این قسمت سوم از ویژه برنامه ساخت های انسانی است و ما قراره توی این قسمت در باب حکومت صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان ویژه برنامه مشخص برساخت های انسانی بالاخره به مفهومی همتای حکومت و سیاست رسید که یکی از آن برساخت های مهمی است که انسان ها ساخته اند و زندگی جمعی خودشان را به نوعی نظام مند کرده اند و ما قراره تو این قسمت هم پیرامون این مسئله صحبت کنیم.
اصولا این ویژه برنامه در باب برساخت انسانی است و ما سعی می کنیم در باب اون صحبت بکنیم و عناوین مهمش رو در قسمت های مختلف به بحث بذاریم.
خب بهتر این است که ما پیش از این که وارد مسئله حکومت بشویم، یک تفسیر کوتاه و موجزی درباب برساخت انسانی داشته باشیم تا اگر کسی کلیت قسمت ها رو دنبال نکرده.
در باب این مسائل بیشتر بدونه تا ما وارد مسئله اصلی خودمون بشیم.
هر چند که در قسمت اول این ویژه برنامه ما توضیح کاملی پیرامون برساخت های انسانی داشتیم.
اصولا وقتی ما درباب برساخت انسانی صحبت میکنیم تمامی عواملی است همتای نهادها، ارزش ها، هنجارها که انسان ها ساختن و زندگی خودشون رو نظام مند کردن.
همه این ها ریشه مشخصی داشته که به واسطه زندگی بهتر.
حال چه جمعی و چه فردی بوده و گاها متضاد با واقعیت و ذات و بعضی اوقات هم همتا و همداستان بازار.
ما تمامی این عوامل رو به نوعی برساخت های انسانی میدونیم و حال اینکه یکی از این عوامل مهم و عمده حکومت هست.
قاعدتا پیرامون برساخت ها در قسمت اول خیلی مفصل تر صحبت کردیم و به نوعی یک پیشگفتار کاملی بود برای ورود به این بحث و در این قسمت بیشتر میخوایم در باب خود حکومت صحبت بود.
یکی از اون برساخت های مهم انسانی.
خب قاعدتا ما می دونیم که انسان ها زندگی جمعی می کنن.
همتای خیلی از موجودات زنده ی دیگر، همتای خیلی از حیوانات.
خب ما می دونیم که خیلی از حیوانات هم زندگی اجتماعی دارن.
انسان ها هم به همین منوال و وقتی در باب برساخت ها صحبت میکنیم و گاها میگیم که این ها ارتباط مستقیم با ذات و واقعیت دارن و به واسطه اون ها شکل گرفتن یکی از اون عوامل همین حکومت هست.
یعنی شما میدونید که انسان یک موجود اجتماعی است پس این یک موضوع ذاتی است و حالا برای نظام دادن به این زندگی جمعی و اجتماعی دست به بوجود آوردن حکومت زده ایم که حالا این زندگی اجتماعی خودش رو نظام مند به پیش ببره.
سعی کنه برای رفتارهای جمعی اش، برای اداره کردن، برای رسیدن به رفاه بیشتر یک حکومتی پدید بیاره.
قاعدتا در اون نقطه ابتدایی هدف اصلی از حکومت باید همچین موضوعاتی باشه.
هرچند که ما شاهد این هستیم که حکومت ها گاها این معانی را در خود ندارند.
یعنی شما مواجه میشوید مثلا با جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی که هدف خودش را از تشکیل حکومت رسیدن به حکومت نهایی الهی بر زمین هست و ظهور مثلا امام زمان یعنی مفهوم حکومت و معنایی که گره زده با حکومت داری را این گونه گره داده با مفاهیم خدا و ادیانی که در قسمت گذشته درباره اش صحبت کردیم.
اما وقتی به بنیان اصلی شکل گیری حکومت میرسیم، این که بعد ها باز دوباره برساخت هایی در دلش به وجود اومده، عواملی باعث شده که این نوع نگاه به حکومت تغییر بکنه.
موضوع اصلی نیست.
موضوع اصلی و نقطه ابتدایی هست و اون سرچشمه است.
سرچشمه قاعدتا برای زندگی بهتر جمعی بوده هرچند که از همون ابتدا از همون ریشه های نخستین هم ازش سوءاستفاده میشد چرا که اصولا حکومت مفهومش گره خوردن با قدرت هست، با سلطه گری است.
