خشونت و انقلابیگری: تحلیل مفهومی و تاریخی
مقدمه: خشونت و انقلابیگری در بستر تاریخ
در این بخش از بحث، به بررسی ارتباط میان خشونت و انقلابیگری میپردازیم. این موضوع، بهویژه در چارچوب مفهومی جدیدی که اخیراً در میان عامه مردم رواج یافته، مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا، تمرکز اصلی بر این است که چگونه مفاهیمی مانند شجاعت، ایستادگی، طغیانگری و انقلابیگری با خشونتطلبی گره خوردهاند و چگونه این مفاهیم در طول تاریخ دستخوش تغییر و تحول شدهاند.
خشونتطلبی بهعنوان ابزار سرکوب
نکته ابتدایی این است که ارتباط خشونت و انقلابیگری موضوعی جدید نیست، بلکه ریشه در تاریخ دارد. قدرتمندان و حاکمان همواره از انگ خشونتطلبی بهعنوان ابزاری برای سرکوب آزادیخواهان استفاده کردهاند. از جنبشهای ضد بردهداری تا انقلابهای بزرگ جهانی، همواره این اتهام به کسانی که در پی تغییر و دگرگونی اجتماعی و سیاسی بودهاند، زده شده است. هدف از این اتهامزنی، خاموش کردن صدای آزادیخواهان و توجیه سرکوب آنها بوده است.
تغییر معنای خشونتطلبی در میان مردم
با گذشت زمان، این انگ خشونتطلبی نهتنها از سوی قدرتمندان، بلکه در میان خود مردم نیز رسوخ کرده است. امروزه، بسیاری انقلابیگری را مترادف با خشونتطلبی میدانند و شجاعت را به معنای تمایل به اعمال خشونت تعریف میکنند. این تغییر معنایی باعث شده است که خشونت بهعنوان شرط لازم برای انقلابیگری تلقی شود. بهعبارت دیگر، اگر کسی در پی انقلاب باشد، تنها راه رسیدن به آن را از طریق خشونت میداند. این نگرش، حتی در میان کسانی که خود جزو مظلومان هستند، رواج یافته است.
تضاد میان خشونت و حقیقت انقلاب
با این حال، این نگرش با حقیقت انقلاب در تضاد است. انقلاب به معنای دگرگونی و تغییر است و این تغییر ابتدا در درون مردم و در ارزشها، باورها و ایمان جمعی آنها رخ میدهد. پس از این تغییر درونی، نمود آن در فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دیده میشود. انقلابهای واقعی از درون جامعه آغاز میشوند و بهتدریج به تغییرات سیاسی و اجتماعی منجر میشوند. بنابراین، خشونتطلبی نهتنها شرط لازم برای انقلاب نیست، بلکه ممکن است مانعی در راه تحقق دگرگونیهای بنیادین باشد.
انقلاب بهعنوان دگرگونی ارزشها
انقلاب به معنای تغییر ارزشها و باورهای جامعه است. برای مثال، در مورد مسئله زن در ایران، انقلاب به معنای تغییر نگرش جامعه نسبت به زنان و بهرسمیتشناختن حقوق برابر آنها است. این تغییر نگرش ابتدا در میان مردم شکل میگیرد و سپس به تغییر قوانین و ساختارهای سیاسی منجر میشود. بنابراین، انقلاب واقعی نه از طریق خشونت، بلکه از طریق تغییر درونی و فرهنگی جامعه محقق میشود.
خشونت و انقلاب در تقابل
در نهایت، باید تأکید کرد که خشونتطلبی نهتنها شرط لازم برای انقلاب نیست، بلکه ممکن است مانعی در راه تحقق دگرگونیهای بنیادین باشد. انقلاب واقعی از تغییر درونی و فرهنگی جامعه آغاز میشود و بهتدریج به تغییرات سیاسی و اجتماعی منجر میشود. بنابراین، باید بهجای تأکید بر خشونت، بر تغییر ارزشها و باورهای جامعه تمرکز کرد.
نابرابری و انقلاب: مسیرهای رسیدن به تغییر
در این بخش، به بررسی مسیرهای مختلف برای رسیدن به انقلاب و تغییرات اجتماعی میپردازیم. تمرکز اصلی بر این است که چگونه نابرابریهای موجود در جامعه میتوانند به ضد ارزش تبدیل شوند و چگونه ارزشهای جدیدی شکل میگیرند که برابری و عدالت را ترویج میکنند. همچنین، دو مسیر اصلی برای رسیدن به این تغییرات مورد بررسی قرار میگیرد: مسیر خشونتآمیز و مسیر مسالمتآمیز.
نابرابری بهعنوان ضد ارزش
نابرابریهای موجود در جامعه، بهویژه در مورد حقوق زنان، بهتدریج به ضد ارزش تبدیل میشوند. این تغییر نگرش، منجر به شکلگیری ارزشهای جدیدی میشود که در آن زنان بهعنوان همتا و برابر با مردان تلقی میشوند. در این چارچوب، زنان باید بتوانند در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشارکت کامل داشته باشند و حقوق برابر با دیگران را تجربه کنند. این تغییر نگرش، پایهای برای انقلاب فرهنگی و اجتماعی است که در نهایت به تغییرات سیاسی منجر میشود.
