خب دوستان ما توی این ویژه برنامه ی مشخص پیرامون حقوق بشر سعی کردیم که در ابتدای بحث یه اشارتی در باب به وجود اومدن این حقوق بشر داشته باشیم و در دو قسمت پیشین هم سعی کردیم پیرامون متن حقوق بشر و در وهله اول روخوانی از این متن و بعد حالا در باب هر کدوم از این مواد سعی کردیم توضیحات خیلی مختصری رو بدیم تا در نهایت در این قسمت مشخص قسمت نهایی در باب حاشیه های پیرامون حقوق بشر صحبت بکنیم.
حاشیه هایی که قاعدتا ما در نهایت به آن متن اصلی حقوق بشر می رساند.
حاشیه هایی که به نوعی درگیر است با کلیت موضوع حقوق بشر.
حالا هر چقدر این بحث پیش تر برود بیشتر میتونید متوجه بشید که منظور من چی هست.
پیش از اینکه وارد این مباحث مشخص پیرامون حقوق بشر بشویم، یک توضیح کوچکی در باب قسمت های گذشته می دهم تا کسانی که این قسمت ها را نشنیده اند بروند و این قسمت ها را گوش بدهند و بدانند که ما در باب چه مسائلی صحبت کردیم.
خب ما یک تصویر کلی در باب انسان دادیم.
انسانی که قاعدتا در اون نقطه ابتدایی به واسطه ترس ها، ناتوانی ها و نیازمندی های خودش آویزان یک قدرت آسمانی شد، آویزان یک قدرتی بالاتر از خود شد که حالا به واسطه داشتن آن دانسته ها و توانایی ها و قدرتی که دارد، آن ها را از این ترس ها و ناتوانی ها و نیازمندی ها جدا بکند.
به نوعی یک نقطه ای بشود برای رها شدن از این نیازهایی که داره به واسطه این قدرت عظیمی که پدید آمد و در نهایت ادیانی که این نگاه رو سیستماتیک و نظاممند در جهان ارائه دادن تونستن پیروانی رو هم به دست بیارن.
اما این نگاه دینی خب یه سری موضوعاتی رو همراه خودش داشت.
موضوعاتی که ما، ما رو به عنوان انسان نزدیک به مبحث وظیفه میکرد، در دل خودش صحبتی از حقوق انسانی و حقوق بشر در میان نداشت.
اصولا انسان رو موجودی دارای وظایف تصور میکرد تا اینکه بخواد بهش حقوقی رو نسبت بده.
اگر حقوقی هم وجود داشت پیش از اینکه این ادیان بخوان قدرت بگیرن توسط افکار مختلف مردم ارائه شده بود.
در ادیانی که ما پیش از اونها به میدان اومده بودن یعنی بالأخص در باب ادیان ابراهیمی، اگر بخوایم در نظر بگیریم و یا نگاه های خارج از این نگاه ها یعنی نگاه های سیاسی و قدرت هایی که در جهان وجود داشتن، داشتم قوانینی که وضع شده تحت عنوان اینکه حالا یه شخصی که به عنوان متهم به جایگاهی میره تا در برابر قاضی بنشینه حقوق ابتدایی داره و اون حقوق در راستای این هست که او در وهله اول بیگناه و بدون جرم تلقی میشه تا اینکه حالا کسی که قرار هست جرم او را ثابت بکنه این جرم رو ثابت بکنه و او قرار نیست که بیگناهی خودش رو ثابت کنه.
این از اون حقوق ابتدایی هست که بین انسان ها وجود داشت.
مباحثی که در یونان باستان مطرح میشه پیرامون حقوق و فلاسفه ای که اونجا تفکراتی رو پیرامون این حقوق اولیه داشتن هرچند جزئی و کوتاه اما اشارت هایی رو نسبت به این موضوع داشت.
و در نهایت کوروش کبیر که خب یه گام خیلی بلندی رو در این راستا برداشته و اون حقوق ابتدایی رو در همون منشور معروفی که قاعدتا همه ما باهاش آشنا هستیم مطرح میکنه و این نگاه ها به پیش میره تا ما میرسیم به دورانی که تحت عنوان رنسانس و عصر روشنگری و بعد از آن هزاره طویل در دل قرون وسطا و زشتی ها و پلیدی هایی که در سراسر جهان وجود داشته.
حالا ما می رسیم به آن نقطه ای که قرار است این افکار تغییر کند.
