خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص که ما در باب حکومت های استبدادی صحبت کردیم.
قاعدتا به این مرحله می رسیم که حالا یه مقداری در باب جمهوریت و دموکراسی صحبت بکنیم و گذر از این نگاه استبدادی.
که خب قاعدتا این نگاه جمهوریت و این نگاه دموکراسی راهی بوده برای دور شدن از اون معانی که پیرامون استبداد وجود داشته.
اما در این ویژه برنامه و در این قسمت مشخص حالا قصد بر این هستش که ما در باب نکات مثبت و منفی صحبت بکنیم و این سیر رو به نوعی درباره اش صحبت داشته باشه.
همون طوری که توی قسمت های گذشته صحبت کردیم گفتیم که انسان ها به واسطه باور هایی که در خودشون به وجود آوردن و فرهنگی که برای خودشون پدیدار کردن، میلی به این استبداد داشتن و میل به این استبداد درشون شکل گرفت و به نوعی تبدیل به اون آمال و آرزوهاشون شد، تبدیل به نوع زندگی شون شد، فرهنگ غالب شون رو ساخت.
وقتی نگاه تاریخی هم به این مسئله داشتیم گفتیم که خب از همون ابتدا هم این نگاه استبدادی وجود داشت و در طول تاریخ هم بشر با این دست به گریبان بود.
اما از همون ریشه های تاریخیش هم حتی اگر بخواهیم نگاه بکنیم صحبت کردیم و گفتیم که خب یک نگاه متفاوتی هم نسبت به سیاست و حکومت داری وجود داشت.
نگاهی که شاید توی یونان بیشتر به چشم میاد آید و بعد از آن هم در رنسانس و اروپا که تکامل پیدا کرد و پیشرفت کرد تا در نهایت دموکراسی که امروز می شناسیم در جهان در بخشی از جهان حاکم شد و به نوعی این دموکراسی هم گذر از آن نظام های استبدادی و آن سیستم های فاسد، استبداد زده و دیکتاتوری بود.
ریشه ها بر می گردد به همان دوران یونان باستان.
حالا یونانیان که بیشتر توانستند جدل بکنند، بحث بکنند، صحبت بکنند، تفکر بکنند، اندیشه بکنند و در پی این اندیشه هایی که کردند یک نگاه متفاوتی را نسبت به مباحث سیاسی داشته باشند.
ما با یونانی روبه رو بودیم که قاعدتا همه درباره اش کم و بیش شنیده اند و می دانند که حالا فلاسفه ای داشته که می توانستند صحبت بکنند.
در باب موضوعات مختلف تا آن اندازه غرق در تعصبات نبودند.
این ریشه های مذهبی و دینی نتوانسته تا این حد آنها را غرق در خود بکند که جای تامل و تفکر را ازشون بگیره.
خب ما توی قسمت های گذشته هم در باب این فرهنگ خداوندی صحبت کردیم.
چه در ویژه برنامه مشخصی که پیرامون خدا بود، چه در همین ویژه برنامه حکومت که در قسمتی که پیرامون فرهنگ استبدادی بود صحبت کردیم، گفتیم یکی از نشانه های قدرتمند این فرهنگ استبدادی و پیدایش و قدرتمند شدنش در بین مردم، این نگاه به یگانگی و وحدانیت خدا بود که خب در ادیان سامی بیشتر و قدرتمند تر هست.
اما وقتی شما مواجه میشید با ادیان باستانی که در میان مردم یونان به عنوان مثال وجود داشته حالا مواجه میشید با یک چندخدایی.
یه توضیح مختصری پیرامون این موضوع داشته باشیم تا بیشتر وارد بحث بشیم.
خب قاعدتا فرهنگ خدا و این برتری طلبی ها مالکیت، قدرت.
این ها هر کدوم یه فرهنگی رو برای جامعه میسازه.
فرهنگ هایی که قاعدتا به ضرر زندگی جمعی ما هست و باعث خیلی از اتفاقات وحشتناک هم میشه که پیرامونش مفصلا صحبت کردیم.
اما یه نقطه تفاوت و تمایزی هست که در نگاه های یکتا پرستانه وجود داره اما در نگاه های مشرکانه خیلی کمرنگ تر و ضعیف تر هست.
یعنی شما با ادیانی رو به رو میشید که حالا این قدرت رو انحصارا در اختیار یک خدای واحد تصویر میکنه.
