سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان است
این قسمت سوم از ویژه برنامه مسخ انسان هست و ما قراره توی این قسمت در باب هنر و سرگرمی صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما در باب عواملی صحبت میکنیم که به واسطه ی اون انسان ها رو تحمیق و تسخیر.
اینکه قاعدتا حکومت های وقت هر جایی در جهان از این ابزار ها استفاده میکنن برای به اسارت کشیدن و تحت کنترل داشتن انسان ها درش شکی نیست و ما داریم در باب برخی از این عوامل در این ویژه برنامه صحبت کنیم.
در این قسمت مشخص قراره بیشتر در باب هنر و سرگرمی صحبت بکنیم.
هنری که حالا مبدل به ابزاری برای سرگرمی شده.
هنری که حالا مبدل به اون کالا برای فروختن شده.
من در باب هنر چندین قسمت مختلف صحبت کردم.
در برنامه ای به نام جان در قسمت های متفاوتی صحبت کردم و گفتم که خب قاعدتا من هنر را اینگونه تعریف میکنم که یک بخشی از هنر امروز مبدل به کالا هنری شده.
اون چیزی که ما امروز در این قسمت میخوایم دربارش صحبت بکنیم و بیشتر و بیشتر موشکافی بکنیم یعنی کالا هنری که حالا تبدیل شده به ابزاری برای سرگرمی و حالا این ابزار ساخته شده برای سرگرمی.
در اون داستانی استفاده میشه که به واسطه آن بتوانند انسان ها رو تحت کنترل خود داشته باشند.
فارغ از اون ما در باب هنر صحبت کردیم که به جز کالا هنر ما مواجه میشویم با هنری که برای هنر در خدمت هنر هست و هنری که تحت عنوان هنر بینا یا هنرمند بینا میشناسیم.
هنر در اختیار هنر هم اون بخشیش که ما تحت عنوان هنرمندانی میشناسیم که در راستای اعتلای هنر هست که دارن تلاش میکنن.
اینکه دوست دارن سبک های تازه ای بوجود بیارن، خلاقیت و نوآوری های تازه ای رو در دل هنر نقش بدن بودن و اصولا خود را به نوعی سرباز این هنر میدانند و هنر را مبدل به آن ارزش اصلی و نهایی کردن هنر هست که تبدیل به هدف اصلی شده و دیگر نقش اون ابزار رو بازی نمیکنه.
اما وقتی میرسیم به اون بخشی که ما تحت عنوان هنر بینام میشناسیم، حالا هنرمندی ست که دغدغه مند هست و این هنر رو مبدل به ابزار کرده برای ابراز احساسات خودش.
برای ابراز باور های خودش، اعتقادات خودش، اعتراضات خودش، مفاهیم خودش، دردها و درمان های خودش و هر چیزی که فکر میکنه میتونه جهان رو و جامعه و مردمش رو بهتر بکنه.
اون هم اون بخشی که ما تحت عنوان هنر بینام میشناسیم.
اما در این قسمت و در این ویژه برنامه قرار هست که در باب اون هنر، سرگرمی و کلا هنر صحبت بکنه.
هنری که در ابتدا مبدل به این کالا شده تبدیل به ابزاری شده برای استثمار جامعه.
در نقطه ابتدایی خود هنر هست که حالا وارد یک دنیای صنعتی شده که حالا در این دنیای صنعتی خودش رو مبدل به یک بخشی از این صنعت و برای به دست آوردن ثروت کرده و حالا قرار نیست که درش صحبت خاصی گفته بشه.
قرار نیست دغدغه مند باشه.
قرار نیست که تغییری رو پدید بیاره.
قرار هست که همتای تمام کالاهایی که ما در این جهان میشناسیم تولید بشه و مصرف کننده داشته باشه.
مصرف کننده ای که حاظر باشه براش هزینه بکنه.
همون طوری که مثلا ما داریم مبلمان تولید میکنیم حالا یه جماعتی هستن که نسبت به مبلمان نیاز دارن در خودشون و حالا شما سعی میکنید بازار رو به دست بگیرید.
سعی میکنید عوامل مختلفی که میتونه باعث بشه این ها از شما خرید بکنند رو در نظر بگیرید و با توجه به این عوامل در نهایت چیزی رو تولید کنید که بازدهی بالایی داشته باشه و مشتریان بیشتری هم داشته باشه.
