خب دوستان توی این قسمت مشخص ما قرار هست که در باب یکی از عوامل مهم تغییرات فرهنگی با هم صحبت بکنیم.
در ابتدا سعی میکنیم یک تعریفی داشته باشیم نسبت به اینکه چگونه اصولا فرهنگ ها تغییر میکنن.
تا برسیم به خود هنر و تا چه اندازه این هنر میتونه تاثیر گذار باشه.
خب در این نقطه ابتدایی ما باید در باب اسبابی که میتونه فرهنگ رو تغییر بده صحبت بکنیم.
خب قاعدتا ما میدونیم که فرهنگ ها به وسیله دو بخش مهم میتونن تغییر بکنن تغییرات رو بوجود بیارن.
یک بخش، بخش قدرت هست.
قدرت هست که تاثیر گذار در فرهنگ سازی ها بوده.
یعنی همواره ما یکی از عوامل مهم تغییرات فرهنگی رو همین قدرت میدونیم که حالا میتونیم عواملی رو پیرامون این قدرت نام ببریم که در آینده هم دربارش صحبت میکنیم.
یک بخش مهم دیگری از این تغییرات فرهنگی هم قاعدتا تعلیم و تربیت هست.
پس ما دو اصل مهم پیرامون این تغییرات فرهنگی و اصولا ساختن فرهنگ رو میشناسیم.
یک بخش، بخش قدرت و بخش دیگر بخش تعلیم.
این دو عامل در کنار هم میتونن تغییرات رو بوجود بیارن.
این دو عامل گاها یکیشون قدرتمند تر از دیگری تغییرات رو بوجود آورده و حاکم شده و یک فرهنگ غالبی رو پدید آورده و گاها هم هر دو در کنار هم با همون قدرتی که همه چیز را در اختیار گرفته از وسیله تعلیم هم استفاده کرده، همون طوری که در سراسر جهان در طول تاریخ این اتفاق به پیش رفته.
ما وقتی در باب این وسایل تغییر صحبت می کنیم، در باب وسایل تغییر فرهنگی ساختن فرهنگ ناخودآگاه نگاه ابتدایی مون رو به قدرت می ره.
یعنی وقتی داریم در باب این قدرت صحبت می کنیم، قدرت همتای همون اتفاقی است که پیرامون فرهنگ اسلامی در ایران افتاد.
یعنی وقتی شما به صحنه ایران نگاه می کنید، حالا یک جماعتی که تحت عنوان مسلمانان با نگاه اسلامی به ایران حمله می کنند به واسطه این قدرت و تحمیل و زوری که در اختیار دارند حالا فرهنگ جامعه رو تغییر میدن حالا یک فرهنگ تازه ای رو جایگزین می کنند.
این فرهنگ تا چه اندازه ای برگرفته از فرهنگ گذشتگان هست؟
موضوع قابل بحثی است که در قسمت های مختلف دربارش صحبت کردیم و این که در آتی این فرهنگ تا چه اندازه تاثیر میگیرد؟
از فرهنگی که از گذشته در بین اون مردم وجود داشته هم موضوعی هست که میشه دربارش صحبت کرد.
اما موضوع مهم و قابل اشارت در این ویژه برنامه این هست که یکی از عوامل مهم و عمده در راستای فرهنگ سازی ها همین قدرت هست.
همین قدرت زوری ست که به واسطه تحمیل حالا میاد یه فرهنگ تازه ای رو در میان مردم جاری و ساری میکنه.
در سراسر جهان این اتفاق می افتد و در ایران ما هم به کرات این اتفاق افتاده.
یعنی شما مواجه میشید با ایران پیش از اسلام که بعد از حمله اسلام حالا یه فرهنگ تازه ای جایگزین فرهنگ گذشتگان میشه که به واسطه همین قدرت و زور هست.
به واسطه همین قدرت شمشیر هست.
دربارش صحبت کردیم.
گفتیم که چگونه مردم ایران در یک وادی ای قرار گرفتند که به واسطه شکستی که در برابر مسلمانان خوردند حالا راه چاره ای نداشتند.
اگر شهری به.
محاصره این مسلمان ها در می آمد حالا یک گزینه هایی در برابر داشتند یا قرار بود در برابر این مسلمانان بجنگند و بمیرند و جانشان را از دست بدهند.
یا قرار بود که این فرهنگ غالب را به همان زور شمشیر و قدرت و محاصره قبول کنند؟
یا قرار بود که باج گذار آن ها بشوند و در نهایت باز هم به واسطه آن زور و قدرت و تحمیل به واسطه تنگناهایی که درش قرار می گرفتند، این فرهنگ غالب را قبول کند.
