در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
عنوان : صاحبان
کتاب : سبوعیت
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 22:15
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
دامپزشکی سلامت مطابق هر روز در ساعتی معین شروع به کار خود کرد و پذیرای بیماران بسیار بود و دکتر اصلی این دامپزشکی، دکتر کامران بعد از صرف صبحانه در اتاق کارش آماده خدمترسانی به حیوانات بیمار بود
کامران از همان ابتدای کودکی علاقهی بسیاری به پزشکی داشت و از آن دسته کودکانی بود که در برابر پرسش کلیشهای آیندهی شغلی به سرعت پیشهی پزشکی را برمیگزید، او میخواست پزشک باشد در آینده و با بالا رفتن سنش بر این تصمیم استوارتر شد، شاید در آن دوران کودکی و با توجه به تعالیم کمتری که دیده بود پزشکی برایش یکسان با دامپزشکی بود و بیشتر از هر چیز در تعقیب کمک به دیگران تا این حد علاقه به این حرفه داشت، اما بیشک تعالیم سایرین در مصمم شدن او در این تصمیم نقش به سزایی بازی کرد،
دیدن جایگاه اجتماعی و ثروت سرشار پزشکان در آب و خاکی که او را پرورانده بود او را بر این تصمیم مستحکمتر کرد و تعالیم یک به یک در جان او رسوخ کرد و تصمیم گرفت تا جراح مغز انسانها باشد،
هر روز بر این تصمیم پا فشاری بیشتری میکرد و هر روز در کنار احساس قلبی و حس کمک به دیگران دلایل بیشمار برای این پیشه و آیندهی شغلی خود میجست، این علاقه او را به جایی رساند تا در آزمون سرنوشتساز شرکت کند و خود را برای دستیابی به این حرفه به بوتهی آزمون بگذارد، اما شرایط با او همراهی نکرد، او را بدان جایی که هدف برگزیده بود نرساند و چند اشتباه و کم کاری باعث شد تا او به دامپزشکی روی بیاورد
اولویتها در برابر واقعیات قرار گرفت و او راضی به دامپزشکی شد، در آن ابتدای راه از این واقعه به سختی ناراحت بود، دوست نداشت تا طبابت انسانها را به کناری نهد و از مقام و منزلتی که در آینده قرار به تصاحب داشت دوری گزیند، میخواست همتای دیگر جراحان کشورش به عرش لانه گزیند و بر دیگران فرمانروایی کند
او به خوبی میدانست که در خاک او با توجه به تعالیم و ارزشهای ساخته جایگاه دامپزشکی دون با جراح مغز و اعصاب قابل قیاس نیست اما شرایط جبر او را وادار کرد تا به همان کم از نظرش قناعت کند و خود را با همان احساسات کودکی آرام کند
مدام به خود گفت:
تو باز هم به دیگران کمک خواهی کرد، تو میتوانی عاملی برای دور ماندن دیگران از عذاب و ظلم باشی
اما بلافاصله بعد از گفتن چنین سخنانی در پاسخ به خود میگفت
این دیگران چه کسانی خواهند بود؟
آیا آنان همتای انسانها ارزش خواهند داشت؟
آیا نجات جان آنان همتای نجات جان انسان است؟
بیشک ارزشهای هجوم آورده از اطرافیان، ارزشهای غالب و اکثریت او را به دور ماندن وا میداشت و در برابر او فریاد میزد:
اینان موجوداتی بی ارزش و نجات دهندهی آنان نیز بی ارزش است،
آن پزشک تاج بر سر و نشسته بر تخت فرمانروایی که جان اشرف مخلوقات را از درد و رنج مصون داشته به کامران نیشخندی میزد و برایش میخواند:
ما از والانشینان و بر والانشینان رحم کردهایم، شما را چه کار با تخت و تاج پادشاهان
