سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست.
با شما هستم.
این قسمت ششم از ویژه برنامه از پهلوی تا جمهوری اسلامی است و من قراره تو این قسمت در باب فردایی روشن صحبت کنم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان تو این ویژه برنامه مشخص ما سعی کردیم در باب تشابهات بین جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی صحبت کنیم.
خب قاعدتا یه مقداری در باب تفاوت ها صحبت کردیم.
اما هدف اصلی از این ویژه برنامه بیان تشابهات بین جمهوری اسلامی و دودمان پهلوی بود و اصولا نظام پادشاهی بود.
چرا که خب قاعدتا ما مواجه شدیم با یک نگاه تازه ای که برگرفته از اون فرهنگ ضدیت هست به واسطه نفرتی که از جمهوری اسلامی وجود داره.
حالا مردمی هستن که دارن مدام در برابر جمهوری اسلامی هر چیزی که وجود داره رو بزرگ میکنن.
حالا یکی از اون نمادهای بزرگ مخالفت با جمهوری اسلامی هم قاعدتا حکومت پهلوی است و حالا این سعی در سفید شویی و تصویرسازی ها از حکومت پهلوی دارن و ما سعی کردیم در این ویژه برنامه در باب این مسایل صحبت کنیم.
در 4 قسمت گذشته در باب عوامل عمده ای که این شباهت هارو نقش میزد صحبت کردیم.
خب قاعدتا خیلی از موضوعات بوده که نتونستیم دربارش صحبت بکنیم و اصولا به واسطه زمانی که وجود داره و نگاهی که من دارم و سعی میکنم در باب ریشه ها صحبت بکنم و مصادیقی رو مطرح نکنم موجز بوده، کوتاه بوده و شاید در آتی در بابش صحبت بکنیم و در این قسمت انتهایی هم سعی میکنیم یه مقداری در باب مردن صحبت بکنیم.
در این دو حکومت که انتهای قسمت گذشته هم بود و بیشتر نزدیک به این مفهوم مردم و توده ها در هر دوی این حکومت ها باشیم و در نهایت هم در باب فردای روشنی که باید ساخته بشه و باید برای رسیدن بهش تلاش بکنیم هم صحبت هایی داشته باشیم.
خب قاعدتا وقتی ما در باب تاریخ ایران و تاریخ 200 ساله ایران صحبت میکنیم، یکی از مفاهیم بزرگ همین ملت بیصدا هست.
این ملت مصادره شده یعنی شما در جمهوری اسلامی و در حکومت پهلوی همواره این موضوع را میبینید.
گهگاهی که صدای مردم شنیده میشود با سرکوب بزرگ و مخالفت حداکثری روبرو شدند.
چه در دوران مشروطه و پیش از اصولا پهلوی ها، در دوران قاجارها اتفاق مشروطه و به توپ بسته شدن مجلس توسط نیروهای خارجی و حکومت وقت و حالا بعد از آن هر بار که این مردم به خیابان ها آمدند و صحبتی کردند، اعتراضی داشتند، همواره صدایشان با بدترین و وحشیانه ترین سرکوب ها در خود خفه شده.
در نهایت بار این بغض بزرگ 100 ساله ترکید اما راه و مسیر اشتباه را رفت.
یعنی سال پنجاه و هفت و اتفاقاتی که در خود داشت.
اما همواره ما مواجه شدیم با ملت بیصدا فرض شده.
اصولا ملتی که مصادره به مطلوب شده برای حکومت وقت.
در گذشته هم در باب این تصویرسازی از مردم و توده ها صحبت کردم.
اینکه ما وقتی نزدیک میشویم اصولا انگار اینها دارند از یک مردم دیگری صحبت میکنند.
امروز وقتی جمهوری اسلامی تبلیغاتش را میبیند و اعوان و انصارش که مدام دارن صحبت میکنن رو میشنوید انگار اینا دارن از یه مردم دیگه صحبت میکنن.
در باب مردم متکثر ایران با باورها و نگاه های متفاوت صحبتی نمیکنند.
