خب دوستان توی این قسمت مشخص ما قرار هست در باب جهان مدرن صحبت کنم.
در این ابتدا دوست دارم باهاتون مطرح بکنم.
اینکه من در یک ویژه برنامه مشخصی پیرامون این مدرنیسم صحبت خواهم کرد.
توی اون برنامه برنامه مفصلی سمت های برنامه شناخت اسلام که سعی می کنه قسمت های زیادی داشته باشه تا ما در باب ابعاد مختلف این نگاه مدرن جهانی صحبت بکنیم.
در باب نکات مثبت و منفی ای که درش وجود داره.
اما در این ویژه برنامه و در این قسمت مشخص قرار نیست که ما خیلی در باب خود مدرنیسم صحبت بکنیم.
بیشتر قرار است که در باب تاثیری که بر فرهنگ ایرانی گذاشته صحبت بکنیم و اصولا این تقابلی که همواره بین مدرنیته و سنت در ایران جاری و ساری بوده که تبعات بیشماری بر فرهنگ ما گذاشته، حتی فارغ از فرهنگ بر نوع زیست ما گذاشته.
یعنی شما مواجه میشوید با این تقابل بی حد و حصری که در بین مدرنیسم و جنگ آن با سنت وجود داشته که در نهایت ما را به این روزگار امروزی خودمان هم رسانده.
یعنی شما میتوانید شاکله موضوعاتی که امروز در جهان ما وجود دارد و در ایران ما وجود دارد را در دل همین تقابل میان مدرنیته و سنت ببینید که چگونه یک حرکت تاریخی که بیشتر از صد سال هم قدمت دارد و مردمی که در راستای هدفی همتای حکومت قانون و مشروطه تلاش کردند، در نهایت به یک منجلابی مثل جمهوری اسلامی رسیده.
مردمی که قاعدتا تلاش کردن برای تغییر، برای زندگی بهتر، برای رسیدن به اون جهان مدرن و پیشرفت در این دنیای بشری و زندگی بشری، اما در نهایت به یک منجلاب بزرگی در قهقرا رسیدن.
حالا رسیدن به یک منطقه ای که اون ها رو به دو هزار سال پیش هم سوق داده و زندگی اون ها رو به هزار و چهارصد سال پیش کشونده.
خوب قاعدتا این جنگی است که میان این مدرنیته و سنت وجود داشت.
خوب قاعدتا ما نمی خوایم توی این قسمت خیلی در باب مدرنیته صحبت بکنیم اما باید یک اشارت موجزی نسبت بهش داشته باشیم تا یک تعریف مشخصی هم داشته باشیم تا بتونیم بهتر در راستای این تقابل و در نتیجه اون فرهنگی که برای ایرانیان ساخته شده صحبت بکنیم.
خوب قاعدتا ما می دونیم که جهان انسان ها در طول این تاریخ طول و درازی که پشت سر گذاشته شاهد یک دوران خاموشی و تاریکی بزرگی بوده که تحت استثمار این حکومت های دینی و نگاه های دینی قرار گرفته و اگر تاریخ بشری را بخواهیم یک تقسیم بندی موجز و کوتاهی بکنیم.
دوران پیش از.
مدون شدن تاریخ را اگر به کناری بگذاریم، حالا بیاییم وارد این نگاه مدون بشویم.
حالا مواجه میشویم با دورانی که ادیان پا به عرصه ی ظهور میگذارند و این ادیان هستند که قدرت را در اختیار میگیرند و یک فرهنگ غالبی را هم پدید می آورند.
همان فرهنگی که ما در باره اش صحبت کردیم.
در ویژه برنامه های مختلف در همین ویژه برنامه هم در باره اش صحبت کردیم.
فرهنگ هایی که پیرامون وجودیت خدا اتفاق می افتد در راستای خود ادیان و نگاه های ادیان اتفاق می افتد و حالا این فرهنگ غالب است که قدرت را در سراسر جهان به دست میگیرد.
حالا شما مواجه میشوید مثلا با قرون تاریکی که در اروپا اتفاق افتاد با قرون وسطایی که آنجا حاکم و قدرت بلامنازع.
همین نگاه های مذهبی هست.
حالا نگاه های مذهبی که تحت عنوان مسیحیت ما میشناسیم.
اما یک تاریخی را ما داریم تحت عنوان رنسانس که به عنوان آن رستاخیز به حساب میاید.
خب ما یک بخش باستانی را تحت عنوان یونان میشناسیم که حالا این یونانیان به واسطه نگاهی که داشتند به واسطه تعالیمی که دادند، به واسطه شرایطی که به وجود آوردند، جای بیشتری برای بحث و جدل کردن و فکر کردن و اندیشیدن داشتند و به واسطه این تفکر و اندیشه ای که داشتند سعی کردند یک پیشرفت هایی را بوجود بیاورند که در آن هم بسیار موفق بودند.
