب جمهوری اسلامی، شما می بینید که یک ایمان جمعی شکل میگیره.
ایمان جمعی که قاعدتا هم جنبه های سلبی داره و هم جنبه های ایجابی داره.
اصلا وقتی شما در باب این ایمان صحبت می کنید یعنی تصویر کردن نقاط سیاه و سفید.
یعنی شما اگر نقطه سیاه مشخصی مثل جمهوری اسلامی دارید حالا یک نقاط سفید در برابر هم دارید که مردم میل به رسیدن به آن نقطه سفید را دارند.
اصلا کلیت این حرکت به خاطر رسیدن به آن نقطه سفید است.
یعنی اگر شما مواجه میشوید با انقلاب کبیر فرانسه، حالا مواجه میشوید با میلی از مردم نسبت به رسیدن به دموکراسی، رسیدن به مردم سالاری و رسیدن به لائیسیته.
حالا این ایمان جمعی است که میداندار حرکت مردمی شده.
حالا باید یک همچین مابه ازایی در امروز و شرایط ایران هم داشته باشیم.
یک ایمان جمعی که آن قوه محرکه برای اتحاد همه گروهها در کنار هم باشد.
یعنی ما با نداشتن یک همچین اتفاقاتی نمیتوانیم به آن نقطه مشخص برسیم.
حوالت دادن فردای ایران و آینده ایران با این صحبت های پوپولیستی که مردم انتخاب میکنند ما را به هیچ نقطه مشخصی نمیرساند.
این مردم باید یک خواسته ای برای فردا داشته باشند تا به واسطه آن خواسته وارد این میدان بشوند.
تکیه کردن به این حرکات کور و اتفاقات و جرقه ها ما را به جایی نمیرساند.
اینها حاصل یک خشم و احساساتی است که به همان به فراخور اینکه به همان سرعت وارد میدان میشود، به همان سرعت هم از میدان به در می رود چرا که برنامه ای پشتش ندارد، فردایی را مشخص نکرده و قاعدتا به واسطه یک ازدیاد آن احساسات و هیجانات در دل مردم هست که به یکباره جرقه می زند و یک آتشی هم روشن میکند و به همان سرعت هم با یک بادی به کنار میرود و خاموش میشود و حالا ما شاهد این هستیم که این گروه ها و احزاب هم همه عمرشان را دارند در انتظار این جرقه ها هستند که شاید در یکی از این جرقه ها و اتفاقات یک اتفاق بزرگی بیفتد و این حکومت از میان بره.
اینکه همه زندگی رو بر پایه شانس و تقدیر قمار کردن ما رو به جایی نمیبره.
ما نیازمند این هستیم که گروه های متشکلی داشته باشیم که یک مانیفست مشخصی داشته باشن.
یک ایمان مشخص آرزوی مشخص فردای مشخص رو تعبیر و تفسیر کنن.
حالا به واسطه این شفافیتی که در اهداف و باورها دارن، یک مسیر راهی رو مشخص کنن که اینها قرار هست از چه طریقتی به این فردای مشخص برسن.
آیا قرار هست یک گروه مسلح تشکیل بدن و با جمهوری اسلامی مسلحانه بجنگند؟
آیا قرار هست که با حرکات مدنی و به نوعی خشونت پرهیز وارد این میدان بشن؟
حالا به واسطه این شفافیتی که دارن چه در این زمینه ها، چه در زمینه های مالی و در دیگر زمینه ها، حالا برای خودشون یک شخصیتی رو پیدا بکنن که حالا جمعیتی باشه باشد که همراه این ها باشد.
شفافیت وجود داشته باشد که این ها چه مقدار قدرت سیاسی در ایران دارند؟
چه مقدار قدرت اجتماعی و پایگاه اجتماعی دارند؟
حالا با این برنامه ها وارد این میدان بشن برای تغییرات.
تا ما در نهایت بتوانیم به واسطه وجود داشتن این گروه ها و احزاب بیشتر و بیشتر و حالا همکاری هایی که به واسطه آن ایمان جمعی که بین همه این گروه ها مشترک است به یک نقطه ای برسیم که بتوانیم یک حکومت ظالمی مثل جمهوری اسلامی را از میان برداریم.
پس ما نیاز داریم که در باب این مسائل صحبت بکنیم، در باب این بی برنامگی ها صحبت بکنیم.
اینکه مدام جماعتی باشند که در باب بدی های جمهوری اسلامی صحبت بکنند ما را به جایی نمیرسونه.
چون دیگه امروز فکر نمیکنم کسی در باب بدی های جمهوری اسلامی ندونه.
حالا قرار هست که در باب خوبی های خودشون و خوبی های فردای خودشون صحبت بکنند.
قرار هست که مردم رو به واسطه اون فردای روشن وارد این میدان بکنن.
من در ویژه برنامه های دیگه ای هم در باب این مسائل صحبت کردم.
در این قسمت خاص هم سعی کردم یک اشارت کوچکی نسبت به این موضوع و بی برنامگی و این مسائل داشته باشم.
چرا که این ویژه برنامه در باب توهمی است که پیرامون رهایی ایران ساخته شده و حالا ما شاهد این هستیم که یک جماعتی هستند که اصلا ایران رو آزاد شده می دونن همون طوری که از گذشتگان هم دربارش صحبت می کردند و اعتقاد داشتند که شش ماه دیگه در ایران انقلاب میشه.
یعنی همون سال 57 هم اعتقاد داشتند شش ماه دیگه انقلاب میشه، امروز هم دارن همون طریقت رو به پیش میبرن و ما چهل و خورده ای سال هست که درگیر جمهوری اسلامی هستیم.
در صورتی که با یک نگاه واقع بینانه به شرایط ایران ما می تونیم برای فردا برنامه داشته باشیم و اهدافی داشته باشیم تا در نهایت به اون نقطه مشترک که انقلاب در ایران هست و یک دگرگونی که نه فقط در شرایط سیاسی که در شرایط فرهنگی و اجتماعی ایران هم رخ بده شاهدش باش.