مسیرهای رسیدن به انقلاب
برای رسیدن به این انقلاب، دو مسیر اصلی وجود دارد:
مسیر خشونتآمیز:
در این مسیر، هدف سرنگونی حکومت از طریق اقدامات مسلحانه است. این روش نیازمند نیروهای آموزشدیده، برنامهریزی دقیق و ادوات نظامی است. بسیاری از کشورها در طول تاریخ این مسیر را انتخاب کردهاند، اما هزینههای انسانی و اقتصادی آن بسیار بالا است.
مسیر مسالمتآمیز:
این مسیر شامل تظاهراتهای صلحآمیز، اعتصابات، تحصنها و نافرمانیهای مدنی است. تحقیقات نشان دادهاند که این روش نهتنها هزینه کمتری دارد، بلکه شانس موفقیت بیشتری نیز دارد. هر دو مسیر، انقلابیگری و شجاعت را نشان میدهند، اما روشهای متفاوتی برای رسیدن به هدف هستند.
گاندی و قدرت مبارزه مسالمتآمیز
یکی از برجستهترین مثالهای مبارزه مسالمتآمیز، مهاتما گاندی است. گاندی در برابر استعمار بریتانیا در هند، از روشهای غیرخشونتآمیز مانند تحصن، تحریم و نافرمانی مدنی استفاده کرد. این روشها نهتنها به یک جنبش گسترده تبدیل شدند، بلکه ایمان مردم را به تغییر تقویت کردند و در نهایت منجر به خروج نیروهای استعمارگر از هند شدند. این مثال نشان میدهد که مبارزه مسالمتآمیز میتواند حتی در برابر قدرتمندترین دشمنان نیز موفق باشد.
مقایسه با شرایط ایران
در شرایط کنونی ایران، بسیاری از مردم احساس میکنند که کشورشان بهنوعی تحت اشغال است. با این حال، برخلاف استعمار خارجی، جمهوری اسلامی ایران در ابتدا پایگاه اجتماعی داشت و با حمایت بخشی از مردم به قدرت رسید. با گذشت زمان، این پایگاه اجتماعی کاهش یافته و قشر خاکستری (کسانی که نه کاملاً موافق و نه کاملاً مخالف هستند) به اکثریت تبدیل شدهاند. این شرایط، نیاز به یک استراتژی دقیق و حسابشده برای ایجاد تغییرات بنیادین را بیشازپیش آشکار میکند.
قدرت مبارزه مسالمتآمیز
در نهایت، باید تأکید کرد که انقلاب واقعی نه از طریق خشونت، بلکه از طریق تغییرات درونی و فرهنگی جامعه محقق میشود. مبارزه مسالمتآمیز، همانطور که در مثال گاندی مشاهده شد، میتواند حتی در برابر قدرتمندترین دشمنان نیز موفق باشد. بنابراین، بهجای تأکید بر خشونت، باید بر تغییر ارزشها و باورهای جامعه تمرکز کرد و از روشهای غیرخشونتآمیز برای رسیدن به اهداف انقلابی استفاده نمود.
انقلاب و تغییر: مسیرهای متفاوت و پیامدهای آن
در این بخش، به بررسی مسیرهای مختلف برای رسیدن به انقلاب و تغییرات اجتماعی پرداخته میشود. تمرکز اصلی بر این است که انقلابی بودن لزوماً به معنای خشونتطلبی یا جنگهای مسلحانه نیست، بلکه میتواند از طریق روشهای مسالمتآمیز و حرکات مدنی نیز محقق شود. همچنین، تأثیرات منفی ترویج خشونت و نقش آن در تضعیف جنبشهای انقلابی مورد تحلیل قرار میگیرد.
انقلاب: مسیرهای متفاوت
انقلاب و تغییر اجتماعی میتوانند از مسیرهای مختلفی دنبال شوند. برخی انقلابها از طریق روشهای مسلحانه به پیروزی رسیدهاند، در حالی که برخی دیگر با شکست مواجه شدهاند. با این حال، انقلابی بودن لزوماً به معنای خشونتطلبی یا جنگهای مسلحانه نیست. میتوان انقلابی بود، یاغی بود و پر از شجاعت بود، اما روشهای مورد استفاده برای رسیدن به آزادی، مسالمتآمیز و مبتنی بر حرکات مدنی باشد. این روشها میتوانند بسیار رادیکال و هدفمند باشند، اما بدون استفاده از خشونت.