با توجه به اتفاقاتی که بعد از آن در تاریخ افتاده، وقتی شما رجوع می کنید به دورانی که در یونان اتفاق افتاده و تفکراتی که در آنجا اعمال شده را حالا مقایسه میکنید با دوهزار هزار سال حتی بعد از خودشان.
حالا میبینید که چگونه انسان در یک پسرفت بزرگی فرو رفته، در یک چاله ها و چاه های عمیقی فرو رفته و سالیان دراز و قرون های بیشماری را در این تاریکی و ظلمت زندگیش رو گذرونده.
اما اونجا شما مواجه میشید با شاکله هایی برای پیشرفت، برای تفکر های تازه، برای اندیشیدن.
حالا وقتی مواجه میشید با اروپایی که از اون دوران و از اون قرون قرارهست که سر برون بیاره، ما مواجه میشیم با رنسانس.
رنسانسی که به مفهوم اون رستاخیز هست.
دوباره زنده کردن اون دوران طلایی یونان هست.
حالا قرار هست مردمی باشند که دوباره بیاندیشند، فکر بکنند، راه های تازه ای رو بوجود بیارن، در راستای این پیشرفت گام بردارند.
در نهایت با گذر از این نگاه و رسیدن به این نگاه جمعی که حالا حاضر هستند مردمی باشند که در راستای این افکار تازه برای پیشرفت زندگی جمعی خودشان تلاش کنند.
ما می رسیم به عصر روشنگری.
گفتم در یک ویژه برنامه ای سعی می کنیم که در باب این مدرنیته بیشتر و بهتر و کامل تر صحبت بکنیم.
اما در همین حد موجز ما باید به این تصویر برسیم که حالا انسان هایی وجود داشتند که سعی کردند این نگاه رو رو به تعالی و پیشرفت سوق دهند.
یعنی از اون نگاه ایستا که تمام حقیقت رو به نزد خود میدونه و همه چیز دان هست.
همون نگاهی که ما در اسلام همتایش رو میبینیم، در مسیحیت میبینیم، در یهودیت می بینیم و در تمامی ادیان و باور هایی که همه حقیقت رو به نزد خود میدونه همه چیز دان هست.
نیازی به دانستن بیشتر از این نداره و در همین دنیای درخودمانده داره دنیا رو سپری می کنه.
قوانینی وضع میکنه برای تمام تاریخ، برای تمام دوران.
حالا یه نگاهی بوجود میاد که متفاوت از این نگاه ایستا هست.
حالا این نگاه متفاوت قرار هست که در باب همه چیز بی اندیشه تفکر بکنه و در راستای این پیشرفت گام برداره.
در راستای تعالی حرکت بکنه.
قرار هست که همه چیز رو در بوته آزمایش و آزمون بذاره.
قرار هست که نسبت به تمام موضوع ها تشکیک بکنه، انتقاد بکنه، فکر بکنه و فکر های تازه ای رو به وجود بیاره.
حالا ما مواجه میشیم با اون عصر روشنگری که شروع کننده این نگاه های متفاوت نسبت به دنیا هست.
حالا قرار هست که ما در جا نزنیم.
قرار هست که یک نگاه دوباره ای داشته باشیم.
اینکه ما میتونیم ساعت ها در باب این اتفاق و این نگاه صحبت بکنیم.
چه در باب سیر گسترش اون و چه در باب اینکه حالا چه مضراتی هم داشت.
خب قاعدتا در اون ویژه برنامه مشخص من سعی میکنم در باب این مسائل کامل صحبت بکنم اما یک اشارت موجز در باب این مساله این است که ما باز هم یک اصلی تحت عنوان اصل خدا را در همان افکار هم می بینیم چرا که قاعدتا باز هم یک نوع بازتاب، همان نگاه و همان نگاه یکتاپرستان.
این بار قرار هست که جایگاه ها عوض بشه.
همون حرفی که من بارها زدم.
شما مواجه هستید با یک اریکه قدرت، یک تاج و تختی که در برابر هست و انسان هایی که مدام در پی تغییر سر در میان تاج هستند.
حالا اینبار هم قاعده به همین منوال داره به پیش میره.
حالا اینبار هم شما مواجه میشید در این نگاه مدرنیته که در نهایت اومانیسم و انسان گرایی را پدید میاره.
حالا قرار هست به جای اون سر در میان تاج که خدایی وجود داشته خدای در آسمان ها اینبار انسان در میان اون تاج سر بزاره و جایگاه اون رو از آن خود بکنه.
حالا شما مواجه میشید با این نگاه انسان گرایی که انسان رو محور و ملاک همه چیز در جهان قرار دارد.
اینکه قاعدتا در دل این افکار تا چه اندازه مضراتی وجود دارد برای جهان، برای تمام جانداران، برای آزادی.
خب خیلی میشه دربارش صحبت کرد.
اما ما اینجا بیشتر میخوایم در باب این تقابل صحبت کنیم.
این تقابل میان نگاه مدرنیته، نگاه انسانگرایی با فرهنگ غالب سنتی در ایران.
