سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست.
با شما هستم.
این قسمت پنجم از ویژه برنامه مسخ انسان هست و ما قراره توی این قسمت در باب اقتصاد و کار صحبت بکنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما در باب عناوینی صحبت کردیم که هر کدوم باعث کنترل انسان ها و تسخیر انسان ها شد.
صحبتمون هم این بود که قاعدتا در اون نوک هرم سیاسی تمام کشور ها از این عناوین استفاده میکنن برای اینکه انسان ها رو به استثمار خودشون در بیارن.
برای اینکه اون نوعی که میخوان انسان ها حرکت بکنن حالا وابسته به هر ایدئولوژی که اون حکومت وقت داشته باشه میتونه متفاوت باشه.
اصولا عناوینی که باعث این کنترل شدن انسان ها میشه به چند عنوان مهمش در این ویژه برنامه ارجاع میدیم و دربارشون صحبت میکنیم و توی این قسمت مشخص هم قرار هست در باب مسئله اقتصاد صحبت بکنیم.
در باب کار کردن در معنای اخص کلمه صحبت بکنیم.
اینکه تا چه اندازه این مسئله اقتصاد و کار مبدل به یکی از این عوامل مسخ شدن انسانها شده.
اینکه انسانها چه جوری کنترل زندگیشون رو، حیات و ممات خودشون رو و اصولا آینده زندگی خودشون رو در اختیار این قدرتمندان و زورمندان میدن که به واسطه مسائل اقتصادی و ساختاری که به وجود آوردن همه چیز رو در اختیار خود بگیرن.
خیلی هم معطوف به اون نوع حکومت های مشخص اقتصادی نیست.
یعنی ما صرفا در باب حکومت های کاپیتالیستی صحبت نمی کنیم.
قاعدتا در همون نظام های کمونیستی هم به بدترین شکل ما شاهد این نوع نگاه ها هستیم.
خیلی تفاوت نمی کنه اون نوع نگاه.
چرا که اصولا هر دوی این تفکرات در نهایت به فکر کنترل انسان ها هستن. هستند.
در قسمت گذشته که پیرامون سیاست بود هم صحبت کردیم و گفتیم که درون نظام های سیاسی هم همتای آن.
مسئله ای که میتوانیم خیلی ساده ببینیم که بعضی از این حکومت ها که مستقیم میان و اعلام میکنن که ما اومدیم تا مردم رو کنترل کنیم.
نمونه بارز همین جمهوری اسلامی.
حالا به واسطه اون نگاه مذهبی و ایدئولوژیک رو در خودش داره میاد و مستقیما میگه ما برای کنترل کردن وارد میدان شدیم و در کنارش حکومت هایی هستن که نه این موضوع رو اذعان نمی کنن اما دقیقا دارن همون کنترل گری رو به پیش می برن.
حالا سعی میکنن به اون شدت و حدت گذشته مردمان رو از زیر تیغ بگذرونن.
حالا سعی میکنن با یک نوای تازه، با یک ندای تازه، با یک صدای تازه مردم رو به این حصر و اسارت بکشونن.
در وادی اقتصاد هم قضیه به همین شکل هست.
حالا شما مواجه میشید با یک نظام سرمایه داری که مستقیما داره اعلام میکنه اصولا یک نگاه ابزاری نسبت به انسان ها دارد.
اصولا نوک هرمی را در برابر خودش نقش داده و آن هم اعتلای در زمینه اقتصادی است.
رسیدن به آن پیشرفت هایی که تعریف کرده حالا از انسان ها استفاده ابزاری می کند.
حالا خیلی مستقیم داره این کار رو انجام میده و حالا در اون نگاه خودش هم مشخصا اعلام میکنه که مثلا روی کارگر این اندازه ارزش و اعتبار دارن.
در برابر شما مواجه میشید با اون نظام های کمونیستی که حالا شاید در صحبت و در اون نقطه ابتدایی صحبت از این بکنن که نه کارگر ارزش داره، ارزشمند هست، کارش ارزشمند هست و قس علی هذا که قاعدتا همه شماها شنیدین دربارش.
اما پشت پرده همون رفتار های حکومت های کاپیتالیستی را هم داره انجام میده.
حتی به مراتب بدتر و وحشتناک تر.
