مقدمه: آغاز گفتوگو درباره مفهوم خدا
در این بخش از مقاله، پیش از ورود به مباحث عمیق و تخصصی، ضرورت دارد به بررسی چند نکته اساسی بپردازیم. این اولین قسمت از مجموعهای است که به صورت تصویری منتشر میشود و با عنوان «جان» شناخته میشود. در ادامه، سعی خواهیم کرد که این محتوا را هم در قالب صوتی و هم در قالب تصویری در اختیار مخاطبان قرار دهیم. با این حال، باید توجه داشت که برخی از برنامههای ضبطشده پیشین تنها به صورت صوتی منتشر خواهند شد.
بررسی فلسفی مفهوم خدا
حال به بحث اصلی این مقاله میپردازیم: معنا و مفهوم خدا. در این ویژه برنامه، قصد داریم به بررسی مفهومی بپردازیم که انسانها به نام «خدا» میشناسند. این بحث مستقل از مصادیق خاص است و به جای تمرکز بر موجودات یا موجودیتهای مشخص، به کاوش درباره مفهوم عام خدا میپردازیم. این موضوع در قسمتهای مختلفی تقسیمبندی شده است که هر یک به بحثی خاص درباره خدا میپردازد.
مصادیق خدا در تاریخ بشریت
در این قسمت، به بررسی مصادیقی از خدا میپردازیم که انسانها همواره با آنها روبرو بودهاند. به عنوان مثال، «الله» به عنوان یکی از مصادیق خدا در ادیان ابراهیمی شناخته میشود. اما باید توجه داشت که این مصداق تنها بخشی از مفهوم کلی خدا است و خود مفهوم خدا را تشکیل نمیدهد. پیش از ظهور ادیان ابراهیمی و حتی پیش از شناخت انسانها از ادیان مختلف، انسانها با مفهومی از خدا آشنا بودهاند. این مفهوم ریشه در زیست ابتدایی بشر دارد و به دورانی بازمیگردد که انسانها با ترس و نادانی روبرو بودند.
خدا به عنوان قدرت ماورایی در ذهن انسان اولیه
انسانهای اولیه، در مواجهه با پدیدههای طبیعی ناشناخته مانند رعد و برق، باران، سیل و زمینلرزه، هیچ شناختی نسبت به این پدیدهها نداشتند. این ناشناختگی و نادانی باعث میشد که آنها از ترس و وحشت فراوان رنج ببرند. این ترسها، آنها را به سمت باور به یک قدرت ماورایی سوق دهد که بزرگتر از دیگر جانداران و قادر به ایجاد مصونیت، کمک و راهنمایی باشد. این تصویر از خدا، نه تنها مختص ادیان خاصی نیست، بلکه ریشه در ذات انسانی دارد که در برابر ناشناختهها و ناتوانیها احساس ضعف میکند.
مقایسه جهان امروزی و ذهنیت انسان اولیه
در جهان امروزی، کودکان از سنین پایین با پدیدههای طبیعی آشنا میشوند و دیگر این موضوعات برای آنها ناشناخته نیستند. اما در دوران اولیه بشریت، انسانها نسبت به این پدیدهها هیچ دانشی نداشتند. صدای وحشتناک حیوانات درنده، بارانی که به سیل تبدیل میشد و سایر پدیدههای طبیعی، همگی منبعی از ترس و وحشت برای آنها بودند. این ترسها، آنها را به سمت باور به یک قدرت ماورایی سوق داد و بنیانگذار مفهوم خدا در ذهن انسان شد.
مفهوم خدا در ادیان و فرهنگهای مختلف: تجلیهای چندخدایی و بتپرستی
در ادامه بحث، به بررسی مصادیق مختلفی از خدا میپردازیم که در طول تاریخ بشریت شکل گرفتهاند. این مصادیق تنها به ادیان ابراهیمی محدود نمیشوند، بلکه در فرهنگها و تمدنهای مختلف نیز مشاهده میشوند. به عنوان مثال، در تمدن باستانی یونان، خدایان متعددی وجود داشتند که هر یک قدرتها و وظایف خاص خود را داشتند. این خدایان، در کنار یکدیگر، به نوعی به تصویر یک خدای واحد یا خدایی برتر از خود تبدیل میشدند. این پدیده نه تنها در یونان، بلکه در حوضه اسکاندیناوی و سایر فرهنگهای باستانی نیز دیده میشود.
