کار، عبادت یا ابزار سلطه؟ نگاهی نو به مفهوم کار در رمان «ناجی»
مقدمه: کار، نه رستگاری، بلکه تولید ثروت برای دیگران
در رمان «ناجی» نوشته نیما شهسواری، کار، نه به عنوان یک ارزش انسانی یا عبادت الهی، بلکه به عنوان ابزاری برای تولید ثروت معرفی میشود. بردگان، از صبح تا شب در مزارع مشغول کار میشوند، عرق میریزند، به میان کوهها، غارها و معادن میروند، و چه بسیاری از آنها که در این راه جان داده و در میان این معادن در خاک مدفون شدهاند. اما حاصل این کار سخت، تنها لقمهی نانی است که به سختی برای سیر کردن خود و خانوادههای کوچکشان کافی است. ثروت حاصل از دسترنج آنها، به جیب صاحبان و ارباب میرود. این نظام، کار را از یک فعالیت انسانی و خلاقانه به یک ابزار سلطه تبدیل کرده است. در این مقاله، به تحلیل این مفهوم میپردازیم و نشان میدهیم که چگونه «کار» در رمان «ناجی»، نه رستگاری، بلکه تولید ثروت برای دیگران است.
فصل اول: کار در رمان «ناجی» — تحلیل یک سیستم ظالم
در رمان «ناجی»، کار، به شکلی سیستماتیک و ساختاریافته اتفاق میافتد. این سیستم، بر سه پایه استوار است: ارباب (نماد قدرت سیاسی)، صاحب (نماد قدرت اقتصادی) و برده (نماد قدرت کارگری و تولیدی). این سه لایه، مثلث قدرت را تشکیل میدهند که در آن هر لایه، نقش خاصی در حفظ و تثبیت ظلم ایفا میکند. ارباب، با استفاده از مشروعیت مذهبی، قدرت سیاسی را در دست دارد. صاحب، با استفاده از ثروت، قدرت اقتصادی را کنترل میکند. برده، با کار سخت و عرق ریختن، ثروت را تولید میکند اما هیچ بهرهای از آن نمیبرد. این مثلث قدرت، نه یک سیستم طبیعی، بلکه یک سازهی فرهنگی-سیاسی است که برای حفظ قدرت حاکمان طراحی شده است.
اما نکتهی کلیدی این است که این «کار»، ساختهی دست بشر است. در فصل پایانی رمان، ارباب بزرگ، در جلسهای مخفی با صاحبان و علمای دین، اعتراف میکند که داستان «ناجی» یک افسانهی ساختگی است که توسط جد او برای سرکوب شورش بردگان ابداع شده است. او میگوید: «زمانی که در دوردستها، جدم در شرایط سختی مثل امروز به سر میبرد و تمام بردهها سر به شورش برمیداشتند، او از آن افسانه که کم و بیش در میان مردمان رایج بود مدد برد و ناجی را به جهان هدیه داد.» این اعتراف، نشان میدهد که «کار»، نه یک واقعیت طبیعی، بلکه یک «سازهی فرهنگی-سیاسی» است که برای حفظ قدرت حاکمان طراحی شده است. این کار، نه برای رهایی انسان، بلکه برای بردگی انسان خلق شده است.
تحلیل فلسفی: کار به عنوان ابزار قدرت
مفهوم «کار» در تاریخ بشری، همیشه به عنوان ابزار قدرت تحلیل شده است. فیلسوفانی مانند کارل مارکس، در مفهوم «اکسپلویتاسیون»، نشان میدهند که در نظام سرمایهداری، کارگران، با وجود تولید ثروت، تنها دستمزد حداقلی دریافت میکنند. این دستمزد، تنها برای بقا کافی است، نه برای رفاه. در رمان «ناجی»، بردگان، با وجود تولید ثروت، تنها لقمهی نانی دریافت میکنند. این لقمهی نان، تنها برای بقا کافی است، نه برای رفاه.
