سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست با شما هستم.
این قسمت سوم از ویژه برنامه آزادی بیان هست و ما قراره تو این قسمت در باب سانسور و خفقان صحبت بکنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان تو این ویژه برنامه مشخص که ما در باب آزادی بیان صحبت می کنیم خواه ناخواه گذرمون به سمت و سوی سانسور و خفقان هم خواهد افتاد چرا که اینها دو روی یک سکه هستن یعنی آزادی بیان همتای خودش و در کنار خودش مفهوم سانسور و خفقان رو هم خواهد داشت و اصولا موضوعی است که گریبان ما رو هم در سالیان دراز گرفته و همراه ما بوده.
از همون ابتدای زندگی بشر هم ما شاهد این سانسور و خفقان بودیم.
قاعدتا همواره هم تکرار شده و امروز هم در شکل های مختلفش وجود داره و من سعی میکنم تا جایی که ممکنه در این قسمت مشخص به عناوینی از این دست در حکومت های مختلف در نگاه های مختلف اشاره ای داشته باشم.
ما در این ویژه برنامه مشخص در باب آزادی بیان صحبت کردیم.
در باب این صحبت کردیم که آزادی بیان تا چه اندازه موضوع مهمی است.
رکن مهمی برای تغییر و دگرگونی زندگی اجتماعی انسانی است.
از اون روزی که این ارزش در دل انسان ها بوجود اومده، ما چگونه تونستیم گام های روشن و مثبتی رو پیش به سوی فردایی بهتر برداریم؟
اگر ذره ای از زیر بار یوغ اسارت و بردگی و فرماندهی دور شدیم، به واسطه همین نگاه پرسشگر و نگاه نقادانه ای بوده که از دل آزادی بیان بوجود اومده.
این آزادی بیان تونسته چگونه راهگشایی برای بهتر زندگی کردن بشه، ارزش ها رو تغییر کنه و موضوع تا چه اندازه ارزشمند هست.
سعی کردیم در باب تاریخچه اش صحبت بکنیم.
در باب گره خوردن مفهوم انقلاب با آزادی بیان صحبت بکنیم.
در باب جهان امروزی و این انفجار اطلاعات صحبت بکنیم که به گونه های مختلفی آزادی بیان را مبدل به یک جمهوریتی در راستای سخن گفتن همگانی کرده و حالا در باب نقاط ضعف و قوتش هم صحبت کردیم.
در قسمت ششم در باب این حد و مرز های آزادی بیان صحبت کردیم و این که تنها مرز مشخص برای ما در دل آزادی بیان همتای خود، آزادی آزار نرساندن به دیگران است.
آزار نرساندن به دیگرانی که همه موجودات زنده را در بر می گیرد، چه انسان، چه حیوان و چه گیاهان.
برابری توامانی که به آزادی معنایش گره خورده و همتای هم هستند.
اما قاعدتا ما باید نزدیک به مفهوم خفقان هم بشویم.
این سانسوری که در کنار آزادی بیان وجود دارد و مدام هم داره جولان میده.
شما وقتی نزدیک به مفهوم آزادی بیان و اصولا مواجهه با آزادی بیان میشید.
خب می دونید که ابزار تیز و تیغ تیز و برنده در اختیار حکومت های مختلف همین ابزار سانسور و خفقان هست برای سکوت کردند چرا که میدونن با استفاده از این آزادی بیان به شکل درستش.
انسان ها میتونن رو به پیشرفت حرکت کنن، میتونن دردهای خودشون رو مطرح کنن، میتونن به درمان های جمعی برسن، میتونن ساختار بهتر ونظام بهتری رو برای خودشون فراهم کنن و خب قاعدتا تمامی این حکومت ها در جهان نیازمند اون خفقان جمعی هستن چرا که بخوان خواسته های خودشون رو به پیش ببرن و حالا ما مواجه میشیم با ساختار های حکومتی متفاوتی که در برابر این آزادی بیان قد علم میکنه.
