خب دوستان توی این قسمت مشخص ما قرار هست که در باب جنگ با هم صحبت بکنیم.
جنگی که شاید امروز مبدل به یک موضوع روزمره برای انسان ها شده.
جنگی که در طول تاریخ به کرات اتفاق افتاده و زندگی های بیشماری رو از میان برده.
جنگی که به نوعی با وجودیت انسان گره خورده.
جنگی که مبدل به یک سرشت قابل قبول برای انسان ها شده و اون رو جزئی از تقدیر و سرنوشت و زندگی عادی خودشون می دونن.
خیلی راحت این اتفاق در سراسر جهان داره می افته.
افراد غیر نظامی و یا خود نظامی ها به سادگی کشته میشن، همدیگر رو می کشند، برای کشتن همدیگه در حال تدارکات هستن.
مثلا شما از دور وقتی بخواید به انسان ها نگاه بکنید به این کشور های مختلف که چگونه سالیان سال در پی این هستند که ارتشی رو مجهز بکنن به واقع برای دفاع از خودشون اما تعلیم می دن برای کشتن.
برای به قتل رسوندن.
اصلا میدانی رو پدید میارن برای اینکه همدیگه رو از میان ببرن.
گاها هم می بینید که این سیستم هایی که تجهیز شده به نوعی برای دفاع در نهایت هم برای حمله استفاده میشه.
یعنی شما نگاه بکنید به قدرت های بزرگ جهان چگونه این سیستم ها رو پدید آوردن و به نوعی همواره سنگ این رو به سینه زدن که برای دفاع از خودشون دارن تجهیزات رو فراهم می آورند اما به سادگی هم حمله میکنن با دلایل واهی و احمقانه.
نه امروز که در طول تاریخ زیست بشری در جهان هستی.
یعنی شما برید و به اون دوران کهن برگردید.
چگونه از دوران کهن ما شاهد جنگ های بیشمار بین انسان ها هستید؟
چگونه انسان ها به سادگی حاضرند که همدیگه و زندگی هم رو از میان ببرن؟
گاها برای اینکه وسعت بیشتری سرزمینشون داشته باشن، به منابع بیشتری برسن و به ثروت بیشتری برسن، به واسطه رسیدن به منابع و ثروت بیشتر حاضرن که همدیگه رو قربانی بکنن و از میان ببرن.
شما شاهد جنایات بیشمار در دل این جنگ ها هستید.
به هر کدوم از نگاه ها و باورهای جهان چشم بدوزید نگاه بکنید به عنوان مثال به یهودیت.
حالا شما مواجه هستید با یهودیت و موش هایی که بی امان حمله میکنه و میجنگه.
در اون کتاب تورات در اون بخشی که پیرامون جنگ موسی صحبت میکنه.
انسان بی شک در تعجب وا میمونه که چگونه ممکنه تا این حد از قساوت در وجود موسی. باور. موسی. خدای موسی.
قوم بنی اسراییل وجود داشته؟
چگونه ممکنه ما در جنگی روبروی این صحنه قرار بگیریم که نه تنها در میدان جنگ انسان ها را از میان بردند و کشتند؟
نه تنها کشتن اسرا، نه تنها کشتن زنان، پیرمردان و پیرزنان، حتی کودکان.
حتی گیاهان، حتی کشتن حیوانات.
معدوم کردن همه چیز.
نابود کردن همه چیز.
یعنی شما مواجه میشید با این جنون بی حد و حصری که وجود داره.
پیش تر از اون برید به جهان باستان نگاه کنید.
مواجه بشید با شخصیت هایی که در طول تاریخ بودن و چگونه قلع و قمع کردن و چگونه همگان رو از میان بردن.
خب اصولا مبدل شده به یک بخشی از فرهنگ انسانی و بخشی از وجودیت انسان.
یعنی انسان رو به واسطه ی همین جنگ ها میشه شناخت.
یعنی شما چشم بدوزید به اتفاقاتی که در دوران باستان می افته. چگونه؟
برای اینکه کشور رو بزرگتر بکنند این امپراطوری رو وسعت بدهند، به سادگی به جاهای دیگه ی جهان حمله می کردند، انسان های بیشماری رو قلع و قمع می کردن.
حالا با اینکه میدونستن قدرت بیشتری نسبت به قوای همسایه خودشون به عنوان مثال دارن وارد این جنگ میشدن و اون ها رو قلع و قمع میکردن و کشور رو بزرگ و بزرگتر میکردن.
حالا جماعتی هستن که همین امروز در همین جهان مدرن به این جهانگشایی ها افتخار میکنن.
