خب دوستان توی این قسمت مشخص ما قرار هست که پیرامون کمک کردن صحبت بکنیم.
کمک کردن به دیگران.
و حالا قرار هست که بیشتر پیرامون این کمک های بزرگ و کوچک با هم صحبت بکنیم و به نوعی تقابل این کمک ها در برابر هم.
در ابتدا خوب هستش که پیرامون این تعریف از کمک بزرگ صحبتی با هم داشته باشیم و بعد هم در باب کمک های کوچک و در نهایت به این تقابل.
وقتی ما در باب کمک های بزرگ صحبت میکنیم.
کمک هاییست که قرار هست ارزش ها رو تغییر بده.
قرار هست باور تازه ای را پدید بیاورد.
قرار است که همتای خودش را بیافریند.
یعنی ما مواجه میشویم با انسانی که حالا قرار است همتای خودش کمک کننده به دیگران را پدید بیاورد.
قرار است یک نگاهی را به وجود بیاورد تا به واسطه آن نگاه ما شاهد یک تغییر و دگرگونی فرهنگی به عنوان مثال باشیم.
حالا با توجه به این فرهنگ تغییر کرده ی اجتماعی، شما شاهد کمک های بی شمار هستید.
یعنی به عنوان مثال شما مواجه میشوید با جهانی پر از ظلمت ها، پر از ظلم های بیکران در قبال تمام جانداران، در قبال انسان ها، در قبال کودک ها، در قبال تمام موجودات زنده که گاها مقصر انسان است و گاها هم انسان در اون دخل و تصرفی نداره اما ما مواجه میشیم با جهانی پر از ظلمت و حال مواجه میشویم با انسانی که در پی از بین بردن یکی از این ظلمت هاست.
در پی تغییر نگرشی است پیرامون به عنوان مثال ظلم بیکرانی که نسبت به حیوانات میشود.
حالا شما مواجه هستید با جهانی پر از ظلمت پیرامون کشتار حیوانات.
حیواناتی که برای انسان ها به عنوان خوراک، به عنوان پوشاک، به عنوان تفریح از بین میروند، از میان برداشته میشود.
حالا شما مواجه میشوید با انسانی که پیرامون یکی از این موضوعات مشخص تحت عنوان همین از میان بردن و از بین بردن حیوانات به وحشیانه ترین شکل های ممکن برای تبدیل به قضا شدن انسان.
اینکه انسان ها حیوانات را می خورند و می کشند و از گوشت و تن و جانشان استفاده می کنند.
حالا شما مواجه می شوید با انسانی که پیرامون این مشکل بزرگ پیرامون این ظلم بزرگ در پی کمک بزرگی است و در پی کمک بزرگی نه تنها به حیوانات که به خود انسان هاست.
حالا او تمام عمر تلاش می کند برای اینکه جماعتی را همتا و همسوی خودش گیاه خوار کند، سبز خوار کند، در برابر این گوشت خواری و خون خواری و جنازه خواری بایستد.
حالا شما مواجه می شوید و این تعبیری از آن کمک بزرگ می دانید.
کمک بزرگی قرار است در قبال حیوانات و در قبال انسان ها و اصولا در قبال جانداران اتفاق بیفتد.
آن شخص می تواند یک فیلم ساز باشد که فیلمی در این راستا بسازد.
می تواند یک نویسنده ای باشد که کتابی پیرامون این موضوع بنویسد.
می تواند یک موسیقیدانی باشد که یک موسیقی را پیرامون این موضوع به وجود بیاورد.
میتواند یک فعال و اکتیویستی باشد که فعالیتهای علنی را انجام میدهد.
تشکلی را به وجود میاره و دوستانی رو همراه و همسوی خودش میکنه.
میتونه کسی باشه که با آموزش دادن به دیگران با تعلیم درست نسبت به اونها، اونها را همراه و همداستان بکنه تا یک تغییر بزرگ اتفاق بیفته.
تا این مشکل بزرگ این ظلمت بزرگ از میان برداشته بشه.
ما این را همتی با اون کمک بزرگ در نظر میگیریم.
حالا در قبال موضوعات بیشماری است.
یعنی همانگونه که در جهان ما مواجه میشیم با ظلمت های بیشماری که در جهان وجود داره که گاها هم خود انسان مسبب اون هست، شاید بیشتر اونها هم مسببش خود انسان ها هستند.
حالا شما مواجه میشید با انسان های بیشماری که در این راستا برای این تغییر ها برای از میان بردن این ظلمت ها تلاش میکنند.
