Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

داستان کوتاه صوتی تسلیم

راهی برای دریافت، تماشا و شنیدن داستان کوتاه صوتی تسلیم اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم داستان کوتاه صوتی تسلیم در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات داستان کوتاه صوتی تسلیم

عنوان : تسلیم

کتاب : سبوعیت

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 29:42

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن داستان کوتاه تسلیم

شهری به محاصره در آمده است.

دور تا دور شهر را سربازان آزموده‌ای فرا گرفته‌اند که برای دریدن سالیان آموخته‌اند، آنان را بارور کردند در راه سلاخی آدمیان، در این سبوعیت و دیوانگی

از دوردستی صدایی در آسمان‌ها به گوش می‌رسید

در راه من جهاد کنید، کافران را به خاری بکشید و اموال آنان را مالک شوید

صدا در آسمان می‌پیچید و به گوش سربازان می‌رسید،

مردی از میان آنان برخاست، او امیر اینان بود، با کلاه‌خودی به سر شمشیری در دست به پیش آمد و رو به جماعت این‌گونه خواند

پیروزی از آن ما است، شما سربازان خدا آمده‌اید تا دین پاک خداوندی را به جای جای جهان نشر دهید، باید که کافران را به تسلیم وادارید و امروز روز پیروزی ما است

از هیچ نهراسید که خداوند با ما است،

مردان فریاد زدند خداوند با ما است و خدا به نزدیک آنان بود، با آنان بود، به آنان فرمان می‌داد، آنان را دریافته بود و مداوم بر آنان امرهایش را فرا می‌خواند، چندی پیش او در کنار یکی از مردان همین عشیره به مباحثه نشست، بر او خواند که باید دنیا را از کافران پاک سازی یگانه دین خداوندی را بر زمین جاری کنی و آدمیان را از عقوبت سخت پروردگار آگاه کنی

خدا با آنان و در نزدیک آنان بود، با آنان به زبان مادری‌شان سخن می‌گفت، آنان را راهکارهای بسیار فرا می‌داد تا دیگران را بدرند و تسلیم بودن در برابر خدا را اصل جهان کنند،

دیوارهای شهر و این حصار امن همه‌ی آنان را می‌دید، او دید که چگونه در ساعتی معین یکی از آنان با صدای بلند همه را به عبادت و تسلیم در برابر خدا فرا خوانده است و دید که چگونه جماعت در برابر بزرگی خدا به خاک افتادند و او را پرستیدند،

او دل شهر را دید، دید چگونه مردمان به ترس افتاده‌اند، با وحشت به روزگار در پیش می‌نگرند، کسی به بالای دیوار رفته است، تعداد بیشمار آنان را دیده و فریاد کنان به جماعت در شهر می‌خواند

آنان تا دندان مسلح‌اند، انواع ابزار جنگی را به خدمت گرفته‌اند، سربازانی بزرگ جثه و تنومند، با فریادهایی گوش‌خراش به فرمان امیر خود فریاد می‌زنند و شمشیر را به آسمان می‌برند، مدام نام خدا را به زبان جاری کرده و بزرگی او را می‌ستایند، آنان هم قسم شده که یا ما را به دین خود بگرایند و یا خونمان را به زمین بریزند، خدا این‌گونه آنان را فرموده است

کسی از مردمان شهر خواند، آنان به قدرت ایمان این‌گونه یک صدا شده‌اند، آنان به این ایمان مستحکم یکپارچه شده‌اند و این ارتش، ارتش ایمان آنان است

مردمان سخت به خود می‌لرزیدند، نفس‌ها در سینه حبس شده بود، کسی را یارای سخن گفتن نبود، مدام تصاویری که در این دوران از آنان نقل شده بود را دوره می‌کردند، می‌دانستند که آنان سرها را با خیالی آسوده و در راه خدا می‌درند، رحمی در دلشان نیست که این امر را از قوایی در آسمان جسته‌اند، کسی از آنان خوانده بود که آنان همه چیز مردمان مغلوب را از آن خود می‌دانند و این حقی است که خدای در آسمان برای آنان قائل شده است از این رو بود که مردی دختر هشت ساله‌اش را به تن گرفت، او را به خود نزدیک کرد و محکم به خود فشرد، اشک در چشمانش بود به سرنوشت او می‌نگریست و صدای فریادش به آسمان می‌رفت در همین میان تسلیم شدگان از عبادت فائق آمدند و امیر برایشان این‌گونه خواند:

