طغیان رو از اون ابتدا برای ما بد تعریف کردند.
طغیان رو مترادف با زشتی ها دونستند.
طغیان رو برابر با ناهنجاری دونستند.
برابر با قانون شکنی دونستند.
طغیان همواره بین انسان ها تعریف بدی داشته.
طغیانگری، یاغی بودن و این مضامین همیشه نکوهیده شده بین انسانها.
خب ما باید در ابتدا بدونیم که داریم درباره چی صحبت می کنیم و این طغیان یعنی چی؟
این طغیان به مفهوم این هستش که در برابر مظالم ایستادگی کرد. سکوت نکرد. ساکن نبود. خاموش نبود.
این طغیان به معنی ایستادگی است.
به معنی مقابله است.
به معنی مبارزه است.
خب این طغیان مسلما در برابرش خاموشی و سکون و سکوت قرار میگیره.
این سرخم کردن در برابر نظم قرار میگیره و فرهنگ غالب سعی همیشه داشته که این رو تو بین انسانها جا بندازه.
اینکه فرمانبردار باشند.
اینکه طاعت گر باشند.
اینکه یاغی نباشند.
عاصی بودن و یاغی بودن در برابر باورها در برابر نظم های حاکم همیشه نکوهیده شده ریشه بر میگرده.
باز هم به همون باور به خدا.
یک ایده ای در طول سالیان دراز بین انسان ها جا افتاده.
یک فرمانده ای رو در اون بالا قرار داده.
اون فرمانده نیاز به فرمانبردار داشته و قاعدتا یاغی گری و طغیان رو در برابر خودش می دیده.
اون تخت قدرتی که برای خودش ساخته بوده تنها عامل محرکی که می تونسته از بین ببردش مسلما اون طغیان بوده.
خب این نسل به نسل گذشته و حالا انسان جای خودش رو با خدا عوض کرده.
حالا انسان هایی هستند که در جایگاه خدا می شینن و باز هم برای پیش بردن این نظم غالب و حاکم نیاز به یک سری مغلوب و فرمانبردار دارند.
دارد، پس قاعدتا همسو نمیشود با طغیان.
قاعدتا طغیان را نفی میکنند، طغیان را بدی میدانند و بعد تعاریفی درست میشود در باب اینکه طغیان کار بدی است و طغیان هنجار شکنی است، قانون شکنی است و خب مسلما طغیان گران هم انسانهای بی قانونی هستند.
انسانهای هرج و مرج طلبی هستند و این برای آن نظم حاکم و آن غاصبان و آن کسانی که قدرت را در اختیار داشتند موجب مباهات بوده، موجب خوشبختی بوده، تضمین کننده تخت قدرتشان بوده.
پس ما نمیتوانیم توقع داشته باشیم جهانی که همواره در پی ساختن غالب و مغلوب بوده، یک تعریف درستی نسبت به طغیان داشته باشد.
همیشه نکوهیده شده به واسطه اینکه او تحت قدرت نیرویی که در برابرش همیشه میدیده همین طغیان بوده.
تنها نیروی محرکهای که میتوانسته انسانها را به حرکت وادارد.
همین طغیانگری بوده.
حالا اگر بخواهیم یک مقداری در این تعریفمون نسبت به طغیان ریزتر بشیم، از اتفاقات کوچیک زندگیمون تا بزرگترین اتفاقاتی که توی زندگی جمعی مون تاثیرگذار هست.
طغیانگری قابل تعریف است.
شما توی یک مدرسه در نظر بگیرید که مثلا یک معلمی در حال زورگویی است.
پدری که داره به بچه خودش زور میگه ظلم میکنه.
در روابط دوستانه ای که بین ما هست یک دوستی داره زورگویی میکنه.
اون کسی که در برابر اون ایستادگی میکنه طغیانگری میکنه.
اون شخص میشه یاغی.
پس این طغیان ریشه گرفته از ایستادگی داره در برابر مظالم، سکون و سکوت نداشتن داره در جای جای زندگی ما اتفاق می افتد و انسان ها وابسته به تعالیم شان در بیشتر مواقع سکون و سکوت را اختیار می کنند.
تعاریف یک به یک دارد به انسان ها خورانده می شود.
به شما یک تصویری از یک دنیایی می دهند که اگر توش طغیانگری بکنید جایگاهی نخواهید داشت.
شما توی یک اداره ای در حال کار کردن هستید.
رییس اداره تون یه کاری می کنه که از نظر شما ظلمه، از نظر همه هم ظلمه.
بد دهنی می کنه با یکی از کارمندان زیردست خودش بد صحبت می کنه.
توی کارخونه ای هستید که حالا با یک کارگری دارند این رفتار رو می کنند.