از طریق راه های مختلف و از طریق فعالیت سیاسی، فعالیت فرهنگی، فعالیت اجتماعی، فعالیت مدنی و یا هر فعالیت دیگری که بتواند این تغییر را به وجود بیاورد.
وقتی ما پیرامون این کمک های بزرگ صحبت می کنیم، منظورمان همین است.
حالا می توانید مثال های بیشماری هم پیرامون این داشته باشید.
جنگ خانمانسوزی که انسان ها مسبب آن هستند پدید می آورند.
حتی امروز هم در همین روزگاران هم شما مواجه می شوید با شخصیت های بی شمار وحشی صفتی که به راحتی جهان را دردمند می کنند.
یعنی شما مواجه می شوید با کشور هایی که حالا دارند دیگر مردم را در جهان داغدار می کنند.
به واسطه این جنگ ها، به واسطه این خون طلبی ها، به واسطه این خودخواهی ها، به واسطه این بیماری ها.
حالا در برابر این ها انسان هایی هستند که در برابر این جنگ، در برابر این دیوانگی قد علم می کنند.
میکنند، مینویسند، حرف میزنند، فعالیت میکنند، گروه تشکیل میدهند، حزب به وجود میآورند، فعالیت مدنی میکنند، تلاش میکنند تا این اتفاقات نیفتد.
ما این را همتای آن کمک بزرگ قلمداد میکنیم که مثال هم برایش بیشمار است.
میشود مثال های بی شماری زد.
اما در کنار آن ما مواجه هستیم با کمک های کوچک.
کمک های کوچکی که گاه و بیگاه هم در برابرمان شکل میگیرد.
خودمان انجامش میدیم.
دیگرانی انجام میدهند و ما میبینیم و شاهدش هستیم.
حالا شما مواجه میشوید با انسانی که نیازمند کمک است.
کمک مالی او دردمند و فقیر است و نیاز داره تا شما بهش کمک بکنید.
شما مواجه میشوید با کودک کاری که در بدترین شرایط در حال کار کردن است.
حالا در قبال او، در برابر او.
آن کسی که باورمند به اخلاق هست، باورمند به اخلاقی که به مفهوم آزادی، برابری و کمک کردن به دیگران هست، قاعدتا خاموش نخواهد بود.
قاعدتا در قبال او از خودش حرکتی نشان خواهد داد.
حالا در قبال آن کودک کاری که تمام زندگی خودش را در این نابرابری، در این ظلمت دیده.
او ساکت نخواهد بود.
او کمک خواهد کرد زندگی در اختیار او قرار خواهد داد.
آینده او را خواهد ساخت.
او را به تحصیل راغب خواهد کرد.
زندگی اجتماعی او زندگی اقتصادی او را تامین خواهد کرد، حتی زندگی ای که نیازمند قاعدتا مهر و محبت و عاطفه است را هم پاسخگو خواهد بود.
این را ما تحت عنوان آن کمک کوچک در نظر می گیریم نه به عنوان اینکه کار کوچکی است به مفهوم اینکه قرار است به یک نفر کمکی اتفاق بیفتد.
حالا شما در قبال همین موضوع هم در نظر بگیرید کسی که قرار باشد همتای خودش کمک کنندگانی را بسازد که این کمک را انجام می دهند که حالا همتای او وجدان بیداری دارند.
هر اسمی میشه براش گذاشت، شرافت دارند، وجدان دارند، به اخلاقیات پایبند هستند، به آزادی و برابری معترف و معتقد هستند.
حالا انسانی که داره پدید میاره همچین همنوعان از خودش رو.
حالا انسانی که این کار را انجام می دهد تا مثال خودش بی شمار هم وجود داشته باشد، مفهوم از این کوچک و بزرگی در همین معناست.
یعنی گاهی شما به یک تن کمک می کنید یا شاید حتی بیشتر از یک تن.
اما گاهی سعی می کنید که همتای خودتان بیافرینید و یا یک معنا و ارزش تازه ای را در جامعه پدیدار کنید که به واسطه ی آن به بیشماران هم کمک میشوید.
این را ما تعریف آن کمک بزرگ میدهیم و آن اتفاق را هم تعریف کمک کوچک.
قاعدتا هر دو باارزش و هر دو.
تعالی و بزرگ هستند.
هر دو نهایت رسیدن به آن اخلاقیات هستند.
هر دو نهایت وجدان و شرافت هستند.
اما قاعدتا گاها.
