سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان است با شماست.
این قسمت ششم از ویژه برنامه نقد لیبرالیسم و کمونیسم است و ما قراره توی این قسمت در باب پیوند آزادی و برابری صحبت بکنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما سعی کردیم که نقد هایی رو پیرامون کمونیسم و لیبرالیسم داشته باشیم.
این دو نگاه مشخص در جهان مدرن که یک دوقطبی رو به وجود آورده اند و زندگی ما رو تحت تاثیر قرار دادند و اصولا جهان مدرن با این دو نگاه گره خورده و عجین شده.
این دو نگاه اقتصادی که به ذات شاید نگاه های اقتصادی باشه اما در نهایت تمام نوع زندگی ما و تمام المان های زندگی ما رو تحت تاثیر خودش قرار داده.
سعی کردیم در باب این دو موضوع صحبت کنیم و موضوع اصلی که در دل آن ها وجود داشته هم قاعدتا مسئله آزادی و برابری بوده.
آزادی و برابری که هر کدام از این ها یکی از این عناوین را به اختیار خود گرفته اند، به زندان و حصر خود درآورده اند و در نهایت با قربانی کردن دیگری سعی کرده اند یکی را هر چند نصفه و نیمه و پر از تناقض و به دور از واقعیت میداندار کنند.
و ما سعی کردیم بیش تر در باب آزادی و برابری نهفته در این مباحث صحبت بکنیم.
در باب لطمه ها و معایبی که هر کدام از این دو نگاه داشته اند.
در باب اخلاق و فلسفه، در باب مقدمه و در نهایت در باب این موضوعات صحبت بکنیم.
در این قسمت انتهایی هم سعی می کنیم که یک راهکار سوم و به نوعی یک نگاه تازه ای را ارائه بدهیم که پیوند آزادی و برابری و در کنار هم بودنش هست.
یعنی ما گفتیم که اصولا چه نگاه لیبرالیسم و سرمایه داری و چه نگاه کمونیستی.
خب یک نقطه عطفی بوده، یک پله ای بوده برای ترقی و پیشرفت جامعه انسانی و زندگی جمعی ما.
اما اون نقطه ای ما رو دور کرده که خط بطلانی کشیده و اجازه نداده تا ادامه پیدا بکنه.
این طریقت در راه خودش ادامه پیدا بکنه.
اون جایی که ما دچار این افراط شدیم دچار این نگاه های متعصبانه شدیم و این ایستایی رو در برابر دیدیم.
اونجا اون خط بطلانی بوده که ما رو از پیشرفت و توسعه در برابر اون ایستادگی کرده.
نه پیشرفتی که در دل این دو معنا و این دو نگاه تصویرشده نه اون پیشرفتی که در پی ساختن هست در پی رقابت است.
پیشرفت در بهزیستی و زندگی بهتر و جمعی همه جان ها نه فقط انسان ها.
حالا با توجه به نگاه هایی که در این نگاه وجود داره همون انسان ها هم ما شاهدش نبودیم و حالا قصد داریم که در باب این مسأله صحبت بکنیم.
نکته مهم و اساسی این هستش که ما در دل دنیای خودمون نه به این جهان نیاز داریم و نه به اون جهان، نه به جهان تصویر شده توسط لیبرالیسم نیاز داریم و نه به اون جهانی که کمونیست ها دارن تصویر میکنن.
به هیچ کدوم از این دو نگاه به صورت مجزا نیاز نداریم بلکه به اشتراک و در کنار هم بودن این نگاها نیاز داریم.
ما نیاز داریم تا این دو نگاه تجمیع بشن و با هم همبسته بشن.
وابستگی میان این دو در نهایت ما رو به نقطه ای برسونه تا جهان بهتری رو بوجود بیاریم.
نه وابسته به آن باشیم نه وابسته به ای.
چرا که هر کدوم از این ها قرار هست که یکی از این دو عنوان مهم و اساسی که بی هم معنایی ندارند رو از میان ببرند.
اگر شما به سمت و سوی نگاه های سرمایه داری میل داشته باشید، فارق از اینکه خود دچار اون قبیله باشید که قاعدتا به واسطه قرابت و سود و منفعتی که می برید اون نظام و اون نگاه رو می پسندید.