مثل چیزی که داره اسلام به ما عرضه میکنه.
یا پیش تر از اون یهودیت و مسیحیت تصویر کردن یک خدای واحد و قدرتمندی که همه قدرت از آن اوست.
خب در این فرهنگ مشخص خب قاعدتا خدای بر زمینی هم جانشین اون خدا خواهد شد.
ما به ازای این خدای در آسمان ها خواهد داشت که در این نگاه یکتا پرستانه به شاه و امپراطور ختم میشه.
حالا کسی که جا پای همون خدا می ذاره و با همون نگاه یگانگی، با همون نگاه وحدانیت و حالا بر اون اریکه ی قدرتی که ساخته شده تکیه میکنه، همه قدرت را قبضه میکنه.
اما وقتی مواجه میشیم با این نگاه مشرکانه، حالا این قدرت رو تقسیم و تقسیط میکنه.
حالا مثلا در یونان باستان شما مواجه میشید با خدایگان بیشماری که در کنار هم اون قدرت رو میسازن.
یعنی دیگه قدرت در اختیار یک فرد نیست.
یک خدای واحدی نیست که همه قدرت رو در اختیار داشته باشه.
حالا خدای جنگ هست نمیدونم خدای دریا هست، خدای صاعقه هست، خدای باران هست و الی آخر.
خدایگان بیشماری که با قدرت هایی که در اختیار دارند این نظام حاکم رو می سازند.
حالا این ها باید مابه ازاء داشته باشه در جهان پیرامون ما.
یعنی فرهنگ هایی که به ما خورانده میشه.
در نهایت قرار هست که یک برآیندی در زندگی اجتماعی ما داشته باشد.
پس یکی از نکات عطف و مهمی که در نگاه به یونان میشه داشت همین نگاه چندخدایی هست.
همین نگاه مشرکانه است.
در برابر این وحدانیت و این قدرت واحد هست.
یعنی از همون ابتدا در نگاه به خدا هم سعی شده این قدرت تقسیم بشه و قدرت در اختیار یک فرد قرار نگیره.
حالا وقتی میاد در مابه ازای خودش در جهان اجتماعی اون ها، در جهان سیاسیشون هم اون قدرت سعی میکنه تقسیم بشه.
سعی میکنه بین افراد بیشتری تقسیم بشه تا اون قدرت اون نگاه لجام گسیخته ی مطلق خودش رو نداشته باشه.
پس یکی از نکات مهم و کلیدی هم در نگاه به این فرهنگ ساخته شده.
این نگاه سیاسی که در آینده توسط اروپائیان بال و پر گرفت و به شکل دموکراسی امروزی رسید شاید همین نکته مهم باشه.
همین نگاه مشرکانه ای باشه که در دل یهودیان وجود داشت که این قدرت رو تقسیم می کنند.
اما فرای این نگاه، ما مطمئنا در برابرمان یک قومیتی رو داشتیم که حالا زمان بیشتری رو برای تامل و تفکر داشتند.
حالا از اون تعصبات و ترس های وحشتناکی که در بین مسلمانان، مسیحیان و یهودیان وجود داره دورتر بودند.
حالا نگاهشون یک مقداری واقع گرایانه تر به جهان پیرامون بود و از دل همین نگاه هایی که دورتر از تعصب بود و حالا زمانی داشت برای تفکر کردن، برای تعقل کردن، برای جر و بحث و جدل کردن، می تونست نگاه های تازه ای رو هم پدید بیاره.
پس یکی از عوامل مهم دیگه هم در میان این یونانیان همین موضوع بود.
یعنی زمان برای تفکر کردن، احترام به این اندیشیدن و فکر کردن و در عین حال دور بودن از این تعصبات و تعصباتی که باعث میشد شما اجازه فکر کردن نداشته باشید و اجازه تشکیک کردن نداشته باشید، به چیزی نمی توانستید شک بکنید.
شما در دل یهودیان یا در دل مسلمانان و مسیحیان نمیتوانید تفکری بکنید و تفکر منتقدانه داشته باشید.
به موضوعی شک بکنید.
موضوعی را به نوع دیگری نگاه بکنید.
تمام پرسشها از همان ابتدا پاسخی برایش وجود دارد.
پاسخها در اختیار شماست و شما باید همین راه را به پیش بروید.
اما وقتی مواجه میشویم با این نگاه در یونان حالا متفاوت است.
حالا باید به دنبال پاسخ ها بگردند.