حتی شخصیت هایی که بهشون ببالند هم همین خون خوارگان رو در تاریخ باشه تفاوتی نمی کنه.
حالا این شخصیت ها ایرانی باشه، غیر ایرانی باشه، چنگیز خان مغول باشه، اسکندر مقدونی باشه یا هر کس دیگری.
شما مواجه میشید با جهان باستان که چگونه در این وحشیگری ها به پیش رفته.
حالا حتی اگر یک گام نگاهتون رو گسترده تر بکنید، بیشتر و بیشتر بخواید جهان رو ببینید.
حالا مواجه میشید با مسیحیتی که به واسطه همین جنگ ها مسیحیت رو گسترش داده.
حالا شما نگاه بکنید به شکم تکه و پاره اروپا که چگونه زیر یوغ این وحشیگری که تحت عنوان مسیحیت در اون دوران می شناختیم، کمر خم می کنه همگان رو از زیر تیغ میگذرونند تا مسیحی بکنند و حالا ما با یک جهان عمدتا مسیحی روبرو بشیم.
حالا اگر امروز ما مواجه هستیم با بیش از سه میلیاردی که اعلام میشه مسیحی هستند، همه و همه حاصل جنگ بوده.
چون اون جماعتی که در اون ابتدا توسط اون نظام فکری مسیحیتی که در روم اتفاق افتاد و جهان گشایی ها کرد، چه در آتی و بعد از آن و چه در دورانی که به عنوان مثال اروپایی ها حمله کردند و مناطقی در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی را فتح کردند و یا اتفاقاتی که در سراسر جهان افتاد.
حالا ما مواجه میشیم با این سیر طبیعی که اجدادشان توسط این جنگ ها و این خونریزی ها مبدل به مسیحیان شدند.
نگاه کنید به دل اسلام، به قدرتگیری محمد که چگونه محمد از همان ابتدا با غزوه ها و بعد از آن با جنگ های بیشمار توانست اسلام رو به پیش ببره و این میراث رو به جا گذاشت تا با جنگ و جهاد که بزرگترین اصل و ارزش اسلامی هست اسلام رو فراگیر بکنند.
نگاه بکنید چگونه اسلام توانست مصر باستان را از میان بردارد.
چگونه توانست ایران با آن وسعت فرهنگی را از بین ببرد؟
چگونه توانست تمامی این فرهنگ ها را متلاشی کند و با جنگ و خونریزی و وحشیگری و قساوت.
چگونه راه کار را برای انسان ها یا تسلیم شدن در برابر خدا یا از زیر تیغ گذشتن و یا بردگی و بندگی و دادن باج و خراج تصویر کرد؟
چگونه توانست با این تبعیض ها و نابرابری ها و ظلم ها این جماعت را مسلمان کند؟
چگونه توانست با زیر تیغ گذراندن همه را به این دین بکشاند؟
هر چقدر تاریخ رو به پیش برید باز هم شاهد همین دیوانگی ها و همین جنون ها هستید؟
چگونه آدمیانی برای امیال خودشان وارد میدان های جنگ شدند؟
نگاه کنید به این تصاویر مضحکی که از دیرباز هم بوده.
حتی امروز هم می توانید ببینید به واسطه علاقه ای که به یکی از اشخاص داشته، به واسطه خیانتی که بین خودشان اتفاق افتاده به واسطه ازدواج کردن با شخصی نکردن، فراری دادن دختری از دل. نمیدونم قصری.
یعنی شما به موضوعات ابتدایی برسید ببینید تا چه اندازه احمقانه هست.
تا چه اندازه مردمی اسیر و درمانده در این جنگ ها موندن به واسطه چند ابله. نگاهی ابلهانه. در خون. در جنون. در دیوانگی.
نگاه کنید چگونه به واسطه کشورگشایی، به واسطه رسیدن به ثروت بیشتر، به سادگی وارد میادینی شدن برای قلع و قمع کردن.
برای کشتن، وحشیگری، اسارت دادن، بردگی بردن.
نگاه کنید به تاریخ بزرگی که در راستای همین بردگی و برده داری اتفاق می افته.
نگاه کنید چگونه به عنوان مثال با اسلامی رو به رو میشیم که با حمله به یک شهری مردم اون شهر رو اسیر میکنه و در نهایت به عنوان برده و کنیز میفروشه.
به ایران خودمون و مواجهه اش با اسلام نگاه کنید.
تاریخ رو به پیش برید.
هر جای این تاریخ و این نگاه به انسان ها.
می توانید این لکه های ننگ را به پیشانی انسانیت ببینید که چگونه در این وادی.
وحشیانه به پیش رفتند.