خب نقطه ابتدا این هستش که هنر هم مبدل به همین اتفاق شده.
ما بدنه هنر رو امروز در سراسر جهان در تمامی ژانرهای مختلف هنری.
یعنی شما الان جایی رو نمیبینید که آسوده باشه.
شما در ادبیات هم نزدیک بشوید.
در شعر و رمان و داستان کوتاه هم قضیه به همین شکل است.
میدان در اختیار هنر کالاست.
در سینما، در موسیقی، در مجسمه سازی، در هر نوع هنری که شما نگاه کنید تمام هنر در اختیار گرفتن تمام سبک های هنری که میشه ازش استفاده کرد در اختیار گرفتن و اصولا کلیت این هنر رو مبدل به اون کالا و ابزار کردند.
حالا تبدیل به کالایی شده که این ها نگاه میکنن ببینند مشتری چی میخواد، مردم دنبال چی هستن همون رو تولید میکنن چون میدونن بهتر فروشه.
یعنی شما امروز به صحنه مثلا سینما ایران هم نگاه میکنید میبینید اوضاع به همین شکل هست.
مردم در جست و جوی چی هستند؟
یک دورانی مثلا فلان موضوع موضوع مهمی میشه.
مثلا ساختن فیلم های کمدی براشون مبدل میشه به اینکه مشتری بیشتری داشته باشن.
شروع میکنن از یک طرف مثل مثلا کلی فروشی هست که یک نوع تبدیل به عمده فروشی هم میشن شبیه مثلا به سری دوزی میشن.
حالا شروع میکنن با سرعت زیاد تند تند این رو تولید کردند.
تعداد زیادی از اینها را هم تولید می کنند و وارد بازار می کنند چراکه این کالا مردم نیازمندش بودند و حالا اینجوری ما مواجه می شویم با اینکه هنر مبدل به یک کالا و ابزاری شده برای فروختن.
مشتری هر چه که نیاز داشته باشه رو اینها سعی می کنند برایش تدارک ببینند تا در نهایت ازش بازدهی مالی هم داشته باشه.
اصولا در نهایت مبدل به یک عنصر اقتصادی میشه که حالا نگاه میکنن.
آیا این هنر به اندازه کافی فروش داره؟
به اندازه کافی بیننده داره که حالا به واسطه این بیننده ها مثلا بتونند عوامل رو جذب کنند برای تبلیغات یا هر موضوع دیگری.
در نهایت یک پکیجی رو بوجود بیارن که بتونند باهاش بفروشند و در نهایت هم به اون سود اقتصادی برسند.
این اون نقطه ابتدایی است که خود هنر هستش که ضربه دیده از بین رفته و از اون نقشی که ما برایش قائل هستیم تحت عنوان یک ابزار بهش نگاه میکنیم.
برای تغییر از حیطه معنا خارج شده یا حتی کسانی که به هنر به عنوان یک ارزش نگاه میکنند.
برای اونها هم قاعدتا این هنر دیگه اون ارزش سابق رو نداره.
یعنی کسانی که خود را سرباز هنر میدونن و هنر برای هنر انجام میدن هم قاعدتا از این راضی نیستن و این نقاطی ست که هنر هست که لکه دار شده و هنر هست که از میدان بیرون رفته.
اما حالا این هنر از میدان بیرون رفته و تبدیل به کالا شده.
حالا مبدل به ابزاری برای استثمار میشه.
در عین حال حالا حکومت های متفاوت در جهان سعی میکنند از این کالای به وجود آمده سوءاستفاده کنن.
نمونه هاش هم که دیگه قابل فکر کردن هم نیست.
یعنی اینقدر زیاد و انقدر ما در زندگی مون دیدیم که حد و نهایتی نداره.
یعنی همین زندگی ساده ما در ایران رو در نظر بگیرید.
یا جمهوری اسلامی هست که تمام وجودیت خودش رو خیمه زده در مثلا هنری که ما تحت عنوان هنر سینما میشناسیم و هر روز و هر دقیقه سعی میکنه یه سری کالاهای تازه ای رو به وجود بیاره و به خورد مردم بده.