یعنی موضوع اصلی در این ویژه برنامه و در این قسمت مشخص پیرامون اقتصاد در باب یک نوع از حکومت ها به واسطه داشتن یک نوع نگاه اقتصادی نیست چرا که قاعدتا مشترک است بین تمام این نوع از حکومت ها.
اصولا از این اقتصاد به عنوان ابزار استفاده می کنند برای مهار مردم، برای اینکه بتوانند این افسار را از مردم بدست بگیرند، برای اینکه بتوانند مردم رو به اون سمتی که میخوان ببرن، برای اینکه بتونن کنترل رو در اختیار داشته باشن.
تمام این نوع حکومت ها به واسطه های متفاوتی با ابزارهای متفاوتی که در اختیار دارند این رویه رو به پیش میبرند.
پس خیلی نوع نگاه اقتصادی این حکومت ها دخیل نیست چرا که در نهایت یک هدف رو دنبال می کنه اون هم کنترل گری بر مردم هست اون هم احاطه داشتن بر زندگی انسان ها هست و حالا این ابزار قدرتمند اقتصادی برای مهار انسان ها در میدان هست تا اینها بتونن جولون بدن و اون کاری که میخوان رو به پیش ببرن و کنترل گری و اون مسخ نهایی که میخوان از انسان داشته باشن رو به پیش ببرند.
حالا گاها در این مطلبی که ما داریم صحبت میکنیم شاید اشاراتی به نظام های کاپیتالیستی داشته باشیم.
جایی هم اشاره ای به نظام های کمونیستی داشته باشیم.
قاعدتا چون خیلی دوست ندارم در این ویژه برنامه ها در باب جزئیات صحبت بکنم و بیشتر دوست دارم در باب کلیات صحبت بکنم.
خیلی ریز نمیشم و هر بار مثال رو مستقیما نمیگم.
اما خب هر کسی با اون اندازه ای که میتونه برداشتی داشته باشه نسبت به صحبت ها میتونه مابه ازاء هایی رو در حکومت های کاپیتالیستی یا سوسیالیستی هم برای خودش به وجود بیاره.
شما وقتی با مساله اقتصادی رو به رو میشید یکی از مهمترین و بارزه های اصلی اون ساختن طبقات اقتصادی است که به وجود.
یعنی در راستای این تحمیق جمعی در راستای این کنترل جمعی، اولین پلکانی که ما در برابر خودمون داریم ساخته شدن این طبقات اقتصادیست.
طبقات اقتصادی که به فراخور تمام طبقاتی که در طول تاریخ بین انسانها ساخته شده شکل گرفته، یعنی قاعدتا یک ریشه ابتدایی داشته که من بارها در ویژه برنامه های مختلف در نگاه های مختلف و در کتاب های مختلف درباره اش صحبت کردم.
اینکه وقتی ما می رسیم به نوک هرم و این طبقه سازی ها ناخوداگاه نگاهمون به اون نگاه یکتا پرستانه خداپرستانه معطوف میشه که به نوعی بانی این نوع نگاه های طبقاتی بوده.
یعنی شما وقتی نگاه می کنید به ادیان، به نگاه خداباورانه، به اون چیزی که ما تحت عنوان فرهنگ خدا میشناسیم به وجود آورنده این طبقات بوده، یک نوک هرمی رو در بالا قرار داده و ما به طول تاریخ در نقاط مختلف شاهد این طبقه سازی های مختلف و متنوع هم بودیم.
هر بار یه طبقه خاصی بوجود اومده یک بار مومن و منکر بوجود اومده، یک بار زن ومرد، یک بار فقیر و غنی و الی آخر و حالا ما شاهد این نوع نگاه و این ارزشگذاری طبقاتی هستیم که وارد نظام های اقتصادی شده.
یعنی انسان ها با اون نگاه ابتدایی به اون ریشه سازی که اتفاق افتاده حالا میان یه سری مابه ازا هایی هم در جهان های دیگه ی خودشون بوجود میارن در نظام اقتصادی هم بوجود میارن و این شروع گر اون مهار انسان هاست.
یعنی شما وقتی روبه رو میشید با ساخت این طبقات حالا دارید اون نمای کلی و اون فونداسیون اصلی و ابتدائی رو میبینید در راستای کنترل کردن آدم ها.
یعنی شما مواجه میشید با این طبقه سازی ها.
طبقات مدام در حال ساخته شدنه.
یعنی شما وقتی به یک نظام اجتماعی نگاه میکنید تفاوتی هم نمیکنه.