ما از یک سو حکومت های استبدادی را میشناسیم، حکومت هایی که قدرت رو برای خودشون کردن، اون تمرکز قدرت رو در اون نوک هرم دارن و حالا سعی میکنن با اون نگاه استبدادی و خفقان زای خودشون در باب آزادی بیان هم وارد میدان بشن و اون رو از ریشه دربیارن.
خب قاعدتا رویکرد اونها از بین بردن و از ریشه درآوردن آزادی بیان هست.
حکومت های استبدادی همتای جمهوری اسلامی کره شمالی.
حکومت های توتالیتری که پیش تر از این حکومت ها وجود داشتند، مثل حکومت نازی ها، فاشیست ها یا کمونیست هایی که در سراسر دنیا وجود داشتند.
تمام این حکومت ها را می شناسیم و کم و بیش ازشون خوندیم.
میدونیم و میدونیم که این ها نوع ساختار هاشون، مخالفت و مبارزه قاعدتا با آزادی بوده.
هر نوع آزادی یا هر نوع آزادی فردی به نوعی مواجهه مستقیم با وجودیت و ذات این حکومت ها داشته.
شما الان جمهوری اسلامی رو وقتی به عنوان یک مثال و نمونه در برابر خودتون قرار بدید میتونید به سادگی به این مفهوم برسید که اصولا آزادی به هر نوعش مواجهه داره با وجودیت و ذات جمهوری اسلامی.
هر نوع آزادی و به نوعی تزریق این آزادی در بین مردم میتونه مصادف بشه با از میان رفتن جمهوری اسلامی.
یعنی جمهوری اسلامی میدونه که اگه قرار باشه آزادی بیان مثلا در این حکومت جریان داشته باشه، جاری و ساری باشه، موجودیت جمهوری اسلامی است که به خطر می افتد چرا که اگر آزادی بیان وجود داشته باشد، اخبار و اطلاعات به صورت شفاف بین مردم پخش بشن.
هر روز این فساد دامنه دار جمهوری اسلامی بیشتر و بیشتر مطرح میشه و باعث میشه انسان ها اطلاعات بیشتری کسب کنن و به این واسطه هم قاعدتا پرخاشگری بیشتری داشته باشن.
میل به تغییر بیشتری داشته باشن.
حالا اگر این آزادی بیان وجود داشته باشه جماعتی بیشتری میتونن بیان صحبت بکنن در باب حقوق اولیه انسانها صحبت بکنن، در باب آینده ای که میتونن داشته باشند صحبت بکنن و قس علی هذا.
این موضوع رو به پیش ببرن تا در نهایت ما شاهد یک دگرگونی باشیم.
پس قاعدتا از نظر وجودی جمهوری اسلامی اگر آزادی بیان وجود داشته باشه همتا و مترادف به نابودی خودش هست.
پس تمام حکومت هایی از این دست شبیه به جمهوری اسلامی، حکومت های توتالیتر، حکومت های استبدادی، قاعدتا گام رو برمیدارن برای از میان بردن هر نوع آزادی، به ویژه آزادی بیان.
چرا که دشمن اول خود را قاعدتا آزادی بیان می کند.
این ها از هیچ نوع حرکتی دریغ نخواهند کرد.
حاضرند به سادگی روزنامه نگاران را به زندان و روزنامه ها را ببندند، جلوی چاپ و انتشار کتاب ها را بگیرند، کتاب ها را سانسور کنند، جلوی فیلم سازی و هنر را بگیرند.
هر نوع هنری را.
هر نوع حرکتی و هر نوع حرکت جمعی و اجتماعی و هر نوع سخنوری را وارد هر نوع سخنرانی بشوند.
سخنران را بگیرند، زندان کنند، حتی اعدام بکنند.
شما مواجه می شوید مثلا با جمهوری اسلامی که به سادگی در راستای مثلا سب نبی در راستای مقابله با همین آزادی بیان انسان ها را به دار بیاویزد، از آن هیچ ابایی نداشته باشد.