اما اگر دور از اون دایره باشید قاعدتا می دونید که اون ها قرار هست که برابری رو سلاخی بکنند، اون هم در برابر آزادی که هیچ معنایی نخواهد داشت.
و ما می دونیم که آزادی و برابری در کنار هم معنا خواهد شد و قاعدتا بلعکس هم در دل نگاه های کمونیستی هم به همین شکل هست.
پس ما باید نقطه ابتدایی رو در دل این بحث با این آغاز بکنیم که ما نه به این و نه به آن به هیچ کدوم از این دو نیازی نداریم.
جهان دیگری لازم هست که در دل اون با ادغام این دو نگاه و با اشتراکات این دو نگاه و در عین حال با پیش رفتن و با پرسشگری در دل اون جهان تازه ای رو تصویر کنیم.
ما نیاز به یک تجربه میانه داریم.
تجربه های میانه ای که در همین جهان امروزی هم اتفاق افتاده.
یعنی شما وقتی به دور و اطراف خود نگاه می کنید به جهانی که امروز ساخته شده به عنوان مثال اون چیزی که تحت عنوان سوسیال دموکراسی ما میشناسیم یک نگاه معقول از این دو نگاه در کنار هم است.
سوسیال دموکراسی که قرار هست نه آزادی رو آنگونه لگدمال بکنه در ازای برابری و نه قرار هست که برابری رو به سلاخ خانه ببره برای رسیدن به آزادی قرار هست در همون دموکراسی تعبیر شده و تصویر شده حالا پا به میدان بذاره و برابری و رفاه جمعی و بهزیستی رو هم در خودش به وجود بیاره و حالا زندگی بهتر جمعی رو پدید بیاره.
کاری که در این جوامع سوسیالیستی سعی در انجامشون هست.
سوسیال دموکراسی که امروز ما میتونیم نمونه هاش رو ببینیم.
در کشورهای حوزه اسکاندیناوی میتونیم اشکالی از اون رو ببینیم.
قاعدتا میشه نقدهای بسیاری بهش کرد و اصولا ما با همین نگاه منتقدانه و پرسشگر هست که میل به پیش رفتن داریم، میل به تغییر داریم و اصولا باید این نگاه را در وجود خود هم پاس بداریم و اصولا به دنبال راه و طریقتی باشیم تا با همین نقدها به فردای بهتری برسیم.
اما با توجه به چیزی که امروز در جهان وجود دارد، ما میتوانیم به نقطهای برسیم که قاعدتا نه آن نگاه متعصبانه در دل لیبرالیسم و نه آن نگاه متعصبانه در دل کمونیسم راهگشای ما نیست و ما نیاز به یک حد تعادل و یک تجربه میانهای داریم که قاعدتا سوسیال دموکراسی و یا حتی آنارشیست های مشارکتی که در جهان وجود دارد و قاعدتا اشکال کمتر نظام مندی هست هم می تواند راهگشای ما باشد.
قاعدتا ما میتوانیم با نگاه به این تجربه ها ببینیم که بله با میل به برابری و در عین حال با میل به آزادی و پیوند این دو در کنار هم میتوانیم جامعه بهتری بسازیم.
میتوانیم جامعه ای به دور از تمامی معایب بسازیم.
جامعهای که اینگونه دچار فروپاشی ها نشود.
این گونه تفاوت های طبقاتی در دلش بیداد نکند و این گونه مردمان را خسته از دنیا نکند.
این گونه مفهوم انسان و جان را بی معنا نکند.
مبدل به ابزار نکند، همه چیز را در رقابت و پیشرفت ها تعبیر و تفسیر نکند.
ما نیاز داریم تا یک نگاه تازه ای را داشته باشیم.
ما قاعدتا نیاز داریم تا یک بازتعریف دوباره ای نسبت به آزادی داشته باشیم.
خیلی فراتر از فردگرایی.
ما نیاز داریم تا عمیق تر از این نوع نگاه یک آزادی دوباره ای را تصویر کنیم.