این مفهوم، با نظریهی «زیستسیاسی» میشل فوکو همخوانی دارد. فوکو نشان میدهد که قدرت، بر بدن و زندگی انسانها حکومت میکند و آنها را به ابزاری برای تولید و کنترل تبدیل میکند. در رمان «ناجی»، بدن بردگان، به ابزاری برای تولید ثروت برای صاحبان تبدیل شده است. نظام حکومتی، با استفاده از ابزارهای دینی (مانند وعدهی ناجی)، این کنترل زیستی را توجیه و تثبیت میکند.
فصل دوم: کار در تاریخ — درسهای تاریخی از اکسپلویتاسیون
مفهوم «کار» در تاریخ بشری، همیشه تکرار شده است. از امپراتوری روم تا حکومتهای دیکتاتوری قرن بیستم، حکومتها همیشه از کار برای پاکسازی و تولد دوباره استفاده کردهاند. برای مثال، در امپراتوری روم، شورش بردگان به رهبری اسپارتاکوس، با سرکوب وحشیانهای مواجه شد. رومیها، نه تنها شورشیان را کشتند، بلکه جنازههای آنها را در کنار جادهها آویزان کردند تا به دیگران هشدار دهند. این رفتار، دقیقاً مشابه رفتار ارباب در رمان «ناجی» است. او دستور میدهد: «جنازهاش را در میدان آویزان کنید، این از فراریها هم بدتر است.»
در قرن بیستم، حکومتهای دیکتاتوری مانند نازیها و استالینیستها، کار را به سطح جدیدی رساندند. نازیها، با ایجاد اردوگاههای کار اجباری و کشتار جمعی، میلیونها نفر را نابود کردند. استالین، با پاکسازیهای بزرگ، هزاران نفر را به قتل رساند. این سرکوبها، نه تنها فیزیکی، بلکه روانی نیز بودند. حکومتها، با ایجاد جویی از ترس و هراس، مردم را از هرگونه اعتراض منصرف میکردند. در رمان «ناجی»، این جوی ترس، با وعدهی ناجی و ضرب و شتم بردگان ایجاد میشود. بردگان، نه تنها از ترس ضرب و شتم، بلکه از ترس عذاب آخرت نیز میترسند.
تحلیل روانشناختی: کار به عنوان نماد تسلیم
کار، در روانشناسی، نماد تسلیم است. او باور دارد که ناجی از آسمان خواهد آمد و مشکلاتش را حل خواهد کرد. این باور، او را فلج میکند. او دیگر به جای مبارزه با ظلم، به انتظار ناجی مینشیند. این دقیقاً همان چیزی است که ارباب بزرگ میخواهد. او نیازی به سرکوب فیزیکی ندارد، زیرا روحانیون، با وعدهی آخرت و ناجی، مردم را به اطاعت فرمانبردارانه وادار میکنند.
اما این تسلیم، قیمت سنگینی دارد. همانطور که روانشناس مشهور کارل یونگ میگوید، تا زمانی که فرد نتواند با سایهی درونی خود روبرو شود و مسئولیت زندگیاش را بپذیرد، به رشد واقعی دست نخواهد یافت. در رمان «ناجی»، میکائیل تنها زمانی به بلوغ روانی میرسد که از ایمان کودکانه به ناجی فراتر میرود و مسئولیت رهایی خود و دیگران را بر دوش میگیرد. او میفهمد که «ناجی»، نه یک موجود خارجی، بلکه قدرت درونی هر انسان برای تغییر جهان است.