یعنی شما مواجه میشوید با این موضوع که اینها با هم تقابلی دارند.
یعنی انسان هایی را میبینید که حالا در پی این کمک کردن هستند و این کمک بزرگ را ملاک و معیار خودشان قرار داده اند و از آن کمک های کوچک دور و دورتر شده اند یا حتی کار از این هم فراتر میرود.
حالا این تقابل تا به جایی می رسد که شما مواجه می شوید با انسان هایی که یکی از این دو کمک را نفی می کنند.
مثلا کنار می گذارند.
یعنی کسی هست که باورمند به آن کمک بزرگ است و قرار است که یک فرهنگ تازه ای رو پدید بیاره.
قرار هست که همتای خودش به وجود بیاورد و قرار است که این فرهنگ های بیمار این ظلمت ها را از میان بردارد و وقتی می رسد به آن مرحله ای که قرار است یک کمک کوچکی را انجام دهد که اینها بی ارزش است.
حالا جان یک کودک چه ارزشی دارد؟
جان یک حیوان چه ارزشی دارد؟
حیوانی که نیازمند کمک است، نیاز درمانی دارد.
می گوید به این یک نفر کمک کردن به این یک حیوان کمک کردن چه ارزشی را برای من می تواند پدید بیاورد؟
من در پی این هستم که این ارزش را بسط بدم، گسترش بدم تا میلیون از این حیوان ها کشته نشن.
به واسطه خوردن، به واسطه پوشاک، به واسطه پوست، تنشون، به واسطه شکار، به واسطه قربانی و به واسطه ی هزاران درد بی درمان انسان ها.
حالا این آدم می آید و با توجه به این باور و ایمانی که برای خودش به وجود آورده، نافی به نوعی کمک های کوچک می شود.
این تقابل را ما گاها می بینیم یا حتی بالعکس.
یعنی شما مواجه می شوید با کسی که کمک های کوچک بیشماری رو داره انجام میده.
اما وقتی پای به اینجا می رسه که تو می تونی کمک بزرگ تری رو به پیش ببری تا جهان رو بهتر بکنی تا این ظلمت ها رو ریشه کن بکنی.
تو می تونی همتای خودت انسان های بیشماری رو به وجود بیاره.
می تونی با تعلیم و تربیت اون ها با استفاده از هنر، با استفاده از عکس های اجتماعی و مدنی می تونی انسان های بیشماری رو همتای خودت بکنی تا در نهایت موجودات بیشتری، جانداران بیشتری در آسایش و آرامش زندگی بکنند.
او همه اینها رو کتمان میکنه.
اصلا باور داره که انسان به ذات موجودی است ظالم.
یا باور دارد که این تعالیم راه به جایی نمی برد.
اصلا کار درستی نیست.
کاری عبث است.
ما را از واقعیت ها دور می کند و ما گاها مواجه با این تقابل ها می شویم.
در بین این افراد حالا قرار است که توی این قسمت ما بیشتر در باب این همسو شدن صحبت کنیم.
اینکه ما باید برسیم به آن مرحله ای که این دو معنا که در حقیقت یک معنای مشخص است با هم همسو و همرنگ بشوند.
یعنی قاعدتا این دو موضوع در ابتدایی ترین نقطه خودش این هست که ما نمی توانیم برایش ارزش گذاری کنیم.
شما با جامعه انسانی روبرو هستید که مدام در پی برتری طلبی است.
بارها در باره اش صحبت کردیم.
در ویژه برنامه های مختلف، در کتاب های مختلف پیرامون این موضوع و این نگاه به برتری طلبی صحبت کردیم.
نگاهی که قاعدتا فرای اینکه می تواند درون انسان ها وجود داشته باشند اما عواملی داشته که هر روز و هر روز پررنگ و پررنگ تر شدند.
یکی از این عوامل قدرتمند قاعدتا همان معنای خداست.
معنای خدایی که برای شما یک برتر بزرگ را می آفریند و حالا شما با نگاه به این برتری بزرگ و والای در آسمان ها مدام در پی برتری طلبی هستید.
حالا این رقابت دیوانه وار آغاز شده.
در همه جا شما شاهدش هستید.
در مدرسه، در خیابان، در دوستان، در ورزش، در هر نقطه ای.
انسان ها در پی این برتری و برتری طلبی هستند.
حالا حتی وقتی ما به معانی و ارزش ها هم می رسیم، دوباره مواجه می شویم با این برتری طلبی.