در باب این قومیت های متفاوتی که در ایران وجود دارند، در باب نگاه ها و باور های متفاوت چه دینی، چه غیر دینی، چه سیاسی، چه اقتصادی وجود داره.
انگار صحبت نمیکنن.
اینها یک ملت یکپارچه ای که تحت عنوان امت اسلامی رو تصویر کردن و دارن این رو مدام در بوق و کرنا میکنن.
حالا هر کسی که خارج از این دایره است که احتمالا نود درصد مردم ایران هست و اینها به عنوان بی خودی و ناخودی و دور از دایره تصور میکنن همون قبیله خود رو دارن مدام تبلیغشو میکنن.
در دوران پهلوی هم دنیا به همین شکل بود.
تصویرگری ها به همین شکل.
یعنی یک حکومت وقتی بود که برای خود یک اعوان و انصار داشت و در نهایت یک قبیله حاکمی رو ساخته بود.
حالا با جماعت مجیزگوی خود، با جماعتی که سر به تو دارند و اطاعت گر این نظام و سیستم ساخته شده هستند و حالا اینها مدام همین رو تبلیغ میکردند.
یک جماعت ملت به نوعی ایران پرستی که عاشق پادشاه خود هستند و رعیت گوش به فرمان این پادشاه آمده اند تا دست در دست این بزرگمرد تاریخ تاریخ رو بسازه و این ها هم در کنارش لذت ببرند حتی در هوایی که اون نفس میکشه این ها بتونن نفس بکشند.
تصویر ارائه شده در این دو حکومت نسبت به مردم همین تصاویر بوده یا امتی دست و پا بسته و مسکوت بوده و یا رعیت های گوش به فرمان در برابر یک والی بزرگ در برابر یک پادشاه بزرگ.
چرا که اصولا نگاه تصویرشده در نگاه اینها همان چیزیست که ما داریم دربارهاش صحبت میکنیم.
پس یکی از نقاط تشابه و باز همین تصویرگری از مردم و توده هاست.
اما فارغ از اینها، ما این ملت مصادره شده را میبینیم.
ملتی که مسدود شده، خفه شده، به واسطه های مختلف، به واسطه سرکوب ها و سانسور ها، خفقانی که وجود داشته در هر دوی این حکومت ها و در نهایت مصادره به مطلوب شده.
شما میبینید تصویر های امروزی را مدام دارید میبینید که بله هر اتفاقی که میفته جمهوری اسلامی میاد جلو و یک آماده باش میده و یک جماعتی هم میان تو خیابون و اعتراض میکنن و دوباره برمیگردن خونه هاشون شعاری میدن و دوباره برمیگردن خونه هاشون و اینها اصولا مصادره شدن برای اینکه ازشون استفاده ابزاری بشه در جاهای مختلف هم تا این در دوران پهلوی ها هم به چشم میخوره.
فارغ از این بازی ای که ما تحت عنوان تظاهرات و این تصویرگری ها میبینیم، فارغ از اون تصویری که برای پادشاه وقت و حکومت حاکم هم تصویر میشده همین بوده.
یعنی رعیت گوش به فرمان که اصلا خوشحالند.
آرزوی این رو دارن که در این حکومت و زیر سایه این پادشاه زندگی کنن.
این اون نقطه مهم هست و اینکه این ملت رو مدام شما بی صدا بکنید، بی بضاعت تر بکنید، بدبخت تر و مفلس تر بکنید، به نون شب محتاج بکنید، همه چیز رو از او دریغ بکنید.
شما شاهد این تصویر میشید شما مواجه میشید با حکومتی که سعی در خاموشی این مردمان داشته، چه در دوران پهلوی ها و چه در دوران جمهوری اسلامی.
شما این میزان از مقدس شمردن خشونت رو در هر دوی این حکومت ها میبینید.
این مصادف شدن با مواجه شدن با نیرو های معترض این در بوق و کرنا کردن ها همه این ها در راستایی است که در نهایت یک ملت مسکوت پدید بیاد.
همتای چیزی که در تمام حکومت های توتالیتر هم اتفاق می افته اصولا سعی میکنن مردم رو در برابر مردم قرار بدن.