این ها همه برگرفته از همان نوعی است که ما تحت عنوان قدرت می شناسیم برای تغییرات فرهنگی.
حالا قاعدتا فرای این قدرتی که ما تحت عنوان جنگ می شناسیم، عوامل دیگری هم در این تغییرات فرهنگی به واسطه قدرت تعیین کننده است.
یعنی حالا ما می رسیم به نقطه ای که تحت عنوان قانون گذاری می شناسیم.
حالا قانون یکی از عوامل مهم در این تغییرات فرهنگی به میان میاد.
حالا قوانینی که باعث میشه این فرهنگ غالب جاری و ساری بشه یعنی شما وقتی مواجه میشید حالا با این نگاه اسلامی حالا یک سری قوانینی رو پدید میاره.
قوانینی که به واسطه همین زور و تحمیل در بین مردم جاری و ساری میشه و حالا این قدرت اجرایی رو داره که فرهنگ عمومی مردم رو هم تغییر بده.
همونجوری که گفتیم مثلا وقتی مسلمون ها حمله میکردن یه شهری رو در اختیار میگرفتن، حالا سه راه در برابر مردم میزاشتن یا اینها می جنگیدند و کشته میشدند یا قرار بود که چشم و گوش بسته تسلیم بشن و این دین و فرهنگ تازه رو قبول کنن و یا جماعتی که این نگاه رو قبول نمیکردن.
حالا باج گذار این نگاه تازه بودند.
حالا قرار بود که این قدرت میدان دار بشه.
حالا این قدرت تحمیل قرار بود که این بدنه فرهنگی رو تغییر بده.
حالا قرار بود که یک فرهنگ تازه ای رو تحت عنوان فرهنگ غالب به میان میاره که همین فرهنگ اسلامی بود.
حالا وسیله ای که در اختیار داشت تا این فرهنگ تازه رو ریشه دار در بین مردم جاری و ساری بکنه قاعدتا قانون بود.
حالا ما مواجه میشیم با یک اصل مهم و قدرتمندی در راستای فرهنگ سازی عمومی که همین قانون هست.
اینکه ما میتونیم در باب تضاد های این صحبت بکنیم قاعدتا در باب این مسئله در قسمت های آتی هم صحبت خواهیم کرد.
اما در این قسمت مشخص سعی نمیکنیم که خیلی نزدیک به این بشیم که این فرهنگ ها این ارزش های تازه گذاشته باید از بدنه مردم، از توده های مردم اتفاق بیفته و به نوعی از پایین به بالا باشه.
یعنی قوانین و ارزش ها رو مردم تحت اون توده هایی که ما میشناسیم تغییر بدن تا جاودانه بشه تا تبدیل به یک ارزش غیر قابل عدول بشه.
اینکه اگر از بالا بخواد این اتفاق اتفاقات بیفته قاعدتا تصویر تازه ای رو فراهم میکنه که میتونه خیلی ساده هم باز تغییر کنه و دوباره در دل خودش اینها رو قبول نکنند و دوباره در پی تغییرش بربیایند.
اما فرای این، قاعدتا این قانون گذاری یکی از ارکان مهم و قدرتمند پیرامون ساختن فرهنگ ها بود.
پس وقتی ما در باب قدرت صحبت میکنیم که یکی از وسیله های مهم برای تغییر فرهنگی هست، برای ساختار فرهنگی تازه هست.
ما مواجه میشیم با جنگ.
حالا غلبه بر مردمی که تحت سیطره ی شما قرار میگیرند و شما بر آنها غلبه پیدا میکنید و اونها میشن جماعت مغلوب.
حالا شما فرهنگ تازه خودتون رو به اینها اقناع میکنید.
به چه وسیله ای؟
به وسیله قانون؟
حالا قانون گذاری هایی هست که شما انجام میدی تا این فرهنگ تازه جاری و ساری بشه.
حالا شما مواجه میشید با این سیر طویل از قوانین اسلامی و قوانین اسلامی که حاکم بر زندگی عوام مثلا در ایران میشه حالا بعد از قدرتگیری این مسلمانان در ایران به واسطه همین قوانین بوده که تونستن این فرهنگ رو غالب بر مردم بکنن.
حالا با استفاده از مجازات هایی که در نظر گرفتن این فرهنگ رو ریشه دار در بین مردم به پیش برده.
اینکه تا چه اندازه مقاومت هایی شکل گرفته به واسطه اینکه این نگاه از بالا به پایین بوده و قدرت در نوک هرم سعی کرده این فرهنگ رو تغییر بده هم قابل شهود هست.
شما وقتی ادغام فرهنگی و تاثیر گذاری فرهنگ کهن رو بر این فرهنگ های تازه میبینید میتونید به همین موضوع هم برسید.