فصل سوم: کار در جهان مدرن — از اکسپلویتاسیون تا آزادی
مفهوم «کار» در جهان مدرن، هزاران چهره دارد. ما دیگر کارگران بردگی نمیبینیم، اما «کارگران جدید» را میبینیم. کارگران جدید، کسانی هستند که با وجود تولید ثروت، در فقر زندگی میکنند. این سیستم، با استفاده از ابزارهای مختلف (مانند تبلیغات و رسانهها)، مردم را از مبارزه با ظلم منصرف میکند. در رمان «ناجی»، صاحب، با استفاده از ثروت، قدرت اقتصادی را کنترل میکند. او بردگان را به کار وادار میکند و از حاصل دسترنج آنها ثروت انباشته میکند. اما این ثروت، تنها برای رفاه خودش استفاده میشود. بردگان، با وجود تولید ثروت، در فقر و بردگی زندگی میکنند.
در جامعهی مصرفگرا، شرکتهای بزرگ با ایجاد «نیازهای مصنوعی» و وعدهی «رهایی از مشکلات» از طریق خرید محصولات، نقش «ارباب» را بازی میکنند. تبلیغات به ما میگویند: «با خرید این ماشین، آزادی را تجربه کنید.» «با این لوازم آرایشی، به بهشت زیبایی وارد شوید.» این وعدهها، دقیقاً مشابه وعدهی یعقوب به بردگان است: «ناجی همهچیز را درست خواهد کرد.»
در سیاست، رهبران پوپولیست با وعدهی رهایی فوری از مشکلات پیچیده، جایگاه «ارباب» را اشغال میکنند. آنها به مردم میگویند: «من تنها کسی هستم که میتوانم کشور را نجات دهم.» این گفتمان، مردم را از تفکر انتقادی و مشارکت فعال در فرآیندهای دموکراتیک منصرف میکند و آنها را به هواداران منفعل تبدیل مینماید. دقیقاً همان چیزی که در رمان «ناجی» اتفاق میافتد: مردم با ایمان به ناجی، اجازه میدهند ارباب و صاحبان بر زندگیشان حکومت کنند.
راهحل فلسفی: آزادی از کار اجباری
پیام نهایی رمان «ناجی»، یک پیام امیدوارکننده است. نویسنده به ما میگوید که نجات، نه از آسمان، بلکه از درون خود ماست. در صحنهی پایانی رمان، وقتی میکائیل فریاد میزند: «ناجی، آزادی است!»، او دیگر منتظر کسی نیست. او خود به نماد نجات تبدیل شده است. او و دیگر بردگان، با همکاری و اقدام جمعی، دیوارهای قصر را میشکنند و آزادی را به دست میآورند.
این پیام، با فلسفهی اگزیستانسیالیسم (وجودگرایی) همخوانی دارد. فیلسوفانی مانند ژان-پل سارتر معتقدند که انسان محکوم به آزادی است. ما نمیتوانیم مسئولیت انتخابها و اقدامات خود را به خدا، سرنوشت، یا جامعه واگذار کنیم. ما خود سازندگان معنا در زندگیمان هستیم. در این فلسفه، «کار اجباری» خارجی وجود ندارد. هر فرد باید خود را نجات دهد.
پس چگونه میتوانیم در دنیای مدرن، «کار اجباری» را بشکنیم؟
- هوشیاری: اولین قدم، شناخت دامهای «کار اجباری» در زندگی روزمره است. آیا ما در انتظار کسی هستیم که مشکلاتمان را حل کند؟ آیا به جای اقدام، به انتظار فناوری، دولت، یا رهبر جدید مینشینیم؟
- مسئولیتپذیری: باید مسئولیت تغییر شرایط را بر دوش بگیریم. همانطور که داود میگوید: «ما باید خودمان حقمان را بگیریم.» این به معنای شورش مسلحانه نیست، بلکه به معنای مشارکت فعال در جامعه، حمایت از عدالت اجتماعی، و تغییر الگوهای مصرف و رفتار فردی است.
- اقدام جمعی: تغییر واقعی، از طریق همبستگی و اقدام جمعی محقق میشود. همانطور که بردگان در پایان رمان با هم همکاری میکنند تا دیوار ظلم را فرو بریزند، ما نیز باید با دیگران همکاری کنیم تا جهان عادلانهتری بسازیم.