حالا قرار است به دور از تعصب به دنبال پاسخ ها باشند.
در همین نقطه عطفی میشود در این نگاهی که در یونان وجود داشته.
حالا میآید و صحبت از این میکند که یک اتفاق جمعی است.
یعنی ما صحبت کردیم در باب حکومت.
در قسمت ابتدایی که این حکومت تشکیل شده تا زندگی جمعی انسان ها یک نظم و قاعده ای داشته باشد.
نظم و قاعده ای که قرار است در نهایت آزادی بیشتر را برای مردم فراهم بکند، آزادی قانونمندی را فراهم بکند تا تعداد بیشتری بتوانند از این آزادی ها بهره ببرند.
ما را نزدیک تر به مفهوم عدالت و برابری بکند.
قرار است آرامش در زندگی انسان ها جاری و ساری باشد.
حالا این نگاه ما را به این سمت می برد که خب باید بیشتر تفکر کرد به این موضوع و نگاه کرد که این یک اتفاق جمعی است.
این یک حرکت جمعی است پس می تواند جمع هم برایش احاطه بیشتری داشته باشد.
از همین جا شما ریشه های این تفکر و این باور به دموکراسی به نوعی مردم سالاری شکل می گیرد.
اینکه مردمی که در این زندگی جمعی همه و همه درگیر هستند قاعدتا باید در باب این مسائل هم بیشتر فکر کنند، بیشتر حرکت داشته باشند و فعل بیشتری داشته باشند و ما مواجه می شویم با این تفکرات اینکه در میان همان یونانیان باستان هم در بین همان افلاطون و ارسطو و سقراط هم نظریات موافق و مخالف پیرامون این موضوع بوده.
اینکه این تقسیم بندی حتی در دل دموکراسی هم دموکراسی خوب و بد رو تقسیم بندی میکردن.
در دل دیکتاتوری هم دیکتاتوری خوب و بد رو تقسیم بندی میکردن.
موضوعی که میشه دربارش صحبت کرد.
اما موضوع مهم ما رسیدن به این مرحله از دموکراسی هست.
رسیدن به گذر از این نگاه استبدادی است.
اینکه تا چه اندازه نگاه اونها به خطا بوده و میشه دربارش صحبت کرد.
در تقسیم بندی اونها قاعدتا این نکته وجود داشته که خب این دموکراسی هم میتونه دموکراسی خوب و بد داشته باشه که در نهایت این دموکراسی بد ما رو میتونه به حکومت آنارشیسم برسونه و حکومت نادان و نادانان برسونه.
اینکه انسان هایی که دانایی لازم رو ندارند تا بتونن امور رو به درستی به پیش ببرند.
حال این که مثلا باوری باشه به این که یک فیلسوف عاقل و دانایی بتونه تمام قدرت را به دست بگیره.
این که ایده آل های اون ها در باب حکومت داری چه بوده، موضوع بحث ما نیست.
موضوعی است مجزا که میشه دربارش صحبت کرد.
اما موضوع مهم این تفکر و تعقل به این نگاه مشخص است که حالا ما یک زندگی جمعی داریم و قرار هست یک نظم جمعی را بوجود بیاریم.
قوانینی را وضع کنیم برای آزادی بیشتر و همگانی، برای رسیدن به برابری و عدالت بیشتر، برای آرامش بیشتر، برای رفاه بیشتر.
و این نگاه جمعی باید توسط همین آحاد ملت هم شکل بگیره.
ما این ریشه رو در اون ابتدا می بینیم و این یک دوران سکوت هزارساله ای رو در خودش میبینه.
دیگه بیشتر از هزار سال.
حالا یک دوران سکوتی است که سراسر جهان دوباره غرق در اون سکوت بزرگ میشه.
دوران، دوران قدرت گیری ادیان مختلف است.
اروپا در اختیار مسیحیان هست.
مسلمانان از این سمت قدرت را می گیرند و با توجه به آن تعاریفی که پیرامون فرهنگ استبداد کردیم و گفتیم که ریشه هایش تا چه اندازه وابسته به وجودیت خداست، به معنای خداست.
خب حالا ما مواجه می شویم با یک دوران تاریکی که سراسر جهان غرق در این استبداد است.
جای هیچ تفکری وجود ندارد.
شما نگاه بکنید به حکومت های مختلفی که در سراسر جهان بوده اند، جنگ های بی پایانی که کرده اند چگونه حقوق همگان را پایمال کردند برای یک آرمان و ایده.
