علم و جهان: از نادانی به دانایی
در این بخش، قصد داریم به نقش علم در جهانبینی انسان و تأثیرات آن بر روند تکامل بشریت بپردازیم. قبل از آنکه مفاهیم علمی وارد افکار بشر شوند، انسانها با جهانی روبهرو بودند که پر از ناشناختهها و پدیدههایی بود که قادر به درک و تفسیر آنها نبودند. جهان اولیه انسانها، که به نوعی از آن به عنوان دوران ابتدایی زندگی انسان خردمند یاد میشود، پر از پرسشهای بیشماری بود که هیچ پاسخی برای آنها وجود نداشت.
در آن دوران، انسانها با ناشناختههایی روبهرو بودند که نه تنها معنای درستی از آنها به دست نمیآوردند، بلکه این نادانیها به دلیل عدم آگاهی از اصول طبیعی و پدیدههای جهان باعث ایجاد احساس ترس و ناامنی در آنها میشد. مواجهه انسانها با پدیدههایی مانند رعد و برق، باران سیلآسا، و دیگر اتفاقات طبیعی، بیپاسخ بودن بسیاری از سوالاتشان را برجسته میکرد. این نادانیها و ناتوانی در توضیح این پدیدهها، باعث ایجاد ترس و اضطراب در انسانها میشد.
در مقابل این ترسها، انسانها به تدریج به مفهومی رسیدند که به عنوان «قدرت یگانه و برتر» شناخته میشود. این باور در واقع بازتابی از نیاز انسانها به پاسخی برای ترسهایشان و درک نادرستی بود که در آن زمان از جهان پیرامونشان داشتند. انسانها به مفهوم یک قدرت برتر پناه میبردند که میتوانست پاسخهای قطعی برای سوالات بیشمار آنها فراهم آورد. این قدرت ماورایی بهطور خاص، برای حل مشکلات و مقابله با ناشناختهها ایجاد شد.
از آنجا که انسانها قادر به درک علت و معلول پدیدههای طبیعی نبودند، به سرعت به این باور رسیدند که یک نیروی ماورایی میتواند این مشکلات را بهطور کامل کنترل کند. به همین دلیل، به طور سنتی انسانها برای توجیه و تبیین پدیدههایی چون باران و رعد و برق، به خدایان و ارواح پناه میبردند. آنها اعتقاد داشتند که هر یک از این پدیدهها بهطور مستقیم به اراده و خواست یک قدرت برتر وابسته است. در این میان، باورهای دینی و خرافی در قالبهای مختلف شکل گرفتند.
ایمان به این نیروی ماورایی به انسانها آرامش میبخشید و به نوعی، زندگی بشر را از ترس و اضطراب در برابر ناشناختهها محافظت میکرد. این باور به خداوند یا خدایان مختلف به نوعی پناهگاهی برای انسانها به شمار میآمد که میتوانست آرامش و امنیت را در برابر خطرات جهان بیرونی تأمین کند.
این روند تاریخی نشان میدهد که انسانها در پی مواجهه با ترسها و نادانیهای خود، به نیرویی ماورایی پناه بردند که میتوانست پاسخگوی تمامی پرسشها و مشکلات آنها باشد. با گذشت زمان، این ایمان به یک «دنیای همهچیز دانان» تبدیل شد که در آن همه سوالات بشر به پاسخهایی قطعی و نهایی منتهی میشد. در این دنیای خرافی، هر پدیده طبیعی از رعد و برق گرفته تا باران و سیل، به اراده یک نیروی برتر تفسیر میشد.
بدین ترتیب، این نگاه به خداوند و خدایان، با تمام تفسیرها و توضیحات مختلفی که برای آنها وجود داشت، همچنان بر اساس ترس و نادانی از دنیای طبیعی بود که بشر در آن زمان نمیتوانست آن را درک کند. این رویکرد به یک معنای عمیق از تکامل انسانها در مواجهه با علم و حقیقت تبدیل شد، که همچنان در جوامع مختلف ادامه یافته است.