پیوند با آثار «جهان آرمانی»
رمان «ناجی»، تنها یک اثر مستقل نیست، بلکه بخشی از جهانسازی فلسفی نیما شهسواری در وبلاگ «جهان آرمانی» است. این اثر، با دیگر آثار منتشر شده در این وبلاگ، پیوندهای عمیق مفهومی و فلسفی دارد.
در کتاب «پروسه انسان»، نویسنده به نقد «زیستسیاسی» نظامهایی میپردازد که بر بدن انسانها حکومت کرده و آن را به چرخهای از تولید و کنترل بدل ساختهاند. این دقیقاً همان چیزی است که در «ناجی» میبینیم: بدن بردگان، به ابزاری برای تولید ثروت برای صاحبان تبدیل شده است. نظام حکومتی در «ناجی»، با استفاده از ابزارهای دینی (مانند وعدهی ناجی)، این کنترل زیستی را توجیه و تثبیت میکند.
همچنین، در بخش «پادکست» وبلاگ با عنوان «دلایل شکست جنبشها»، به تحلیل عواملی میپردازد که باعث شکست جنبشهای اجتماعی میشود. یکی از این عوامل، «سرکوب وحشیانه» است که در «ناجی» به وضوح دیده میشود. اما عامل دیگر، که در «ناجی» به شکل ادبی به آن پرداخته شده، «وابستگی به رهبر یا نجاتدهنده» است. جنبشهایی که بر پایهی ایمان به یک نجاتدهندهی واحد شکل میگیرند، با شکست فرد آن رهبر، فرو میپاشند. راه حل، ساختاری است که بر پایهی هوشیاری و اقدام جمعی استوار باشد — همان چیزی که در پایان «ناجی» محقق میشود.
نتیجهگیری: کار، نه عبادت، بلکه ابزار سلطه
رمان «ناجی» نیما شهسواری، یک اثر ادبی نیست، بلکه یک تراکت فلسفی-سیاسی است که به قلب تاریخ و روانشناسی بشر میپردازد. این رمان به ما یادآوری میکند که انتظار برای نجاتدهندهای از آسمان، نه تنها بیفایده است، بلکه ممکن است ما را برای همیشه در بردگی نگه دارد. «ناجی»، نه یک موجود خارقالعاده، بلکه قدرت درونی هر انسان برای تغییر جهان است.
داستان میکائیل و داود، دو مسیر را پیش روی ما قرار میدهد: مسیر انتظار و مسیر اقدام. مسیر اول، راحتتر است، اما به بنبست میرسد. مسیر دوم، پر از خطر و سختی است، اما تنها راه به سوی آزادی واقعی است. در دنیای مدرن، ما هر روز با دامهای «ناجی» روبرو هستیم: از تبلیغات تا سیاست، از فناوری تا فرهنگ. اما انتخاب با ماست. میتوانیم مثل میکائیل اولیه، منتظر بمانیم و درد را تحمل کنیم. یا میتوانیم مثل میکائیل نهایی، فریاد بزنیم: «ناجی، آزادی است!» و دست به دست هم، دیوارهای ظلم را فرو بریزیم.
پایان رمان، با صحنهای نمادین تمام میشود: بردگان، با دستان خالی، دیوارهای سنگی را تکان میدهند و راهی به سوی آزادی میسازند. آنها دیگر به ناجی خارجی نیاز ندارند، زیرا خود به نماد نجات تبدیل شدهاند. این پیام، برای ما انسانهای قرن بیست و یکم نیز صادق است: آزادی، نه هدیهای است که به ما داده میشود، بلکه غنیمتی است که باید با تلاش و همبستگی از دل ظلم بیرون بکشیم. ناجی، در نهایت، خودِ ماست.
پرسشهای متداول (FAQ)