سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست با شماست.
این قسمت دوم از ویژه برنامه نقد لیبرالیسم و کمونیسم هست و ما قراره تو این قسمت در باب آزادی و برابری صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان تو این ویژه برنامه مشخص که ما در باب لیبرالیسم و کمونیسم صحبت میکنیم میرسیم به مبحث اصلی و مهم یعنی آزادی یا برابری.
دو مفهوم مهمی که هر دوی این نگاه ها در بارهاش صحبت دارن و به نوعی ما دربارش صحبت کردیم که هر دو با قربانی کردن دیگری سعی در به کرسی نشاندن معنای خود دارن.
یعنی وقتی ما در باب لیبرالیسم صحبت میکنیم تا آزادی رو میدان دار و در برابرش برابری رو به قربانگاه ببرن، دقیقا بر عکس همین نگاه در کمونیسم وجود داره.
یعنی کمونیستی که حالا قرار هست برابری رو میدان دار کنه و آزادی رو به قربانگاه ببره.
با هزینه کردن یکی از این دو معنا، معنای دیگری رو صاحب و مالک جهان خود بکنه.
اینکه تا چه اندازه تونسته هر کدوم از این معانی رو میدان دار بکنه موضوع مهمی در این قسمت مشخص نیست.
حالا در قسمت های آتی سعی میکنیم در باب لطماتی که هر کدوم از این دو نگاه بوجود آورده اند صحبت بکنیم که در اونجا بیشتر درباره اش صحبت میکنیم.
اما در این قسمت مشخص ما سعی میکنیم در باب همین مساله آزادی فردی و منافع جمعی و اصولا مساله مهم آزادی و برابری صحبت بکنیم.
موضوعی که اصولا این ویژه برنامه هم به خاطر اون بوجود اومده یعنی ویژه برنامه لیبرالیسم و کمونیسم در راستای ادغام دو معنای آزادی و برابری است.
اون چیزی که من بارها دربارش صحبت کردم اصولا آزادی بدون برابری معنایی نخواهد داشت.
تمام صحبت ما هم در این ویژه برنامه پیرامون همین مفهوم مشخص است که ما باید بدانیم که آزادی بدون برابری معنایی نخواهد داشت.
تمام آزادی یعنی بر اصول آزادی و برابری دو معنای به هم گره خورده هستند چراکه ما آزادی بدون برابری نمیتوانیم معنا بکنیم.
یعنی هرجایی که آزادی به تنهایی بخواهد میدان دار بشود.
ما داریم صحبت قدرت میکنیم.
کسی که قدرت بیشتری دارد، کسی که میتواند از ضعف دیگران استفاده بیشتری ببرد، قاعدتا آزاد خواهد بود.
آزادیای که به مفهوم اسارت دیگران هست به هزینه اسارت دیگران به وجود می آید.
یعنی وقتی شما به جهان پیرامونی خودتان نگاه میکنید، اگر حذف آزادی را داشته باشید و بخواهید آزادی را بلا قید و شرط تصور بکنید، آن کسی که قدرت بیشتری دارد به قیمت آزار رساندن به دیگران و از میان بردن آزادی آنها آزاد خواهد بود.
پس وقتی ما درباب آزادی صحبت میکنیم، میدانیم که باید در ابتدا باورمند به برابری باشیم با پیش فرض باورمند بودن به برابری.
اینکه آزادی برای همگان یکسان هست.
حالا بیاییم وارد میدان و تعریف مشخصی در باب آزادی داشته باشیم.
پس قاعدتا این موضوع و این قسمت موضوع مهمی است چرا که پیوند خورده به باورهای ماست و اصولا نقد لیبرالیسم و کمونیسم هم گره خورده به همین مفهوم مشخص است.
خوب اگر بخواهیم در باب این مسئله بیشتر صحبت بکنیم و با مصادیق بیشتری هم جلو ببریم باید برویم و در باب فردگرایی و در باب این نگاهی که در لیبرالیسم تحت عنوان آزادی وجود دارد صحبت بکنیم.
شما وقتی با نگاه لیبرالیسم روبرو میشوید خب گفتیم در اون نقطه مشخص تاریخی و اون نگاه انسان گرایانه ای که در برابر اون نگاه تقدیرگرایانه خداپرستان وجود داشت نقطه کلیدی بود.
یکی از اون پله ها برای رسیدن ما به پیش تر بود.