تفاوت نگاه به علم و پیشرفت بشری: از خرافات تا دانایی
پس از سالها غرق شدن در تفکرات خرافی و آلوده به دانستن دانستهها در قالب توهمات، انسانها به نوعی خودبزرگبینی دچار شدند. با این حال، در گذر زمان، انسانها به تدریج به سمت کشف حقیقت و درک واقعیتها حرکت کردند. در این مسیر، مفهومی که به عنوان «علم» شناخته میشود، وارد عرصه تفکر بشری شد. علم دیگر تنها به جمعآوری دانستنیها و توهمات محدود نمیشد، بلکه به فرآیند فهم و شناخت موضوعات، تحلیل پدیدهها و ارائه پاسخهای منطقی و مستند تبدیل شد.
علم، به عنوان مقولهای که بر اساس شناخت طبیعت و چرایی پدیدهها بنا شده است، به انسان این امکان را میدهد که نه تنها اتفاقات طبیعی را درک کند، بلکه توضیحی منطقی و مبرهن برای آنها ارائه دهد. به عنوان مثال، وقتی بارانی میبارد، دیگر نیازی به توسل به خدای باران نیست. انسانها اکنون میخواهند بدانند چرا این باران شکل میگیرد. این تحول از خرافات به علم، نشاندهنده گذر از یک نگاه توهمآلود به جهان به یک نگاه مبتنی بر کشف و تحقیق است.
در گذشته، در دنیای خرافی، سادهترین توضیحها بر اساس باور به خدا و خدایان ارائه میشد. به عنوان مثال، باور به خدای باران که فرمان به باریدن باران میدهد، پاسخ تمام پرسشها را در دستان خود میدید. اما با پیشرفتهای علمی، انسانها بهجای تکیه بر پاسخهای ساده و غیرمنطقی، به تحقیق و جستجو در طبیعت پرداختند. آنها اکنون میتوانند قوانین طبیعت را بشناسند، فرآیندهای پیچیدهای همچون تبخیر آب، تبدیل آن به ابر و بارش باران را درک کنند.
این حرکت از نگاه خرافی به سمت علم، یک گذر فرهنگی و فلسفی است. انسانها اکنون با درک نادانی خود به سوی دانایی حرکت میکنند. همانطور که سقراط در یونان باستان بیان کرد، بزرگترین دستاورد انسانها درک نادانی خود و تلاش برای پر کردن این خلا بود. در این راستا، آنها به تحقیق و مطالعه در زمینههای مختلف پرداختند و با تجزیه و تحلیل، به شناخت عمیقتری از جهان دست یافتند.
این گذر از نادانی به دانایی تنها در یونان باستان اتفاق نیفتاد، بلکه در سراسر تاریخ بشریت مشاهده میشود. هرگاه انسانها از فهم سطحی به تحلیل عمیقتر رسیدند، توانستند به پیشرفتهای عظیم علمی و فلسفی دست یابند. این روند در دوران رنسانس نیز مشاهده شد، زمانی که انسانها به دنبال کشفهای جدید و بازگشت به آثار علمی یونان و روم باستان بودند.
در جهان اسلامی نیز این حرکت به سمت علم به وقوع پیوست. کشورهای اسلامی با ترجمه آثار یونانی به زبان عربی، بهویژه در دوران طلایی اسلام، به گسترش علم کمک کردند. این دوره زمانی شاهد تبادل فرهنگی و علمی میان تمدنها بود و این تعاملها زمینهساز پیشرفتهای علمی در جوامع مختلف شد.
در نهایت، آنچه که در روند تاریخ بشری مشهود است، این است که حرکت به سوی علم و دانایی تنها از راه شناخت نادانی و قبول آن ممکن میشود. این تحولی است که بشریت در طول تاریخ خود تجربه کرده است و همچنان ادامه دارد. به همین دلیل، جوامع علمی و فلسفی برای رسیدن به حقیقت، باید همواره آماده باشند که از دانستههای خود در برابر دیدگاههای جدید بازنگری کنند و مسیر علم را ادامه دهند.