این دشمنی ها رو بیشتر بکنن.
از مردم خبرچینان و جاسوسانی رو به وجود بیارن.
در دوران جمهوری اسلامی هم دنیا به همین شکل هست.
در اون دوران ابتدایی که جمهوری اسلامی تازه قدرت گرفته بود، یک نیروی مردمی هم داشت که این ها بیداد میکرد.
هر کسی در هر جایی اگر یک حرکت سیاسی میکرد میتونست همسایه بغلیش کسی باشه که اون رو بفروشه.
و حالا در دوران پهلوی ها هم دنیا به همین شکل بود.
عقربه ها به همین سمت میچرخیدن و در نهایت شما شاهد این ملت بی صدا و مصادره شدن اونها بودید.
اصولا یکی از عناوین مهم فقر مشارکت هست.
یعنی این انفعالی هست که اینها دارن به مردم میخورن.
یعنی شما مواجه میشید با مردمی که اصولا فکر میکنن هیچ صدایی ندارن.
نه تنها فکر میکنن میدونن که صدایی ندارن.
شما مجلس شورای ایران رو در نظر بگیرید.
در دوران پهلوی و مجلس شورای اسلامی رو در نظر بگیرید.
در جمهوری اسلامی چیزی که مردم ایران به واسطه انقلاب کردن انقلاب مشروطه را بوجود آوردند.
خب در نهایت یک برآیندی باید داشته باشد که برآیند این مجالس در ایران چه بوده؟
فارغ از مجلس اول و دومی که اتفاق افتاد.
شما در طول تاریخ ایران در دوران پهلوی ها و جمهوری اسلامی با یک به نوعی بزم بیمعنایی روبرو هستید، با یک بالماسکه ای روبه رو هستید.
شما مواجه میشوید با یک سیرکی که دارد برگزار میشود تحت عنوان مجالس.
این مجالس نه قدرت اجرایی دارد، نه قدرت صحبت کردن دارد، نه قدرت پرسشگری دارد، نه قدرت تغییر قوانین را دارد، نه میتواند در برابر جریان حاکم بایستد.
قرار است یک حکم حکومتی بیاید حالا یک بار شاه آن را بدهد.
یک بار ولایت فقیه آن را بدهد و این ها هم با سری به پایین قبول بکنند.
پس ما مواجه میشویم با مردمی که این فقر مشارکت را دارند در خود میبینند.
اصولا صدای اینها قرار نیست شنیده شود.
یک ملت بی صدایی که مصادره به مطلوب شده برای حکومت حاکم که در هر جا خواست اینها رو هزینه کنه در برابر نیروی خارجی، برای ترساندن نیروی خارجی، برای به کرسی نشاندن حرف های خودش، برای نمایش دادن مشروعیت خودش و عناوینی از این دست.
اما این مردم در میدان هیچگاه هیچ نوع قدرت و نیرویی نخواهند داشت.
هیچگاه نماینده ای نخواهند داشت چرا که اصولا تمام اینها انگار یک بازی بزرگ هست به کام کسی که همه قدرت رو در اختیار گرفته.
ساختار ساخته شده در جمهوری اسلامی و در دوران پهلوی همواره در راستای مجیز گویی یک قدرت ماورایی است.
در راستای خود سازی از یک قدرت ماورایی است.
شاهی که همه قدرت برای اوست، همه قدرت اعلان جنگ و اعلان صلح، به دست آوردن شرایط اقتصادی، تغییر دادن سیاست های اقتصادی.
تمام وزرا دست به فرمان دست به گوش هستند، دست بسته در برابر او ایستاده هستند تا فرمانی بدهد و فرمان او را قبول کنند.
اگر مجلسی در برابر داریم، اگر حتی موفق به گذراندن یک قانونی هم بشود، باز یک حکم حکومتی میتواند از طرف پادشاه و ولایت فقیه همه چیز را تغییر بدهد و تمام اینها در دل مردم این انفعال را به وجود میاره.
مردمی هستن که انگار دارن خودشون این منفعل بودن رو هم درک میکنن.
اصولا مردمی هستن در حاشیه.