بتپرستی: نمادی از مفهوم خدا
بتپرستی نیز از همان مفهوم بنیادین خدا برگرفته شده است. بتها، نمادهایی از قدرت ماورایی بودند که انسانها برای نزدیکی به خداوند بزرگ از آنها استفاده میکردند. این بتها، چه به شکل خورشید، ماه، ستارگان یا مجسمههایی که خود ساخته بودند، نمایندهای از خدایان بزرگ در آسمانها یا زمین بودند. لازم به ذکر است که بتها به خودی خود پرستیده نمیشدند؛ بلکه به عنوان واسطهای برای رسیدن به خداوند بزرگ عمل میکردند. این رویکرد، شباهتهایی با توسلهایی دارد که در برخی ادیان مانند شیعه اسلامی دیده میشود.
ترس، ناتوانی و نادانی: ریشههای وجودی مفهوم خدا
وقتی درباره خدا صحبت میکنیم، به یک مفهوم کلی اشاره داریم که ریشه در ناتوانیها، نادانی و ترسهای انسانی دارد. انسانهای اولیه، با مواجهه با پدیدههای ناشناخته، عقل خود را به کار میگرفتند، اما به دلیل ندانستن علت واقعی این پدیدهها، ترسهایشان به وحشت و اضطراب تبدیل میشد. این وحشت، آنها را به سمت باور به یک قدرت ماورایی سوق میداد که قادر به محافظت، کمک و راهنمایی آنها باشد. به عبارت دیگر، خداوندی که در ذهن انسان شکل میگرفت، تصویری از قدرتی بود که میتوانست آنها را از دردها و مصائب آینده مصون نگه دارد.
سوال فلسفی بزرگ: آیا خدا وجود دارد؟
یکی از سوالات فلسفی اساسی که انسانها از دیرباز با آن درگیر بودهاند، این است که آیا خدا وجود دارد یا خیر؟ این سوال، نه تنها در دوران باستان، بلکه در تمامی دورههای تاریخی و در شرایط مختلفی مطرح شده است. وقتی انسان با یک مشکل بزرگ یا یک اتفاق غیرمنتظره روبرو میشود، این سوال دوباره در ذهن او شکل میگیرد. گاهی حتی یک اتفاق ساده در زندگی روزمره نیز میتواند انسان را به این فکر بیندازد که آیا خدا وجود دارد یا نه. این موضوع، نه تنها به دلیل ترس و ناتوانی، بلکه به دلیل جستوجوی معنا و هدف در زندگی نیز مطرح میشود.
تنوع در باورها: از توحید تا چندخدایی
در بین فرهنگها و ادیان مختلف، باور به خدا به شکلهای متفاوتی ظاهر شده است. برخی از انسانها به توحید اعتقاد دارند، یعنی باور به یک خداوند واحد و بیهمتا. در حالی که برخی دیگر به چندخدایی یا حتی بتپرستی اعتقاد دارند. اما در همه این باورها، ریشه مشترکی وجود دارد: ترس از ناشناختهها و نیاز به یک قدرت ماورایی که بتواند انسان را از دردها و مصائب محافظت کند. این ریشه مشترک، نشاندهنده این است که مفهوم خدا، فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی است و در تمامی تمدنها و ادیان جایگاه ویژهای دارد.
در این بخش از مقاله، به بررسی مفهوم خدا از منظر تاریخی، فرهنگی و فلسفی پرداخته شد. این بحث نشان داد که خدا، نه تنها به عنوان یک مفهوم دینی، بلکه به عنوان یک نیاز وجودی انسانی شکل گرفته است. ترس، ناتوانی و نادانی، ریشههای اصلی این مفهوم هستند که در طول تاریخ، به شکلهای مختلفی در فرهنگها و ادیان ظاهر شدهاند. در ادامه، به بررسی عمیقتر این موضوعات و سایر جنبههای فلسفی مفهوم خدا خواهیم پرداخت.