یه دورانی که تمام تلاشش رو میکرد و مدام داشت در مورد جنگی که بین ایران و عراق اتفاق افتاده بود فیلم بسازه، سریال بسازه.
حتی نمیدونم وارد ادبیات بشه، رمان بنویسن، شعر بنویسن، تمام عناصرش وارد بشن و کل میدان رو قبضه کنن.
کل این بازار رو به دست بگیرند و به واسطه ی تمامیت بازاری که در اختیارشون هست تمام سلایق و نگاه ها رو به سمت خودشون بود.
حالا این در کشور های دیگه هم قاعدتا وجود هر جایی شما میتونید ببینید که چگونه از این کالا و هنری که در نقطه ابتدای خود هنر رو از میان برده حالا تبدیل به ابزاری شده که اونها بتونن سو استفاده ازش بکنن.
برای اینکه مردمانی رو در اختیار و در چنگ خودشون قرار بدن، کنترل اونها رو به دست بگیرن، ارزش های بنیادین رو در جامعه تغییر بدن.
یکی از اون نکات به شدت برجسته در دل هنر، همین تغییر فرهنگ ها و ارزش ها هست.
شما اصولا وقتی نزدیک به فرهنگ میشید خب قاعدتا با عناصر هنری درون اون فرهنگ درون اون کشور مواجه هستید و همین عناصر هنری گاها فرهنگ عامه رو شکل داده اند.
نوع نگاه ها و ارزش ها را شکل دادند و حالا می بینید که اینها سعی می کنند تمام ارزش هایی که در دل خودشان وجود دارد را به مردم تحمیل بکنند.
اون ارزش نهفته ای که در دل هنر وجود داشته و یک عاملیتی در خود داشته برای تغییر فرهنگی.
برای ساختن فرهنگ عمومی، برای بوجود آوردن ارزش ها و تغییر دادن ارزش ها.
خب اینکه یک موضوع ذاتی در دل هنر بوده همواره هم بوده.
حالا وقتی تبدیل به کالا هنر میشه از حیطه انتفاع خارج میشه و دیگه اون ارزش رو نداره چون تبدیل به کالایی شده که مردم نیاز دارن.
حالا قرار نیستش که هنرمندی باشه که این ارزش ها رو تغییر بده و در پی این تغییر دادن ها وارد میدان بشه.
نه که کالایی که تولید میکنه چرا که جماعتی می خوان در ابتدا باید اون خواسته جمعی وجود داشته باشه.
دیگه ماجرا شبیه به سابق نیست.
دیگه قرار نیست هنرمندانی وجود داشته باشن که سلیقه جمعی بوجود بیارن.
سلیقه جمعی است که حالا داره این هنرمند نماها را پدید می آورد و این ابزار سازانی که دارند این کالای تازه را می سازند رو پدید میاره.
حالا شما تصور کنید در دل این بلبشو تصویر شده، حالا حکومت ها هم وارد میشن و سوءاستفاده می برند.
حالا سعی می کنن ارزش های خودشون رو مدام تکرار و انسانی که به واسطه ی این تکرار ها میتونه موضوعات رو بپذیره هم به سادگی موضوعات رو بپذیره.
حالا ارزش ها مدام تکرار میشه.
ارزش هایی که حکومت وقت نیاز داره به مردم خورانده بشه مثل ارزش های جمهوری اسلامی در طول این سالیان سعی کرده به مردم بخوراند.
آیا نتیجه ی درستی گرفته؟
موضوع بحث ما نیست؟
آیا بلد هست اصلا از این ابزار استفاده کنه؟
موضوع ما نیست.
موضوع این هست که این ابزار این المان ساخته شده تحت عنوان تحت عنوان هنر کالا تبدیل به اون اسباب شده برای این تغییرات برای تغییر دادن ارزش ها.
مثلا شما وقتی به امریکا نگاه میکنید یه مقداری دور بشیم از بحث ایران و نزدیک بشیم به اون عوامل هنر کالایی که در جهان شناخته میشه مثلا در سینمای هالیوود یا در هر جای دیگه ای که در دنیا این سینما ها قدرتمند هستند یا هر نوع دیگری از کالا هنر ها وجود داره.
مثلا شما مواجه میشید با این ارزشگذاری های تازه با این استانداردسازی های تازه مثلا تحت عنوان استانداردسازی های زیبایی.