کامران باید که به دوران کودکیاش رجوع میکرد، باید که به بوم سپید در برابر چنگ میزد، باید خود را به همان دوران دور از باورها میرساند، باورهایی که دیگران به قدرت به او خورانده بودند و این تنها راه نجات برای او بود
پس کامران از آنچه بر او خواندند دور شد، آنچه بر او تحمیل کردند را به جبر نپذیرفت و با آنچه در برابر بود به طغیان پاسخ گفت
چه روزهای بسیار که کامران مدام در برابر آینه برای خود خواند:
تو جان دیگران را دریافتهای
تو به آنان که در رنج ماندهاند جان ارزانی دادهای
تو برای دیگران ناجی و نجات دهنده لقب گرفتهای
آری مدام مجادلات به برابرش میآمد، آن صدای دنبالهدار، آن جراح مغز و اعصاب موفق و لبخندهای کریهش او را به خود و دنیای واقع فرا میخواند، واقعیت که آمده بود تا هر چه حقیقت است را به سخره بکشد، از میان بردارد و آنچه دیگران به واسطهی قدرت خواندهاند را حقیقت و واقعیت تلقی کند
کامران صبحانهاش را کامل خورده بود که یکی از همکاران او را با اتفاقات روز و در پیش رو آشنا کرد
آقای دکتر، امروز زمان جراحی گرفتهاند،
کامران به میان حرف همکار دوید و از او پرسید:
در چه زمینهای است؟
همکار صدایش را صاف کرد و گفت:
عمل زیبایی،
صاحب دوبرمنی تصمیم دارد دم حیوان را قطع کند، مردم چه پولهایی دارند
کامران ذرهای عقب نشست و شوکه شد، او میدانست که بیشمارانی حیوانات خود را اینگونه جراحی میکنند و شنیده بود که بسیاری از دامپزشکان چنین عملی را قبول میکنند، اما تا کنون پس از فارغالتحصیلی با چنین پدیدهای روبرو نشده بود، کسی از او چنین خواستهای نداشت و همواره چنین موضوعاتی را دور از واقع میدید، مدام در برابر شنیدن چنین موضوعاتی تلاش میکرد تا حقیقت و واقعیت را در هم بیامیزد و با کتمان هر چه در پیش است امر تازهای را پدید آورد، اما امروز واقعیت در برابرش بود، از او خواسته بودند تا حیواناتی را مثله کند
نگاهی به همکار انداخت جملات او را تکرار کرد، مدام جملهی انتهایی او در ذهنش تداعی میشد، مردم چه پولهایی دارند
جمله مدام تکرار میشد و کامران به همکارش چشم دوخته بود، این تفکرات مداوم او را از دنیای واقع پیرامونش قدری دور کرده بود از این رو شاید نگاه طعنهآمیزی به همکار انداخته و این نگاه را به او دوخته بود که با واکنش همکار و بیرون رفتن ناگهانی او روبرو شد، اما کامران بیش از اینها به دنیای افکارش غوطه میخورد، بیشتر از اینها در افکارش غرق بود تا رفتن همکار را متوجه شود،
مردم چه پولهایی دارند
چه مقدار پول تا چه حد هزینه خواهند کرد؟
زمانی که داشت این پرسش را از خود میپرسید دوباره جراح مغز را در برابر دیدگان دید که با نیشخندی گفت:
شاید یک دهم آنچه برای هزینهی مغز انسانی بپردازند به تو نیز بدهند
کامران با این قیاس و تحقیر دوبارهاش بیشتر عصبانی شد و باز دوران کودکی و آن احساسهای غریبانه و دور او را در آغوش کشید باید به آنان پناه میبرد، باید برای خویش آغوشی به مهر میجست تا از آنچه زخم زبان آنان بود دور شود،
با چه رویی از من میخواهند که حیوانی را قطع عضو کنم؟
اینان چه در سر پروراندهاند که چنین خواستههای بیشرمانهای میکنند؟