شما می دونید که ظلم اتفاق افتاده اما غالب نگاه اون ارزش استوار بینتون، اون چیزی که مدام داره بهتون تعلیم داده میشه این هست که باید سکوت کنی، باید از کنارش بگذری.
حالا با دلایل مختلف به شما چه ارتباطی داره؟
شاید اصلا حق با اون بوده.
شما که از ریز این اتفاق با خبر نبود.
با بهانه های مختلف به شما یک ارزشی رو می خورانند که خب یه پشتوانه ای هم داره.
پشتوانه اش اون ترس از از بین رفتن اون جایگاه است.
ترس از میان رفتن اون شغل هست.
ترس تنبیه شدن و مجازات هست.
و شما به سکون و سکوت وادار میشید.
طغیانگری در بینتون از بین میره.
این روح طغیانگری از همون ابتدا باید شکل بگیره دیگه.
ولی توی غالب انسان ها این اتفاق نمی افته.
یعنی غالبا تعلیم دیدند که طغیانگر نباشند، سکون کنند، سکوت کنند. ساده است.
یعنی با این تعاریف و با این تعالیم شما مطمئن هستید که منافع تون با این سکوت بهتر و بهتر رعایت میشه و بهتر بهتون می رسه.
اگر قرار بر طغیانگری بکنید، اگر قرار باشه که با طغیانگری کارتون رو به پیش ببرید، احتمال هر نوع مجازات و بدبختی در برابرتان هست.
مثالهای ریز و درشت بسیاری را برایتان قطار می کنند.
یعنی از ابتدای امر از بچگی شما دارید می بینید بچه ای که در برابر پدرش ایستادگی می کند، پدری که دارد ظلم می کند، زور می گوید و بچه اش در برابرش ایستادگی می کند، تنبیه می شود، کتک می خورد.
توی مدرسه اگر به بچه ای دارند ظلم می کنند.
اگر معلمی دارد کار خطایی انجام می دهد، ظلمی را به دیگران روا می داره.
اون بچه اگر ایستادگی بکنه، طغیانگری بکنه، پرسشگری بکنه، بلافاصله مواخذه میشه، از مدرسه اخراج میشه و هزار مصیبت براش اتفاق می افته.
خب این در آگاه و خودآگاه و ناخودآگاه شما این تعلیم رو بهتون داره.
می دونه که در آینده در برابر تمام مسائل همینقدر خاموش باشید.
یعنی اگر ما توی یک شرایط دهشتناکی مثل شرایط ایران قرار می گیریم، همه سکون و سکوت رو اختیار می میکند.
نهایت آن طغیانگری.
پچ پچ هاییست که بینمون رد و بدل میشه.
حاضر به از جان گذشتگی و شجاعت توی این راه نداریم.
چون اینجوری تعلیم ندیدیم.
شما انسان هایی رو در نظر بگیرید که اگر در مدرسه معلمی ظلم کرد خب اون بچه تشویق میشد به عنوان یک قهرمان بهش نگاه میشد.
خب این باعث رشد کردن این حس طغیانگری بین همه میشد.
اما وقتی تنبیه و توبیخ هست در برابرش مسلما این ریشه رو خشک میکنه.
ما با یک فرهنگ غالبی داریم بزرگ میشیم.
با یک فرهنگ قدرتمندی که در لایه های مختلف همه چیز رو در اختیار گرفته.
یعنی شما به ایران خودمون نگاه کنید.
تفکر کنید و پیرامون خودتون رو ببینید.
ما یک قدرت غالب فکری داریم اسلام و شیعه گری.
خوب این اسلام و شیعیگری قدرت را به دست گرفته.
حکومت در اختیارش هست.
سیاست در اختیارش هست.
بزرگترین و مهم ترین قوه محرکه انسانی.
تعلیم و تربیت هم در اختیارش است.
تمام مدارس، تمام دانشگاهها از رتبه های کوچک مثل مهدکودک تا بالاترین رتبه ها و درجات دانشگاهها تا هر مدرک و هر جایی که نیاز به تعلیم و تربیت باشد در اختیارش است.
صدا و سیما در اختیارش است.
صدا و سیمایی که حتی قدرتش به مراتب بیشتر از آن آموزشگاه هاست.
یک قشر همه گیری را دارد در اختیار میگیره و حالا مدام داره به شما تکرار میکنه این درس دور موندن از طغیانگری رو.
این نکوهیده یاغی گری رو مدام داره بهتون تصویر میده.
ریشه ی این تفکر.
ریشه ی این تفکر از اون ابتدای امر یعنی شما وقتی به فلسفه خدا فکر میکنید یک شیطانی رو براتون تصویر میکنه که این شیطان یاغی است.