خب ما پیرامون زیبایی میدونیم که این یک برساخت انسانی است.
یعنی ما چیزی که به عنوان زیبایی تصور میکنیم یک زیبایی نیست که ملاکی باشد و معیاری باشه که در همه جای دنیا، در بین همه مردمان، در بین تمام موجودات و در معنی کلی معنایی در باب زیبایی داشته باشه.
در این صحبتی نداریم اما حالا وقتی مواجه میشیم به این کالا هنر، حالا قرار هست که این یک استاندارد کلی و جامعی برای همه مردم باشه که تبدیل هم میشه.
یعنی شما اگر به قدرتگیری مثلا سینمای هالیوود در جهان نگاه کنید و به اون دوره ای که این قدرت رو در اختیار گرفته و حالا حاکم بر جهان هست.
حالا میبینی که چگونه این استاندارد سازی های زیبایی در سراسر جهان هم داره یکسان و همسو میشه.
حالا میتونن به سادگی این استانداردهای تازه رو به وجود بیارن.
این ارزشگذاری های تازه رو شکل بدن و ادامه بدن و جماعتی باشند که حرف گوش کن به دنبال این استاندارد ها هم حرکت کنن چرا که مدام دارن این تصاویر براشون تکرار میشه و حالا هرچقدر بیشتر این تصاویر در برابر و در تکرار رو ببینن بیشتر و بهتر قبولش میکنن.
مصداق سادش اون صدایی ست که مثلا شما در نظر بگیرید در یک میدانی قرار گرفتید، در یک اتاقی قرار گرفتید، در یک سالنی قرار گرفتید و یکی می خواد شما رو صدا بزنه، با شما صحبت بکنه.
وقتی یه جماعت 30 نفره 40 نفره مدام دارن نعره و اربده میزنن صداشون به شما نمیرسه و حالا شما مواجه میشید که اگر استاندارد زیبایی در جهان وجود داره به واسطه اون صدای بلندی که اینها دارن به وجود میارن دیگه برای کسی جایی برای شنیدن صداهای دیگه نیست.
این فقط و فقط مختص به مسئله ی زیبایی نمیشه که موضوع خیلی مهمی نیست.
در واقع تمام موضوعات هست.
یعنی شما فارغ از نگاه به استانداردهای زیبایی، حالا استانداردهای ارزشی رو در نظر بگیرید.
مثلا ارزش های نظام سرمایه داری، مثلا ارزش های نظام کمونیستی یا هر نوع نگاه دیگه ای.
حالا اینها ساده میتونن از همین هم استفاده بکنن از این ابزار استفاده بکنن تا اون چیزی که مد نظرشون هست رو به دیگران برسونن.
چون جا برای شنیده شدن دیگر صدا ها نیست.
اصولا اینقدر این صدا و این فریادها بلند هست اینقدر تعداد بیشماری رو در استثمار خودشون قرار گرفتن تا این فریادها رو مدام بزنه که دیگه صدای کس دیگری شنیده نشه.
حالا موضوع مهم ارزش مطرح شده نیست.
یک بار میتونه استاندارد های پیرامون زیبایی باشه.
یک بار میتونه ارزش های تازه ساخته شده ای باشه که بخوان به خورد جماعت بدن.
ارزش های گذشته ای باشه که بخوان دوباره تجدیدش بکنن بخوان قدرتمندش کن و هر موضوع دیگه ای.
موضوع بستری است که فراهم شده.
هنری که مبدل به کالا شده و حالا این هنر کالا شده و در اختیار جماعتی است تا فرهنگ ها و ارزش های خودشان را به پیش ببرند و جماعت در برابر هم چشم و گوش بسته این ها را قبول کن.
حالا هر چه قدر صدا بلندتر باشد، در وسعت بلندتر و بزرگتری باشد، انگاری که مبدل به ارزش بزرگتری هم میشود.
شما هر چه قدر انگار با صدای بلندتری فریاد بزنید.
جماعت در برابرتان قبول میکنند که نه، حرف شما درست است.
یعنی شما تصور کنید امروز ارزش هایی که داره مدام تکرار میشه به واسطه تکرار شدنش هستش که تبدیل به ارزش شده.