چگونه توانستهاند به خود جرأت دهند و حیوانی را از حق طبیعی زیستن دور کنند، به امیال خود آنچه آزادی است را نقض کنند؟
دکتر جراح مغز با نگاهی عاقل اندر سفیهانِ به کامران گفت:
احمق همین شانس اندک را هم از خود دور مکن، با همین حماقتها خود را به این دالان نمور و دور از موفقیت انداختهای
کامران در کلنجار با خویش به دستمزد فکر کرد به این نابرابری و عدالت خدشهدار شده و بلافاصله باز به کودک درونش تلنگری زد تا پاسخ بگوید تا خاموش نماند و در برابر گستاخی این دیو رویان بپاخیزد
کامران کوچک و دوربازان که جان را به سلامت میخواست نعره کنان فریاد زد:
جان به سلامت باد، ما آمده تا جان را دریابیم، آمده تا در برابر ناملایمات آنچه جان است را محفوظ بداریم، تیغمان برای درمان است و نه مثله کردن
دکتر جراح بادی به غبغب انداخت و با نگاهی از سر تمسخر گفت:
آری شما برای وصل آمدهاید و ما همه چیز را قطع کردهایم، واصلان دریابید که نان شب در وصول شما است
کامران از جای برخاست تا کنون دچار چنین کلنجاری نشده بود، او همواره در افکارش با مرد جراح دست به گریبان میشد، لیک هیچگاه تا این اندازه به خود جسارت حضور نمیداد و این مجادلات اینگونه طولانی نمیشد، فرای این او هیچگاه شرف حضور نیافته بود تا در محضر دکتر دانا بنشیند و از او آنچه تعلیم است را بپذیرید، حال او کامران را به محضر پذیرفته تا به او پند و اندرز دهد، کامران عصبیتر از پیش بر خود لعن فرستاد که این مجادلات او را به جنون خواهد کشید، آری او را مجنون خواهد کرد، اگر دیگری او را در این اوصاف خلسه و خلأ دریابد چه در باب او قضاوت خواهد کرد؟
لیوان آبی برداشت و یک نفس همه را قورت داد، بعد با صدایی مصمم و از سر قدرت گفت:
این عمل را انجام خواهم داد و به این جنون خاتمه خواهم بخشید.
مراسم در شرف آغاز بود، هر آنچه لازم بود را مهیا کردند تا کامران عمل زیبایی به دستور صاحبان را انجام دهد و کامران مصممتر از همیشه آنچه بر او امر آمده بود را به جان پذیرفت و به اتاق مورد نظر رفت
جکس، سیاه رنگ بود، عضلانی و قدرتمند، نگاه نافذی داشت و حال بر روی تختی که برای او در نظر گرفته بودند آرام نشسته بود،
جکس این محیط را میشناخت، میدانست که برای درمان او را بدینجا آوردهاند تا کنون چندین بار سر از دامپزشکی در آورده بود، واکسنهای جلوگیری از بیماری، قرصهای انگلزدایی، چکاب و باری که بیمار شده بود، بیماری خطرناکی نبود، اما کامران او را از درد رهایی بخشیده بود و از این رو جکس اعتماد کاملی به دامپزشک داشت
مطابق معمول کامران بعد از دیدن بیمار دستی از روی نوازش بر سر و صورت او کشید، جکس با همان نگاه نافذ چشم بر چشمان دکتر دوخت و ناگاه با گره خوردن آن نگاهها کودکی کامران فریاد زنان گفت:
او را مثله نخواهی کرد، تو اینگونه دیوانه نخواهی بود
کامران به چشم جکس چشم دوخته بود و با خود کلنجار میرفت، دوست نداشت دیگر صدای آن کودک حراف را بشنود، دوست نداشت دوباره به آن مجادلهی کور روان شود، دوست نداشت انگشتنمای شهر باشد،