در نهایت افکار تازه ای به وجود می آید که حالا دارد صحبت از این می کند که انسان هم حقوقی دارد، حقوق طبیعی دارد که باید این ها رعایت بشود، حقوق ذاتی دارد که باید این ها رعایت بشود و این ها هی مدام در حال پیشرفت و پیشرفت بودند تا در نهایت بعد از اتفاقات اسفناکی که توسط انسان ها در بین جنگ جهانی اول و دوم رخ داد، ما شاهد متنی تحت عنوان متن اعلامیه حقوق بشر بودیم که حالا این متن را هم ما با همدیگر روخوانی نسبت بهش داشتیم و دیدیم که چگونه انسان ها سعی کردند با این متن مشخص یک حقوقی را برای انسان ها در نظر بگیرند.
خوب قاعدتا وقتی ما روبرو با این متن مشخص حقوق بشر می شویم می بینیم که تا چه اندازه این حقوق برای انسان ها مهم هست تا چه اندازه میشه این ها رو گام های بلندی روبه ترقی و پیشرفت برای زندگی بهتر انسان ها در جوامع مختلف در نظر گرفت.
حقوقی که حالا داره در باب آزادی های فردی صحبت می کنه، آزادی های اجتماعی صحبت می کنه.
حقوقی که انسان ها برای زیست آزاد شون در جهان نیازمند اون هستن.
حقوقی که در باب این برابری بین انسان ها صحبت میکنه.
شما با مواد ابتدایی همین قانون که روبرو میشید میبینید که چگونه موضع مشخصی نسبت به این تبعیض های نژادی، قومیتی، خونی و.
به واسطه خاک و سرزمینی که درش به دنیا آمدید داره.
یک موضع مشخصی رو بیان میکنه.
در جای جای این متن مشخص شما با این نگاه و این موضع مشخص رو به رو میشید که حالا داره دم از اون آزادی های فردی میزنه.
دورماندن از اون تبعیض های بی حد و حصری که در طول تاریخ وجود داشته میزنه.
در باب خانواده.
در باب ازدواج.
در باب کار.
و در باب تمامی مسائلی که انسان با آن دست و پنجه نرم میکند.
خب ما وقتی روبه رو میشیم با این نگاه مشخص پیرامون حقوق بشر میبینیم که چگونه این گام، یک گام طلایی و بلندی است از دل انسان و نگاه انسانی فارق از تمامی نگاه های جبری که در جهان وجود داشت و تحت عنوان نگاه های دینی و نگاه های الهی.
حالا انسان هست که برای بهتر زیستن خود و همنوع خودش داره یک قانون تازه ای را ارائه میکنه که میتونه با همه گیر شدنش انسان رو یک گام بلند تر به اون آسایش و آرامش و آزادی و برابری برسونه.
خب قاعدتا ما اگر بخواهیم در باب دستاورد های حقوق بشر صحبت بکنیم، این دستاورد فکری که انسان رو گام بلندی رو به شکوه و زندگی بهتر فراخوانده، میتونیم ساعت ها صحبت بکنیم.
اینکه ما داریم در باب دنیایی صحبت میکنیم که تا چند ده سال قبلش حتی انسان شاهد برده داری و برده فروشی بود و یک نقطه ننگ بزرگی که در پیشانی انسان و بشریت وجود داشت.
اینکه همنوع خود را به خرید و فروش میگذاشته.
به همین سادگی حقوق ابتدایی او را زیر پا گذاشته و اصولا برای او حقی متصور نمیشد.
انسانی بوده که پر از وظایف بوده، وظایفی که دائما تحت عنوان های مختلف و نگاه های سیاسی با نگاه های مذهبی با نگاه های الهی به او تحمیل میشده و اصولا او دارای حقی نبوده.
حالا ما داریم در باب انسانی صحبت میکنیم که این گام رو بر میداره تا یک حقوق ابتدایی رو برای خودش بشناسه تا محترم شمرده بشه نه تنها در یک کشور مشخص که در سراسر جهان.
خب این اون گام های طلایی است که انسان رو به پیشرفت برداشته و این نقطه قابل احترام و اتکایی است که انسان میتونه به خودش داشته باشه و با نگاه به اون به این چشم بدوزه که ما در راستای بهتر زیستن خودمون تلاش هایی کردیم و انسان هایی بودن که این تلاش رو به پیش بردن تا انسانها بتونن زندگی بهتری داشته باشن.
قاعدتا میشه ساعت ها در باب این خوبی هایی که این قانون مشخص داشته صحبت کرد.
یعنی شما مواد مختلف این قانون رو زیر نظر بگذارید و ببینید که چگونه حتی در این جهانی که امروز چندین سال ازش گذشت وضع اون قانون هم گذشته باز هم رو به رو میشید با زیر پا گذاشتن و لگدمال کردن این حقوق.
نه تنها در کشور های عقب مانده و وحشی خوی اسلامی که حتی در کشور های مدرن و پیشرفته اروپایی.
