Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی آلت‌پرستان

بخش سوم
راهی برای دریافت، تماشا و شنیدن اثر کتاب صوتی آلت‌پرستان بخش سوم، مقاله‌ای از نیما شهسواری
به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم این فایل صوتی در شبکه‌های اجتماعی:

مشخصات اثر

کتاب : آلت پرستان

عنوان : بخش دوم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 30:26

موسیقی :

نامشخص

با صدای : دیوا

متن اثر

این درد خانمان سوز تمام جانم را در می‌نوردد و به پیش می‌رود، آخر این چه دردی است که هر از چند گاهی باید با آن دست و پنجه نرم کنم، خون و نجاست تمام وجودم را گرفته است

اوقاتی که این درد به جانم رخنه می‌کند بیشتر از گذشته به یاد خاطرات می‌افتم، هجوم این خاطرات خفه کننده‌تر از درد مهلک همراه من است، آری خاطرات تمام جانم را زخم‌دار می‌کند، یاد آن روز که با محبوب خاتون به جلسه‌ای در مسجد رفتیم، یاد آن روز و آن زن درشت هیکل که خود را به درون چادر مدفون کرده بود

آی ایها الناس ما همه زن هستیم و در اینجا خبری از مردان نیست، خبری از آن هیزان و شهوت‌پرستان نیست که ما را ببینند و از دیدنمان تحریک شوند، اما این جسم شیطانی ما زنان که هماره به دنبال ما است، ما که نمی‌توانیم از شر این هیبت به همراه آسوده بمانیم، اگر دری به تخته‌ای خورد و یک‌باره مردی وارد شد چه باید کرد؟

درست همان راه‌حل زن قوی هیکل است، همان زن که با موعظاتش همه را به فکر فرو می‌برد، او علامه‌ی دهر است، او است که درس فقهی خوانده و بیشتر از ما از ارکان دین مطلع است، آنگاه که می‌گوید این حجاب نداشتن ما و رعایت نکردن حجاب شرعی آتش به جان خانواده‌ها می‌اندازد حق با اواست، هر چه باشد او که بیشتر از ما در این باب خوانده و دانسته است،

شاید هم نزدیکی خاصی با خداوند عزوجل داشته باشد، شاید هم فرامین خداوندگار جهانیان برای او فرستاده شده است، هر چه باشد او بهتر از ما می‌داند و اینگونه با تقوا خود را به چادری مدفون کرده تا مبادا مردی وارد شود و او را در هیبتی بی سر و سامان ببیند، مثلاً با دیدن موهای افشان او که باری دیده‌ام و بیشترش ریخته است شاید که قدرت از کف دهد و بخواهد کار ناشایستی با او کند و یا حتی به فکر و دلش مرتکب گناه بزرگی شود، این زن دانا و عاقله بهتر از ما می‌داند که باید چگونه آن موها را از دیدگان مردان بل‌هوس دور کرد تا نه او و نه دیگران به دامان گناه و معصیت نیفتند،

به راستی این جسم در برابر ما تا چسان توان بی بند و بار کردن مردان را خواهد داشت، چه آتش‌ها به جهان خواهد سوزاند و امت خداوندی را به دامان چه زشتی‌ها خواهد انداخت، باید که هر چه از این اجسام است را بپوشانیم و از آنان دریغ کنیم تا مبادا آنان به دامان گناه بیفتند و یا ما به واسطه‌ی نمایان کردن خود به دامان هرزگی بیفتیم

ای وای باز هم همان واژه‌ی همیشه همراه به جانم، دوباره خواندن نام هرزه و هرزگی که ذره‌ای از جان ما زنان دور نخواهد شد، اما مردان چه، آنان از چه کلمه‌ای بیشتر به هراس می‌افتند، آیا آنان هم چنین واژگانی را به دنبال می‌کشند؟

آری حتماً که آنان هم هرزه و بیشتر از آن بل‌هوس‌اند، آنان هم به دامان زشتی مبتلا مانده‌اند و بیشتر آدمیان در این چاه اسیر مانده‌اند، اما از چه روی ما اینگونه زاده شده‌ایم، موجوداتی که تا این حد در دامان شهوت اسیر مانده‌ایم، مردانی تا این حد حریص و بل هوس داریم و زنانی که به تلنگری به دامان هرزگی خواهند افتاد،