این شیطان طغیانگری میکنه و این طغیانگری شروع تمام مصیبت هاست.
یعنی باز اون تنبیه و مجازات قرار میگیره در برابر یاغی گری، در برابر طغیان، در برابر ایستادگی.
خب این فرهنگ غالب هست.
این فرهنگ اون ریشه ی ابتداییش.
با همین چند المانی که من اسم بردم شروع شده.
یک تصویر ابتدایی به شما میده.
یک خدای قدرتمند، یک فرمانده، یک سری فرمانبردار.
حالا یک فرمانی میاد اون فرمان.
دستور به مثلا سجده در برابر مثلا نه تحقیقا.
خب داره دستور به سجده در برابر انسان میده.
حالا با اون فلسفه ای که داره تعریف میکنه.
شیطان با هر دلیلی نمی خواد این کار رو بکن.
این شروع یاغی گری است که شما دیگه فرمانبردار نیستید.
شروع طغیان شیطان مساوی است با تنبیه و توبیخ هم برای شیطان و بعدها برای انسان.
هر نوع نافرمانی مساوی است با تنبیه و توبیخ.
اون داستان همیشگی و تکراری سیب سرخ حوا رو همه شنیدیم.
خب اون هم راستایی در همین.
در همین پروراندن.
این فرمانبرداری و از بین بردن یاغی گری و طغیان.
پس شما وقتی با یک با یک همچین تفکری روبه رو هستید که ریشه ابتدایی و اصلی خودش رو از این سکون و سکوت میگیره از این فرمانبرداری میگیره.
از این تعلیم انسان ها، به مغلوبان، به فرمانبرداران، به بردگان، به بندگان داره از یه همچین تفکری نیرو و قدرت میگیره.
بعد حالا میاد در کنارش قدرت سیاسی.
همه قدرت های موجود در یک زندگی اجتماعی رو به دست میگیره و تعلیم و تربیت رو به دست میگیره.
تمام آموزش و پرورش در اختیارش هست تا همون تفکر خودش رو به مردم بقبولونه.
صدا و سیما در اختیارش هست.
تمام اسباب و وسایلی که در راه استفاده کردن برای تربیت انسان هاست.
فرهنگ، هنر، سینما، تلویزیون همه چیز در اختیارش هست.
خب این فرهنگ رو بهش دامن میزنه.
حالا شما نمیتونید توقع داشته باشید از انسان ها که انسان ها یاغی گر و طغیانگر باشند.
این فرهنگ رسوخ پیدا میکنه.
اون پدری، اون مادری که این فرهنگ رو گرفته و آزمون و خطا شده و آموزش دیده در این راه به بچش هم منتقل میکنه.
حالا هر کدوم از اینها به یک درصدی روی اون بچه تاثیر میگذارند و در نهایت ازش یک فرمانبردار رو میسازند که خیلی ساده است شما در کنارتون هزاران اتفاق رو می بینه.
مثلا به عنوان مثال شما میرید توی خیابون و خیابون اعتراضاتی شکل گرفت.
همه دارن شعار سر میدن.
این اتفاق برای خود من به صورت شخصی افتاده.
توی همون سال هشتاد و هشت بود.
مردم ریخته بودن تو خیابون و داشتن اعتراض میکرد.
شما مواجه میشدید با یک مردمی که این فرمانبرداری رو از بین برده بودند اومده بودند توی خیابون برای اعتراض.
اما نکته جالب قضیه اینجا بود که اگر یکی از اون مزدورهای جمهوری اسلامی به سمت شما میومد و میخواست شما رو از اون جماعت با تعداد بیشماری بکشه بیرون و کتک بزنه و باعث ترس دیگران بشه، جماعت این روحیه ی طغیانگری رو در خودش نداشت و در سکوت نگاه میکرد.
چون همیشه قدرت برتری را برایش تصویر کرده بودند در سکوت می ایستاد تا اون یک نفر رو بکشم بیرون کتک بزنند و بعد رهاش کنه.
این اتفاق عینا برای خود من افتاد.
یعنی من توی اون دوران و سال هشتاد و هشت زمانی که توی مشهد بودم، سال هشتاد و هشت مشهد سمت پارک ملت شلوغ شده بود و اون هایی که توی مشهد زندگی کردن می دونن اون منطقه رو میشناسن.
یک بازار استقلالی داره. زیرگذر نیست.
یک زیرگذر که توش هم پر از مرغ فروشی و پروتئینی و اینجور چیزهاست.
توی اونجا اومده بودن یکی از مغازه ها رو خالی کرده بودند.