همون فرهنگی که در قسمت های گذشته سعی کردیم دربارش صحبت کنیم.
همون فرهنگ اسلامی.
همون فرهنگ پیشا اسلامی.
همون فرهنگ زرتشتی پیشا زرتشتی.
فرهنگ هایی که ما تحت عنوان صوفی گری شیعی گری در ایران میشناسیم.
خرده فرهنگ هایی که وارد این فرهنگ شده و اصولا تمامی این نگاه ها که در مجموع این فرهنگ غالب رو در ایران ساخته.
حالا ما در باب این تقابل ها بیشتر میخوایم صحبت بکنیم تا اینکه بخوایم خود فرهنگ عمومی رو به نوعی مورد کنکاش قرار بدیم که میشه در باب اون هم ساعت ها صحبت کرد.
اما مواجه میشیم با این فرهنگ مدرنیته ای که حالا وارد ایران میشه.
خب طریقه ی وارد شدن این نگاه ها به ایران برای همه ما روشن هست.
حالا ما با جماعتی روبه رو هستیم که دارن میبینن پیشرفت هایی که جامعه ی اروپایی به وجود آورده حالا دارن یک قیاسی با خودشون در این نگاه ها به وجود میارن.
حالا دارن میبینن که چگونه جامعه ی اروپایی از اون منجلاب بزرگی که درش گیر کرده بوده در قرون وسطی، در دوران سیاه.
حالا با به وجود اومدن این تفکر ها در راه تعالی و پیشرفت چگونه برای خودش پیشرفت رو به وجود آورده و چگونه زندگی جمعی رو بهتر کرده؟
چگونه نگاه خودش رو متفاوت کرده در باب قانون.
حالا داره صحبت از این میکنه که ما باید قوانین تازه رو از دل ارتباطات انسان ها به وجود بیاریم و کشف بکنیم.
حالا قرار نیست ما ایستا تا آخر دنیا در پی همون قوانین گذشتگان به پیش برویم.
حالا ما باید در راستای این پیشرفت زندگی جمعی خودمان تلاش بکنیم.
حالا مواجه میشویم با اینکه کشورهای قدرتمندتری را به وجود بیاوریم، زندگی جمعی و رفاه جمعی را بالاتر ببریم.
حالا در راستای این رفاه جمعی تلاش کنیم.
حالا انسان هایی بودند که با این اتفاق روبه رو می شدند.
یعنی شما وقتی به تاریخ مشروطه ایران و گذشته مشروطه ایران روبه رو می شوید، می بینید که جماعتی بودند که با این تصاویر مدرن در جهان روبه رو شدند.
حالا دیدند که چگونه مردمی توانستند از این باتلاق بزرگ و عمیق بیرون بیایند.
حالا توانستند این نگاه های مذهبی را به نوعی دور بکنند.
حالا توانستند یک جهانی پیرامون تلاش های خودشان در راستای تعالی خودشان به وجود بیاورند.
حالا شما مواجه میشوید با این جماعت که با دیدن این اتفاقات و این ترقی هایی که درون جوامع اروپایی اتفاق افتاده، سعی کردن یک مابه ازای در ایران بوجود بیارن.
سعی کردن بیان و به کشور خودشان به شرایط خودشان نگاه بکنند و حالا بفهمند که مشکل در کجاست.
ببینند که چگونه این سد بزرگ و این مرداب بزرگ سنت اینها را به این اعماق لجنزار کشانده.
چگونه این نگاه اسلامی باعث شده که اینها تا این اندازه در خود فرو بروند؟
این پلی است که میان مدرنیته و اصولا ایران و سنت ایران و فرهنگ غالب ایران اتفاق می افتد.
جماعتی که حالا برای تحصیل، برای تجارت به کشورهای اروپایی می روند، به سراسر جهان می روند، به جهان پیشرفته ای می روند که حالا این تغییرات را در خودش به وجود آورده و این نگاه تازه را به وجود آورده در پی این تعالی و پیشرفت گام بر می دارد.
حالا با توجه به رویت این دنیای تازه، حالا سعی می کند که این تغییرات رو وارد چرخه ایران و اون فرهنگ ایرانی بکنه.
اما خب قاعدتا یک سنگ بزرگی در برابر این نگاه وجود دارد.
یعنی ما یک سنتی داریم در ایران که تحت عنوان مثلا اسلام میشناسیم.
حالا یک اسلام شیعی است که قاعدتا در برابر این نگاه های متفاوت ایستادگی میکند.
همان طور که تمامی این جوامع در وهله اول بزرگترین مبارزه شان را با همین نگاه های مذهبی کردند.
یعنی شما میبینید که حالا این تغییرات در ابتدای خودش در ابتدای جریان رنسانس ما مواجه هستیم که در ابتدا سعی در تلطیف نگاه های مذهبی داشتند.
یعنی شما در ابتدا تغییرات را در دل همان مذهبیون میدیدید.