حتی گاها بیاید از این ابزار استفاده بکند و علنی به نوعی برای دهن کجی برای اینکه قدرت نمایی بکند هم از آن استفاده بکند.
حتی می تواند کارهایی از این دست وحشیانه انجام بده.
یعنی شما وقتی به تاریخ جمهوری اسلامی نگاه می کنید، به اون دورانی که مثلا ما تحت عنوان قتل های زنجیره ای میشناسیم در دهه هفتاد حالا شما مواجه میشوید با این قتل عامی که اتفاق می افتد توسط جمهوری اسلامی در برابر مخالفین خودش.
حالا چه اینها میخواستند روشنفکر باشند، چه نویسنده باشند، چه حتی نگاه های متفاوت دینی داشته باشند، اهل سنت باشند یا مسیحی باشند تفاوتی نمیکرد.
یک مقدار تفاوت دیدگاه وجود داشت و حالا احساس میکردند که میتواند شمه ای باشد برای آزادی بیان و در نهایت یک اختلالی به وجود بیاورد.
میان اینها را قلع و قمع میکنند به نوعی قلع و قمع میکنند که دندانی نشان بدم به مخالفین خودشان، به ساختار ساخته شده به دست خودشان، به تمام مردمی که زیر این یوغ دارن زندگی میکنن تا با این دهن کجی، با این قدرت نمایی بقیه را هم ساکت بکنند.
نمونه های زیادش رو هم ما دیدیم.
بارها و بارها دیدیم.
حالا مایی که در ایران زندگی کردیم مثال ها برایمان ملموس است.
من در باب ایران صحبت میکنم اما مابه ازاء در همه جای دنیا هم داره.
پس وقتی ما نزدیک به مفهوم سانسور و خفقان میشیم در برابر آزادی بیان و حالا میایم و در باب حکومت های استبدادی صحبت میکنیم.
میدونیم که این حکومت ها قاعدتا از تمام توان خودشون استفاده میکنن برای ریشه کن کردن آزادی بیان.
چرا که اصولا آزادی بیان رو مخالف و دشمن خودشون میدونن چرا که باور دارن با استفاده از این آزادی بیان میتونه اتفاقات بزرگی رخ بده که میوفته و قاعدتا هم میفته.
من در اون قسمت ابتدایی در باب نقش انقلاب و ازادی بیان صحبت کردم و گفتم که به نوعی این ها با هم یک تقابلی، قرابتی، نزدیکی و گاها حتی مبارزه ای با هم دارن به هم گره خوردن.
اصولا آزادی بیان و انقلاب یک غرابتی با هم داره و خب تمام این حکومت های توتالیتر و استبدادی می دانند که راه حل برای گذر از این انقلاب و نرسیدن اون آن انقلاب خفقان مطلق است.
همتای همان نگاه الهی که در ادیان مختلف، در باور خدا، در معنای خدا وجود دارد.
همتای همان باوری که داره مدام در باب پرسش نکردن، در باب سکوت، در باب خفقان، در باب ایمان صحبت میکنه.
همون ایمان ما به ازاش قرار هست که در دل حکومت ها هم به وجود بیاد.
قرار هست اونها هم همون ساختار رو به پیش ببرند چرا که اصولا مدل سازیشون از همون نگاه بوده.
همون نگاه فرمانده در آسمان تبدیل شده به حکومت بر زمین.
یعنی شما میتونید تمام اینها رو در این تشبیه و تمثیل براش مابه ازاء بیارید بجاش جایگزین بیارید.
میتونید به جای خدا، به جای پیغمبر، به جای اون ادیان، به جای اون احکام، به جای شریعت، به جای همه چی میتونید مابه ازاء بیارید و حالا ساختار ها یکسان هست از همون نگاه استفاده شده و میدونه که نیاز به برده داره.
نیاز به بنده داره، نیاز به گوش به فرمان داره، نیاز داره تا این فرمان ها رو بده و جماعتی اون رو قبول کنن.
