سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان است.
با شما هستم.
این قسمت سوم از ویژه برنامه نقد لیبرالیسم و کمونیسم هست و ما قراره توی این قسمت در باب معایب لیبرالیسم صحبت بکنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما سعی کردیم که در باب نقد لیبرالیسم و کمونیسم صحبت بکنیم و در این قسمت مشخص هم قرار هست که در باب لطمات تاریخی و معایبی که لیبرالیسم داشته موجز و مختصر تا جایی که میتونیم در باب تیتر ها و عناوین صحبت بکنیم.
خب قاعدتا ویژه برنامه هایی به نام جان و اصولا برنامه ای به نام جان بر مبنای مفاهیم هست و ما خیلی نزدیک به مصادیق نمیشیم.
این قسمت هم خارج از این عرف همیشگی برنامه ما نخواهد بود.
اما در این قسمت سعی میکنیم بیشتر بپردازیم به خود لیبرالیسم و معایب و لطمات تاریخی که زده و در قسمت آتی هم سعی میکنیم همین مبنا رو در باب کمونیسم داشته باشیم و کم کم به اون جمع بندی کلی پیرامون این مسئله مشخص برسیم و نگاه خودمون رو هم به صورت موجز بیان کنیم.
وقتی ما در باب لیبرالیسم صحبت میکنیم خب میدونیم گفتیم قاعدتا نکات مثبتی داره.
وقتی ما داریم در باب این نکات منفی درونش صحبت میکنیم به مفهوم رد تمام خوبی هایی که در خود داره نیست.
خب قاعدتا گفتیم در اون نقطه ابتدایی شکل گیری و چرایی شکل گیری ایده لیبرالیسم خب ما میدونیم که یک پلکانی بود برای بالاتر اومدن، برای پیشرفت کردن.
خب قاعدتا از اون دورانی که ما پیش از لیبرالیسم خوندیم میدونیم که در اون دوران، دوران قدرت بلامنازع دین باوران بوده، قدرت در اختیار اون ها بوده و این نگاه معنوی بوده که همه اختیار رو در بر گرفته بوده.
این تار و مار کردن زندگی جمعی انسان ها بوده که اون زمان میداندار بوده و خودکامگی و استبداد بوده که میداندار بوده.
خب قاعدتا لیبرالیسم یک پله ای بوده برای گذر ما.
این انسانگرایی و گذر کردن از اون نگاه استبدادی خداوندی یک پلکانی بوده با تمام معایب درون خودش.
برای اینکه ما از اون دوران اسفناک دور بشیم.
خب ما میدونیم که این نگاه لیبرالیستی و اصولا نگاه آزادی خواهانه ای که در دل خود داشته، حال با تمام کمی ها و کاستی ها، با تمام از میان بردن مفهوم آزادی اما باز هم پله ای بوده برای رسیدن به نقطه بهتر و روشن تری برای فردا.
اما باید که با نگاه منتقدانه و پرسشگر بهش نگاه بشه، نقاط ضعف گفته بشه و ما پیش به سوی جهان بهتری حرکت بکنیم.
پس اصولا نوع نگاه که ما مطرح میکنیم و نقد هایی که در این قسمت ها انجام میدیم در نفی کلی این نگاه نیست.
قاعدتا چه لیبرالیسم، چه کمونیست و چه هر نگاهی در تاریخ انسانی نقاط قوتی هم داشته، قاعدتا در مبنای رسیدن به فردای بهتری به وجود آمده و همچنین آرزو و میلی در خود داشته.
حال اینکه چقدر نکات مثبت داشته قابل صحبت کردن است.
اما قاعدتا وقتی در باب لیبرالیسم و این لطمات تاریخی و معایب صحبت میکنیم یکی از نکات اصلی و کلیدی آزادی برای چه کسانی است؟
یکی از بزرگترین شعارهای مداومی که در باب لیبرالیسم داده می شود، مفهوم آزادی است.
خب گفتیم آزادی مطرحشده در دل لیبرالیسم معنای درستی ندارد چراکه این آزادی به دور از برابری معنا میشود.