نگاه مستحکم در ادیان ابراهیمی: ایستایی یا پیشرفت؟
وقتی با نگاهی روبهرو میشویم که در دل ادیان ابراهیمی و اصولاً نگاه به خدا و قدرت برتر شکل گرفته است، مشاهده میکنیم که این نگاه اساساً بر ایستایی استوار است. این نگاه از آن جهت که بر پایه عدم تغییر و سکون قرار دارد، هیچگونه حرکتی به سوی پیشرفت یا توسعه را نمیپذیرد. در چنین دیدگاهی، شما باید ثابت بمانید، هیچ پیشرفتی را انجام ندهید و در باب مسائل مختلف هیچگونه دانشی پیدا نکنید، زیرا همه چیز از پیش دانسته شده است. این همان معنای مهم و بزرگ است که در دل این دیدگاه نهفته است.
تقابل بین علم و دین: جهل یا دانایی؟
در برابر این نگاه ایستا، نگاهی وجود دارد که به انسان بهعنوان موجودی جهلمند نگاه میکند که باید به سوی دانایی پیش برود. این نگرش، در پی کشف ناشناختهها و دستیابی به دانش است. این دیدگاه بهطور طبیعی با نگرشهایی که همه چیز را از قبل میدانند و هیچ نیازی به دانستن بیشتر ندارند، در تضاد است. تفاوت این دو نگرش در این است که یکی بهدنبال حفظ وضعیت موجود است و دیگری در تلاش است تا برای غلبه بر جهل و حرکت به سمت دانایی تلاش کند.
پویایی در سیاست و حکمرانی: پیشرفت یا سکون؟
در زمینههای سیاسی و حکومتی نیز، اگر فرض کنیم که یک دولت یا نظام سیاسی خود را بهعنوان نهایت تکامل و کمال ببیند و هیچگونه نیازی به تغییرات نبیند، آنگاه بهطور حتم درجا خواهد زد و محکوم به نابودی است. آنچه که در سیستمهای سیاسی باید وجود داشته باشد، توانایی نقد و ارزیابی خود است تا همیشه در مسیر پیشرفت حرکت کند و از ماندگاری در یک وضعیت ثابت اجتناب کند.
علم و دین: تفاوت نگاه به علم و رشد انسانی
در رابطه با علم نیز، تقابلهایی مشابه وجود دارد. در بسیاری از ادیان، علم بهعنوان چیزی است که توسط خداوند به انسانها منتقل شده است و این دیدگاه ممکن است انسانها را از جستجو برای دانستن بیشتر بازدارد. در مقابل، نگرش علمی بر این باور است که انسان هنوز در آغاز راه کشف دنیای پیرامون خود است و باید همواره در جستجوی حقیقت و دانش باشد. این تقابل میان علم و دین، در طول تاریخ مکرراً بهطور آشکار مطرح شده است و نمونههای بسیاری از آن را در برخورد با شخصیتهای علمی برجسته در تاریخ شاهد بودهایم.
نگاه انسان به خدا و علم: حرکت به سوی بیپایانی دانایی
در نهایت، آنچه که در مواجهه با این دو نگرش قابل توجه است، نگاه انسان به علم و خداوند است. از یکسو، نگرشی وجود دارد که به انسان میگوید همهچیز را میداند و نیازی به جستجو و تحقیق بیشتر ندارد، در حالی که از سوی دیگر، نگرشی هست که انسان را بهعنوان موجودی جهلمند میبیند که باید در مسیر دانایی حرکت کند. این تقابل همواره در تاریخ بشر وجود داشته و ادامه خواهد داشت.