صحبت هایی که پیرامون این حکومت های استبدادی کردیم که چگونه یک هدف غایی را تصویر می کنند و همه را مبدل به وسیله می کنند، چگونه یک شخص را همتای خدا در جایگاه خدا به کرسی قدرت می نشاند و ما مواجه می شویم با این دوران سکون و سکوت.
این دوران سکون و سکوتی که قاعدتا زندگی بشری را بدتر و بدتر کرد، وحشتناک تر کرد.
شما مواجه میشید با قرون وسطی و قرون دیوانه واری که حالا درش بدترین اتفاق می افته.
تفتیش عقاید اتفاق می افته.
جنگ های صلیبی اتفاق می افته.
از این طرف در جهان اسلام به همین شکل، جنگ های بی پایانی که اتفاق می افته برای کشورگشایی، قدرت گیری سلسله های مختلف در جای جای کشور های اسلامی، از عثمانیان، از صفویان، از پیش تر از اون امویان، عباسیان.
و این نگاه دگم همواره هم قدرتمند بوده.
این نگاه استبدادی قدرت یکتا رو داشته و یا در اروپا دوران سیاهی که اروپاییان پشت سر گذاشتند از نادانی، از این تسلیم بودن در برابر قدرت واحد.
ما در باب معنای خدا صحبت کردیم و گفتیم بارها در باره اش در قسمت های مختلف هم صحبت کردیم.
گفتیم این وجودیت خدا وابسته به نادانی ها، ناتوانی ها و ترس های انسانی ست.
حالا ما مواجه میشیم با دورانی که انسان ها بیشتر و بیشتر خودشون رو در این نادانی و ناتوانی و در ترس ها و وحشت های خود غرق می کنند.
یعنی اگر یک بیماری قرار بود که شیوع پیدا کند بین مردم پخش می شد و تعداد بیشماری از مردم در اروپا هم از بین بروند.
و این اون دوران استبدادی قدرتمند هستش که حالا از بعد سیاسی، از بعد اجتماعی، از بعد فرهنگی، از بعد اقتصادی همه چیز در تنگنا بوده تا اینکه حالا این مردم اروپا سعی می کنند که یک نگاه دوباره ای داشته باشند به این مشکلات برای رفع این مشکلات یک نگاه تازه ای را پدید بیاورند و ما مواجه می شویم با رنسانس و رنسانسی که تحت عنوان رستاخیز هم شناخته می شود.
یعنی مسلمانانی که این کتاب های فلاسفه یونانی را و آن دوران روشن یونان را ترجمه کرده بودند، حالا به دست اروپایی ها هم می رسد و اروپایی ها با خواندن به نوعی آن تفکرات و ریشه های تفکری سعی می کنند یک بازیابی دوباره ای داشته باشند و ما می دانیم که غربی ها فرهنگ خودشان را برگرفته از فرهنگ یونانی می دانند و به نوعی با آن رستاخیزی که در آن فرهنگ انجام می دهند و بعد از آن با عصر روشنگری و اینکه سعی می کنند آن را پویاتر و به پیش ببرند، یک فرهنگ تازه ای را پدید می آورند و یک تمدن تازه ای را پایه ریزی می کنند و ما مواجه می شویم با این افکاری که در گذشته وجود داشته، حالا دوباره زنده می شود و حالا مردم را به این سمت و سو می رساند که در باب موضوعات مهم دوباره بیندیشند.
خب در باب حکومت و حکومت داری، این استبداد مطلقه ای که در همه جا حاکم بوده، حالا قرار است نگاه بر این باشد که این حکومت استبدادی باید تغییر بکند.
آحاد ملت در این اتفاق و این قرارداد اجتماعی به نوعی سهیم هستند زندگی همگان رو در بر گرفته پس باید آنها هم در آن نظری داشته باشند.
اینکه یک حکومت قدرتمندی که همه قدرت خودش و همه باور خودش را از یک خدای در دوردست ها می داند، قوانین چندین هزاران ساله را به وجود آورده و به آنها پایبند هست و حاضر نیست که این قوانین را تغییر بدهد هم باید تغییر پیدا بکند.
حالا ما مواجه می شویم با علمای بیشماری که سعی می کنند این نگاه را تغییر بدهند و سعی می کنند یک تعریف دوباره ای نسبت به قانون داشته باشند.