گویی که یک معنایی متضاد یا متناقض یا جدا و مجزا از مفهوم برابری است.
در صورتی که ما میدانیم آزادی و برابری در پیوند با هم معنا پیدا میکنند.
چرا که اگر ما قرار نباشد به برابری اعتقاد داشته باشیم و با پیشفرض فرض نداشتن برابری وارد جریان و این دالان ازادی بشویم ازادی دیگر معنایی نخواهد داشت.
یعنی ما باید ابتدائا ابتدا به ساکن باور داشته باشیم که برابر هستند.
حال در یک نگاه گسترده مثل نگاه ما برابری همه جان ها چه انسان چه حیوان و گیاه.
اما در همان نگاه امروزی و تا نقطه ای که انسان ها به پیش رفتن در اون نقطه ابتدایی باید به برابری انسان ها حداقل معترف باشند.
بعد از در نظر گرفتن این برابری است که حالا میتوانند وارد مفهوم آزادی بشن چراکه هر تعریفی فرای در نظر داشتن این برابری اگر ارائه بشه اصولا دیگه معنا و همپوشانی با ازادی نخواهد داشت.
چرا که اونجا هر کسی که قدرت بیشتری داشته باشه میدان دار خواهد شد و عینا وقتی شما نزدیک به مفاهیم تاریخی لیبرالیسم هم میشید قضیه به همین شکل است.
آزادی که این ها دارن بهش تاکید میکنن..
اتفاقا موضوع آزادی نیست چرا که به برابری اعتقادی ندارند چرا که حالا میدان دار کسی است که قدرت بیشتری داشته باشد.
قدرت در این نگاه مشخص و تعریف شده به سرمایه و ثروت.
خب قاعدتا کسی که ثروت بیشتری داشته باشد، آزادی بیشتری هم خواهد داشت.
پس این سئوال کلیدی در باب لطمات و معایب لیبرالیسم همان آزادی برای چه کسانی است؟
حالا در دل این تعریف مشخص، در دل این پرسش مجزا حالا شما مواجه می شوید با یک تاریخ پر از زشتی ها، پر از کجی ها.
شما مواجه می شوید با تبعیض نژادی که در دل این نظام های سرمایه داری وجود داشت وجود دارد.
تبعیض نژادی که بر مبنای نژاد، صورت تبعیض جنسیتی که میتونه وجود داشته باشه.
شما وقتی مواجه میشید با برده داری میدونید که یکی از ارکان اصلی نظام های سرمایه داری بوده، همواره بوده، در طول تاریخ بوده.
اصولا بزرگترین مبارزه ها را برای نگاهداشت این برده داری و این نگاه آلوده داشته اند.
چرا که اصولا تعبیر و تفسیر آنها از دنیا همواره همین گونه بوده.
آزادی فردی که تعریف میشود اما نه برای همه.
آزادی که تعریف میشود اما نه برای هر کس، نه برای زنان، نه برای همجنسگرایان، نه برای بردگان سیاه پوستان سرخ پوستان.
قرار است یک مرد سفید پوستی که منتسب به اروپای مشخص است حالا میتواند مهاجر باشد و به آمریکا آمده باشد.
تمام آزادی برای اوست.
حالا دیگران قرار است برده و اسیر و بنده ی او باشند و برای او آزادی بیشتری را کسب کند.
تمام درد ما در باب مسئله آزادی با این نگرش لیبرالیسمی در همین نقطه است.
چرا که اصولا تصویری که اینها ارائه میدهند در راستای آزادی نیست چرا که در آن نقطه ابتدایی به برابری باور ندارن و حالا هر روز هر کسی میتونه با خطکش در دست بیاد و یک جماعتی رو داخل این دایره بکنه یا میتونه ازش خارج کنه و در اختیار اون فرد هست.
امروز آزادی تعریف شده برای شخصی است که سفیدپوست و منتسب به مرد سفیدپوست منتسب به اروپا باشه.
حالا هر کسی از این دایره خارج میمونه رو میندازه بیرون.
فردا اگر قدرتش نرسید، مثلا زنان سفیدپوست رو میاره داخل پسفردا اگر زورش کمتر شد، دو تا از اون سرخپوست ها رو میاره داخل.