آزادی ای که در دل خودش قاعدتا باید آزار نرساندن به دیگران، دیگرانی به وسعت تمام جان ها در جهان و فریاد برابری در دل آزادی را نوید بدهیم.
ما نیاز داریم تا این آزادی را دوباره بازتعریف کنیم و فراتر از مرزهای فردگرایی و قدرت پرستی بشویم و آزادی را تنها در اختیار کسانی که قدرت بیشتری دارند قرار ندهیم.
ما قرار هست که این بار آزادی را دوباره تعریف کنیم و در دل این تعریف دوباره خود همگان را آزاد تصویر کنیم.
همگانی به وسعت تمام جان ها.
نه فقط انسان ها، نه فقط یک نژاد از انسان ها، نه فقط یک جنسیت از انسان ها، بلکه تمام جان ها، همه جان های جهان چه انسان، چه حیوان و چه گیاه.
حالا با این بازتعریف دوباره از آزادی می توانیم وارد یک میدان برای تغییر دادن بشویم.
دیگر در دل این آزادی تعریف شده شما مواجه نمی شوید با این شکل زننده از آزادی های فردی که بیانگر خودخواهی است، بیانگر قدرت پرستی است.
بیانگر از میان بردن برابری و آزادی در امتداد هم هست چرا که می دانیم این آزادی بدون برابری معنا نخواهد داشت چرا که میدانیم این آزادی و برابری در پیوند با هم معنا میشوند. میشوند.
اگر ما دنیایی را تصور کنیم که در دل آن به آزار نرساندن دیگران و وسعت برابری در دل آن باوری نداشته باشیم.
هر کسی که زور بیشتری داشته باشد، آزادی بیشتری هم خواهد داشت اما به قیمت و هزینه اسارت دیگران.
همتای چیزی که در جمهوری اسلامی وجود دارد در این حکومت های کمونیستی هم وجود داشته و در دل حکومت های سرمایه داری هم وجود دارد.
آزادی فردی جماعتی در ازای اسارت بیشمار آدم ثروت برای جماعتی در ازای فقر بیشمار هزینه میشود دیگران تا این جماعت قدرتمند به آن آرزوها و خواسته هایشان برسند.
آرزو های این جماعت کشته میشود تا آنها آرزومند شوند و یا آرزوهایشان برآورده شود.
پس ما نیاز داریم با این بازتعریف دوباره یک آزادی دوباره ای را معنا کنیم که فراتر از فردیت است و در دل جامعه و در دل برابری معنا می شود و عمیق تر از آن چیزیست که در دل این نگاه های آلوده تصویر شده.
ما نیاز داریم تا عدالت را اینبار به دور از اجبار و به دور از اکراه تصویر بکنیم.
ما نیاز داریم تا برابری را دوباره و دوباره تعریف بکنیم.
برابری ای که در دل خود هیچ مرزی نداشته باشد.
برابری ای که قرار بر این نداشته باشد تا همه را یکسان تصویر بکند، بلکه در حقوق قرار است که برابری را بوجود بیاورد.
ما قرار نیست که در برابر تفاوت ها بایستیم و بگوییم که همه یکسان هستیم.
نه، قاعدتا زن و مرد با هم فرق میکنند.
قاعدتا از همه نظر با هم متفاوت هستند و به فراخور این تفاوت حتی نیاز دارند که قواعد متفاوتی هم داشته باشند.
ما وقتی در باب برابری جان صحبت میکنیم یعنی تمام جان های جهان مستحق زیستن هستند، نباید بهشون آزاری رسونده بشه و هر جا نقطه ای این آزار به وجود بیاید آنجا نقطه ای است که آزادی از میان رفته.
آزادی بی معنا شده.
پس ما نیاز داریم با این بازتعریف های دوباره دوباره همه چیز را معنا بکنیم.
ما نیاز داریم تا این عدالت رو، این برابری را دوباره معنا بکنیم، نه در دل یک ثانیه، بلکه در دل حقوق برابر.
در دل آزادی برابر. در دل. فردای برابر.
در دل ثروت.
به مساوات تقسیم شده در ازای کار برابر.
ما قرار است که این برابری را دوباره تعریف کنیم و به دور از اجبار، به دور از از میان بردن آزادی ها.