قدرت حرکات مدنی و مسالمتآمیز
حرکات مدنی و مسالمتآمیز، بهویژه زمانی که با ایمان جمعی همراه باشند، قدرت بسیجگری خارقالعادهای دارند. این حرکات میتوانند تعداد بیشماری از مردم را وارد چرخه تغییر کنند و هزینههای انسانی و اقتصادی را کاهش دهند. حضور میلیونی در خیابانها و اعتصابات سراسری میتواند حکومت را بهراحتی فلج کند و قدرت سیاسی آن را از بین ببرد. حتی نیروهای سرکوبگر، در مواجهه با جمعیت میلیونی، ممکن است جرات استفاده از خشونت را نداشته باشند، چرا که توانایی مقابله با چنین حجم عظیمی از مردم را ندارند.
ترویج خشونت و پیامدهای آن
ترویج خشونت و انتشار تصاویر خشونتبار، بزرگترین خواسته حکومتهای سرکوبگر است. این اقدامات باعث میشوند که قشر خاکستری جامعه (کسانی که نه کاملاً موافق و نه کاملاً مخالف هستند) از مشارکت در جنبشهای انقلابی دوری کنند و حتی بخشی از بدنه انقلابیون نیز کاهش یابد. این موضوع به حکومت اجازه میدهد تا سرکوب خود را با شدت بیشتری ادامه دهد. علاوه بر این، ترویج خشونت باعث میشود که بسیاری از مردم از ترس کشته شدن یا کشتن دیگران، از مشارکت در جنبشها خودداری کنند.
نقش عوامل حکومتی و نادانی در ترویج خشونت
کسانی که به ترویج خشونت و انتشار تصاویر خشونتبار میپردازند، معمولاً از دو گروه هستند:
عوامل حکومتی:
این افراد بهطور عمدی سعی میکنند جنبشهای انقلابی را به سمت خشونت سوق دهند تا آنها را به شکست بکشانند.
افراد نادان یا کمسواد:
این گروه بهدلیل نادانی یا تهییج احساسات، به ترویج خشونت میپردازند، بدون اینکه از پیامدهای منفی آن آگاه باشند.
هر دو گروه، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، به جنبشهای انقلابی آسیب میزنند و باعث کاهش مشارکت عمومی میشوند.
ضرورت پرهیز از خشونت
در نهایت، باید تأکید کرد که انقلاب واقعی و پایدار، از طریق روشهای مسالمتآمیز و حرکات مدنی محقق میشود. ترویج خشونت نهتنها باعث کاهش مشارکت عمومی میشود، بلکه به حکومتهای سرکوبگر اجازه میدهد تا سرکوب خود را با شدت بیشتری ادامه دهند. بنابراین، بهجای تأکید بر خشونت، باید بر روشهای غیرخشونتآمیز و بسیج عمومی تمرکز کرد تا تغییرات بنیادین و پایدار در جامعه ایجاد شود.
خشونت، انتقام و آزادی: تضادها و چالشها
در این بخش، به بررسی تناقضات میان خشونت، انتقام و آزادی پرداخته میشود. تمرکز اصلی بر این است که چگونه هیجانات منفی مانند کینه و انتقام میتوانند مسیر انقلاب و تغییر را منحرف کنند و چگونه میتوان به آزادی و برابری بدون توسل به خشونت دست یافت. همچنین، مفهوم آزادی و محدودیتهای آن در چارچوب احترام به جان و حقوق دیگران مورد تحلیل قرار میگیرد.
هیجانات منفی و انحراف از مسیر انقلاب
انقلاب و تغییر اجتماعی، صحنهای برای جولان دادن کینه و انتقام نیست. بسیاری از افراد، بهویژه در مواجهه با ظلم و ستم، پر از هیجانات منفی مانند کینه و خشم میشوند و میخواهند این احساسات را بهصورت خشونتآمیز بروز دهند. اما این رویکرد نهتنها به آزادی و برابری منجر نمیشود، بلکه باعث تکرار چرخه خشونت و ظلم میگردد. برای مثال، اگر هدف اصلی انقلاب، مقابله با ظلم جمهوری اسلامی است، چگونه میتوان با توسل به خشونت و انتقام، به آیندهای روشن و عاری از خشونت دست یافت؟
نقد جمهوری اسلامی و ضرورت پرهیز از خشونت
نقد جمهوری اسلامی بهدلیل اقدامات وحشیانهای است که در طول تاریخ خود انجام داده است، از کشتارهای سال ۶۷ تا حوادث خونین سال ۹۸. اما اگر قرار باشد این نقد به خشونت و انتقام تبدیل شود، چه کسی حاضر است وارد چنین وادیای شود؟ کسانی که از ظلم جمهوری اسلامی بهستوه آمدهاند، چگونه میتوانند با توسل به خشونت، آیندهای بهتر را تصویر کنند؟ خشونتطلبی نهتنها با اهداف انقلاب در تضاد است، بلکه باعث دوری مردم از مشارکت در جنبشهای انقلابی میشود.
