بهزمین آمدن سیل خدایان و زمین خونبار است
آن مسیحا و زمان در طلب جنگ خدا قهار است
سیلی از جن و ملائک و نسان بیمار است
اینقیامت همه زشتی و ببین دست خدا در کار است
هفت یورش زِ خداوند و خدا را کار است
هفتصد و هفت هزار مکر و خدا مکار است
خونزمین را به خودش غرق به باران کار است
ابرها خون و تلاوت که خدا جبار است
امر یزدان و زمین میدرد از تن جان را
آن که بود است که بلعید جهان و جان را
سنگ میبارد و رجم همه جانها ارباب
عیش او کوک شد از دیدن این بد مرداب
ارتش دون خداوندی و آن سیل عظیم
همگی درد و عذاب و مرض و در تحریم
رحم جبار بیاید به سراغش اما
نطف الله به کشتار و قساوت شد شاه
به جهان بنگر و ظالم نشد آری ارباب
مگر از غفلت و ترس همه انسانها خواب
بدر این جامه و برکن همه زنجیرت را
همه در عزم و به کوش من و تو باشد ما