ایستایی یا پیشرفت؟
در نهایت، این دو دیدگاه و تقابلهای ناشی از آنها همچنان در دنیای امروز هم جاری است. در حالی که برخی از جوامع همچنان به دیدگاههای ایستا و از پیش تعیینشده پایبندند، برخی دیگر از کشورهای پیشرفته بهطور مستمر در مسیر علم و پیشرفت حرکت میکنند. بنابراین، سؤالی که همچنان مطرح میشود این است که آیا ایستایی بر پایه یک باور ثابت به حقیقت، بهتر است یا حرکت و پیشرفت در مسیر دانایی و شناخت؟ این چالش همچنان در دنیای امروز در حال بحث و بررسی است.
مفهوم تحول در علم و دین: مواجهه با پدیدههای نوین و مابه ازاهای تاریخی
در مواجهه با پدیدههای نوین، همیشه سعی میشود مابه ازاهای تاریخی برای آنها ارائه شود. بهعنوان مثال، زمانی که در گذشته اتومبیل وجود نداشت و در دوران محمد (ص)، چنین پدیدهای به چشم نمیخورد، در مواجهه با مسائل جدید، برخی جوامع مانند عربستان سعودی ممکن است بهجای اشاره به این پدیدههای نوین، مابه ازاهای سنتی از گذشته بیاورند. بهعنوان مثال، در زمینه ممنوعیت رانندگی زنان، این نگرش ممکن است سوار شدن بر شتر را بهعنوان معادل و راه حلی برای توجیه ممنوعیتها در نظر بگیرد. این رویکرد بهدنبال ارائه قوانینی است که بهطور کلی برای تمامی دورانها قابل اجرا باشد، همانطور که در قرآن نیز آمده است.
علم و پیشرفت: نگاهی به دنیای متغیر و پرسشهای جدید
در مقابل، علم بهعنوان نیرویی پویا بهدنبال پیشرفت و تحول است. علم همواره در پی جستجوی حقیقت است و از هر پدیده جدید بهعنوان فرصتی برای طرح پرسشهای جدید و دستیابی به دانستههای تازه استفاده میکند. این تغییرات بهطور مرتب باعث بهبود شرایط بشری و رفع معضلات آنها میشود. در گذشته، اگر جوامع برای مجازات افراد مجرم از ابزارهایی چون گیوتین استفاده میکردند، امروز علم ثابت کرده است که چنین اقداماتی نه تنها غیرانسانی بلکه آسیبزا هستند. این روند تغییرات در رفتارهای اجتماعی، بهویژه در زمینههای قانونی، بهدنبال شناخته شدن اثرات منفی رفتارهای قدیمی است.
از نگاه ایستا به پویا: نقش علم در پیشرفت انسان
علم نه تنها در راستای پیشرفت و توسعه بشر حرکت میکند، بلکه بهعنوان نیرویی نوآور، نگاههای ثابت و ایستا را به چالش میکشد. این چالشها در طول تاریخ و در مواجهه با جزمیتهای دینی و فرهنگی، همچنان پابرجا است. دین و علم، با وجود داشتن بسیاری از مشترکات در زمینه اصول اخلاقی، در بسیاری از موارد در تقابل با یکدیگر قرار گرفتهاند. در حالی که دین بهدنبال ثبات و پایبندی به باورهای ثابت است، علم پیوسته در حال تغییر و گسترش است. این تقابل، تقابلی ذاتی است که در طول تاریخ به شکلهای مختلفی خود را نشان داده است.