شما شاهد هستید که حتی هنوز به اون آرمان هایی که اونجا بیان شده و مطرح شده در سراسر جهان هم جامه ی عمل پوشیده نمیشه.
پس قاعدتا این یک گام بزرگی است رو به پیشرفت برای زندگی بهتر، برای آرامش انسان، برای آزاد زیستن و برابر زیستن.
یعنی شما وقتی با این مباحث نژادپرستانه در سراسر جهان روبه رو میشوید که اتفاقا در مثلا کشور های اروپایی هم حتی هنوز هم وجود داره و این فقر فرهنگی و این فرهنگ وحشی خوی هنوز هم در اونجا جاری و ساری هست.
حالا مواجه میشید با یک قانون گذاری که داره موضع مشخص خودش رو نسبت به این موضوع مشخص بیان میکنه.
در جای جای و در این سی ماده قانونی میبینید که این رو به کرات اعلام میکنه.
در باب اینکه این مردم با هر از هر حیثی حالا اینکه بخوان چه نژادی داشته باشن، چه خونی داشته باشن، چه رنگ پوستی داشته باشن در برابر این قوانین همسو و یکسان هستند.
در باب هر کدوم از این مواد که بخواید صحبت کنید میتونید به این نقاط مشخص برسید.
فارغ از این ما مواجه میشیم با یک مبحثی که در دل حقوق بشر وجود داره و اون بخش، اون بخش آرمانی و رویایی این قانون هست.
یعنی شما قاعدتا رو به رو هستید با قانون گذاری که در رویای خودش داره یک تصویر جدید به جهان ارائه میکند که قابل ستودن است چراکه ما بارها درباره اش صحبت کردیم و در کتاب های مختلف هم درباره اش صحبت کردیم.
این که انسان در آن نقطه ابتدایی رویا را تصویر می کند، رویای تصویر شده است که مبدل به آرزو می شود و این آرزو در نهایت به یک هدفی ما رو میرسونه و حالا ما با داشتن این هدف مشخص است که تلاش می کنیم با امید به اون هدف غایی در برابر هست که تلاشمون رو بیشتر و بیشتر میکنیم و در نهایت به واسطه همین تلاش های جمعی هست که به اون خواسته بزرگ خودمون که در ابتدا رویایی بوده می رسیم.
خب قاعدتا در باب مساله ای همتای حقوق بشر هم ما با همین تصویر روبه رو هستیم.
یعنی ما با تصویری روبه رو هستیم که به نوعی رویای پردازنده های اون هست.
رویای افرادی است که این قانون رو وضع کردن.
امروز هم در سراسر جهان داره تلاش میشه تا این رویاها گاها تبدیل به آرزو در دل مردم بشه.
گاها شما روبرو میشید با مردمی که این آرزو را به هدف تبدیل کرده اند و مردمی که در راه این هدف دارند تلاش میکنند.
یعنی شما یک سری بچرخانید در کره زمین، در همان کره زمینی که در برابرتان هست.
کشورهای مختلف را نگاه کنید تا به این تصویری که ما ارائه میدهیم برسید که چگونه در یک نقطه ای از جهان هنوز حقوق بشر تبدیل به یک رویا شده.
هنوز حتی گاها تبدیل به رویا هم نشده.
حتی جماعتی هستند که در برابر این حقوق بشر ایستادگی میکنند و اون رو حتی حاضر به شنیدنش هم نیستند.
در جایی میبینید که این تبدیل به رویایی دوردست و در خیالات شده و در جایی مبدل به آرزو شده و در جایی هم مردمی هستند که مدام در حال تلاش برای رسیدن به آن هستند.
پس اون نقطه مهمی که در دل این حقوق بشر و این تصور و آرمانی که شکل گرفته ما باهاش رو به رو هستیم این هستش که این جنبه.
جنبه رویایی دارد.
جنبه ای دارد که مبدل به آرمانی برای جماعتی باید بشود و در دلش.
ما می بینیم که چگونه خیال پردازانه دارد در باب این مسائل صحبت میکند.
این آن نقطه ای است که ما نمیتوانیم به عنوان یک کاستی درش.
در دل این قانون بخواهیم این را جست و جو کنیم.
این را به عنوان یک کاستی در دل قانون حقوق بشر در نظر بگیریم.
اما خوب قاعدتا می دانیم که با جهان واقعی ما فاصله زیادی داریم.
حالا به ویژه با جهان واقع در آن دوران مشخص که فاصله خیلی زیادتری داشت.
اما در همین امروز هم باز هم میبینیم.
یعنی اگر ما داریم در قانون، در این متن.
اعلامیه حقوق بشر روبهرو میشویم با اینکه باید دادگاه های صالحه ای باشند که افراد در برابر این دادگاه ها.