باز هم همان داستان ها در حال تکرار بوده.
باری برای گرفتن یک خاک تازه وارد سرزمینی شدند که هیچ خبری از این موضوعات نداشت. یعنی.
شما نگاه بکنید به جنگ هایی که اتفاق می افتد.
به عنوان مثال سرخپوست ها.
چگونه قلع و قمع می شوند؟
سرخپوست هایی که در آن دوران از آن تمدنی که پیش بوده در جهان دور بودند برای دفاع از خودشان.
مجهز به تفنگ و باروت نبودند.
هنوز با این صنعت، با این پیشرفت ها با این اکتشافات روبرو نشده بودند.
و چقدر ساده انسان ها وارد می شدند و این ها را قلع و قمع می کردند.
نگاه بکنید به کشتارهایی که از سیاه پوستان آفریقا اتفاق افتاده.
چگونه انسانیت به همین سادگی برای.
استخراج طلا و ثروت این کشور وارد میشه و بدون هیچگونه مرحمتی با خونخواری و وحشیگری همه رو از زیر تیغ میگذرونه.
سراسر تاریخی که غرق در این نفرت پراکنی در این خون خوارگی بوده.
چگونه مردمی رو تعلیم میدن برای کشتن؟
همانگونه که امروز هم داره همین اتفاق می افته.
چگونه مردمی تعلیم می بینند برای کشتن دیگران و حتی گاها به آنها افتخار میشه و حتی این رو جزو افتخارات خودشون می دونن.
حمله ها و کشتن ها و کسب کردن ها رو غصب کردن ها و تاراج ها رو جزو افتخارات خودشون می دونن.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با این افکار وحشیانه و پلیدانه ای که در دل انسان ها مبدل به ارزش هایی شده، حالا میبینید که چگونه به سادگی به خودشون می بالند.
از اینکه دیگران رو قلع و قمع کردن، اسیر بی شمار گرفتن، اینها رو به بردگی خودشون بردن.
این مبدل به یک نوع فخر و غروری شده مبدل به یک جلال و شکوهی شده.
یعنی شما وقتی می رسید به تاریخ مدرن جهان، به همین تاریخ های تازه مثلا وقتی مواجه میشید با جنگ جهانی اول، حالا مواجه میشید با یک آلمانی که غرورش شکسته در این جنگ.
حالا نیازمند یک دیوانه و مجنونی هست که بیاد و خون خوارگی رو به نهایت برسونه.
بیاد و همه رو از زیر تیغ بگذرونه.
بیاد و کوره های آتش بوجود بیاره برای از بین بردن مردم. برای کشتن.
برای میدان های جنگ.
برای بوجود آوردن بزرگترین جنگ.
و حالا تمام فخر و غرور او و خیلی از مردم جهان.
حتی شما اگر دقیق بشوید به این سیاستمدارانی که امروز در پشت کراوات ها و کت و شلوار هاشون نشسته اند و حرف های پرطمطراق می زنند، اگر نزدیک به این ها هم بشید می بینید که تمام افتخار رو در همون افتخار بزرگی که او کسب کرد می بینن.
هنوز هم همون افکار پلید در جای جای جهان وجود دارد که امروز ما مواجه میشویم باز هم با کشورگشایی مشتی دیوانه و مجنون.
باز هم دستاویزی از همان جنگ برای این نگاه وحشیانه.
شما میتوانید به سادگی این نگاه به جنگ انسانی را تشبیه کنید به زندگی انسان، به زندگی عادی انسان.
حتی دوران کودکی انسان.
یعنی شما تصور کنید خیلی از این جنگها نزدیک به همان اتفاقات کودکی انسانها است.
کسی که فلان چیز رو به من نمیده، فلان خواسته من رو اجابت نمیکنه، من رو مسخره میکنه، به من توهین میکنه و هزار و یک دلیل کودکانه دیگر.
حالا من وارد یک میدان میشم برای از بین بردن اون.
اما دیگه اینجا اون میدان کودکی نیست که با دو تا تو دهن هم زدن همه چیز تمام بشه.
حالا ما مواجه هستیم با یک تصاویر دهشتناک خانه های ویران، پناهندگان بی شمار، مردم آواره شده، کشتار بی حد و حصر، کشته شدن غیرنظامیان، رفتار وحشیانه با اسرا، نسل کشی و الی آخر.
نگاه کنید به جای جای جهان نگاه کنید و ببینید کجای این دنیا فارغ از این افکار مریض زندگی کرده.
حتی اگر جماعتی در جهان باشند که دور از این افکار بخوان زندگی کنند، همتای مثلا بودائیان تبت باز یک بیمار و مجنونی هست در کنارشون که اون ها رو در این قساوت و دیوانگی و جنون از بین ببرد.