علم و اخلاقیات: تقابلها و همراستاییها
در علم، همواره تلاش بر این است که اصول اخلاقی جوامع انسانی، که ریشه در ادیان دارند، در نظر گرفته شوند. بهطور مثال، یکی از مسائلی که علم در طول تاریخ با آن روبهرو بوده، مسأله کالبدشکافی است. این عمل که در ابتدا با مخالفتهای شدید دینی روبهرو بود، در نهایت بهعنوان ابزاری ضروری برای پیشرفت در شناخت آناتومی بدن انسان و دیگر موجودات پذیرفته شد. در حالی که بسیاری از ادیان بر تقدس جسد انسانی تأکید دارند، علم بهطور مداوم تلاش کرده است تا از این قیدها برای ارتقاء فهم علمی و پزشکی خود استفاده کند. با این حال، این فرآیند بهطور مستمر با چالشهای اخلاقی روبهرو است.
علم و چالشهای اخلاقی: چهارچوبهای انسانی و ارزشهای دینی
در دل علم، ممکن است چهارچوبهای اخلاقی و ارزشهای اجتماعی که از جوامع مختلف و بهویژه از دین نشأت گرفتهاند، بهطور ناخودآگاه در نظر گرفته شوند. این ارزشها میتوانند در عمل به گسترش علم کمک کنند، اما ممکن است در برخی موارد با علم جدید در تضاد قرار گیرند. بهعنوان مثال، پیشرفتهایی که در پزشکی و علوم دیگر حاصل شدهاند، گاهی اوقات در تضاد با آموزههای دینی قرار دارند. به همین دلیل است که علم و دین، بهرغم همکاریهای بالقوه در زمینه اخلاقی، همواره در تقابل با یکدیگر باقی ماندهاند.
تقابلهای ذاتی علم و دین
در مجموع، این تقابلها میان علم و دین در طول تاریخ همچنان ادامه دارد. علم در پی تغییر و بهبود شرایط بشری است، در حالی که دین بر پایبندی به اصول ثابت و تغییرناپذیر تأکید دارد. این روند تضاد و تعامل میان علم و دین، یک ویژگی ثابت در تاریخ بشر بوده است و همچنان در مواجهه با پدیدههای جدید ادامه خواهد یافت. این تقابلها بهطور مستمر باید مورد بررسی و تحلیل قرار گیرند تا بتوان بهطور مؤثر و کارآمد در زمینههای مختلف انسانی تصمیمگیری کرد.
جنگ و جهاد: ارزشهای دینی و تأثیر آنها بر علم
در مواجهه با موضوعاتی که در آن جنگ و جهاد به عنوان ارزشهایی مقدس در دل ادیان مختلف مطرح شده است، میبینیم که این ارزشها بهویژه در دل یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در طول تاریخ اعتبار و منزلت خاصی پیدا کردهاند. این مسئله باعث شده تا جنگ در این ادیان بهطور خاص مورد تأکید قرار گیرد و اعتبار و ارزشهای خاصی پیدا کند. از این رو، اگر در زمینههای علمی پیشرفتهایی در عرصه جنگی رخ دهد، میتوان گفت این پیشرفتها در واقع تحت تأثیر همین ارزشها و اصول اخلاقیای است که از دل این باورها و اعتقادات ساخته شدهاند.
علم و اخلاقیات: رابطه میان پیشرفتهای علمی و ارزشهای دینی
بنابراین، حتی در مواردی که بهرهکشی از موجودات دیگر در دل علم اتفاق میافتد، میتوان آن را در چارچوب این ارزشهای اخلاقی که برگرفته از ادیان و باورهای انسانی است، توجیه کرد. این چارچوبهای اخلاقی که ریشه در اعتقادات دینی و الهی دارند، در زمینه علم و تحقیقات بهویژه در عرصههای جنگی و زیستی، کاملاً رعایت شدهاند. به عبارت دیگر، علم و پیشرفتهای علمی که در حوزههای مختلف، بهویژه جنگ، رخ دادهاند، در واقع ادامهدهنده همان اصول اخلاقیای هستند که در طول تاریخ توسط انسانها و بهویژه از دل دینها بهوجود آمدهاند.