برابر قضاوت بشوند، از حقوق ابتدایی برخوردار باشند.
حالا شما یه سری میچرخونید و ایران رو نگاه میکنید.
حالا میبینید که چگونه تمام این حقوق ابتدایی داره پایمال میشه.
انسان هایی که آزاد زاده شده اند و باید آزادانه زندگی بکنند.
یا به عنوان مثال باید در انتخاب اشخاص و یا شرکت در اداره کشور حضور داشته باشند.
میبینید که به راحتی در جمهوری اسلامی حقوق نیمی از مردم این کشور تحت عنوان زنان برای شرکت در این ادارت و اداره کشور زیر پا گذاشته میشه.
یعنی شما از نهاد رییس جمهوری تا رهبری رو در نظر بگیرید.
دو نهاد اصلی برای اداره کشور که زنان به عنوان نیمی از مردم اون کشور درش نقشی ندارن.
فارغ از این نگاه بکنید به شرایطی که در ایران وجود داره.
برای انتخاب نماینده مجلس تا حتی شورای شهر تا حتی پایین تر از اون.
میبینید که هیچ گونه آزادی عملی وجود نداره تا انسان ها بتونن در این اداره کشور شرکت بکنن. کن.
انسان ها هیچ حقی برای این که بخواهند در این انتخابات شرکت کنند ندارند.
انتخابی که از پیش تعیین شده است و داستان های تکراری که همه ما با آن آشنا هستیم.
حالا حتی می توانیم این تصویر را بدتر و بدتر بکنیم.
به جاهای دیگر دنیا هم نظر بکنیم و ببینیم که چگونه مثلا در افغانستان که امروز در اسارت طالبان در آمده، هیچ نوع حقوقی هم رعایت نمی شود حتی حقوق اجازه تحصیل.
حالا مثلا شما به یکی از مواد این قانون رجوع بکنید و مواجه بشوید با اینکه صحبت از این می کند که باید تحصیلات رایگان و اجباری در آن سطوح ابتدایی و پایه برای همه مردم در نظر گرفته شود، حالا شما مواجه می شوید با مثلا طالبان که به سادگی این حق را نه تنها رایگان و اجباری که حتی جبرا مانع مثلا تحصیل دختران می شود.
خب شما مواجه می شوید با اینکه تا چه اندازه این افکار در رویا پرداخته شده و حتی امروز هم تبدیل به یک رویاست برای یک بخشی از جهان حتی یک بخش بزرگی از جهان.
یعنی شما کشور های آفریقایی رو نگاه کن، کشور های خاورمیانه ای رو نگاه بکنید و اونوقت بپرسید که تا چه اندازه این ها دور از واقع هست.
با واقعیت جهان ما فاصله داره.
اما این ما رو نباید به اون سمتی ببره که به واسطه این رویایی بودن این افکار نباید این افکار مطرح میشده.
اصولا انسان به واسطه رویا های خودش هست که در نهایت به اون نقطه ای که میخواد برسه میرسه.
یعنی شما تصویر بکنید از جهانی که در این برده داری وحشیانه مدت زمان مدیدی دفن بوده چگونه با رویا پردازی ها به اون مرحله رسیده که بتونه این انگ بزرگ رو این ننگ بزرگ رو از دامن خودش پاک بکنه؟
فارغ از این ها شما شاهد تضادهایی هستید در دل حقوق بشر با افکار دیگر مردمی که در جهان وجود دارند یعنی به عنوان مثال شما شاهد هستید یک جماعتی هستند که حالا به واسطه جهل و نادانی هر چیزی که شما بخواهید تصویر بشود به واسطه ایمان کورکورانه ای که دارند با خیلی از این مبانی حقوق بشر مخالفت می کنند.
یعنی این حقوق بشر را به عنوان یک ارزش، به عنوان یک آرمان، به عنوان یک آرزو و رویا اصلا تصویر نمی کند.
تصاویر آنها از رویاها و آرمان هایشان زمین تا آسمان با این نگاه ها متفاوت است.
شاید حتی جماعتی باشند که این افکار را افکاری سراسر زشتی تصویر بکنند.
ما با یک همچین نگاه هایی هم رو به رو می شویم.
یعنی یادم هست که یک پلاکارت یک نفری گرفته بود و در یکی از این تظاهرات هایی که در اروپا به خیابان آمده بود، یکی از این مردمی که اسلامی بود یک پلاکاردی گرفته بود تحت عنوان اینکه که آزادی به جهنم برود.
یعنی حتی اون آدم، اون آزادی هایی که داره تصویر میشه.
حالا ما تحت عنوان آزادی هایی که برگرفته از افکار رنسانس و بعد از رنسانس و روشنگری و اصولا افکار غربی هست رو اصلا اون شخص قبول نداره.