شجاعت بدون خشونت
شجاعت به معنای خشونتطلبی نیست. در اوج شجاعت میتوان خشونتپرهیز بود و فریاد آزادی را بدون توسل به ظلم و ستم سر داد. شجاعت واقعی در راستای جلوگیری از خشونت بیشتر و ظلم بیشتر است. برای مثال، اگر امروز فریاد میزنیم و صدای خود را به دیگران میرسانیم، بهدلیل مظالمی است که در جهان دیدهایم. اما قرار نیست خودمان پایهای برای ایجاد مظالم بیشتر شویم.
آزادی و احترام به جان دیگران
آزادی واقعی، آزادیای است که با احترام به جان و حقوق دیگران همراه باشد. آزادی که به مفهوم آزادی همگان است، نه فقط آزادی یک گروه یا قشر خاص. این آزادی باید با قانونی همراه باشد که از آزار رساندن به دیگران جلوگیری کند. برای مثال، آزادیای که در آن جان انسانها، حیوانات و گیاهان محترم شمرده میشود، آزادیای است که میتواند به برابری و عدالت واقعی منجر شود.
مثالهای عملی: اعدام و تجاوز
مصداق سادهای از این مفهوم، مسئله اعدام است. اگر هدف اصلی، از بین بردن اعدام است، چگونه میتوان با اعدام کردن کسانی که اعدام کردهاند، به این هدف رسید؟ این رویکرد نهتنها چرخه خشونت را ادامه میدهد، بلکه با اهداف انقلاب در تضاد است. حتی در مورد جرایم وحشتناکی مانند تجاوز، استفاده از خشونت و اعدام بهعنوان مجازات، نهتنها مشکل را حل نمیکند، بلکه باعث تداوم چرخه خشونت میشود.
آزادی بدون خشونت
در نهایت، باید تأکید کرد که آزادی و برابری واقعی، تنها از طریق روشهای غیرخشونتآمیز و احترام به جان و حقوق دیگران محقق میشود. خشونت و انتقام نهتنها به آزادی منجر نمیشوند، بلکه باعث تداوم چرخه ظلم و ستم میگردند. بنابراین، بهجای توسل به خشونت، باید بر روشهای مسالمتآمیز و احترام به حقوق همه جانداران تمرکز کرد تا آیندهای عاری از خشونت و ظلم ایجاد شود.
خشونت و تناقض در باورها: نگاهی فلسفی به اعدام و نظامهای فاسد
مخالفت با خشونت: یک اصل جهانشمول
اگر ما با مفاهیمی همچون خشونت، ظلم، آزار رساندن و اعدام مخالفیم، این مخالفت باید بهصورت مطلق و بدون هیچ تبصرهای باشد. نمیتوانیم از یک سو اعدام را محکوم کنیم و از سوی دیگر آن را در مورد گروههای خاصی مانند کافران یا مرتدان توجیه نماییم. این نگاه انتخابی نهتنها تناقضآمیز است، بلکه ماهیت خشونت را تقویت میکند.
تناقض در آموزههای دینی و واقعیت عملی
در متون دینی، آیهای وجود دارد که کشتن یک انسان را برابر با کشتن تمام بشریت میداند. این آیه بهعنوان نشانهای از رحمت و عظمت خداوند مورد ستایش قرار میگیرد. اما در عمل، این آموزه با دستوراتی مانند اعدام مرتدان، سنگسار زناکاران و مجازاتهای وحشیانهای مانند قطع دست و پای محاربین در تناقض است. این دوگانگی نشان میدهد که چگونه مفاهیم اخلاقی میتوانند در عمل به ابزاری برای توجیه خشونت تبدیل شوند.
چرخهی بیپایان خشونت
تاریخ بشریت مملو از تکرار چرخههای خشونت است. انسانها همواره در تلاش بودهاند تا جایگاه قدرت را تغییر دهند، اما بهجای نابودی نظامهای فاسد، تنها افراد را جایگزین کردهاند. این رویکرد نهتنها مشکل را حل نکرده، بلکه باعث تداوم خشونت و ظلم شده است. برای مثال، اگر فردی دیگر در جایگاه رهبران جمهوری اسلامی قرار میگرفت، احتمالاً رفتارهایی مشابه یا حتی بدتر از آنها از خود نشان میداد.
هدف اصلی: نابودی نظامهای فاسد
نشانهی اصلی مبارزه باید نظامهای فاسد و ساختارهای قدرت باشد، نه افراد. هر فردی که در جایگاه قدرت قرار گیرد، ممکن است به همان اندازه ظالم و خشونتطلب شود. بنابراین، هدف باید از بین بردن تاج و تخت، نظامهای فاسد و ساختارهای افسارگسیختهای باشد که خشونت را ترویج میکنند.
انقلابی بودن بدون خشونتطلبی
انقلابی بودن لزوماً به معنای خشونتطلبی نیست. تاریخ نشان داده است که بزرگترین انقلابها میتوانند بدون شلیک یک گلوله یا ریختن خون به پیروزی برسند. قدرت واقعی در دستان مردم است و هیچ نیرویی نمیتواند در برابر ارادهی جمعی ایستادگی کند. حتی زرادخانههای اتمی نیز قادر به سرکوب خیابانهای پر از انسانهای بیدار و متحد نیستند.