و الی آخر.
اما قدرت در نهایت در اختیار اوست و ما با تعریف نداشتن پیرامون برابری میبینیم که چگونه آزادی لگدمال میشه.
پس سوال مهم ما بازهم همین است آزادی برای چه کسی؟
در دل این سوال؟
شما مواجه میشید با پاسخ هایی که در طول تاریخ و این لطماتی که نگاه لیبرالیسم و سرمایه داری به جهان زده، این مدافع نظام برده داری بودند که اونها آرزوی برده داری رو داشتند چرا که اصولا تمام تلاششون در راستای پیشرفتی بوده که این پیشرفت هم به واسطه اون ثروت هم به واسطه کارگر ارزانقیمت شکل میگرفته.
حالا وقتی ما در باب برده صحبت میکنیم برده ها که دیگه قرار نیست اصلا پولی بگیرند قرار هست بیگاری بکنند.
قرار هست تمام ثروت رو در نهایت در اختیار اون جماعت سرمایه دار قرار بدن.
پس حالا شما مواجه میشید با این نگاه آلوده برده وار.
چه در دنیای گذشته و پیش از اینکه ما بخوایم برده داری رو از میان ببریم و چه در جهان امروز، در جهان امروز هم داستان به همین شکل هست.
حالا شاید در جایی دیگه اون قدرت وجود نداشته باشه تا نظام برده داری رو به وجود بیارن.
اما تصویر تشکیل شده در امروز جهان هم داستان رو به همون سمت میبره.
حالا در روزگاران گذشته کسانی بودند که صاحب بردگان بودند.
امروز هم صاحب زمان و کار و زندگی و آینده اونها هستن.
این کارگران بیجیره و مزدی که دارن کار میکنن در بدترین شرایط و شرایطی که اینها برای خودشون تعریف میکنن.
پس در نهایت این آزادی برای جماعتی است وابسته به این نگاه و اون قبیله حاکم است.
حالا میشه باز ما به ازاء هایی براش در جهان هم تصویر کرد.
روزگارانی در آن حکومت های سرمایه داری این قبیله مشخص که همه آزادی برای اونها هست در ایران و جمهوری اسلامی ما هم برای اون قبیله شیعی وابسته به امامت و ولایت و ولایت فقیه و اون طایفه ای که خودشون رو منتسب به اون نگاه آلوده میدونند، تمام آزادی ها برای اونها هست و پاسخ این آزادی برای چه کسانی در نهایت ما رو به نقطه ای از تبعیض نژادی، تبعیض جنسیتی، برده داری و عناوین آلوده ای از این دست میرسونه و حالا شما مواجه میشید در این نظام های سرمایه داری و این لطمات تاریخی و معایبی که باعث این شکل اسفناک و آلوده در جهان شد، فرای اون شما مواجه میشید با استعمار به نام تمدن یعنی ما مواجه میشیم با لیبرالیسمی که در لباس امپریالیسم وارد میدان میشه.
شما در این تاریخ گذشته، در اون دوران شکوفایی و اقتدار و قدرت لیبرالیسم، اگر تاریخ رو مورد کنکاش قرار بدید مواجه میشید که به نوعی لیبرالیسم و امپریالیسم اصولا با هم گره خورده اند.
حالا استعمار و استثمار هست که وارد شده و تمدن اون جامعه غربی رو داره به پیش میبره.
نمونه های بارزش تمام کشورهایی که در اون برهه از تاریخ قدرتی داشتند.
فرانسه رو نگاه بکنید.
استثماری که انجام میدید انگلستان رو نگاه بکنید، اون استثمار بی حد و حصر هلند نگاه بکنید.
پرتقال، اسپانیا و تمام این کشور ها که چگونه به نام تمدن استثمار و استعمار را شروع کردند، چگونه این نگاه لیبرالیستی با همون تعریف مشخص پیرامون آزادی که آزادی رو برای فرد مشخصی تصویر کرده حالا میاد در یک نگاه اجتماعی و در سطح جهانی هم باز با همان تعاریف جلو می رود و خیلی ساده می تواند همه چیز را برای خود بکند.