اما در باب این مسئله من بارها صحبت کردم.
شما اگر قرار باشه با اون فرهنگ ضدیتی که ما دربارش صحبت کردیم یعنی وقتی انسان یک نیروی متخاصم در برابر داره که ازش اتفاقا احساس نفرت میکنه و حالا قدرت و توان ایستادگی در برابر اون رو نداره، در نهایت بعد از گذر از اون با فرهنگ ضدیت سعی میکنه هر چیزی که اون گفته رو در برابرش عمل کنه، فرهنگ ضدیت رو میداندار بکنه و هر چیزی که اون میگه رو دروغ بپندارد.
راست و دروغ تصویر چیزی که ما مثلا امروز در ایران و جمهوری اسلامی میبینیم کسانی که مخالفت با جمهوری اسلامی دارند، گاها هر چیزی که جمهوری اسلامی بگه رو برعکس تعبیر به حقیقت و درستی میکنند.
هر حرف اونها رو مترادف با زشتی و پلیدی میدونند.
گاها حرفشون درست هست اما مواجه میشیم با موضوعاتی که انگار دارند اشتباهن.
حالا وقتی روبرو میشیم با اون نگاه اومانیستی و انسان گرایانه هم داستان به همین شکل هست.
اون مشیت الهی، اون مشروعیت آسمانی، اون نگاه الهی، در این اون نگاه معنوی که ما میشناختیم، حالا وقتی میاد در فرهنگ انسان گرایی قرار میگیره انگار فقط و فقط در پی تغییر جایگاه هست.
انگار اون خدای بر تخت عزل میشه تا بجاش انسان به کرسی بنشیند.
فارغ از تمام مفاهیمی که ما پیرامون آزادی و برابری جان ها داریم و بارها هم بهش اشاره کردیم و بخوایم در باب این برابری میان انسان ها و حیوانات و گیاهان و زندگی آزاد برای همۀ اینها صحبت بکنیم.
حتی وقتی وارد این قضیه به دور از این نگاه ها میشیم، می بینیم که این انسانگرایی تعریف و تعبیر شده، گویی که همون فرهنگ ضدیت با فرهنگ خدایی است.
من در باب آتئیست هم این صحبت رو کردم گفتم کسانی که خودرا ضد خدا میدونن بیخدا میدونن گاها خود رو به جای خدا نشوندن یا باورهای خود رو یا اون کسی که به آن باورمند هستن رو به جای خدا نشاندند.
در این نگاه انسان گرایانه هم داستان به همین شکل است.
گویی که آن نگاه معنوی و آسمانی برداشته شده و خدا تاج و تخت را داده تا انسان به سر بگذارد و در بالا بنشیند.
این یکی از آن نقاطی است که ما وقتی در باب لیبرالیسم و در باب فردگرایی صحبت می کنیم به آن نقطه می رسیم.
حالا فردی که مبدل به همه چیز جهان میشه، همه چیز گویی که برای او هست.
خب در اون نقطه ابتدایی نقطه روشنی بوده.
پله ای برای ترقی بوده تا ما از زیر استبداد و خودکامگی خدا و فرهنگ الهی دور بشیم.
اما با برگرفتن اون فرهنگ ضدیت انگار جای ها فقط تغییر کرده.
مانند انقلابی که مثلا ایرانی ها در سال 57 انجام می دن.
خب در اون نقطه ابتدایی کسانی که زیر یوغ و استبداد نظام پادشاهی پهلوی بودند خیلی خوشحال بودند.
شادمان بودند اما بعد از گذر زمان کوتاهی فهمیدند که شرایط همون هست.
حتی چه بسا بدتر و وحشتناک تر چرا که فقط تاج سر جاش هست.
سر در میان تاج رو تغییر دادن.
محمدرضاشاه پهلوی رفت.
به جاش خمینی قرار گرفت.
تاج سر جاش هست.
مقام و جایگاه قدرت تمام ساختارها و حتی چه بسا بدتر.
و حالا سر بریدن یک سر تازه به جاش گذاشتن و مشکل کماکان سر جاش هست.
وقتی در باب لیبرالیسم هم صحبت میکنیم و میرسیم به اون نگاه انسان گرایانه، انگار داستان به همین شکل هست.