نقش جمهوری اسلامی در ترویج خشونت
جمهوری اسلامی بهعنوان یک نظام خشونتطلب، از خشونت برای سیراب کردن باورها و اهداف خود استفاده میکند. این نظام نهتنها خشونت را نعمت خدا میداند، بلکه از آن بهعنوان ابزاری برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه بهره میبرد. تصویرسازی خشونت از سوی مخالفان نیز بخشی از استراتژی این نظام برای سرکوب بیشتر و توجیه اعدامهای گسترده است.
نیاز به بیداری عمومی
برای تغییر این وضعیت، نیاز به بیداری عمومی و اتحاد مردم وجود دارد. قدرت واقعی در کثرت مردم نهفته است و هیچ نظامی نمیتواند در برابر ارادهی جمعی مقاومت کند. این تغییر تنها از طریق برنامهریزی، آموزش و دوری از خشونتطلبی ممکن است. خشونت نهتنها راهحل نیست، بلکه به تقویت نظامهای فاسد کمک میکند.
ضرورت انقلاب درونی و جمعی
تبدیل خواستههای فردی به یک مطالبه جمعی نیازمند یک انقلاب درونی است. این انقلاب درونی باید با یک انقلاب مردمی تکمیل شود؛ انقلابی که در دل مردم شکل میگیرد. این شامل تکرار مداوم آرزوها و ساخت ایمان است. وقتی مردم دچار چنین تحولی میشوند، جهان را به شکلی متفاوت میبینند. با توجه به گستره دید فعلی آنها، مشخص میشود که دولت موجود قادر به تحقق خواستههایشان نیست. دولت قدرت و مشروعیت لازم برای رفع نیازهای آنها را ندارد، زیرا تمام قوانین موجود در مقابل خواستههایشان قرار دارد.
نیاز به انقلاب فردی
ما به یک انقلاب فردی نیاز داریم که به یک انقلاب جمعی تبدیل شود و در دل مردم شکل بگیرد. این انقلاب باید تغییرات فرهنگی و نگرشی ایجاد کند. یک ایمان جمعی باید قدرت بسیجگری داشته باشد و ما باید همیشه به یاد داشته باشیم که تعداد زیاد و تنوع در همه اتفاقات خشونت را از بین میبرد. وقتی با تعداد زیادی از معترضان در خیابان مواجه میشویم، این اعتراضات هرگز نمیتواند به خشونت منجر شود. من بارها در این باره صحبت کردهام.
قدرت تعداد در اعتراضات
فرض کنید با یک جمعیت هزار نفری، دو هزار نفری یا حتی پنجصد نفری مواجه هستیم. نیروهای سرکوبگری که در برابر آنها میایستند، تعداد زیادی خواهند بود. اگر سیصد تا پانصد نیروی مسلح در برابر آنها صفآرایی کنند، میتوانند آنها را فوراً به خاموشی و سکوت بکشانند. خشونت بیشتری به وجود میآید، زیرا این نیروها برای سرکوب آمدهاند و طبیعتاً هر کس باید از خود دفاع کند. آنها باید در برابر این خشونت ایستادگی کنند و این صحنه به راحتی به یک صحنه خشونتآمیز تبدیل میشود.
نقش رسانهها در شکلدهی به ادراکات
مسئله این نیست که حرکت مردمی را محکوم کنیم یا دفاع مردم را به عنوان خشونتطلبانه تصویر کنیم. تکرار انتشار این تصاویر خشونت را ترویج میدهد و به نفع جمهوری اسلامی است. این تصاویر نمایشی تحریف شده هستند. شما تمام اتفاقات را نمیبینید. کسانی که در تظاهرات شرکت کردهاند، میتوانند آن را لمس کنند. هنگامی که به خیابان میروید و میایستید، چند مأمور میآیند تا کسی را از میان شما یا جایی که تنها مانده بگیرند. جمعیت سرازیر میشود تا جلوی چنین اقدامی را بگیرد. اما وقتی یک تصویر جدا شده از یک صحنه را نشان میدهید، نمیدانید قبلش چه اتفاقی افتاده است.
تأثیر جمعیت بزرگ بر خشونت
اما وقتی تعداد زیاد است، وقتی یک جمعیت صد هزار نفری در خیابان باشد، هیچ مأموری نمیتواند به آنها نزدیک شود. هیچ کس نمیتواند به آنها حمله کند، نه به خاطر مهربانتر شدنشان، بلکه به خاطر ترسی که درونشان است. وقتی جمعیت بزرگ است، جرأت نمیکنند نزدیک شوند زیرا میدانند که حالا با یک جمعیت بزرگ مواجه هستند که با نزدیک شدن به آنها محکوم به نابودی هستند. حالا آنها میتوانند از خود دفاع کنند و این قدرت مانع خشونت خواهد شد.