چرا سؤال وجود خدا مطرح میشود؟
در این بخش از مقاله، به بررسی علت وجود سؤال فلسفی بنیادین درباره خدا میپردازیم: آیا خدا وجود دارد یا ندارد؟ این سؤال، که از دیرباز تاکنون ذهن بشر را به خود مشغول کرده است، ریشه در تجربیات و شرایط انسانی دارد. گاهی اتفاقاتی که در زندگی رخ میدهند، انسان را به این نتیجه میرسانند که خدا وجود دارد، در حالی که گاهی برخلاف آن، انسان به این باور میرسد که خدایی وجود ندارد. این نوسان در باورها، ناشی از ترس، نادانی و ناتوانی انسان است که او را به جستوجوی معنا و توضیح برای پدیدههای ناشناخته سوق میدهد.
تعریف خدا: قدرت ماورایی و احاطه بر جهان هستی
قبل از ورود به بحث وجود یا عدم وجود خدا، لازم است به تعریف مفهوم خدا بپردازیم. در تصور عامه مردم، خدا به عنوان قدرتی ماورایی تلقی میشود که احاطه بر جهان هستی دارد. این تعریف، خدایی را توصیف میکند که نه تنها جهان را آفریده، بلکه بر آن نیز نظارت و کنترل دارد. این تصویر از خدا، در ادیان ابراهیمی مانند اسلام، مسیحیت و یهودیت به وضوح دیده میشود. خدایی که در این ادیان شناخته میشود، همانند الله در اسلام یا یهوه در یهودیت، به عنوان موجودیتی توصیف میشود که بر تمامی جنبههای جهان هستی احاطه دارد.
چالشهای علمی در اثبات وجود یا عدم وجود خدا
با وجود تمامی تلاشها و مطالعاتی که در طول تاریخ انجام شده است، هیچ کسی تاکنون قادر نبوده است وجود یا عدم وجود خدا را به طور قاطع اثبات کند. علم، که ابزاری برای درک و تحلیل پدیدههای قابل مشاهده و قابل اندازهگیری است، در مواجهه با مفهوم خدا عاجز میماند. این عجز، به دلیل ذات غیرقابل لمس و غیرقابل درک خدا است. حتی وقتی علم به مقابله با مصادیق خاصی از خدا میپردازد، مانند نقد آیات قرآنی در اسلام، این نقد تنها به مصداق خاصی از خدا مربوط میشود و نه به کلیت مفهوم خدا. بنابراین، بحث درباره وجود یا عدم وجود خدا، همواره در یک حلقه بیپایان قرار میگیرد که به جایی نمیرسد.
اثرات فرضی اثبات عدم وجود خدا
فرض کنیم که علمی پیدا شود که بتواند به طور قاطع ثابت کند خدایی وجود ندارد. این اثبات چه تأثیری بر جهان و انسانها خواهد داشت؟ آیا این کشف میتواند نگرش انسانها به جهان، فرهنگها و قوانین اجتماعی را تغییر دهد؟ برای پاسخ به این سؤال، میتوان به تجربه تاریخی گالیله اشاره کرد. وقتی گالیله نظریه گرد بودن زمین را مطرح کرد، این کشف تأثیر مستقیمی بر فرهنگ و نگرش انسانها نداشت. انسانها همچنان به باورهای قدیمی خود پایبند بودند و تغییرات عمیق در فرهنگ و قوانین اجتماعی به آرامی و در طول زمان رخ داد.
تأثیر سؤال وجود خدا بر جهان هستی
سؤال وجود خدا، نه تنها به دلیل جستوجوی پاسخ، بلکه به دلیل تأثیری که بر نگرش انسان به جهان دارد، اهمیت دارد. اگر پاسخ به این سؤال به گونهای باشد که انسانها را از مفهوم خدا دور کند، آیا این تغییر در باورها میتواند تحولاتی در جهان هستی ایجاد کند؟ پاسخ به این سؤال، به نوعی روشن است: تغییر در باورها الزاماً به تغییرات عمیق در فرهنگ و رفتار انسانها منجر نمیشود. انسانها همواره تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله ترس، نادانی و نیازهای وجودی خود هستند که این عوامل، شکلگیری باورها و نگرشهای آنها را تعیین میکنند.