سر خدا برداشته شد و سر انسان به جاش قرار گرفته و این فردگرایی در امتداد این نگاه آلوده هست که مدام تکرار میشه، ادامه پیدا میکنه و دیگه از فردگرایی و آزادی فردی میرسه به مرز دیگران میرسه برای آزار دادن به دیگران وارد میدان میشه تا آزادی دیگران رو از میان ببره.
یعنی شما وقتی در باب آزادی ها صحبت میکنید، حالا وقتی لیبرالیسم داره در باب آزادی فردی صحبت میکنه، در باب بازار آزاد صحبت میکنه، دیگه صحبتش در باب آزادی یک فرد نیست.
آزادی فردی او به قیمت از میان بردن آزادی دیگران.
یعنی شما امروز وقتی نگاه میکنید یک سرمایه داری که نشسته و توی کارخونه ای رو مثلا برای خودش زده، حالا داره به واسطه سرمایه اش از کار این کارگران بیشمار مثل زالو میخوره.
حالا تعبیر میشه به آزادی های فردی.
وقتی وارد این بازار آزاد میشیم، اگر تعداد زیادی کارگر وجود داشته باشه و کاری نداشته باشن اونها میتونن بی جیره و مواجب با دستمزد بسیار اندک کار بکنن.
بلافاصله هم تعبیر بر این میشه بله آزادی های فردی وجود داره.
اینها میتونن انتخاب بکنن، انتخاب خودشون هست.
حالا اگر خود اون کارفرما شرایطی را پدید بیاره که کار کم بشه و کارگر زیادی وجود داشته باشه موضوع به چه شکل است؟
و قص علی هذا.
میشه تا صبح دربارش صحبت کرد و از این عناوین مثال آورد.
اما این ویژه برنامه و اصولا برنامه ای به نام جهان پیرامون مصادیق نیست.
در باب این معانی صحبت میکنیم.
معانی مشخصی که در نهایت با تغییر دادن جایگاه خدا و انسان و اون انسان گرایی و درنهایت اون فردگرایی، همون جایگاه رو در مبنای از میان بردن آزادی دیگران و اصولا هزینه کردن آزادی دیگران برای آزادی خویشتن ما رو به این نقطه مشخص رسونده.
و در نهایت وقتی شما دارید مرور میکنید این نگاه لیبرالیسم رو می بینید که چگونه آزادی هم مبدل به یک بهانه میشه.
اصلا ساختار تشکیل شده در راستای حفظ آزادی اون جماعت ثروتمند و سرمایه دار هست.
اصولا قرار هست همه هزینه بشن برای آزاد تر زندگی کردن اون ها.
نمونه هاش خیلی بارز و عیان هست دیگه.
شما به کشورهای سرمایه داری وقتی نگاه میکنید این سیل دوپارگی رو میتونید به رویت ببینید که چگونه تفاوت میان این ها از زمین تا آسمان هست.
نمونه هاش در ایران خودمون هم قابل رویت است.
با اینکه گفتیم که جمهوری اسلامی و اصولا نگاه اسلامی یک سردرگمی را در بین لیبرالیسم و کمونیسم و خودش هم نمیدونه چی هست و یک چیز هچل هفتی از این وسط به وجود آورده که از تمام نقاط منفی هر دوی این نگاه ها داره سوءاستفاده میکنه.
یعنی نه آزادی رو به میدان آورده و در برابرش از اون دیکتاتوری و خودکامگی مثل کمونیسم داره استفاده میبره.
از اون سلب مالکیت و میدان دار کرده.
اما مالکیت برای کسانی که اتفاقا به دولت وصل هستند و اون فساد سرشار در نهایت یه بلبشویی رو بوجود آورده و شما باهاش روبرو میشید.
اما این تفاوت ها رو میتونید ببینید.
یعنی وقتی با اون قشر سرمایه دار روبرو میشید به واسطه این فردگرایی و آزادی های فردی است و از میان بردن آزادی دیگران هست که به اسارت یک جماعت چند میلیونی این جماعت هستند که ثروتمند هستند.
در مهد این نگاه های لیبرالیسم و سرمایه داری یعنی کشور آمریکا و کشورهایی از دست امریکا مثل انگلستان و دیگر کشور ها هم شما میتونید این شرایط رو ببینید که چگونه جماعتی قربانی راه این سرمایه داران میشوند.
اصولا همه به عنوان ابزاری تصویر شده در این نگاه آلوده.