یعنی نهایت چیزی که هر انسانی می خواد به دست بیاره برای پیش بردن اهداف و امیال شخصی خودش.
ما گفتیم که اصولا این برساخت ها برای رفاه به وجود میاد.
حالا این که می تونه این رفاه ها شخصی باشه و گاها می تونه رفاه های اجتماعی باشه.
شما شاهد هر دو نوع این هستید.
اما خب قاعدتا وقتی ما در باب رفاه صحبت می کنیم و حالا این رو گره می زنیم با برساخت بی همتای حکومت میتونید خیلی راحت به این نقطه برسید که نهاد های این رفاه می تونه در به دست گرفتن قدرت خلاصه بشه.
سلطه گری خلاصه بشه.
یعنی کسی که تمام قدرت رو به اختیار میگیره به نهادی، تمام رفاه ها هم میتونه برسه.
پس قاعدتا وقتی در باب برساخت حکومت صحبت میکنیم، این تداخل میان امیال فردی و جمعی میتونه در نهایت این موضوع رو برای ما اجتناب ناپذیر بکنه که در نهایت حکومت میل به این فساد و خودکامگی رو در خود داشته باشه.
یعنی آن الفبای ابتدایی، آن پی ابتدایی، نگاه به این ساختمانی که ما تحت عنوان حکومت میشناسیم هم میتواند برای ما یک همچین تصویری رو به وجود بیاره، یه همچین بزنگاهی رو پدید بیاره.
شما از اون نقطه ابتدایی پیدایش هم میتونید همچین تصویری رو در نظر بگیرید که خب قاعدتا ما برای رفاه جمعی مثلا دست به تشکیل حکومت میزنیم.
اما امیال شخصی از میان نمیره چرا که تمام این برساخت ها در نهایت برای رفاه است، برای بهزیستی است.
حال اینکه اون نفری که بخواد شخصی هم به دنیا نگاه بکنه از این امیال استفاده میکنه و از این برساخت ها سوءاستفاده میکنه و در نهایت خواسته ای رو که در ذهن خودش داره رو به پیش می بره.
حال فرای تمام این مباحث، پیچ در پیچی که به نوعی برای ما انتهایی هم نخواهد داشت بیشتر نزدیک بشیم به خود حکومت.
خب قاعدتا دلیل پیدایش حکومت رو می توانیم حدس بزنیم.
میتونیم دربارهش صحبت بکنیم.
اینکه ما حکومت رو تشکیل دادیم برای اینکه زندگی جمعی مون نظام مند بشه.
حال این که میتونه از امیال شخصی هم به نوعی سوءاستفاده درش شکل بگیره و حالا رنگ و بوی استبداد و خودکامگی رو هم به خود داشته باشه.
هرچند که اون نقطه ابتدا اصلا حکومت بر پایه همین خودکامگی ها شکل گرفته چرا که تمام این برساخت ها به نوعی با هم در ادغام هستن.
به هم با هم بده بستون دارن.
یعنی شما وقتی نگاه میکنید به تمامیت این برساخت ها نگاه میکنی که به نوعی وامدار مثلا مفهوم خدا در دل حکومت هستیم.
اصولا مفهوم این حکومت و سلطنت برگرفته از نگاه خدا محورانه هست.
اینکه حالا کدوم به اون یکی وام داده اند خیلی قابل متر و اندازه گیری نیست.
قاعدتا هر دو روی هم تاثیر گذاشته اند.
شما وقتی نزدیک به مفهوم خدا میشید رو به رو میشید با سلطنت خدا و حکومت خدا.
اصولا این مفهوم سیاسی در دل تمام نگاه ها به خدا وجود داره دارد.
در دل تمام ادیان وجود دارد.
حال کمرنگ تر و یا پررنگ تر.
یه جایی در اسلام به نهایت خودش می رسه و اصولا اسلام گره خورده با مسائل سیاسی.
یه جاهایی می تونه در ادیان دیگری کم رنگ تر و کم توان تر بشه حتی در شاخه های مثلا اسلامی.
حتی در همون نگاه سنتی شیعی می دونید که مسائل سیاسی کم رنگ تر بود.
حالا از حیطه ی اصلی بحثمون دور نشیم و برگردیم به بحث خودمون بشیم.
در مجموع صحبت این هستش که این مفاهیم مشخص و این برساخت ها با هم بده بستان دارن.