اگر ذره‌ای از جسم ما برون ماند چه خواهد شد؟

اگر موی ما را دیدند و یا نعوذبالله از بدنمان، مثلاً ران پایمان بیرون ماند چه می‌شود، نه آنکه عرش خداوندی به لرزه خواهد افتاد، نه مگر آنکه آتش و فتنه به بار خواهد نشست، چه به سر این امت خداوندی خواهد آمد، چه خواهند کرد و چه سرنوشتی خواهند داشت؟

خاطره‌ی سخن‌های آن زن درشت هیکل که اگر لخت و عور هم به میان مردان می‌رفت کسی به او نگاهی نمی‌کرد ذره‌ای از وجودم دور نمی‌شود،

چنین می‌گفت:

اگر موهایتان را برای مردان بگشایید و آنان را به این گناه تحریک کنید به فردایی در دوردست‌ها به جهان آخرت و قیامت از همان موهای افشان شده آویخته خواهید شد، آتش سوزان و سرب داغ به جانتان خواهد نشست، از پستان‌ها آویزان خواهید ماند،

این پستان‌های آویزان زنان چه فتنه‌ها به بار خواهد آورد، باید هم که به فردا خداوندگاری به تخت بنشیند و زنان را از همان پستان‌ها آویزان کند،

اما نه مگر آنکه با همان پستان‌ها کودکان را شیر دادند و مگر به درون آنان چه نهفته است که با نمایان شدنش هم مردان به فتنه در آمده‌اند هم زنان به هرزگی خوانده شده‌اند و در آخرتی به نزدیکی و دوری همه‌ی زندگی‌هایمان از آن آویزان نعره خواهیم زد

اما آن زن درشت هیکل بسیار از آخرت و جهانمان می‌دانست، او همه‌ی عمر را برای خواندن و دانستن همین ماجراها سپری کرده بود، او همه‌ی عمر را برای علم خداوندی صرف کرده بود و لاجرم از ما بیشتر می‌دانست، اما سیمایش هیچ از ذهنم دور نمی‌شود با آن دماغ بزرگ و خال در کنارش، با آن هیبت پر چربی و افتاده‌اش با آن موهای ریخته و نادارش،

چندی او را عور تجسم کردم، هر بار که او را دیدم، هر بار که بر صندلی به بالای مجلس نشست و از آخرت گفت، از پستان‌های آویزان مانده گفت، هر بار که از جهنم سخن راند از حجاب و در امان ماندن و مروارید درون صدف گفت او را عور در برابرم تجسم کردم

هیکل پینه بسته‌اش را در برابر تصویر کردم، شکم افتاده‌اش که حقا تا روی شرمگاهش را گرفته بود، پستان‌های آویزانش که تا روی شکمش می‌آمد، موهای ریخته و صورت از شکل افتاده‌اش را، آن قدر برایم بافت، آن قدر برایم از لخت و عور ماندن زنان گفت، آن قدر از پستان‌های بریده و آویخته به آسمان‌ها نقل کرد، آن قدر از موهای افشان زنان و فتنه در کار خداوندی گفت که دیوانه شدم و هیچ جز اندام عور او در برابرم نبود

هر بار او را به قامت عور در برابر در خیابان‌های شهر تصور کردم و با خود گفتم:

اگر او اینگونه عور به خیابان برود آیا مردی به او نگاه خواهد کرد؟

آیا مرد به ذهن هم دچار گناه خواهد شد؟

آیا در خیالاتش هم که شده با تن عور او کاری خواهد کرد؟

زنگ صدای دنباله‌دارش لحظه‌ای رهایم نمی‌کرد، حتی برای ثانیه‌ای ترکم نکرد و آن صدای دنباله‌دار را دوره می‌کردم،

چه آرام و شمرده شمرده کلمات را ادا می‌کرد، این آرام گویی و تکرار کلمات و جملات گذشته، حرف‌هایش را تا دورزمانی به ذهنم باقی می‌گذاشت، هر بار به یاد گفته‌هایش می‌افتادم و آن‌ها را دوره می‌کردم

آیا کسی به جمعتان قاعده است؟

ای وای این درد قاعدگی امکانم را بریده است، باز دردهای مداوم و مزمن زیر شکمم، باز خونریزی و نجس شدنمان

کسی به جمعتان نباشد که مبادا صحن مقدس مسجد نجس شود

باز هم نجس شده‌ام، باز هم مرا کثیف و هرزه خواندند،

بارالها، این چه خلقتی بود که ما اینگونه هر بار و هر ماه نجس شویم، چند روزی ما را نجس انگارند و به خانه‌ات راهمان ندهند