چه در ساختار هایی که پایه های اقتصادیش کاپیتالیستی چه سوسیالیستی.
در هر دو شما شاهد این طبقات هستید.
یعنی شما در نظام های سوسیالیستی هم این طبقات رو میبینید؟
دیگه کسایی که عضو اون حزب هستن از مرتبت بالاتری برخوردار هستن.
حالا در نظام های سرمایه داری اون کسی که ثروت بیشتری داره، قدرت مالی بیشتری داره، به نوک هرم ها قاعدتا دست پیدا میکنه.
در ساختار سیاسی این طبقات دست پیدا میکنه و شما مدام در حال ساخته شدن این طبقات هستیم.
این طبقات هر روز بزرگ و بزرگتر میشن، هر روز فرودستان بیشتری هم به وجود میارن و این نوک ابتدایی و ساخته شدن این سازه بزرگ و غول پیکر در راستای کنترل انسان هاست.
به وجود امدن این طبقات میتونه بزرگترین دست بالا رو برای حکومت ها داشته باشه تا بتونن انسان ها رو در اختیار بگیرن.
حالا هرچقدر بحث رو بیشتر جلو ببریم بیشتر و بیشتر وارد این قضیه میشیم.
اما باید در این نقطه ابتدا بدونیم که بوجود امدن این طبقات بزرگترین کمک رو در راه مهار کردن انسان ها برای حکومت ها، قدرت ها و هر کسی که بخواد از این بهره لازم رو ببره بوجود میاره و اصولا این طبقات به مردم میآموزد که باید فرمانبرداری بکنن.
برای رسیدن به طبقه بعدی باید تلاش کنن.
باید اصول این طبقات رو قبول بکنن.
به نوعی باید در ابتدا قبول بکنن که همچین بازیای وجود داره.
همچنین قواعد و قوانینی داره تا حالا بتونن درون اون به اون نقاط بالاتر برسن.
شما قبل از این که این قوانین رو قبول کنید و این ساختار رو قبول کنید اصلا وارد این بازی نمیشید.
یعنی اگر قرار باشه زیر این میز بزنید این میز دیگه در جریان نخواهد بود که حالا شما بخواید درونش رقابت بکنید.
و حالا مردمانی هستن که این تبعات رو قبول میکنن.
این بازی و این قانون رو قبول میکنن و وارد این وادی برای رقابت میشن تا در نهایت بتونن اون مرتبت بالاتر رو بدست بیارن.
و حالا ما شاهد دوباره یک لوپ پر تکرار هستیم برای ساخته شدن و مهار شدن انسان ها.
حالا مردمانی هستن که مهار میشن و قبول میکنن این ساختار رو برای رسیدن به مرتبت بالاتر.
و این اون نقطه ابتدایی و آغازین برای مهار کردن انسان هاست.
حالا در دل این شما مواجه میشید با این غرق کردن انسان ها در کار شما در نظام های سوسیالیستی یا کاپیتالیستی تفاوتی نمیکنه.
عنصر کار مبدل به یکی از باارزش ترین موضوعات زندگی میشه.
حتی گاها شما شاهد هستید مثلا نظام ها و اون نگاه کمونیستی که در ابتدا برای مثلا احقاق حقوق کارگران وارد میدان شده حالا به یک نقطه ای میرسه که کار رو مبدل به مقدس ترین رفتار ها میکنه.
خوب در نقطه ابتدایی قابل فهم بود.
ما قرار بود که کار رو به عنوان محور تولید ثروت قرار بدیم و اعتقاد داشته باشیم که اصولا اگر ثروتی سرمایه ای به وجود میاد بواسطه کار کارگر هست.
حالا به این واسطه بیاییم و ارزشگذاری کنیم تا کارگران به حقوق خودشون برسن.
اما در این نظام ساخته شده حالا کار مبدل به یک موضوع قدیس وارانه ای میشه.
تبدیل به یک الهه ای میشه که باید مردمان تمام زندگیشون رو صرف این بکنن.
حالا دیگه قرار نیست مردم به فکر کار دیگری باشن و زندگی بکنن.
اصلا معنای زندگی تهی میشه.
دیگه شما مواجه نیستید با زندگی کردن.
عناصری که در زندگی مثل محبت کردن، ارتباط داشتن، ارتباطات انسانی، ارتباطات عاشقانه.