پس ما وقتی در باب این فردگرایی و ازادی صحبت میکنیم گویی هیچ معنایی از آزادی در خود نهفته ندارد.
این آزادی انتخابی است برای قدرتمندان.
همان تعریفی که من ارائه دادم و گفتم اگر آزادی و برابری رو از هم جدا کنید، چیزی به نام آزادی وجود نخواهد داشت.
اصولا قدرتمندانی هستند که آزاد خواهند بود.
همتای جمهوری اسلامی که تمام قبیله حاکم آزادترین مردم در تاریخ هستند اما به قیمت و هزینه اسارت هشتاد و پنج میلیون ایرانی، 80 میلیون ایرانی.
تمام این مردمان در اسارت هستند تا آن جماعت آزاد باشند.
پس آزادی آنجا وجود دارد.
با این تعریف مشخص اما اگر قرار بر این باشه که ما آزادی رو درست تعریف کنیم در محور ابتدایی و اون پیشفرض نخستین، ما باید باور به برابری باشه چرا که اونجاست که آزادی معنا پیدا میکنه.
اما در این نگاه سرمایه داری اون فردگرایی در نهایت به مرز دیگران میرسه و دیگران رو لگدمال میکنه.
برای اینکه آزاد باشن از اون سر طیف وقتی به کمونیسم هم نزدیک میشید میبینید که برابری چگونه داره از میان میره و خود برابری رو هم حتی از میان میبره.
با یک تعاریف احمقانه ای که داده میشه.
یعنی از یک سو شما مواجه میشین با برابری ای که انگار داره همسان با یکسانی میشه.
یعنی شما در تعریفی از برابری میدونید که ما وقتی در باب برابری صحبت میکنیم یعنی حقوقی که قرار هست برابری تعریف بشه و اینو همه ما میدونیم که همه با هم یکسان نیستیم.
وقتی من درباب برابری انسانها و آزادی همه جانداران صحبت میکنم میدونم که تمام جانداران با هم برابر نیستند.
یعنی یک درخت، یک انسان و یک حیوان همسان نیستند، یکسان با هم نیستن اما در حقوق.
حقوق اولیه زندگی آزار ندیدن باید یکسان باشند.
باید یکسان انگاشته بشن اما گاها اینقدر این معنای برابری رو بی ارزش میکنه.
همون نگاه کمونیستی که انگار از حیز انتفاع درمیاد دیگه مبدل به جوک و طنز و بذله میشه.
دیگه اون معنای حقیقی خودشو نداره.
برابری رو همسان با یک نگاه یکسان احمقانه تصور میکنن که میتونه تمام خلاقیت هارو از بین ببره.
یکی از بزرگ ترین نقد هایی که نسبت به کمونیسم و این نگاه های کمونیستی هست چیست؟
اینکه انسان و نبوغش به واسطه شرایط آزاد است که شکل میگیرد.
بله، وقتی که شما قرار بر این داشته باشید که برابری رو تا این حد فاجعه بار و مبتذل تعریف کنید و در نهایت به یک یکسانی برسید، خب میتونه اینگونه هم این مفاهیم، این مفهوم بزرگ برابری هم از میان بره.
اما تنها و تنها هم موضوع فقط همین نیست.
فارغ از این برابری و دریده شدن برابری با یک مفهوم به اسم یکسانی شما در دل این نگاه کمونیستی مواجه میشوید با این اقتدارگرایی.
یعنی از یک سو در فردگرایی لیبرالیسم شما دارید در باب از بین بردن آزادی های دیگران و وارد مرز دیگران میشوید اما از اون سر طیف وقتی نزدیک به نگاه های کمونیستی میشید حالا قضیه فرق میکنه.
حالا یک دولت اقتدارگرایی است که به واسطه همین اقتداری که داره، به واسطه این خودکامگی ای که داره حالا میتونه هزاران هزار فساد به وجود بیاره.
حالا نه تنها برابری رو با اون مفهوم یکسانی که حتی برابری حقیقی رو هم لگدمال بکنه.
چرا که اصولا ما میدونیم ما انسان رو می شناسیم.
ما میدونیم که انسان ها میل به خودخواهی دارند، برای خودشون، برای بقای خودشون تلاش میکنن.
پس ما باید ساختارهایی رو فراهم کنیم که در برابر این بی بند و باری ها ایستادگی بکنیم.
در برابر این فساد بتونیم ایستادگی بکنیم.