او گفت و از انجاس خواندنمان نقل‌ها کرد، اما من با همان تن نجس بارها به خانه‌ات آمدم، آمدم تا با تو سخن بگویم، بگویم این نجس خلق تو است، تو آفریننده و خواننده‌ی این انجاس شده‌ای

آمدم تا بگویم ما که هیچ از شهوت نمی‌دانستیم اما به همان کودکی و به خلوت داستانش را برایمان نقل کردی، آنگاه که نگذاشتند به بازی کودکانه‌مان مشغل شویم، راز شهوت به نظارمان گشودند، بارالها آنان برایمان خواندند و گفتند که پسران دور از دنیای مایند، آنان به اندام ما نظر انداخته، اما ای صاحب بر جهان، آنان هیچ از جان ما نمی‌دانستند، آنان به کودکی ما بودند، موهای بر سرمان که افشان بود آنان را به تحرکی وا نداشت، ران پایمان به مانند ران پای همانان بود، اما ناگاه آمدند ما را از هم دور کردند و پس از چندی چادر به رویمان کشیدند تا آنان ندانند به زیر آن پارچه‌های مشکی بلند چه بر آمده است، چه وجود دارد و هر بار با دندان‌هایی تیز شده‌تر به کمین نشستند،

ما همان دوستان دوران کودکی بودیم، آنگاه که هیچ از شهوت ندانسته و آرام با یکدیگر بازی کردیم، اگر ران پایمان حتی اگر پستانمان هم دریده می‌شد، کودکی به کنارمان بود تا آن را تیمار کند، اما بارالها امروز چه اگر پستان بریده‌مان به زمین بماند، باز هم مالک آن پستان بریده محکوم به هرزگی است؟

این درد نفسم را بریده است، هر بار که به جانم رخنه می‌کند بیشتر دیوانه می‌شوم، این نجس بر خاک مانده که حق گفتن ندارد باید که به درون سینه‌اش هر بار همه را دوره کند، هر بار همه را برای خود و به خلوت خویش بخواند

باز هم آن زن درشت هیکل گفت و ادامه داد، هر بار برایمان تکرار کرد، از هرزه شدن، از هرزگی‌های زنان، از چشم ناپاک مردان، از این حریص بودن و بل‌هوس شدن مردان اما هیچ بار حتی یکی از جمع زنان برنخاست و فریاد نزد:

ای دانا زن عاقله، این مردان و زنان که می‌خوانی فرزندان و مادران و خواهران و برادران مایند، اینان که از دنیای دیگر به جهان ما پای نگذاشته‌اند، اینان که از کره‌ی دیگری نیستند، اینان همین وجود پر زشتی ما است،

مردانی تا بدین حد بل هوس و حریص، زنانی که همه یا هرزه‌اند یا در شرف هرزگی و یا به تلنگری هرزه خواهند شد،

باز باید به درون رفت و در برابر همه چیز ایستاد تا مبادا هرزگی به جانمان بیفتد و حال باز هم یکی از همان هرزه خوانده شدگان در این بستر پر درد در برابر همان پنجره‌ی همیشگی در نجاست خود وامانده است،

برای در امان ماندن از این نجاست درونمان چه باید کرد، باید چیزی گذاشت تا خونمان زمین نریزد اما نام آن را بردن هم کراهت است

چگونه به پدر بگویم که عادت ماهیانه شده‌ام، برایم درمانی می‌جویی، اگر به برادر بگویم که هرزگی همه‌ی وجودم را در بر خواهد گرفت و مادر او که از این لفاظی‌ها بیزار است، نام بردن هر چه که موجودیتی از زنانگی در خود دارد عین نجاست است،

خوب شد که او جای خدا ننشست، حقا اگر او بود همه‌ی روزهای سال ما را نجس می‌خواند، باز هم شکر از آن خدا که در ماه روزهایی ما را نجس خوانده است

محبوب خاتون عادت دارد که نوار بهداشتی را کارتون کارتون خرید کند، آخر او می‌داند که همه‌‌ی مردان در فروشگاه در زمان خریدن این شی شیطانی می‌دانند که او چگونه نجس شده است، شاید هم به دل عورتش را تصویر کردند و این جسم بر جان مانده‌ی او در خون و کثافت را دیدند،