نقش ایمان در بسیجگری
من بارها گفتهام که اگر یک ایمان مشخص وجود داشت که این خشونت و وحشیگری را ترویج میکرد، مانند باورهای اسلامی، شاید میتوانست جمعیتی را بسیج کند تا این وحشیگری پیش رود. اما وقتی ایمانی وجود ندارد، مردم برای جلوگیری از این ظلمها به خیابانها آمدهاند. حالا وقتی این ظلمها بیشتر و بیشتر در برابر دیدگانشان به نمایش گذاشته میشود، باز هم به خانه میروند. این خشونت و انتشار این تصاویر خشونتآمیز میتواند تعداد انقلابیها را کاهش دهد و بدنه خاکستری بیشتر در لاک خود فرو برود.
بازتولید روشهای قدیمی
در مورد خشونت و خشونتطلبی باید به این معنا رسید که این خشونتطلبی بازتولید همان روشهای قدیمی است. اگر نقدی به جمهوری اسلامی داریم، به رفتارهای وحشیانهای است که انجام میدهند. حالا اگر تصویری به شما نشان داده شود که قرار است ما آخوندها را آتش بزنیم و بکشیم، چرا باید کسی وارد چنین وادی شود؟ چرا باید وارد انقلابی شود که در نهایت قرار است در آن آخوندها را آتش بزنند؟ ما به دلیل رفتار وحشیانه آنها، این حرکت را نقد میکنیم. حالا اگر نوید به رفتار وحشیانه بدهید، چرا باید کسی وارد این مسیر شود؟ شاید بتواند تبدیل به یک انقلاب خشم و کینه شود، اما به جای درستی نخواهد رسید.
بازتولید همان راه قدیمی
بازتولید همان راه قدیمی است. دوباره قرار است که عدهای جایگزین آن اشخاص قدیمی بشوند. همان اتفاقی که در طول تاریخ بارها و بارها افتاده است. تاج برداشته شده و عمامه به جایش گذاشته شده است. یعنی آن انقلابی که قرار بود در سال ۵۷ شکل بگیرد، اگر قرار بود به آن فکر شود، اگر قرار بود ایمانی ساخته شود و ایمان جمعی ساخته شود، برای رسیدن به یک هدف درست و روشن نباید به اینجا میرسید. نباید تا این حد بازتولید خشم میکرد. اگر قرار باشد ما نوید یک چنین موضوعی را بدهیم، باز هم میدانیم که قرار نیست به یک انقلاب درست و روشن برسیم. ما مدام با این تصاویر دهشتناک روبرو میشویم. اما باید این چرخه بیمار و مسموم جایی باز بایستد و تنها راه باز ایستادنش از بین بردن این چرخه نفرتانگیز خشونتبار است.
ضرورت بخشش و مقابله با انتقامگیری
یعنی باید این کلام تازه در باب بخشش باشد. باید در برابر انتقامگیری و کینهطلبی باشد. باید ندا از یک صبح روشن بکند. باید فریاد از آزادی بزند. آزادی که در انحصار نیست. قرار نیست باز با آزادی ما جماعت دیگری در اسارت بمانند. قرار نیست اسارت آنها آزادی ما را بسازد. باید ایمان تازهای وجود داشته باشد که به ما نوید یک جهان تازه و نو را بدهد که این چرخه پر ظلم روزی باز بایستد و از حرکت باز بماند. این حرکت دهشتناکی که مدام تعداد بیشماری را در خود غرق و خفه میکند.
مقابله با خشونت و اعدام
کسی که مخالف با اعدام است، مخالف با این خشونت و ظلم است. چه تفاوتی میتواند برایش بکند که سر آخوندی را بالای دار ببیند یا سر آزادیخواه و همراه خودش را؟ آن روزی که ما به این معنا برسیم که این اعدام و دار زدن و کشتن و ظلم رساندن و آزار دادن دیگران زشتی است، آن روزی است که ما معنی تازه را دریافتیم و ایمان تازه را دریافت کردیم. اما اگر فقط و فقط داریم به سینه خودمان میزنیم که جای برداران را تغییر دهیم، دوستان خودمان را از جوخههای دار پایین بیاوریم تا به جایشان دشمنانمان را قرار دهیم، قاعدتاً مطمئن باشید که این چرخه پر ظلم در تکرار خواهد بود و دوباره بازتولید خواهد شد. دوباره همان رنگ و بوی گذشته را خواهد داد.