اما قاعدتا باز هم در اصل موضوع تغییری ایفا نمیکنه.
یعنی شما مواجه میشید با مردمی که حالا قبول نکردن به نوعی مقاومت فرهنگی کردن و سعی کردن که فرهنگ خودشون رو حفظ کنن.
اما با توجه به قوانینی که گذاشته میشه اینها.
دیگه نیرو و توانی برای مقابله ندارن.
حالا اینقدر این قوانین با شدت و حدت در قبال اینها اعمال میشه که اینها نتونن پایداری بکنن و نتونن مقاومت خودشون رو ادامه بدن و شما مواجه میشید با این گذر از فرهنگ خویشتن.
حالا رجوع به فرهنگ غالب.
حالا این فرهنگ غالب هستش که توسط اون جماعتی که غالب در جنگ شدن به واسطه این قانون گذاری میدان دار میشه.
اما فارغ از این ما باید نگاهمون نسبت به تعلیم باشه.
حالا وقتی در باب تعلیم صحبت میکنیم موضوع اصلی و مهم ما در راستای این نگاه این هستش که قرار هست که این توده ها رو تغییر بدیم.
حالا قرار هست که با این تعلیم و تربیت شما تاثیر گذار بر توده ها باشید که توده ها از پایین تغییرات رو بوجود بیارن.
حالا در نهایت با قدرتگیری این عناصری که در توده ها وجود دارند.
او نظام حاکم را در بالا تغییر می دهند.
همان اتفاقی که اگر بخواهیم به درستی در بابش صحبت بکنید در نهایت ما را به انقلاب ها می رساند.
در نهایت قرار است که آن کلید ابتدایی توسط همین تعالیم اتفاق بیفتد.
توسط این تعالیم هست که انسان ها در فردیت خودشان تغییر می کنند.
ارزش ها را تغییر می دهند و در نهایت هم می توانند سیستم حاکم را تغییر بدهند، قوانین را تغییر بدهند و آن نگاه درستی است که در نهایت ما را به یک ورطه ای می برد که این تغییر ها جاودانی بشود.
حالا در راستای پیروزی و بهروزی گام برداشته شود.
حالا هر روز پویاتر از گذشته باشد و ما مدام در پی این تعالیم تازه تر باشیم.
وقتی نگاهمان را در راستای این تعالیم به پیش می بریم می رسیم به یک اصل قدرتمند و محکمی در راستای این تغییرات.
در راستای این به وجود آوردن فرهنگ که قاعدتا هنر هست.
حالا هنر هست که می تواند میدان دار در این کارزار بزرگ باشد.
حالا هنر هست که میتواند این تغییرات را بوجود بیاورد.
حالا هنر هست که میتواند نقش آن تعلیم دهنده را ایفا بکند.
حالا ما گفتیم فرای آن نگاه قدرت که به واسطه جنگ و قانونگذاری میتواند شکل بگیرد و فرهنگ را تغییر بده که راهکار اشتباهی است چرا که قدرت از بالا اعمال میشود و مردم پایین میتوانند به راحتی این فرهنگ را قبول نکنند و همواره کشمکشی بین این اتفاق باشد.
اما وقتی ما وارد وادی تعلیم میشویم که حالا قرار باشد فردیت انسان ها تغییر بکند، فرهنگ تازه ارزش های تازه ای را قبول بکند.
وقتی نگاه میکنیم به تعلیم، میبینیم بزرگترین عامل برای این تعالیم میتواند هنر نقش را ایفا بکند.
و حالا شما مواجه میشوید با هنری که میتواند تا چه اندازه تاثیر گذار برای تغییرات فرهنگی باشد.
در سراسر جهان و هر جای دنیا که نگاه میکنید میبینید که تا چه اندازه این هنر میتواند تاثیرگذار باشد.
وقتی هم در باب هنر صحبت میکنیم، قاعدتا تصاویر بیشماری در برابر دیدگان ما نقش میبندد که حتی میتوانیم پا را از هنر هم بالاتر بگذاریم.
مثلا وقتی به یک عنوانی مثل فلسفه هم روبهرو میشویم، حالا مواجه میشویم با تعداد بیشماری از این هنرمندان که با استفاده از این نگاه های فلسفی سعی کردند هنر خودشان را به پیش ببرند و تعالیم تازه ای را با مردم در میان بگذارند و این تعالیم تازه مطرح شده با مردم هست که این تغییرات را در دل آنها به وجود می آورد و این تغییرات فردی در نهایت در کنار هم باعث تغییر اجتماعی و تغییر بزرگ میشود.
تغییر بزرگی که فرهنگ را تغییر میدهد و فرهنگ تازه ای را پدید می آورد.