گاها با هم ترکیب میشن به واسطه ی نزدیکی و قرابت با هم شکل ها و معانی تازه ای رو بوجود میارن.
وقتی شما نزدیک به مفهوم حکومت میشید این قرابت و نزدیکی رو با مفهوم خدا می تونید درش پیدا بکنید.
اصلا مفهوم این یکتایی، این خداوند بودن، این پادشاهی در دل این مفهوم خدا نهفته است.
حالا وام می ده به حکومت.
حالا وقتی نزدیک به این زندگی جمعی و انسانی می شویم به نوعی با الگو برداری از همان مفهوم خدا.
می بینید که همان ساختار ها در نقطه های ابتدایی شکل می گیرد.
تمام حکومت های ابتدائی انسانی بر پایه همین خودکامگی و استبداد شکل گرفته و پیش رفته.
حتی امروز هم باز هم ما شاهد اشل های کم توان تری از همان نگاه خودکامه هستیم.
یعنی شما وقتی نزدیک می شوید به تمام حکومت های جهان، از لیبرال ترین و دمکرات ترین حکومت ها، باز هم اشل ها و نمونه هایی از خودکامگی و استبداد آن نگاه خداوندی را در خود دارند.
اینها به هم وام دادن و وام را حفظ کردن در طول حیات خودشان.
در همین حال و هوا نفس کشیدن، این خودکامگی یک اصل ابتدایی و اصولی برای ساخته شدن این نگاه حکومت گرایانه بوده که قاعدتا به واسطه امیال فردی و رسیدن به آن نهایت لذت و رفاه فردی هم هی هر بار قدرتمند تر شده.
یعنی یک سرش دل در گرو این میل های ذاتی ما داشته از یک سوی دیگه هم شما شاهد این استمرار بودید که این بده بستان رو با مفاهیم دیگه به وجود آورده تا در نهایت بتونه قدرتمند تر به پیش بره.
ما در باب پیدایش حکومت میتونیم به ضرس قاطع در باب این مسأله صحبت بکنیم که زندگی جمعی ما نیازمند ساختار و نظام مندی بوده.
حال با هر روحیه ای انسان ها دست به این ابداع و این برساخت زدند.
این برساخت هایی که با هم توامان به پیش رفته از یک سو میتونه این مفاهیم خدا وجود داشته باشه و از سوی دیگری مفاهیم حکومت و در کنارش ما وقتی در باب این مسایل صحبت میکنیم در نهایت زندگی جمعی ما نیازمند به وجود اومدن قوانین هست.
یعنی قوانین هم همتای اینها.
یکی از برساخت های مهمی که حالا در قسمت های آتی دربارش بیشتر صحبت میکنیم همتا و هم تراز با این ها شکل میگیره.
این ها با هم و همگام با هم پیش میرن و قاعدتا حکومت هم پیش میره.
ما در دل این مفهوم حکومت حالا روبه رو میشیم با یک موضوع مشخص یعنی اینکه شما یک وعده ابتدایی داشتید در باب به وجود آمدن حکومت و حالا این وعده در برابر واقعیت ها قرار میگیره.
یعنی وقتی ما در باب اصولا برساخت های انسانی صحبت کردیم گفتیم که ریشه ها قاعدتا زندگی بهتر بوده حال چه از روی امیال شخصی و چه از روی امیال جمعی.
حالا وقتی نزدیک به حکومت میشیم و بخوایم با روحیه ی واقعی خودش بهش نگاه بکنیم یعنی قاعدتا باید منظوری باشه در راستای بهزیستی جمعی ما.
چون ما در زندگی جمعی مون نیازمند داشتن حکومتی هستیم.
حالا میبینیم که چگونه این وعده یعنی وعده ی زندگی جمعی بهتر در برابر واقعیت قرار میگیره چرا که حالا امیال شخصی ورود پیدا میکنه به این مساله.
حالا ما یک وعده ی مشخص پیرامون زندگی جمعی بهتر داشتیم که در دل خودش فردیتی رو دنبال میکنه که اون فرد حالا به دنبال بهزیستی برای خودش هست.
حالا یک بستری فراهم آمده برای بهزیستی جمعی که فردیت اون در دلش به دنبال زندگی بهتر برای خود هست.
حالا میاد یه وامی از دل مثلا خدا و باورهای طبقاتی میگیره و خودش رو در نوک آن هرم قرار میده و ما شاهد بوجود آمدن پادشاهان و امیران و امپراطوران بزرگ هستیم.
