خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما سعی کردیم در باب عناوینی که باعث سلطه گری جمهوری اسلامی شده صحبت بکنیم.
عناوینی که جمهوری اسلامی رو پدید آورده و در طول این سالیان باعث شده که اینها بتونن مستدام در جای خودشون باقی بمونن.
به نوعی اون عوامل قدرت جمهوری اسلامی و عوامل بوجود آورنده جمهوری اسلامی و در کنار اون عواملی که باعث شده جمهوری اسلامی بتونه بقا داشته باشه.
یک به یک در قسمت های مختلف ما سعی کردیم در باب این عناوین صحبت بکنیم و توی این قسمت مشخصا نوبت به ولایت فقیه رسیده که یکی از ارکان اصلی و مهم و ابتدایی اصولا شکل گیری جمهوری اسلامی و فرای اون مستدام بودن جمهوری اسلامی هست.
ولایت فقیهی که خب قاعدتا در جهان برای اولین بار مطرح شده و ما برای اولین بار با یه همچین مفهوم مشخصی روبه رو شدیم.
اما از نظر معنایی به شدت با دیگر استبداد هایی که در طول تاریخ شکل گرفته اند مترادف و هم معنا بوده.
یعنی شما وقتی مثلا نزدیک میشید به پادشاهان یا امپراطوران جهان و اون دایره قدرتی که داشتند و اون دایره استبدادی ای رو که تشکیل دادند، حالا میبینید که مترادف با اون ولایت فقیه هم همین کار رو کرده.
اما خوب قاعدتا یک نقطه تمایزی داره که اون نقطه تمایز در عناوین دینی مطرح میشه.
خب قاعدتا بیشتر شما با این معنا رو به رو شدید که ما وقتی صحبت از استبداد میکنیم، حالا یه جایی ما با استبدادهای شخصی روبهرو هستیم.
یک جایی با استبداد هایی هستیم که توامان با یک ایدئولوژی مشخصی داره راه رو به پیش میبره و یک جایی.
حالا این ایدئولوژی مشخص داره از باورهای کهن انسان ها و ادیان و اون خدای تصویر شده نشات میگیره که خب قاعدتا خطرناک ترین و وحشتناک ترین اونهاست.
ما مابه ازایی از این استبداد های دینی رو در سراسر جهان باهاش رو به رو شدیم.
یعنی وقتی به کتب تاریخی مثلا مراجعه میکنیم در باب اروپای پیش از عصر روشنگری و رنسانس رو به رو میشیم.
میبینیم که بله استبداد دینی در اونجا هم قدرت داشته اما با نقطه های تفاوتی نسبت به این جمهوری اسلامی و این ولایت فقیه مشخص.
یا مثلا در دل خود اسلام وقتی رو به رو میشید با مبحث استبداد و دینی که در خیلی از کشورها وجود داشته و کماکان هم وجود داره.
حالا ما یه سری تفاوت ها میبینیم دیگه.
مثلا وقتی به دوران عثمانیان و آن قدرتمندی اسلام سنی که توسط عثمانیان ارائه شده به جهان روبه رو میشیم، حالا میبینیم که خلیفه و پادشاه و خلیفه و سلطان هست که در کنار هم به نوعی استبداد رو در اختیار گرفتن.
اما حالا ما یک نوعی همبستگی بین این دو رو میبینیم که از دل این ولایت فقیه به وجود میاد که حالا در آینده بیشتر و بیشتر دربارش صحبت میکنن.
اما خوب این ولایت فقیه که به نوعی یکی از بنیان های اصلی جمهوری اسلامیست و بدون اون جمهوری اسلامی معنایی نخواهد داشت از کجا شکل میگیره؟
خوب قاعدتا ریشه ی فکری برمیگرده به اسلام.
اما چیزی که به عرصه ظهور رسید و بیشتر و بیشتر جا باز کرد و در نهایت انقلاب 57 رو رسوند به جمهوری اسلامی که امروز ما میشناسیم.
خوب قاعدتا خمینی هست با اون کتاب ولایت فقیه اش که پیرامون این نگاه صحبت کرده.
خوب اون دسته از افرادی که قاعدتا در پیش از انقلاب خمینی رو به نوعی یک تمایلی از یک رهبر معنوی تصور میکردند که حالا قراره بیاد و این حرکت جمعی مردم رو به پیش ببره و در نهایت هم به کناری بنشینه و به قول خودش بره در قم یک گوشه ای عبادت بکنه و این صحبت ها خب به نوعی فارغ از اون فهم درست بودند.