پس قاعدتا با توجه به این تفاسیر ما میتوانیم به جایگاه و ارزش هنر در بین جوامع مختلف پی ببریم که قاعدتا این هنر در آن نگاه گسترده خودش که میتواند فرای هنر، فرای آن هنرهای مرسومی که ما میشناسیم، حتی وام گرفته از نگاه های دیگر هم باشد، حتی میتواند وام گرفته از بیان نظرات اخلاقی هم باشد و بیان نظرات سیاسی هم باشد.
یعنی میتواند این هنر ما یک وسیله ای باشد برای بیان این نگاه های مختلف نسبت به مسائل سیاسی و مسائل اجتماعی.
و در نهایت این تعلیمی هستش که ما رو به اون راستایی می رسونه که حالا این انسان ها رو بتونیم تغییر بدیم.
اما وقتی ما میرسیم نسبت به فرهنگ ایرانی نگاه میکنیم حالا مواجه میشیم فرهنگ ایرانی که متاثر از همین فرهنگ های غالب بود.
خب قاعدتا در نقطه ابتدایی ما به این مرحله میرسیم که میتونیم نگاه بکنیم که اصولا هنر ها گاها در جایگاه مولف قرار میگیرند حالا در اون جایگاهی قرار میگیرند که میتوانند معلم ابتدایی باشند و معانی تازه را مطرح کنند و گاها هم شما با این هنرها رو به رو میشوید که بیانگر آن نگاه جمعی است و وقتی به صحن ایران نگاه میکنید میبینید که تا چه اندازه هنر متاثر از فرهنگ غالب بوده و تا چه اندازه تحت تاثیر آن فرهنگ غالب مردم بوده.
گاها شما مواجه میشدید با این فرهنگی که حالا اینقدر قدرتمند و غالب است که اگر هم هنر دارد به سمت و سوی آن میرود.
به نوعی همان فرهنگ غالب مردم را دوباره بیان میکند.
با استفاده از هنر و استفاده از این ابزار و یا حتی فراتر از آن.
ما در باب وسیله های تغییر و تثبیت فرهنگی صحبت کردیم.
گفتیم یکی از مهم ترین و بزرگ ترینش همان قدرت است.
حالا ما مواجه هستیم با قدرتی که قانون را در اختیار دارد.
حالا سعی میکند با هنر هم این افکار رو به پیش ببره.
حالا سعی میکنه از اون دریچه دیگری که تحت عنوان تعلیم میشناسیم هم وارد این وادی تغییرات و تثبیت فرهنگی هم بشه.
یعنی مثلا به عنوان مثال جمهوری اسلامی رو در نظر بگیرید که حالا با قدرت غالبی که در اختیار داره با قانون گذاری که کرده سعی کرده فرهنگ غالب خودش رو بر مردم مستولی بکنه.
اما کار به اینجا خاتمه پیدا نمیکنه.
حالا وقتی وارد مبحث تعلیم و تربیت میشیم می بینیم که آموزش و پرورش هم دست و پا بسته در اختیار همین جماعت هست.
همین قشر نیست که قدرت رو در اختیار گرفتند.
حالا اینها از تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش هم استفاده میکنن برای بسط دادن این افکار و باورهای خودشون.
اما باز هم قاعده به همین جا ختم نمیشه.
حالا میبینید که وارد وادی هنر هم میشن.
چرا که از قدرت هنر هم قاعدتا بی خبر نیستن.
با اینکه شما وقتی نگاه اسلامی رو در برابرتان دارید میبینید که تا چه اندازه منافات دارد با مباحث هنری تا چه اندازه در برابر هنر ایستادگی کرده؟
هر نوع هنری که ما میشناسیم از تصویرگری و نقاشی در نظر بگیرید تا مجسمه سازی و موسیقی.
که تا چه اندازه در برابرش همواره ایستادگی کرده و اصولا این نگاه قاعدتا در برابر هنر هست.
به هر شکل و قسم و صورتی که داشته باشه دوست داره ریشه ی این نگاه هنری همواره زده بشه.
اما به واسطه قدرتی که هنر در راستای این تعلیم دادن به دیگران و تحت تاثیر گذاشتن دیگران داره و در نهایت در راستای تغییر و تثبیت فرهنگ غالب در بین مردم.
حالا میبینید که رو میاره.
حالا میبینید که استفاده و سوءاستفاده از این هنر میکنه برای اینکه دوباره اون فرهنگ غالب رو به خورد مردم.
حالا شما به صدا و سیمایی که جمهوری اسلامی در اختیار گرفته نگاه کنید و سینمایی که در اختیار گرفته و تئاتری که در اختیار گرفته، حتی به موسیقی ای که وجود داره.