اون شخص نمادی از یک جامعه هست.
حالا ما با جوامعی روبه رو میشیم که این تفکرات رو به پیش میبره و با این تضاد ها روبه رو هست.
پیرامون حقوق بشر و در دل حقوق بشر.
ما نمی بینیم که پرداختی به این نگاه های متفاوت بشه.
این اعلامیه رو به عنوان اعلامیه ای برای تمام مردم جهان در نظر گرفتن.
این رو تصویری برای همه مردم، رویای همه مردم به وجود آورده.
یعنی همون موضوعی که من بارها و بارها درباره اش صحبت کردم.
وقتی ما در باب آزادی صحبت میکنیم، قاعدتا آزادی اون موضوعی نیست که کسی بتونه به شما فدیه بده.
آزادی شیئی نیست که کسی بخواهد آن را در اختیار شما بگذارد.
آزادی در نهایت اختیاری است که شما را در قدرت انتخاب آزاد بگذارد.
و حال اینکه شما باید خودتان این قدرت انتخاب را داشته باشید.
قاعدتا با یک قاعده کلی آن هم تحت عنوان آزار نرساندن به دیگران، دیگرانی که به وسعت همه جانداران هستند، انسان ها، گیاهان و حیوانات میتواند یک خط و ربطی به شما بده.
میتونه یک چهارچوبی برای شما مشخص بکنه.
اما اینکه درون این آزادی و تصویر شما از این آزادی چی هست متفاوت با وجود شما، باور شما، ایمان شما، جمعیتی که شما با اونها هم باور هستید داره و اصولا این آزادی رو نمیشه شبیه به یک فدیه ای آسمانی یا زمینی از طرف انسان و یا از طرف خدا از طرف ادیان در نظر گرفت.
هر سویش یک معنا داره و اون یک معنا نهایتا رسیدن به جبر و اسارت است.
حالا جماعتی میتونن سینه ستبر کنن که اگر اینها این باورها را قبول نمیکنند به واسطه نادانی شون هست.
حالا میشه به این موضوع نظر کرد اما راهکارش این نیست که شما بخواید این آزادی ها رو به اون ها تحمیل کنید.
کاری که ما می بینیم تحت عنوان دیکتاتور صالح در تمام کشور ها در بیشتر کشورهایی که ما میشناسیم اطراف ما هستند ترکیه، ایران خودمون، افغانستان.
در اون دوران حتی امروز نمی دونم در تاجیکستان و در کشور های دیگه ترکمنستان و این کشور ها سعی شده ارائه بشه.
یعنی یک دیکتاتور صالحی اومده و فکر کرده که تمام آزادی ها اینها هست.
حالا این آزادی ها رو به این مردم هدیه داده و بعد هم نتیجه عکس گرفته.
همون نتیجه ای که ایران ما گرفت، همون نتیجه ای که ترکیه گرفت.
یعنی ما مواجه شدیم با این تصویرها.
پس قاعدتا ما نمی تونیم به اون سمتی برویم که بخواهیم با تحمیل این نگاه ها آزادی رو به این ها هدیه بدیم.
قاعدتا برای رسیدن این مردم اگر دلیل اصلی رو جهل و نادانی بدونیم باید با ارائه این دانش و ارائه این روشنگری ها اون ها رو وارد این وادی مشخص بکنید تا در نهایت اون ها به این آرزو نزدیک و نزدیک تر بشن.
چیزی که در جهان اتفاق نیفتاده و ما شاهد این هستیم که حالا یک موضوع به این حد زیبا و بزرگ تحت عنوان حقوق بشر هم مبدل به یک سلاحی در راستای اسارت میشه.
در باب اون دانش هم ما شاهد هستیم با نمونه هایی که خیلی هم دانشمند هستن و دانشگاه های معتبر جهان رفتند اما کماکان در همون افکار خودشون دارن غوطه می خورن.
حال این که شما بخواید این رو مبدل به یک تصویری بکنید که این ها به واسطه ترس هست، به واسطه منافعی هست که دارن می برن.
باز یک موضوع مجزایی هست اما ما شاهد این عناوین هستیم.
این اشخاص هستیم که چگونه حتی با داشتن دانش باز هم در همون وادی ای که گذشتگان بودن دارن سیر میکنن و در راستای تبلیغ همون باور ها دست و پا می زنن.
اما نکته مهم در این موضوع مشخص این هستش که ما مبحثی پیرامون تحمیل جبر و یا اختیار هست.
یعنی شما اگر بخواید یک مبنای مشخص برای آزادی و اسارت داشته باشید یک سوی اون رو اختیار و یک سوی اون رو جبر میگیره.