شاید اگر یک مقدار از این جهان فاصله بگیریم و دورتر بریم و نگاه بیطرفانه داشته باشیم بتونیم به عمق پوچی و حقارت این باورها و ارزش ها نزدیک بشیم.
تمام ارزش سازی هایی که اتفاق می افته به واسطه فریادهای بلندی هست که دارن میزنن.
این کلیشه های جنسیتی که ساخته میشه.
این موضوعاتی که پیرامون مسائل جنسی داره اتفاق می افته از هر دو ور یعنی شما وقتی نزدیک مثلا به جامعه ی ایرانی میشید نزدیک به جمهوری اسلامی میشید با این ارزش های احمقانه ای که پیرامون موضوع زن داره تصویر میکنه و همه چیز رو.
خلاصه در همون چیزی که ما تحت عنوان آلت عورت میشناسیم میکنه، زن رو در همون غالب تصویر میکنه، مردان رو تبدیل به موجوداتی میکنه که هیچ چیزی در دنیا به جز مسایل شهوانی نمیدونه.
یک سری زنانی هستند که نمادی از این نماد های شهوانی هستند.
یک سری مردانی که جهان رو به جز این مباحث شهوانی در هیچ چیز دیگه ای تعریف نمیکنن.
حالا اینها دارن تمام عمر رو به دنبال همدیگه میدوند و این تصویر کلی است که ما داریم مثلا در جمهوری اسلامی باهاش رو به رو میشیم.
حالا از اون سمت وقتی میریم و وارد اون نگاه جوامع غربی میشیم چی؟
حالا از اون طرف داره مدام این نگاه های جنسی بیشتر و بیشتر هم تبلیغ میشه.
حالا از من به عنوان یک دستاویز استفاده میکنن.
اون جماعتی که خودشون رو به نفهمی میزنن.
اینکه شما یک زنی رو مثلا نیمه برهنه بیارید و یه تبلیغی بهش بدید و از عناصر جنسی استفاده کنید، این در راستای آزادی و آزادگی نیست.
این عینا استفاده از مسایل جنسی هست.
یعنی اون جماعتی که خودشون رو زدن و مبدل شدن به اون فرهنگ ضدیتی که من بارها دربارش صحبت کردم که تصویر اینجوریه که من اگر ضد اسلام هستم با همه چیز اسلام مخالفم.
هر چیزی هر چیزی که میگه و من برعکسش میکنم.
این رجوع به اون فرهنگ ضدیت هست.
یعنی هیچ چیز واقعی رو در خودش نداره.
وقتی ما مواجه میشیم با اون مثلا المان های جنسی که دارن استفاده میکنن عینا سوءاستفاده هست در راستای مسایل جنسی.
عینا دارن از اون زن به عنوان یک ابزار استفاده میکنن برای تبلیغ کردن.
همون طوری که اون نگاه اسلامی جمهوری اسلامی زننده است پیرامون زن و مرد و اصولا مساله جنسیت همونقدر هم احمقانه است.
نگاهی که در اون کشور های غربی وجود داره هر دو به یک اندازه احمقانه است.
هر چند که ما نمیخوایم مقیاسی داشته باشیم که کدوم احمقانه تره و اینکه کدوم احمقانه تره یا نیست.
کمتر احمقانه است.
هم معیاری برای خوب بودن اونها نمیشه.
اما در مجموع شما مواجه میشید با این نگاهی که حالا داره هر نوع ارزشی رو به پیش میبره.
بسته به اینکه در کجا است.
بسته به اینکه تا چه اندازه قدرت داره و تا چه اندازه میتونه ازش استفاده کنه.
مثلا در یک جایی میبینید که نمی تونه به اون اندازه لازم استفاده بکنه و داره نتیجه عکس میگیره.
در یک جا میبینید که خیلی قدرتمند هست و میتونه ارزش سازی های تازه بکنه و استاندارد سازی های تازه بکنه و قدرتمند تر هم پیش بره.
در این صحنی که ما باهاش رو به رو هستیم از یک سو هنری است که بی ارزش شده، مبدل به کالا شده، مبدل به وسیله شده و از سوی دیگه اون حکومت ها و قدرتمندانی هستند که از این کالای پدید آمده دارن سواستفاده میکنن و حالا اون چیزی که میخوان رو ارائه میدن و حالا شما مواجه میشید که دیگه جایی برای هنر بینا و هنرمند بینا باقی نمی مونه.