چرا که اصولا جهان را بر پایه همین حرص و آز تعریف کرده.
حالا جهان تصویر شده در این نهایت حرص و رقابت با آن تصویر مشخص از آزادی برای آن شخص سفیدپوست اروپایی که عینا باید مرد هم باشد، می تواند جماعت در برابر که مثلا در یک کشور آفریقایی باشند را مبدل به برده بکند، مبدل به ابزاری برای به وجود آوردن ثروت بکند، ثروتی که برای همان جماعت آزاد است.
حالا می بینید که چگونه این آزادی لگدمال میشه، بی ارزش میشه، مورد تجاوز قرار میگیره و حالا ما مواجه میشیم با استعمار گرایانی که خود رو به نام تمدن حاکم بر کشور های ضعیف تر میکنند.
با همون نگاه برتری طلبانه و مالکیت طلبانه هست که وارد میدان میشن.
اصولا این میل به مالکیت، میل به برتری طلبی که از همان عناوین خداوندی است در دل این نگاه های اومانیستی و لیبرالیسمی مدام در حال جریان است.
گفتن فرهنگ ضدیت میاندار میشود، جاها را تغییر میدهد، پادشاه ها را عوض میکند، تاج و تخت خداوند سر جایش هست اما انسان سفیدپوست.
مرد می آید جای خدا میشینه، حالا میره خودش رو در اون جایگاه قرار میده.
حالا یک لیبرالیسمی است که در لباس امپریالیسم وارد یک نقطه مشخصی از جهان و تاریخ شده و حالا میاد یک به یک کشور ها رو قلع و قمع میکنه و تمام مردم و مالکیت و ثروت و قدرتی که اونها دارند رو هم برای خود میکنه و ما شاهد این جهان پر استثمار قرون گذشته میشیم که چگونه کشور های بزرگی در جهان مستعمره کشور های دیگری شدند.
نمونه بارزش مثلا هند رو در نظر بگیرید که چگونه مستعمره انگلستان شد.
با همون نگاه با همون تعاریف وارد همین میدان شدند و همه چیز رو برای خودشون کرد.
خارج از این ها شما وقتی در باب نئولیبرالیسم صحبت می کنید و قربانیان بازار آزاد، حالا می توانید ببینید که چگونه جهان را آلوده کرده اند.
یکی از لطمات تاریخی هم دقیقا همین نگاه است.
حالا بازار آزاد مبدل به یک هیولا می شود و یک هیولای چند سری که انگار عده زیادی در برابرش هستند که سجده کنان در برابرش دارند زندگی را به پیش می برند.
شما یک بار به این تصاویر ساخته شده نظر داشته باشید که برای کنترل قیمت چگونه کارهای وحشیانه ای انجام می دهند.
حالا حتی حاضرند که آذوقه و مایحتاج زندگی را، گندم ها و برنج ها را هم آتش بزنند و معدوم کنند و زمین را.
چرا که قیمت مثلا بیاد پایین تر بره بالاتر.
برای دستکاری کردن این غول چند سر بازار آزاد که مبدل به یک خدا شده و جماعتی در برابرش سجده می کنند و حاضرند هر بی اخلاقی و هر فاجعه ای را هم رقم بزنند.
و حالا شما روبرو میشوید با این نگاه وحشتناک که چه به عنوان لیبرالیسم چه به عنوان نئولیبرالیسم قابل رویت هست.
هیچ تفاوتی با هم ندارند.
خیلی نباید درگیر این واژگان شد چرا که در معنای کلی همه اینها دارند یک حرکت را به پیش می برند.
وقتی ما درباب آزادی صحبت می کنیم و می گوییم این آزادی برای چه کسانی است، خودش شروع گر تمام این بحث است که می تواند در اشکال مختلف، یکبار در شکل استعمار، یکبار در شکل امپریالیسم، یکبار در شکل تبعیض نژادی، یکبار در شکل برده داری، یکبار در شکل بازار آزاد و کنترل قیمت وارد میدان شود تا شما برسید به استثمار کشورهای جهان سومی.