اینا هیچکدوم دارای ارزش نمیشه.
تنها موضوع مقدس ساختن هست.
کار کردن هست، ابزار ساختن هست.
چیزی که ما مواجه هستیم در جای جای جهان در حکومت های کمونیستی یا کاپیتالیستی تفاوتی نمیکنه.
ارزش همه چیز نهفته در کار هست.
اصلا انسان ها بزرگترین هویت خودشون رو به واسطه همین کارشون بدست میارن.
شما شاهد انسان هایی هستید که حالا اگر هویتی داره اون هویت ابتدایی خودش رو نه به واسطه نوع نگاهی که به جهان داره، نه به واسطه باور هایی که داره، نه به واسطه کارهایی که میکنه، نه به واسطه کمکی که میرسونه یا ارزش هایی از این دست.
نه به واسطه چهارچوب اخلاقی که داره تنها و تنها به واسطه شغلی که داره.
حالا تمام هویت خودش رو از همین شغل میگیره.
حالا در این طبقات اجتماعی ساخته شده میتونه در اون جایی قرار بگیره که این شغل به اون قرار داده و بهش اجازه داده تا در اون قرار بگیره.
یعنی شما شاهد این هستید که اگر شغل بهتری داشته باشید در این طبقات اجتماعی جایگاه بهتری دارید، بهره مندی بیشتری دارید و در زندگی با رفاه بیشتری هم زندگی خواهید کرد.
پس حالا شما شاهد این تقسیمات هستید.
حالا در دل این طبقاتی که ساخته شده شما جایگاه خودتون رو میخواید بدست بیارید و تلاش میکنید تا اون جایگاه رو بدست بیارید.
تنها منبع برای رسیدن به این جایگاه ها میشه.
چی میشه کار کردن؟
حالا ارزش این قدیسه کار بالا و بالاتر میره و شما شاهد مملکت های مختلف ملت های مختلفی هستید که همه زندگی رو در کار میبینند.
شبانه روز دارن کار میکنن، اصلا ارزش گذاری هاشون بر پایه کار کردن هست و خب در نهایت این کار قرار هست چیزی بوجود بیاره و اون ثروت هست.
حالا میبینید که ارزش گذاری در نهایت به ثروت میشه.
یعنی در یک جامعه کاپیتالیستی سرمایه دار اون کسی که بیشترین سرمایه هارو داره با ارزش ترین انسان ها به حساب میاد.
حالا در یک حکومت کمونیستی که به نوعی همه بدبخت هستند و بیچاره اون کسی که بیشترین میزان کار رو انجام میده که باارزش ترین انسان هاست.
حالا شما شاهد این هستید که هرکسی بیشتر کار بکنه با ارزش تر هست.
در حقیقت هر دوی این نگاه ها در راستای از میان بردن زندگیست.
اون زندگی که ما به عنوان زندگی میشناسیم اون لحظه ای که میتونه محبت جریان داشته باشه، عشق جریان داشته باشه، زندگی جریان داشته باشه، روابط جریان داشته باشه، همه ی این ها از معنا تهی میشن و جای خودشون رو به ثروت به کار کردن و عناوینی از این دست میدن و حالا ما شاهد انسان های بیشماری هستیم که در این کارکردن غرق میشن.
شما شاهد این پوسیدگی و فرسودگی جمعی هستید.
یعنی میبینید که انسان ها چگونه دارن از معنای زندگی خودشون تهی میبینن.
دو شیفت کار میکنن شبانه روز کار میکنن.
در این کلانشهرهای بزرگ جهان شما شاهد این فرسودگی مدام انسان ها هستید.
که چجوری زندگیشون رو دارن تلف میکنن.
زمان های بسیار رو در مثلا ایستگاه های اتوبوس میگذرونن.
در رفت و آمد برای رسیدن به سر کارشون هستن.
در نهایت رسیدن به سر کار و تلف کردن مداوم زمان هستن.
گاها با این دنیای بزرگ از بی معنا بودن زندگی روبه رو میشن که حتی کارشون هیچ ارزشی هم نداره.
یعنی خیلی از انسان ها به این بی معنا بودن زندگی در نهایت میرسن و احساس مردگی درشون سرزنده تر و بزرگ تر هم میشه.
به نوعی خودرو جنازه های متحرکی هم میبینن.