حالا یک دایره ای به وجود می آید تا بلافاصله ما درون آن بگوییم این کمک بزرگ با ارزش تر است.
این کمک کوچک بی ارزش است یا بالعکس؟
و این دایره ی رقابت و برتری طلبی هم آغاز می شود.
نقطه ی ابتدا این هست که نفس این عمل و کمک کردن آن بخشی از ایمان راسخ ما را می سازه.
اون بخشی که ما تحت عنوان اخلاق می شناسیم یعنی این کمک کردن به دیگران اون معنایی است که ما در پی اون هستیم برای زیست در جهان.
وقتی به جهان نگاه می کنیم، جهانی که گاها بی معنا هم برای ما تصویر میشه.
حالا ما معنا رو در این کمک به دیگران می بینیم.
در ساختن جهانی برای بهتر زیستن همه جانداران می بینیم.
حالا با توجه به این معنا که ما پدید آوردیم، قاعدتا این کمک چه کوچک چه بزرگ تفاوتی نمی کنه والاترین ارزش هاست.
اما نکته مهم همسو شدن هست.
نقطه مهم دور شدن از این معنا سازی و این ارزش گذاری هاست.
این برتری طلبی هاست که کمک کوچک یک تن.
به شخصی دردمند همتای همون کمکی است که شما برای تغییر میلیون ها انسان هم انجام می دین.
این ارزشی نمی شه شما بیافرینید.
عوامل و شرایط گاها تاثیر گذار هستند در کمکی که ما میکنیم.
در بابش صحبت کردم در باب این کمک کردن ها گاها شما روبه رو می شوید با ثروتمندی که میلیون ها میلیون دلار مثلا ثروت دارد.
حالا این آدم یه کمکی میکنه یه مبلغی رو کمک میکنه می بینید که در بوغ و کرنا در همه جا این صدا شنیده می شه.
آی این کمک بزرگی رو به فلان نفر کرد به فلان مرکز بهزیستی و نمی دونم این مسائل کرد به فلان خیریه کمک کرد.
در کنار اون کسی رو می بینید که یک لقمه نان خودش رو با دیگری شریک شد.
کسی اون رو نمی بینه، کسی براشون ارزشی نداره که یک گدای دوره گرد، یک ولگرد خیابانی، یک بی خانمان.
یک بیچاره لقمه نانش را شریک شد با یک انسان دیگر، حتی با یک حیوان دیگر، با یک جاندار دیگر.
کسی این را نمی بیند در صورتی که نگاه درست به این مسئله.
شما اگر بخواهید درست به این موضوع نگاه کنید، حالا در برابرتان ثروتمندی است که شاید یک هزارم یک هزارم از ثروت خودش را هم کمک نکرد.
حتی یک هزارم از درآمد یک ماه خودش را هم کمک نکرد.
حتی یک هزارم از درآمد یک روزه خودش را هم کمک نکرد.
اما شما مواجه هستید با کسی که همه دارایی خودش را کمک کرد یا نصف از دارایی خودش را کمک کرد.
تمام دارایی او همین بود.
حالا نصفش را شریک شد با کسی که نیازمند کمک است.
حالا شما مواجه می میشوید با این رقابت دیوانه وار که نفس این عمل رو از بین میبره.
یعنی دوباره اون چرخه بیمار برتری طلبی به میدان اومده تا ارزشگذاری کنه فلان کمک فلان کس فلان مقدار بود.
پس این باارزشترین خیلی با ارزشه.
حالا این باید در بوق و کرنا به همه گفته بشه.
در صورتی که ما در باب نفس این عمل که معنای زندگی رو قرار هست بسازه که اخلاق ما برای زندگی رو قرار هست بسازه هست که داریم صحبت میکنیم.
حالا ما قرار هست که به یک معنای همسویی برای این کمک کردن برسیم.
کمک کردن رو به عنوان کمک کردن در نظر بگیریم.
حال این که این کمک میتونه کوچک یا بزرگ باشه، هر دو باارزش و متعالی هستن.
هر دو مقدس هستن.
هر دو اون معنای ما برای زندگی کردن هستن.
قرار هست که ما با این کمک ها جان بگیریم.
قرار هست که زندگی آرامی رو برای خود و دیگران بسازیم.
حالا ما مواجه می شویم با این کمک که چه کوچک و چه بزرگ، اون با ارزش و تعالی هست.
حالا ما به این همسویی کمک قاعدتا خواهیم رسید.
به این معنای یک سو و برابری که در دل این کمک کردن وجود داره.