یکی از همین مغازه ها رو و بعد میومدن اون جماعتی که بالا وایساده بودند و توی اون محیط نزدیک به اون پارک ملت اعتراض می کردند رو یک نفر از توشون انتخاب میکردن و میبردن اون پائین کتک میزدن.
بعد میومدن ولش میکردن در برابر بقیه مردم که با این کار و این تصویر سکون و سکوت رو بیشتر بینشون رواج بدن، مردم ساکت تر بشن.
مردم از این طغیان و اون یاغی گری دور بشن.
حتی این توی سال 88 ادامه پیدا کرد.
یعنی شما اگر به اون سال برگردید اون اخبار و اون اتفاقات رو دنبال کنید حتما خاطرتون هست.
یا حتی اگر خاطرتون هم نباشه یا توی اون دوران نبوده باشید اخبار رو حتما دنبال کردید یا میتونید الان هم دنبال کنید.
اون سال خیلی بی پروا جمهوری اسلامی اومد درباره ی تجاوز جنسی به مردها توی زندان های کهریزک صحبت کرد.
دلیل یه همچین کاری چی بود؟
به جز ترسوندن مردم؟
به جز دور کردن مردم از اون حس طغیان و یاغی گری؟
یعنی باز با همون المان تنبیه و توبیخ.
شما یه زشتی دارید.
اسمش طغیان گری ست.
یاغی گری ست. پرسشگری ست. ایستادگی ست.
یک نکته ی مثبت دارد. یک سفیدی. یک سیاهی.
همه ی باورها همینجوریش یک نقطه ی سفید داره.
یک نقطه ی سیاه داره.
نقطه ی سفیدی که داره تصویر می کنه.
اون باور اسلامی و باور جمهوری اسلامی به شما یک تصویری میده از این نکته ی مهم که بله سکون و سکوت، فرمانبرداری زیبایی است، سپیدی است، خداست.
حالا همون باوری ست که ما داریم ترویجش میدیم.
طغیانگری بدی است.
حالا در برابر این طغیانگری یک مجازاتی رو خواهید داشت و بعد اون مجازات به شنیع ترین و وحشیانه ترین شکل ممکنه برای اینکه تو شما حس بازدارندگی رو به وجود بیاره و شما هی دورتر بشید.
حالا ما توی یه همچین شرایطی از بچگی بزرگ شدیم، یه همچین چیزهایی رو دیدیم.
همواره هم در پی گسترش دادنش هستند.
هر روز دارن قدرتمند تر می کنن.
این احساس رو در بین مردم که مردم دورتر و دورتر از این حس یاغی گری و طغیان بشن.
خب با یه همچین فرهنگ غالب، با یه همچین قدرت سلطه ای که همه چیز رو در اختیار گرفته خیلی سخت میشه مبارزه کرد چون وجودی نداره.
یعنی اون طغیانگری بین مردم وجودیت نداره.
یعنی باید دوباره در بینشون با اون اسباب و ابزار کوچکی که در اختیار بقیه هست، اون جماعتی که دل به تغییر داده و دل به بهتر شدن اوضاع داده که قدرتی نداره، نه آموزش و پرورشی در اختیارش هست که بتونه کاری بکنه، نه صدا و سیما در اختیارش هست، نه فرهنگ غالب در اختیارش هست که مثلا از طریق هنر بتونه صحبتش رو برسونه.
سینماها در اختیار جمهوری اسلامی است.
نمی دونم کتاب ها در اختیار جمهوری اسلامی هست.
همه چیز موسیقی در اختیار جمهوری اسلامی هست.
همه اسباب هنر در اختیار جمهوری اسلامی.
حالا شما بدون ابزار باید در بین مردم یه فرهنگ تازه ای رو بکارید.
یک انقلاب فکری رو به وجود بیاورید که انسان ها دوباره از نو نگاه بکنند به این طغیان، دوباره نگاه بکنند، حس یاغی گری را پاس بدارند، یک تعریف دوباره ای باشد که شما طغیان را مترادف با ناهنجاری و بی قانونی ندانید.
به دنبال قانونی که خودتون بهش اعتقاد دارید رو ما می خوایم تصویر بکنیم دیگه.
یعنی اون دورانی که مردم در زمان مشروطه ایرانی ها میومدن توی خیابون فریاد اولشون قانون بود، قانون طلبی بود اما از طریق طغیان می خواستن بهش برسن دیگه.
یعنی می خواستند طغیان بکنند تا بعد از گذشت و درون این طغیان به یک نظام قانونمند برسند که قانونی رو که از دل خودشون اومده بود بیرون رو جاری و ساری کنن.
پس یعنی برای شروع ما نیاز به طغیانگری داریم.