تمام این ابرقدرت های جهان که برگرفته از همین نگاه های لیبرالیستی هستند، تمام فکر نهایی شان در راستای این است که بیایند و استثمار بکنند کشورهای جهان سومی.
نمونه های بارزش را هم شما میتوانید در طول تاریخ ببینید.
چگونه وارد این میدان شدند.
چه در آن دورانی که ما تحت عنوان قدرتگیری این نظام های امپریالیستی میشناسیم و چه در دوران فعلی و حاضر، حتی در جهان فعلی هم اینها باز هم وارد این میدان شدند تا بتوانند قدرت بیشتری کسب کنند، ثروت بیشتری کسب کنند و اصولا جهان را اینگونه تصویر و تعبیر میکنند.
در یک رقابت بی پایان و بی انتها در راستای ثروت اندوزی در راستای پیشرفت پیشرفتی که هیچ سنخیتی با زندگی ندارد و اصولا در راستای از میان بردن زندگی هاست، برای بلعیدن زندگی ها به میدان آمده، شما مواجه میشوید که چگونه حاضرند همگان را قربانی این راه بکنند.
در دل این نگاه و این بازار آزاد که مبدل به یک الهه بیپایانی شده و جماعتی آن را میپرستند و باور دارند به فهم بالای این بازار آزاد.
شما مواجه با این بحران های مالی میشوید.
حالا مواجه میشوید که به واسطه نداشتن هیچ گونه نظارتی بر این بازارهای آزاد و میدان دادن به این خدای تازه برآمده از این نگاه های سرمایه داری، حالا بحران هایی هم می تونه شکل بگیره.
دیگه این جماعت حتی باورمند به قدرت استدلال و فکر و انتقاد و اعتقاد خود هم نیستند.
این بازار آزاد رو مبدل به یک خدایی کردن که حالا جماعتی باید بیاد و این رو بپرسته او میاد و میداندار میشه.
هر امری داشته باشه، هر فرمایشی هم که داشته باشه به پیش میبره و جماعتی هم دست و پا بسته در برابرش هستن تا این عوامل رو به پیش ببرن و ما شاهد این بحرانها هم هستیم.
مصادیق بسیار هست و میشه بهش رجوع کرد.
بحران هایی که در سال دو هزار و هشت مثلا در امریکا اتفاق افتاد، بحران هایی که پیش از جنگ های جهانی اتفاق افتاد و عواملی از این دست گفتند ما در باب مصادیق صحبت نمی کنیم.
یک معنای مشخص در برابر ما هست.
وقتی در باب لیبرالیسم صحبت میکنیم یکی از شعارهای اصلی و کلیدی و اصولا بن مایه اصلی وجودیت لیبرالیسم و سرمایه داری پیرامون آزادی است.
اما سوال مهم و مشخص ما این هست که این آزادی برای چه کسی تعریف میشه؟
در امروز جهان ما میتوانیم این را ببینیم.
این آزادی برای فردی تصور میشه که ثروت سرشاری داره.
یعنی شما وقتی میرید به یکی از همون قبله آمال نظام های سرمایه داری مثل مثلا آمریکا، حالا میبینید چه کسی قرار هست که همه آزادی رو داشته باشه؟
اون کسی که ثروت بیشتری داره اگر قرار باشه وارد این ساختار های سیاسی بشه چگونه میتونه بشه با ثروت سرشاری که در اختیار داره اگر این ثروت رو نداشته باشه اصلا نمیتونه وارد این چرخه بشه؟
یعنی یک نمونه ی قابل درک و قابل فهم.
اگر شما قرار باشه وارد این چرخه سیاسی در کشور امریکا بشید باید در ابتدا اون ثروت اندازه مشخصی که در اختیار یک درصد جامعه آمریکایی هست رو داشته باشید تا وارد این چرخه بشید.
پس این خودش داره تقدیس ثروت و جایگاه ثروت رو میکنه.