یعنی حتی تلاشی هم برای فهم درست نداشتن.
چرا که خمینی صحبت هاش رو خیلی روشن و ساده و صریح در همون کتاب ولایت فقیه کرده و اصولا پایه گذار این نگاه ولایت فقیه هم خودش هست.
در اون کتاب مشخص هست و کسی هم که با آثار و نوشته های خمینی به نوعی نزدیکی و قرابتی داشته باشه و یا دو بار این کتاب رو خونده باشه، میتونه به سادگی برسه که.
پس ریشه اصلی انقلاب همین رسیدن به یک حکومت دینی و مذهبی شیعی بوده تحت قدرت و سلطه ولایت فقیه که اصولا این نگاه که یک نوع نگاه تازه ای هم هست در دل شیعیان جهان رو.
خمینی دربارش صحبت کرده و هر کسی که قرار بود در اون دوران یه تصویری نسبت به خمینی و آینده خمینی و انقلابی که قرار هست داشته باشه میتونسته به این معانی برسه.
حالا منظور از اینکه یک نگاه تازه ای است در دل تشیع و این نگاه ولایت فقیه به چه معناست؟
خب ما میدونیم که اصولا اسلام یک دین سیاسی است.
یعنی کسی نمیتونه کتمان بکنه که اسلام دین سیاسی است.
اصولا وقتی شما به اسلام نگاه میکنید به اون ریشه ابتدایی اسلام و پیدایش اسلام نگاه میکنید.
میبینید که موضوع کاملا سیاسی است.
به حیات پیامبر اسلام که نگاه می کنید می بینید که تمام موضع گیری های او سیاسی است و در نهایت تمامی تلاش های او به رسیدن به حکومت ختم میشود و در نهایت ما میبینیم که حالا یک حکومتی را هم تشکیل میدهد.
در همان ابتدا با رفتن به مدینه حکومت خودش را تشکیل میدهد و بعد از پیروزی بر قریشیان حالا میرود و حکومت خودش را در مکه و سراسر عربستان هم شکل میدهد و بعد از آن هم دنبال کنندگان او هم به همین شکل رویه را به پیش بردند.
یعنی شما با خلفای راشدین که رو به رو میشوید، همه و همه در وادی حکومت بودند و اصولا اسلام دین سیاسی است.
اما وقتی ما نزدیک به مبحث شیعه میشویم، حالا قضیه یک مقداری متفاوت میشود چرا که با توجه به داستانهایی که شیعیان مطرح میکنند، اعتقاد دارند که حق آنها در آن نقطه ابتدایی توسط.
اهل سنت که حالا بزرگان اهل سنت به حساب می آیند مثل ابوبکر و عمر و عثمان غصب شده یعنی حکومتی که از آن علی و فرزندانش بوده توسط اینها غصب می شود و اینها به حکومت نمی رسند و بعد بعد از آن هم خب قاعدتا همه دربارش یک چیزهایی شنیدیم که یک به یک این ها یا کشته می شوند یا مسموم می شوند یا به زندان می افتند و در نهایت همه و همه هم شهید می شوند و همه هم حقوقشان غصب شده.
حقوق حقه ای که برای خودشان قائل بودند به عنوان رهبری و دخالت در سیاست.
اینها همه دست به دست هم میده تا شیعیان یک نگاهی داشته باشند نسبت به سیاست که خود را جدای از سیاست بدانند و اصولا آن نگاهی که به امام زمان هم داشتند به همین شکل بوده.
به نوعی جهان را جهان زشتی ها تصویر می کنند که حالا قرار هست یک امام زمانی بیاد و تمام این زشتی ها را زیر و رو کند و جهان زیبایی را تصویر کند و در طول سالیان متمادی هم نگاه غالب شیعیان نسبت به سیاست همین نگاه بوده به نوعی دوری از سیاست و درگیر نشدن در متن اصلی سیاست اما مداخلاتی داشته اند و در نهایت بستری را فراهم کردند برای رسیدن به حکومت امام زمان.
اما اینها در تاریخ مطمئنا نوساناتی داشته یعنی ما وقتی مثلا مواجه میشویم با صفویان در ایران که به نوعی بنیان گذار این شیعه امروزی است.