چرا که حتی کاری که میکنن ارزش معنایی هم نداره که از نظر مالی شما در نظر بگیرید که خیلی ها دارن کاری میکنن و به اون میزان لازم برای معاش هم نمیرسن.
و چه اینکه کارها اصولا بی معناست.
بیشترین این کارها به وجود اومده برای اتلاف کردن زمان و وقت و حالا مردمی که باید غرق در این کار کردنها باشن.
و حالا ما شاهد این اتلاف سراسری وقت انسانها هستیم.
این دور شدن از معنی حقیقی زندگی هستیم و این غرق شدن مدام در کار هم هستیم.
یکی از اون نکات مهم حالا در این ساختار ساخته شده به واسطه طبقات و غرق شدن در کار.
این دادن امید به مردم برای رسیدن به مراتب بالاتر هست.
یعنی شما در دل این ساختارهای ساخته شده همواره دارید یک نوک قلاب رو میبینید، یک نوک قلابی که برای شما آویزان شده.
حالا شما با نگاه به اون میل به رسیدن به اون رو دارید.
تمام عمرتون رو دارید تلاش میکنید برای رسیدن به مرتبت بعدی.
یعنی شما اگر مثلا وارد یک بیمارستانی میشید یک مثال انتزاعی دارم دربارش صحبت میکنم تا یک مقداری بحث جلوتر بره.
قرار نیست که همه مو به مو درست و واقعی باشه اما شما در تصورتون داشته باشید این مثال رو که قرار باشه ما در یک بیمارستانی از اون نوک ابتدایی شروع بکنیم و وارد این جریان بشیم، حالا طرف به عنوان نگهبان وارد این ساختار میشه، حالا یک نوک قلاب رو براش علم میکنن که شما میتونی از این نگهبانی مثلا به بخش پذیرش بیمارستان برسید.
حالا شما تصور کنید که او باید تمام تلاشش رو بکنه و قاعده بازی رو قبول کنه.
اگر قرار باشه ساعت های بیشماری رو در سر این کار بگذرونه و تلف کنه و از زندگی واقعی دور بشه دور بشه چرا که این نوک پیکان جدید براش علم شده.
او قرار هست امیدوار باشه برای رسیدن به مرتبه بعدی.
حالا اگر فرزندش به دنیا میاد نیاز داره.
همسرش به این که در کنارش باشه خیلی راحت اون رو کنار میزاره چرا که مثلا مسئولیتی رو قبول کرده و باید با قبول مسئولیت به اون مرتبه بعدی برسه.
چرا که مدام داره تکرار میشه.
با قبول کردن این مسئولیت و تکرار کردن این کار به درستی.
تو می تونی به مرتبه بعدی برسی.
اصول درست زندگی در همین کار کردن هست.
مدام این ها داره تکرار میشه و اصولا زندگی در کنار بقیه داره این رو به تو ثابت میکنه.
تو با دیدن این جماعت بیشمار میدونی که اگر قرار باشه به موفقیت برسی باید روندی که اونها انجام دادن رو با هم طی کنی و ادامه بدی.
حالا این روند ساخته شده ی پرتکرار در جامعه به تو این فرمان رو میده تا تو دوباره و دوباره در همین بطالت زندگیت رو به پیش ببری.
پس ما شاهد این نوک قلاب های امیدوارکننده هستیم که مدام تکرار میشن.
در قسمت های گذشته هم در باب این مسخ انسان صحبت کردیم و گفتیم در هنر، در ورزش، در ساختار های متفاوت شما شاهد این قلاب ها هستید که برای مردمان مدام آرزوهای تازه ای رو تصویر میکنن.
مدام امید واهی تازه ای رو تصویر میکنن.
انسان هایی که به بزرگ ترین مراتب رسیده اند.
اینها هم همتای شما بودن.
شبیه شما بودن.
شما اگر تلاش کنید میتونید شبیه به اونا بشید.
این در کنار این هستش که میلیون ها نفر تلاش میکنن و از دلشون یک نفر موفق میشه.
کسی در باب اون میلیون ها نفر صحبت نمیکنه و فقط و فقط قرار هستش که در این ساختار ساخته شده و امید بخش واهی به مردم اون یک نفری که پیروز شده رو تسخیر کنن.
هی مدام تصویر اونو تکرار کنن تا این مردم امید واهی بیشتری بگیرن تا وارد این جریان و این جریان اصلی حرکت بشن قبول بکنن.