شما میتوانید در جای جای این هنر ساخته شده ای که در ایران وجود دارد نگاه کنید و تاثیری که حالا سعی میکند جمهوری اسلامی بر این هنر بگذارد هم اشراف داشته باشد که سعی میکند چگونه با تغییر دادن نگاه انسان ها دوباره با تزریق کردن همان مفاهیم گذشته این سیطره را هم به دست بگیرد چراکه این قدرت، قدرت بالایی است یعنی هنر میتواند تا چه اندازه تاثیر گذار باشد.
حالا ما با مصداق جمهوری اسلامی میتوانیم به کل تاریخ هم نگاه کنیم که تمامی این حکومت ها از همان دوران ابتدایی از صدر اسلام با حمله ای که اسلام به ایران کرده هم میتوانید این را ببینید که تا چه اندازه اینها سعی کردند وارد این وادی های مختلف برای تعلیم و تربیت بشوند.
شما وقتی به تاریخ جهان نگاه میکنید، مثلا تاریخ خود ایران ما را در نظر بگیرید، میبینید که یک موضوعی مثل آموزش و پرورش و جدا شدن این از نهاد ادیان یک موضوع کاملا مدرن و نوینی هست.
یعنی در سراسر دنیا شما مواجه شدید با این نگاه.
به جز اون نگاه مجزایی که شاید در بخشی از نقاط جهان وجود داشته مثل مثلا یونان باستان در همه جای دنیا تقریبا یک سو و یک اندازه و برابر بوده که این سیطره رو همواره ادیان در تعلیم و تربیت داشتند و آموزش و پرورش رو همواره به دست گرفتن تا انسان ها رو باز هم دوباره در این وادی احمقانه به پیش ببره.
دوباره اینها رو همسو و همراه با این فرهنگ غالب بکنه.
در کنار اون در راستای هنر هم به همین شکل هست.
حالا شما مواجه میشید با پادشاهان و قدرتمندان و مذهبیون که سعی میکنن اون هنرمندها رو در اختیار بگیرند، اون ها رو مبدل به بلندگوهایی برای دوباره تکرار کردن این فرهنگ غالب بکنند.
وقتی هم به فرهنگ ایرانی نگاه میکنیم میبینیم که تا چه اندازه این فرهنگ متاثر از فرهنگ غالب بوده.
از یک سو قاعدتا فشاری که مذهبیون، قدرتمندان، پادشاهان و سیاسیون بر این جامعه داشتند از یک سو و دیگر قدرتی که این نگاه غالب فرهنگی داشته و اینها اصلا تاثیر پذیر از همین نگاه غالب فرهنگی بودند، به نوعی مولف و تغییر دهنده ی این نگاه ها نبودند.
در پی نشخوار همون باورهای گذشته بودند.
دوباره همون ها رو تکرار میکردند.
فارغ از تعداد محدودی که ما در تاریخ می شناسیم تحت عناوین این هنرمندان که حالا سعی داشتند باورهای تازه ای رو مطرح کنند، سعی داشتند کارهای متفاوتی بکنند که قاعدتا تعداد انگشت شماری دارند.
اما غالب این هنرمندان قاعدتا در پی همون نشخوار باورهای گذشته بود.
فرای اون اینقدر این قدرت غالب بوده در بین توده ی مردم که حالا اونها راهی نداشتند به جز اینکه همون فرهنگ غالب رو دوباره تکرار بکنند.
فارغ از اون.
این قدرت اینقدر زیاد و بیش از حد در اختیار قدرتمندان، زورمندان و دین مداران بوده که برای اینها راه حل دیگه ای رو نمی ذاشته مگر اینکه تابعیت بکنن از اون نظام حاکم و همون هنر رو با همون تفاسیر و تعاریف به پیش ببرن تا بتونن ارتزاق بکنن، زندگی بکنن و زندگیشون رو گذران بکنن.
پس ما مواجه میشیم با این فرهنگ ایرانی که چگونه هنر رو هم متاثر از خودش کرده و همون فرهنگ غالب دوباره بلندگویی پیدا کرده.
اینبار به اسم هنر و هنر هم در خدمت همین نگاه است.
همواره هنر رو ما در خدمت نظام حاکم و ارزش های حاکم دیدیم.
در بیشتر مواقع در اکثریت غالب مواقع چه در دوران کهن و چه در دوران امروزی.
حالا اگر معدود صداهایی شنیده میشه در همین دنیای امروزی ما در همین جمهوری اسلامی میبینید که به وحشتناک ترین شکل ممکن در برابرش ایستادگی می کنن و سعی میکنن اون صدا رو خفه کنم.