وقتی در باب قدرت صحبت میکنیم، در باب تخصیص قدرت صحبت میکنیم، در باب تقسیم قدرت صحبت میکنیم.
تمام مبنای فکری ما همین است که در برابر این فسادهایی که قاعدتا میتواند وجود داشته باشد و اجتناب ناپذیر است، در ذات انسان هست.
ما بتوانیم در برابر این ها سد ها و رفتار ها و رفتارهای کارآمدی به وجود بیاوریم.
وقتی در باب سیستم نظارتی صحبت میکنیم، موضوع همین نظارت بر این آلودگیها هست.
ما در باب نابودی برابری در لیبرالیسم صحبت میکنیم.
خب وقتی شما روبرو میشوید با این نگاه سرمایه داری میبینید که برابری برایش ذره ای ارزش ندارد.
حاضره همه چیز رو فدای اون رسیدن به پیشرفت بکنه.
یکی از اون عمده نگاه های آلوده ای که در سرمایه داری وجود داره همین ابزار سازی هاست.
باز در این نگاه هم اینها همسان هستند.
یعنی هم کمونیست، هم لیبرالیسم هر دو داره انسان رو در نهایت مبدل به یک ابزار میکند.
هر دوی اینها میخوان از انسان ها برای اون پیشرفت غایی که اصلا مشخص نیست کجا هست، به کدوم نقطه قراره برسن برسونن.
این حرص و ولع و آزی که وجود داره، این رقابت دیوانه واری که مثلا در همون دوران جنگ سرد وجود داشت، از تمام این مردم در نهایت بردگانی به وجود آورد برای رسیدن به امیال یک عده احمق.
یه عده احمقی که احساس میکردن دنیا و پیشرفت رو در یک سری از مسایل مشخص میدیدن حالا هر کدوم این جماعت رو به نوعی برده خود کردن.
این زندگی برده وار در هر دوی این نگاه ها به چشم میخوره.
از یک سو با اون بازار آزاد و اون تعاریف و حالا کارگری که مبدل به یک ابزار شده و حالا باید مدام در پی ساختن باشه.
اصولا این بازار آزاد و این نگاهی که منفعت طلب هست و سود طلب هست در نهایت ناخوداگاه انسان ها رو مبدل به ابزار میکنه.
از اون سر طیف هم اون نگاه احمقانه ای که در دل کمونیست ها وجود داشته کار رو مقدس شمردند و در نهایت با اون شعارهایی که همه دربارش شنیدیم.
شعارهایی که می دادند و اون نوع نگاهی که تزریق می کردند و به نقطه ای رسیدند که حالا.
مردم مبدل به بردگانی شدند برای اینکه این عوامل رو به پیش ببرند و در نهایت به پیشرفتی که هیچ.
نقطه مشخصی هم نداشت برسند.
زندگی رو فدای اون تصویر برابری در دل لیبرالیسم از میان میرود.
اما در عین حال در کمونیسم هم از میان میره.
در کمونیسم هم با فساد از میان میره، با بی معنا کردن مفهوم برابری از بین میره، با خودکامگی و استبداد از بین میره، با این زندگی یکسان و ماشینی از بین میره، با این برده ساختن ها از بین میره.
از اون سر در دل نگاه های سرمایه داری هم به همین شکل هست.
جماعتی برده وار برای اون سرمایه دار باید کار بکنند.
باید اون اوامر رو به پیش ببرند.
حالا این میدان منفعت خواهی که در اینجا وجود داره هم قاعدتا هر روز کارگران تازهای را پدید میاره.
کارگران روزمزدی رو به وجود میاره.
کارگران از کشور های دیگه رو به وجود میاره و اینها هیچ چهارچوب مشخصی رو هم براش قائل نیستن.
همه چیز رو در همون فردگرایی و منفعت فردی تصور میکنن.
همه چیز رو در اون آز و حرص و پیشرفتی که اصلا مشخص نیست به کجا هم تعریف میکنن و هر دو هم به همین شکل هست.
از این سو شما مواجه میشید با دولتی که معلوم نیست حافظ آزادی و ابزار سرکوب هست.
شما در نگاه به این دولت ها هم همین مفاهیم رو میبینید.
یعنی از یک سو وقتی به دولت های کاپیتالیستی رو به رو میشید میبینید که چگونه ابزار رو فراهم کردن برای اون پیشرفتی که خودشون مد نظر دارن.