تفاوت دفاع و خشونت
اگر در برابر خشونت ایستادگی میکنیم، خشونت در هر معنی تفاوت و تمایز بین دفاع و خشونت را گفتیم. مثال سادهای میشود زد. ما خشونت را در جایگاه قدرت تصویر میکنیم. کسی که قدرت دارد و دست به خشونت میزند. دفاع مفهوم قربانی است که خشونتی در برابرش اعمال شده و دارد عکسالعمل به آن نشان میدهد. حالا میتواند این جایگاهها عوض شود. یعنی به سرعت ما میتوانیم حالا مواجه باشیم با یک نیروی سرکوبگری که مبدل به قربانی شده. حالا شما مواجه میشوید با اینکه قدرت در اختیار شماست. اگر به این رفتار ادامه میدهید، خشونت باید در برابرش ایستادگی شود و وقتی یک جماعتی در پی این هستند که این معنا را در بین آحاد مردم جا بیندازند که نه، باید این کار را کرد، باید انتقام گرفت.
نقد جمهوری اسلامی و چرخه خشونت
اگر قرار به انتقام است، اگر قرار به انقلابی است در راستای انتقام، پس نباید خردهای داشته باشید به جمهوری اسلامی. نباید نسبت به آنها هیچ واکنشی داشته باشید. اصلاً این دو با هم همخوانی ندارد. همان چرخه بیماری که دورانی پیش اتفاق افتاده و قرار نیست ما دوباره تکرار کنیم. قرار است یک روز به این چرخه پر ظلم ضربهای بزنیم و از جا درش بیاوریم و از ریشه بکنیمش و به جایش یک نهال تازه بکاریم. نهالی که قرار باشد به همه آزادی بدهد. نهالی که قرار باشد در آن همه آزادانه زندگی کنند. دیگر خشونتی وجود نداشته باشد، اعدامی وجود نداشته باشد، دار زدنی وجود نداشته باشد.
مقابله با کینه و انتقام
اگر خواسته و تمایل به دار زدن باشد، خب برای چه باید به خیابان بیاییم؟ برای چه باید از جانشان بگذرند؟ به جز کسانی که در راستای کینه و انتقام به خیابان میآیند یا این خواسته را دارند؟ پس ما باید در برابر این نگاه ایستادگی کنیم. آن ایمان تازه ما فریاد از این میزند که ما آزادی را برای همگان میخواهیم. همگانی که همه جانها را در بر میگیرد. برای اینکه این آزادی همگانی شود، ما باید در برابر ظلم و آزار بایستیم. روزی که این ظلم و آزار منع شود، آزادی برای همه معنا خواهد شد. تصویر خواهد شد هر کس در آزادیهای فردی و شخصی خودش. هر کس با آن تصویری که خواهد ساخت.
آزادی و منع جبر
قرار از آزادی یعنی اختیار، یعنی منع جبر. حالا شما نمیتوانید آزادی خودتان را به دیگران دیکته کنید. به هر نوعش زننده است. هر روزی که شما در آن جایگاهی قرار بگیرید که تصور کنید روزی که شما بر تخت نشستید آمال و آرزو است، همان روز، روز شکسته این تخت دوباره دگرگون میشود. دوباره واژگون میشود. روزی مسلمانها روی کار هستند. روزی هم میتوانند ضد مسلمانهایی باشند که مسلمانها را بکشند و این چرخه بیمار مدام تکرار شود که اینها آنها را بکشند و آنها اینها را بکشند.
نقد باورهای بیمارگونه
اگر ما ضدیتی با اسلام داریم به واسطه باورهای بیمارگونهای است که دارد. من بارها دربارهاش صحبت کردهام. اینکه من در برابر اسلام نیستم. اسلام در برابر باورهای من است. اگر من صحبت از آزادی میکنم، آزار نرساندن به دیگران میکنم. حالا یک اسلامی هست که با من تا به نوعی تا دندان مسلح در برابر من ایستاده و مثلاً حیوانات را یک بازیچهای برای انسان تصویر میکند. انسان را اشرف مخلوقات میداند. حالا انسان میتواند هر حقی داشته باشد برای کشتن حیوانها.
مقابله با نابرابری و خشونت
اگر من از برابری صحبت میکنم و فریاد ما فریاد برابری است، حالا یک اسلامی در برابر ما ایستاده که زن را نیمه انسان به حساب میآورد. پس این اسلام است که در برابر من ایستادگی میکند. اما اگر همپوشانی داشت با باورهای من، چه ضدیتی داشت؟ وقتی ما در برابر جنگ ایستادگی میخواهیم بکنیم، حالا اسلامی هست که تقدیس میکند جهاد را. حالا غزوه میکند که پیامبرش در طول زیستنش بارها و بارها جنگ و جهاد میکند. و الی آخر. میشود برایش ساعتها هم مثال زد. پس این آن نقطهای است که ما در برابر هم ایستادگی میکنیم.
ایستادگی در برابر خشونت
حالا اگر قرار باشد کسی که همداستان است و آزادیخواه هم هست وارد این وادی خشونتبار باشد، باز هم در برابر ما خواهد ایستاد. تفاوتی نمیکند که چه کسی باشد و چه باوری باشد. موضوع، موضوع این اصالتی است که در برابر ماست و ما باید در برابر این اصل بایستیم. اصلی به اسم خشونت کردن. اصلی به اسم اعدام کردن. اصلی به اسم نابرابری. و حالا معانی و باورها و ایمان خودمان را نقش بدهیم و تصویر کنیم.