شیعه ای که ما تحت عنوان شیعه سیاسی میشناسیم، حالا میبینیم که نه آن نگاه شیعهگری حالا به چاشنی حکومت هم نزدیک میشود.
حالا سعی میکند با آویزان شدن به آن نگاه شیعه گری، حالا یک حکومتی تشکیل بدهد، ایران را یکپارچه بکند و در نهایت حکومت شیعی را دوباره بنیانگذاری بکند و به نوعی شیعه گری را هم مداخله بده در سیاست.
شاید با نگاهی به این مسئله مشخص یعنی از اون نگاه ابتدایی که ما درباره اش صحبت کردیم که حالا شیعیان خود را دور از سیاست تصور کرده اند و بعد از آن با اتفاقات ریز و درشتی که در طول حیات اسلام افتاده، حالا ما رو به یک جایی میرسونه که در صفویان دوباره اینها پا به عرصه ظهور میزارن و به نوعی بنیان گذاری این شکل تازه ای از اسلام شیعی رو میکنه.
خب خیلی از کتاب های حدیثی که ما باهاش روبرو میشیم تاریخ هایی که نوشته شده در همین دوران قدرت مندی صفویان هم اتفاق افتاده به نوعی یک بازنگری دوباره ای برای شیعیان تصویر میشه که حالا اینها رگه هایی از سیاست داشته چرا که قدرت در اختیار یک پادشاه شیعه بوده و با نگرش ها و به نوعی با ایدئولوژی شیعی سعی کرده این کشور رو به پیش ببره.
حالا اینها یک نوع کورسوی امیدی در دل این ها میده تا بیشتر و بیشتر نزدیک به وادی حکومت بشن.
هر چند که در اون دوران هم نقش و رنگ و دستی هم در این سیاست داشتن اما نه به این عنوان که بخوان قدرت اصلی رو در اختیار بگیرن.
وقتی ولی رو به رو میشید شما حالا با نگاهی که تحت عنوان اون نگاه خمینی مطرح میشه حالا دیگه میل به رسیدن به تمامیت قدرت رو داره.
حالا میل به این داره که تمامی قدرت رو از آن خود بکنه.
یعنی اون قدرت سیاسی توامان گره خورده با نگاه مذهبی و ایدئولوژی شیعه گری.
حالا بیاد و تمام قدرت رو برای خود بکنه.
همون اتفاقی که در صدر اسلام توسط محمد افتاد یعنی محمدی که حالا سعی کرد حکومت رو در اختیار بگیره و حالا با وارد شدن به این چرخه مشخص سیاسی، اون نگاه ایدئولوژی و مذهبی خودش رو چاشنی بکنه و قوانین رو از اون بگیره و اصولا نوع زیست بشری رو از اون استخراج کنه و حالا حکومت و سیاست را هم در اختیار داشته باشد تا با زور کامل و استبداد نهایی که در اختیار دارد، حالا اوامر خودش را و اوامر خدا را به پیش ببرد.
در نگاه خمینی و آن انقلابی که قرار بود در 57 رخ بدهد هم قضیه به همین شکل بود.
حالا ما مواجه میشویم با خمینی که کتاب ولایت فقیه را مینویسد و اصولا مبانی فکری خودش را مطرح میکند که ما باید در سیاست دخالت داشته باشیم و اصولا باید قشر روحانی بیاید و قدرت را در اختیار بگیرد.
به نوعی ریشههای فکری ولایت فقیه برگرفته از همین نگاهی است که در صدر اول برمیگردد به خود اسلام خود محمد.
اصولا دین اسلام که دین سیاسی است، فارغ از اینکه مذهب شیعه به واسطه اتفاقاتی که در طول تاریخ برای حسین میافتد، برای مختار میافتد، برای دیگر شخصیت های مهم تاریخ شیعه می افتد و آن اتفاقاتی که پیرامون مثلا هارون الرشید و امام هشتم مثلا شیعیان می افتد و قس علی هذا.
دیگر همه موضوعاتی که ما پیرامون این شیعیان می شناسیم باعث این دوری از سیاست می شود اما باز هم میل به رسیدن به قدرت سیاسی و اصولا این سیاسی بودن دین اسلام را در خود می دیدند تا با صفویان و قدرت گیری آنها بیشتر و بیشتر به آن دامن بزنند و در نهایت یک نگاه تازه ای را به وجود بیاورند.