در تمامی این دولت های سرمایه داری که امروز هم باهاش مواجه میشید همین شکلی هست.
یعنی اگر چیزی تحت عنوان مالیات وجود داره اتفاقا از اون قشری گرفته میشه که بیشترین کارو میکنن و کمترین سود رو میبرن.
حالا اون جماعتی که سرمایه بالایی دارن و بیشتر ثروت اون کشور رو هم از آن خود کردن اتفاقا مالیاتی هم نمیدن.
اتفاقا بدون مالیات قرار است در راستای رسیدن به پیشرفت بیشتر رو برده خودشون بکنند.
چون اصلا مشخص نیست این دایره رقابت در کجاست.
حتی ذره ای ارزش برای زندگی و زیستن به انسانها داده نمیشه.
کل هدف رسیدن به یک فردای نامشخص و رسیدن به پیشرفت و اعتلا است.
یک حرص و آز بی انتهایی که راه به جایی نمیبره.
از اون سمت هم شما مواجه میشید با یک دولت تا دندان مسلح که همه چیز رو از میان میبره برای اینکه در اختیار خودش بگیره.
یعنی شما با حکومت های کمونیستی وقتی روبرو میشید میبینید که تا چه اندازه مستبد هستند، تا چه اندازه حرف خودشون رو به پیش میبرند.
و من بارها در باره اش صحبت کردم.
این قدرت افسار گسیخته وقتی در اختیار هر گروه و طیف انسانی قرار بگیره ثمره مشخصی داره.
ثمره مشخص از میان بردن آزادی هاست.
نابود کردن برابری است و والاتر از تمام این ها فساد بی حد و حصری است که ما همواره در طول تاریخ شاهدش بودیم چرا که انسان اصولا به ذات همینگونه هم هست.
پس حالا شما مواجه میشوید با دولتی که حالا یک ابزار سرکوب هست.
وقتی در باب آزادی بیان در این دو نگاه صحبت میکنیم، در گذر زمان مواجه میشویم.
خب این نگاه پلیسی و سرکوب گرایانه ای که در نگاه کمونیستی وجود دارد که ثمره اش مشخص است.
یعنی شما وقتی در طول تاریخ مد نظر قرار بدید تمام این دولت های کمونیستی رو مواجه میشید با این دولت های پلیسی که تشکیل شدند از شوروی.
در نظر بگیرید از چین در نظر بگیرید مخالفان رو چگونه قلع و قمع کردند و چه تبعات تاریخیای رو به وجود آوردند.
حالا در قسمت های آتی بیشتر سعی میکنیم در باب این عناوین صحبت بکنیم.
اما اشارت در این مفهوم هم به همین شکل قابل رویت هست.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با این نگاه کمونیستی میبینید که چگونه دولت به وجود اومده، تنها و تنها ابزاری است برای سرکوب، ابزاری است برای از میان بردن آزادی بیان رو هم قاعدتا لگدمال خواهد کرد.
از اون سر طیف در جامعه های سرمایه داری هم داستان به همین شکل است.
شما با دولت هایی مواجه می شوید که باز مبنای اصلی به وجود آمدنشان هم موضوع سرمایه است.
یعنی شما یک نگاه مثلا به حکومت هایی مثل حکومت آمریکا بکنید.
اصولا انتخابات ریاست جمهوری آنجا را ثروت بیشتر برنده می شود.
اصولا ورود به مجلس سنا را کسی می برد که ثروت بیشتری دارد.
اصولا این جامعه تشکیل شده در سیاست کسانی هستند که جزء بزرگ ترین سرمایه داران آن کشور به حساب می آیند.
شما دارید می بینید که مبنای اصلی دولت به وجود آمده هم بر پایه سرمایه داری است.
منافع را هم سرمایه داران برای سرمایه داران حفظ خواهند کرد.
یعنی شما وقتی مثلا به یک مفهوم مواجه می شوید مثل حمل اسلحه در آمریکا، خوب می دانید که این قدرت سرمایه داری است که اجازه نمیده یه همچین موضوعی حل بشه.
و شما انگار یک عده بربر روبرو هستید که مگه ممکنه؟
شما باید در باب دنیایی صحبت بکنید که حتی نیروی امنیتیش هم سلاح نداشته باشه چه برسه به اینکه مردم سلاح های اتومات و سلاح های کشتار جمعی در اختیار داشته باشن.
