در یک اتاق شیشهای، یک مرد نشسته بود. بر روی سینهاش، یک دستگاه کوچک نورآبی میدرخشید — هر لحظه، نمایشگرهای رنگی روی صفحهٔ آن تغییر میکردند: ضربان قلب، سطح کورتیزول، فشار خون، نرخ تنفس، حرکات چشم. در پشت او، یک صدا به آرامی گفت: «پارامترهای فیزیولوژیکی شما در حالت ایدهآل هستند. امتیاز عملکرد شما: ۹۸٪.» مرد، نه با لبخند، بلکه با یک نگاه خالی، به صفحه نگاه کرد. او دیگر نمیدانست که این اعداد، نمایشگر زندگی او هستند — یا نمایشگر کارایی او به عنوان یک واحد تولیدی. بدنش، دیگر یک وجود نبود؛ بدنش، یک سرویس بود. و این سرویس، دیگر متعلق به او نبود.
تنفس به عنوان داده: تبدیل زندگی به الگوریتم
در منبع «Soucre.docx»، نیما شهسواری با ظرافتی فلسفی میگوید: «در جهانی که زایش از یک حقیقت زیستی به ابزاری برای قدرت تبدیل شده، جسم انسان دیگر متعلق به خود نیست.» این جمله، نه یک شعر است — بلکه یک تشخیص تاریخی است. زمانی که بدن انسان، دیگر یک موجود زنده با احساسات، خاطرات، و آرزوهای فردی نیست — بلکه یک مجموعهای از دادههای قابل اندازهگیری، قابل پیشبینی، و قابل کنترل است — آنگاه، زندگی، به یک فرآیند تولید تبدیل شده است.
در گذشته، ستم، بدن را محدود میکرد. زنجیر، زندان، تنبیه — همهٔ اینها، بدن را در فضایی خاص نگه میداشتند. اما در جهان امروز، ستم، بدن را بهینه میکند. نه برای آزادی، بلکه برای کارایی. نه برای زندگی، بلکه برای تولید. نه برای وجود، بلکه برای عملکرد.
چطور؟
با تبدیل هر جنبهٔ زیستی به داده. تنفس، به یک الگوی هواخوری تبدیل شده است. ضربان قلب، به یک شاخص استرس و پایداری. حرکت چشم، به یک نشانهٔ توجه و تمرکز. حتی لبخند، به یک پارامتر رضایت مشتری در سیستمهای تحلیل رفتاری تبدیل شده است. بدن، دیگر یک مجموعهٔ اعضا و اندام نیست — بلکه یک شبکهٔ حسگر است که دادههای خود را به سرورهای متمرکز میفرستد. و این دادهها، در نهایت، تصمیماتی را میسازند که بر روی همان بدن اعمال میشود: ساعت کاری، میزان تحرک، نوع غذا، میزان استراحت، حتی زمان خواب.
کنترل نرم: از تنبیه به بهینهسازی
در سده نوزدهم، کارگران را با شلاق میکشیدند تا کار کنند. در سده بیستم، آنها را با ساعت کاری و حقوق ناکافی تشویق میکردند. امروز، ما آنها را با پاداشهای شخصیسازی شده تشویق میکنیم.
اپلیکیشنهای سلامت، به شما میگویند: «امروز ۱۰,۰۰۰ قدم راه رفتی! این یک روز عالی بود.» یک اپلیکیشن کاری، به شما میگوید: «شما امروز ۳ ساعت بیشتر از میانگین تیم کار کردید. شما امتیاز افزایشی دارید.» یک سیستم ارزیابی روانی، به شما میگوید: «سطح استرس شما بالاست. پیشنهاد میکنیم ۱۵ دقیقه مدیتیشن کنید.»
اینها، نه تنبیه هستند — بلکه بهینهسازی هستند. و این، دقیقاً همان چیزی است که ستم مدرن میخواهد: تسلیم داوطلبانه.
وقتی شما خودتان را تشویق میکنید که بیشتر کار کنید، شما دیگر نیازی به ستمگر ندارید. شما، خودتان، نگهبان بدن خودتان شدهاید. شما، خودتان، ناظم سیستمی هستید که شما را به عنوان یک ابزار میبیند. شما، خودتان، به جای اینکه بپرسید: «من چه میخواهم؟»، میپرسید: «سیستم چه میخواهد؟»
نیما شهسواری در «Soucre.docx» میگوید: «اگر در بازههای عقل و خرد و فکر و… را خودتان ببندید، قاعدتاً به هر موضوعی میتوانید ایمان بیارید.» این جمله، در اینجا، بسیار ترسناک است. چرا؟ چون شما، در این سیستم، خودتان را مجبور میکنید که به این باور ایمان بیاورید: «من باید بیشتر کار کنم.» «من باید بهتر باشم.» «من باید بیشتر تولید کنم.»