دختری که من باشم هیچ‌گاه حق خریدن چنین شی شیطانی را نخواهد داشت، او نمی‌تواند به فروشگاه برود و با نوار بهداشتی در دست از آن خارج شود، چرا که تمام مردان در فروشگاه در انتظار آمدن او نشسته‌اند تا بعد از خروج او به دل و در خیال به عورت خونی او تجاوز کنند و محبوب خاتون است که خود را پیشمرگ من خواهد کرد و یا پدر را خواهد فرستاد تا از عمده‌فروشان لوازم بهداشتی دو سه کارتون خرید کند تا آنجا مردان در فروشگاه به او نگاهی بیندازند و به دل بگویند:

این مرد هم دندان تیز کرده تا به عورت خونی زنان برای خرید نوار بهداشتی تجاوز کند

اما چه مردمان شریف و دانایی که این شی شیطانی را به درون پلاستیک‌های مشکی لانه می‌دهند تا مبادا دیگری آن را در ملأعام ببیند و در ذهن به صاحب آن‌ها نظر بدی بیندازد،

مثلاً اگر مردی برای همسرش آن لکه‌ی شیطانی را خرید چه، حتماً آن مردان خیال‌پرداز می‌توانند در خیالاتشان زن او را تصویر کنند که چه سیمای آشنایی دارد و به عورت خونی او هم تجاوز کنند

فکر به ماندن در میان این جماعت که همه چیز را به عورت و آلت خوانده‌اند هم دیوانه کننده است

بعضی اوقات و در خیالم فکر می‌کنم هر گاه که بیرون از خانه‌ام همه‌ی مردان مرا به چشم عورتی عور در خیابان می‌بینند، حال آنکه خود را به پستوی چادری نهان کرده‌ام، اما این مردان که قدرت تشخیص زنِ مردی که نوار بهداشتی خریده است را دارند، پس منی که صورتم نمایان است دیگر سوژه‌ی بهتری برای آنان هستم

وامصیبتا این درد تمام جانم را دریده است، به تمام وجودم رخنه می‌کند و نمی‌توانم روی دو پا بایستم، هر قدر قدرت ایستادگی از وجودم کم می‌شود در ازایش قدرت فکر به من افزوده شده است، بیشتر فکر می‌کنم و بیشتر به دالان افکار و خاطرات غوطه می‌خورم

خاطره‌ی آن روزی که امیر را در حال برداشتن لباس زیر تازه دیدم خرخره‌ام را جویده است، آنگاه که سلانه سلانه در حالی که سوت می‌زد و شادمانه در خانه می‌چرخید در میانه‌ی روز آمد و لباس زیرش را عوض کرد،

من به ناگاه بی‌تمایل این صحنه را دیدم، نه صحنه‌ی لباس عوض کردن او را صحنه‌ی برداشتن لباس زیر تازه‌اش را و آن روز تا کجاها که فکر نکردم، به همه‌ی دنیای او سرک کشیدم، بیچاره پونه را هم در این تصورات بی‌عصمت کردم،

آری او آمده بود تا در میانه‌ی روز لباس زیر خود را عوض کند، چرا که او می‌خواست با پونه آن لحظه از روز رابطه برقرار کند،

چرا لباسش را عوض کرد؟

چه لزومی برای عوض کردن آن لباس داشت؟

مگر همان لباس قدیمی‌اش چه مشکلی داشت؟

او این همه راه را از بیرون آمده تا لباس زیرش را عوض کند برای چه کار؟

حقا مطمئن بودم که او می‌خواهد با دختری رابطه برقرار کند و چه آسان که آن هرزه را پونه بینگارم و بعد از بیرون رفتن امیر پشت پنجره کشیکش را کشیدم، اما بر خلاف باور من او که به خانه‌ی پونه نرفت و از کوچه دور شد، همانجا بود که دانستم او برای رابطه داشتن با دختر دیگری رفته است، به دل هزاری داستان بافتم و خواندم که او به جز پونه با دختران و زنان بیشتری رابطه برقرار می‌کند، چه قدر بر این اندوخته‌ها باور داشتم و تا چه حد بر آنان صحه می‌گذاشتم، برایشان داستان‌های تازه‌ای می‌بافتم و هر بار امیر را در برابر زنی در هرزگی و بل هوسی غرق می‌کردم