قرار نیست که آزادی را قربانی بکنیم برای رسیدن به برابری.
چرا که اصولا این دو در کنار هم معنا پیدا می کنند و در نهایت فرزند خلف این دو آرامش و بهزیستی هست.
هر جایی که ما شاهد این همزیستی مسالمت آمیز میان آزادی و برابری باشیم هست که میتوانیم آسایش و آرامش را ببینیم و بهزیستی را ببینیم و زندگی بهتر را ببینیم.
و تمام هدف غایی ما در جهان هم رسیدن به همین بهزیستی نه فقط برای انسان و گونه خاصی از انسان ها و نژاد خاص و جنسیت خاص، بلکه برای تمام موجودات زنده هست.
تمام جانداران تا بتوانند در آزادی و عدالت و برابری زندگی کنند.
ما قاعدتا نیاز به اخلاق همکاری داریم و نه رقابت.
یعنی ما وقتی داریم در باب این جهان ساخته شده نگاه میکنیم و می بینیمش.
میدانیم که همه چیز این دنیا رقابت است چه در جهان کمونیستی و چه در جهان سرمایه داری.
جهان سرمایه داری مدام داره در اشکال مختلف و به ابنای مختلفی به تمام انسان ها نوید این رو میده که برای رسیدن باید وارد این چرخه ی رقابت بشن.
رقابتی که قرار هست دیگران رو از میدان به در کنه قرار هست که پا بر گرده ی دیگران بر کول های دیگران بگذارند تا به اون نقطه ی قله ها برسند.
دائما در حال نابود کردن زندگی دیگران برای رسیدن به آزادی های خود هستند برای رسیدن به ثروت و قدرت و زندگی بهتر خود هستند.
ما می بینیم که این رقابت در دل همان حکومت های کمونیستی هم شکل می گیرد و چگونه یک داستان بی انتها و یک جهان بی انتها را تصویر می کند تا در دل آن تنها و تنها به پیش برود.
برای فردایی نامشخص در رقابتی بی معنا و همه زندگی و همه آزادی و همه برابری را سلاخی کنند.
از میان ببرند برای فردای نامشخصی که معلوم نیست به کجا خواهند رسید.
ما در دل دنیایی که امروز تا این حد از میان رفتن همکاری را می بینیم و تنها و تنها رقابت است که میدان دار است، قرار است که همکاری و همزیستی را میدان دار کنیم.
قرار است که در دل این برابری تصویری ارائه دهیم تا انسان ها و همه جان ها در کنار هم و با همکاری هم بتوانند زندگی بهتری را داشته باشند.
قرار است که ما تصویر ارائه دهنده نسبت به انقلاب یک انقلاب متفاوت از انقلاب وحشیانه و وحشی خویان باشد، انقلابی در راستای رسیدن به آزادی برای همگان باشد.
قرار است که انسان ها آزادی را خود تعریف کنند.
قرار بر این نیست که من به عنوان یک متکلم الوحده بیایم و آزادی را تعریف کنم و بگویم این آزادی شماست. نه.
قاعدتا انسان ها متکثر هستند و قاعدتا نگاه های متفاوتی دارند.
می تواند آزادی تعریف شده از نگاه آنها معنای اسارت برای من باشد.
یعنی شما تصور کنید من با تمام باورهایم در برابر یک مسلمان، با تمام باورهایش.
خب قاعدتا تمام تصاویر ارائه شده توسط او نسبت به اسلام و آزادی برای من معنای اسارت است و می تواند این موضوع بالعکس هم باشد.
من هر چیزی که به عنوان آزادی می شناسم را او به عنوان اسارت تلقی کند.
اما ما باید یک نقطه داشته باشیم و آن هم قانون و قاعده آزادی و آزار نرساندن به دیگران باشد.
وقتی این قاعده و این چارچوب قبول بشه حالا هر کس می تونه آرزوی خودش رو مبنی بر آزادی بدونه.
و ما نیاز داریم برای رسیدن به دنیایی اینگونه.
و در نهایت انقلابی که در دل اون آرمان ها و ایده ها و آرزوی همگان معنا پیدا بکنه و تعبیر بشه.