در این بخش از مقاله، به بررسی دلایل مطرح شدن سؤال وجود خدا و چالشهای مرتبط با آن پرداخته شد. این بحث نشان داد که سؤال وجود خدا، نه تنها به دلیل جستوجوی پاسخ، بلکه به دلیل تأثیری که بر نگرش انسان به جهان دارد، اهمیت دارد. علیرغم تمامی تلاشها، علم تاکنون قادر به اثبات وجود یا عدم وجود خدا نبوده است و این موضوع، همچنان به عنوان یکی از بزرگترین سؤالات فلسفی بشریت باقی مانده است. در ادامه، به بررسی عمیقتر این موضوعات و سایر جنبههای فلسفی مفهوم خدا خواهیم پرداخت.
ایمان به عنوان محور اصلی در بحث وجود خدا
در این بخش از مقاله، به بررسی نقش ایمان در شکلگیری باورها و تصمیمات انسانها درباره وجود یا عدم وجود خدا میپردازیم. وقتی صحبت از وجود خدا مطرح میشود، انسانها نه تنها بر پایه دلایل علمی، بلکه بر اساس ایمانی که در دلهایشان ریشه دوانده است، تصمیمگیری میکنند. این ایمان، مستقل از شواهد عینی و قابل مشاهده است و به نوعی حقیقتی شخصی و درونی را تشکیل میدهد که انسانها را به پذیرش یا رد وجود خدا سوق میدهد.
واقعیت عینی در مقابل حقیقت درونی
در جهان ما، دو مفهوم بنیادین وجود دارد: واقعیت عینی و حقیقت درونی . واقعیت عینی، شامل پدیدهها و اتفاقاتی است که همه انسانها به طور مشترک آنها را تجربه میکنند. این واقعیت، قابل لمس، قابل اندازهگیری و مستقل از باورهای فردی است. اما در مقابل، حقیقت درونی ، تصویری است که انسانها در ذهن خود از جهان و پدیدهها میسازند. این حقیقت، تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند تجربیات شخصی، فرهنگ، آموزش و ایمان شکل میگیرد و ممکن است با واقعیت عینی تضاد داشته باشد.
حقیقت درونی و تأثیر آن بر باورها
مثالی که میتوان برای روشنتر شدن این موضوع ارائه داد، این است که فرض کنید در کشوری مانند هند، فردی وجود دارد که به یک بطری آب به عنوان نمادی از قدرت الهی اعتقاد دارد. این فرد، تمامی ویژگیهای خدایی را در آن بطری میبیند و به آن پرستش میکند. حال اگر شما با هزاران دلیل و شواهد علمی به او بگویید که این بطری صرفاً یک شیء مادی است و هیچ قدرتی ندارد، او به دلیل حقیقتی که در دل خود ساخته است، حاضر به پذیرش این واقعیت نخواهد بود. این حقیقت درونی، حتی اگر با واقعیت عینی تضاد داشته باشد، برای او واقعیترین چیز است و زندگی او را شکل میدهد.
ایمان به عنوان قدرتمندترین عامل در تصمیمگیری
این دقیقاً همان نقطهای است که در بحث وجود خدا نیز مطرح میشود. انسانها، چه به خدا اعتقاد داشته باشند و چه نه، بر اساس ایمان خود تصمیمگیری میکنند. علم، هرچند ابزاری قدرتمند برای درک جهان است، اما در این بحث به دلیل ذات غیرقابل لمس و غیرقابل اندازهگیری خدا، دست از کار میکشد. در نهایت، ایمان است که به عنوان راهگشا عمل میکند و انسانها را به پذیرش یا رد وجود خدا سوق میدهد.
اکثریت جهانی و ایمان به خدا
اگر به آمار جهانی نگاه کنیم، متوجه میشویم که اکثریت قریب به اتفاق انسانها در سراسر جهان به وجود خدا اعتقاد دارند. این ایمان، مختص به کشورهای خاصی مانند کشورهای جهان سوم یا خاورمیانه نیست، بلکه حتی در کشورهای پیشرفته و متمدن اروپایی نیز دیده میشود. این ایمان قلبی، که در وجود انسانها ریشه دوانده است، به نوعی واقعیت عینی جهان را شکل میدهد. یعنی، حقایق درونی انسانها، که در کنار یکدیگر قرار میگیرند، واقعیت عینی ما را در جهان به وجود میآورند و تعیین میکنند.