حالا وقتی به رنسانس رجوع میکنید میبینید که چگونه کشیشانی بودند که حتی سعی کردند یک سری تغییراتی را در نگاه های مذهبی بیاورند و به نوعی یک نوع اصلاح طلبی در نگاه های مذهبی از ابتدا شکل می گیرد.
بزرگترین مخالفان هم قاعدتا همین مذهبیون بود.
حالا هرچقدر این جریان بیشتر و بیشتر به پیش می رود، هر چقدر انسان ها خواستن گام های بیشتر و فراتری را در راستای علم، در راستای دانش، در راستای تغییرات در راستای نگاه درست به جهان، در راستای تغییرات قانون بردارند، سد محکم و استوار در برابرشان آن جامعه ای بوده که قدرت را در اختیار داشته، همتای تمام نگاه ها و همه تغییرات که جماعتی که در قدرت است قدرت را در اختیار گرفته، قاعدتا در برابر هر تغییری ایستادگی می کند چرا که هر تغییری مترادف با نابود شدن جایگاه و پایگاه آنهاست.
حالا ما با ایرانی هم روبه رو می شویم که قاعدتا این سنت و این جایگاه مذهبی و این نگاه مذهبی قدرت را در اختیار دارد، جایگاه درستی را در اختیار دارد و حاضر نیست که این جایگاه را به این سادگی ها از دست بدهد.
و ما مواجه می شویم با این تقابلی که میان سنت و مدرنیته وجود داشت.
خب این سیر تاریخی و این تقابل قاعدتا قابل درک است.
همان طوری که در اروپا اتفاق افتاده ما باید شاهد یک همچین نگاهی هم در ایران میبودیم.
این موضوع ساده ای است و قابل درک و لمس نیست که خب جزو بدیهیات است.
یعنی شما میتوانستید این را به سادگی هم حدس بزنید؟
قدرتی که در اختیار این نظام سنتی هست قاعدتا در برابر آنها ایستادگی میکند و در پشت آن جامعه ای قرار میگیرد که.
در پی باورهای آنها گام برمیدارد و قاعدتا همدستی خودش را با شاهان و پادشاهان خواهد داشت و حاضر نیست وارد این وادی تغییر بشود.
تغییری که جایگاه آنها را به لطمه میزند، خدشه بهش وارد میکند.
پس ما قاعدتا این را میدانستیم و یک همچین اتفاقی هم جزو بدیهیات بود و خب ایران هم در راستای همین حرکت داشت تلاش میکرد.
داشت تلاشی میکرد برای تقابل برای رسیدن.
قاعدتا گام ها یک به یک برداشته می شد و قاعدتا این اتفاق در پی جریان افتادن در بین توده های مردم بود.
قرار بود توده ها تغییر کنند و کم کم این قدرت جنبه ی بیرونی پیدا بکند.
یک الیتی وجود داشته باشد که این الیت با تلاش هایی که میکنند تغییراتی را در اجتماع و در زندگی فردفرد انسان ها بکنند.
همانگونه که ما در باب تعالیم صحبت کردیم، اینکه این تعالیم هست که قرار هست فرهنگ ها رو تغییر بده، حالا قرار هست کم کم وارد وادی ای بشن که بتونن قانون گذاری بکنند، با استفاده از قانون هم همین کار ها رو بکنن.
حالا شما مواجه میشید با تاریخ ایران که در نهایت ما رو با یک مسئله ای به اسم مشروطه میرسونه.
حالا این مشروطه هستش که راه درست مردم برای رسیدن به اون اهداف و باورهای خودشون رسیدن به اون تغییرات هست اما ناگهان برگه تغییر میکنه.
حالا شما شاهد دوباره قدرت گیری یک دیکتاتوری تازه میشید.
حالا یک دیکتاتوری تازه ای که سعی میکنه این عوامل مدرنیته رو از بالا به پایین به مردم اقناع بکنه.
یعنی ما صحبت کردیم پیرامون این موضوع.
اینکه وقتی ما وارد مبحث مدرنیته می شیم خب ما می دونیم که اینها یک تقابلی با مباحث سنتی همواره داشت.
اصلا اصولا این نگاه متفاوت و متمایزی که در دل اومانیست و انسان گرایی و نگاه های مدرن هست قابل شهود هست.
در برابر نگاه های سنتی ای که در دل مذاهب و ادیان مختلف وجود داره.
ما در باب ادیانی صحبت می کنیم که تمام حقیقت رو به نزد خودش می دونه.
خودش رو دانای کلی می دونه که از همه چیز خبر داره و نیازی به دانستن بیشتر هم نداره.
اما در برابرش یک نگاه تازه ای وجود داره که خود رو نادان می دونه و در پی کسب کردن این علم بر میاد.
حالا در باب نگاه به قانون قرار هست که این قانون همواره در جریان باشه، جاری و ساری باشه.
به واسطه روابط مردم دوباره و دوباره نوشته بشه بازنویسی بشه.