حال این که شما بخواید بهترین چیز جهان رو، زیباترین موضوع جهان رو بخواید به یک جماعتی تحمیل بکنید، جبر بکنید باز هم مفهوم همون اسارت رو داره و ما حالا روبرو میشیم با جهانی که در پی این تحمیل بر میاد.
حالا ما مواجه میشیم که این حقوق بشر دستاویزی شده برای قدرت های بزرگ جهان.
یعنی این رو که ما داریم به کرات می بینیم حالا تحت عنوان حقوق بشر.
با جماعتی رو به رو میشیم که در پی این هستن که این نگاه رو تحمیل به دیگران بکند.
حتی این اسارت رو برای این جماعت به وجود بیارن.
یعنی شما نگاه بکنید به اتفاقاتی که مثلا در افغانستان افتاد، در عراق افتاد تحت قدرت آمریکا.
یعنی حالا یک آمریکایی هست که با دستاویزی موضوعاتی مثل حقوق بشر و تحمیل این باورها پا به این سرزمین ها گذاشت و سعی کرد که این افکار رو به اونها تحمیل کنه.
آیا تصویری که برای ما روشن و مشخص است آیا تصویری است همتای با آزادی یا اسارت؟
آیا این مردم به آزادی رسیدند یا در نهایت در اسارت خودشون غرق موندن؟
حالا می بینید که یک تصویری برای ما ارائه میشه از اینکه یک حکومتی اومد و با جبر و با کشتن و قتل و کشتار و هزاران هزار مجروح و کشته و دیوانه و مجنون و زخمی که از طرف خودش چه از طرف کشور مقابل در نهایت هم هیچ گامی به پیش نبرد دوباره طالبان را با طالبان عوض کرد.
حالا ما مواجه شدیم با یک تصویری بعد از گذشت بیست سال که یک طالبان گذشته ای بود که حالا یک طالبان دیگری جای آن را گرفت و باز هم همان دروازه ها در برابر ما باز میشود.
تحمیل و جبر نمیتواند راهگشای جهان ما باشد مگر اینکه مستدام آن تحمیل را به پیش ببرید تا در نهایت تبدیل به عادت آن مردمان بشود.
همان اتفاقی که تحت عنوان حمله اسلام به ایران اتفاق افتاد و اینقدر نیروی مستدام در ایران حضور داشت که توانست آن را تبدیل به یک بخشی از فرهنگ عامه و بزرگ مردم ایران بکند.
حالا ما مواجه هستیم که این حواشی پیرامون حقوق بشر از یک اصلی به این حد زیبا هم می تواند زشتی پدید چرا که توامان گره خورده با تحمیل.
یعنی ما جماعتی را داریم مثلا در یک کشور که دارند صحبت از این می کنند که من اصلا به این حقوق بشر شما اعتقادی ندارید.
حقوق بشری که در مفاد خودش، در باور خودش، در مرامنامه خودش هیچ صحبتی از این جماعتی نکرده که به او باور نداشته باشند.
و حالا راه باز مانده برای کسانی که از این حقوق بشر دستاویزی برای خودشان بسازند تا با جبر و تحمیل خواسته های خودشان را به این جماعت در برابر و جماعت مغلوب دیکته بکنند.
و در نهایت باز هم ما مواجه میشویم با همان سیر دوار خشونت و دیوانگی و جنون حتی با لوای یک نام بزرگ مثل حقوق بشر.
حتی با داشتن هدف و آرمان روشنی مثل حقوق بشر.
اما باز هم جواب جواب عکس است.
باز هم زشتی و پلیدی در جهان حکمفرما خواهد شد.
چیزی که ما به کرات در جهان دیدیم و برایمان پیش آمده.
حالا اینکه ما نمی خواهیم خیلی وارد این مبحث مشخص بشویم اما وقتی ما مواجه می شویم با حقوق بشر، این حقوق بشر وقتی در ذهن خودش برای تمام مردم جهان این رو تصویر میکنه و هیچ برآیند مشخصی هم ارائه نمیده که با کسانی که مخالف این افکار باشن، عاقل باشن، بالغ باشن و حق انتخاب داشته باشن چه باید کرد؟
حالا در دل این پدید میاد اشخاصی که خود رو بالغ تر داناتر بدونند و جماعت روبرو رو در جهل و نادانی و بربریت و الی آخر تصور کنند و با نهایت بربریت این افکار رو که افکاری به نحو ذات افکاری زیباست رو به زشتی بدل کنند.
حالا با دستاویز قرار دادن و متوسل شدن به جبر، اون رو هم مبدل به یک لجنزار تازه همتای لجنزار های گذشته ی انسانی بکنند.
فرضا ما با حقوق بشری روبرو هستیم که هیچ قوه اجرایی در خود نداره.