از همان روز شد که دیگر نتوانستم در برابر او بنشینم با او هم کلام شوم در برابرش راحت باشم، حتی دوست نداشتم تا او به من دست بزند، نزدیک شود، از تماس و کلام هم با او پرهیز می‌کردم

اما به آخر تمام این قضایا ندانستم از او بیزار شده‌ام یا از خودی که دنیا را تا این حد جنسی و بیمار دیده‌ام

ای زن درشت هیکل ای محبوب خاتون ای خاله جان عاقله همه شاد باشید و پیروز که من هم به دامان دیوانگی شما دچار شده‌ام، هیچ نیست اگر امیر به خانه می‌آید، اگر لباس زیرش را عوض کرده است، اگر در میان این عوض کردن‌ها سوت هم می‌زند، حقا او برای رابطه جنسی داشتن با زنی خود را آراسته است، حتی ذره‌ای برای موضوع دیگری احتمال در میان نیست

مثلاً شاید لباس زیرش کثیف شده؟

نه مگر او زن است، مگر او هم نجس می‌شود، این ننگ تنها برای زنان است و در کنار این‌ها آن سوت زدن‌ها چه معنایی دارد، همان سوت‌ها تمام ماجرا را روشن خواهد کرد

او نمادی از بل‌هوسی مردان بر زمین است، چه قدر تلخ و دردناک که نمی‌توان در برابر او هم راحت بود، اگر ران پاهای مرا دید چه، اگر پستان‌هایم در میان کار کردن نمایان شد چه، اگر دست‌هایم به نمایش در آمد چه؟

نه مگر او برادر من است، نه مگر در دیرزمانی با هم آرام بازی می‌کردیم، نه مگر با هم آسوده و راحت بودیم، اما حال در این دنیای تصویر شده که زنان هرزه و مردان بل هوس‌اند اگر او به من دست درازی کرد چه، اگر شلوارم تنگ بود و او اندام پر شرم مرا دید چه کنم، اگر به اندامم چشم دوخت چه

خوب خاطرم هست آن زمانی که داشت به من نگاه می‌کرد، نگاه هرزه‌ی او به نوک پستان‌های من بود، او داشت مرا زیر نظر می‌گرفت، نکند در خیالاتش به من تجاوز هم کرده باشد، چه تفاوتی میان او و آن مردان که از روی نوار بهداشتی به عورت خونی زنان تجاوز کرده‌اند

اینان همه از یک ریشه و از یک وجودند، آنان همه مرد و بل‌هوس‌اند

حال آنکه در آن نگاه دنباله‌دار او آنجا که من برخاستم و از او دور شدم باز هم به همان نقطه که در دیر زمانی نوک پستان‌های من بود چشم دوخته بود، آیا نگاه او به نقطه‌ای سو رفته بود؟

نه هرگز او می‌خواست با این کار خاطر من را از واقعیت دور کند، او می‌خواست با این کار باعث شود تا من حتی ثانیه‌ای به آن نیت شوم فکر نکنم و نتوانست مرا به این حماقت سوق دهد

باری باید به زن درشت هیکل و محبوب خاتون بگویم که آیا می‌توان زنان را در میان چادر بیشتر از آن دفن کرد تا هیچ از آنان نمایان نباشد حتی ذره‌ای از صورت آنان که مردان را به تحریک واداشته و آنان در خیال شاید بتوانند از آن صورت به عورت دست یابند و هر چه در خیال شوم دارند پیش برند،

اما وا مصیبتا که مردان از این هم بل‌هوس‌ترند و کار را بیشتر به پیش برده‌اند آنان زن ندیده را در خیال تصویر می‌کنند و با آن هر چه می‌خواهند خواهند کرد،

از امیر بیزارم، از نزدیک شدن به او، از آن نگاه‌های پر حرص بر جان و تنم، کاش می‌شد حتی یک‌بار هم با او رو در رو نشوم، کاش می‌شد حتی ثانیه‌ای نگاه او به من نیفتد، نمی‌دانم چرا هر بار به من نگاه می‌کند در خیالم به این باور دارم که به لبانم چشم دوخته است، او بل‌هوس و مرد است و هر کرده از او بر خواهد آمد

اما ای دختر دیوانه شده از این همه درد او همان برادری است که در ازای بریده شدن ذره‌ای از پوست ران تو ساعت‌ها گریه کرد، اشک ریخت و فریاد زد، او همان کودک دیرترها است، همان که هیچ از شهوت نمی‌دانست و به ناگاه، بازی میانتان کم شد، همان که نمی‌دانست و به ناگاه از جمع دختران دور شد، او تنها ماند و شمایان به درون چادرها رفتید و حال به فاصله‌ی اقیانوسی میانتان دوری است،