تا چه حد انسان گره خورده به این خودخواهی ها و خودپسندی های خودش وامانده و جهان رو به نیستی و نابودی در حال کشاندن است.
حالا شما نگاه بکنید با انسانی که دارد در این وادی قدم بر میدارد که بتونه هر روز بمبی رو فراهم کنه تا بیشتر و بیشتر نابودی بوجود بیاره.
یعنی شما تصور کنید از ارزش های انسانی که تا چه اندازه فلاکت بار تصویر شده در طول تمام این تاریخ زیسته بشری.
چگونه ممکن است انسان هایی در پی این باشند که بتوانند بمبی را فراهم کنند که درصد نابودیش بیشتر باشه و تعداد بیشتری رو قلع و قمع کنه و تمام ارزش رو در دل همین ببینه؟
حالا میبینید که فخر و غرور ملی گاها در کشور های مختلف با این تصویر میشه که بمب بیشتری بسازه، نیروگاه بیشتری داشته باشه، قدرت نظامی بیشتری داشته باشه، ارتش بزرگتری داشته باشه تا در نهایت چه کاری بکنه برای نابودی بیشتر مردم سراسر جهان حرکت بکنه.
گاها شما مواجه میشید با جنونی که دیگه اصلا هیچ تصویری هم نمیشه بهش داشت.
نه تنها نمیشه اون رو فهمید.
نمیشه اصلا نسبت بهش یک بشود تصویری داشت که چگونه این حرف به ذهن این ها می رسه.
فلان بمب زده می شه و عده ای خوشحالی می کنن که مثلا این ها از مردم کشور ما نبودن.
اصلا این نگاه ها به کجا داره ختم میشه؟
این نگاه های آلوده وار داره چه جوری به پیش میره؟
چگونه است که انسان ها نهایت ارزش رو در دل همین جنگاوری ها دارن ترسیم می کنن و تصویر می کنن؟
چگونه این خودخواهی های کودکانه مدام در حال پیش رفتن هست و این غریزه همه چیز رو به دست گرفته و اون عقل منفی رو پدید آورده.
انسانی که حالا خودش رو با این عقل هر روز در یک چاه عمیق تری داره فرو میده.
این عقلی که قرار بوده روزی برای ما مدد گری باشه تا زندگی بهتری برای خود و دیگران بسازیم، حالا مبدل به یک سلاح کشنده شده.
حالا تبدیل به سلاح کشنده ای شده که بمب های هیدروژنی و بمب های اتمی می سازه. میسازه.
حالا میخواد بمبی بسازه که در نهایت با فشردن یک دکمه کل جهان هستی را از بین ببرد.
زندگی نه تنها برای افرادی که در آن خاک بوده اند که برای نسل های آینده هم غیر قابل زیستن بکند.
هر روز ما بیشتر و بیشتر با این جنون روبه رو می شویم.
به سادگی وارد کشور دیگری می شوند و مردمی را می کشند.
کشوری که می دانند از خودشان ضعیف تر است.
شما تصویر را بیاورید وارد دنیای انسانی خودتان و دنیایی که دارید زندگی می کنید.
حالا ببینید که چگونه در این دنیای کودکانه یک پسر هجده ساله به سادگی دارای یک بچه ی شش هفت ساله را کتک می زند و از این زدن هم لذت می برد و جماعتی هم هستند که به او ببالند.
پدر و مادری که بگویند این افتخار ماست.
این فرزندی که ما پدید آوردیم در هجده سالگی بچه ی هفت ساله را کتک می زند.
تمام افتخار ما برای زیستن است.
چگونه به سادگی ارزش های انسانی به این سمت و سو کشانده شده و از اون نقطه ی ابتدایی اون خشت اولیه ای که گذاشته شده همینگونه در جنون بوده و همواره ارزش ها و باورهایی که از دل مذاهب اومدن، از دل فرهنگ ها اومدن، از دل تمدن های انسانی اومدن، از دل فلسفه ها اومدن.
در راستای بزرگداشت همین افکار بیمار و آلوده بودن هر کدام به شکل هر کدام به شکلی اومدن و تمجید کردن از این افکار آلوده.
از این کشورگشایی ها نشانه ی غرور دونستن.
نشانه ی غرور دونستن داشتن این ارتش بلند و عظیم رو گاها میبینید.
مواجه میشید برای ستایش حکومت.
حالا میان و در باب این ارتش بزرگ و عظیم او صحبت میکنن.
حتی گاها از خونخواری های او هم به نیکی یاد میکنن و کشورگشایی های او رو جزو دستاوردهای ملی خودشون در نظر میگیرن.