پس هر نوع نگاه متفاوت و منتقدی رو از ریشه خواهد زد و قاعدتا خفقان رو میداندار خواهد کرد.
پس همتای اون نگاه می دانیم که در نظام های استبدادی نگاه و رویکرد به همین شکل هست.
اما موضوع مهم و بنیادین این هست که ما بریم و به اون نگاه های متفاوت نگاه کنیم چرا که این خیلی قابل لمس هست.
یعنی شما وقتی در باب آزادی بیان در ایران صحبت می کنید میدونید که این آزادی وجود نداره.
موضوعی نیست که ما بخواهیم در موردش ساعت ها صحبت کنیم.
یک موضوع مشخص نیست.
اگر در باب مثلا حکومت شوروی سابق صحبت بکنید میدونید که آزادی بیانی وجود نداره.
دیگه موضوعی نیست که ما بخوایم کنکاش بکنیم اما سعی میکنیم در ادامه بیشتر درباب اون صحبت بکنیم که به صورت مستقیم این نگاه وجود نداره.
اما پیش از اینکه بخوایم وارد اون نگاه متفاوت حکومت ها متفاوت بشیم یک اشارتی هم باید داشته باشیم پیرامون آزادی بیان و امنیت بعد از آزادی بیان که در قسمت های پیشتر هم اشاره ای بهش داشتم.
اما اینجا بهتر هستش که یک مقدار نزدیک به این مفهوم بشیم و بعد در باب بقیه قضایا صحبت کنیم.
خوب قاعدتا ما گفتیم این آزادی بیان موضوع مهم و عدیده ای که در خود داره اون موضوع بعد از گفتار هست.
یعنی ما همه میدونیم که انسان ها میتونن تفکر بکنن، تفکر آزاد بکنن، میتونن توی خونه هاشون بشینن و شبانه روز فکر بکنن، فکر های آزادانه بدون هیچ قید و بندی.
حتی میتونن گاها صحبت بکنن میتونن بیانش بکنن.
اما موضوع مهم و قابل عرض اینجا اون نقطه ایست که بعد از بیان چه اتفاقی میوفته؟
آیا امنیتی وجود داره یا امنیت جانی دارن؟
کسانی که این حرف ها رو زدن حالا شما میاین و میبینید که چگونه در این حکومت های استبدادی بعد از بیان چه اتفاقات ریز و درشتی است که میوفته چگونه اینها دسته جمعی به دار آویخته میشن؟
چگونه با پرسش هایی پیرامون این مقابله با آزادی بیان این هارو همه رو با هم در کنار هم به گلوله ها میسپارن. چگونه؟
به جرم ارتداد؟
به جرم سب النبی؟
به جرم توهین به مقدسات دسته جمعی آن ها را میکشند؟
به جرم اینکه شما به پیشوای خودتون، به رهبر خودتون، به بزرگی خودتون در این حکومت استبدادی و خودکامه توهین کردید.
میتونن شما رو از میان ببرن و اصولا موضوع مهم گره خوردن این آزادی بیان و اون امنیت بعد از اون هست که این ها به سادگی اون رو از میان میبرن و چیزی براش باقی نمیزارن و شما مواجه میشید با کسانی که صحبتی به میان آورده اند اما بعدش چیزی براشون باقی نمونده.
حتی از جانشون هم باقی نمونده.
یعنی شما تصور بکنید که مثلا در ایران خود ما روزنامه نگارانی هستند که دارند روزنامه نگاری میکنند.
حالا اتفاق مهم و عمده ای میفته و درباره اش صحبت میکنن.
همون اتفاقی که پیرامون مهسا امینی و سال 1388 افتاد.
حالا اون روزنامه نگارانی که در اون موقعیت شغلی که دارن و وظیفشون هست که این اخبار رو برسونن.
اگر این وظیفه را انجام دادن و این اتفاق را رقم زدند، حالا بعد از این بیان چه اتفاقی براشون می افته؟
نمونه بارزش این دو بانویی هستن که این اتفاق براشون افتاد و هنوز که هنوزه هم هست در زندان هستن.