حالا در کنار اینها جماعتی هم هستند که در خود دل این صحنی که تحت عنوان هنر میشناسیم تحت عنوان هنر برای هنر میداندار میشن.
حالا وارد این دنیا میشن که خود هنر از ذات هنر هست که باارزش هست و باز این یک دایره ای پر از حماقت تازه پدید میاره.
اینکه جماعتی خودشون رو وقف بکنن برای رسیدن به هنر، برای اعتلای هنر.
آیا این هنر به ذات همتا چیزی بیشتر از اون ورزشی است که ما صحبت کردیم که در قسمت گذشته دربارش صحبت کردیم؟
حالا اگر جماعتی باشند که همه زیست خودشون رو معطوف به خود هنر بکنند قرار هست ما به کجا برسیم؟
اینکه قرار باشه خود هنر مبدل به ارزش نهایی بشه و اون هدف اصلی بشه قرار است ما به کدوم نقطه برسیم؟
اصلا این نقطه مارو به کجا میرسونه؟
خود هنر مگه بدون اینکه فارغ از تمام معانی و دغدغه ها و ارزش ها و درمان هایی که قرار باشه در دلش پدید بیاریم، خود هنر قرار هست مگه چه کاری رو به پیش ببره؟
یا قرار هست مبدل به سرگرمی بشه یا خود هنر به ذات میخواد چه کاری رو پیش ببره و حالا ما مواجه میشیم با جماعتی که خود هنر رو برای اعتلای خود هنر به پیش میبرن و باعث میشن که هر روز هم این دایره تنگ تر و تنگ تر برای هنرمند بینا باشه.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با این صحنه پدید اومده؟
چه جایی و جایگاهی برای هنرمند بینا به میدان باقی می مونه؟
شما یه لحظه این تصویر رو در نظر بگیرید.
یک بازار اشباع شده ای از کالا.
هنر هر روز داره بیشتر و بیشتر در تعداد بیشتر هم به وجود میاد و تمام میدان رو در اختیار دارن.
تمام میدان های تبلیغاتی رو در اختیار دارن.
حالا میتونن مدام تکرار بکنن، به گوش مردم بکنن و در نهایت یه جماعتی که در جست و جوی این ها هست و اگر چیزی هم در نهایت بمونه با چیزی تحت عنوان هنر برای هنر وارد جریان میشه.
یعنی شما به صحنه ایران خودمون هم اگر نگاه بکنید مثلا در همان سینما هم باهاش مواجه میشید.
شما از یه طرف رو به رو هستید با یه جمهوری اسلامی که در وهله ابتدایی از هنر بیزار هست، با هنر مبارزه میکنه اما وقتی میبینه نه این بالاخره یه نقطه ای هست که میتونه تغییراتی به وجود بیاره، ارزش هایی رو به وجود بیاره.
حالا وارد این میدان هم میشه.
حالا این کالا هنر رو از یک سمت پر از ابتذال داره به پیش میره.
برای خود، برای تحمیق مردم، برای مسخ شدن و در خود ماندن و دور ماندن از اون موضوعات اصلی و غرق شدن در حاشیه ها.
همتای همون چیزی که در ورزش هم بهش اشاره کردیم.
از سوی دیگه ای وارد این میدان میشه برای تحمیق مردم.
برای اینکه ارزش های احمقانه ایدئولوژیک خودش رو به خورد اونها بده.
و حالا اگر در کنار این بخواد یه لطفی هم بکنه در نهایت هنر برای هنر هست.
یعنی شما در مثلا جمهوری اسلامی هم مواجه میشید به بخشی که تحت عنوان سینمای هنری میشناسیم و سینمای تجربی میشناسیم.
حالا سعی میکنه یه میدانی به اینها بده.
اینهایی که قرار باشه برای اعتلای خود هنر حرکت بود و دیگه هیچ نقطه ای رو به جاش نذارن تا هنر بنا شکل بگیره و هنرمند بینا بتونه میدانداری کنه و هنری که همه چیزش هم از بین میره.
اصلا دیگه قرار هستش یه جماعتی هم باشند که خود هنر رو مبدل به قدیس بکنند و مقدس بدونن.