اینکه بگویند باید قانون از دل روابط انسانی به وجود بیاید، کشف بشود، استخراج بشود، ما باید قانون ها را مطابق با شرایط خودمان تدوین بکنیم.
قوانینی که باید عرفی باشد و نه شرعی.
قرار نیست که شریعتی که هزاران سال قدمت دارد و برای مردم در آن دوران بوده، حاکم بر ما برای تمام دوران باشد و حالا ما مواجه می شویم با این جرقه ها که در دوران روشنگری هم بیشتر و بیشتر به پیش میرود و در نهایت ما را به این سمت و سویی می رساند که حالا قرار باشد دموکراسی حاکم بر جهان ما بشود، جهان اجتماعی ما بشود.
یکی از نکات مهم شرطی کردن حکومت است.
حالا قرار است حکومتی که باید خدمتگزار این مردم باشد یعنی ما در تعریف کلی حکومتی را تشکیل دادیم برای زندگی بهتر.
اینکه ما قرار است شرایط رفاهی بهتری داشته باشیم، شرایط اجتماعی بهتری داشته باشیم، آزادی های بیشتری را به صورت همگانی بتوانیم کسب بکنیم.
خب قاعدتا صحبت کردیم و گفتیم آزادی بدون برابری معنایی نخواهد داشت.
قرار است این آزادی همپوشانی با همه مردم داشته باشد.
همه انسان ها و در باور ما همه جان ها.
خب ما باید بیشتر و بیشتر نزدیک به این معنا بشویم.
حالا ما مواجه هستیم با اینکه برای رسیدن به این معانی برای رسیدن به برابری نیاز داریم که این حکومت خدمتگذار رو نسبت به خودمون پاسخگو کنیم.
حکومتی که هیچگاه پاسخگو به ملت نبوده.
حکومتی که قرار بوده خدمت بکنه اما پادشاهی میکنه، سلطنت میکنه و قدرت رو در اختیار میگیره.
به نوعی آقایی بر ملت میکنه، پادشاهی میکنه، جایگاه والا رو به دست میاره و از اون جایگاه استفاده و سوءاستفاده میکنه.
اما پاسخگوی به ملت نیست.
هیچ شرط و شروطی برای قدرت داشتنش وجود نداره.
حالا ما میرسیم به اون مرحله ای که باید شرط بر این حکومت گذاشت.
همون اتفاقی که مثلا در مشروطه ما می افته.
در اون نگاه ها از همون ابتدا هم جرقه هاش زده میشه که حالا ما باید حکومت رو موظف بدونیم که در برابر ما پاسخگو باشه و انتقادهای ما گوش بده و در خودش تغییری بوجود بیاره.
این قدرت یکتا و مطلق وجود نداشته باشه بلکه برای این قدرت داشتن شروطی لازم باشه.
حالا آرای مردم دخیل باشه در این.
خیلی بزرگتر و مهم تر از اون پیرامون قانونی این اتفاق می افته.
اینکه این قانون قرار نیست ابدی و ازلی باشه.
قرار نیست یک قدرت ماورایی برای انسان ها قانون به وجود بیاره.
اینکه خود انسان ها بسته به شرایطشون قرار هست که قانون رو به وجود بیارن.
اون چیزی که ما تحت عنوان حکومت قانون میدونیم این برابری ای که در برابر قانون همگان باید براشون اتخاذ بشه.
اینکه حالا شما چه وزیر باشی، چه وکیل باشی چه پادشاه باشی باید در برابر قانون پاسخگو باشید.
قانون برای همه آحاد ملت نگاشته بشه.
قانونی که با شرایط اون ها با موقعیت اونها همخوانی و همپوشانی داشته باشه، وابسته به شرایط تغییر کنه و به پیش بره.
پس ما میرسیم به یک سری اصولی که در این نگاه به وجود میاد.
یکی از اون اتفاقات هم قاعدتا گذر از این نگاه پادشاهی بوده.
حالا ما وقتی در باب گذر از این شاهنشاهی که نماد و نشانه آن خدا و استبداد بر زمین است به دو گونه با آن رفتار می شود، یک گونه قاعدتا در قبال پادشاهانی است که حالا در نقطه ضعف بیشتری هم قرار دارند و قبول می کنند این تغییرات را و این تغییراتی که قرار بوده پله پله اتفاق بیفتد از دل همین حرکات اتفاق می افتد و این حکومت ها سعی می کنند پادشاهی این پادشاه را مشروطه کنند.