اصولا مردمی هستن که انگار رفتارهای اونها معنایی نداره و در نهایت تاثیری هم نخواهد گذاشت.
پس ما با یک ملت بیصدا و مصادره شده روبهرو هستیم که فقر مشارکت دارن و میدونن که نماینده ندارن و صداشون در نهایت شنیده نمیشه.
ما در کنار اینها با این ملتی روبرو هستیم که هویت خودش رو لگدمال شده میدونه.
حالا تفاوتی نمیکنه در دوران پهلوی باشه یا در دوران جمهوری اسلامی.
هر کدوم از اینها در پی دشمن سازی هستن، در پی اسطوره سازی هستن.
من در قسمت های مختلف هم دربارهش صحبت کردم.
یعنی شما وقتی نزدیک به مفاهیم جمهوری اسلامی میشید.
حالا با جمهوری اسلامی رو به رو هستید که این حکومت تمام معنا و هویت خودش رو از اسلام شیعی گرفت.
حالا هر هویت دیگری رو در برابر خود لگدمال خواهد کرد.
در طول حیات جمهوری اسلامی شما این لگدمال شدن هویت ایرانی و این ایران باستانی را در خود میبینید.
حالا آن ناسیونالیسم لگدمال شده از میان رفته و این مردم احساس میکنند هویتی ندارند.
یک هویت پنهانی برای خود میسازند.
فارغ از نوع زیستشان، آزادی های فردی شون مدام داره لگدمال میشه و هی مدام و مدام در پی ساختن هویت های دیگری در راستا و موازی با آن هویت عامه مردم هستن.
از هویت اعلام بیزاری میکنن و از اون سمت هم حکومت مدام داره لگدمال میکنه.
در دوران پهلوی ها هم داستان به همین شکل هست.
یک هویت ساخته شده بر مبنای هویت ایرانی هست که هر هویت دیگه ای رو میتونه لگدمال بود.
شما اگر جزو اقوام مختلف ایرانی باشید و حالا بخواهید برای خود یک هویتی ماورای هویت ایرانی تعریف کنید، میتونه هویت اصلی خودتون رو لگدمال شده ببینید.
حالا با این هویت پنهان در برابر او ایستادگی کنید.
فارغ از اون، در دوران هایی که این مبحث ایرانیت و حتی مبحث مذهبی تعریف میشد، یک مذهب مشخصی که تحت عنوان نگاه حکومتی بوده تعریف میشده و خب ما وقتی مواجه میشیم با اعوان و انصار که در نهایت جمهوری اسلامی رو تونستن به کرسی بنشانند.
اینها به واسطه لگد مال شدن هویت اسلامی خودشون بود که به میدان اومد.
حالا با عناصر مختلف و نگاه های غربی که احساس میکردند داره هویتشون رو لگدمال میکنه.
در دوران پهلوی ما شاهد همین تصاویر بودیم.
دیگه در یک جامعه ای که تا این حد سنتی است نمایش گذاشتن.
مثلا زنان در حال رقصیدن با لباس های نیمه برهنه یا نمایش دادن فیلم هایی که اون شرایط مشخصه رو در خود داره.
خب قاعدتا میتونه باعث جریحه دار شدن این هویت پنهان مردم بشه و این هویت و این دوگانگی در برابر هویت غربی میتونه در نهایت ما رو به این نقطه برسونه که رسونده.
یعنی شما در هر دوی این حکومت ها اصولا مردمی هستن در حاشیه مردمی که اصولا خواسته هاشون باورهاشون، نگاهشون فعالیتشون ارزشی نداره.
یک حکومت تشکیل شده، خودش صلاح میدونه، خودش عمل میکنه، خودش به پیش میره، برای خواسته های خودش به پیش میره و در نهایت هم ملتش بی صدا و بی قدرت در حاشیه، بدون هیچ گونه مشارکت منفعل با یک هویت لگدمال شده و پنهان، هویت های موازی ای رو برای خود میسازه.
یک هویت قدرتمندی در اون میدان هست.
باید اون رو بپذیره تا وارد این چرخه ی بزرگ بشه و این هم یکی از اون نقاط تشابه هست.