این جنگ قدسی ما است، هر چه در میدان جنگ به دست آوردید از آن شما است، از زنان تا اسیران، از مال تا جواهرات این‌ها ارزانی خدا به قوم منتخب خود است، هر چه می‌خواهید از جلال جهان از آن شما است که با جلال جهانیان با ما است

سربازان فریاد زدند

خدا با ما است

امیر ادامه داد:

آری خدا با ما است، از مرگ نهراسید که مرگ زندگی دوباره‌ی مجاهدان است، آنان همواره به نزد خدای آسمان‌ها روزی خواهند خورد و با او خواهند بود، اگر در میدان جنگ کشته شوید اجرتان بیشتر است، هر چه از لذات که بخواهید در جهان دیگر از آن شما است

مردان جنگی که چندی از همسرانشان دور مانده بودند با ولع به تصاویر حوریان چشم دوختند، مردی از علمای دین چند روز پیش آنان را به تصویری مصور در خیال به حوریان نمایید، حوریان را دیدند که از آنان کام می‌گرفتند، کسی از سربازان نتوانست که خود را در آن خیال نگاه دارد و فریاد کنان رو به امیر گفت:

آیا از زنان آنان نیز ما را نصیبی خواهد بود

امیر با قاطعیت خواند:

زنان آنان حلال بر شما خواهند بود، شما سربازان خدا و خدا با شما است

سرباز تصویری از جنگ در برابر داشت که باید آن را زنده می‌خواند او می‌خواست از جهانیان کام بگیرد، می‌خواست زیباترین زنان آنان را مالک شود و در خیال خود به پیش رفت، بر دشمنان تاخت تا آنان را از میان برد و در دل یکی از آن خانه‌های ویران شده زنی را جست که همتایش در میان صحرای آنان نبود، او را به کنیزی پذیرفت و این‌گونه هر بار از او کام گرفت، دیگری در خیال به یاد حوریان آسمانی افتاد او خود را به شمشیر بران دشمنان سپرد تا به ورودش یکی از حوریان را به آغوش گیرد و دیگری خود را در تمنای بودن در معیشت خدا دید، او مستانه به شهادت چشم دوخت تا کمی دورتر در محضر خدا و اولیا باشد، تصویر بر تخت نشسته خود را در کمال می‌پرستید و هر بار بر آن نقش و نگاره‌ای می‌افزود، در کنار اولیایی معصوم که همه چیز جهان از آن آنان بود، او نبی را دیده بود، در کنار او زیسته بود و حال می‌خواست دوباره در کنار او به مانند آنچه دنیا از نعمات بودن در کنار او داده است را به او ببخشاید و دیگری در تمنای دیدن دوباره نبی اشک می‌ریخت، آنگاه که در سجود بود سیمای مانند ماه او را می‌دید و بر قرص نگاه او چشم دوخت و اشک ریخت، به اشک چشمانش پاهای سرور جهانیان را شست و هر بار در جنگ بی پروا به دل دشمنان رفت تا از شمشیرهای بران و تیغ تیز اندوخته‌ای کسب کند و به سوی سرور بشتابد،

هر کس در لشگر آنان در جستجوی تمنایی بود که او را به این جهان و یا جهان دیگری نزدیک کرد همه در این آرزو به دروازه‌های شهری چشم دوختند که دروازه‌های رسیدن آنان به آرزوهایشان بود

در برابرشان مردمانی که آرزویی نداشتند، آنان به ترس قناعت کردند، داستان‌ها را می‌شنیدند، لشگر خدا همه را از میان برداشته است، شهر پیشین را با خاک یکسان کرده و امیر آنجا را به دار آویخته است، همسرش را مالک شده و او را به عنوان کنیز به دیار خود فرستاده‌اند، شهر دیگری را در آتش سوزاندند و مردمان را زنده زنده به کام آتش سپردند، دیگر شهر را هر که در آن بود به تیغ تیز سپردند و همه را سلاخی کردند، گردن زدند و هیچ از آنان به میان نماند،

در جنگ، مغلوبان را اسیر خود کردند و فرمان رسید که کافران را به خاری بدرید و این‌گونه آنان را دریدند، چند هزار انسان سلاخی شد؟