در نهایت میتونن به اون نقطه سعادت و بزرگی و رستگاری برسن.
پس باید امید واهی بیشتر و بیشتری هم بهشون تزریق بشه.
اصولا برای پایدار بودن این طبقات و غرق شدن انسان ها در این ساختار ساخته شده در زمینه اقتصادی و کار کردن مداوم نیاز به این تزریق امید دارن.
امیدهای واهی که خودشون هم میدونن واهی است.
رسیدن به مرتبت های بالاتری که خیلی تفاوتی در زندگی اون ها هم به وجود نخواهد آورد.
اما اونها آرزو برای فرزندانشون دارن.
برای فرزندان فرزندانشون دارن.
حالا شما دارید میبینید که در این ساختار معیوب انسان ها دارن به سادگی زندگیشون رو پیش میبرن.
با آرزوی اینکه فلان نگهبان در نهایت فرزندش تبدیل به اون پزشک بشه.
این آرزو ها ساخته شده.
دیگه این امیدهای واهی مدام داده شده تا این مردم به موضوعات مهم و بنیادی فکر نکنن که چرا اصولا باید این طبقات وجود داشته باشه.
اگه کاری بی ارزش هست خب اون کار وجود نداشته باشه.
اگر کار ارزش داره خب همه میتونن از اون کاری که دارن میکنن به اون اندازه بهره ببرن.
اما اگر در نهایت هم انسان به این سمت و سو رفته تا یه ساختار این شکلی بوجود بیاره، سرانجامش رو دیدیم که بدتر از اون نظام های سرمایه داری هم پاسخ داده.
چرا که اینقدر اون کار رو مبدل به قدیس کردن که زندگی رو از معنا تهی کردن.
هیچ تعادلی برای زندگی در میان نذاشتن.
اینکه قرار باشه انسان ها بخشی از زندگی رو صرف زندگی خودشون اختصاص بدن.
کتاب بخونن، فکر بکنن، کار فکری بکنن، به طبیعت برن، با حیوانات وقت بگذرونن، با خانوادشون در عشق کمک کردن به ارزش های اخلاقیشون بال و پر بدن اصلا فعالیت فکری داشته باشن.
قرار است تمام فعالیت خلاصه بشه به همین فعالیت های اقتصادی.
در این رقابت دیوانه واری که هر روز هم داره بیشتر و بیشتر بر کوسش دمیده میشه تا مردم بیشتر وارد این میدان بشن و خودشون رو زودتر به اون نوک هرم برسونن که اصلا معلوم نیست چی هست.
در نهایت با رسیدن به هیچ نقطه ای هم نمی رسن.
بیشتر و بیشتر در این چاه عمیق از افسردگی و بطالت هم زندگیشون رو از دست رفته می بینن.
شما می بینید که در این رقابت های ساخته شده چگونه دارن مردم به سر و روی هم میزنن و از کول هم بالا میرن و همدیگه رو مبدل به پله ها میکنن و در نهایت هم رسیدن به اون نوک هرم چیزی عایدشون نخواهد شد بجز افسردگی بیشتر و در خود ماندن بیشتر.
چرا که اصولا معنای زندگی رو از یاد بردن.
اصلا دیگه قرار نیست کسی به دنبال معنایی برای زندگی باشه.
کلیت معنای زندگی هم خلاصه شده به همین کار کردن و این تصویر تازه از اقتصاد که همه و همه اش رسیدن به اون ثروته لاین طلایی بی انتهاست که اصلا مشخص نیست در نهایت قرار هست چه چیزی رو به دست بیارن.
یعنی شما به این ساختار های ساخته شده در دل این حکومتها نگاه بکنید.
در اون نوک هرم ها کسایی که نشستن اصلا خودشون هم نمی دونن.
یعنی این ثروت از یه حدی بیشتر میشه؟
دیگه کسی نمی تونه باهاش کاری انجام بده.
انقدر بی معنا و بی محتوا میشه.
حالا این از یه سمتی هست و در برابرش مثلا در نظام های سوسیالیستی هم داریم خام کردن مردم برای رسیدن به اهداف جمعی که اصلا مشخص نیست این اهداف چی هست.
یعنی شما اگر به تاریخ کشور های کمونیستی مثل شوروی سابق نگاه بکنید یا نظام های دیگه کره شمالی، کوبا و تمام کشورهایی که تحت سیطره این نظام فکری بودند هم نگاه بکنید اهداف جمعی تصویر میشه که اصلا مشخص نیست به کجا قراره برسه.