تا چند روز دیگه فکر کنم بمب هم تو خونه هاشون نگه دارن.
خب شما دارید میبینید که چگونه نقش سرمایه وارد این میدان میشه و همه چیز رو در اختیار میگیره.
یعنی ثروت هست اونجا صحبت اصلی رو میکنه.
آزادی فردی هم برای کسی است که ثروت بیشتری داره.
حکومت هم در راستای کسب و انتخاب کسی است که ثروت بیشتری داره.
تمام ساختارهای سیاسی بر همین مبنا شکل گرفت.
از اون سمت هم ما با دولتی روبه رو هستیم در دولت های کومونیستی که با ابزار سرکوب با این اختناقی که بوجود میارن، با به دست گرفتن تمام قدرت و این سیستم استبدادی که پدید آوردن تمام آزادی ها رو از میان خواهند بود، در دل حکومت های سرمایه داری هم داستان به همین شکل هست.
آزادی بیان هم در این کشور ها معنایی نداره.
اصولا همه چیز در اختیار سرمایه و ثروت است.
یعنی شما وقتی با همین جوامع سرمایه داری روبه رو می شوید شاید آزادی بیان به شکلی که ما بتوانیم در موردش صحبت بکنیم وجود داشته باشد اما برای وارد شدن و ورود به این آزادی بیان هم باز شما نیاز به سرمایه دارید.
یعنی مثلا شما اگر فیلم ساز باشید و بخواهید در یک کشوری مثل امریکا فیلم بسازید نیاز به چه دارید؟
نیاز به سرمایه دارید؟ ثروت دارید؟
اگر قرار باشد یک تلوزیون داشته باشید تا صحبت بکنید نیاز به سرمایه داری یعنی همه دالان های آزادی هم بر می گردد دوباره به ثروت.
دوباره به سرمایه.
پس باز شما شاهد این هستید که همه چیز داره قربانی راه همان ثروت اندوزی میشه و اون نگاه آزمندانه میشه.
شما وقتی در باب حق مالکیت صحبت میکنید حالا این حق مالکیت یک ابزاریست برای آزادی، ابزاری است برای سلطه.
کسی که مالکیت بیشتری داشته باشد، سلطه گری بیشتری هم خواهد داشت.
رییس جمهور اون کشور هم میتونه بشه.
وارد مجلس سنا هم میتونه بشه وارد این ارکان سیاسی میتونه بشه و اصولا سرمایه و همین حق مالکیت هست که در نهایت همه چیز رو تصویر میکنه.
شما وقتی به این دولت های سرمایه داری نگاه میکنید میتونید به راحتی رد پای سرمایه و ثروت و اصولا قدرتی که به واسطه ثروت بوجود میاد رو ببینید.
این موضوع قابل انکار نیست و همواره هم قابل رویت هست.
از اون سمت هم تمام آزادی قربانی خواهد شد.
در حکومت کمونیستی که همه قدرت رو در اختیار گرفته و مستبدانه قرار هست که پادشاهی و امپراتوری بر دیگران بکنه.
موضوع مهم و اساسی همواره در دل مفهوم لیبرالیسم و کمونیسم، آزادی بدون برابری یا برابری بدون آزادی است.
هر دوی این حکومت ها فرای اینکه خود مفهوم آزادی در لیبرالیسم هم لکه دار و بی معنا میشه، با اون تعریف مشخصی که من نسبت به آزادی دارند و اصولا آزادی واقعی هم همین است.
می دانیم که خود آن مفهوم را هم لگدمال می کنند.
اما فارغ از آن، قرار بر این دارند تا با قربانی کردن مفهوم در برابر یعنی برابری را به قربانگاه برده اند.
حالا این نیمچه آزادی که مفهومی از آزادی ندارد را به جماعت بدهند و بخورانند در حقیقت.
چرا که ما در باب آزادی صحبت کرده ایم.
قاعدتا وقتی شما دارید درباب آزادی صحبت می کنید، نمی توانید این آزادی را به دور از مفهوم برابری تصور کنید چرا که با از بین بردن برابری دیگر چیزی از آزادی به میدان نمی ماند.
به همین شکل هست که وقتی در باب حکومتهای سرمایه داری صحبت می کنیم هم آزادی ست.
اینجا لگدمال شده و از آن معنایی نمانده و هم اصولا قرار بر این هست که برابری را به قربانگاه ببرند تا آزادی وجود داشته باشد.