در این بخش از مقاله، به بررسی نقش ایمان و تفاوت بین واقعیت عینی و حقیقت درونی پرداخته شد. این بحث نشان داد که ایمان، به عنوان قدرتمندترین عامل در تصمیمگیری انسانها درباره وجود خدا، نقش اساسی ایفا میکند. انسانها، چه به خدا اعتقاد داشته باشند و چه نه، بر اساس حقیقتی که در دلهایشان ساختهاند، تصمیمگیری میکنند. این حقیقت درونی، حتی اگر با واقعیت عینی تضاد داشته باشد، برای آنها واقعیترین چیز است و زندگی آنها را شکل میدهد. در ادامه، به بررسی عمیقتر این موضوعات و سایر جنبههای فلسفی مفهوم خدا خواهیم پرداخت.
ناتوانی علم در مقابله با ایمان: بیفایده بودن پرسش وجود خدا
وقتی به موضوع وجود یا عدم وجود خدا نزدیک میشویم، به وضوح متوجه میشویم که این بحث تنها به ایمان انسانها مربوط میشود. علم، به دلیل ذات غیرقابل لمس و غیرقابل اندازهگیری مفهوم خدا، توانایی پاسخگویی به این سؤال را ندارد. تاکنون هیچ علمی نتوانسته است به طور قاطع درباره وجود یا عدم وجود خدا نظری ارائه دهد. حتی اگر فرض کنیم که علم به این درجه از پیشرفت برسد که بتواند چنین ادعایی مطرح کند، باز هم توان مقابله با ایمان انسانها را نخواهد داشت. حقیقتی که در دل انسانها وجود دارد، به مراتب قدرتمندتر از واقعیت عینی است و این حقیقت درونی است که زندگی و تصمیمات انسانها را شکل میدهد.
عبث بودن پرسش وجود خدا
بنابراین، به دو دلیل مشخص و مبرهن میتوان نتیجه گرفت که صحبت کردن درباره وجود یا عدم وجود خدا کاری عبث و بیفایده است. اولین دلیل، ناتوانی علم در اثبات یا رد وجود خدا است و دومین دلیل، قدرتمند بودن ایمان انسانها در مقابل واقعیت عینی. پرسشی که درباره وجود خدا مطرح میشود، هیچ فایدهای برای ما ندارد، جز تلف کردن وقت و دور شدن از معانی و موضوعات مهمتر. حتی اگر به پاسخی نیز برسیم، این پاسخ برای ما فایدهای نخواهد داشت، چرا که واقعیت جهان ما پر از حقایق درونی انسانها است که به شکل اکثریت غالب در جامعه ظاهر میشود. این واقعیت نشان میدهد که خدا در دل انسانها وجود دارد و این موضوع، تنها موضوع قابل بحث است.
تمرکز بر برآیندهای وجود خدا
به جای تمرکز بر پرسش وجود یا عدم وجود خدا، باید به برآیندهایی که این مفهوم به وجود آورده است، نزدیک شویم. خدا، به عنوان یک مفهوم کلی، باعث شکلگیری فرهنگها، ادیان، قوانین و رفتارهای انسانی شده است. این مفهوم، نوع زیستن ما را تعیین کرده و جهانی را به وجود آورده که تحت تأثیر این باورها قرار دارد. بنابراین، موضوع اصلی و اساسی این است که ما باید به بررسی این برآیندها بپردازیم. چه نتایجی از وجود خدا در دل انسانها حاصل شده است؟ چه تغییراتی در جهان به وجود آورده است؟ این نتایج و برآیندها هستند که باید مورد توجه قرار گیرند، نه خود مفهوم وجود یا عدم وجود خدا.
خدا در دل انسانها: حقیقتی که نمیتوان نادیده گرفت
خدایی که ما درباره آن صحبت میکنیم، وجود دارد در دل انسانها و این وجود، مستقل از قابلیتهای علمی برای اثبات یا رد است. علم قادر به نفی این خدا نیست، چرا که این خدا در دل انسانها جای گرفته است و خود علم چنین پتانسیلی را ندارد. حتی اگر علم به این پتانسیل برسد، انسانها به دلیل پیوستگی به حقایق درونی خود، حاضر به پذیرش این نفی نخواهند بود. بنابراین، موضوع اصلی ما این است که به مصادیق و برآیندهای مختلفی که از وجود خدا شکل گرفتهاند، نزدیک شویم.