حالا ما می بینیم که چگونه این حکومت ها در برابر بیان اتفاق افتاده رفتار های دهشتناکی را از خودشون بروز میدن.
گاها به سیاه چال و زندان می فرستند و شما موقعیتی رو هم میتونید ببینید که این ها رو دار بزنند و اعدام بکنند و شکنجه بکنند و وحشیانه ترین رفتار ها رو از خودشون بروز بده.
پس قاعدتا وقتی ما در باب آزادی بیان صحبت میکنیم موضوع مهم پیرامون اون امنیت بعد از بیان هست.
موضوع این هستش که شاید امروز به واسطه اون انفجاری که اتفاق افتاده و بستری که فراهم شده تا خیلی ها بتونن حرف بزنن، حرف هایی زده بشه، این ها بیانگر این نیست که آزادی بیان رو به وجود آورد.
اینکه شما در فضای مجازی بتوانید صحبت کنید، مدام صحبت کنید.
کسی نباید این را مصادره به مطلوب بکند و بگوید که بله آزادی بیان در ایران وجود دارد.
نه، موضوع این است که خیلی از اینهایی که دارند این بیان میکنند این جماعت دستشون بهشون نمیرسه، نمیتونن شناساییشون بکنن یا اصلا هنوز شناخته نشده اند برای اینکه شناسایی بشن.
پس موضوع مهم در دل این آزادی بیان امنیت بعد از بیان هست.
اما در کنار این مبحث ما در باب سانسور و خفقان صحبت کردیم و جوامع استبدادی را قاعدتا میشناسیم و خیلی دیگه نمیخواد بیشتر از این نزدیک بشیم.
اما موضوع مهم در جوامع دموکراتیک است.
جوامعی که ادعای آزادی ها میکنند و حالا چگونه دست به این سانسور و خفقان میزنند؟
قاعدتا در دل اونها هم این سانسور و خفقان وجود داره و خیلی هم قدرتمند هست.
اما موضوع مهم این هست که نمیشه این رو به سادگی درک کرد.
خیلی زیرپوستی و لایه لایه داره پیش میره.
برای اینکه این خفقان رو همه گیر بکنه یعنی شما مواجه میشی در دل این نوع نگاه ها.
مثلا در راستای محدودیت در تولید یا انباشت تولید.
یعنی شما از یک سو مواجه میشید مثلا در یک مثال عینی بیاوریم که بحث بیشتر و بهتر جلو برود.
شما سینمای هالیوود رو در نظر بگیرید به عنوان یکی از اون نقاطی که ما تحت عنوان ابراز و بیان میشناسیمش.
هرچند که امروز آلوده به مفهوم کالا شده.
اصولا این هنر مبدل به کالا و ابزار شده اما در نهایت به نوعی بیان هست.
به نوعی ابراز هست.
حالا شما در دل این مواجه میشید با این انباشت تولید.
یعنی مدام داره تولید میشه، مدام داره آثاری تولید میشه که اصلا قدرت فکر رو بگیره.
اصلا نیاز نباشه کسی بهش فکر بکنه اصلا.
مدام باید وارد اون دنیای خیالی بشه.
دنیای عبث و بیهوده بشه.
اصلا قرار بر این هست که در این بطالت زندگی رو به پیش ببرن.
قرار بر این هست که جماعتی که در برابرش نشسته اند به موضوع مهمی فکر نکنند.
این نقطه ای است که ما تحت عنوان انباشت تولید میشناسیم.
در دل مثلا فضای مجازی هم همین شکلی است.
شما مواجه میشوید با این انباشت تولید اینقدر صدا ها زیاد میشود، اینقدر مدام تکرار میشود که حالا دیگر جایی برای شنیده شدن دیگران نیست.
حالا نکته مهم این است که چگونه اینها تولید میشود؟
چگونه مردم حاضرند اینها را تولید بکنند؟
خیلی ساده با یک استانداردسازی، یک استانداردسازی مشخصی اتفاق می افتد.