هیچ به نزدیکی هم ندارید و هیچ در برابرتان نیست و باید که از او هر بار دورتر و دورتر شوی هیچ از او باقی نگذاری و به خلوت و تنهایی خود منزل کنی

ای درد جانکاه ای برون آور افکار مانده در ذهن دردمندم، حال و هوای تحمل او را دیگر ندارم، آن دخترخاله‌ای که فرزند همان زن عاقله است، او که در دنیای آنان دیوانه و مریض شده و حال در این دیوانگی سرگردان است نمی‌داند چه کند، اما حال و هوای هم سخن شدن با او را هم ندارم، باز آمده تا برایم از روزگارش ناله سر دهد، از شوهری بگوید که او را به هیچ در دنیا انگاشته است

از مردی بگوید که دوست دارد او را به مانند خواهرش تصویر کند، به مانند آن دگر دخترخاله‌ام، آن خواهر که سیمای بهتری داشته، لباس‌های فراخ‌تری به تن کرده، بر لبانش از آن رنگ جادو کشیده و چشمانش را خمار به مردان می‌گشاید و حال این آن شوهری است که موهای بسته او را بر سیمای این زن فرتوت تصویر می‌کند

حال و هوای ناله‌هایت نیست، باز می‌خواهی فغان کنی، باز لابه سر دهی که آری اینان مرا فرتوت کردند، اینان از زنانگی به من هرزگی خواندند و من در این مرداب غرق شدم، هیچ بر خود و آلایشم نگذاشتم و اینگونه در عنفوان جوانی به میان پیری منزل کرده‌ام،

حق آن مرد است، همان مرد بل‌هوس که تصویر زیبایی را در وجود خواهرم ببیند، او را ببیند که چه سیمای زنده و تازه‌ای دارد، آخر او که گوشش بدهکار لاطائلات اینان نبود، او که خود را به دوردست‌تری رساند و بیشتر رفت، او که در مقابل اینان ایستاد و برای خود دنیایی در برابر اینان تصویر کرد

هر چه اینان گفتند را برعکس عمل کرد، اگر گفتند باید عفت و حیا داشت، بی‌عفت و بی‌حیا شد، اگر گفتند باید در برابر مردان خود را پوشاند، او خویشتن را نمایان کرد، او به نظم اینان یاغی شد اما آن کرد که تنها برابر اینان باشد و اینگونه شد که حال اگر شوهر خواهرش به او نظر بیفکند با عشوه و ناز جوابش خواهد داد، خود را برایش عور خواهد کرد

اما ای دختر زن عاقله، آیا تمام دانسته‌ها و حکم‌هایت در باب آن خواهر در خانه مانده به مانند من و برادرم است، آیا آن خواهر هم باری لباس زیرش را عوض کرد، آیا به خود عطر زد و رنگ جادویی به لبانش مالید و این‌ها همه بدل به هرزگی‌های او شد

ای دختر زن عاقله به جان خودت هیچ توانم نیست تا به ناله‌هایت گوش فرا دهم، به جانت دیگر توان همدردی با تو را نخواهم داشت که خود در اعماقی به تنگ آمده‌ام، هر چه تو بر آن خواهر حکم خوانده‌ای من هم بر برادرم خوانده‌ام، نه بر او که بر تمام مردها، بر تمام زن‌ها، اینان به ما آموختند تا همگان را قضاوت کنیم و به آخرش همه‌ی زنان به هرزگی اسیر مانند و مردان بل‌هوس در پی زشتی و رذالت دست و پا زنند، من هم خود به اندازه‌ی تو و چه بسا بیشتر به این اعماق تاریک وامانده‌ام

پس از من توقع هم‌دردی نداشته باش و به حال خودم رهایم کن

اما ای دختر زن عاقله با آمدنت باز هم به دریای افکار مرا حصر کردی و به این تنگنا وانهادی

باز هم باید به دوردست‌ها واماند که همه‌ی زندگی حال من به همان دریای گذشته غرق شده است، باید کسی بر می‌خواست و آن گذشته‌ی غرق شده را نجات می‌داد، نجاتش را نمی‌خواهم اما ای یاران یکی مرا دریابد آن گذشته را برایم بجوید تا او را به خاک بسپارم، شاید جنازه‌ی در خاک مانده‌ی آن گذشته‌ی پر درد مرا رها کرد و گذاشت تا لحظه‌ای به جهان حال و اگر هم رخصت داد به آینده نظر بیفکنم