طغیانگری و یاغی بودن
این را باید مد نظر داشته باشیم که طغیانگری و یاغی بودن هیچ ارتباطی با خشونت ندارد. ما یاغی در باب کسی صحبت میکنیم که در برابر بیعدالتی میایستد. حالا شما تصور بکنید که یک معلمی است که دارد یک صحبت نامربوطی میزند، یک حقی را از کسی پایمال میکند سر همان کلاس. حالا آن کسی که ما به عنوان یاغی میشناسیم، آن کسی است که در برابر این اتفاق میایستد. حالا شاید یک بار بلند شود و برود بزند توی گوش آن معلم. یا اینکه نه، با صحبتهایش او را سر جای خودش بنشاند. در برابرش ایستادگی کند و حرف بزند. این خط مشی و این رفتار است که متفاوت است. اما هر دو آزاده هستند. هر دو طغیانگر هستند. هر دو یاغی هستند. و این خشونتطلبی هیچ ارتباطی به این مفهوم مشخص ندارد.
تمایز بین دفاع و خشونت
ما باید بین اینها تمییز قائل شویم. تمایز بگذاریم در باب آن موضوع. اینکه شما مسلحانه هم بخواهید وارد میدان شوید، من در قسمتهای آینده سعی میکنم حتماً صحبت بکنم. اما این را باید در نظر داشت که اینها نیاز به برنامهریزی درست دارند. این نیست که شما بخواهید حرکت مدنی را به این سمت و سو بکشانید و به نوعی مصادره به مطلوب برای خودتان بکنید. نه. این حرکت مسلحانه هم میتواند بشود و آن اصالت حرکت مدنی را هم لگدمال بکند و به سود جمهوری اسلامی در حرکت باشد. چرا که آن اتفاقات ما دربارهاش چیزی نمیدانیم، اما شما مدام دارید منتشرش میکنید به هوای اینکه بادی به غبغب میاندازید و تصویر میکنید که ما حالا انتقام گرفتیم، اما نمیدانید که تا چه اندازه این انتقام این چرخه را به فعالیت میگذارد که حالا تعداد بیشتری را به سکوت و سکون بکشاند.
باور به ایمان و هدف
در باب این مساله و انقلاب و ارتباطش با خشم میشود ساعتها صحبت کرد. اما ما باید باورمند به ایمان خودمان باشیم. ایمانی که مسیر و هدف را برای ما همتا و یکسان قلمداد و تصویر میکند. ایمانی که از آزادی و برابری صحبت میکند، ایمانی که قرار دارد تا آزار و ظلمی در جهان وجود نداشته باشد و اگر ما فریادی میزنیم به واسطه دیدن این ظلم و آزارها است. مهم نیست چه کسی در آزار است، چه جانی در ظلم است، مهم این است که دیگر آزاری وجود نداشته باشد. ما روزی به این نقطه میرسیم که نگذاریم حتی دشمنمان هم آزار ببیند و در ظلم باشد. آزادی را برای دشمن خودمان هم به ارمغان بیاوریم. آن روز است که ما به آزادگی خواهیم رسید. آن روز است که ما تصویری از ایمان خودمان را در جهان به نمایش خواهیم گذاشت و آن روزی که مردم این انقلاب درونشان شکل بگیرد و این ایمان تازه نقش ببندد، ما شاهد تغییرهای مختلف هستیم که قاعدتاً صحنه سیاسی هم از آن مستثنی نخواهد بود.
جمعبندی:
مقاله حاضر به بررسی ارتباط پیچیده میان خشونت و انقلابیگری پرداخته و نشان داده است که این دو مفهوم بهویژه در تاریخ معاصر، دستکم بهطور ظاهری، گاهی بههم گره خوردهاند. در حالی که خشونتطلبی همواره بهعنوان ابزاری برای سرکوب آزادیخواهان مورد استفاده قرار گرفته، تغییرات درونی و فرهنگی در جوامع، پایههای واقعی انقلاب را تشکیل میدهد. مسیرهای متفاوتی برای دستیابی به تغییرات اجتماعی وجود دارد که میتواند بهصورت مسالمتآمیز یا خشونتآمیز دنبال شود. با مثالهایی از تاریخ، بهویژه مبارزات غیردولتی گاندی، تأکید شده که مبارزه مسالمتآمیز میتواند منجر به تغییرات بنیادین و پایدار شود.
در نهایت، مقاله بر اهمیت پرهیز از خشونت و نفی انتقامجویی تأکید کرده و به خوانندگان یادآوری میکند که آزادی واقعی، تنها با احترام به حقوق دیگران و از طریق همبستگی و بیداری جمعی محقق میشود. تغییرات فرهنگی و درونی، کلید دستیابی به انقلابی پایدار و عاری از خشونت است، و این تنها با ایمان به ارزشهای انسانی و احترام به زندگی دیگران ممکن میشود.