به مردم دستور میده برای این که شما شنیده بشی، برای این که شما دیده بشی باید به این الگوریتم پایبند باشی.
باید فلان رفتار رو انجام بدی.
باید اینگونه برنامه تولید بکنی.
خب شاهدش هستیم دیگه.
کسی که مثلا ادعای یک نگاه خاصی داره شاید حتی اون نگاه رو هم داره.
حتی شاید دوست داشته در یک پوزیشن دیگه ای در یک نوع دیگه ای در باب مسائل مهم تری صحبت بکنه.
اما امروز مجبور هست که همتای دیگران اون الگوریتم رو رعایت کنه تا دیده بشه تا شنیده بشه تا دیگران بهش گوش کنن.
پس خیلی سادست.
ساختارها ساخته میشه و مردم رو به این سمت و سو میکشونه.
این همون نقطه ای هست که من بارها دربارش صحبت میکنم و میگم کسانی هستند که به جای شما فکر میکنن و شما تنها اون مسیر رو ادامه میدید.
این نقطه ایست که من بارها دربارش صحبت کردم.
حالا شما میبینید یک ساختاری برای شما ساخته شده در دل همون حکومت های دمکرات و لائیک با اصول اومانیستی و انسانی انسان گرایانه.
اما ساختار رو براتون نوعی تصویر میکنن که همون خفقان، همون سانسور اتفاقا وجود داره اما اینبار با لایه تازه ای با یک نمای تازه ای دیگه.
اینبار قرار نیست کسانی باشند و ببینن کی داره حرف میزنه.
بدو هم برن اینو بگیرن و زندانی کنن.
نه قرار هست اینقدر انباشت تولید وجود داشته باشه، انقدر تولید بشه انقدر صداها بشنون که دیگه کسی نتونه صدای شما رو بشنوه و صدای تحقیر رو بشنوم.
قرار است که یک الگوریتمی ساخته بشه که مردمانی باشند تا به واسطه دیده شدن مجبور به همپوشانی با اون ساختار باشن، با اون نظم باشن، همون رفتارها رو به پیش ببرن.
اگر قرار باشه دیده بشن پس سعی میکنن از این ابزار استفاده بکنن.
فارغ از اون مثلا ما مواجه میشیم با فشارهای مالی.
ابزار مالی وارد این میدان میشه.
ما گفتیم به عنوان مثال خود هالیوود رو در نظر بگیرید.
حالا شما وقتی نزدیک به هالیوود رو نگاه میشید میبینید که خیلی ساده است برای وارد شدن اون جرگه و ساخت فیلم در اون فضا شما نیاز به یک انباشت ثروت نامحدود دارید.
حالا با شرایط مالی با این تنگنا های ساخته شده میتونن به سادگی شما رو دور بکنن.
میتونن شما رو پس بزنن.
مبدل به یک صنعت کردن جماعت در برابر نیازمند مثلا خندیدن هست، نیازمند دیدن ابرقهرمان هست، نیازمند دیدن موضوعات عبث و پوچ و بیهوده هست.
است موضوعات نمی دونم مثلا عشق های چین هجری است.
حالا این مدام داره ساخته میشه.
شما اگر قرار باشه وارد این وادی بشید اون مقدار پول و سرمایه رو ندارید که بتونید وارد این فضا بشید.
حالا به سادگی می تونن این خفقان رو با فشار مالی به وجود بیارن.
حالا شمایی که خواستید صحبت دیگه ای بکنید، اگر قرار باشه پولی سرمایه ای به سمت شما سرازیر بشه شما باید همون الگوریتم ها رو رعایت بکنید.
همتای همون چیزی که در فضای مجازی هم اتفاق می افته.
اگر شما نگاه خاصی دارید، اگر صحبت خاصی دارید این فضا برای شما نیست.
اینجا قرار نیست شما رو نشون بده.
اگر میخوای دیده بشی باید با همون تعاریفی که مشخص شده همون قدر لودگی کنید.