به هر نوع از نگاه ها که نگاه میکنیم به همه اتفاقات پیرامون و جهان مون که نگاه میکنیم، اون نقطه اولیه و اون جرقه ابتدایی با طغیان به وجود می آید.
پس طغیان هیچ ارتباطی با بی قانونی نداره.
طغیان میشه گاهی برای به وجود آوردن قانون ازش استفاده بشه.
با تمام تعاریفی که تا اینجا ازش صحبت کردیم، خب قاعدتا ما کار خیلی سختی رو پیش رو داریم.
یعنی بدون هیچ قدرتی، بدون هیچ نیرویی برای تغییر دادن باید همه چیز رو تغییر داد و از نو ساخت.
انسان باید از نو پدیدار بشه که به طغیان احترام بزاره.
یعنی طغیان رو محترم بشمره.
طغیانی که به معنای ایستادگی است.
ایستادگی با تمام مظالم در پیش رو.
در جای جای زندگی.
یعنی اصلا نیازی نیست که موضوع مورد بحث یه موضوع خاصی باشه یعنی در باب مسائل اجتماعی باشه نه قرار است این حس طغیانگری بین انسان ها آنقدر قدرتمند باشه که در باب مسائل کوچک و بزرگ بهش اتکا بکنند.
یعنی کودکانی باید بار بیاند که اگر پدرشون بهشون زور گفت بهشون ظلم کرد در برابرش طغیان کنند.
اگر معلم مدرسه این کار رو کرد یک جماعت بزرگی از بچه ها باشند که طغیانگری بکنند.
در بین بعضی ها این وجود داره این حس طغیان باز هم به واسطه ی تعالیمی که دیده اند.
یعنی شما در دنیایی زندگی می کنید که تعالیم ریز و درشت در حال اصابت کردن با شماست.
ما یه مغزی داریم که دائما در حال گرفتن این تعالیم هست.
اما این تعالیم رو بعضی ها یه جوری تصویر می کنند و تصور می کنند که تعالیم خلاصه شده در مثلا به عنوان مثال مدرسه ایست که میرید کتاب هاییست که میخونید. نه.
موضوع این هست که این تعالیم اشکال مختلفی داره.
ما وقتی از تعلیم داریم صحبت میکنیم به صورت مشخص در باب مثلا آموزش و پرورش صحبت نمیکنیم.
ما داریم در باب موضوعی صحبت میکنیم که میتونه یک انسان با نگاه کردن به زندگی مثلا یک حیوان هم یک تعلیمی ببینه، با یکی از رفتارهای اون یه تعلیمی ببینه.
حالا میتونه این تعلیم در کودکی اش اتفاق افتاده باشه.
یعنی وقتی مثلا یک حیوانی رو میبینه که در برابر ظلمی که داره بهش میشه طغیانگری میکنه و ایستادگی میکنه، این میشه یک تعلیم و یک تعلیمی میشه که در ناخودآگاه و خودآگاهش قدرتمند و قدرتمند تر میشه.
پس وقتی ما در باب تعلیم صحبت می کنیم، منظورمون مفاهیم کلاسیکی که توی ذهنتون هست و تعلیم و تربیت از طریق آموزش و پرورش نیست، راه های بیشماری داره که حالا یکیش مثلا آموزش پرورش یکیش هنر هست.
تاثیر هنر هست.
یکیش مثلا صدا و سیما هست، یکیش رفاقت با دوستانمون هست.
دوستانی که داریم روی ما تاثیر میذارن به ما تعلیم میدن و مصادیق بسیاری داره.
در کنار این تعالیم از طریق موضوعات مختلفی که حالا یه تعدادیش رو گفتیم، تاثیری که روی انسان ها متفاوت میذاره.
یعنی شما از یک موضوع خاص یک تعلیم خاصی میگیرید و یک انسان دیگه تعلیم خاص دیگه ای میگیره و اصلا متفاوته.
نمونه بارزش هم اونجاست که مثلا شما یک کتاب رو دو نفر میخونند، هر کدوم یک برداشت و استنباط خاص خودشون رو دارند.
تمامی آثار هنری رو یک تاثیر خاصی میگیرند.
شما از خوندن یک کتاب یک تاثیری میگیرید فرای اون معنی که حالا نویسنده خواسته به شما القا بکنه.
فرای اون هر کسی تاثیر خودش رو می گیره و اون موضوع رو به نوع دیگه ای معنا براش می ده.
پس ما با یک مقوله ای رو به رو هستیم از این تعالیم که این تعالیم متفاوت در المان های مختلف می تونه تاثیر های مختلفی رو روی انسان های مختلف بذاره.