حالا ببینید ریشه های این فرهنگ تا کجا بیمار و آلوده است.
که چگونه ممکن است انسان ها به این فکر کنند که کشتن دیگر جانداران و کشتن همنوعان خودشان حتی برایشان لذت بخش است و مایه غرور و فخر و بزرگی آن ها به حساب می آید؟
چگونه دنیا را به سمتی بردند که به این راحتی سربازانی بی رحم پدید می آورند؟
به واسطه همان پشتوانه های فرهنگی و ارزشی است.
یعنی شما تصور کنید آیا برای مردمی که همواره از مهر کمک کردن به دیگران صحبت شده باشد و از برابری صحبت شده باشد، از آزادی و آزادگی صحبت شده باشد؟
آیا این ها می توانند مبدل به سربازان وحشی خوبی بشوند؟
آیا این ها می توانند تفنگ به دست بگیرند و به سادگی ماشه را بچکاند و هر کسی در برابر هست از کودک و بزرگ را به تیر ببندند و بکشند؟
آیا می توانند به راحتی دگمه های بمب ها را فعال کنند و خانه های مسکونی مردم را به زیر بمباران بکشند؟
آیا همچین چیزی ممکن است.
در دنیایی که انسان ها مواجه شده باشند با مهر، با کمک کردن، با آزادی، با برابری، با انصاف و عدل.
اما در برابر ما شاهد فرهنگی هستیم که مدام پیرامون فرمانبرداری صحبت می کند.
مدام در باب یک خدای قدرتمند در آسمان ها صحبت می کند.
مدام درباره در باب این طبقات صحبت می کند.
این طبقات را شیر فهم می کند.
مایه ی بزرگی را قدرت می داند.
به نوعی همخوابه با این قدرت شده و خود را در آغوش این لکاته رها کرده.
حالا همه چیز دنیا برای او همین تصویر مشخص از قدرت است.
حالا کسب این قدرت تمام ارزش هاست.
شما نگاه بکنید به ارزش ها در سراسر جهان.
یک کشور خاص رو نمیگم.
نمیگم فقط ایران.
فقط نمی دونم آمریکا.
هر جای دنیا رو نگاه بکنید، اونجایی که بیشتر و بیشتر غرق در این فرهنگ آلوده است، بیشتر و بیشتر گریبان می درند برای وحشی گری و وحشی خوبی.
به همین سادگی سربازان وحشی خوبی را پدید می آورند.
نظامی که مستمر دارد در باب این ارزشها صحبت میکند.
در باب قدرت که در نوک هرم قرار گرفته.
چه خدا در آن بالا باشد چه بنده خدا.
به قول جماعت خدا دان و خدا پرست و خدا پژوه.
تفاوتی نمیکند که آن نوک هرم را چه کسی گرفته باشد، استالین گرفته باشد یا عیسی الله گرفته باشد یا لنین. روزولت.
هر کسی که میشناسید حالا اسامی موضوع مهم ما نیستند، اما هر کسی که در آن جایگاه قدسی قرار میگیرد، آن نوک هرمی را میسازد که تنها و تنها رسیدن به قدرت برای شما همه چیز را به ارزش یکتا و یکسان شما در زیستن، رسیدن به همین قدرت است.
حالا طبقات برای شما ساخته میشود.
حالا شما رو به این سمت و سو میارید که فرمانبردار باشید؟
اصلا راه رسیدن به اون نوک قله همین فرمانبرداری هست.
کسی که زیر این میز بزنه زندگی ای نخواهد داشت.
باید این بازی، این طبقات، این ارزش ها، این قدرت در مرحله اول قبول بشه.
شما با قبول کردنش وارد وادی میشید که حالا میتونید در این بازی پیشرفت کنید.
نه تنها در باب جنگ، در باب تمام مسائل انسانی.
در باب زیست جمعی انسان ها.
هر جا به نقطه ای میرسید که براتون غیر قابل فهمه.
این حد از نابرابری ها.
یعنی شما دارید نگاه میکنید.
جهان ما یک جهان وحشیانه در نابرابری است.
به سادگی میبینید کسی که شبانه روز در حال کار کردن هست.
کارش آبادانی هست.
کارش کاری هست که به زندگی شخصی و فردی ما وابسته است.
من مثال همیشگیم نانوا است.
شما تصور کنید یک کشوری اگر نانوا نداشته باشه چه اتفاقی براش میفته.
حالا تصور کنید مثلا اون کشور فوتبالیست نداشته باشه چه اتفاقی می افته؟
تمام فوتبالیست ها مثلا بازی نکنند.