همون قدر صحبت بیخود بکنید، همون قدر زمان رو به بطالت بگذرونید.
با توجه به ساختاری که برای شما تعریف شده اگر بهش پاسخگو بودید حالا میتونید این میدان رو به دست بگیرید و بیاد.
اما یکم وقتی زمان می بره می بینید که بله شمایید که اسیر این سیستم ساخته شده شدید.
قرار بر این بوده که شما تغییری به وجود بیاورید اما این سیستم هستش که شما رو تغییر داده.
حالا شما مبدل به ابزاری سربازی برای سیستم شدید.
پس ما مواجه میشیم با این محدودیت های متداولی که وجود داره.
در دل این حکومت های دمکرات برای منع آزادی بیان، برای سانسور و خفقان.
اما نه همتای حکومت های استبدادی دیگه شبیه به حکومت های استبدادی نیست که بلافاصله شناسایی بکنن و خبرنگار رو بندازن زندان اعدام بکنن به جرم سب النبی.
فلانی رو اعدام بکنن؟ نه.
سعی میکنن ساختارهایی را بوجود بیارن با انباشت تولید، با بوجود آوردن نظم تازه همه رو شبیه به خود بکنن.
حالا شما مواجه میشید.
کسانی هستن که خودشون خودشون رو سانسور میکنن.
اصلا دیگه نیازی نیست به یک ابر قدرتی در اون بالا و یک حکومت دیکتاتوری که مردم رو سانسور بکنه.
اصلا شما میدونید برای اینکه در این جریان شنیده بشید دیده بشید سرمایه به سمتتون بیاد باید خودتون خودتونو سانسور کنید.
اصلا نباید نزدیک به خیلی از مفاهیم بشید.
در باب خیلی از معانی نباید صحبت کنید که اگر صحبت کنید الگوریتم شناسایی میکنه اصلا شما رو به کسی نشون نمیده.
صدای شما شنیده نمیشه که بخواد کسی اونو گوش بده.
پس ساختارها به وجود اومده برای اینکه جماعتی خودشون خودشونو سانسور محدودیت ها به وجود میاد برای ابراز این خفقان ها.
پس همتای اون اتفاقی که داره میفته در حکومت های استبدادی در این سمت بازار داره اتفاق هایی مدام تکرار میشه.
شما مواجه میشید با این تصویری که هر دو جامعه در پشت پرده زیر فشار هستند، هر دو در خفقان هستن.
چه اون هایی که اسیر اون استبداد و حکومت های استبدادی هستن که می دونن با کوچکترین صحبتی کردن حتی جونشون رو از دست میدن.
از اون سمت هم جماعتی که خودشون خودشونو سانسور میکنن و اتفاقا بطالت و نابودی اونها بیشتر هست.
اتفاقا اونها بعد از یه مدتی خودرو هم ابزاری در این داستان می بیند.
خودرو هم سربازی در این میدان نبرد می بیند.
حالا خودش هم تبدیل به دستی در این ماجرا شده.
حالا دیگه هیچ روحیه ای ندارد.
بعد از یه مدتی می بینن همه همسایه هم هستن.
همه دارن یک موضوع رو به پیش میبرن.
شما امروز وقتی نزدیک این فضای مجازی میشید میتونید این رو به سادگی ببینید.
میبینید انگار همه دارن یک کار رو تکرار میکنن.
همه دارن یک نوع صحبت روند بازار.
یک چیز مشخص گرم هست.
در دل هنر هم همین شکلی است.
در دل کتاب نوشتن هم همین شکلی است.
یعنی رمان ها هم نزدیک به همه نیاز این هست و اینگونه ساخته میشه.
اگر قرار باشه که فروش بکنید، اصلا وقتی نگاه اینگونه نگاه صنعتی است، نگاه نگاهی است که تا این حد موضوع رو داره از بین میبره و بی ارزش میکنه.
حالا میدونن اگر قرار هست فیلمی ساخته بشه و فروش داشته باشه باید این کار رو بکنه.