علم و زشتیها: تأثیر اخلاقی ادیان در بروز خشونتها و بهرهکشیها
اما نکتهای که در این میان وجود دارد این است که علم، بهویژه در زمینههای جنگی و زیستی، به شکلی میتواند زشتیها و ظلمهایی را که در دل ادیان نیز دیده میشود، بهدنبال داشته باشد. این همان نقطهای است که علم در سطح جهانی به تصویری زشت تبدیل میشود و همان زشتیها و خشونتهایی که بهطور تاریخی در دل باورهای دینی و انسانی ایجاد شده، در علم نیز متجلی میشود.
بهرهکشی از حیوانات: آزمایشات علمی و قربانی کردن موجودات زنده
در این راستا، شاهدیم که یکی از مواردی که میتواند به این زشتیها اشاره داشته باشد، بهرهکشی از حیوانات در آزمایشات علمی است. در این آزمایشات، بهطور نمونه میبینیم که حیوانات بهطور وحشیانهای برای پیشرفتهای علمی قربانی میشوند. این بهرهکشیها و آزمایشات، با همین چارچوبهای اخلاقی که در دل ادیان بهوجود آمده، توجیه میشوند. همانطور که در ادیان مختلف نیز دیده میشود، انسان خود را اشرف مخلوقات میداند و به همین دلیل این اجازه به خود میدهد که موجودات دیگر را قربانی اهداف خود کند. در نتیجه، شاهد رفتارهایی بیرحمانه هستیم که از همان دیدگاههای اخلاقی انسانمحور و خداپرستانه ناشی میشود.
آزمایشات نازیها: از حیوانات به انسانها
در این راستا، این نگاههای اخلاقی و دینی که بر اساس اعتقاد به برتری انسان و تقدس موجودات انسانی شکل گرفتهاند، در علم نیز کاربرد یافتهاند. بهعنوان مثال، همانطور که در گذشته حیوانات در آزمایشات علمی برای بهبود زندگی انسانها قربانی میشدند، در دوران نازیها این دیدگاهها به حدی پیش رفت که آزمایشات علمی مشابهی بر روی یهودیان نیز انجام شد.
علم و اخلاق: از قدرت و برتری تا نابودی دیگران
این باور به قدرت، این باور به برتری، و این باور به صاحب خوانده شدن خود در طول تاریخ همواره با نگاهی مواجه بوده که در پی نابودی دیگران و در پی حقپنداشتن خود و ناحقدانستن دیگران بوده است. در تمامی نقاط جهان شاهد بودهایم که این نگاه به دیگران به قیمت نابودی و رنج آنان صورت پذیرفته است. جنگهایی که در طول تاریخ رخ دادهاند، لطمات و صدمات بسیاری به تمامی جانداران، بهویژه انسانها، وارد کردهاند. اسارتها، بردگیها، جنگهای خونین و اتفاقات وحشتناک، همگی نتیجه این چهارچوب اخلاقی بودهاند که همواره به علم نیز راه یافته است.
علم و جنگ: از شمشیر تا سلاحهای پیشرفته
علم در حال حاضر بهعنوان ابزاری برای ساخت وسایل نابودکننده بیشتر عمل میکند. اگر روزی انسانها با شمشیر به سوی هم میرفتند، حالا قرار است با تفنگ و سرب به سوی هم بروند. تفنگهایی که قادر به شلیک صد گلوله در یک دقیقه هستند، بمبهایی که میتوانند هزاران نفر را در یک ثانیه از بین ببرند. حتی بمبهای هستهای، شیمیایی و میکروبی که تا سالها پس از استفاده نیز درد و رنج و شکنجه انسانها را ادامه خواهند داد. در حقیقت، علم که بهطور تاریخی در خدمت پیشرفت انسانها قرار گرفته بود، حالا در خدمت ساخت وسایلی است که به نابودی انسانها و جانداران دیگر میانجامد. این پیشرفتها نه تنها در جنگها بلکه در زمینههای پزشکی نیز گاهی بهجای کمک به بشر، باعث ویرانی و رنج میشوند.