حالا همه زندگی و زیست خودشون رو صرف همین هنر و اعتلای هنر بکنن به دور از اینکه بدونند این هنر در نهایت ابزاری است برای ابراز احساسات و ارزش های ما برای تغییر به وجود آوردن، برای بوجود آوردن فرهنگ های تازه و الی آخر.
اما خودش رو مبدل کرده و دیگه اینقدر این دایره تنگ و تنگ تر میشه که هیچ چیزی به جا نمیزاره.
شما مواجه میشید با این هنری که امروز از یک سو داره مردم رو بیشتر و بیشتر در این متوهم بودن در این درخودماندگی فرو میبره.
شما نگاه بکنید باز هم قضیه همتای همون چیزیست که در ورزش اتفاق می افتد مدام دارد موضوعات هنری به وجود می آید که هیچ ارزشی نداره، هیچ چیزی به اون اضافه نمیکنه.
قرار نیست اصلا چیزی بهش اضافه بشه.
قرار هست که زمانش رو به بطالت بگذرونه.
یعنی شما می بینید که چگونه مثلا در سینمای هالیوود مدام داره فیلم هایی ساخته میشه در باب یک سری دنیاهای خیالی.
اینها حتی کار رو در همان سینما هم خلاصه نمیکنن.
وارد ادبیات میشن، رمان هم مینویسن، شعر هم اگر قرار باشه میان و میگن تئاتر هم به دست میگیرن در زمینه ای مثلا نقاشی هم وارد میشن.
اگر قرار باشه نقاشی هم کشیده بشه باز باید در همین عناصر احمقانه و تحمیق کننده ی انسان ها شکل بگیره و کشیده بشه.
در تمام عناصر وارد میشن با همون موضوعاتی که فقط و فقط در راستای تسخیر انسان هاست.
در راستای دور نگه داشتن اونها از عمل هست، از فکر کردن هست، از تغییر کردن هست.
شما یک بار به این حجم بی حد و حصر نگاه بکنید از میزان تولیدات هنری ای که تحت عنوان کالا هنرها اتفاق.
در ایران ما به این میزان نگاه بکنید و ببینید تا چه اندازه آثار مبتذلی وجود دارد که هیچ معنا و مفهومی ندارد.
اصلا چرا ساخته می شود؟
بزرگترین سوال در خیلی از این فیلم ها و سریال ها و کتاب ها و هر چیزی که به عنوان عنصر هنری میشناسیم ساخته میشن و نوشته میشن و الی آخر.
اینجوری هستش که دلیلش چیه و چرا اینو ساختن؟
اصلا اینو نمی ساختن؟ چی میشد؟
هیچ دلیلی نداره.
فقط برای اتلاف وقت هست.
حالا وقتی به همون جوامع غربی نگاه میکنید به ویژه مثلا امریکا و اون سینمای هالیوود هم با همین موضوع میشید، هدف از ساختن این فیلم چی بوده؟ هیچی.
هیچ معنی ای نداره.
عین هیچی و پوچی مطلق هست و مدام هم داره با هزینه های بالا ساخته میشه.
برای اینکه دقیقا اون جماعت رو وارد این وادی گذران کردن وقت اتلاف وقت بکنه.
بدون هیچ تفکر و تعمق وارد یک دنیایی از خیالات و توهمات و وارد یک دنیای درخودماندگی گاها ارزش های تازه ای رو بوجود بیاره.
تجدید ارزش های گذشته رو بکنه، استاندارد های تازه ای رو بوجود بیاره و در نهایت هم مردمی رو وارد یک وادی پر تکرار و یک لوپ بیپایانی بکنه که هیچ انتهایی درش برا خودشون متصور نباشن.
همون چیز هایی که در قسمت ورزش صحبت کردیم در قسمت هنر هم به کرات قابل رویت است.
هنرمندانی که تصور میشن هنرمندانی که از نقاط پایین اجتماع بودند و از طبقات پایین بودند و به طبقه بالایی رسیدن.
اون زندگی پر از تجملاتی که براشون شکل گرفته و مردمی که به دنبال اون قلاب در برابر مدام میدوند بدون اینکه بدونن انتهایی داره یا نداره.