اما فارغ از این مبحث، ما باید به این نظر داشته باشیم که با کمک کوچک کردن ما به اون بزرگی نخواهیم رسید.
یعنی قاعدتا اگر کسی قرار باشه در باب این مساله، تغییر در باب این دگرگونی ها در قبال این انقلاب ارزش ها صحبت بکنه، قاعدتا باید به اون کمک کوچک باورمند باشه.
قاعدتا این کمک های کوچک در کنار هم هست که قرار هست اون کمک بزرگ رو بسازه.
پس ما بی کمک کوچک به اون بزرگی نخواهیم رسید.
پس این اون معنایی که در دل خود کمک کردن هم نهفته هست.
برای فهم و درکش نیاز به هوش سرشار و غیرعادی هم نیست.
یعنی شما با نگاه کردن به این موضوع ساده می بینید که بی وجود این کمک های کوچک اما اصلا به آن بزرگی نمی رسیم.
قاعدتا آن انسانی که در پی این کمک بزرگ و این تغییر بزرگ است، با باورمندی به این کمک های کوچک به این جایگاه نخواهد رسید.
هیچ وقت نرسیده.
یعنی شما مواجه میشوید با انسانی که قاعدتا دغدغه مند بوده.
من در باب این موضوع به شدت فکرم آشفته خاطر میشود.
یعنی شما مواجه میشوید با انسان هایی که دم از موضوعاتی میزنند بی آن که در زندگی خودشان با آن مواجه باشند.
یعنی یک نفری در یک پوزیشن شخصیت دغدغه مند ظاهر میشود بی آن که مثلا در باب موضوعات پیرامون خودش دغدغه داشته باشد.
شما میبینید به راحتی از موضوعات پیرامون خودش میگذرد، در باب فلان کشور در فلان جا صحبت میکند. میکنیم.
یعنی شما مواجه میشوی در همین ایران خودمان.
فلانی دارد در باب ظلم های بیکران در اسراییل صحبت میکند.
قاعدتا آنها هم غیر قابل کتمان هست.
ظلم هایی که آنجا میشود و کودک کشی هایی که آنجا اتفاق میافتد.
جنایات جنگی که داره توسط اسراییل اتفاق میافتد.
اما مگه ممکنه کسی شرایط پیرامون خودش و ایران رو نبینه و مدام و مدام پیرامون اسراییل و فلسطین صحبت بکنه؟
قاعدتا کسی که باورمند به این نگاه هست در برابر ظلم قرار هست بایستد، اون رو هم میبینه اما عینیتی که در برابر خودش نقش بسته رو زودتر خواهد دید.
در برابر اون با صدای رساتری صحبت خواهد کرد.
شما مواجه میشید با انسان هایی که مدام در پی گفتن این دغدغه مندی هستند.
سالیان سال است مثلا در فلان کشور اروپایی و آمریکایی دارن زندگی میکنند، میکنن مدام.
بیست و چهارساعته در باب مظالم در ایران صحبت میکنن اما شما مواجه نمیشید با ظلمی که در بیخ گوش اونها داره اتفاق می افته.
اینها جمع شدنی ست. قابل قبوله؟
یعنی شما سالیان سال در اون کشورها زندگی کنید و هیچ ظلمی رو در اون کشور نبینید.
به نوعی اونجاست که مواجه میشید با جماعتی که کسب شون از این اتفاق هست.
دغدغه این موضوع در میان نیست.
موضوع این نیست که اون آدم دغدغه مند باشه.
موضوع این نیست که اون آدم بخواد کمک بکنه.
موضوع این هست که کسب و کارش اینجاست.
یعنی شما از یک کاسب که نمی تونید بپرسی چرا این کار رو میکنی؟
امروز داره تو کار مثلا تغذیه هست فردا میره تو کار پوشاک کسب و کار اینجاست.
شما مواجه میشید با جماعتی که حالا دغدغه میفروشند.
حالا تصویر از ظلم رو میفروشند.
حالا تصویری از ظالم را می فروشند.
حالا اینجا بازار بهتری داره.
در قبال کمک هم همین جور همینجوریه.
یعنی هیچ تفاوتی نداره.
اگر کسی وجود داشته باشه که به این کمک های کوچک باور نداشته باشه، کاسب کمک کردن است.
یعنی وارد این وادی برای کاسبی شده.
اگه قرار باشه تغییری در ارزشها به وجود بیاره تا ظلم های بیشتری نباشه تا این نگاه به کمک کردن شکل بگیره.