همتای سازمان ملل متحد یعنی شما مواجه هستید با یک سری حرف توخالی و توهمات ارائه شد.
مثل این که من در خانه خودم بنشینم و افکار و باورهایی رو نشر بدم و بعد مدام در باب این بگم که این باید اینگونه باشه.
ابراز ناراحتی و نگرانی و ابراز انزجار بکنم.
ابراز تنفر بکنم و بگم باید جهان اینگونه باشه بدون اینکه هیچ قوه اجرایی در اختیار من باشه.
و حالا شما مواجه میشید با همون سازمان ملل متحد که دقیقا همین رفتار رو داره از خودش نشون میده و یا با حقوق بشری که دقیقا همین رفتار رو از خودش نشون داده.
چرا که این حقوق بشر این سازمان ملل هیچ قوه اجرایی نداره و هیچ قدرتی نداره.
حالا مبدل به یک دستاویز شده.
مبدل به یک نقطه ای شده که یک سری قدرتمند بتونن افکار و عقاید خودشون رو با دستاویزی این حرفها به پیش ببرند.
حتی اون چهره و سیمایی که میتونست مبدل به یک سیمای روشن و نورانی برای رسیدن انسان ها به زندگی در آرامش و آزادی و برابری بشه رو از بین برده.
حالا داره کم کم مبدل به یک تصویر خون آلود و چرکین میشه.
به واسطه این که جماعتی هستند که خودشان را آویزان این نگاه ها بکنند و در جبر افکار خودشون رو به پیش ببرند حتی با مایه هایی که در دل همین حقوق بشر هم داشته باشه.
وقتی ما از این حقوق بشر و یا از سازمان ملل صحبت میکنیم قاعدتا باید یک قوه اجرایی باشه که تضمین کننده این قوانین در سراسر جهان باشه.
یعنی اگر در اون نقطه ابتدایی قرار بر این بود که این حقوق بشر در سراسر جهان اعمال بشه، امروز به عنوان مثال در ایران داره به بدترین شکل ممکن این حقوق پایمال میشه.
اما چه قوه اجرایی برای اجرایی شدن این حقوق هست؟
در نهایت قرار هست که سازمان ملل متحد از این اتفاق ننگینی که مثلا 100 نفر در ایران کشته بشن به واسطه حجاب یک ابراز انزجاری بکنه و یک قطعنامه ای صادر کنه.
از این که مردم و زنان در افغانستان هیچ حقوقی نداشته باشند، حتی حقوق ابتدایی برای تحصیل در سطوح ابتدایی.
حالا یا ابراز انزجار میکند یا ابراز انزجار.
ما هم در خانه های خودمان قاعدتا همواره داریم میکنیم.
یعنی همتای کاری که ما میتونیم انجام بدیم رو حالا این سازمان عریض و طویلی که ساخته شده هم همون کار رو انجام میده و در نهایت هم اگر قرار باشه کسی کاری بکنه به واسطه نداشتن بازو و قوه اجرایی قرار هست که این به دست یک کشور قدرتمند و زورگو و قلدر قرار بگیره تا بدترین رفتارها رو بکنه تا زشت ترین فجایع هم اتفاق بیفته.
ما برای جهان شمول شدن چنین حقوقی نیازمند بستری هستیم که این بستر تمامی این جوانب رو در نظر بگیره.
یعنی ما وقتی داریم صحبت میکنیم از جماعتی که میتونن تا دندان مسلح به استدلال های خود باشند و این حقوق بشر رو نفی بکنن، ابراز بیزاری ازش بکنن.
حالا شما در قبال این جماعت میخوای چیکار کنی؟
حالا این جماعتی که با دانشی که خودش کسب کرده اعتقادی به این موضوعات نداره، اعتقادی به حقوق بشر و اعلامیه حقوق بشر نداره؟
حالا شما در قبال اینها میخوای چکار کنی؟
آیا قرار هست با جبر و تحمیل به این ها بقبولانید؟
جماعتی که خودشون اعتقاد دارند و می خوان که حکومتی خواسته خودشون داشته باشن.
حالا مردمی که در دل اون بالغ هستن، قدرت فکر دارن، قدرت انتخاب دارن، انتخابشون این هست که قوانینی بر خلاف حقوق بشر داشته باشن.
حالا با این جماعت قرار هست چه بکنیم؟
و این اون نقطه ای ست که ما تحت عنوان خیالی بودن این افکار در نظر میگیریم.
همتای همون چیزی که بارها و بارها شنیدیم.
اگر کسی قرار باشه آرزویی بکنه از زبان یک هنرمندی که خیلی هم لطیف هست بیرون میاد که من جهانی بی مرز رو می خوام اما یک بار هم به این موضوع فکر نمی کنه.