مادر عاقله‌ات بود، خودت هم بودی، پدر و مادر و برادرم هم بودند و پدرت هم در گوشه‌ای نشسته بود،

ای وای که این دختر کوچک هیچ از دنیا نمی‌دانست هیچ نمی‌دانست و هیچ کس به پیش نیامد تا ذره‌ای برای او از زندگی بخواند، هیچ کس نیامد و همه او را به تنهایی رها کردند،

درد به جانش لانه کرد، آرام جان کوچکش را در نوردید و به پیش رفت، زیر شکمش درد داشت، به خود آرام پیچید و در چشم بر هم زدنی تمام شرمگاه و عورتش پر خون شد

به جان نحیفش نگاه کرد،

بارالها، این چه دردی است، آیا من خواهم مرد؟

آیا این پایان زندگی من است؟

آیا این خون به زمین ریخته به معنای مرگ جان من است؟

بارالها می‌ترسم

چه دردمند و چه بیچاره به پیش آمدم به میانتان منزل کردم و با چشمان گریان فریاد زدم

من دارم می‌میرم، از بدنم خون می‌ریزد

چهره‌های همه در برابر دیدگانم است، حتی ثانیه‌ای آن نگاه‌ها رهایم نمی‌کند، نگاه‌های مادرت نگاه‌های محبوب خاتون

گویی باز هم زشتی از من سر زده است، این جان پر گناه دوباره مرتکب گناهی شده است و حال بذر این هرزگی به جانم نشسته است، باید بنشینند و به فردایی در دوردست‌ها هرزه‌ی بر آمده را بینند

چگونه با نگاه‌های دنباله‌دارشان به جانم فهماندند که هرزه شده‌ام، چه بی ابرویی هستم و چگونه ابروی آنان را به باد داده‌ام،

چشمان دوخته بر زمین پدرم به من فهماند که این بی‌عفتی و خار کردن او است، او دوست داشت تا زمین دهان باز کند و او را به کام مرگ ببلعد تا اینگونه خار و خفیف نباشد،

او دارای دختری است که حال هرزگی و نجاستش را به مرض عموم نشان داده است،

تنها امیر بود که اشک در چشمانش جمع شد تنها او بود که خواست گریه کند که خواست مرا به آغوش کشد، تنها او بود که خون ریخته به زمین مرا دید و دلش آتش گرفت، اما چشم غره‌ای از محبوب خاتون کافی بود تا او به جایش بنشیند و آرام بگیرد

تو هم بودی و می‌دانم که خاطره‌ی خود را دوره می‌کردی با خود درد خود را می‌خواندی و پدرت با لبخند محوی به لبانش به وجود من ریشخند زد، به جان پدر دردمند بیچاره‌ام هم ریشخند زد، بعد از آن به ریش نداشته‌ی محبوب خاتون هم ریشخند زد و سر آخر به همسر خود گفت:

ببین جماعت هم خونت را چگونه خونشان به زمین می‌ریزد و ما را به بی‌عفتی می‌رسانند،

محبوب برخاست و به سویم آمد، آن دست سنگینش را بر جانم لمس کردم، چگونه از پشت مرا گرفت و به سوی اتاق برد، برد و من را به درون اتاقم نشاند و گفت:

از این ماه هر بار اینگونه خواهی شد، باید جلوی نجاست را بگیری و مگذاری تا تمام دنیایمان را نجس کند،

 بعد از آن بود که از آن شی شیطانی به من داد تا در برابر عورتم بگذارم و راه خون را بگیرم، دخترکی تنها و بیچاره، در تنهایی خود به هرزه شدنش چشم دوخت، به خون ریخته از او بر زمین به پاک کردن و شستن تنش،

به نگاه‌های دنباله‌دار همگان نظر افکند و دانست که چگونه هرزه شده است، وا مصیبتا چه دردمندانه شی شیطانی را در برابر عورت خونینم گذاشتم و به امر محبوب باید چندی دگر در برابر دیدگان همگان ظاهر می‌شدم، آمدم، آرام به گوشه‌ای نشستم و دوباره همه‌ی نگاه‌ها را به جانم خریدم،