اصولا این سرمایه داری به مفهوم همون پرستیدن سرمایه و ثروت در نهایت در نهایت این نگاه ما را به این سمت می برد که قرار است تمام قدیس سازی ها در راستای بازار آزاد اتفاق بیفتد، در راستای سرمایه اتفاق بیفتد و اصولا این آزادی ها هم به کام کسی برود که تمام این ثروت را در اختیار دارد.
ما وقتی در باب این مدرنیسم صحبت می کنیم که به نوعی نزدیکی و قرابت با لیبرالیسم دارد و لیبرالیسم به نوعی خود را نماینده آن نشان می دهد، حالا مواجه میشویم با این مدرنیسم اجباری.
یعنی امروزه شما مواجه میشوید با این جماعتی که تحت عنوان لیبرالیسم وارد میدان شده اند.
از این چرخه امپریالیستی مثلا گذر کرده اند و وارد یک استثمار تازه و نوینی شده اند و آن هم ارتقا دادن این مدرنیسم هست.
حالا سعی میکنند کشور های در برابر کشور های جهان سومی را جبرا وارد این میدان بکنند و آنها را اقناع بکنند.
نمونه های بارزش را هم میتوانید ببینید.
اتفاقاتی که مثلا در لیبی میفتد در عراق می افتد در افغانستان می افتد.
ما کاری به این نداریم که این حکومت های وقت اونجا تا چه اندازه شنیع و وقیح و غیر قابل تحمل بوده و هستند.
اما موضوع اصلی باز هم پوشیدن یک لباس تازه ای است برای استثمار کردن دیگران.
شما وقتی به این مدرنیست می رسید به این مدرنیته می رسید.
حالا یک جماعتی با شمشیر انگار ایستاده اند تا این مفاهیم را به زور شمشیر بر سر دیگران بکنند.
حالا یک جماعتی آمده تا به اسارت جماعتی را در زندان بندازه و بگه شما از امروز آزادید.
تصویر در برابر ما اینگونه هست.
یعنی این مدرنیسم اجباری دوباره داره ما رو به جایی میبره که اون امپریالیسم گذشته زنده بشه؟
انگار که امروز دوباره این ها آمده اند با یک مفاهیم تازه تا این را ارائه بدن اما به زور، به زور شمشیر، با شمشیری در دست و در حال بریدن سر یکی از این انسان ها بهشون بگن ما شما رو به بهشت میبریم.
این چیزهایی است که امروز ما میبینیم.
در جمهوری اسلامی هم می بینیم.
این جماعت جمهوری اسلامی هم امروز به زور شمشیر و تفنگ و شکنجه مردم ایران را می خواهد به بهشت ببرد.
و باز هم این قرابت و نزدیکی را شما می توانید ببینید که همه اینها انگار که دارند از یک مسیر نیرو می گیرند، توان می گیرند و تمام توانشان را هم به یک مسیر دارند جریان پیدا می کند.
خارج از این شما مواجه می شوید با خشونت ساختاری ای که در این حکومت های سرمایه داری وجود دارد.
به واسطه تصویری که ارائه داده اند، به واسطه این پیشرفتی که تصویر کردند، به واسطه ساختن یک طایفه قدرتمندی در اختیار.
حالا در ازای آن یک خشونت ساختاری را بوجود آورده اند که ثمرش فقر بوده، بیکاری بوده، بی خانمانی بوده.
خب قاعدتا همه ما شنیده ایم جماعت لیبرالیسم برای اینکه بخواهند بیایند و بر خودشان صحه بگذارند و بگویند که نه، این حکومت های ما بوده که در طول تاریخ جهان را بهتر کرده، بلافاصله می آیند و آمار و ارقامی می دهند که بله این تعداد بیکاری کمتر تر شده، فقر کم تر شده.
کسی مخالف صد در صد این ها نیست که خب قاعدتا پله ای بودن رو به پیشرفت اما در عین حال این هم قابل رویت هست که چگونه خشونت ساختاری داره شکل میگیره.
چه در اعصار گذشته و چه در امروز.
در حال حاضر هم شما دارید می بینید می بینید که چگونه به واسطه ساختار پدید امده این خشونت داره در زندگی عادی مردم هم جریان پیدا می کنه.