یا اگر تمام نانوا ها کار نکنند کدوم با زندگی زیست عادی مردم در گره است.
کدام نیازهای ابتدایی انسان ها را فراهم می کند؟
اگر کشاورز گندم را نکارید، چگونه این مردم زندگی می کنند؟
چگونه خود آن فوتبالیست می خواهد زندگی کند؟
حالا نه تنها فوتبالیست.
تمام موضوعات دیگری که در جهان می دانید می شناسید.
حالا ببینید چگونه این انسان در این فقر توامان داره زندگی می کنه.
شالیکاری که در شمال داره برنج میکاره و خودش برنج نیم دانه می خوره حتی قدرت خرید اون برنج کامل رو که خودش کاشت کرده هم نداره.
این کشاورز در نهایت فقر است.
حالا وقتی ما مواجه می شیم با این نابرابری های بی حد و حصر می بینیم که انسان ها به سادگی از کنارش میگذرن.
حتی یک بار یک روز هم بهش فکر نمی کنن.
چرا که قاعده این بازی رو قبول کردن.
زیر این نظم حاکم نمی تونن بزنن.
چرا که یک نقطه طلایی در آسمان ها براشون تصویر شده تا برسن به اون قدرت.
حالا با نشون دادن اون نقطه در برابر این جماعت به دنبال این طعمه میکشونن.
همتای فردیست که این طعمه رو در برابر چوبی گذاشته.
میدوئه تا بدوئه این نظم حاکم رو حفظ میکنه.
حالا میبینید به سادگی در سراسر جهان با همین ارزش های ضد ارزش و وحشیانه هر روز سربازان وحشی خوی بیشتری را پدید میارن.
سربازان بی رحمی که حاضرند هر کاری بکنن.
میبینید چگونه به سادگی با وجود همین ارزش های توامان در زشتی که از هر تفکری هم میتونه گرفته شده باشه.
یعنی شما اگر نگاه به اسلام بکنید حالا مواجه میشید با این فرهنگ جهاد، با این فرهنگ بردگی و برده داری.
اگر به کشور های دیگه هم برید باز هم در اون ریشه ها جست و جو کنید میبینید همین عناوین وجود داره به اشکال مختلف با صوت های مختلف، با نوا های مختلف.
اما همین معانی پرتکرار هست که داره تکرار میشه.
حالا می بینی که چگونه این فشار اجتماعی به مردم، مردم را به سمت و سویی می برد تا این ارزش ها را بپرستند.
تا این نگاه ها را قبول کنند تا به سادگی وارد این وادی های جنون آمیز شوند.
به سادگی مردمی باشند که اکثریتشون از کنار این موضوعات بگذرند.
اگر حکومت حاکم داره حمله می کنه، کشوری رو قلع و قمع می کنه، مردم عادی و یا حتی مردم نظامی، هیچ تفاوتی باز در این میانه نیست.
اون جایی که یک قدرت بالادستی می دونه که قدرت بیشتری داره برای قلع و قمع می ره همتای همون قتل و کشتار هست.
همتای همون ظلمتی است که یک بچه بیست ساله داره، یک کودک یکی دو ساله رو کتک می زنه.
همون تصویرگری رو داره.
اما می بینید که به سادگی انجام می ده و مردمان هم به واسطه اون فشارهای اجتماعی به سادگی همه چیز رو قبول می کنند.
حالا فشار اجتماعی که این مردم رو به سمت و سویی هل می ده که نمی دونم میهن پرستی همتای همین جنون هست.
حالا مردمی هستن که خودشون با فراغ بال با سینه ستبر وارد این میدان ها میشن و همون سرباز های بی رحم و نادان رو پدید میارن که به سادگی در میدان هایی باشند برای از میان بردن همه و همه.
حالا شما میبینید که چگونه این سکوت و سکون در برابر این جنون در سطح بین المللی وجود داره.
یعنی شما یه تصویری میبینید که به سادگی یه کشور قدرتمندی به یه کشور دیگه ای حمله میکنه، قلع و قمع میکنه و از میان میبره و یک سکوت بین المللی وجود داره و همه کشور های دنیا ساکت هستن چرا که نمیتونن زیر این میز و این نظم ساخته بزنن.
یعنی شما تصور کنید کشور های مختلفی که در همین خاورمیانه، جنگ هایی که اتفاق می افته، اتفاقاتی که در سراسر جهان افتاده و در حال وقوع هم هست.
حالا اگر کسی بخواد کشوری رو تسخیر کنید به همون انسان های در اجتماع اگر قرار باشد زیر این میز بزند این میز برای خودش هم از بین میرود.