حالا قرار هست که اون جایگاه های سنتی که همه قدرت رو در اختیار میگرفتند و جماعتی در برابرشان مثل بنده و برده بودند تغییر بکنه.
حالا قرار هست که نگاه ها بیشتر و بیشتر نزدیک به برابری بشه، بیشتر نزدیک به آزادی ها بشه.
آزادی و برابری رو ما بیشتر لمس بکنیم.
خب قاعدتا جماعتی که در برابرمان بودند میدونستند که اینها موضوعاتی نیست که بتونن در برابرش تاب بیارن.
اینها موضوعاتی هست که سراسر اصول اونها رو زیر سوال میبرد.
اما این اتفاقات قرار بوده به مرور زمان روی بده.
قرار بوده که در تغییراتی که بین مردم اتفاق می افتاده حالا این ارزش ها تغییر بکنه، بزرگ و بزرگتر بشه، جماعت بیشتری بهش باورمند بشن و در نهایت ما رو به اون تغییرات بزرگ برسونه.
این سری داره رویه خودش رو به پیش میبره.
یعنی شما با انقلاب مشروطه میتونستید این رویه رو ببینید که سیر صعودی دارد اما به یک باره با قدرتگیری رضاخان حالا شما مواجه میشوید با این شکل متفاوت.
حالا قرار هست که تمامی این اتفاقات از بالا اتفاق بیفتد و تمامی این تغییرها از بالا اتخاذ شود.
حالا قرار هست این ضدیت بادین تبدیل به یک ضدیت کورکورانه و احمقانه بشود.
حالا قرار هست تمامی سمبل ها و نماد های این تغییر فرهنگی به شکل کاریکاتور گونه ای و به قدرت و زور و جبر اعمال بشه.
حالا قرار هست اگر ما می بینیم که برای وارد کردن یک بخش مهمی از اجتماع تحت عنوان زنان برای برابر دانستن اون ها برای رسیدن به برابری ها، ما نیاز داریم که پوشش اون ها مثلا تغییر بکنه تا اون ها کم کم وارد این صحنه اجتماعی بشن تا هم حقوق برابری داشته باشن، هم چرخ این جامعه بهتر و روان تر به گردش در بیاید.
حالا ما یک شکل کاریکاتورگونه ای از این رو داریم که سعی میکنیم همه رو حجاب از سرشون بکشیم و به یک باره واردشون کنیم.
تا چه اندازه این نتیجه عکس میتونه داشته باشه؟
تا چه اندازه میتونه ما رو از اون اصل و بنیان حقیقی دور کنه؟
حرکتی که در طول تاریخ به واسطه حرکتی که از پائین و از توده ها اتفاق افتاده و مردم رو کم کم تغییر داده تا اون نوک هرم رو هم تغییر بدن.
حالا اینبار از بالا اون هم به شکل اشتباه و احمقانه ای داره اتفاق می افته.
حالا نتایج عکس شروع میشه که ما باهاش روبه رو میشیم.
حالا این تقابل بین سنت و مدرنیته از اون شکل سنتی خودش که یک جماعت خاصی باشند تحت عنوان دینداران شکل خودش رو از دست میده.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با تاریخ ایران با تاریخ مشروطه ایران میتونید کتاب های پیرامون این رو ببینید و ببینید که چگونه مردم در اون تاریخ مشخص در دلشون داشته یک نقدی نسبت به دین شکل میگرفت.
نقدی به جایگاه و پایگاه روحانیت شیعی داشته شکل میگرفت.
حالا با نگاه متفاوت و منتقدانه داشت به آنها نگاه میشده.
اما با قدرتگیری رضاخان حالا میبینید که چرخه عوض میشود.
حالا شما مواجه میشوید با پادشاهی که دارد به اینها ظلم میکند.
اینها در جایگاه مظلوم قرار میگیرند و مردمی که قاعدتا همواره طرف مظلوم وایمیستن.
قاعدتا کثیر مردم حاضر نیستند طرف ظالم بایستند و حالا این جایگاه و پایگاه داره تغییر میکنه.
حالا نگاه منتقدانه رو خود این شکل روحانیت میگیره.
حالا اونها هستند که در موضع ضعف و مظلومیت قرار دارند.
حالا اونها هستند که برخی از حرف های مردم رو میزنند.
حالا اونها هستند که این نگاه نقادانه رو دارن شکل میدن.
حالا شما مواجه میشید با این ملغمه ای که وجود داره از سنت و مدرنیته.
حالا از یک سو شما مواجه هستید مثلا با محمد رضا شاه پهلوی حالا سعی میکند عناصر کاریکاتوری از مدرنیته یعنی عناصر مهم و اصلی و کلیدی نیستند.
مثلا اینکه شما سینمایی را داشته باشید که مثلا نیمه پورن باشد و موضوعات پورنوگرافی در آن مطرح شود.
اینها موضوعات مهم مدرنیته که خب قاعدتا نیستند.