یک نگاهی که در دل شیعیان هست و حالا میل به رسیدن به قدرت و سیاست و حکومت را دارد و در نهایت هم خمینی این نگاه چندین صد ساله را سعی کرده به یک شکلی زیر یک پرچم بیاورد و در نهایت هم در انقلاب به این آمال و آرزوهای خودش برسد.
پس یک ریشه مذهبی و شیعی را ما در دل این داریم.
حالا فارغ از این که یک به نوعی پرانتزی رو هم میشه باز کرد در اینجای بحث و رسید به مبحث امام زمان که حالا ما سعی میکنیم در باب امام زمان هم به صورت مجزا صحبت بکنیم.
اما ریشه هایی که ما تحت عنوان این نگاه ولایت فقیه میشناسیم به نوعی نزدیکی و قرابتی رو با مبحث امام زمان داره.
به این معنا که ما وقتی نزدیک میشیم به موضوع امام زمان، خب امام زمان در اون دورانی که بوجود میاد با توجه به شرایطی که در اون دوران برای شیعیان وجود داشته به نوعی بیانگر این نگاه هست که حالا ما باید از سیاست دور بشیم تا در آتی اون معصوم ما ظهور بکنه و شرایط رو درست بکنه.
یکی از عوامل عمده ای که باعث شده که این نگاه شیعه گری نسبت به سیاست دور بشه همین مبحث امام زمان هست.
یک مبحث مشخصی که حالا میگه اگر دنیا دنیای ناکامی و زشتی و پلیدی و ظلمت هست ما به عنوان شیعه ی علی.
حالا قرار هست که بنشینیم در یک کناری در برابر این ظلم ها ایستادگی نکنیم.
به فکر رسیدن به حکومت نباشیم چرا که معصومین ما اینگونه از میان رفتند و کشته شدند و حق و حقوقشون گرفته شده تا در نهایت یکی از فرزندان همین ائمه ای که خاندان عصمت و طهارت هستند بیان و قدرت رو در اختیار بگیرن.
این اون عامل اصلی بوده که این ها از سیاست دور شدند.
اما همین عامل در نگاهی که بعدها توسط اون نگاه تازه شیعه گری در صفویان شکل میگیره حالا تغییر میکنه.
حالا داره به شیعیان یک نگاه تازه ای تزریق میشه که شما باید به میدان بیایید و حکومت رو بگیرید تا شرایط رو فراهم کنید تا اون امام زمان ظهور بکنه.
یعنی یک ایدئولوژی مشخص، یک هدف مشخص، یک نگاه مشخص، یک معنای مشخص تحت عنوان امام زمان.
حالا دو وسیله دو راه تازه رو باز میکنه.
دو هدف مشخص متفاوت رو باز می کنه.
حالا ما با شیعیانی روبرو هستیم که حالا قرار هست وارد سیاست و حکومت بشن تا بستر رو فراهم کنن تا این امام زمان به میدان بیاد.
پس وقتی ما به ولایت فقیه و به این نگاه نزدیک میشیم میبینیم که یک سری عوامل عمده ای در شکل گیری اون نقش داشته.
یک قاعدتا زندگی پیامبر هست.
اصلا هدف از بوجود اومدن اسلام هست.
اسلام حقیقی که از نقطه ابتدایی میل به حکومت داشته میل به سیاست داشته.
سیاسی ترین دین جهان بوده قاعدتا.
خب پس قاعدتا در آتی هم همین نگاه بیشتر و بیشتر قدرتمند تر میشه و در دل شیعیان هم پیش میره.
دومی قاعدتا همین قضیه ی امام زمان هست.
حالا امام زمانی که قرار هست یه عده ای از شیعیان راه و بستر رو فراهم کنند تا او حکومت رو به دست بگیره.
حالا حکومتی که میتونه از آن و در اختیار شیعیان باشه برای رسیدن به اون مهدی موعود.
نگاهی که در کمی پیشترها متفاوت از این بوده به نوعی اونها رو به سکون و سکوت وا میداشته تا خود اون مهدی موعود بیاد و جهان رو تغییر بده.
اما حالا با این نگاه تازه ای که در دوران صفویان شکل میگیره، این نگاه تغییر میکنه و در نهایت به ولایت فقیه نزدیک میشه.
ما وقتی نزدیک به مبحث ولایت فقیه میشیم، یکی از عوامل مهم و عمده ای که ما باهاش به نوعی درگیر میشیم اون طبقه ایست که قرار هست حکومت رو در اختیار بگیره.