حالا با توجه به این پیش زمینه ای که دربارش صحبت کردم، ما انسان هایی رو در اطراف خودمون می بینیم که طغیانگری در وجودشون زنده است.
هنوز یاغی هستند.
با تمام اون فرهنگ غالب ای که وجود داره، با تمام اون تعالیمی که مدام در حال تکرار شدن است.
ولی باز هم شما انسان هایی رو می بینید که فرای اون تاثیر ها تاثیر خودشون و تعلیم خودشون رو گرفتند و یاغی گر هستند و طغیان گر هستند.
این یاغی گری و طغیان نقش به سزایی توی زندگی ما داره.
در جای جای زندگی ما می تونه تاثیر بزاره و این نبودنش و این فقدانش باعث این سکوت مداوم در بین نسلهای بشری شده.
اتفاقاتی که در راستای بهتر شدن دنیاست تا این حد دیر اتفاق می افته.
یعنی انسانها سالیان دراز تلاش می کنند تا برده داری رو از بین ببرند.
این همون فقدان اون طغیانگری است.
یک جایی از حد می زنه بیرون و دیگه بقیه رو هم بیدار می کنه.
یک جایی که به نوعی تبدیل به بهمن میشه.
اون ذره ی کوچکی که از بالای کوه داشته میومده پایین، اون ذره ی کوچک برف یک جایی همه رو همراه خودش می کنه بدون اینکه بخوان حتی.
ولی اون استارت اولیه و اون شروع خیلی سخت می تونه باشه.
در کنار این باید به این توجه کرد که این طغیانگری در زندگی ما، در زندگی شخصی ما در جای جای اش تاثیرگذار هست و نبودنش باعث این نابسامانی هاست و این طغیانی که ما ازش صحبت می کنیم و این ایستادگی و این یاغی یاغیگری.
این پرسشگری باید در همه جای زندگی معنا پیدا بکند.
لازم است برای زندگی بهتر خود و دیگران در باب همان مسائلی که صحبت کردیم در باب مصادیقی مثل آزادی و برابری شکل گرفتنی نیست مگر اینکه طغیانگری وجود داشته باشد.
شما امروز در جهان پیرامونتان چیزی قابل عرض نیست که در راستای آزادی و برابری وجود داشته باشد که شما بخواهید به آن چنگ بزنید پس باید به وجود بیاید.
در آن فرهنگ غالب به صورت وحشت ناک شما را از طغیانگری دور می کنند.
مثلا نگاه کنید به این مبحث مثلا دعا کردن.
مبحث انتظار ظهور داشتن موضوعاتی از این دست به صورت وحشتناک دارد شما را دور می کند و مدام داره دورتر میکنه از ایستادگی و طغیان.
اصلا این تعالیم مرحله به مرحله برای سکون و سکوت است.
شما اگر به جهان پیرامونتان هم نگاه بکنید حکومت های دنیا را ببینید.
طرز تفکراتی که حتی بعد از ادیان به وجود آمدند حتی در راستای مخالفت با ادیان هم به وجود آمدند.
از این دستاویز مشخص ادیان همیشه استفاده کردند به خاطر اینکه استوار شدن این نوع تفکر و به وجود آمدن و دوام این نظام را در همین نقطه کلیدی دیدند.
یعنی شما حتی اگر افکار مخالف حتی با ادیان یا حتی مثلا افکاری که قرار بر برکنار گذاشتن ادیان داشته را نگاه بکنید هم این معانی را مدام در حال بازتولید شدن هستند چون راهی فرای این ندارند.
هر کدام از این باورها اگر قرار بود که طغیانگری را بال و پر بهش بده، اولین خبط و خطای خودش، اولین دستاویزی خودش به ظلم باعث می شد که یک عده ی یک جماعت یاغی رو در برابرش ببینه.
یعنی پس خیلی ساده است که مثلا کمونیست هم نخواد انسانها یاغی گر و طغیان گر باشند.
اون هم سعی در فرمانبردار کردن انسان ها داشته باشه.
چون واضح و روشن هستش که اگر یاغی هایی در جهان وجود داشته باشند با اولین ظلم با اولین اشتباه در برابرشون ایستادگی میکنند.
اگر این فرهنگ غالب باشه، اگر فرهنگ غالب ایستادگی باشه مسلما راه چاره ای برای اون قدرتمندها باقی نمی زاره.
اون کسی که همه چیز رو در نهاد قدرت و چشم امیدش فقط به اون قدرت هست قاعدتا نیاز به اون مغلوب ها داره و این فرهنگ غالب ایست که دائما در حال بازتولید در اشکال مختلف در ادیان مختلف در قدرت های مختلف هست.