قاعدتا موضوعات مهم تری از اینها وجود داره برای تغییر، برای شکوفایی، برای تعالی.
برای اینکه انسان ها نگاه نقادانه ای داشته باشند، نگاه به تغییر داشته باشند، نگاه ایستای خودشان را به دور بیندازند.
حالا شما مواجه میشوید با یک جامعه مدرنی که سعی میشود یکسری از عوامل مدرنیته و عوامل کاریکاتوری مدرنیته بهش تزریق بشه.
اون هم به زور با تحمیل چیزی که خاص عموم مردم نیست.
حالا شما میبینید که چگونه این تقابل بیشتر و قدرتمند تر میشه.
حالا شما مواجه میشید با این ملغمه ای که هیچ تعریف درست و مشخصی رو نسبت به مدرنیته ندارد.
اگر مدرنیته در راستای آزادی های سیاسی داره گام برمیداره در راستای آزادی بیان داره گام بر میداره.
این اصول اصلا قابل اتکا نیست.
در این نگاه اصلا قرار نیست که آزادی های سیاسی داشته داده بشه.
قرار نیست که ما در یک ساختار سیاسی ای که بیشتر میل به دموکراسی داشته باشه گام برداریم.
قرار هست همون دستاورد ما در انقلاب مشروطه زیر پا گذاشته بشه.
حالا ما مواجه بشیم با یک جایگاهی به اسم شاهنشاهی که این جایگاه باز فراقانونی داره عمل میکنه و تمامی اون قوانین رو زیر پا میذاره، تمامی آزادی ها رو داره زیر پا میزاره.
حالا شما مواجه میشید با تشکیل یک حزب تک حزبی که همه قدرت رو در اختیار بگیره و هر گونه آزادی و استقلال سیاسی رو از مردم بگیره.
بدترین خفقان ها رو بوجود بیاره و اون اصول ابتدایی و اصلی که در این نگاه تازه و مدرن به جهان وجود دارد که همتای دموکراسی را زیر پا بگذارد.
دستاوردهایی که این نگاه و نگاه مدرن به جهان یعنی همان مشروطه داشته را پایمال کند و یک سری عناصر کاریکاتوری از این نگاه را به مردم عطا کند که اتفاقا منافات فرهنگی هم داشتند با من.
یعنی حالا شما باعث میشوید که آتش به باروت این جنگ بزنید.
حالا شما این تقابل را صد چندان میکنید.
حالا این دو قشر را بیشتر و بیشتر در برابر هم قرار میدهید.
حالا توده ها حتی بیشتر میل به آن و کششی به آن نگاه دارند.
من پیرامون این موضوع و انقلاب مشروطه تا تاریخ پیروزی جمهوری اسلامی و بعد تر از آن در یک ویژه برنامه ای تحت عنوان ایران صد ساله صحبت کردم که در آنجا سعی کردم خیلی.
با تشریح بیشتری پیرامون این اتفاقات صحبت بکنم.
میتوانید با مراجعه به آن ویژه برنامه هم بیشتر دربارش اطلاعات کسب کنید و یا اینکه کتاب های تاریخی و مسلما موثق رو پیرامون این موضوعات بخونید تا یک نگاه بهتری داشته باشید که چگونه آن نگاهی که در پی مدرنیته بوده، فارغ از آن تضاد ذاتی که بین این دو نگاه یعنی نگاه به مدرنیته و نگاه به سنت وجود داشته، با عواملی که در قدرت بوده اند مثل محمد رضا شاه، مثل رضا شاه.
حالا یک آتش دو چندانی به جنگ و دعوای این ها داده شده با توجه به اینکه حالا توپ هم در اختیار اون جماعتی است که در جبهه سنت دارند تلاش میکنند.
حالا با بها دادن بیش از حد آن ها، حالا با این تضاد و تناقضی که میان این دو پادشاه وجود دارد، یعنی از یک سو ما شروع میکنیم به قلع و قمع کردن این مذهبیون و بعد یک پسری روی قدرت میاد که به اون ها میدان بیشتری میده.
حالا اعتقادات مذهبی بیشتری هم داره، حالا میدان دار اون ها هستند.
در اون طیف های فکری که ما پیش از انقلاب داشتیم.
یعنی چپی ها و ملی گراها و مذهبیون.
حالا میدان اصلی در اختیار همین مذهبیون هست.
مذهبیون هستن که بیشترین قدرت رو دارن.
حالا در دانشگاه های کشور به سادگی تدریس میکنند.
جایگاه و پایگاه علمی بهشون داده میشه.
مساجد شون یک نیروگاه قدرتمندی ست برای صحبت کردن و عرض اندام کردن در برابرشون.
ملی ها به سادگی به زندان می افتند.
به خفقان میرن.
حتی بزرگترین نماد این ملی گراها که مصدق باشه که کار.
عجیب اون شاید ملی کردن صنعت نفت بوده.
حالا به سادگی به حصر خانگی میره.