ما در طول تاریخ مواجه بودیم با حکومت هایی که یک طبقه ای رو حاکم بر جهان کردند.
حالا حکومت هایی که اون طبقه ثروتمند رو در تمام جهان تقریبا صاحب قدرت کردند.
یا مثلا اون نگاه هایی که ما تحت عنوان کمونیسم میشناسیم که قرار بر این بوده که کارگران بیان و قدرت را در اختیار بگیرند و در جاهایی این اتفاق افتاده و در جاهایی نیفتاده.
حالا ما مواجه هستیم با یک نگاهی که تحت عنوان ولایت فقیه مطرح میشه تا طبقه حاکم طبقه روحانیت باشه.
حالا قرار هست که این آخوندهایی که در دل اسلام به نوعی راهکار دهنده شیعیگری هستند حالا بیان و قدرت رو هم در اختیار بگیرن.
یکی از عوامل مهمی که ما تحت عنوان ولایت فقیه میشناسیم همین حاکم شدن طبقه روحانیت هست.
یعنی ما یک راس هرمی رو میشناسیم تحت عنوان ولایت فقیه که خب قاعدتا باید یک سری خصوصیاتی داشته باشه که اون خصوصیات قاعدتا مذهبی است.
حالا باید یک مجتهد فقیهی باشه که از اون جایگاه بالای دینی برای خودش برخوردار باشه و به نوعی راس هرم مذهب و دین باشه و حالا قرار هست اون طبقه ای که حکومت می کنند هم همین طبقه وابسته به.
همین فقیه و مجتهد باشه.
حالا قرار هست که این طبقه آخوند ها و روحانیون بیان و قدرت رو در اختیار بگیرن.
یعنی یکی از ریشه های اصلی که اصولا ما رو نزدیک می کنه به مفهوم ولایت فقیه همین حاکمیت روحانیت است.
ما به ازاء هایی در جهان داشته.
خب قاعدتا ما وقتی نزدیک می شیم به اتفاقاتی که مثلا در برای اهل سنت افتاده.
یعنی حکومت هایی که تحت سلطه اسلام سنی اتفاق افتادن.
مثل مثلا عثمانیان.
شما روبرو هستید با این طبقه روحانی که قدرتمند میشه.
اما گفتیم یک تفاوتی وجود داره.
اون تفاوت این هست که حالا این ها قدرت رو به نوعی دوگانه در اختیار دارن.
یعنی شما وقتی نزدیک میشید به عثمانیان یا اتفاقاتی که در اروپا افتاده تحت سلطه مسیحیان، حالا میبینید که یک پادشاهی در اون نوک قدرت هست.
یک وزرایی در اونجا وجود دارند که حالا این وزرا فارغ از اون نگاه با اینکه مذهبی هستند و دینی هستند به اسلام اعتقاد دارند.
مثلا سنی هستند یا اونها مسیحی هستند.
اما بالاخره یک نگاه های عرفی متفاوتی هم دارند.
یا در نگاه های اروپایی که در اون اتفاقات در قرون وسطی هم افتاده به همین شکل هست.
یعنی ما مواجه هستیم با یک سیستمی که دوجانبه هست.
از یک سو یک نگاه نیمه عرفی مذهبی هست که تحت عنوان پادشاه و وزرا تشکیل میشه.
یک نگاهی هم هست که تحت عنوان اون طبقه روحانیت هست که قدرت رو در اختیار داره.
یعنی شما خلیفه و سلطان رو در برابر هم می بینید؟
اما حالا نگاه ولایت فقیه داره این رو از میان می بره.
حالا قرار هست که در نقش پادشاه همون طبقه روحانی قرار بگیره.
حالا قرار هست که به جای اون گروه دو جانبه، هر دو گروه هم مذهبی باشن.
هر دو گروه هم روحانی باشن که ما داریم این رو می بینیم.
یعنی در همون سال های ابتدایی یه مقداری خمینی در باب این مساله صحبت کرده بود و به نوعی نشون داده بود که حالا نمی خواد طبقه روحانی رو درگیر کنه.
با همون نگاه های پوپولیستی ابتدایی برای اینکه بتونه اون جامعه رو همسو با خودش بکنه اما بلافاصله این چرخه رو تغییر داد.