اما به دور از اینکه بخواد کمکی به دیگران بکنه.
کمکی که در برابرش هست نیازمندی که به او چشم دوخته.
جان دردمندی که نیاز داره تا بهش کمک بشه از اون بگذره.
قاعدتا اون کاسب این کار هست نه کسی که برای این موضوع دغدغه داره.
نه کسی که باورمند هست، نه کسی که اخلاقیات رو در این کمک کردن به دیگران جست.
پس ما قاعدتا به این مفهوم می رسیم.
میرسیم که این دو معنا همسو و برابر با هم هستند و هیچ برتری ای در میان این کمک کوچک و بزرگ نیست.
این کمک ها یک معنا را دارند یک اخلاق را بنیان میگذارند.
کمک کردنی که حال میتواند کوچک باشد.
حال میتواند بزرگ باشد وابسته به شرایطی که در آن قرار گرفته ایم.
جای کسی است که ثروتی به دست آورده.
حالا میتواند کمکی بکند که شاید هم بزرگ به نظر برسد.
شاید به هزاران نفر کمک بکند.
آن آدم هم یک بخشی از درآمد خودش را داره میده.
حالا شمایی هم هستید که با یک بخش کوچکی از یک درآمد کوچکی دارید اما یک بخشی از اون درآمد رو دارید.
در پی این کمک کردن می ذارید.
هر دو برابر و یکتا هست.
هر دو در این اصل مقدسه.
کمک کردن به دیگران گام گذاشتید.
پس ما یک معنای همسو داریم.
فرای اون در باب این کوچک و بزرگ بودن هم یک راستا داریم.
هر دو در یک راستا در حال گام گذاشتن هستند اما بی کمک کوچک کردن به آن بزرگی نخواهیم رسید و این به ما گوشزد می کند که این ها همسو و برابر و در کنار هم هستند.
اما حال شاید شما با یک موضوعی روبه رو بشید که برای رسیدن به اون کمک بزرگ شاید گاها مواجه بشید به این که کمک کوچکی رو نکنید یا با این کمک کوچکی که می کنید یه کمک بزرگی از بین بره.
حالا این شاید اون تقابل بزرگ و تقابل واقعی لمس کردنی باشه.
یعنی شما در حالی که قرار باشه یک کمک کوچکی بکنید اون کمک بزرگ تون از بین بره.
یعنی شما مثلا به عنوان مثال مثالی که همین الان به ذهنم می رسه شما در پی ساختن یک فیلمی هستید که در اون فیلم قرار هست که یک ارزشی رو تغییر بدید و این کمکی هست که کمک بزرگی که قرار هست انسان های بیشماری هم تحت تاثیر اون رفتارهای بهتری بکنند.
ظلم رو ریشه کن بکنه اما در برابرشون یک کمکی قرار میگیره که با اون کمک کردن این کمک بزرگی از میان برداشته میشه.
یعنی کسی که دردمند و نیازمند هست به مثلا یک عمل جراحی و شما آن سرمایه ای که قرار دادید برای ساختن این فیلم رو حالا یا میتونید هزینه ی اون شخص بکنید یا میتونید این فیلم رو بسازید.
این شاید بزرگترین تقابل است.
حالا من یک مثالی که همین الان به ذهنم رسید را زدم اما میشود برایش مثال های بیشمار دیگری زد.
اینجا تنها آن تقابل هست که در برابر شما نقش میبندد.
اینکه آیا شما انتخاب میکنید که با آن کمک کوچک که یعنی منظور آن کمک به یک فرد هست آن را به پیش ببرید یا آن کمک بزرگی که قرار هست ارزش ها را تغییر بدهد؟
حالا اینجا بر می گردد به آن شخص بر می گردد به انتخابش.
اما از نظر اخلاقی نگاه کردن به آن اتفاق و رو به رو شدن با اون با توجه به ایمانی که به جان هست، ایمانی که جان مقدس ترین و باارزش ترین هست، باز هم ما رو به این وادی میاره که این کمک کوچک بزرگ ترین کمک هاست.
دریافتن این جان در رنج بزرگترین کمک هاست.
خیلی بزرگ تر از هر ارزشی رو ساختن چراکه این خودش ارزش ها رو به وجود میاره چراکه ما همواره با این کمک کردن ها میتونیم این ارزش رو تداعی بکنیم.
میتونیم با دیگران مطرح بکنیم.
قاعدتا اون کسی که در پی انجام دادن این کمک های کوچک هست، به مفهومی که ما مطرح کردیم دائما در حال تعلیم و تربیت دیگران هست.