بردن اسم و نامشون هم میشه یک گناه بزرگ و یک جرم بزرگ سیاسی.
کسانی که همداستان و همراه با او بودند به سادگی اعدام شدند.
حالا در قبال چپی ها بدترین نگاه ها در قبالشون اعمال میشه.
اون ها همتای تروریست ها نام میگیرند.
بدترین شکنجه ها و بدترین اتفاق ها و اعدام ها در قبال اون ها انجام میشه اما مذهبیون به سادگی میتونن راه رو به پیش ببرن.
مذهبیون که در جایگاه مظلوم قرار گرفتند در دوران رضا شاه که در باب این مساله میشه ساعت ها صحبت کرد.
اما در مجموع ما داریم در باب یک مساله مشخص صحبت میکنیم و اون هم مفهوم مدرنیته هست که حالا در یک جامعه ای مثل جامعه ایرانی با توجه به عناصر مختلف تاریخی حالا باعث شده یک شکل تازه ای به میان بیاد.
حالا ما مواجه میشیم با یک شکل تازه ای که در نهایت یک ملغمه ای ست از سنت و مدرنیته.
یک تقابل دائمی است بین این دو.
و بد تر از همه چیز این که شما مواجه میشید با جذب موضوعات بد و نفی موضوعات خوب.
حالا در دل این مدرنیته.
با توجه به این نگاهی که داده شده در یک قسمت گذشته ای هم در بابش صحبت کردم.
این که شما مواجه میشید با این فرهنگ ضدیت این فرهنگ ضدیتی که در موضوعات نگاهی به فرهنگ مدرنیته هم به همین شکل است.
یعنی شما مواجه میشوید که حالا یک فرهنگی است برای ضدیت با سنت، حالا میرود میگردد موضوعات بد را پیدا میکند.
موضوعات بدی که صد در صد مخالف و در برابر این نگاه سنتی است.
حالا ما داریم یک تقابلی را میبینیم که بیشتر اوقات در پی نابود کردن یکدیگر بر میآید.
حالا تبدیل به یک فرهنگ ضدیتی میشود که به راحتی موضوعات بد را جذب خودش میکنه.
حالا ما یک کلنجار دائمی را داریم بین این دو نگاه میبینیم که ریشه و مصدر آن هم خیلی ساده است.
شما وقتی این قدرت را از بالا اعمال میکنید، آن هم با یک نگاه احمقانه، حالا باید شاهد یک همچین دستاوردی هم باشید.
حالا میتوانید به سادگی ببینید که امیال مردم چگونه تغییر پیدا میکند، چگونه جایگاهها عوض میشود؟
حالا شما با مردمی رو به رو هستید که آن بدنه اصلی به سمت و سوی همین جماعت سنت گرا میرن.
حالا سنت گراها هستند که میداندار هستند و در نهایت برآیند کلی این نگاه ها یک نگاهی است که اینگونه ما را در یک ملغمه ای قرار داده که بیشتر در جذب بدی ها و زشتی های موضوعات باشیم.
حالا حتی اگر در فرهنگ سنتی خودمون هم موضوعات خوبی وجود داره، اون ها رو نفی بکنیم.
در فرهنگ مدرن هم در پی جست و جوی اون نقاط منفی و زننده اش باشیم.
چرا که این فرهنگ ضدیت هست که در ما زنده شده.
نکات مثبت فرهنگ هم به سادگی به واسطه اون ضدیت از میان برداشته میشه.
یک قدرت از بالا که سعی کرده این فرهنگ رو غالب بر مردم بکنه و در طول تاریخ موفق به این کار نشده، تنها و تنها ما رو دورتر و دورتر از اون حرکت جمعی و اجتماعی کرده.
ما در مجموع مواجه میشیم با نفی این فرهنگ و مبدل شدن به دشمن.
حالا شما در نهایت دارید میبینید این فرهنگ به جایی رسیده که فرهنگ مدرنیته با توجه به تمام دستاوردهایی که برای بشریت داشته و زندگی انسان ها را قاعدتا به یک مرحله ای بهتر از گذشته رسانده، در باب تمام موضوعات بهش نگاه بکنید.
دستاورد هایی که این نگاه داشته.
نگاهی که تحت عنوان مثلا دموکراسی ما میشناسیم.
برابری که قاعدتا نسبت به گذشته خیلی بیشتر و بیشتر شده.
آزادی که قاعدتا نسبت به گذشته بیشتر و بیشتر شده قاعدتا به اون حد اعلا و درست خودش نرسیده.
اما قاعدتا گام برداشتن به سوی بهتر شدن.
من بارها در باب این موضوع صحبت کردم که این اعتقاد تازه انسانی که ما تحت انسانگرایی میشناسیمش یا به عنوان مدرنیته میشناسیمش، یکی از بزرگترین اصولی که به انسان ها داده این ایستا نبودن هست.
این حق پنداشتن خود هست.
اینکه شما در پی پیشرفت و تعالی باشید.