نمی‌دانستند اما تصویر سر بریدگان در برابرشان به رقص می‌آمد، لشگر خدا با قساوت سرها را می‌درید در کنار هم می‌نشاند و با فرمان امیر ضربت شمشیر به سرها می‌رسید، دایره‌ای گرد از خون بر زمین می‌افتاد، نگاه به چشمانشان بود که هنوز همه جا را می‌دید و این‌گونه به پایان دیدند باز هم سر بریدن‌ها به جریان است، در صف‌هایی به برابر یکدیگر را می‌درند و تنها یک صدا در آسمان بلند بود که خداوند بزرگ است و گاه ندایی زمین و آسمان‌ها را در می‌نوردید که خداوند با ما است

فریادها به پشت دروازه‌های شهر ترس را به جان مردمان پیوند می‌زد و آسمان را می‌شکافت

خدا با ما است

ترس را فرو می‌دادند، وحشت را می‌بلعیدند و حذر را برون می‌کردند به هم چشم می‌دوختند و در نگاه یکدیگر سر بریده‌ی خود را دیدند، دیدند که چگونه زنانشان را مالک شدند، کودکانشان را به بردگی و کنیزی بردند و هر بار در چشم همشهری خود این درد را به نظاره نشستند، در میان همین وحشت‌ها بود که فرمانی از امیر جنگجویان به شهر رسید

مردمان خود را به تسلیم خداوند بزرگ زمین و آسمان‌ها در آورید که همه چیز از آن او است، ما شما را به دین یکتای خداوندی بشارت می‌دهیم تسلیم شوی و اسلام بیاورید، در برابر حق خداوندی نایستید که خدا با ما است

صدا در دل شهر می‌پیچید و مردمان در میان تنها حصار از امنیت دروازه‌ها و دیوارهای شهر سخن امیر جنگ را می‌شنیدند

اگر بر دین خود پایبند و طریقت ما را برنگزینید به تیغ شمشیر سپرده خواهید شد و جان و تن و ناموس و خاکتان از آن لشگریان خدا است

سربازان در پشت دیوارها فریاد زدند

خدا با ما است

اگر به صلح همت کنید و بر دین خود پا بفشارید تنها یک راه به پیش رویتان است، بندگی ما را بپذیرید و شهر را در اختیار ما نهید تا آنچه خدا فرموده است با آن کنیم، ما شمایان را به بردگی خواهیم پذیرفت و این‌گونه به باج و خراج در سال شما را زندگی عطا خواهیم کرد، نیک بنگرید که خدا با ما است،

سه راه امیر به مردمان شهر رسید و آنان دانستند که میان اسلام جزیه و مرگ باید راهی برگزینند

ترس میدان‌دار بود، بیشتریان به جزیه و بندگی راه می‌بردند و برخی تسلیم و اسلام آوردن را راه داشتند، کسی از برابری و دفاع حرفی به میان نیاورد و در میان جستن راهی از جزیه تا اسلام آوردن به مجادله نشستند، از امیر زمان خواستند و او آنان را رخصت داد

مجادلات در میان شهر حاکم بود همه به ترس از آنچه آنان گفتند راهی برگزیدند و به زندگی امید کردند تا حتی به بندگی باز هم زندگی کنند لیک برخی را سخنان دیگر در میان بود

کسی از مردمان شهر گفت، تسلیم کردنتان به معنای مرگ است، آنان شما را سلاخی خواهند کرد، بعد از آنکه شهر را به آنان تسلیم کنید، یک به یکتان را گردن خواهند زد و زن و فرزندانتان را به اسارت خواهند برد،

کسی حرفی برای گفتن نداشت، دیگری ادامه داد:

اینان شما را به بندگی خواهند برد و همه‌ی عمر رعایای آنان خواهید بود، هیچ از زندگی نصیبتان نخواهد شد که آنان زندگی را به شما ارزانی خواهند داد، برخیزید و از حق خود دفاع کنید

برخی به میدان آمدند و از آنچه در کمین آنان بود گفتند لیک کسی از آنان خاطر نداشت که این مصیبت تسلیم هزاری سال همه را در این منجلاب خواهد کشاند، کسی از آینده و آیندگان هیچ به میان نیاورد که زندگی را حتی به بندگی پذیرفته بود،

چه بر آنان ملامت که جان را در برابر تیغ‌ بران دیوانگی دیدند و باز هم زندگی را درود گفتند، صحبت از جان است، تمام هستی در میان او است، بدون داشتنش هیچ برای گفتن نیست، عرضی نیست، سخنی به میان نخواهد بود، حتی اعتراضی هم نیست، دیگر تمام نیستی است و به پایان رسیدن‌ها