این بیکاری و بی خانمانی میدان دار میشه.
خیلی از این حکومت های سرمایه داری که اتفاقا قدرت اصلی جهان و جزو قدرت های اصلی جهان هستند هم می بینید که چگونه نمی تونن از پس این بی خانمانی و فقر و بیکاری در کشور خودشون بر بیاد.
حتی اونهایی که داعیه دار حکومت بر جهان هستن در پی این هستند که این نگاه متفکرانه و متمدنانه خودشون رو به جهان هم صادر بکنند اما هنوز اندر خم یک کوچه اند و با مشکلات ریز و درشت خودشان روبرو هستند.
فقر سرشار، بیکاری، بی خانمانی، جرم و جنایتی که در کشورهاشون وجود داره.
این به مفهوم این نیست که ما کتمان بکنیم تمام پیشرفت هایی که این ها از قبل این به وجود اومده اما وقتی ساختاری در برابر وجود داره که داره این خشونت رو صادر میکنه، اشاعه می کنه، بزرگداشت می کنه، تقدیس میکنه، نمیتونیم کتمانش بکنیم.
یعنی وقتی ما داریم در باب کشوری صحبت میکنیم که خود را اقتصاد اول جهان میدونه، قدرت بزرگ جهان میدونه.
مثال همون آمریکا.
ما نمی تونیم این رو قبول بکنیم که در این کشور مشکلات اقتصادی وجود داشته باشه.
قاعدتا برای اونها حل کردن این موضوع باید ساده باشه.
قابل حل باید باشه و حالا شما میبینید که نه گویی باید یک همچین ساختاری وجود داشته باشه تا در نهایت بتونه کارایی کلی این سیستم به وجود بیاد.
انگار که باید یک همچین چرخ دنده هایی به گردش در بیایند و عده ای در زیر این چرخ ها له بشن تا در نهایت این ساختار به حرکت در بیاید و حالا اینجاست که ما میتوانیم این نقش را هم ببینیم.
شما وقتی نزدیک به مفهوم دموکراسی هم میشوید، حالا دارید میبینید یک تئاتر و نمایشی است از آزادی.
همان طور که صحبت کردیم دربارهاش قدیسه.
این نگاه سرمایه است.
ثروت شخص ثروتمند طایفه حاکم اصولا ثروتمندان هستند.
حالا وارد این چرخه سیاسی شدن نه به مفهوم وارد دنیایی دموکراتیک شدن و این که جماعتی باشند که حق انتخاب داشته باشند نه در نقطه ابتدایی.
کسی که قرار هست انتخاب بشود باید از یک فیلتری گذشته باشد.
اما این فیلتر بر اساس کارایی و فکر و باور و اندیشه و دانش او نیست، بر پایه ثروت است.
این فیلتر در برابر وجود دارد تا اگر آن میزان از ثروت را داشته باشد وارد بشود.
حالا چه کسی میتواند بعد از این که وارد این چرخه شد انتخاب بشه؟
اون کسی که ثروت بیشتری برای تبلیغ بیشتر داره؟
باز شما دارید این ساختار رو میبینید گوییم دمکراسی دیگر دمکراسی نیست.
قضیه فقط و فقط یک تئاتری ست از این آزادی یک نمایش تازه ای ست از مردم سالاری.
و این تصویر رو هم دارن ارائه میدن هم کسی که وارد این چرخه میشه تا انتخاب بشه باید در اون نقطه اول از این فیلتر گذر کرده باشه و در نقطه بعدی هم باید اون ثروت رو داشته باشه تا بتونه وارد این رقابت بشه.
پس میبینیم که انگاری قدیسه اصلی در این نگاه در این نگاه سرمایه داری خود سرمایه هست، بازار آزاد هست، خدای تازه به وجود آمده اینها هستند.
آزادی برای کسانی ست که وارد این چرخه و این طایفه میشن.
حالا اینها وارد میدانی برای استثمار و استعمار دیگران میشن لیبرالیسمی که اینبار در لباس امپریالیسم وارد شده همه قربانیان این بازار آزاد هستند.