مقابله با برآیندهای خدا
ما اکنون روبرو هستیم با خدایی که در دل انسانها وجود دارد و این خدا، نتایج و اتفاقاتی را به وجود آورده است. این خدا، فرهنگها را شکل داده، ادیان را پایهریزی کرده، قوانین را تعیین کرده و روابط انسانی را تحت تأثیر خود قرار داده است. بنابراین، موضوع مهم ما مقابله با این مصادیق و برآیندهاست، نه با وجود خود خدا. ما باید به این مفاهیم نزدیک شویم و آنها را بررسی کنیم، نه اینکه وقت خود را صرف بحث درباره وجود یا عدم وجود خدا کنیم.
در این بخش از مقاله، به بررسی بیفایده بودن پرسش وجود خدا و تمرکز بر برآیندهای این مفهوم پرداخته شد. این بحث نشان داد که علم توانایی مقابله با ایمان انسانها را ندارد و حقیقت درونی انسانها، به مراتب قدرتمندتر از واقعیت عینی است. بنابراین، به جای تلف کردن وقت در بحثهای عبث و بیفایده، باید به بررسی نتایج و برآیندهایی بپردازیم که از وجود خدا در دل انسانها حاصل شده است. این نتایج و برآیندها هستند که باید مورد توجه قرار گیرند و تغییرات لازم در آنها ایجاد شود. در ادامه، به بررسی عمیقتر این موضوعات و سایر جنبههای فلسفی مفهوم خدا خواهیم پرداخت.
خلاصهای از بحث: عبث بودن پرسش وجود خدا
بحث درباره وجود یا عدم وجود خدا، کاری عبث و بیفایده است. خدا، به عنوان یک مفهوم فیزیکی، اهمیت چندانی ندارد و علم نیز تاکنون نتوانسته است در این زمینه ادعای قاطعی ارائه دهد. اما خدا در دل انسانها، به واسطه ایمان، وجود دارد و این حقیقت درونی، به مراتب قدرتمندتر از واقعیت عینی جهان است. این ایمان، حقیقتی را برای انسانها رقم زده که تأثیر بسزایی بر زندگی آنها دارد. بنابراین، موضوع اصلی و اساسی ما، بررسی تأثیراتی است که این مفهوم خدا به وجود آورده است.
تمرکز بر تأثیرات مفهوم خدا
ما باید به تأثیراتی که این مفهوم خدا شکل داده است، نزدیک شویم و آنها را مورد بررسی قرار دهیم. این تأثیرات شامل فرهنگها، ادیان، قوانین، رفتارها و روابط انسانی است که تحت تأثیر باور به خدا شکل گرفتهاند. در قسمتهای آتی این ویژه برنامه، سعی خواهیم کرد به بررسی مصادیق مختلف این مفهوم بپردازیم و به تحلیل تأثیرات آن بپردازیم.
جمعبندی:
این مقاله به بررسی مفهوم خدا از منظر فلسفی، تاریخی و فرهنگی پرداخته است و نشان داده است که خداوند، بیش از یک موجود فیزیکی یا قابل اندازهگیری، یک حقیقت درونی در ذهن و ایمان انسانهاست. این باور، ریشه در ناتوانیها، نادانی و ترسهای انسانی دارد و در طول تاریخ به شکلهای مختلفی در ادیان، فرهنگها و تمدنها ظاهر شده است. علم، به دلیل ذات غیرقابل لمس مفهوم خدا، ناتوان از اثبات یا رد وجود اوست و بنابراین، بحث درباره وجود یا عدم وجود خدا عبث و بیفایده به نظر میرسد.
موضوع اصلی این مقاله، تأکید بر این است که به جای تمرکز بر وجود یا عدم وجود خدا، باید به برآیندهای این مفهوم نزدیک شویم. خدا، به عنوان یک باور عمیق در دل انسانها، فرهنگها را شکل داده، ادیان را پایهریزی کرده و قوانین و رفتارهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. بنابراین، تحلیل این تأثیرات و برآیندها، موضوعی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
در نهایت، این مقاله به ما یادآوری میکند که ایمان به خدا، به عنوان یک حقیقت درونی، قدرتمندتر از هر واقعیت عینی است و زندگی و تصمیمات انسانها را شکل میدهد. بنابراین، به جای تلف کردن وقت در بحثهای عبث، باید به بررسی نتایج و تغییراتی که این باور در جهان ایجاد کرده است، پرداخت.

 
								





