این طغیان قراره در برابر این نگاه ها بایستد.
در برابر نگاهی که از شما میخواهد که به خودتان فکر نکنید.
از شما میخواهد که در انتظار یک ناجی باشی.
در انتظار یک مهدی موعود باشید.
در انتظار در انتظار باشید و دعا کنید که خدا کارهاتون رو درست بکنه.
این قراره در برابر این بایسته قراره که به شما این رو بفهمونه که شما تمام قدرت نزد خودتونه.
اگر اتفاقی قراره بیفته فقط از طریق خودتون خواهد افتاد.
اگر ظلمی در حال شکل گرفتن هست، فقط شما میتونید در برابرش ایستادگی کنید و خوب قاعدتا این طغیان راهگشاست.
در همه جای زندگی ما این تغییر و این ایمانی که ما باید داشته باشیم، در راه تغییر بزرگترین المان کمک کننده بهش همین طغیان هست.
هیچ راه دیگه ای در برابر ما نیست مگر ایمان داشتن به طغیان و یاغی گری.
پرسش گر بودن.
شک کردن یعنی.
عناوینی هست که باید پرورانده بشه در برابر اون نظام غالبه.
در برابر تمام تعاریفی که تا امروز شنیدیم، تمام تعالیمی که تا امروز شنیدیم و قراره که تغییر بدیم.
طغیان قاعدتا تنها راه گشاست.
امروز اگر تو کشور ما شرایط وحشتناک است، اگر یک سیل بیشماری در خاموشی هستند، اون اکثریت خاموش، اون اکثریت خاکستری، اون کسانی که هیچ واکنشی نسبت به موضوعات پیرامون خودشون ندارند.
یک عده ای شون به دلیل انتفاع این کار رو انتخاب کردند، یه عده ای شون دارن سود میبرند از مثلا وجود جمهوری اسلامی ثروتمند تر میشن اما یه عده ی قلیلی از اونها به واسطه ی نبودن این فرهنگ طغیانگری ست که کاری نمی کند.
به واسطه ی این تعاریف مداوم در باب مجازات و تنبیه است.
به واسطه ی آن پروراندن ترس و وجودشونه که هیچ واکنشی ندارند و دائما در حال سکوت کردن اند.
اما این فرهنگ باید روزی تغییر کند.
اگر چشم امیدی به تغییر داشته باشیم، اگر بخوایم که دنیامون رو بهتر بکنیم، هیچ راه دیگه ای در برابر ما نیست مگر بیدار کردن.
طغیان ایمان داشتن به طغیان.
از هر انسان یک یاغی به وجود آوردن یاغی که قرار است در برابر همه چیز بایستد، قرار هست به همه چیز شک بکنه.
قرار هست صحبت هر کسی رو که می شنوه نقد بکنه.
اصلا چیزی به اسم طاعت کاری وجود نداشته باشه.
چیزی به اسم فرمان وجود نداشته باشه که بخواد فرمانبرداری وجود داشته باشه.
پس بحثی که ما پیرامون طغیانگری می کنیم در باب یاغی بودن می کنیم به مفهوم از بین بردن فرمان هست.
قرار نیست فرمانده تغییر بکنه.
قرار نیست ما اون تاج رو برداریم بدیم به یک نفر دیگه.
پادشاه امروز تغییر بکنه با یک عمامه به سر عمامه به سر تغییر بکنه، با یک آدم فوکول کراواتی فوکول کراواتی رو بکشیم پائین، یک آدم دیگه رو بیاریم بالا.
یک استاد دانشگاه رو بذاریم بالا.
قرار هستش که هیچ فرمانی وجود نداشته باشه، کسی اون بالا قرار نداشته باشه و روحیه طغیانگر هیچ وقت قادر به هضم این موضوع نیست که کسی فرمانده بهش باشه.
شما کدوم یاغی رو میتونید سراغ داشته باشید که در برابر این موضوعات ایستادگی نکنه و قبول بکنه که کسی بهش فرمان بده؟
وقتی صحبت از این میکنیم که این فرهنگ غالب دائما در حال بازتولید این تفکر مسموم هست.
شما به جهان پیرامونتان نگاه کنید.
به ارتش های جهان نگاه کنید، به قاعده ی سربازی رفتن نگاه کنید.
این قاعده در حال بازتولید بردست داره برده به جهان می ده.
داره می گه فرمانی که می رسه قابل فکر کردن نیست.
قابل شک کردن و انتقاد کردن نیست.
شما فقط و فقط فرمانبردار هستید.
فرماندهی در اون بالا قرار داره.
هر امری که از طرف اون بیاد شما باید انجام بدید.