امروز هم باز ما به ازاء هایی دارن.
پس این تضادهاست که در دل هم باعث به وجود اومدن این از هم گسیختگی ها میشه.
یک وعده داریم در برابر واقعیت.
وعده ابتدایی رفاه زندگی جمعی است اما در نهایت و واقعیت ما رو به سمتی میبره که یا یک قبیله یک گله دارن بهتر زندگی میکنن یا حتی یک فرد داره بهتر زندگی میکنه.
مثلا شما نگاه بکنید در حکومت های متفاوت در جهان اگر به ایران نگاه بکنید در صحنه سیاسی ایران شما مواجه میشوید با قبیله حاکم که داره زندگی میکنه، تمام آزادی رو برای خود کرده تحت عنوان جمهوری اسلامی، تمام اعوان و انصار که به جمهوری اسلامی وابستگی و بستگی دارند، به راحتی میتوانند زندگی کنند.
در آزادانه ترین شرایط ممکن آزادی را در اختیار دارند که شاید در هیچ جای جهان هیچ جماعتی نداشته باشند اما به قیمت اسارت بیشمار آدم است.
حالا شما شاهد این قبیله حاکم هستید که همه چیز را برای خود کردن یعنی آن وعده ابتدایی برای زندگی بهتر جمعی.
حالا خلاصه شده در زندگی جمعی.
این قبیله خاص حالا میتواند تفاوت بکند.
حتی میتواند به نام یک فرد برود در همین جمهوری اسلامی مثلا امثال کسی که خود را رهبر میداند و خمینی و خامنه ای و الی آخر.
و حالا در شکل های دیگری مثلا در کره شمالی، در استالین، در تمام حکومت های خودکامه تاریخی که میشناسیم و تکرار کردنش هم راهگشایی برای ما نیست.
اما خیلی راحت میشه بهشون نزدیک شد و دید که چگونه این دو خواسته متفاوت جمعی و شخصی در برابر هم در تضاد با هم قرار میگیرند و حاکم نهایی هم همان میل های شخصی میشود و اینجا ما شاهد این وعده های دروغین هستیم.
وعده های دروغینی که در برابر واقعیت صف آرایی میکنه.
حالا به اشکال مختلف در هر جای دنیا میتوانید رد پای اون رو ببینید.
برساختی که در ابتدا برای زندگی بهتر جمعی قاعدتا بوده چرا که میل ذاتی خودش در زندگی جمعی بوده.
یعنی انسانی که اجتماعی زندگی میکرده نیاز داشته که حکومت تشکیل بده اما در نهایت هی مدام در حال خرد شدن بوده، این میل در اختیار فرد قرار میگیره.
حالا این فرد هست که میخواد بهتر زندگی کنه.
حالا از فرد به قبیله و قوم و خانواده و خویشاوندان و نزدیکان میرسه.
در اشل جهانی هم در نهایت به قبیله خود و کشور خود و اون مرزی که برای خود و اطرافیان خودی خود تشکیل دادن میرسه.
در نهایت اینها دست به دست هم میدن تا ما وقتی در باب مسأله حکومت صحبت میکنیم مواجه میشیم با وعده هایی که در برابر واقعیت می ایستن.
ما وقتی نگاه می کنیم به این سفر تاریخی که در دل پیدایش حکومتها شکل گرفته، از اون نقطه های ابتدایی که قاعدتا گره خورده با یک دیکتاتوری تام و مطلق بوده تا امروز که کم کم سعی شده در دل آن تغییراتی بوجود بیاید.
می تونیم این سیر تکاملی رو ببینیم که گاها سعی کردن از اون ایستایی دور بشن.
هر چند که امروز هم به اون نقطه ی ایده آل نرسیدیم اما میتوانیم این سیر تکامل و پویایی رو در جای جای جهان ببینیم.
یعنی شما اون نقطه های ابتدایی که حکومت که پادشاه نقش خدا رو بر زمین داشته همون نقش کلیدی رو بازی میکرده؟
کم کم میرسیم به این بخش هایی که حالا قرار هست پاسخگو باشه.
حالا قرار هست با فکر جمعی کارا پیش بره با مشورت پیش بره.
حالا منوط بر اجازه ای باشه پاسخگویی وجود داشته باشه، انتقادهایی مطرح بشه.
یعنی این میل به تغییر و پویایی داره درش لمس میشه.