امروز هم شما وقتی به صحنه ایران نگاه می کنید می بینید که تا چه اندازه این هنر در خدمت نظام ارزشی حاکم هست.
تا چه اندازه در خدمت همان فرهنگ غالب هست و دوباره داره نشخوار همون ارزش ها رو می کنه.
شما کافیه که یک بار به صدا و سیمای ایران نگاه بکنید، به سریال ها و فیلم هایی که ساخته میشه و فیلم های سینمایی که ساخته میشه تا چه اندازه در پی همون نشخوار باورها هست.
دوباره داره همون باورها و همون نگاه ها رو به مردم القا می کنه و دوباره داره همون ها رو باهاشون مطرح می کنه.
قاعدتا در این وادی دیوانه وار که ما در برابر داریم بزرگترین اصل رو برای تغییرات فرهنگی باید در دل همین هنر پیدا کنیم.
ما باید باورمند به این تعالیم باشیم که تنها راه برون رفت ما از این دنیای پر از منجلاب و دیوانگی همین تعلیم هست. آموزش هست.
پس ما باید باورمند به این نگاه تعلیم گر باشیم که اگر قرار باشه اتفاقی بیفتد و قرار باشد تغییراتی شکل بگیرد.
ما نیازمند این هستیم که مردم را تعلیم بدهیم.
مردمی که آگاه باشند، بیدار شوند، تعالیم تازه ای را دریافت کنند، تغییرات شخصی را به وجود بیاورند تا در نهایت اجتماع این انسان ها در کنار هم بتواند آن تغییر بزرگ را به وجود بیاورد، آن فرهنگ غالب را از میان بردارد و فرهنگ تازه ای را جایگزین کند.
ارزش ها و چهارچوب های تازه ای را به میان بیاورد تا در نهایت بتواند ما را به آن سمت درست خودش برساند.
پس ما قاعدتا برای این موضوع مشخص با توجه به اینکه کسی آموزش و پرورش را در اختیار ندارد، آموزش و پرورش قاعدتا در اختیار حکومت وقت است.
قدرت مسلط است.
پس ما تنها راهی که در اختیار داریم همین هنر است.
هنر بیداری که می تواند ما را به این آگاهی برساند.
هنر بیداری که در نهایت هنرمند بینایی را به وجود بیاورد که در راستای این هنر گام برمی دارد و در راستای این تغییرات قدم برمی دارد.
من در باب هنر یک قسمت خاصی رو در همین برنامه به نام جان داشتم که جزو قسمت های معمول خود برنامه به نام جان بود و ویژه برنامه نبود.
در اونجا سعی کردم یه تقسیم بندی ای رو نسبت به هنر و هنرمند داشته باشم.
حالا اینجا سعی میکنم خیلی موجز بهش اشاره بکنم و کسانی که دوست دارن بیشتر در بابش بدونن باید به همون برنامه مراجعه کنن.
ما وقتی در باب هنر صحبت میکنیم هنر امروزی ما تقریبا به سه بخش تقسیم میشه.
ما یک هنری رو تحت عنوان کالا و هنر میشناسیم که حالا این کالا هنر در پی تولید یک محصولی است مثل بقیه محصولاتی که در جهان وجود داره مثل کیف و کفش و پوشاکی که در جهان وجود داره.
حالا این ها هم سعی میکنن یک محصولاتی رو به وجود بیارن که مشتری داشته باشه و از اون کسب درآمدی بکنن.
این رو ما تحت عنوان کالا هنر میشناسیم.
صنعت هنری که امروز وجود داره دغدغه خاصی نداره.
تعلیم خاصی رو نمیخواد بده.
شاید گاها خودش رو هم بفروشه به حکومت وقت به قدرت های بالاتر و در ازای کسب درآمد سعی میکنه که یه کاری رو به پیش ببره.
اما فارغ از اون ما مواجه میشیم با هنری که در اختیار خود هنر هست برای خود هنر در گام بعد حالا سعی میکنه راه رو به پیش ببره برای اعتلای این هنر.
به نوعی نگاهش نسبت به هنر متفاوت است.
هنری که ما تحت عنوان وسیله میشناسیم برای تعلیم دیگران، برای بیداری دیگران رو اون ها تبدیل به هدف غایی کرده.
حالا هنری ست که مبنای اصلی قرار میده.
حالا انسان هایی هستن که در راستای اعتلای این هنر هست که دارن گام بر.
در پی بوجود آوردن سبک های جدید و نگاه های جدید در دل هنر هست و شما مواجه میشید با این ارزش گذاری که حالا هدف غایی خود هنر هست.
اما یه بخش عمده و مهمی که باید در راستای اون قدم برداشته بشه اون هنرمند و اون هنر بیناست.