دوست داشت همتای دیگران در واقعیت به قدرت اکثریت حل شود، از آنان شود و یکسان به مانند دیگران به آنچه باد و آب به راه بردهاند هموار شود اما کودک مجالی نمیداد، او از آنچه دستار بود گریخته بود، هر چه زنجیر طناب برای بندش گرد آوردند را از میان برد و به میان چشمهای جکس لانه کرد فریاد زد:
دکتر بنگر، ببین، تو دکتری و برای التیام آمدهای، آمدهای تا رنج را از آنان دور کنی، میخواهی جلاد آنان باشی؟
آیا میتوان تصویری از پزشکی داد که به قطع کردن و بریدن و مثله کردن به درمان فرا خوانده شده است؟
آیا تا کنون دیدهای کسی را در این پستیها غوطه بخورد؟
دکتر جراح مغز گلویش را صاف کرد و با حالتی که به سخنرانان میمانست از جایش برخاست و خواند:
کامران، دوست من، ذهن خود را در اختیار این کودک یاغی مگذار، او آمده تا آنچه نظم است را از میان ببرد،
او آمده تا آنچه همگان ساختهاند را نابود کند، نباید در برابر آنچه واقعیت، آنچه اکثریت فریاد میزنند، آنچه از واقعیت به حقیقت و از حقیقت به واقعیت بدل شده ایستاد، میدانی مفهوم این ایستادگی چیست؟
کامران چند بار زیر لب گفت:
انتحار، انتحار انتحار
همکار در کنار کامران که از آشفتگی او با خبر شده بود، کامران را هدایت به سوی اتاقش کرد، کامران برای بازتوانی نیرو به اتاقش رفت و زمان عمل را کمی عقب انداختند اما کودک و جراح دست از سر او برنمیداشتند، مدام در مجادله او را به میدان میطلبیدند، گاه کودک فریاد میزد و گاه جراح به خشم میآمد، گاه جراح ساکت میشد و گاه کودک روزه سکوت میگرفت، اما مجادلهی آنان تمامی نداشت،
بسیار از سخنان آنان برون تراوید و به لبان کامران شکفت
ما در ازای پول بیماران را درمان میکنیم
اگر بیماری پول کافی نداشته باشد او را درمان نخواهیم کرد
بیماران وسیلهای برای امرار معاش ما هستند
ما آمده تا جان را دریابیم، آمده تا مرهم آنان باشیم
ما آمده تا در برابر دردها ایستادگی کنیم، ما را چون تاجران نخوانید
اگر این عمل را نپذیری انگشتنما خواهی شد، تو با توهین به دیگران از جایگاهت رانده خواهی شد، این جایگاه نیمبند را نیز از دست خواهی داد، دوست داری مردمان تو را به نام دامپزشک دیوانه خطاب کنند؟
این عمل معمول و ساده است، برخیز و تیغ به دست بگیر آن دم بی مصرف را قطع کن، آن سودی نخواهد داشت، آری بیسود و بیمعنا است، اگر دم نداشته باشد چه خواهد شد، اما اگر تو عمل نکنی تو را دیوانه خواهند دید کسی که در برابر ارزشی همگانی ایستاده است،
کامران از جای برخاست و به اتاق جکس رفت، بی آنکه کسی بداند خود را به بالای سر او رسانده بود، به چشمانش چشم دوخت دستانش را به دست گرفت و آنگاه بود که دنیایی در چشمان جکس تصویر شد، او دید بسیار دید و مدام جکس با همان صدای نخراشیده برایش خواند:
صاحبان
او دید که کودکی خود را آویزان حیوانی کرده است، دید چگونه در جبر او را به آزار واداشته است، دید که او را اسبابی برای تفریح ساخته است، او دید و جکس خواند
صاحبان
دید آنها را که خود را صاحبان خواندهاند به میادینی برای خرید و فروش جان میروند، آنان میروند تا به جرعهای قدرت از خویشتن صاحب شوند، گاه آنان را به جنگ در آویزند، گاه اسباب بازی کودکان بسازند، گاه مالکانه هر چه با آنان خواستند بکنند، گاه بی غذا آنان را رها کنند گاه آنان را در منجلابی از جهل خود وانهند و در خموشی بگذارند، گاه آزار دهند، گاه درد ببخشند، گاه مالکانه فریاد سر دهند، به بند بکشند آزادی را قبضه کنند، کتک بزنند دیوانگی کنند و صاحب خوانده شوند