یعنی اون نقطه های ابتدایی که ما شاهد مثلا مشروط کردن قدرت سلطنت شدیم، در برابر خودکامگی های سلطنت ایستادگی کردیم.
یکی از آن بارقه هایی بود که برای رسیدن به پویایی و پیشرفت اما در جای جای جهان رو به رو میشیم.
باز با اون حالت ایستا.
همون نگاهی که مثلا در جمهوری اسلامی وجود داره.
این نگاه ایستا که برگرفته از اون تفکرات ابلهانه 1400 سال پیش است، مدام داره همان تفکرات تکرار میشه بدون هیچ راه و روزنه ای برای تغییر. برای پویایی. برای دگرگونی.
مدام قرار هست همون درسها رو تکرار کنن.
پس قاعدتا ما این سفر رو میتونیم ببینیم هرچند که درش تلاطم های بسیاری هست.
هرچند یک دوران طول و دراز در سکوت رو ما شاهدش هستیم.
یعنی شما تمام تاریخ بشریت رو که نگاه بکنید یک چشم بر هم زدنی است که ما میل به تغییر در خود میبینیم.
در بیش این تاریخ در بیش ترین زمان گذشته از زندگی انسان ها در این حیات تاریخی خود، همواره شاهد این استبداد و خودکامگی ها بودیم و همواره شاهد این نگاه افسار گسیخته در فرماندهی و فرمانبرداری و بردگی و بندگی و خدا بودن و پادشاه بودن بودیم و حالا داریم یه بارقه هایی رو می بینیم و این نقطه ایست که گفتیم.
در باب هر کدوم از این برساخته ها که صحبت می کنیم راه مهم و اصلی این هست که ما روزنه ها برای تغییر و پویایی را باز بگذاریم.
آنجاست که می توانیم امیدوار باشیم هرچقدر در برابر اینها ایستادگی کنیم در برابر تغییر محکوم به درخود ماندن هستیم.
قاعدتا وقتی در باب مسئله حکومت صحبت می کنیم، گره خوردن مفهوم حکومت و خدا را میتونیم درش لمس بکنیم.
اشارتی کرد در باب این مسئله که اصولا مفهوم خدا، سلطنت خدا، پادشاهی خدا وام دهنده به مباحث حکومتی است.
یعنی اصولا انسان ها این نوع و نگاه به حکومت را در نهایت وامدار همان نگاه خداوندی هستند و به خاطر همین هم هست که ما این طول و دراز تاریخ را در دل این خفقان و سکوت هم بودیم.
یعنی شما کل تاریخ را ببینید، قرون وسطی در اروپا را ببینید، تاریخ طول و دراز مثلا ایران خودمان را ببینید که سراسر آن پر از ظلمت هاست.
حالا شاید عده ای بیایند و مثال هایی هم بزنند و در باب مثلا کوروش کبیری صحبت بکنند و امیرکبیر را بیاورند و مثال بیاورند که بله ما بارقه های امیدی هم داشتیم اما اینها همه و همه برگرفته از اون شخص هست.
یعنی شخصی که امیال مثبتی داشته یعنی ما در به در در جست و جوی یک دیکتاتور خوب بگردیم و یک دیکتاتور صالح که حالا یک رحمی هم به ما بکند، یک کار خوبی هم در قبال ما انجام بده.
اگر مثلا روزانه داره یک ساعت ما رو تنبیه میکنه و تو گوشیمون میزنه، حالا یک ربع هم به ما استراحت بده، یه چایی بده ما بینش بخوریم بعد دوباره شروع کنه به کتک زدن.
یعنی شما شاهد یه همچین تفاسیری هستید.
در دل این نگاه آلوده ما باید همواره نگاهمان در دل این مفهوم حکومت گره خوردن معنای خدا باشد.
با مفهوم و معنایی که تحت عنوان برساخت حکومت میشناسیم.
اصولا ابتدائا و در آن نقطه ریشه اصلی ما شاهد این همسانی و همگامی مفهوم خدا و برساخت حکومت هستیم.
انگار از یک نقطه شروع شدن، آغاز شدن و در هم هم ادامه پیدا کردن.
اما اون نقطه ای که ما سعی کردیم خودمون رو دور بکنیم از اون نگاه.
هر چقدر خودمون رو دور کردیم به زندگی جمعی بهتری رسیدیم.
گویی که از اون میل شخصی دور شدیم.