این فکر بیمار مدام در حال رسوخ کردن در جای جای زندگی ماست.
از همه کس برای شما فرمانده به وجود می آورد.
از همه کس یک بزرگ تصویر می کند چون ریشه یک ریشه یکسان هست.
یعنی ریشه همون ریشه ای است که از اون ابتدای امر به شما یک خدای رو تصویر براتون کردند.
یک خدای در اون نقطه ابتدایی، در اون نقطه اولیه وجود داشته.
امروز اگر در باب خدا بخواید صحبت بکنید، هر کسی با هر نوع تفکری در برابر این انتقاد از خدا می خواد ایستادگی بکنه.
یک عده ای که حالا بیخدا هستند و آتئیست هستند و به وجود خدا اعتقاد ندارند.
خب اینها موضوعشون جداست.
اما همون آتئیست ها وقتی زیر غالب یک باوری مثل باور به کمونیست قرار میگیرند یک خدای جایگزینی دارند مثلا به اسم مارکس.
اون خدا قابل انتقاد نیست.
اون خدا قابل شک کردن نیست.
چون همه درگیر این فرهنگ غالب بودن، همه درگیرش بودن و مدام در حال بازتولید آن بودند.
یک ریشه ای در زمین وجود داشته، یک درختی رو به وجود آورده.
مردمانی به وجود اومدن که این شاخ و برگ ها رو از بین بردند.
اما ریشه استوار در جایش باقی مانده.
حتی درخت را از بین برده اند ولی دوباره درخت روییده، دوباره شاخه زده، دوباره برگ داده و دوباره قدرتمند تر از قبل.
حالا به بازتولید آن افکار حتی در اشکال شنیع تر خودش پیش رفته.
پس وقتی ما از این فرهنگ غالب صحبت می کنیم در جای جای زندگیمان جاری و ساری است و موضوع مهم آن ایستادگی است.
آن تغییر است.
آن تغییری که با دست کم، با بی بضاعتی، با نداشتن هیچ تریبونی قرار است اتفاق بیفتد.
قرار است که اگر صحبتی می شود، اگر کتابی نوشته می شود، اگر شعری گفته می شود، اگر از هر المانی برای تاثیر گذاری روی انسان ها استفاده می شود، قرار است که این روح طغیانگری را در شما بیدار کند.
قرار است که از هر انسان یک یاغی به وجود بیاورد که نه فقط در باب مسائل بزرگ، در باب مسائل اجتماعی، در باب مسائل کوچک فردی هم تاثیر گذار باشه.
یک انسانی که یاغی مآب هست.
یک انسانی که باور و ایمان به طغیانگری داره.
در برابر ظلم دوست خودش هم ایستادگی میکنه.
اگر دوست خودش هم کاری رو کرد که ظلم به اون یا به دیگران بود، مسلما در برابرش ایستادگی خواهد کرد.
بی تفاوت از موضوعات نمیگذره.
اون فرهنگ غالب که امروز داره به انسان ها مدام این مجازات رو تصویر میکنه بهانه ای هم براش به وجود میاره.
خب خیلی راحت وقتی از توی خیابون میگذره یک نفری رو در حال کتک زدن هستند.
از کنارش میگذره.
بهانه های بسیار داره برای تو.
شاید مشکلی پیش بیاد.
اصلا شاید اون رو واقعا دارن میزنن چون حقش بوده.
هر هزاران هزار دلیل رو میتراشه و با دستاویز از اون باورهایی که مدام در سرش کردند از کنار این موضوع میگذره اما وقتی روح طغیانگری بخواد ادغام بشه با اون باورهایی که ما دربارش صحبت کردیم در باب آزادی، برابری، اون اخلاقی که تصویر کردیم و این کمک به دیگران، مسلما این روح طغیانگر هیچ وقت در جا نخواهد ماند.
مسلما از خودش بیرون میشه اگر قرار به ظلم کردن به دیگران باشه در برابرش ایستادگی میکنه.
از کوچک ترین موضوعات تا بزرگ ترین موضوعات.
خب تا اینجا دیگه به نظرم کافیه.
این برنامه خیلی طولانی شد.
اگر از این برنامه خوشتون اومده با دیگران به اشتراک بزارید.
بهترین و موثرترین کمکی که شما میتونید به من بکنید در این راه مسلما به اشتراک گذاشتن آثار من هست.
آثار من هم اعم از کتاب شعر، آثار صوتی که از همون کتابها متشکل شده و همین برنامه به نام جان که قراره موضوعات رو موضوعات مهم زندگی، باورمون و دغدغه هامون رو به زبون ساده و بداهه با شما در میون بزارم.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
ممنون که همراهم بودید.
در پناه آزادی.