در راستای این که در این وادی گام بردارند، وارد این وادی کمک کردن به دیگران بشن.
پس قاعدتا نگاه اخلاقی باز هم به ما نوید این رو میده که باید در همین کمک های کوچک به اون بزرگی بزرگ دست ها رسید.
با همین کمک کوچک کردن ها هستش که ما میتونیم اون کمک بزرگ رو به وجود بیاریم.
همون چیزی که دربارش صحبت کردیم با کمک کوچکی که ما داریم انجام میدیم اصلا این بزرگی به وجود نمیاد.
پس وقتی هم تقابلی وجود داره باز هم برگزیدن اون کمک کوچک میتونه راهگشا باشه.
اما گاها ما روبه رو هستیم با جهانی که پر از این ظلمت هاست، پر از این مظالم بیشمار هست.
گاها ما روبه رو هستیم که با ساختن اون ارزش تازه می تونیم بیشماران رو نزدیک بکنیم.
این ظلم ها بی پایان هست.
همواره در پی شکل گرفتن هست.
ما مواجه میشیم و اونجاست که این طریقت رو در کنار اون کمک کوچک به کمک بزرگ هم تبدیل میکنیم.
حالا سعی میکنیم هر دو رو همداستان و هم راستا با هم به پیش ببریم.
فرای این تقابل که میشه باز هم درباره اش صحبت کرد.
اما قاعده اصلی. یک چیزه.
اون هم این هستش که بزرگترین ارزش اخلاقی در جهان ما قاعدتا کمک کردن به دیگران است.
چرا که در دل خودش معانی بیشماری رو جا داد.
مهر و عاطفه و عشقی که ما بهش باور داریم در دل این کمک کردن به دیگران هست.
مسئولیت پذیری در دل این کمک کردن به دیگران هست.
آزادی و برابری که ما براش حاضریم.
حتی از جان خود هم بگذریم.
در دل این معنای کمک کردن به دیگران هست و قاعدتا این بزرگترین معنا و ارزش اخلاقی ست که ما به اون پایبند هستیم و باید در راستای پیشبرد او، در راستای بزرگداشت او و در راستای انتقال اون به دیگران تلاش کنیم.
هیچ ارزشی همتا و همسو با این کمک کردن به دیگران نیست.
چرا که با این کمک کردن به دیگران شما میتونید دنیایی رو را در این راستا بسازید.
با این کمک کردن دیگران را تعلیم به این راه کنید.
دیگران هم وارد این دنیا می شوند.
در دنیای پر از ظلمت هایی که ما با آن دست به گریبان هستیم، همین دست های متعدد در کنار هم هست که می تواند جهان را به جای بهتری با آرامش تری تبدیل کند.
این تمام آن معنایی است که ما می توانیم در جهان به دنبالش باشیم.
زندگی با آسایش و آرامشی که نه فقط برای خود، برای دیگران بخواهد که با کمک کردن دیگران شکل بگیرد.
این نهایت معنایی است که ما در پی آن می توانیم زندگی مان را به پیش ببریم.
وقتی به دنیا نگاه می کنیم، به دنیای پر از ظلمت نگاه می کنیم و همواره با این پوچی و بی معنایی روبرو می شویم.
جهانی که هیچ معنایی را در خود ندارد.
حالا قرار است که زندگی بهتر و در آرامش برای خود و دیگران مبدل به موضوعی بشود تا به ما معنای مشخصی برای زندگی کردن بدهد.
پس قاعدتا بزرگترین ارزش اخلاقی همین کمک کردن به دیگران است.
ما قاعدتا با این کمک کردن فردیت درستی را می سازیم که قاعدتا اجتماع بزرگتر ما را خواهد ساخت.
یعنی شما تصور کنید این کمک کردن اگر قاعده ی زندگی انسان ها بشود، انسان هایی که در کنار موضوعات به سادگی نمی گذرند، از کنار درد دیگران به سادگی نمی گذرند.
دغدغه مند هستند نسبت به درد دیگران.
حالا اجتماع این انسان ها در کنار هم چه جامعه ای رو پدید میاره؟
پس اون جاییه که ما رو به نقطه ای می رسونه که بزرگترین ارزش اخلاقی قاعدتا کمک کردن به دیگران است.
یعنی شما تصور دنیایی را داشته باشید که درون آن انسان ها به دیگران کمک بکنند به همه ی جانداران کمک بکنند.