یعنی شما می دانید که به صراحت در باب این صحبت می کنند که اگر ما یک نیاز به پیشرفت داریم، این نیاز به حرص و ولع و آبی که در وجودمون هست.
برای اینکه در این رقابت جانفرسا نفر اول باشیم و کشور اول باشیم و به بهترین جایگاه ها برسیم باید برابری از میان بره چراکه ما نیاز داریم تا باج بدیم، مردمی باشن، فکر کنن کار جدید بوجود بیارن، حالا اینها ثروت بیشتری هم داشته باشن و یه عده هم قربانی باشن.
برابری در میان نباشه.
حالا دارن خودشون هم این رو اذعان میکنن.
یا در برابر این نگاه وقتی در باب کمونیسم صحبت میکنیم داستان به همین شکل هست.
حالا اینها میان میگن بله برای اینکه ما بخواییم برابری داشته باشیم باید آزادی رو از میان ببریم.
برای داشتن امنیت باید آزادی سلاخی بشه.
حالا میان دولت پلیسی تشکیل میدن و همه قدرت رو برای خودشون میگیرن.
با اقتدار به پیش میرن و این خودکامگی را به پیش میبرن تا برابری رو به وجود بیارن.
اما برابری ای رو هم که بوجود آوردن ارزش و معنایی نداره چراکه این برابری به نوعی یک شکل ازبین رفته برابری است، یک تصویر مخدوش از یکسانی است، اون هم یک ثانیه ای که گاها به واسطه اون فساد سرشار و اون قدرت در نوک هرم میتونه به جماعتی داده بشه.
میتونه هم نشه بسته به فرمان و امر اون قدرت یکتا هست.
همتای تمام مفاهیمی که ما در باب معنای خدا هم داشتیم.
ما وقتی داریم در باب رسیدن به فردای روشن صحبت میکنیم، مهم اصل و موضوع اصلی ما این هست که بتونیم ساختار هارو تغییر بدیم تا اشخاص میداندار نباشن تا فرد در نوک هرم موضوعی رو بوجود نیاره.
باید سیستمی ساخته بشه که این سیستم بتونه خودش حرکت کنه.
حالا با انتخاب چندین نفر با تفکر جمعی و در کنار هم بود.
پس قاعدتا وقتی در باب آزادی و برابری صحبت میکنیم میدونیم که چه حکومت های لیبرالیستی و چه حکومت های کمونیستی هر دوی اینها در وهله اول معنایی رو که بهش باور دارند رو از حیطه معنا بی اثر میکنند.
اگر به آزادی باور دارند در نقطه ابتدایی آزادی رو بی ارزش می کنند؟
اگر به برابری باور دارند، برابری را لگدمال می کنند و فرای آن.
حالا اگر وارد چرخه ای برای به کرسی نشاندن این مفهوم می شوند، با قربانی کردن معنای در برابر این کار را انجام می دهند و تمامی معنا را هم از میان می برند.
کل صحبت پیرامون لیبرالیسم و کمونیسم هم در همین معناست.
معنایی که ما باید بیشتر بهش نزدیک بشویم.
بدانیم که آزادی و برابری همسان با هم هستند، غیر قابل جدا شدن از هم هستند.
دو وسیله ای اند که اگر از هم جداشون کنید اون کسی که تنها می مونه هم بی معناست.
این دو با هم و در کنار هم معنا میشن و ما باید به این معنا در کنار همه این ها برسیم که آزادی یعنی آزار نرساندن به دیگران.
دیگرانی که همه جان های جهان رو تشکیل میدن.
انسان، حیوان و گیاه و این مفهومی است که آزادی و برابری رو در هم پیوند میده و حال دریچه ای باز هست به دور از آزار رساندن به دیگران.
هر چیزی که هر کسی می میخواد رو میتونه تعبیر به آزاد کنه اما به دور از این معنا.
ما معنایی برای آزادی نمی توانیم متصور باشیم و همینگونه است که حکومت های سرمایه داری و کمونیستی در طول تاریخ هر دوی این معانی رو از حیطه انتفاع تهی کردند.
در این انتهای برنامه دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا و افکار و عقاید ام رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر درآوردم.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت ناسا رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدای تغییر شکل بگیره و اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه بنام جان بود.
در پناه آزادی.