علم و هدفگذاری: از ابزار به هدف
علم، در ابتدا ابزاری بود برای پیشرفت انسانها و رفع مشکلات آنها. اما در حال حاضر، گاهی علم به هدفی تبدیل شده است که انسانها فقط و فقط برای رسیدن به آن، بدون توجه به تأثیرات آن بر زیست سایر جانداران، گام برمیدارند. این روند باعث میشود که علم خود بهعنوان هدف در نظر گرفته شود و نه وسیلهای برای بهبود شرایط بشر. در اینجا، انسانها خود را غرق در علم میکنند و از اصل هدف آن، که بهبود زیست انسانها و دیگر جانداران است، فاصله میگیرند. این تغییر رویکرد باعث میشود که برخی دستاوردهای علمی فقط در جهت تأمین منافع شخصی یا گروهی خاص و بدون توجه به منافع کلی بشر صورت بگیرند.
علم بهعنوان تقدس: جدایی از ماهیت اصلی آن
علم در حال حاضر نهتنها به ابزاری برای پیشرفت، بلکه به یک تقدس تبدیل شده است. همانطور که در سایر زمینههای زندگی انسانی، تقدسگرایی بهوجود میآید، در علم نیز بهدنبال این تقدس هستیم. اما این تقدسگرایی بهجای اینکه علم را در خدمت انسانها و جانداران قرار دهد، باعث ایجاد طبقات جدید و تمایزات اجتماعی میشود. بهویژه در جوامع صنعتی و پیشرفته، علم گاهی بهجای اینکه راهی برای پیشرفت و بهبود زندگی بشر باشد، به ابزاری برای حفظ برتری و قدرت گروههای خاص تبدیل میشود. این روند میتواند به خلق طبقاتی جدید و حتی بهوجود آمدن یک سلسلهمراتب از انسانها بر اساس دستاوردهای علمی منجر شود.
علم و آزادی: ضرورت چارچوبهای اخلاقی
هنگامی که در مورد علم صحبت میکنیم، باید به یاد داشته باشیم که علم یک ابزاری است برای پیشرفت بشر و نه هدفی مقدس. از این رو، در هنگام نزدیک شدن به مسائل علمی باید به یک چارچوب اخلاقی مشخص پایبند باشیم. این چارچوب باید بهطور خاص بهخاطر آزادی انسانها و دیگر جانداران باشد. اگر علم قرار است به بهبود زندگی بشر کمک کند، باید در راستای منافع جمعی و نه منافع فردی یا گروهی خاص عمل کند. در غیر این صورت، علم به ابزاری برای آزار رساندن به دیگران و به خطر انداختن آزادیهای فردی تبدیل خواهد شد. از این رو، باید باور داشته باشیم که علم باید در خدمت انسانها و جانداران باشد و نه در خدمت منافع قدرتمداران.
علم باید بهعنوان ابزاری برای پیشرفت بشر و بهبود زندگی جانداران مورد استفاده قرار گیرد. این علم نباید به هدفی تبدیل شود که بهجای رفاه بشر، به نابودی و رنج آنها میانجامد. از این رو، ما باید بهدنبال چارچوبهای اخلاقی و انسانی باشیم که علم را در راستای بهبود زندگی و آزادی انسانها هدایت کند، نه در راستای قدرتمداری و طبقاتی جدید.
این باور به قدرت و برتری، این اعتقاد به خود به عنوان صاحب حقیقتی ثابت در طول تاریخ همواره با نگرشهایی همراه بوده که در پی نابودی دیگران و اثبات حقانیت خود برآمده است. این نگاه از همان ابتدا در جنگها و مصایب تاریخ بشری ظاهر شد؛ جنگهایی که نه تنها به انسانها، بلکه به تمامی جانداران آسیب رساند. اسارتها، بردگیها، جنگهای خونین و اتفاقات وحشتناک به همراه ساختار اخلاقیای که از علم نشأت میگرفت، به عمق تاریخ بشر رخنه کردهاند.