همان اتفاقی که در ایران ما افتاد در انگلستان افتاد و این قدرت مطلقه پادشاه ضعیف و ضعیف تر شد.
تقسیم و تشریع شد.
حالا برگشتند و این قدرت را کمرنگ کردند تا در نهایت به آن مرحله ای برسد که یک جنبه تشریفاتی داشته باشد.
یک مقامی باشد که یک مقامی است شبیه به یک نماد و نشانه ای.
در آن هرم قدرت، قدرت اجرایی از او سلب شود.
اینها پله پله اتفاق افتاد.
خب یک بخش برای تقابل و گذر از این شاهنشاهی و این حکومت استبدادی همین نگاه مشروطه خواهی بوده و یک نگاه دیگر هم از میان برداشتن این سد بزرگ و عظیم.
همان اتفاقی که در فرانسه و انقلاب کبیر افتاده.
اینکه حالا این مردم با توجه به باورهایشان به این مرحله می رسند که باید این نقطه برداشته شود و این قدرت مطلقه برداشته بشود تا بتوانند انسان ها به آن حد از آزادی و دموکراسی که به آن باور دارند برسند.
این یک سد بزرگ و عظیمی است در برابر رسیدن که هر بار می تواند باز هم لجام گسیخته در برابر آنها صف آرایی کند و دوباره قدرت را قبضه کند.
به عنوان مثال وقتی به انقلاب مشروطه ایران نگاه می کنید، خب مردم ایران هم خواستند همین کار را انجام بدهند.
خواستند حکومت را شرطی بکنند، گام هایی را برای رسیدن به دموکراسی بردارند اما مواجه شدند با پادشاهی که حالا دست در دست دشمنان و اجانب حاضره که حتی مجلس را به توپ ببندند یا بعد از اون پادشاه قلدری که حاضر هست تمام دستاوردهای مشروطه را از آن خودش بکنه، به نام خودش بکنه.
و کسانی که برای این راه تلاش کردن رو هم قلع و قمع بکنه و در نهایت پادشاهی که هیچ صدایی رو برنمی تابد و همه رو به سکوت و سکون و خفقان وا میداره و در نهایت مشتی مجیزگو رو برای خودش بوجود میاره تا دوباره اون نگاه و فرهنگ استبدادی و این تسلیم بودن رو پدید بیاره.
در خیلی از کشورها هم به همین صورت اتفاق می افته تا در نهایت با گذر از این سیستم به یک سیستم تازه ای دست پیدا بکنن.
سیستمی که در نهایت قرار هست قدرت رو تقسیم بکنه، حکومت رو پاسخگو بکنه، قوانین رو عرفی بکنه، قوانین رو با توجه به شرایط به پیش ببره و در نهایت مهم ترین نکته درون خودش ایستا نبودن باشه.
پویایی باشه، پیشرفت باشه.
یعنی قرار هست حکومت به مرحله ای برسه که با تفکر و اندیشیدن بیشتر راه و رویه بهتر و بیشتری رو هم به پیش ببره.
قرار هست همتای ادیان تفکری ایستا و درخودمانده نباشه.
اینکه شما به یک موضوعی باور داشته باشید و تا آخر دنیا هم به همون باور داشته باشید.
قوانینی برای شما وضع شده باشه و تا آخر دنیا هم به همون قوانین پایبند باشید.
نقطه تفاوت و تمایزی که در بین نگاه به دموکراسی و میل به دموکراسی وجود داره همین نقطه پویایی هست که ما باید در نهایت به این پویایی هم برسیم.
پس قاعدتا ما با مبحث گذر از شاهنشاهی رو به رو میشیم که به دو صورت اتفاق می افته رسیدن به یک حکومت مشروطه.
اینکه تا چه اندازه اون پادشاه با این موضوع کنار میاد و حاضره که تمکین بکنه این خواسته های مردم را و یا در برابرشان می ایستد و در نهایت نابود خواهد شد و از میان برداشته خواهد شد.
اتفاقی که در مثلا انقلاب کبیر فرانسه می افتد و این شاهنشاهی از میان برداشته می شود و یا این کنار آمدنی که در پادشاهی های اروپا مثل پادشاهی انگلستان و بریتانیای کبیر که می شناسیم.
این باعث شد که آن قدرت کمتر و کمتر بشود تا یک حکومت پارلمانی تحت عنوان دموکراسی هم شکل بگیرد و به پیش برود.