جکس دوباره خواند:
صاحبان
کامران دوباره دید، دید که چگونه آنان را در بند جنون خود واگذاشتهاند دید که چگونه آنان را برای تفرج به بند کشیدهاند، دید که چگونه آنگاه که بزرگ شدند آنان را رها کردند، آنگاه که تعلیم زیستن به دورها را نداشتند آنها را به دورها تبعید کردند، دید که اگر بیمار شدند آنان را در درد رها کردند، دید که آنان را چگونه به رنج وا نهادند و در تنهایی به مرگ خواندند، دید که چگونه به آنچه درد عام بود آنان را گرفتار دیدند و به طبل رسوایی از رهایی خویش کوفتند، کامران بسیار دید و این بار جکس چیزی نگفت و کامران خواند
صاحبان
صاحبان او را دوره کردند، همه آمده بودند آنان که در میادین خرید و فروش خود را صاحب دانسته بودند، آنان که خریدار و فروشنده لقب گرفتند، آن کودکی که اسباببازیاش را کشته بود، او که صاحبانِ او را خفه کرد، او که بعد از بزرگ شدن سگی را در خیابان رها کرد تا بی دانستن آنچه زندگی نام دارد در تنهایی و درد جان بکند، همه بودند همهی دیوانگان جمع شدند و کامران را دوره کردند، آنان به کامران خواندند تا از آنان باشد
جراح لبخند میزد، کامران را با چشمکی فرا خواند، خودش هم در میان آنان بود، او خود را صاحب میخواند، فریاد میزد،
من صاحب همسرم هستم
من صاحب فرزندم هستم
من صاحب دیگر جراحان هستم
من صاحب مملکتم هستم
من صاحب…
کامران دید که جراح صاحب در حال بریدن گوش سگی است، او میبرد، سگ فریاد میزند و جراح با چاقوی خونین در دست، قهقهه کنان به کامران میگوید بیا و با این خون ریخته خود را طاهر کن، بیا خود را به هم قطارانت برسان، بیا و در این وادی که برای تو ساخته شده است جایگاهی کسب کن
صاحبان در برابر کامران جمع شده بودند و تیغ را آرام آرام با هر چه خون در بر بود به او دادند، گفتند این تیغ را بگیر و از ما باش
کامران و کودکش که حال به هم دوخته و از هم بودند از آنان دور شدند و ذرهای عقب نشستند اما تعقیبکنندگان باز به دنبال آنان آمدند و این بار فریاد زنان گفتند
بیا و تیغ را برگیر، بیا و از جماعت باش، به همرنگی آنچه رنگ ما است در آمده پادشاهی خواهی کرد، جراح برخاست و تاج از سر برداشت آن را رو به کامران گرفت و اینگونه خواند:
تو را صاحب خواهم خواند، تو را به آنچه جایگاه قدسی است خواهم کشاند و تو را صاحب بر همهی صاحبان لقب خواهم داد، کافی است تیغ را برگیری و از ما شوی
کامران به تیغ دست نزد و کودک درونش تیغ را برگرفت، آنگاه به سرعت دوید او رفت و کامران در تعقیبش ادامه داد، مدام فریاد میزد و به پیش میرفت، همه کامران را دیدند که فریاد کنان در حالی که چاقویی را به درون سطل زباله انداخته و سگی سیاه رنگ را به آغوش کشیده از مهلکه و دامپزشکی سلامت دور میشود، همه کامران را دیدند و فریادهایش را شنیدند
کامران مدام فریاد میزد:
ما صاحب هیچ نیستیم،
ما صاحب نیستیم
ما از صاحبان نیستیم
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.