اگر قرار هست در دل فضای مجازی حرکتی اتفاق بیوفته باید این رفتارها رو انجام بده تا دیده بشه.
همه جا هم یکسان هست.
حالا یک تولید انبوه هم میاد و باعث میشه که صداهای بلند پر تکراری شنیده بشه و اگر حتی کسی این مابین اومد و در برابر این سیستم ساخته شده ایستادگی کرد و خواست صدایی رو برسونه، اینقدر صداهایی باشه که صدای اون شنیده نشه.
پس امروز ابزار های متفاوتی در دست این دو حکومت های متفاوت وجود داره.
استبدادی ها قضیه شون مشخص هست.
قاعدتا در برابر آزادی ها هر نوع آزادی ایستادگی میکنن.
این رو با صدای بلند با صراحت میگن.
از سیستم خشم، نفرت، خشونت، سرکوب، ترس، ارعاب استفاده میکنن.
برای اینکه همگان رو مسکوت داشته باشن.
قاعدتا با همون نگاه و اون فرهنگ خداباوری هست که اعتقادات خودشون رو به پیش میبرن.
نوک پیکان دارند. فرمان دارن. برده میخوان.
پس نظام رو اینگونه به پیش میبرن.
از سوی دیگری هم هستند جوامعی که خود را دموکرات و لائیک و آزادی خواه آزادیخواه تصویر میکنن اما در عین حال با این انباشت بیش از حد لودگی ها، ابتذال ها و بی فکری ها، پوچ گرایی ها مدام دارن همین مسیر رو تکرار میکنن.
ساختاری رو در این داستان بوجود میارن که مردمان برای دیده شدن و برای شنیده شدن، برای فروش داشتن همین رویه رو ادامه بدن و این خودسانسوری داره اتفاق می افته و اون نهایتی که اونها مد نظرشون هست رو هم بوجود میارن.
در نهایت ما با تصویری از دو جامعه روبرو هستیم که هر دو در خفقان هستن.
هر دو در سانسور هستن.
هر دو راهی به سمت فردا ندارن.
هر دو محکوم به ماندن در این دل خفقان و سکوت هستن.
اما هر کدوم به نوعی و در نهایت حتی جامعه ای که خودش رو به نوعی آزاد و آزاد اندیش و با وجود آزادی های بیان میدونه بیشتر و بیشتر هم لطمه میخوره چرا که اصولا دچار یک افسردگی جمعی میشه.
اصولا این مردمان احساس میکنن همه چیز رو از دست دادن.
احساس میکنن در این بطالت و پوچی و بی معنایی اسیر شدن.
بی معنایی و پوچی است که میدان دار زندگی اونها میشه.
حداقل در نظام های استبدادی شما یک نفسی می کشید.
یک فریادی میزنید به امید اون فریاد.
دیدن این فریادها یه نفسی برای زندگی دارید.
اما اون جماعتی که خودشون رو در این بطالت توامان غرق شده میبینه انگار دیگه هیچ معنایی در برابرش نیست.
همه معانی رو از دست داده و حالا در یک پوچی بی انتهایی هم اسیر شده.
قاعدتا در باب سانسور و خفقان میشه ساعت ها صحبت کرد و در آتی هم شاید صحبت بکنیم.
اما در این قسمت به اندازه کافی سعی کردیم یه نگاهی داشته باشیم اجمالی و موجز پیرامون سانسور و خفقان در دو نوع حکومتی که میشناسیم.
حکومت های استبدادی و حکومت هایی که ادعای آزادی و دموکراتیک بودن و در عین حال لائیک بودن رو دارن.
اما همه و همه به نوعی یک نگاه دارن.
همه به دنبال قدرت هستن.
حالا قاعدتا با هم متفاوت است.
قاعدتا بینشان تفاوت هایی هست.
برخی بد تر، برخی بهتر.
اما در نهایت همه دارند یک مسیر را دنبال میکنند و آزادی بیان هم این وسط در حال قربانی شدن است.
همتای تمام آزادی هایی که در جهان.