کتاب خدا دست آن کودکی
ورق میزند حصر در مسلکی
سرآغاز و یزدان به رحمان رحیم
و بطنش به قاسم ستمگرترین
زِ بین همه آیهها درد و کین
خدا بیند و مرگ بر کافرین
تجاوز جماع کودکان خون و خین
و زید و کنیز عایشه جهل دین
همه ذهن، او دیده پر شرم شاه
و شمشیر دژخیم شده آن گواه
یکی سوره از قتل و کشتار کرد
به قربان حیوان و بر خار کرد
و گفتار از قطع آن دست و پا
و دزدی که دستش برید است شاه
هزاران قَصص از کلام خدا
ز موسی و خضر و به فرعون بلا
یکی شهر و باران سنگ است رجم
و تبعیض بر زن چو ملک است مرز
کلامی که حق پست خواند به زن
و جز مسلمان کشت هر تن به تن
به نشر جهاد و غنیمت به خون
به هر آیهای ترس خواند جنون
کلامی که وعده به شهوت به حور
و کیفر به آتش به زجر و به گور
کتابی که جلوهگر قتل عام
همه غرق لعن و به مرداب دام
و کودک دلش از کتاب او ربود
چه بسیار شنیدا خداوند خوب
جهان بر سرش بار و وارانه گشت
به لطف خداوند جان پاره گشت
چه لعنی و نفرین خدایان سرشت
و آتش ز فکرش کتابی که زشت
برایش سؤال و هزاران سؤال
به چه سجده دارد نسان در محال
به الله و قرآن کلام خدا
به آتش به نفرت به انسان و شاه