خب قاعدتا ما وقتی در باب این تاریخ صحبت میکنیم ما مواجه میشیم با مردمی که همواره برعلیه حکومت بودن چه در دوران پهلوی ها و چه در دوران جمهوری اسلامی.
شما اگر یک نقطه مشخص را فاکتور بگیرید یعنی همان ابتدا سال های ابتدایی که جمهوری اسلامی به پیروزی رسید و خمینی آمد و خودش را در نقش یک رهبر فرزانه قرار داده بود و یک جماعتی هم آرزوی رسیدن به او داشتند و دست بر لباسش میکشیدند و بر جایگاهش می کشیدند تا تبرک پیدا بکنند.
اگر از این تاریخ حذف کنید ما همواره مردمی داشتیم که برعلیه حکومت بودند، هیچ قرابتی با حکومت نداشتند، همواره از رفتارهای حکومت بیزاری داشتند چراکه اصولا این حکومت ها برای مردم فعالیتی نکرده، اصولا برای خودش فعالیت کرده.
اگر مثلا پادشاه پهلوی آمده وارد این میدان شده برای ساختن اسطوره ای از نام خود، برای ساختن یک جایگاه قدسی برای خود بوده که وارد این میدان شده چراکه این خواسته ها و تمایلات مردم را به راحتی زیر پا می گذاشت و هویت آنها را لگدمال میکرد.
مشارکتی برای آنها قائل نبود و این ملت بی صدا را مصادره کرده برای خود، برای خواسته های خودش.
و اصولا اینها میدانی نداشتند برای به میان آمدن جمهوری اسلامی هم به همین شکل تمام مردم را قربانی آرزوها و خواسته ها و امیال و ایدئولوژی خودش کرده و می کند.
برایش هیچ اهمیتی هم ندارد.
حتی اگر صحبت به میان بیاید می آید و با صدای بلند و رسا، بدون ترس و واهمه از دیگران هم در باب این هویت اسلامی هم صحبت می کند.
پس ما مواجه میشویم با مردمی که همواره علیه حکومت بوده اند، در برابر حکومت ایستادگی کردند و می کنند.
قاعدتا تا روزی که شرایط به همین شکل پیش برود، مردم احساس میکنند که در این حکومت ساخته شده، قدرتی ندارند، مشارکتی ندارند، نماینده ای ندارند و موجودیتی ندارند.
اصولا فعالیت آنها دارای ارزشی نیست و این ملت بی صدا تمام وجودش نفرت می شود از این حکومت حاکمه.
پس قاعدتا وقتی ما در باب دوران پهلوی و دوران جمهوری اسلامی صحبت می کنیم.
ما با مردمی روبه رو هستیم که همواره در برابر حکومت هستند.
نشانه هایش هم در طول تاریخ قابل رویت است.
تمام تظاهرات هایی که اتفاق می افتد.
شما با کسانی که در آن دوران زیست می کردند.
ما امروز شرایط ایران و جمهوری اسلامی را می دانیم و در آن زندگی کردیم و می دانیم که همه مردم به واقع بیش تر مردم فارغ از آن قبیله ای است که به جمهوری اسلامی باور داشته و یا آن قبیله ای که باورمند به پهلوی بوده.
اکثریت مردم، اکثریت غالب مردم از شرایط راضی نیستند.
در برابر حکومت هستند.
حالا اگر نزدیک بشوید با کسانی که در آن دوره تاریخی هم وجود داشتند می تونن براتون اذعان بکنن که در اون دوران هم شرایط تقریبا به همین شکل بوده.
گفتم بارها در این ویژه برنامه گفتم موضوع ما کمیت نیست.
موضوع ما اصل این عناوین هست که درباره اش صحبت می کنیم.
ما اگر در باب مثلا دشمن مقدس صحبت کردیم، در قسمت های گذشته اینکه جمهوری اسلامی یک جنگ مقدسی برای خود تصویر میکند و یک دشمنی را در آن قرار میدهد.
همتای آن پهلوی ها هم همین کار را کردند.