ما به دنبال ساختن جهان آرمانی هستیم که در دلش آرمان ها میداندار بشوند، آرزو ها میدان دار بشند.
آزادی با اون قاعده مشخصی که آزادی و برابری رو معنا می کنه، حالا میدان دار جولان دادن نگاه های متفاوت و آرزوهای متفاوت باشه.
ما در نهایت باید به نقطه ای برسیم که این اخلاق همکاری میدان دار بشه و رقابت از میان برداشته بشه و انقلاب ما انقلاب بی کران برای رسیدن همگان به آزادی ها و آرزوها و آرمان های خودش باشه.
ما نیاز داریم در این دنیای تازه تصویر شده از همه قدرت ها استفاده بکنیم.
از فن آوری استفاده بکنیم.
از مشارکت استفاده کنیم و یک باز طراحی دوباره ای نسبت به جامعه داشته باشیم.
ما نیاز نیست که همه دنیای خودمان را در اختیار بازارآزاد بزاریم.
ما قرار نیست که خودمون رو به این قدیسه تازه و این دیو چند سر بفروشیم.
ما قرار هست که از تمام دانش خودمون، از تمام فناوری خودمون، از تمام علوم خودمون استفاده کنیم تا جهان رو جای بهتری بکنه.
موضوع اصلی و نهایی در اون نگاه هست.
نگاهی که به هدف مشخص در برابر وجود داره.
ما قرار بر این داریم تا زندگی بهتر رو نه فقط برای یک دسته و یک قبیله که برای تمام جانداران پدید بیاریم.
پس قاعدتا از تمام ابزارها هم استفاده خواهیم کرد.
برای اینکه این بهزیستی برای همگان تصویر بشه.
پس ما نیاز داریم از تمام قوا استفاده بکنیم، از تمام مشارکت ها و همکاری ها استفاده بکنیم و در کنار هم یک باز طراحی دوباره ای را نسبت به زندگی جمعی داشته باشیم.
با در نظر گرفتن اینکه هر جماعتی میتوانند آزادی خود را تصویر کنند و در دل جهان آرمانی به آن آزادی و رویای خودشان هم برسند.
اما در نهایت قرار بر این است که ما با نگاه خودمان یک تصویر تازه ای نسبت به آزادی و برابری ارائه بدهیم.
وقتی در باب آزادی صحبت میکنیم، مفهوم تمامیت و کلیت این مبناست.
وقتی در باب آزادی صحبت میکنیم، در باب قلمرو آرمانی صحبت میکنیم، در باب جهان آرمانی صحبت میکنیم.
وقتی من در باب قلمروی آرمانی صحبت میکنم، دارم در باب یک نگاه تازه صحبت میکنم که در دلش قرار است که فکر جمعی ما راهگشا باشد.
قرار است که کسی در دل آن قدرت مطلقه ای نداشته باشد.
قرار است که ما دموکراسی را تا جای ممکن مستقیم تر و مستقیم تر بکنیم.
قرار است دموکراسی را به نقطه ای برسانیم که بر اساس تخصص کسانی باشد که آرای خودشان را ارائه بدهند.
قرار بر به وجود آوردن یک هیئتی است برای اداره کردن کشور.
نه اینکه یک قدرت مطلقه ای.
حالا در هر لباسی از رهبر شما در نظر بگیرید تا رییس جمهور بر آن نقطه و آن کرسی بنشیند.
قرار نیست که دوباره یک بالماسکه و تئاتری ساخته بشود و نمایشی ارائه شود برای اینکه قدرتمندان و ثروتمندان دوباره قدرت و ثروت را در اختیار بگیرند.
قرار است که متخصصین به واسطه آرای متخصصین آن هم در یک جمع کثیری در آن نگاهی که دارند و به واسطه آراء تصمیم های درست بگیرند و قرار است ما به نقطه ای برسیم که جامعه را اداره بکنیم با نظارت و با علم و دانشی که در اختیار متخصصین هست، راهکارهای درست و علمی را ارائه بدهیم نه به واسطه باورها و اعتقادات و ایدئولوژی هایی که وجود داره.
اما خب قاعدتا در حوصله این برنامه نمیگنجه که من در باب این مسائل صحبت بکنم.