یعنی به عنوان مثال با همین نگاه ساده ای که میشه نگاه کرد، ما از یک سو رهبری رو داشتیم، از یک سو نهاد ریاست جمهوری رو داشتیم.
حالا خیلی ساده می تونید ببینید که چگونه از دوران مثلا خامنه ای که حالا رییس جمهور میشه رفسنجانی و خاتمی، همه و همه باز هم متصل به همون قشر روحانی هستند یا حتی اگر این بین ما کسی رو مثل احمدی نژاد رو هم داریم.
او هم غرق در مباحث امام زمان و این مسائل هست که به نوعی او هم به نوعی جزو این طبقه روحانیت میتونه به حساب بیاد.
فارغ از اون درس هایی که اون ها خوندن و نخوندن.
حالا ما مواجه می شیم که یک طبقه یکدستی است که همه و همه جز اون طبقه مذهبی شیعه روحانی هستن که تمام قدرت رو در اختیار میگیرن.
یعنی وقتی ما نزدیک به مسئله ولایت فقیه میشیم فارق از اون نوک هرم که جای پادشاه رو گرفته که با قدرت هایی فراتر از حتی پادشاهان و امپراطوران جهان هست، حالا با یک بعد مذهبی و ایدئولوژیکی تمام قدرت رو هم در اختیار میده و اون نهایت استبدادی است که ما تحت عنوان استبداد دینی میشناسیم که خیلی خیلی میتونه وحشتناک تر از نگاه های استبدادی دیگه باشه.
یعنی ما یک نگاه استبدادی رو داریم که یک شخصیت خودکامه میاد و قدرت رو در اختیار میگیره و اون یک فردی است که حالا مستبد هم هست.
یک جایی ما میبینیم که شخصی که اومده با توجه به یک ایدئولوژی مشخص حالا این قدرت رو در اختیار گرفته.
مثل مثلا اون جامعه های کمونیستی که یک شخصیت مستبد مثل استالین میاد و قدرت رو در اختیار میگیره با یک ایدئولوژی مشخص که این ایدئولوژی به نوعی زمینی است برای مردم هست.
اما یک جایی شما مواجه میشید با یک مستبدی که حالا میاد و این قدرت استبدادی خودش رو از یک ایدئولوژی الهی و آسمانی میگیره که برای یک جماعتی مقدس است، غیر قابل عدول هست، هیچ نقدی بهش وارد نیست.
کوچکترین نقد باعث شرک و کفر میشه.
حالا میبینی که تا چه اندازه میتونه این نگاه وحشتناک تر از گذشته باشه.
با دیگران قابل قیاس نباشه؟
تا چه اندازه می تونه جامعه رو رو به افول ببره؟
همانگونه که ما در این جمهوری اسلامی و شرایطی که ساخته میتوانیم آن را به وضوح ببینیم.
پس وقتی ما نزدیک به مبحث ولایت فقیه می شویم با یک حکومت استبدادی روبه رو می شویم که حالا همه چیز را از آن خود کرده، تمامی قدرت را در اختیار دارد.
شباهت های بیشماری به نظام پادشاهی دارد.
همان پادشاه در قدرت است.
همان پادشاهی که در برابر کسی پاسخگو نیست و همه قدرت را در اختیار می گیرد بدون هیچ گونه مسئولیتی.
همان چیزی که ما امروز در جمهوری اسلامی به وفور می بینیم.
یک خامنه ای در قدرت است که تا به حال با خبرنگاران مصاحبه نکرده، در برابر هیچ کس پاسخگو نیست.
هیچ وقت، هیچ مجلسی، نه مجلس خبرگان، نه مجلس شورای اسلامی، هیچ مجلسی در هیچ جایگاهی تا به حال نیامده تا این کارکرد او را مورد کنکاش قرار بده، مورد نظارت قرار بده، سئوالی بکند، نقدی بکنه، اشتباهی رو مطرح بکنه.
او در برابر این اشتباهات پاسخگو باشه.
یک دریایی از حقوق رو داره بدون هیچ گونه مسئولیتی.
یک دریای بیکرانی از اختیارات رو داره.
بدون اینکه بخواد در برابر کسی پاسخگو باشه.
اون نقشی که ما شاید در امپراطوری های گذشته می دیدیم.
یعنی در هزاران سال پیش امپراطور هایی که در جهان وجود داشتند.
پادشاهان مستبدی که وجود داشتند همچین جایگاهی رو در اختیار داشتند.