فقط قرار هستش که این قوانین بازی رو قبول کنن و وارد این چرخ دنده ها برای حرکت دادن بشن و میشن و حرکتش هم میدن.
حالا شما میبینید که این استاندارد ها این گونه ساخته میشه.
به همین سادگی.
این تجمع ثروت این تقسیم ناعادلانه رو قبول میکنن و همتای همون اتفاقاتی که در ورزش میفته.
یعنی از همه سو داره برای اون جماعت مفت خوار در قدرت کار رو به پیش میبره.
مردمی که خودشونو دلخوش میکنن از این اسارتی که درش هستن اصلا عناوینی بوجود میاد برای اینکه اینها به این اسارتی که درش موندن افتخار کنن.
حالا ارزش هایی که ساخته شده داره اونها رو به این سمت و سو سوق میده تا قبول بکنن.
مدام داره براشون این درس متوهمانه تکرار میشه.
این گفتارهای متوهمانه تکرار میشه به عنوان برترین ها، به عنوان بزرگترین ها، به عنوان اشرف و اکرم و الی آخر.
اصولا این تصویر براشون ساخته میشه.
داره براشون این خیالات عبث و بیهوده ای که راه به جایی برای فردا و رسیدن به فرداهای بهتر نداره تصویر میشه.
اصولا این تخیلات قرار هست ما رو به فردای روشنی سوق بده.
قرار هست که ما رو به حرکتی به سوی تغییر سوق بده.
اما به سادگی شما مواجه میشید.
با اینکه نه قرار بر این نیست.
قرار به وجود آوردن یک توهم و یک خیال عبث و بیهوده هست برای اتلاف وقت و در نهایت رسیدن به اتلاف وقت و در نهایت رسیدن به آن نابودی جمعی و خواب همگانی که همه را در یک خواب غفلتی در خودش غرق کرده.
شما یک بار به این صحنه ای که ما تحت عنوان هنر و سرگرمی میشناسیم نگاه کنید و در نهایت ببینید چه چیزی عاید شما میشه.
با ذره بین باید به دنبال مسائل عمده و مهم گشت.
بارها برای خود من هم اتفاق می افته.
به دنبال و جست و جوی.
مثلا دیدن یک فیلم هست که فیلمی ببینم.
حالا وقتی میرم این فیلم ها رو بالا و پایین میکنم در سینمای جهان میبینم اصلا موضوع انگار این هست که هیچ دغدغه ای ندارن، هیچ مشکلی ندارن که بخوان براش فیلم بسازن.
شما تا دلت بخواد موضوعات بی اهمیت و عبث و بیهوده است که درباره اش فیلم ساخته شده یا از این سوی بوم افتادن و خودشون رو غرق در اون خلسه ی متوهمانه و هنر و ارزش و اعتلای هنر کردن که هیچ معنا و مفهومی نداره.
در راستای ژانر سازی و سبک سازی و حرکات عجیب به وجود آوردن این ارزش های متوهمانه یا از اون سمت وارد این دریای بی پایان از تحمیق وارد این کپی کاری ها، این سری دوزی های بی انتها.
این تکرار مداوم و مکرر، این توهمات بی پایان، این ابتذال بی حد و حصر، این پاسخ دادن به جماعت مشتری در برابر این بازاری که به وجود اومده و در پی کسانی ست که شب پشت بازار خوابیدن و منتظر بودن تا کالای تازه به وجود بیاد، از پیش هم به اون صاحب کارخونه سفارش خودشونو دادن و حالا شما مواجه میشید با این تکرار بی پایان و این لوپی که هیچ انتهایی نداره.
انتهای نهاییش خواب همگانی ست که همه از موضوعات اصلی دور شدن همه خودرو غرق در اون حاشیه ها و غرق شدن در این حاشیه ها هر روز هم از متن دورتر و دورتر میشه.
قاعدتا در آتی بیشتر و بیشتر در باب این مسئله مسخ انسان صحبت میکنیم و اصولا در این ویژه برنامه داریم در باب مسائلی صحبت میکنیم که باعث میشه انسان ها از متن زندگی از اون دلیل برای تغییر از موضوعاتی که زندگی واقعیشون رو در بر گرفته دور و دورتر بشن و بیشتر در این دریای جهالت و مستی و به نوعی سرمستی از این اتلاف زندگی و دوران خودشون باشن.