از اون میل برای رسیدن به رفاه شخصی دور شدیم و بیشتر نقطه نگاهمون به زندگی جمعی مون بوده.
هر چقدر از این معنا دورتر شدیم بهتر و بیشتر تونستیم جهان رو به پیش ببریم.
ولی ریشه ابتدایی در هم گره خورده و تنیده هست.
همون فرمانروایی است که در اشکال مختلف بر زمین شکل میگیرد، بر ساخت حکومت و سیاست مداوم در پی رسیدن به امیال است.
یعنی اصولا این حکومت انگاری که پدید آمده برای اینکه امیال بیشماران را پاسخگو باشد یعنی شما وقتی نزدیک میشوید به مسئله سیاست و حالا میرسید و این رابطه با جنگ را در دلش کشف میکنید که چگونه اشخاصی که امیالی داشتند در آن زندگی جمعی و قبیله ای که میل مثلا به باشکوه زندگی کردن داشت، میل به کشورگشایی داشت، میل به قدرت طلبی داشت، مدام با ابزار جنگ توانسته به آن برسد، مدام با قدرت گویی و سلطه گری توانسته به آن برسد.
امروز هم داره میرسه.
در طول تاریخ هم رسید.
به نوعی ما شاهد حکومتی هستیم که حالا مبدل به جولانگاهی برای رسیدن به امیال شخصی شده.
اون معنای حقیقی خودش رو از دست داده.
گفتیم حکومت اصولا گره خورده معناش با میل و نیاز انسان به زندگی اجتماعی است.
پس قاعدتا باید جمعی باشه.
اما هرچقدر نزدیک میشیم به مفهوم این برساخت که تحت عنوان حکومت میشناسیم و سیاست میشناسیم بیشتر نزدیک میشیم که نزدیکی خودش رو مداوم داره از دل امیال شخصی میگیره.
حالا امیال شخصی یک پادشاه در دور زمانی بزرگ کردن مملکت خودش بوده و به واسطه اون نامی نامیرا در تاریخ داشتن بوده.
حالا شروع میکنه به کشورگشایی.
زندگی های بسیاری را از میان میبره.
جنگ های بی پایانی رو بوجود میاره تا نام خودش رو و این میل خودش برای جاودانگی رو به اثبات برساند.
تاوانش رو جان های بیشمار در دنیا امروز هم این اتفاق میفته.
امروز هم شما شاهد این مجانین هستید.
در روسیه به شکل.
در آمریکا به شکل.
در همین جمهوری اسلامی به شکل دیگری.
هر کدوم با توان خودشون با توجه به شرایط و ابزاری که در اختیار دارن با اون میزان از هزینه هزینه جان هایی که میتونن بدن. میرن.
برای اینکه این امیال احمقانه شخصی خودشان را به پیش یکی برای نامیرا شدن در تاریخ، یکی برای جاودانگی باور خودش، یکی برای بسط این نگاه های آلوده و الی آخر.
هر کس با امیال.
پس ما شاهد این هستیم که حکومت تبدیل به جولانگاهی برای رسیدن به امیال شخصی شده و اون معنای واقعی خودش رو از میان برده.
شما با برساخت حکومت و سیاستی روبرو هستید که داره مدام در دل جنگ مدام بازتولید میشه.
جنگ های امروز رو نگاه کنید.
یک زمانی اگر ما فکر میکردیم که در روزگاران امروز آیا شدنی است که کشوری به کشوری حمله کنه، مقدار دور از ذهنمون بود.
میگفتیم جنگ جهانی دوم و جنگ جهانی اول شد.
انسان ها دانستند که تا چه اندازه کارهای عبث و بیهوده و جنگ های احمقانه ای رو میتونن بوجود بیارن.
هرچند که اصولا معنای جنگ احمقانه است.
حالا اینکه انسان ها با دلایل احمقانه تر هم جنگ هایی که خود احمقانه است رو بوجود میارن.
شما یکبار به تاریخ جنگ جهانی اول نگاه بکنید و ببینید تا چه اندازه این عبث بودن وجود داره.
اینها خلاصه به جنگ جهانی اول نمیشه.
تاریخ رو نگاه بکنید و مثال های بیشمارش رو هم درک کنید.
دور از بحث نشیم.
بحث اصلی این هست که چگونه حکومت ها از این جنگ ها استفاده میکنند و حالا ما در قرن بیست و یکم و در شرایط حاضر بعد از گذر از جنگ های جهانی متداول هم حالا رو به رو میشیم.