جهان بی مرزی که مثلا داعشیان کنار آتئیست ها زندگی میکنن.
مثلا جهانی که یهودی ها و مسلمون ها در کنار هم باشن.
همتای چیزی که امروز ما داریم در جهان میبینیم.
اسراییل و فلسطینی که چند سال شصت سال بیش از شصت سال هست که دارن با هم میجنگن.
بدترین کشتار ها، کودک کشی ها، زشتی ها و پلیدی ها از سمت هر دو سو داره اتفاق می افته.
آیا این جهان بی مرز قابل تفکر است یا یک خیال و توهمی رویایی و لطیف از یک هنرمند لطیف است؟
همتای اون وقتی به مساله حقوق بشر هم روبرو میشیم میبینیم که یک توهماتی هم سو با همین افکار داره برای ما تصویر میشه.
خیالاتی که مطرح میشه.
بله ما باید جهانی داشته باشیم که حقوق انسان ها در اون محترم شمرده بشه اما بدون داشتن هیچ قوه اجرایی.
اما مواجه میشیم با این تصاویری که حالا مبدل به یک دستاویز برای این قدرت ها شده.
وقتی ما از جهان آرمانی صحبت میکنیم، از آرمانی که بهش اعتقاد و ایمان دارم.
ما داریم در باب یک جهانی صحبت میکنیم که حالا در دل اون هر کس به واسطه باور و انتخاب خودش دارای سرزمینی باشه، حالا خودش بتونه انتخاب بکنه که چه دنیایی میخواد، چه قانونی میخواد.
ما در نهایت با آزادی رو به رو هستیم که انتخاب درست قوانین هست.
یعنی ما چیزی به جز این نمیتونیم تصویر برای آزادی داشته باشیم.
آزادی که با یک چهارچوب مشخص، با یک قانون مشخص و آزار نرساندن به دیگران برای تمام مردم جهان همسان و یکتا هست اما در دل اون به چه چیزی میخوان باور داشته باشن؟
به چه دینی؟
به چه مذهبی؟
به چه مرامی؟
به چه تفکری؟
به چه ایدئولوژی؟
این وابسته به خودشون هست.
اینکه میخان چه نوع قوانین جزایی رو اجرا کنن متعلق به خودشون هست.
قاعدتا ما تنها باید افرادی که قدرت انتخاب ندارند را مستثنا قرار دهیم.
یعنی کودکان، حیوانات، گیاهان، مجانین.
کسانی که این قدرت انتخاب را ندارند.
اما جماعتی که قدرت انتخاب دارند می توانند انتخاب کنند که کجا می توانند زندگی کنند، در چه شرایطی می توانند زندگی کنند.
خب قاعدتا من تو این قسمت مشخص نمی خوام در باب جهان آرمانی صحبت بکنم چون کتاب جهان آرمانی، قلمرو آرمانی و کتاب هایی که از من وجود دارد در باب این مسائل صحبت شده و در آینده هم پیرامون این مسائل در برنامه به نام جهان صحبت خواهم کرد.
در ویژه برنامه هایی که مختص به خودش هست اما با این حد قیاس دارم در باب این مسئله صحبت می کنم که اون نقطه ای که بین خیالات و واقعیت خط می ذاره همین نقاط هست.
یعنی اونجایی که یک هنرمند لطیفی پیرامون جهان بدون مرز صحبت می کنه.
این فقط و فقط تصویرگری از یک خیال هست، از یک توهم هست.
شما نمی تونید جهان بدون مرز رو بدون گذراندن مراحلی تصور کنید.
شاید یک روزی بشه جهان رو تصویر کرد.
در این بی مرز بودن اما فاصله زیادی هست تا اون روزی که انسان ها به اون دانش لازم و اون فهم لازم بشن و بتونن به یک مسیر گام بردارند تا در نهایت با غربال گری انسان ها بتوانند آزادانه انتخاب کنن چه مسیری رو برای آینده تصویر کنن.
خب قاعدتا این بحث خیلی طولانی خواهد شد و من سعی کردم در این ویژه برنامه در باب کلیات صحبت کنم و از همه مهم تر این متن مشخص رو با هم بازخوانی کنیم.
چرا که باید همه ما این متن رو بخونیم و در بابش بدونیم و بیشتر و بیشتر از این حقوق ابتدایی خودمون آگاه باشیم.
پیش از این من در یک کتابی هم تحت عنوان کیمیا در یک مقاله ای به عنوان حقوق بشر این متن رو آوردم و این متن هم در اختیار همه هست.
در فضای مجازی میتونید بهش دسترسی داشته باشید و بیشتر و بیشتر مطالعه کنید.