اما تمامی نگاهها در تمامی این دوران در اختیار چه قدرتمندان که قدرت را در اختیار داشتند و همواره احتمال حمله به دیگر جاها را داشتند و کردند و قدرتمندانه این کار را کردند و این جنون را به پیش بردند و اگر جماعتی هم بودند که قدرتی نداشتند در پی و آرزوی رسیدن به آن قدرت هر روز دست و پا میزنند و اینگونه است که به همین سادگی این سکوت بینالمللی را در برابر این جنون ها میبینیم.
به سادگی از کنارش میگذرند و به سادگی میگذرند تا مردم بیشتر و بیشتر هم کشته بشوند و اصولا مبدل به یک فرهنگ عامه در سراسر جهان شده، مبدل به یک روزمرگی برای انسان ها شده.
انسان ها قبول کردند که اینگونه در جنگ و جنون و خون و کشتار و وحشیگری زندگی میکنند.
زندگیشان اصلا در همین وادی قرار است که اتفاق بیافته.
چه در نگاه بین المللی و وسیع خودش، چه در زندگی جمعی و انسانی، در اجتماع های کوچک و در نهایت حتی در خانواده ها.
حتی ما داریم این نگاه رو در دل خانواده هامون هم می بینیم.
به سادگی از کنار ظلمتی که یک پدر به عنوان مثال در قبال خواهرش خودش می کند، در قبال فرزند خودش می کند، در قبال دختر خودش می کند.
برادری هست که از کنار این موضوع می گذرد چرا که او طرف حساب نیست و یا اینکه او هم دل به همین دنیا و به همین رویا بسته تا روزی جا پای آن پدر بگذارد.
تمامی این مثال ها در هر وسعتی که باشد چه در کوچکترین حالت ممکن و چه در بزرگ ترین حالت ممکن، یک حرکت مشخص انسانی است که مدام داره تکرار میشه.
به واسطه یک فرهنگ مشخصی که مدام داره در گوش او تکرار میشه.
یعنی اشکال این افکار شاید متفاوت باشه یک جا توسط اسلام به مردم داده بشه، یک جا توسط یک نظام مثلا کمونیستی داده بشه اما همتا و همسو هست.
ارزش ها یکسان هست، قدرت نوک هرم هست.
همواره جماعتی هستند که این قدرت نوک هرم را باید بپرستند.
باید بندگی و بردگی و یوغ اسارت را به گردن داشته باشند.
به واسطه رسیدن به این آرزوی بزرگ دستور قبول کنند.
این نظم را قبول کنند.
حالا برای رسیدن بدون بدو امر در نظمی که پدید آمده. حالا چه؟
اگر این اتفاق در یک کشور مشخص بیفتد همتای همین فرهنگ است.
چه در یک نهاد کوچک اتفاق بیفتد و یا یک نهاد بزرگی که کشورها باشد و یا در نهایت تمامی کشورهای جهان و جامعه بین المللی.
ما به همین سادگی می بینیم که چگونه مقبول جمعی از این حماقت های انسانی در هر رسته و هر نگاه با هر المانی.
شما هر جوری به جهان نگاه بکنید می بینید که انسان ها به واسطه این ارزش های مدام در حال تکرار تمامی این حماقت ها رو قبول کردن باهاش سر سازش و سازش دارند.
به نوعی بخشی از زیست خودشون می دونن.
یعنی به سادگی در برابر اتفاقی که داره میوفته در فلان جا فلان حمله ها اتفاق می افته، بمباران اتفاق می افته و.
مردم این رو هم به عنوان یک اتفاق ساده در زندگی خودشون می بینن و از کنارش میگذرن.
همتای اون که در خیابان هم کتک خوردن کسی رو می بینن و از کنارش میگذرن هم تا اینکه سر کلاس یک مدرسه هم اگر یک معلمی یک کودکی رو کتک می زنه اون کودک ها هم قبول می کنن و از کنارش میگذرن.
چرا که مدام در این فرهنگ پله وار به همه این مردم تکرار میشه.
حالا ما مواجه هستیم با این خطر بزرگ که برای آینده تمام انسان ها وجود خواهد داشت.
آینده ای که انسان ها در دل این توانایی که به دست آوردن با این عقل منفی که در اختیار دارن و در نهایت جنون عقل رو به پیش بردن می تونن نابودی همگان رو پدید بیارن.
حالا دیگه ما داریم به دنیایی نگاه می کنیم که به سادگی می تونه با وجود چند دیوانه ی مجنون به پایان خودش برسه میتونه یک جنگ اتمی بزرگ شکل بگیره و همه کشور ها نابود بشن.