با توجه به رفتاری که این پادشاهان انجام دادند، این اتفاقات در آن کشورها افتاده یا با توجه به خواست ها و امیالی که اندیشمندان در آن اجتماع داشتند و تا چه اندازه این نگاه و این باور به پادشاهی را مقابل دموکراسی و خواست جمعی مردم می دانستند.
در نهایت ما قرار است که به آن جمهوریت برسیم، به آن دموکراسی برسیم در این نگاه ها از ابتدا که صحبت کردیم در نهایت ما را به این جایگاه میرسونه که حالا به یک مرحله ای برسیم که جمیع مردم برای زندگی اجتماعی خودشون تصمیم بگیرند.
حالا چه با انتخاب شخصی است که قدرت رو قرارهست به دست بگیره چه با انتخاب افرادی است که قرار است قانون گذاری بکنند و قوانین و عدالت رو به پیش ببرند.
قرار هست که اینها فعال بشن.
در این اتفاقات قرار هست که اون حکومت وقت پاسخگویی در برابر مردم باشه.
قرار هست که این قوانین نگاشته شده بر اساس روابط و شرایط بین انسان ها شکل بگیره، دائما پویا باشه و به پیش بره.
اما گفتیم یکی از نکات مهم و بزرگ در بین دموکراسی همین ایستا نبودن هست.
همین در پی پویایی و پیشرفت هست.
ما از همون ابتدا هم زمانی که روبه رو میشیم با افکار افلاطون و افکار یونانیان باستان.
که خیلی پیشتر از افلاطون هم بهش باورمند بودند و به نوعی او راوی این اتفاقات هست، شما مواجه می شوید با دموکراسی مستقیم که حتی در آن دوران هم وجود داشته.
مفهوم از دموکراسی مستقیم یعنی گذر از این دموکراسی که امروز در بیشتر کشورهای دنیا جاری و ساری هست. هست.
یعنی اینکه حتی شما در باب موضوعاتی که به زندگی جمعی انسان ها مرتبط است باز هم به آرای جمعی رجوع بکنید.
مثل اتفاقی که در سوییس هم می افتد.
اینکه شما مواجه می شوید حالا یک کشوری تحت عنوان سوییس هست که خیلی نزدیک هست به این دموکراسی مستقیم.
اینکه اگر قرار باشه یک موضوعی رو مطرح بکنند، یک قانون کلی که در زندگی افراد دخیل هست حالا سعی می کنند از این دموکراسی مستقیم استفاده بکنند، رفراندوم بزارن تا مردم آراء شون رو بدهند.
یا حتی شما می توانید با جمع کردن یک تعدادی امضا از مردم یک قانون تازه ای را به مجلس ببرید و این قانون را تصویب بکنید.
این ها از نشانه های دموکراسی مستقیم هست که گذر از آن دموکراسی ست که در ابتدا شکل میگیره و اون پویایی است که قرار هست در دل دموکراسی وجود داشته باشه.
قرار هست هر روز ایده های تازه ای مطرح بشه برای زندگی بهتر جمعی.
یعنی ما یک نهایتی رو داریم، یک هدف غایی رو داریم که برای تشکیل حکومت بهش فکر کردیم.
اینکه قرار هست زندگی جمعی ما از نظر اقتصادی بهتر باشه، رفاه بیشتری داشته باشیم، آزادی های بیشتری رو در اختیار بگیریم، بیشتر و بیشتر به مفهوم عدالت و برابری برسیم.
خب این هدف غایی مشخص هست.
حالا هیچ تعصب و ترس و نادانی و ناتوانی ای هم در میان نیست که ما درجا بزنیم و مدام همون حرف گذشتگان رو به پیش ببریم.
قاعدتا با میل به این پیشرفت و پویایی و گذر از این ایستا بودن حالا سعی میکنیم که این تغییرات رو بوجود بیاریم.
حالا مواجه میشیم با اینکه اگر دموکراسی در ابتدا اشکالاتی داره که قاعدتا داره اشکالات بیشمار که میشه ساعتها هم درباره اش صحبت کرد که شاید در آتی هم در باب این مسائل هم صحبت کردیم.
اما این موضوع مهم در دل دموکراسی هست که حالا شما فارغ از نادانی، ناتوانی و ترس ها و تعصبات می تونی در باب اونها صحبت کنی و ایده هایی رو مطرح کنید تا هر روز پویاتر از گذشته باشه.