کمونیسم را به عنوان دشمن خود قرار دادند و جمهوری اسلامی آمریکا و اسراییل را و بلاد کفر و اصولا دشمن خود قرار داد.
ما در باب کیفیت و کمیت آن صحبت نمیکنیم.
شاید در دوران پهلوی ها کم تر بوده اما موضوع اصل این مطلب است و در باب این است و مردم در حاشیه هم موضوع به همین شکل است.
شاید در دوران پهلوی ها مردم کم تر در برابر حکومت بودند اما باز هم می توانستید رگه ها و نشانه هاش رو ببینید و بزرگترین نشانه هم خود انقلاب هست.
در نهایت مردمی که حاضر به انقلاب و این دگرگونی بزرگ با تمام هزینه هاش میشن چه هزینه های جانی که دادند، چه هزینه های مالی دادند، چه هزینه زمانی که دادند که هزینه هرج و مرج به وجود اومده و در نهایت عاقبت بدشگونی که براشون ساخته شد.
تمام این ها بیانگر اون در برابر حکومت بودن هست.
پس ما وقتی در باب اینها صحبت میکنیم، در باب کمیت صحبت نمیکنیم اما باز هم یکی از آن نشانه هایی است که در هر دو حکومت وجود داشت.
خب قاعدتا با تمام این تفاسیر ما باید به آن نقطه ی مشخصی برسیم که نیاز به تغییر را در خود احساس کنیم.
ما نیاز داریم که از این سایه ی شوم و ننگینی که وجود دارد در طول تاریخ صد ساله ی ما بیش از صد ساله ی ما رها بشویم و حالا یک فردای تازه ای را برای خود به وجود بیاوریم.
وقتی نزدیک به انقلاب مشروطه میشویم، میبینیم که چگونه جرقه ها برای تغییر اتفاق می افتد.
اگر آن مسیر به صورت ارگانیک خودش به صورت واقعی خودش به پیش میرفت، قاعدتا ما دچار این حجم از بدبختی ها و نگونبختی ها نمیشدیم.
همواره سد هایی که در برابر قرار گرفت، قدرت های مختلفی که آمدند و با این تشنگی و شهوت آلودگی که نسبت به قدرت داشتند، همه چیز را از آن خود کردند.
ما را هی دورتر و دورتر از آن متن اصلی حرکت خودمان کرد و ما نیاز داریم که حالا با نگاه کردن به فعلیت خود، فعلیت مردم و انسان هایی که اون جامعه رو شکل دادن و ایران رو در مجنون معنا کردن وارد این میدان برای تغیر بشیم.
من در باب این مساله در ویژه برنامه های مختلف صحبت کردم.
از ویژه برنامه انقلاب ایران در نظر بگیرید تا ویژه برنامه های دیگری که در باب موضوعات انقلاب ایران بوده.
اما در اینجا هم سعی میکنم در همین دقایق باقی مونده به صورت موجز دربارش صحبت کنم و در نهایت تشابهاتی که بین جمهوری اسلامی و پهلوی هست ما رو به نقطه ای میرسونه که ما برای فردای خود باید ایده و آرزو و خواسته هایی داشته باشیم.
باید از این جنبه سلبی و انقلاب سلبی خودمون دور بشیم و به دنبال ایجاد باشیم و به دنبال ایجاد باشیم.
به دنبال ساختن باشیم، برای آرزوها به میدان بیاییم نه برای از بین بردن ها.
قاعدتا در دوران پهلوی ها هم جماعتی وجود داشته اند که تمام آرزوشون نبودن پهلوی بود و نبودن پادشاهی بود.
اما برای فردا ایده ی درست، آرزوی درست.
هدف درستی در برابر نداشتن و سرانجامش هم همین نگون بختی ست که امروز دچارش هستیم.
اما ما برای فردای خودمان نیاز داریم که هدف و آرمانی در برابر داشته باشیم.
ما نیاز به امید داریم.
نیاز به بوجود آوردن جنبش ها و حرکت ها داریم.
ما نیاز داریم تا یک ایمانی بوجود بیاوریم، یک هدف مشخصی را بوجود بیاوریم که از تجمیع آرزوها باشد.
من بارها در باب این آرزو ها صحبت کردم.