اهدافی که مدام در طولش شما فقط مواجه میشید با از بین بردن زندگی.
معنای زندگی قرار هست زندگی از معنا تهی بشه.
قرار هست ما دیگه چیزی به اسم زندگی رو در جریان نداشته باشیم.
در نظام های سرمایه داری هم همینگونه است.
اما تفاوت اینه که اونجا یک هدف جمعی بی محتوا تصویر میشه و مدام تکرار میشه و مردم خودشون رو آلوده در اون میبینند.
بینند خودشان را به نوعی مسخ شده در اون هدف جمعی میبینند و در نظام های سرمایه داری این هدف، هدف های شخصی است.
رسیدن به نهایت ثروت به ثروت بی انتها وارد این چرخه ی پر تکرار از رقابت شدن برای به دست آوردن تمام سرمایه ها به قیمت نابود کردن همگان.
در این نظام های کمونیستی هم همین طور است.
رسیدن به یک هدف جمعی.
ما قرار است که ملتی تبدیل به یک ملت شکوفا و بزرگ و مستقل و این مسایل بشویم حتی به قیمت نابود کردن زندگی دیگران، حتی با پا گذاشتن روی زندگی کردن خودمان، حتی با پا گذاشتن روی معنای زندگی.
و حالا شما شاهد هستید که مدام در این باتلاق به وجود آمده.
مردمانی دارند دست و پا میزنند، غرق میشوند و یک عده ای هم از این ساختار به وجود آمده دارند کمال استفاده را میبرند.
چرا که اصولا حالا شما با مردمی رو به رو هستید که هیچ آرزویی ندارند، درمانده اند، در نهایت درماندگی دارن زندگی میکنن، به دور از هیچ فردایی هستن.
تمام درد زندگیشون خلاصه شده به همین درد زیستن.
درد زندگی ای که همه و همه اش در همین کارکردن و فقر خلاصه شده.
شما با حکومت هایی گاها روبرو هستید مثل خود جمهوری اسلامی.
من در ویژه برنامه های مختلفی درباره اش صحبت کردم.
اینکه شما میتوانی جمهوری اسلامی رو بهش نگاه کنید.
جمهوری اسلامی گاها به واسطه اون بی شعوری خودش در زمینه ها، بی دانشی خودش در زمینه های اقتصادی داره ضربه میخوره.
یک طرف به خاطر اون نگاه احمقانه ای که نسبت به جهان داره داره ضربه میخوره و این مبارزه بی انتها و بی معنایی که مثلا با جهان در پیش گرفته از همه ی اینا داره ضربه های اقتصادی رو میخوره اما گاها هم شما رو به رو میشید با همین جمهوری اسلامی یا حکومت هایی نظیر جمهوری اسلامی که با تزریق و پمپاژ فقر هم دارن استفاده میبرن چراکه میدونن مردمی که در این نهایت از فلاکت و بدبختی زندگی میکنن اصلا موقعیت و زمان برای فکر کردن ندارن، برای کار فکری ندارن.
اینقدر فکر و آرزو و زندگی و آینده شون خلاصه به همین زندگی روزمره و سیر شدن و مسائل اقتصادی شده که دیگه جایی ندارن که بخوان به موضوعات مهمتری نگاه کنن.
همتای تمام اون المان هایی که درباره اش صحبت کردیم و گفتیم در باب هنر، در باب ورزش همه همتای همین هست.
اینقدر شما رو به حاشیه ها زندگیتون رو پر میکنن که به معانی مهم تر، به موضوعات عمیق تر فکر نکنید.
یعنی شما شاهد هستید با کسی روبه رو میشید که اینقدر غرق در دنیای خیالات هنریست که دیگه اصلا به دنیای پیرامون خودش نگاه نمیکنه.
نگاه نمیکنه که مردمی هستن که دارن از گرسنگی می میرند.
کودکانی هستن که مورد تعرض و تجاوز قرار میگیرن.
حیواناتی هستن که بدترین ظلم ها بهشون میشه و الی آخر.
ظلم های بی پایانی که انسانها در حق خودشون و دیگران دارن انجام میدن.