و این ایمان، نه از بیرون به شما داده میشود — بلکه شما خودتان آن را درون خود تولید میکنید. این، بزرگترین ترفند نظامهای قدرت امروز است: تبدیل شما به یک نگهبان خودتان.
زیستسیاست: حکومت بر بدن
این تبدیل، تنها یک فرآیند اقتصادی نیست — بلکه یک فرآیند سیاسی است. فیلیپو فوکو، فیلسوف فرانسوی، این مفهوم را با نام «زیستسیاست» (Biopolitics) توصیف کرد. او میگفت: «قدرت امروزی، دیگر فقط بر سرزمین و مردم حکومت نمیکند — بلکه مستقیماً بر بدنها، زندگیها، و تنفسها حکومت میکند.»
قوانین سلامت، سیاستهای آموزشی، سیستمهای ارزیابی، طراحی شهری، ساختارهای کاری، و حتی معماری ادارهها — همهٔ اینها، یک پروژهٔ زیستسیاسی هستند. هدفشان، ایجاد یک جمعیتی است که خودش را بهینه میکند — بدون نیاز به تنبیه. یک جمعیتی که خودش را کنترل میکند — بدون نیاز به نگهبان.
در این سیستم، شما نه یک شهروند هستید — بلکه یک منبع زیستی هستید. و منابع زیستی، نیازمند مدیریت، بهینهسازی، و پیشبینی هستند. و این دقیقاً همان کاری است که امروزه انجام میشود.
جسم انسان: از مقدسیت به مالکیت
در جهان قدیم، بدن، یک مقدسیت بود. در ادیان مختلف، بدن، نماد خداوند بود — یک معبدی که روح در آن نشسته بود. در فرهنگهای شرقی، بدن، یک وسیلهٔ رشد روحانی بود. در فرهنگهای غربی، بدن، یک نماد از آزادی و انتخاب بود.
اما امروز، بدن، دیگر یک مقدسیت نیست — بلکه یک مالکیت است. مالکیتی که توسط شرکتها، دولتها، و نهادهای امنیتی کنترل میشود. شرکتهای فناوری، دادههای بدن شما را جمعآوری میکنند — و آنها را به عنوان محصول، به شرکتهای بیمه، بازاریابی، و حتی امنیتی میفروشند. دولتها، از این دادهها برای پیشبینی رفتار، سرکوب اعتراض، و کنترل جمعیت استفاده میکنند.
نیما شهسواری در «پروسه انسان» مینویسد: «در میان انباری تاریک و نمور، جایی که صدا را در خود میبلعید و نگاه را به خود میخواند… زنانی به دور هم ایستاده بودند.»
این زنان، دیگر نمیتوانستند بپرسند: «من چه میخواهم؟»
ما، امروز، نمیتوانیم بپرسیم: «من چه میخواهم؟» — چون سیستم، به ما گفته است: «تو باید بخواهی که بیشتر کار کنی.»
این، دقیقاً همان چیزی است که نیما شهسواری در «Soucre.docx» توصیف میکند: «شرک در برابر وحدانیت است.» وقتی بدن انسان دیگر متعلق به خود نیست — وقتی بدن انسان، یک داده است — آنگاه وحدانیت، نابود شده است. و شرک، در جایگاهش نشسته است: شرک بین شما و بدن خودتان.
مقاومت: بازگشت به بدن
اما مقاومت، در اینجا، چیست؟
مقاومت، نه نشستن در خیابان است — بلکه نشستن در بدن خود است. مقاومت، نه سخنرانی است — بلکه تنفس عمیق است. مقاومت، نه تجمع است — بلکه خواب کامل است. مقاومت، نه شعار است — بلکه آرامش است.
وقتی شما به جای اینکه بپرسید: «چقدر کار کردم؟»، بپرسید: «چقدر زنده بودم؟» — شما مقاومت میکنید.
وقتی شما به جای اینکه بپرسید: «چقدر موفق بودم؟»، بپرسید: «چقدر خودم بودم؟» — شما مقاومت میکنید.