کسی از کنار دردمندی به سادگی نگذرد.
قاعدتا دردی در جهان وجود نخواهد داشت.
تمامی دردها درمان خواهد شد.
پس این اون نقطه ایست که ما رو به این نقطه کلیدی میرسونه که بلاشک بزرگترین ارزش اخلاقی همین کمک کردن است.
کمک کردنی که گاها میتونه کوچک باشه یا بزرگ.
تفاوتی درش نیست.
هر دو باارزش هستند.
هر دو با ارزش ترین و مقدس ترین رفتار جانداران هستند.
رفتاری که به کرات هم میبینید در بین حیوانات، در بین انسان ها، در بین حیوانات.
هم این کمک کردن به دیگران رو میبینید.
و این میل به کمک کردن که نه فقط به اون شخصی که کمک داره میشه که حتی کمک کننده هم از این کمک خودش پر از احساس بزرگی میشه.
پر از احساس آرامش میشه.
هر دو به آرامش میرسند.
زندگی ای که قرار است نه فقط برای خودمان که برای همه و همه آرامش بخش باشه، برای همه بدون درد باشه.
دردی که ما نه فقط برای خودمون که برای هیچ کس در این دنیا نخوان.
همتای همون باور به آزادی باوری که با ما یک قانون رو مطرح می کنه و اون هم آزار ندیدن دیگران هست.
آزادی ای که ما بارها دربارش صحبت کردیم اینکه این آزادی بدون برابری معنایی نخواهد داشت و در دل این معنای کمک کردن به دیگران، ما باز هم برابری رو به زیبایی در میان می بینیم.
برابری ای که حالا قرار است همگان رو بی درد کند.
پس قاعدتا این فردیت انسان ها و درگیر شدن اون ها با این معنای کمک کردن به دیگران، یک اجتماع پویا و زیبا رو خواهد ساخت.
این کمک ها چه بزرگ و چه کوچک، همه و همه با ارزش هستن.
ما با این دل سپردن به جهان زشتی ها و برتری طلبی ها نباید بین این کمک های کوچک و بزرگ تفاوتی بگذاریم.
قاعدتا باید بدانیم که کمک های کوچک هست که سازنده ی این کمک بزرگ خواهد بود.
تمام تعاریف، تمام هنر ها و تمام دگرگونی ها در نهایت قرار است که فردیت انسان ها را به این کمک کوچک برساند.
کمکی که ما حالا اسمش را کمک کوچک گذاشتیم پس قاعدتا باید در ابتدا وجود داشته باشد.
کسی که قرار است معلم این طریقت بشود برای تغییر انسان ها، قاعدتا خودش هم باید باورمند به این کمک کوچک باشد.
کمک کوچکی که قرار است در نهایت ما را هم به آن تعالی برساند.
آرامشی که نه فقط برای کسی که به او کمک می شود، که برای کسی که کمک می کند هم اتفاق بیفتد.
اما قرار است در نهایت ما به یک ساختاری برای این کمک کردن ها برسیم.
به یک نظم واحدی برسیم.
یعنی قرار است که ما در نهایت سیاست، حکومت، اقتصاد، اجتماع فرهنگمان را به آن جایگاهی برسانیم که به صورت سیستماتیک به این کمک کردن بها میدهد.
ارزشی که از فردیت به اجتماع می رسد و در نهایت تبدیل به یک ارزش جمعی و یک زندگی جمعی میشود و حالا در نهایت آن آرمان والا هم رسیدن به این جایگاه است.
کمکی که از نقطه ابتدایی شروع شده و حالا در حال منتشر شدن است تا در نهایت یک ساختار هدفمند و قدرتمند سیاسی را هم پدید بیاورد که در دل آن بزرگ ترین ارزش های اخلاقی همین کمک کردن به دیگران باشد.
در باب مسئله کمک کردن میشه ساعت ها صحبت کرد.
در قسمت های گذشته هم درباره اش فکر میکنم صحبت کردم.
در آینده هم قاعدتا باز هم در بابش صحبت خواهیم کرد.
اما در این قسمت با توجه به این تعریف پیرامون کمک کوچک و بزرگ فکر میکنم به اندازه کافی صحبت کردیم.
در این انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه و این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه به این برنامه به نام جان نش فرای برنامهای به نام جان من، باورها، عقاید و آرام رو تحت عناوین و کتاب هایی به رشته تحریر در آوردم.
تمامی این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه و این راه تغییر شکل بگیره میتونید اونها رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.