نه در جهانی که ما امروز میشناسیم که حالا قرار هست اون شخصیت اولی که قدرت رو در اختیار میگیره یه ناظرانی داشته باشه.
حتی شده به عنوان یک شمایلی از نظارت.
حالا شما مواجه میشید با این استبداد بیکرانی که جا پای همان امپراطوران گذشته گذاشته با این تفاوت که حالا قدرت مذهبی را در اختیار دارد و ایدئولوژی مذهبی را در اختیار دارد.
حالا حکم خودش را حکم خدا می داند، مترادف با حکم خدا می داند.
و خب گفتیم که چگونه این ولایت فقیه آن نگاهی که در دل اهل سنت وجود داشت و حالا خیلی متفاوت تر و خیلی استبدادی تر دارد تصویر می کند.
ما در حکومت های مذهبی ای که پیش از جمهوری اسلامی وجود داشته، این ادغام مذهب و سیاست و این استبداد دینی را دیده بودیم.
اما نه به این شکل لجام گسیخته خودش.
فقط و فقط در دوران همان پیامبر می توانیم این نوع نگاه استبداد دینی را ببینیم.
یعنی خود پیامبری که به عنوان شخصیت اول مذهبی است، حالا مبدل می شود به شخصیت اول سیاسی کشور.
حالا حکومت و مذهب به نوعی در خرد هم مدرن میرن، جزئی از هم میشن، غیر قابل انتقاد و جداسازی میشن.
حالا شما با یک حکومتی رو به رو هستید که همه قدرت رو در اختیار داره بدون اینکه بشه بهش نقدی کرد.
هر نقدی از او مصادف است با کفر و شرک در برابر خدا ایستادن.
محاربه با خدا کردن.
شما مواجه هستید با یک حکومتی تحت عنوان جمهوری اسلامی که می بینید اعتراضات مردم پیرامون هر موضوعی رو یعنی از قیمت بنزین در نظر بگیرید تا حجاب اجباری تا هر موضوع دیگه ای رو مترادف با محاربه با خدا میدونه.
یعنی اون نهایت استبدادی که میتونیم ما تصویر کنیم.
حالا اگر در اهل سنت هم همین نگاه وجود داشته حالا یک پادشاهی هم بوده که در کنار اون نگاه مفتی که تصویر میشه اون خلیفه ای که تصویر میشه حالا بتونه یک عرض اندامی هم بکنند.
هرچند که آنها هم بسیار بسیار نزدیک به هم بودند اما حالا این دو قوه متفاوت از هم در یک جایگاه قرار گرفت و آن نهایت استبداد را تصویر کرد.
اصولا وقتی ما در باب جمهوری اسلامی صحبت میکنیم، این واژه ولایت فقیه گره خورده با معنای جمهوری اسلامی است.
اصولا جمهوری اسلامی بدون ولیفقیه موجودیتی نخواهد داشت.
یعنی شما اگر ولایت فقیه را از جمهوری اسلامی بخواهید جدا بکنید، دیگر ما این جمهوری اسلامی تحت این شرایط را نخواهیم شناخت و جمهوری اسلامی وجودیت خودش گره خورده با همین مفهوم ولایت فقیه میداند.
یکی از عوامل اصلی سلطه گری جمهوری اسلامی بر جامعه، یکی از عوامل اصلی پیدایش جمهوری اسلامی و اصولا آن قبایی که برای خمینی ساخته بودند تا او را همچون خدا بپرستند و این جایگاه و پایگاهی که او بنیانگذارش بود، این نگاه را به وجود آورده بود.
یعنی در کتاب خودش درباره اش صحبت کرده بود و اصولا میل به این شکل از حکومت را در خود می دید که به نوعی برگردد به صدر اسلام و دوران محمد و حالا هر فقیهی بتواند جاپای محمد بگذارد تا قوانین الهی و این ایدئولوژی مسموم شیعی را به پیش ببرد.
حالا سعی کرد تا این قبای ساخته شده به دست مردم را به تن بکند و این نگاه را به جا بگذارد تا سالیان سال مردم.
در این وادی از حماقت غرق بشوند و راه و چاره ای هم نداشته باشند.
شما مواجه می شوید با این نگاه ولایت فقیه که جمهوری اسلامی را اصلا به وجود آورده و جمهوری اسلامی را معنا کرد.