کنترل قیمتی که به واسطه از میان بردن و معدوم کردن غذاها وارد میدان میشه حالا وارد میدان میشند برای استثمار کردن جهان سوم همه کشورهای دیگر را از آن خود کنید.
مالک بر اون ها بشن اینقدر خود را برده و بنده بازار آزاد می دانند که بدون هیچ نظارتی بحران های بی حد و حصری را به وجود بیاورند.
با شمشیر مدرنیسم اجباری و لیبرالیسم در جهان و دموکراسی وارد میدانی برای کشتار دیگران بشن، جماعتی رو به زندان بفرستند و بگن نهایت آزادی در همین زندان ساخته شده به دستان ماست.
خشونت ساختاری رو بوجود بیارن و فقر و بیکاری و بی خانمانی و خشونت و جنایت را میدان دار بکنن.
گاها از این ابزارها استفاده و سوءاستفاده بکنن برای در اختیار گرفتن دیگران، برای به بند درآوردن و به زانو درآوردن مردمان.
در نهایت دموکراسی رو مبدل به یک نمایش از آزادی بکنن و باز هم میدان دار اصلی ثروت بکنن.
ثروت باشه که تنها قدیسه این کشور به حساب بیاد.
ثروت باشه که مبدل به خدای اون ها بشه.
ما وقتی به جهان امروزمان نگاه میکنیم، انگاری که پول و ثروت هست که میداندار اصلی است و خب این هم به واسطه قدرتمند شدن تمدن لیبرالیسم در جهان هست که پیروز جهان مدرن ما.
خب قاعدتا همین نگاه سرمایه داریست که فرهنگ غالبی که امروز در جهان وجود دارد برگرفته از همان فرهنگ سرمایه داری است و حالا این فرهنگ سرمایه داری است که در نهایت در جای جای جهان پول را مبدل به خدا کرده، ثروت را مبدل به خدا کرده.
آن کسی که ثروت بیشتری دارد که همه دنیا برای اوست.
حالا ما داریم میبینیم ثمرش را داریم میبینیم که چگونه در این جهان ساخته شده.
همه چیز از آزادی تا سیاست تا زندگی فردی تا بیکاری، بی خانمانی و زندگی اجتماعی ما تحت تاثیر همین قدیسه تازه و همین خدای ساخته شده است.
ما در دل لیبرالیسم این جنگ خواهی و جنگ طلبی را هم میبینیم.
نمونه های بارزش هم خود امریکا هست.
امریکایی که امروز به عنوان نماد سرمایه داری و به عنوان قدرت اول جهان به حساب می آید حالا وارد میدان هایی میشه برای جنگ افروزی.
ویتنام می جنگه با افغانستان با عراق در لیبی سرک می کشه.
در همین ایران جمهوری اسلامی سرک می کشه هر جایی بتونه با قدرت وارد میشه و می خواد همه چیز رو از بین ببره و داعیه دار مدرنیسم و لیبرالیسم و تمام این مفاهیم هم هست و خب قاعدتا ثمره تمام اتفاقاتی که بوجود آورده لطمات تاریخی بزرگی است که در جای جای جهان هم میشه بهشون اشاره کرد.
خب قاعدتا برای تک تک این اتفاقات ما میتونیم مثال ها و مصادیق بیاریم اما هدف به نام جان اصولا مطرح کردن معانی و ریشه هاست.
می تونید با مطالعه در باب تمام این اتفاقات و تاریخ اروپا و جهان از این مصادیق هم استفاده کنید.
شاید در آتی برنامه هایی داشتم که در باب این مثالها صحبت کرد اما به نظرم به اندازه کافی در باب معایب و لطمات تاریخی لیبرالیسم صحبت کردیم.
هر چند که انتهایی هم نداره و میشه ساعت های بیشتری دربارش صحبت کرد.
در قسمت آتی سعی میکنیم همینگونه در باب کمونیسم صحبت کنیم.
در انتهای برنامه دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای بنام جان نمیشه.
من پیش از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم آرا، افکار و عقاید رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر در آورده است.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه و این راه تغییر شکل بگیره اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه ای بنام جان در پناه آزادی.