هنری که قرار هست است وسیله ای باشد برای آگاه سازی دیگران برای تعلیم افراد.
برای اینکه شما فرهنگ تازه ای را در میان بگذارید.
حالا قرار است درد هایی رو نشون بدی و در کنار اون درمان ها رو هم مطرح بکنید.
این اون بخشی از هنر هستش که ما نیازمند آن هستیم.
ما نیازمند این بخش به عنوان هنر بینا هستیم که حالا هنرمندانی باشند که در راستای این آگاهی سازی در راستای این تغییر و تثبیت فرهنگی در راستای تغییر ارزش ها گام بردارند.
حالا ما در راستای این راه تغییر فرهنگی می تونیم به تغییر انسان ها برسیم.
حالا می تونیم انسان ها رو تغییر بدیم در فردیت خودشون.
حالا می تونیم این ارزش ها و این چهارچوب ها رو تغییر بدیم.
وقتی ما در باب فرهنگ غالب مردم ایران صحبت می کنیم، در باب کمی ها و کاستی ها و زشتی ها و ظلمت ها و نابرابری هایی که در دل این فرهنگ وجود داره.
حالا باید هنر بینا و هنرمند بینایی وجود داشته باشه که در مرحله اول این نقاط ضعف و وحشتناک پر از نابرابری و ظلمت را نشان بده تصویر کند.
حالا چیزی که گهگاه هم میبینیم میبینیم که چگونه هنرمندان بینایی هم در صحنه ایران وجود دارند که دارند این تلاش را انجام میدهند.
در کنار آن حالا قرار هست که درمان این دردها را هم مطرح بکنیم.
حالا قرار هست که ارزش های تازه را جایگزین کند.
حالا ضد ارزش ها تصویر میشود اما ارزش در برابر هم قرار هست که تصویر بشود.
یعنی اگر ما ارزشی را تحت عنوان بردگی و اسارت و تسلیم بودن در این نگاه غالب فرهنگی در ایران داریم تصویر میکنیم، حالا در برابرش این یاغی گری، ایمان به طغیان، تغییر، دفاع از خویشتن، ایمان به خود داشتن باید تصویر بشود.
تا حالا یک فرهنگ تازه ای در بین مردم جاری و ساری بشود.
حالا یک ارزش تازه ای به میان بیاید.
حالا اگر تا دیروز خفقان و سکوت در برابر ظلم ارزش اصلی در بین مردم بود.
اگر یکی در برابر مردم در حال کتک خوردن از قوای وحشی مثلا جمهوری اسلامی بودند، همه سکوت میکردند یا در نهایت یک ویدئویی میگرفتند.
حالا با تغییر این ارزش و این دفاع از خویشتن در برابر آن ایستادگی کردن در برابر ظلم ها ایستادگی کردن.
باور به طغیان داشتن این احساس یاغی بودن و زنده کردن این احساس یاغی بودن در وجود انسان ها، حالا ارزش تازه ای مطرح میشود که در برابر این ظلمت ایستادگی میکند، دفاع میکند نه فقط از حق خودش.
حالا با بیدار کردن احساس از خودگذشتگی، حالا با تصویرگری اینکه همه ما پیکره یک جانی، همه به هم مرتبط هستیم.
حالا ما مواجه بشویم با یک تصویر تازه، یک ارزش تازه ای که پا به میدان گذاشت.
من در باب انقلاب هم صحبت کردم.
در باب انقلاب ایران هم صحبت کردم.
گفتم که ما در نهایت نیاز داریم برای انقلاب که ارزش ها تغییر پیدا بکند.
انسان هایی که متفاوت فکر می کنند.
از حکومت وقت شد.
حالا یک تصویر تازه ای دارند.
ارزش های تازه ای را معنا کرده اند.
چهارچوب های تازه ای را به آن باورمند هستند.
حالا این ارزش های تازه در کنار آرزوهایی که این انسان ها برای فردای خودشان دارند، یک ایمان تازه ای را پدید می آورند.
حالا این ایمان تازه در برابر که چهارچوب مشخصی دارد، باور های مشخصی دارد، ارزش های مشخصی دارد، آینده ی مشخصی دارد.
حتی نگاه سیاسی مشخص، نگاه اقتصادی مشخص، نگاه فرهنگی مشخصی دارد.
حالا تجمیع این ها در کنار هم یک ایمان جمعی را می سازد.
حالا حکومتی در راس قدرت هست که در برابر این نگاه ها ایستادگی می کند.
حالا قوانینی را وضع می کند که با نگاه جمعی آن ها متفاوت است.
حالا شما مواجه می شوید که این قوانینی که همسو و هم رای با مردم نیستند، این مردم قبول نمی کنند.