در باب آزادی صحبت کردم.
ما وقتی در باب آزادی صحبت میکنیم، آزادی تصویری نیست که به کسی ارائه شود.
آزادی یک شیئی نیست که کسی در اختیار داشته باشد و به دیگران بدهد.
آزادی آن انتخاب قانونی است که شما به آن باور دارید.
آن نگاه و آرزویی است که شما در سر پروراند.
خب قاعدتا یک مبنای کلی دارد و آزار نرساندن به دیگران هست.
دیگرانی که در باور من همتای تمام انسان ها، حیوانات و گیاهان هست ولی فارغ از این اون چیزی که ما تعبیر به ازادی میکنیم میتونه برای دیگران اسارت باشه و بالعکس.
پس ما نیاز داریم که اول مفهوم آزادی رو بفهمیم و بعد با آرزوهایی که پیرامون این آزادی در خود داریم و تجمیع این ها به یک ایمان جمعی برسیم و ایمان جمعی که ما رو به یک تغییری در راستای آرزوهای جمعی خودمون برسونه، نه دوباره بر ساختن یک تصویر لگدمال شده، نه دوباره ساختن یک حکومتی بر پایه استبداد با شباهت هایی که به جمهوری اسلامی و یا دوران پهلوی داشته باشه.
یعنی وقتی ما یکی از اون موضوعات مهمی که گریبانمان رو در این چند صد ساله اخیر و در طول تاریخ ایران گرفته، موضوع استبداد بوده، ما باید راهکاری داشته باشیم، آرزویی داشته باشیم در راستای از میان بردن استبداد در راستای اینکه این قدرت رو تقسیم بکنیم، تشریح بکنیم، این قدرت رو در اختیار کسانی قرار بدیم که به اندازه لازم دانش کافی رو داشته باشن و در اختیار یک فرد نباشه، ناظرانی وجود داشته باشه.
عوامل بی شماری که من در کتاب های مختلف خودم از قلمرو آرمانی تا جهان آرمانی دربارش صحبت کردم و در این فرصت کوتاه مجالی نیست که در باب همه شون بتونیم صحبت بکنیم و سعی میکنیم با اشارت هایی از کنارشون بگذریم.
در مجموع موضوع بر این هست که ما نیاز داریم تا به یک ایمان جمعی برای این تغییر برسیم.
مفهوم ایمان جمعی هم تجمیع آرزو های دیگران هست.
همه ی کسانی که در ایران زندگی میکنن و به نوعی خود را شهروند ایران بود با نگاه های متفاوت و متکثری که دارند.
تمامی اقوام، تمامی نگاه ها، تمامی باور ها قاعدتا باید وارد این میدان بشن و از آرزوهای خودشون بگن و در نهایت ما به یک تصویر کلی برسیم که در دلش بتونه تمام این آرزوها زندگی بکنن و هر کس به آزادی خود برسه و حالا با داشتن این ایمان جمعی میتونیم این راه تغییر رو به پیش ببریم.
فردایی که این آزادی برای همه باشه، برابری برای همه باشه نه برای یک قشر خاص، نه برای دوباره یک قبیله ی مشخصی که از این آزادی ها استفاده بکنند.
برابری رو برادر خود بکنند و در اختیار خود داشته باشند.
ما نیاز به فردایی داریم که در دل همگان به اون آزادی های ساخت در ذهن خود برسه و قاعدتا این فردا برای ماست.
با تلاش ما به دست میاد و ما نیاز داریم که با به وجود آوردن اون ایمان جمعی این جنبش ها و حرکات رو بوجود بیاریم.
من در قسمت های مختلف در ویژه برنامه های مختلف پیرامون این مسئله صحبت کردم که وقتی ما در باب این تغییر صحبت میکنیم نیاز به یک نیروی جمعی داریم.
برای داشتن این نیروی جمعی نیاز به بوجود آوردن احزاب داریم.
هر کسی که وارد این چرخه مشخص سیاست میشه باید به فکر بوجود آوردن احزابی باشه.
اصولا انسان ها بدون بوجود آوردن احزاب هیچ چیزی برای گفتن ندارن.