در گذر زمان، علم در خدمت ساخت ابزارهای کشندهتر و نابودگرتر قرار گرفت. آنچه که زمانی انسانها با شمشیر به سوی یکدیگر میبردند، حالا با تفنگ و بمبهای هولناک صورت میگیرد. از ساخت تفنگهایی که قادرند صدها نفر را در یک دقیقه بکشند، تا بمبهایی که میتوانند در چند ثانیه میلیونها نفر را کشته و رنج و شکنجهای طولانیمدت را برای نسلها به ارمغان بیاورند.
علم، که در ابتدا ابزار پیشرفت بشری بود، اکنون گاهی در مسیر جنون و تخریب قرار گرفته است. این پیشرفتها، به جای ارتقای کیفیت زندگی جانداران، در خدمت ساخت سلاحهایی قرار دارد که تنها درد و رنج به ارمغان میآورند.
در کنار این خطرات، گاهی علم به هدفی خودی تبدیل میشود. نگاهی که میخواهد علم را نه به عنوان ابزاری برای رفاه بشر، بلکه به عنوان هدفی مستقل و غایی در نظر بگیرد. این رویکرد گاهی منجر به بیفایده بودن تحقیقات و صرف علم برای علم میشود، بدون توجه به اینکه هدف اصلی آن باید بهبود کیفیت زندگی باشد.
در این مسیر، علم نه تنها به ابزاری برای پیشرفت، بلکه به نوعی تقدس تبدیل میشود. علمی که در خدمت تأسیس طبقات اجتماعی و برتری گروهی قرار میگیرد. در این روند، کسانی که به علم تسلط دارند، خود را برتر از دیگران میبینند و با استفاده از آن، ساختارهای طبقاتی جدیدی ایجاد میکنند.
اما در این بین، باید به یاد داشته باشیم که علم تنها ابزاری است برای پیشرفت بشر، نه هدفی که در خود تقدس پیدا کرده باشد. هنگامی که در باب علم صحبت میکنیم، باید هم از خوبیهای آن سخن بگوییم و هم از زشتیها و خطراتش. علم نباید به ابزاری برای ظلم و نابودی تبدیل شود.
برای داشتن آزادی واقعی، باید به یک چارچوب مشخص احترام بگذاریم؛ چارچوبی که بر اساس آن، هیچکس نباید به دیگری آزار برساند. این آزادی نه تنها برای انسانها، بلکه برای تمامی جانداران است. اگر علم برای ایجاد ابزارهای کشتار و تخریب به کار رود، دیگر نمیتوان آن را به عنوان علم بشری و انساندوستانه پذیرفت.
در نهایت، آنچه که باید در نظر داشته باشیم این است که علم باید در خدمت زندگی و رفاه جانداران باشد و باید از آزار رساندن به دیگران دوری کند. با این نگاه، هم علم میتواند به پیشرفت بشر کمک کند و هم آزادی واقعی را برای همه جانداران تضمین کند.
جمعبندی:
این مقاله به اهمیت داشتن یک چارچوب اخلاقی در پیشرفت علم و تأثیر آن بر آزادی جانداران میپردازد. در حالی که علم میتواند ابزار قدرتمندی برای بهبود شرایط زندگی بشر باشد، باید به این نکته توجه داشته باشیم که استفاده از آن نباید منجر به آزار و سلب آزادی دیگران شود. از این رو، علم باید در خدمت رفاه و پیشرفت همگان قرار گیرد و نه به ابزاری برای تخریب و ظلم. احترام به آزادی و حقوق سایر جانداران، اساس پیشرفت علمی و انسانی را شکل میدهد. این مسئولیت اخلاقی بر عهده تک تک ما است تا از علم برای ساخت دنیایی بهتر و عاری از خشونت و ظلم استفاده کنیم

