توده ها نمیتونن قبول کنن.
حالا اگر پیرامون نابرابری قوانین نگاشته شده حقوق زن رو پایمال میکنه حالا این جماعت هستن که این قوانین رو قبول نمیکنن در برابرش ایستادگی میکنن.
حالا اگر قانونی پیرامون مثلا طلاق وضع شده که به زنان این حق طلاق رو نمیده اما به مردان میده.
حالا این جماعت اصلا قبول نمیکنن همچین نگاهی رو.
حالا اگر به عنوان مثال دیه زنان نیمه مردان به حساب میاد و یا قوانینی از این دست در راستای نابرابری این جماعت قبول نمیکنن یا ارزشی وقتی براشون به وجود میاد که کشتن دیگران قتل هست و این ها قتل رو یک ضد ارزش میدونن.
حالا وقتی حکومتی در راستای اعدام حکمی صادر میکنه اونها این رو یک قتل حکومتی میدونن.
حالا ارزش تازه ای به میان اومده که قتل رو کتمان میکنه.
در برابر قتل و خونخواری و وحشی گری و خشونت ایستادگی میکنه.
حالا این قوانین پاسخگوی این ایمان تازه نیست.
این ارزش های تازه نیست.
این ارزش های فردی است که در بین مردم شکل گرفته.
شخص به شخص این انسان ها تغییر کرده اند و تعلیم تازه ای دیده اند.
تعلیم تازه ای که به واسطه ی همان هنر بینا اتفاق افتاده و قدرتی که این هنر بینا و هنرمند بینا در نهایت برای تغییر انسان ها دارد برای تغییر فردفرد انسان ها.
این فرد هایی که در کنار هم آن اجتماع را می سازند، حالا با یک اجتماع دگرگون و متفاوتی روبه رو هستیم که ارزش های تازه ای دارد و قوانین پاسخگوی خواسته های آن ها نیست.
حالا این در سپهر سیاسی هم به میدان خواهد آمد.
حالا در برابر این قدرت واحده ای که در سیاست همه چیز را در اختیار گرفته هم ایستادگی خواهد کرد.
حالا مجبور است که این ساختار سیاسی را تغییر بده چرا که باید به خواسته هایش برسد چرا که این حکومت وقت نمی تواند خواسته های او را برطرف کند.
قوانینی که وضع کرده کاملا متضاد با ارزش هایی است که این جماعت به آن باورمند است.
پس وقتی ما در باب هنر صحبت می کنیم تنها وسیله ای است برای ابراز، برای تغییر. برای تثبیت.
برای تعلیم انسان ها امروز تنها وسیله ای که در اختیار است همین است.
حالا این هنر را میشود خیلی گسترده تر کرد.
صحبت کردن با دیگران را هم تعبیر به همین هنر کرد.
یعنی ما راهی برای تغییر انسان ها به جز همین هنر نداریم.
حالا نیاز داریم که این هنرمند بینا بیدار باشد.
حالا ما نیاز داریم که هنر مبدل به این صحنه قدرتمند برای تغییر انسان ها و تغییر ارزش ها بشود.
حالا وقتی ما آن چهره کلی و اجتماعی مردم را ببینیم که این تغییر را در خودشان ایجاد کردند، این ارزش های تازه را به وجود آورده اند.
حالا سعی میکنند که در سپهر سیاسی هم تغییراتی را به وجود بیاورند و در نهایت با یک انقلاب بزرگ و یک دگرگونی بزرگ هست که ما شاهد تغییر فرهنگی هستیم.
این فرهنگ غالب بیماری که پر از موضوعات دهشتناک نابرابری طلبانه در برابر آزادی پر از اسارت و زشتی و ظلمت است را با یک انقلاب و دگرگونی بزرگ میشود پاسخ داد.
پس قاعدتا ما نیاز داریم که از این هنر استفاده کنیم و این هنر میتواند دریچه ای باشد که این هنر بینا برای بیدارگری و در نهایت تغییر و رسیدن به انقلاب و دگرگونی تمامی این باورها و ارزش ها و فرهنگ غالب مردم.
قاعدتا در باب هنر میشه ساعتها صحبت کرد.
اگر دوست دارید بیشتر در باب هنر و صحبتی که پیرامونش کردم گوش بدید، میتونید به همون برنامه ای که در برنامه های معمول بنام جهان ویژه برنامه ها منتشر شده رجوع کنید.
به کلیه این آثار هم میتونید در وبسایت جهان آرمانی و در پلتفرم های مختلف پادکست گیرها، خود یوتیوب، کانال تلگرام مراجعه کنید و این آثار رو در اختیار داشته باشید.