شما در نظر بگیرید فریاد های ما شبانه روز در خیابان، در همه جا.
هیچ قدرتی نخواهد داشت.
شما در نظر بگیرید حتی اگر در یک کارخانه ای هم مشغول به کار باشید، اگر با شرایط حاکم در آنجا مخالفتی داشته باشید، اگر صدای خود را به گوش دیگران برسانید، با آن صدا اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
به سادگی شما اخراج خواهید شد و جایگزینی برای شما بوجود خواهد آمد.
اما اگر در همان کارخانه تعداد بیشماری در کنار هم قرار بگیرند، حالا قدرت آنها قدرت بالایی است.
حالا اگر اینها مبدل به هشتاد درصد مردم آن کارخانه و کارگران آن کارخانه بشن حالا دیگه میتونن همه چیز رو تغییر بدن.
حالا میتونن با اعتصاب کمر کارخونه رو بشکنن.
حالا اگر این قدرت رو به رخ بکشونن در نهایت میتونن تغییرات رو حاصل کنن.
پس وقتی ما با نگاه به این مثال میتونیم بفهمیم که چگونه قدرت ما در کنار هم میتواند باعث تغییرات بشه، باید احزابی داشته باشیم تا این قدرت ها در کنار هم قرار بگیره و در نهایت ما رو به جنبش ها و حرکاتی هم نزدیک بکنه.
ما نیاز داریم که امید داشته باشیم.
نیاز داریم که امید خود را در اون ایمان جمعی تصویر شده ببینیم.
اون ایمان جمعی که من دربارش صحبت می کنم به مفهوم مثلا رسیدن به دمکراسی نیست، به مفهوم مثلا رسیدن به آزادی های فردی که امروز دریغ شده مثل حجاب و عناوینی از این دست نیست.
ما نیاز داریم که خواسته های متکثری که وجود داره رو در یک تصویر کلی ارائه بدیم.
همون چیزی که مثلا من در جهان آرمانی بهش باور دارم.
یعنی تجمیع آرزوهایی که انسان ها به واسطه باور های خود بتونن زندگی کنن.
خب قاعدتا جهان آرمانی و اون تصویر کلی ارائه شده پیرامون و جهان میتونه در ایران هم شکل بگیره.
به عنوان یک مثال و یک اشل از اون نگاه کلی در باب جهان.
یعنی هر کس بتونه آرزوی خودش رو در سرزمینی که بهش باور داره به وجود بیاره.
پس قاعدتا وقتی ما داریم در باب این موضوع صحبت میکنیم نیاز هست که بیشتر و بیشتر نزدیک بشیم.
اما قاعدتا پلکان ابتدایی برای این تغییرها همین ایمان داشتن به تغییر هست.
همین دست گذاشتن بر پای خود هست و قبول کردن فاعلیت خود هست.
وارد این چرخه و چرخه شدن برای تغییر هست.
به وجود آوردن این جنبش ها و احزاب هست برای فردایی که آزادی برای همه و برابری برای همه باشه.
قاعدتا در باب این مسئله من در قسمت های مختلف صحبت کردم.
اینجا هم بصورت موجز اشاراتی بهش داشتم.
اما برای بیشتر دونستنش باید کتاب های بیشتری خونده بشه مطالعه بیشتری بشه.
به برنامه هایی به نام جان میتوانید مراجعه کنید که پیرامون این موضوع ها بوده اما بیشتر از اونها میتونید به کتاب های قلمرو آرمانی و جهان آرمانی من هم مراجعه بکنید.
قاعدتا در باب مسئله شباهت های حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی میشه بازهم صحبت کرد.
مصادیق بیشتری آورد اما ما همتای تمام برنامه های بهنام جان سعی می کنیم در باب اصول و ریشه ها صحبت کنیم و در این ویژه برنامه هم سعی کردیم صحبت کنیم به امید اینکه فردای روشنی رو در کنار هم و با تلاش های هم بوجود بیاریم.
در این انتهای برنامه دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره می تونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا و افکار و عقایدم رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته ی تحریر درآوردم.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.