درد بر جانم لانه کرد همه‌ی وجودم را در نوردید درست مثل امروز اما این درد، تنها درد عورت خونین نبود، تنها درد سر و درد دلم نبود که می‌سوختم، از نجس خوانده شدن از وارد دنیای هرزگان شدن، از پوشانده شدن، از به پستو رفتن، از این نگاه‌های معنی‌دار، از پدری که کمرش شکسته شده بود و داشت به لبخندهای باجناغش با شرمساری پاسخ می‌گفت، از مادری که از داشتنم به خود لعن و نفرین می‌فرستاد،

اگر به فردایی پستان‌هایم بزرگ می‌شد، باید از خود باز هم بیزاری می‌جستم، این جسم ننگین و شرمناک در آمده تا مرا رسوای خاص و عام کند، اگر پستان‌هایم هر روز رشد می‌کرد و بزرگ‌تر می‌شد به من می‌فهماند که تو تا چندی دیگر اگر خود را محفوظ نداری هرزه خواهی شد،

باز هم محبوب خاتونی بود که پارچه‌ای بریده شده برای محفوظ داشتن پستان‌ها را به رویم انداخت، چیزی نگفت اما می‌دانستم که می‌گوید:

ای مایه‌ی ننگ، ای هرزه تن، جسم ننگین و شرمگاهت را بپوشان تا مردان بل‌هوس به تو تحریک نشوند، به نزدیک آن امیر هم نرو که او به زشتی تو کشیده شود

هر بار به هر جا که منزل کردم به تنهایی و در خلوت برایم خواندند که تو هرزه‌ای بیش نیستی و باز هم به منظر بیشمارانی در خواهی آمد که به تو چشم بدوزند و نجاست بر زمین ریخته‌ات را به تمسخر و بیچارگی و شرم و اندوه نظاره کنند، تو زنی و هرزه‌ای پس خود را بپوشان تا بیگانگان از هستی تو مطلع نشوند که هرزگان جایی به دنیا ندارند

ای کاش کسی آرام به گوشم از دوردست‌تری می‌خواند و برایم می‌گفت که روزی اینگونه خواهم شد، شاید با دانستنش اینگونه خار و خفیف نمی‌شدم و اینگونه در حالی که به چشمان دردمند تو چشم دوخته‌ام بی‌عصمت و عفت نبودم و در این درد غوطه نمی‌خوردم

باز هم صدای پای محبوب را می‌شنوم، باز می‌آید اینبار چه می‌خواهد شاید باز شی شیطانی برایم آورده است، شاید اینبار آمده تا پارچه‌ای به دستم دهد تا شرمگاه دیگری از بدنم را بپوشانم و شاید هر بار چیز تازه‌ای بگوید هر چه بگوید به بطنش یک چیز نهفته است

تو هرزه‌ای و باید این هرزگی از وجود و جانت را بپوشانی و از دیگران دریغ کنی، اما جهان وجودم فریادی می‌خواهد به بلندای تمام دردها و انجاس و هرزه خوانده شدنم، در برابر همه‌ی این رنج‌ها فریاد می‌خواهم، شاید برخاستم در روزی به پشت بام رفتم و عور در برابر دیدگان همه‌ی جانداران فریاد زدم:

این تن عور من است، نه شرم است نه مایه‌‌ی هرزگی، این تنها جان من است، بخشی از وجود من است، ببینید و فراتر از آن هم در من دریابید که همه‌ی دنیای من و شما در همین آلت و عورت نهفته نیست، بیایید تا بار دیگر فراتر از تمام این حصارها با هم بنگریم و جهان را ببینیم و دوباره و از نو سرآغازش کنیم، شاید باری در دوردست‌ها با تن عور و وجود دردمندم، در حالی که نجس بودم و خون از عورتم بر زمینم می‌ریخت به آسمان رفتم و با کسی در دوردست‌ها هم به نظاره نشستم تا شاید او چیزی از حرف‌هایم فهمید و اینان را دگرگون کرد

جهان بدان که تمام جانم فریاد است، فریاد می‌خواهم، فریادی به بلندای تمام دردهایم، پس بنشین و نظاره کن که روزی به آسمان خواهم رفت و فریادم را به گوش همه‌ی جهانیان خواهم رساند و این خرقه‌ی ننگین را از تن برخواهم کند.

7 1

پخش صوتی

پخش تصویری

پخش از اسپاتیفای

پخش از یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.