با اینکه هنوز هم دارن همین راه رو پیش میبرن.
هنوز هم به فکر کشور گشایی هستن.
نمونه بارزش اتفاقی که مثلا در اسراییل مثلا در برابر فلسطین داره میوفته.
اتفاقی که در روسیه میوفته در برابر اکراین و ما شاهد دوباره این جنون ادواری در دل این سیاستمداران و این نگاه آلوده سیاسی هستیم و اصولا نگاه آلوده سیاسی که خلاصه در همون امیال شخصی و فردی شده و از حیطه معنای حقیقی خودش دور و دورتر شده.
ما در دل این نگاه های آلوده ای که در سراسر جهان میبینیم نیازمند به یک نگاه انقلابی هستیم.
نگاه انقلابی برای دگرگونی.
برای تغییر دادن.
برای فرم کردن.
برای اینکه ما یک شکل تازه ای رو بوجود بیاریم، ما نیاز داریم که این نگاه آلوده رو تغییر بدیم.
ما در باب این برساخت ها صحبت کردیم.
وقتی در باب کلیت برساخت صحبت میکنیم بهتون گفتم که در نهایت نگاه ما باید به سمتی برود که یا اون برساخت رو از میان ببریم یا تغییرش بدیم.
وقتی در باب برساخت حکومت و سیاست صحبت میکنیم ما حتما باید برساخت رو دگرگون کنیم.
ما نیاز به اون نگاه انقلابی داریم.
ما نیاز داریم که به نوعی این رو کنفیکون کنیم زمین تا آسمان تغییرش بدیم.
ما نیاز داریم که نوع نگاهمون رو از این امیال شخصی تغییر بدیم و به اون سمت و سو که این برساخت به خاطرش بوجود اومده حرکت کنیم.
نه چیزی که امروز در سراسر جهان شاهدش هستیم، نه امیال شخصی که حاکم اصلی بر این حکومت و حکومت داری ها هست.
در همه جای دنیا به اشکال مختلف در یک جا قوی تر، در یک جا ضعیف تر.
اما همه دارن همون مسیر رو دنبال میکنن و ما برای این تغییر نیاز به روحیه انقلابی داریم.
برای اینکه بتونیم این رو تغییر بدیم.
در جمهوری اسلامی به عنوان مثال در ایرانی که ما زندگی کردیم، زیست جمعی ما که اینگونه پایمال شده از میان رفته با تمام قوانین عبث.
با این نگاه آلوده، با این میل به جنگ طلبی که مثلا در جمهوری اسلامی هست و زندگی جماعت بیشماری که از بین رفته.
یعنی شما وقتی به حکومت و اصولا این معنای برساخت انسانی نگاه میکنی میبینی که تا چه اندازه موجبات بدبختی و مصیبت شده.
شما یک بار به این جنگ های بی انتهایی که در طول تاریخ اتفاق افتاده فکر بکن.
جنگ هایی که در معنایی به دنبال داشته و چه زندگی هایی که از بین رفته، چه جان هایی که از میان رفته اند به واسطه ای پوچ، به واسطه های عبث و بیهوده.
حالا یک قدرت مطلقه و سلطه گری وجود داشته که به خاطر خواسته کشورگشایی نام نامی را در تاریخ حتی به واسطه چشم و ابروی یک زنی، یک مردی، یک زیباروی، یک معشوقه ای هم جنگ ها به پا انداختند.
شما مواجه شدید با این جنونی که انگار ریشه دار در دل انسان ها وجود دارد.
پس ما نیاز داریم که این نگاه را تغییر بدهیم.
ما برسیم به آن نقطه ای که ما حکومت را تشکیل می دهیم.
برای اینکه زندگی جمعی انسان ها بهتر از زندگی جمعی همه جانداران بهتر بشود.
هر چقدر بتوانیم باید تلاش بکنیم که این روحیه انقلابی گری را در دل مردم بوجود بیاوریم.
برای تغییر دادن این بنیان.
ما نیاز داریم که مفهوم برساخت حکومت تغییر بکند و به معنای حقیقی خودش نزدیک شود.
ما باید به اون نقطه ای برسیم که در آن حکومت و برساخت حکومت تنها و تنها برای رفاه جمعی شکل بگیرد و به پیش برود قاعدتا.