در کتاب قلمرو آرمانی، در کتاب جهان آرمانی من پیرامون این نگاه ها صحبت کردم.
در ویژه برنامه های آتی به نام جان هم سعی می کنم ویژه برنامه هایی داشته باشم که پیرامون خود، جهان آرمانی و قلمروی آرمانی اما در شکل موجز خود در همین برنامه اشارت من در این مبنا این است که ما باید به اون نقطه ای برسیم که آزادی رو دوباره بازتعریف کنیم، برابری رو دوباره بازتعریف کنیم و با این نگاه های تازه خودمون پیرامون آزادی و رسیدن به برابری، یک جامعه تازه رو پدید بیاریم که در دل همگان در آزادی و برابری زندگی کنند.
شاید مهم ترین و بزرگ ترین کار ما پیش از رسیدن به این تحولات، دعوت به اندیشیدن باشد.
تغییر برای فردا باشد.
به وجود آوردن این احساس پرسشگری و روحیه انتقادی باشد.
ما شاید بزرگ ترین دستاوردی که می توانیم در دنیای حال حاضر داشته باشیم همین بیدارگری انسان ها و به فکر فرو بردن اون ها آنها باشد.
ما نیاز داریم تا مردمان را دعوت به این دو بار فکر کردن بکنیم.
ما نیاز داریم تا آنها در باب تمام باورهای خودشان ریز بشوند و به آن انتقاد داشته باشند.
اصولا ما نیاز داریم تا این شک کردن را در دل آنها بیدار بکنیم.
یکی از اصولی است که فردای روشن را برای ما خواهد ساخت.
ما نیاز داریم تا این بیداری را وارد میدان و جرگه زندگی جمعی انسان بکنیم تا در نهایت فردای روشنی را برای خود و دیگران بسازیم.
قاعدتا گزینه سوم و جایگزینی برای فردای ما در شکل سیاسی، پیوند آزادی و برابری است.
ما نیاز داریم تا از تمام تجارب انسانی استفاده بکنیم و با نگاه منتقدانه و پرسشگر خودمان نقاط مثبت هر کدام از این باورها را بگیریم و در پیوند با هم یک نگاه تازه ای را پدید بیاوریم که پیوند آزادی و برابری را نوید می دهد.
ما نیاز داریم تا با بازتعریف دوباره آزادی و برابری جهان تازه ای را به وجود بیاوریم و با این اخلاق همکاری به جای رقابت با استفاده از تمام ابزارها در راستای رسیدن به جهان آرمانی و قلمروی آرمانی، مردمان را دعوت به اندیشیدن و در نهایت تغییر برای فردا بود.
خب قاعدتا در باب این مسائل میشه ساعتها صحبت کرد و میتونم در باب جهان آرمانی و قلمرو آرمانی و ایده ها و آرمان های خودم صحبت کنم.
در باب آزادی و برابری که بهش باور دارم.
اما خب قاعدتا در باب این مسائل من کتاب های مختلفی نوشتم.
میتونید مراجعه کنید، این کتاب ها رو بخونید، از خود قلمرو آرمانی، جهان آرمانی و یا هر کدوم از آثار من پیرامون همین مفاهیم هست.
چرا که بزرگترین باور من همین پیوند آزادی و برابری است.
نگاه به جهان آرمانی هست.
آزادی همه جانبه هست و تعریف مشخصی که من نسبت به آزادی دارم به نظرم به اندازه کافی در این ویژه برنامه پیرامون لیبرالیسم و کمونیسم صحبت کردیم تا در نهایت باز هم در باب آزادی و برابری صحبت کنیم در آتی.
قاعدتا در باب مصادیق مختلف هم صحبت خواهیم کرد چه پیرامون لیبرالیسم، چه پیرامون کمونیسم و چه در باب باورهای خودم و آزادی و برابری.
در انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه و این راه تغییر شکل بگیره، میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بذارید.
منظور از آثار هم خلاصه به برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا و افکار و عقاید رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر درآوردم.
تمامی این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صداهای تغییر شکل بگیره و این راه ادامه پیدا کنه اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.