وقتی شما به جای اینکه بخواهید «بهتر باشید»، بخواهید «باشید» — شما مقاومت میکنید.
نیما شهسواری در کتاب صوتی میگوید: «شک کن… شک کن… چون در شک، نور میتواند وارد شود.»
در اینجا، شک کردن، به معنای شک کردن به این باور است: «من باید بیشتر کار کنم.» شک کردن، به معنای این است که بپرسید: «چرا من باید بیشتر کار کنم؟» «چه کسی این را برای من تصمیم گرفته؟» «آیا این کار، من را به خودم نزدیک میکند — یا از خودم دور میکند؟»
بازگشت به بدن، بازگشت به وجود است. بازگشت به وجود، بازگشت به انسانیت است.
پرسش و پاسخ: FAQ
آیا تکنولوژی واقعاً باعث تبدیل بدن به ابزار شده است؟
تکنولوژی، تنها یک ابزار است. اما وقتی در دست سیستمهای قدرت قرار میگیرد، به یک ابزار ستم تبدیل میشود. یک ساعت هوشمند، وقتی برای «کارایی» استفاده شود، بدن شما را کنترل میکند. همان ساعت، وقتی برای «آگاهی» استفاده شود، بدن شما را به خود بازمیگرداند. تکنولوژی، بیطرف است — اما قدرت، نه.
آیا این تبدیل، فقط در کشورهای غربی اتفاق میافتد؟
نه. این تبدیل، در تمام جهان اتفاق میافتد — حتی در جاهایی که فکر میکنید «سرکوب» وجود دارد. چرا؟ چون این سیستم، نه با زنجیر، بلکه با امید کار میکند. امید به «بهتر شدن». امید به «پیشرفت». امید به «موفقیت». و این امید، در همهٔ فرهنگها، مورد تأیید است.
آیا میتوان از این سیستم فرار کرد؟
فرار از سیستم، امکانپذیر نیست — اما فرار از ذهنیت آن، امکانپذیر است. شما نمیتوانید از تلفن هوشمند خود فرار کنید — اما میتوانید بپرسید: «چرا این اپلیکیشن را دارم؟» «چه کاری برای من انجام میدهد؟» «آیا این، من را به خودم نزدیک میکند — یا از خودم دور میکند؟» این پرسشها، نخستین قدم فرار هستند.
نتیجهگیری: بدن، آخرین مرز آزادی
در جهانی که همه چیز قابل کنترل شده است — افکار، رسانهها، اقتصاد، سیاست — بدن، آخرین مرز آزادی است.
اگر بدن شما را بتوانند به عنوان یک ابزار کنترل کنند — آنگاه هیچ چیز دیگری از شما باقی نمیماند.
اما اگر بتوانید بدن خود را به عنوان یک وجود، نه یک ابزار، بپذیرید — آنگاه هیچ سیستمی نمیتواند شما را بگیرد.
نیما شهسواری میگوید: «در میان انباری تاریک و نمور، جایی که صدا را در خود میبلعید و نگاه را به خود میخواند… زنانی به دور هم ایستاده بودند.»
آن زنان، دیگر نمیتوانستند بپرسند: «چرا؟»
ما، امروز، نمیتوانیم بپرسیم: «چرا؟»
چرا؟ چون ما میترسیم. میترسیم که جواب را ندانیم. میترسیم که جواب را بدانیم. میترسیم که جواب، نیازمند تغییر باشد.
بازگشت به بدن، بازگشت به خود است. بازگشت به خود، بازگشت به انسانیت است.
نیما شهسواری میگوید: «شک کن… شک کن… چون در شک، نور میتواند وارد شود.»
شک کنید — به این باور که «من باید بیشتر کار کنم.»
شک کنید — به این باور که «من باید بهتر باشم.»
شک کنید — به این باور که «من باید بیشتر تولید کنم.»
چون بدن، تنها چیزی است که هنوز متعلق به شماست.
و اگر شما این بدن را از دست دهید — آنگاه، شما هم از دست میروید.
پادکست: دلایل شکست جنبشها — تحلیل علمی و فلسفی
اگر این مقاله شما را به فکر واداشت، آن را با کسی که هنوز میگوید «باید بیشتر کار کنم» به اشتراک بگذارید. چون بدن، آخرین مرز آزادی است — و هر تنفس، یک گام به سمت خودی است.

