نگاه به برساخت حکومت ما را به سمت و سویی می برد که نیاز به انقلاب را در دلش ببینیم.
ما باید بازنگری بکنیم این معنا رو.
این مفهوم حکومت رو ما باید به نوعی زدایش به وجود بیاریم.
مفهوم خدا رو از مفهوم حکومت، مفهوم خودکامگی و استبداد و فرهنگ آلوده خداپرستی رو از دل حکومت.
این نقطه فرمانبرداری، این نقطه فرماندهی بردگی، ارباب بودن مالکیت و تمام فرهنگ های آلوده ای که در دل این نگاه خدا و این برساخت انسانی و فرهنگ های متشکل از اون شکل گرفته رو از دل حکومت برداریم.
هدف قاعدتا اداره کردن هست.
وقتی ما در باب این اداره کردن صحبت می کنیم، نگاهمون به چه سمتی میره؟
شما اگر قرار باشه یک مغازه رو اداره کنید چگونه باید اون رو اداره کنید؟
اگر یک نفر همه امور رو در اختیار بگیره شرایط بهتر خواهد شد یا اگر چندین فکر در کنار هم راه حل های متفاوت رو در اختیار بزارن و در نهایت با همفکری به راه مشخصی برسند، شرایط بهتر خواهد شد.
در باب تمام موضوعات آیا یک فکر، یک نگاه راهگشاست یا همفکری و در کنار هم بودن؟
قاعدتا جواب در عقل سلیم همه انسان ها همفکری است که ما نمی توانیم خودمان را به آن راه بزنیم.
به سادگی می توانیم به این موضوع برسیم که هر عقلی با هر اندازه ای از توانایی اگر همفکران داشته باشد، قاعدتا می تواند راه های بهتری را به پیش ببرد.
و چگونه ما آلوده شدیم در طول این تاریخ، در دل این خودکامگی و استبداد که یکی از ثمرات نگاه و برساخت خدا بوده و حالا این گونه حکومت را هم آلوده کرده، پس ما نیاز داریم به آن نگاه انقلابی برای این تغییر ها، برای بازنگری ها، برای زدودن معنای خدا و تمام این استبداد و خودکامگی ها و میل داشتن و رفتن به سمت این هم فکری برای اداره کردن برای رفاه جمعی.
ما باید این امیال شخصی را از دل نگاه به حکومت عوض بکنیم و حالا شاهد آن نقطه ای باشیم که این برساخت به سمت و سویی می رود تا رفاه جمعی همه جان ها را پدید بیاید و تنها منحصرا به انسان ختم نشود.
بتواند دنیای بهتری را برای همه جانداران پدید بیاورد.
وقتی ما در باب آن صحبت می کنیم مفهوم همه جانداران، حیوانات، گیاهان و انسان هاست و حال اینکه قرار باشد حکومت برای اداره زندگی جمعی انسان ها و اصولا رفاه جمعی همه جانداران شکل بگیرد و به پیش برود و تا جایی که ممکن است آن امیال شخصی از دلش دور و دورتر باشد.
آنجا آن نقطه ایست که ما می توانیم به نهایت این برساخت برسیم.
قاعدتا امروز نیازمند روحیه انقلابی هستیم.
نیاز به دگرگونی کامل داریم.
قدم هایی در طول تاریخ اتفاق افتاده اما در جایی که به عنوان مثال ما زیست می کنیم این نیاز در راستای اصلاحات نیست و در راستای انقلاب است.
شاید جاهای دیگری در دنیا وجود داشته باشد که با کم رنگ کردن بشود تغییراتی بوجود آورد اما در این منطقه جغرافیایی خاص همچین موضوعی نیست و ما نیاز به دگرگونی از ابتدا تا انتها داریم.
قاعدتا در باب حکومت ساعتها میشه صحبت کرد و در این ویژه برنامه ما سعی کردیم در باب کلیت این صحبت بکنیم.
در ویژه برنامه های متفاوتی در باب حکومت صحبت کردیم و در آینده هم صحبت خواهیم کرد.
اما این ویژه برنامه پیرامون برساخت های انسانی بود و تحلیلی پیرامون این مسائل.
در انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح بکنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه هایی به نام جان نمیشه.
من پیش از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر بکنم، آرا و افکار و عقاید رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته ی تحریر درآوردم.
تمامی این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست و میتونید با مراجعه به این وبسایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه اون رو با دیگران هم به اشتراک بذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.