اینکه دریچه هایی باز باشد برای تغییر.
این بزرگترین دستاورد است حتی اگر دستاورد هایی که بدست آورده هم گاها بعضیاشون بد باشه گاهی بعضی هاشون منزجر کننده باشه در برابر آزادی باشه.
اما وقتی این دریچه باز هست که شما بتونید تغییر به وجود بیارید پس این یک روش درست نیست.
اون چیزی که ما در ادیان هیچ وقت ندیدیم در اون نگاه سنتی در اون فرهنگ سنتی ندیدیم.
اما حالا ما مواجه میشیم با یک بخش فرهنگی که حالا غرق در این سنت داره نفی میکنه این فرهنگ رو و اون رو مبدل به دشمن کرده.
چیزی که ما داریم به سادگی در جمهوری اسلامی هم به کرات میبینیم.
این لقلقه دشمن گفتن هم در برابر همین فرهنگی است که ما تحت عنوان فرهنگ مدرن میشناسیم.
حالا این فرهنگ مدرن رو در تمامیت در پی از میان بردنش هست.
این مبدل به یک بخش فرهنگی و مبدل به یک المان فرهنگی در بین مردم هم شده در بین بخشی از مردم شده.
حالا اینکه آیا غالب هست یا نه موضوعیست که باید دربارش تحقیق بشه.
ما بیشتر درباره اش بدیم اما قاعدتا طیف های فکری رو به وجود آورده.
طیف فکری ای که نفی میکنن کلیت اون فرهنگ غربی رو.
حالا در برابرش اون فرهنگی که ما تحت عنوان فرهنگ ضدیت صحبت کردیم، در قسمتی که پیرامون خرده فرهنگ ها بود سعی کردیم و صحبت کردیم.
یه تصویری دادیم در باب این فرهنگی که فرهنگ ضدیت هست.
حالا یه بخشی هم اضافه شده که به همین واسطه در پی جذب اون فرهنگ مدرنیته تمامی عناصر بدش هست و حالا هر عنصر مثبتی هم که در این فرهنگ سنتی و فرهنگ غالب داره رو هم از میان میبره و فقط و فقط در پی نابود کردن است.
و حالا ما یک جنگ دو سویه ای رو بین این دو فرهنگ داریم که بیشتر از هر چیزی به فرهنگ غالب اون مردم داره لطمه میزنه.
پس قاعدتا فرهنگ تقابل میان سنت و مدرنیته.
یه موضوعی هست که میشه دربارش ساعتها صحبت کرد.
در ویژه برنامه ایران صدساله من سعی کردم در باب این نگاه و گستره ای که اتفاق افتاده از نقطه ای که پیش از مشروطه در بین مردم شکل گرفته تا در نهایت قدرتگیری سلسله پهلوی و در نهایت رسیدن به جمهوری اسلامی.
این تقابل رو تا حدی دربارش صحبت کنم.
اما قاعدتا باز هم میشه درباره اش صحبت کرد چون موضوع مهمی است و فرهنگ ایرانی رو تحت تاثیر خودش قرار داده و حالا ما امروز مواجه میشیم با این طیف های مختلف فکری که هر کدوم به نوعی در این تقابل و در این جنگ بی پایان دارن دست و پا میزنن.
گاها خود رو تمام قد شیفته اون فرهنگ کمونیستی می دونن.
بدون هیچ گفتاری حاضرند تمامی صحبت ها رو به جان و دل قبول کنند و خود رو برده اون نگاه بکنند بدون هیچ انتقادی به اون نگاه.
حتی کار بالاتر بره و خود را سرباز این نگاه و سرباز قدرت هایی که این نگاه را در اختیار دارند، کشور هایی که این قدرت ها را در اختیار دارند بشوند.
عده ای که تمام قد در برابر این فرهنگ ایستادگی می کنند و اون رو دشمن میدونن.
همتای نگاهی که جمهوری اسلامی و عوامل و قشون و قبیله جمهوری اسلامی داره و جماعتی که حالا در این بین به وجود اومده در راستای ضدیت با این فرهنگ.
فرهنگ جمهوری اسلامی که در پی جذب حتی نکات منفی فرهنگ های مدرنیته و خرده فرهنگ های دیگر هست.
و حالا ما با یک همچین ملغمه و بلبشویی روبه رو هستیم که در دل این تضاد و این جنگ بی پایان بوجود اومده.
خب مطمئنا میشه باز هم در باب این مساله صحبت کرد و در آتی هم گفتیم یه ویژه برنامه ای داریم تحت عنوان مدرنیته که سعی میکنیم در اون برنامه بیشتر و بیشتر در باب مدرنیته صحبت کنیم و قاعدتا شاید قسمت هایی پیرامون این تقابل هم وجود داشته باشه.
اما تا اینجا فکر میکنم در این ویژه برنامه و در این قسمت مشخص از این ویژه برنامه کافی صحبت کردن پیرامون مدرنیته.