همه انسان ها، همه جانداران، حیوانات، گیاهان همه چیز رو نابود کنن.
نه تنها زیست و زندگی خودشون رو.
حالا این فرهنگ پر ارزش در دل انسان ها مبدل به یک قدرت عظیم در بین تمام جوامع دنیا داره میشه و حالا می تونه نوک هرم در اختیار چند مجنون قرار بگیره تا جهان رو از بین ببرن.
شما در نظر بگیرید که اگر این قدرت ها در کشور های مختلف، قدرت های اولی که ما می شناسیم در جهان در اختیار چند شخصی که معلوم الحال هستن همین امروز هم در جهان وجود دارن و مقطعی هم به قدرت رسیدن.
اگر قرار باشه این ها قدرت رو همزمان در اختیار بگیرن چه سرنوشتی اتفاق خواهد افتاد؟
حالا ما با یک انسانی روبرو هستیم که اگر به طول این تاریخ نتونسته این جنون رو به پیش ببره بیشتر از هر چیز به واسطه ناتوانی اش بوده.
یعنی شاید انسان اون قرون ابتدایی در دوران اسلام می خواست همه چیز رو نابود کنه و می خواست همه دنیا رو همرنگ خودش بکنه اما توانایی لازم نداشت.
روزی انسان با چوب در دست به جان هم می افتاد.
امروز با بمب اتم قرار هست که به جان همدیگه بیفته.
حالا با داشتن این توانایی های انسانی هست که با وجود اون عقل منفی که سراسر انسان رو در جنون و زشتی پیش برده، در وحشی و وحشی خویی پیش برده.
حالا ما می تونیم یک آینده وحشتناکی رو هم در انتظارش باشیم.
قاعدتا باید به دنبال راهکار بود.
باید جهان رو تغییر داد.
جهانی که به واسطه تعالیم می تونه تغییر پیدا بکنه.
جهانی که می تونه با تغییر کردن ارزش ها به اون نقطه برسه.
به نقطه ای که انسان ها ارزش های تازه ای رو تصویر کنن.
ارزش های اخلاقی که پیرامون آزادی است، پیرامون برابری است.
پیرامون احترام به دیگران هست، پیرامون مهر و محبت هست.
پیرامون کمک کردن به دیگران هست.
حال اگر قرار باشد این ارزش ها مبدل به ارزش جهانی بشه، قاعدتا جهان تغییر خواهد کرد.
فرای اون ما نیازمند نظام و سیستمی هستیم برای که این جهان رو از این منجلاب بیرون بکشیم.
قرار هست که یک نظام قدرتمندی پدید بیاد که حالا دخالت بکنه بر این جنون انسانی.
حالا ما باید به فکر جهان آرمانی باشیم که در دل اون انسان ها بتونن به واسطه ی باورهای خودشون آزادانه در اون آزادی که بهش باور دارن زندگی کنن.
حالا ما نیازمند این هستیم که با داشتن یک قانون مشترک اون هم آزار نرساندن به دیگر جانداران، جهان رو به یک نظم و یک ثباتی برسونیم.
حالا ما نیازمند هستیم که قوایی داشته باشیم که به صورت جهانی با قوه ی.
قوه بزرگی که در اختیار دارد این نظم را حاکم کند.
این آزار نرسیدن دیگر جانداران را تضمین کند.
ما نیازمند داشتن یک سازمان بزرگ و عریض و طویل با وجود تمام انسان ها و آرای تمام انسان ها در دل آن هستیم تا بتوانیم جهانی را پدید بیاوریم به وسعت آرمان همگان برای آزادی همگان به دور از این جنگل، جنگ های وحشتناک و وحشیانه.
حالا ما نیاز داریم که جهان را بی سلاح کنیم.
ما نیاز داریم که جهان را به سمت و سویی بکشانیم که برای دفاع یک قوا داشته باشد و آن قوا به آرای همه مردم به پیش برود.
اینها مباحثی است که من در جهان آرمانی پیرامونش صحبت کردم چه در کتاب جهان آرمانی و در آتی هم قاعدتا در برنامه هایی به نام جان به مبحث جهان آرمانی و قلمروی آرمانی هم خواهم رسید.
اما اینجا اشارتی در بابش کردم که در نهایت با این تصویر گری ما بدانیم که نیاز داریم تا ارزش های انسانی تغییر کند و نظم تازه ای را پدید بیاوریم که ما تحت عنوان جهان آرمانی می شناسیم.
در این انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید صدای من شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره می تونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا، افکار، عقاید و باورهای خودم رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر درآورده ام.
این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این راه تغییر شکل بگیره اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.