این نگاه که هدف غایی اش هم همون خواسته های مشخص از زندگی جمعی انسان هاست و شما مواجه میشید با همون دموکراسی مستقیمی که حالا سعی میکنه بوجود بیاره.
حالا اینکه درباره اش صحبت میشه اینکه این دموکراسی مستقیم نیازمند شرایط مشخصی است.
مثلا یه کشوری مثل سوییس با تعداد جمعیت پایین قابل قیاس با یک کشور مثلا بزرگ با تعداد بالایی مثل مثلا هندوستان یا آمریکا و روسیه و کشورهای دیگه چین و اینها نیست.
اینها صحبت هاییست که میشه درباره اش حرف زد و ساعت ها صحبت کرد.
اما موضوع مهمی که مطرح میشه در این وادی این هستش که میل به پیشرفت که حالا وقتی ما حتی می رسیم به دموکراسی که امروز با ما مطرح میشه حالا باز هم باید ایستا نبود، باز هم باید بهش تفکر کرد.
باز هم باید در پی پویایی اون بود و بزرگ ترین المانی که می تونه ما رو امیدوار به نگاه دموکراسی بکنه و اصولا نگاه های مدرنی که در بین مردم شکل گرفته بعد از رنسانس و بعد از دوران روشنگری همین ایستا نبودن بوده.
یعنی نقطه ی تمایزی که ما قرار میدیم.
بارها هم در موردش صحبت کردیم میان ادیان و میان افکار انسانی.
افکاری که از دل انسان ها برون اومده دیگه جنبه های الهی نداره.
یکی این قدوسیت زدایی هست دیگه.
یعنی هیچ قداستی برای صحبت ها قائل نیست.
اینکه قرار نیست اگر کسی فلان نظریه رو دربارش صحبت می کنه پیرامون مباحث سیاسی این صحبت، صحبت مقدسی باشه غیرقابل تغییر.
هرجایی که آلوده به این قداست بشه ما باز دچار اشکال و مشکل میشیم و دوباره قرار هست درجا بزنیم و نقطه عطف نگاه به دموکراسی و نگاه به نوعی انسانگرایی اومانیستی با تمام اشکالاتی که میشه دربارش صحبت کرد همین موضوع پویایی هست که حالا قرار هست ما مشکلات رو ببینیم اما برای رفع اون تلاش کنیم چرا که دیگه کسی باور به این نداره که نادان هست، ناتوان هست.
قاعدتا ناتوانی ها در انسان ها وجود داره.
نادانی ها به وجود وجود داره اما قرار هست که ما در برابر این نادانی و ناتوانی تلاش بکنیم.
قرار هست راه های تازه ای رو به وجود بیاریم.
پس قاعدتا گام هایی به سمت دموکراسی از همون ابتدا شروع میشه و هر روز هم در حال پویایی و پیشرفت هست.
هر روز برای این راه تازه پیش آمده روش های مختلفی اتخاذ میشه.
انسان ها به راه های دیگری میرسند تا به اون هدف غایی برسند و این نقطه عطف هست.
حالا میتونه دموکراسی در شکل مثلا پادشاهی مشروطه باشه.
تا رسیدن به یک دموکراسی ریاستی.
تا گذر از این دموکراسی ریاستی تحت عنوان دموکراسی شورایی.
تا رسیدن به دموکراسی مستقیم و الی آخر.
تا رسیدن به باورهای تازه ای که کلیت این نگاه رو هم تغییر بده.
پس نقطه عطف در همین موضوع مشخص است.
در باب جمهوریت میشه ساعتها صحبت کرد در باب نکات مثبت و نکات منفی.
در باب نکات منفیش هم.
خب در این برنامه خیلی صحبت نکردیم چون ما بیشتر در این ویژه برنامه در باب حکومت استبدادی صحبت میکنیم.
در ویژه برنامه ای که در آتی قاعدتا پخش خواهم کرد پیرامون جهان مدرن و این نگاه دنیای امروزی پیرامون دموکراسی هم صحبت خواهیم کرد.
اما در این ویژه برنامه به نظرم نکات مهم و کلیدی دربارش صحبت شد و در قسمت های آتی هم سعی میکنیم در باب مسائل دیگری این نگاه استبدادی صحبت بکنیم و در نهایت گذر از این نگاه استبدادی و رسیدن به آزادی و برابری.