حالا می بینید که در گوشه و کنار اگر کسی در باب ایستادگی در برابر جمهوری اسلامی صحبت می کند و در باب این ولایت فقیه صحبت نمی کند.
می توانید به سادگی این مفهوم را بفهمید که اصولا جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه معنایی نخواهد داشت.
یعنی اگر نوک هرم به نوعی نوک پیکان انتقادات او نسبت به وجودیت جایگاه ولایت فقیه است، یعنی جمهوری اسلامی را قبول ندارد و اگر به نوعی صحبت از این حرف می زند و در کنارش جمهوری اسلامی را هم رسمیت می دهد، بدانید که کاملا در یک فریب بی انتها صحبت می کند.
در یک فریبی که محال و دور از واقع هست، خیال و اوهام هست چرا که جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه که جمهوری اسلامی نخواهد بود.
جمهوری اسلامی تمامی معانی حضور خودش را، وجود خودش را گره زده با ولایت فقیه.
می تواند این ولایت فقیه به نوعی شورایی تشکیل بشود و یک هیئت مثلا سه نفره یا پنج نفره جای اون رهبر یکتا رو بگیرن اما باز هم در ماهیت اصلی خودش تغییری به وجود نمیاره.
چون ما داریم درباب یک جایگاه و پایگاهی صحبت میکنیم که فراقانونی عمل میکنه و هیچ گونه مسئولیتی رو قبول نمیکنه و هیچگونه پاسخگویی رو نخواهد داشت چون هیچ نظارتی بر او شکل نمیگیره.
یعنی شما مثلا مواجه میشید با مجلس خبرگان که قرار هست ناظر بر اعمال رهبری باشه، قرار هست که بتونه حتی او رو عزل بکنه.
حالا شما مواجه میشید با یک هیئتی که قرار هست بر کار رهبر نظارت داشته باشه اما دائما در حال مجیزگویی از او هست.
فرای اون شما مواجه میشید از انتخاباتی که حالا اینقدر این داستان استبداد در هم خورده و به نوعی مضحک هست که بیانش هم احمقانه است.
یعنی مقاماتی که قرار هست.
صلاحیت شون تأیید بشه و در اون نوک هرم اون شورایی که قرار هست صلاحیت این ها رو قبول بکنه رو خود همون رهبر انتخاب کرده.
اینقدر این کمدی دیگه غیر قابل بیان هست که واقعا وقت تلف کردنه که ما بخوایم در باب این چرخه مستبدانه انتخابات احمقانه در جمهوری اسلامی صحبت بکنیم.
اما فارغ از اینها ما با یک پایگاهی روبه رو هستیم که همه قدرت رو در اختیار گرفته و همه اون قدرتی که در اختیار پادشاهان و امپراطوران بوده، حالا با این تفاوت که داره از یک ایدئولوژی الهی این قدرت رو جذب میکنه و حالا هر نوع پرسشگری در برابر این نگاه مترادف با کفر و شرک هست.
یعنی شما با خود اون مذهب روبرو هستید که خود مذهب اسلام و دین اسلام و مذهب شیعی صحبت از این میکنه که شما هر گونه تشکیکی داشته باشید نسبت به اسلام، نسبت به باور اسلامی کافر هستید.
اصلا اصولا شک کردن در این آیات الهی شما رو به کفر میرسونه.
حالا همین پایگاه رفته قدرت رو در اختیار گرفته.
حالا همین نوع نگاه هست که با نوعی اتصال به این ایدئولوژی الهی حالا همه قدرت رو هم در اختیار گرفته.
خیلی ساده است که شما میبینید این استبداد بی انتهایی که در جمهوری اسلامی وجود داره و هر نوع پرسشگری رو هم مترادف با مرگ و محاربه با خدا میدونه، هر اعتراضی تفسیر به فساد فی الارض میشه و خیلی ساده هم میبینید که آدم ها رو اعدام میکنند و میکشند و از میان برمیدارن.
چرا که این نگاه برگرفته از همون نگاه مستبدانه در ابتدا است.
حالا در قسمت های آتی هم بیشتر و بیشتر در باب این مساله صحبت میکنیم.
در باب عناوین دیگری که در این هژمونی جمهوری اسلامی وجود داره و در نهایت هم یک تصویری برای رسیدن به آزادی در همین ویژه برنامه هم مطرح خواهیم کرد.
هر چند که در ویژه برنامه های دیگر هم درباره اش بیشتر صحبت کردیم.