حکومت های مستبدی که دارن بدترین رفتارها رو میکنن اما اینقدر در یک دنیای ایزوله شده ای داره زندگی میکنه و از همه دنیا دور هست که دیگه زمانی برای فکر کردن به این موضوعات عمیق نداره.
همه دنیاش پر شده از همون حاشیه های پر تکرار.
اون حاشیه های پر زرق و برق از زندگی فلان سلبریتی و زندگیه فلان هنرمند و ورزشکار و.
چه جوری اون ها زندگی کردن ما شبیه اونا زندگی کنیم و این الگوبرداری، این احساس زیبایی شناختی که بهشون داره مدام تزریق میشه و الی آخر که می دونید و انتهایی هم نداره.
حالا وقتی وارد این دنیای اقتصادی هم میشیم شرایط به همین شکل هست.
حالا با به وجود آوردن این مشکلات عدیده و بی پایان قصد داشتن نمیدونم کار کردن، اجاره خونه دادن، پول غذا رو پیدا کردن برای فرزندان.
نمیدونم آینده و آتیه و حالی به وجود آوردن.
حالا اینقدر این تفکرات در زندگی این آدم ها زیاد شده و مدام مجبور به غرق شدن در این کار هستن که وقتی برای فکر کردن به موضوعات مهم پیرامونشون ندارن.
اصلا زمانی برای فکر کردن برای حل کردن بنیادین این اتفاقات ندارن.
اصلا قرار نیست به صورت بنیادین به ریشه های این مشکلات فکر بکنند و نگاه بکنند.
هیچ وقت قرار نیست نگاه بکنند که چرا مثلا منی که دارم یک کار مفید و مهمی انجام می دهم.
مثلا شما یک نانوا را در نظر بگیری.
نانوایی که داره نون میپزه یه کار مهم داره میکنه برای اون جامعه.
یعنی اون مردم نیاز اولیه شون از دور خیلی داره احمقانه به نظر میاد.
یعنی شما الان اینقدر این ارزش ها مدام براتون تکرار شده که ما وقتی در باب یک نانوا صحبت بکنیم همه فکر میکنن خیلی کار عبث و بیهوده ای است اما این کار عبث.
مهم ترین نکته زندگی انسان هاست.
تمام موجودات زنده است.
حالا این آدم داره کم ترین درآمد ها رو به دست میاره.
در پایین ترین دهک این طبقات ساخته شده اقتصادی است اما در برابر اون کسی که داره یک کار عبثی میکنه مثلا یک فوتبالیست که داره شوت میزنه این داره بالاترین میزان رو از اون سرمایه ها رو به دست میاره.
کسی قرار نیست اصلا به این موضوعات فکر بکنه.
اصلا موضوعی نیست که قابل بحث باشه.
اینقدر تفکرات متفاوتی در زندگی این مدام پمپاژ شده.
اینقدر به این ها فکر کرده که دیگه زمانی برای فکر کردن به این موضوعات نداره.
اینقدر غرق در مشکلات عدیده ی خودش در کار هست که اصلا زمانی نداره به این مشکلات فکر بکنه.
در باب این ریشه ها فکر بکنه قرار هست همون ساقه و برگی که در برابرش هست و زندگی اون رو به این بطالت کشونده رو از میان بردارد.
مدام خودش رو بیشتر و بیشتر غرق در کار بکنه تا شاید در نهایت بتونه یک ذره ای نونی پیدا بکنه و خودش و خانوادش رو سیر بکنه.
شما مدام در برابر تون انسان هایی رو می بینید که هیچ آرزویی ندارن و درمونده هستن.
هیچ نگاهی به فردا ندارن و همه چیزشون خلاصه به همین غم و درد امروزشون شده که همه و همه هم برگرفته از همین دردهای اقتصادی ساخته شده به وسیله زورمندان نیست که قصدشون کنترل مردم هست، مسخ مردم هست.
قاعدتا در زمینه اقتصادی به شدت حکومت های متفاوت رفتارهای متفاوتی دارن تا مردم رو بیشتر استثمار کنن و بیشتر تحمیق تحقیق کنم بیشتر تحت کنترل خودشون قرار بدن و این داستان میتونه ساعت ها ادامه پیدا کنه.
اما ما سعی میکنیم که موجز درباره تمام مسائل صحبت کنیم و در قسمت های آتی هم در باب عوامل دیگه ای که میتونیم در باب مصرف انسان ها صحبت بکنیم.