کسی فریاد زنان بر آنان گفت، ما به تسلیم شدن زنان خود را می‌رهانیم، آنان کودکان ما را به بندگی نخواهند برد، آنان را از زیر تیغ نخواهند گذراند، ایستادگی ما به مرگ همگانمان مختوم خواهد شد که خدا با آن‌ها است

خدا کجا بود؟

در نزدیکی چادرهای تسلیم شدگان نشسته بود؟

به میان شهر و در نزدیک آنان بود؟

آیا او دورتر از آنان به دورتری منزل کرده و حال هیچ از دنیای آنان نمی‌دید

چه سود و زیان بر احوال ما که تسلیم شدگان خدا را با خود دیدند و مغلوبان هم به خدای غالبان درود گفتند، آنان با چشم خود خدای در نزدیک چادر آنان را دیدند،

خدا ریش بلندی داشت فرمان می‌داد و با عصبیت فریاد می‌کشید

کافران را به خاری بکشید

مردمان شهر خدا را به چشم دیده بودند، آنان کر و کور نشدند و به چشمان او چشم دوختند، او همتای امیر جنگجویان بود، به ریش بلند او ریشی همتا داشت، صدایش به مانند او گوش‌خراش و بلند می‌رسید خدا در وجود او حلول کرده بود و یا همتای او در کنارشان نشسته بود، مردمان در خیال خدا ناگاه صدای سربازان را شنیدند

خدا با ما است

امیر فریاد زد و مردمان محصور در شهر صدای خدا را شنیدند

تسلیم شوید، اسلام بیاورید و از مؤمنان باشید، تنها راه رستگاری برایتان همین خواهد بود،

خدا بدترین عقوبت‌کنندگان است

صدای امیر در تصویر خدا به وجود مغلوبان رسوخ کرد و دیدند، جهنم برپای در آسمان‌ها را، دیدند چگونه میله‌های داغ به جان آدمیان فرو برده‌اند، دیدند زنانی را که از پستان آویزان‌اند، دیدند چگونه آب مذاب به خوردشان داده شده است، دیدند چرکابه غذای آنان است، دیدند چگونه زنان را در برابر همسران بی عصمت کرده‌اند، در برابر دیدگان فروش فرزندانشان را دیدند، آنان جهنم را دیده بودند، برایشان مدام تصویر می‌شد و خدا فریاد زنان می‌خواند

اسلام بیاورید، از خدای بزرگ جهانیان بترسید و از هراس او شهادت دهید که او بزرگترین بزرگان است

بگویید خدا بزرگ است

مردمان شهر بر جای خود خشک مانده بودند، تکانی نمی‌خوردند، نفس هم نمی‌کشیدند و تنها به تصاویر نقش بسته با صدای خدا گوش می‌سپردند، جزای بدکاران چیست؟

صدای سربازان پشت حصارها به گوش می‌رسید فریاد می‌زدند

خدا با ما است

خدا با آن‌ها بود، در نزدیک آن‌ها بود حال از دیوار شهر گذشته و در برابر دیدگان مردمان مغلوب تصویر می‌نشاند، آنان را نزار از جهنم می‌داد، عقوبت بدکاران را شمایل می‌کرد و مردمان شهر دیدند چگونه آنکه در برابر خدا ایستاده است به درک واصل شد، به اعماق جهنم رفت تا سرخ‌گون میله‌ای بر زبانش کنند، زنجیرهای داغ بر تنش بنشانند و در برابر دیدگانش آنکه دوست داشت را بی عفت کنند، او فرشتگان عذاب را می‌دید، به مانند سربازان لشگرش به دور شهر آمدند، آنان آمدند و از دیوارها گذشتند، مشعل‌های آتش را به میان خانه‌های آنان انداختند و مردمان با تن آتشین برون شدند، خدا فرمان داد، آنان را به تیغ تیز ندرید

مردمان تن سوخته به این سو و آن سو می‌دویدند و در آتش می‌سوختند، بوی زخم گوشت در میان آتش فضای شهر را پر کرده بود، وای همه می‌دیدند، زنان در میدان شهر ایستاده بودند، سربازان به فرمانی از اسمان لباس‌ها را دریدند، در برابر دیدگان آنان را بی عفت کردند، تنشان را لمس و آلت بر دهانشان گذاشتند

مردان در برابر گودالی به زانو در آمده بودند، همه در کنار هم و خدا فرمان داد

شمشیرها به اسمان رفت و در چشم برهم زدنی سرها را به زمین انداخت، از میان دیدگان سرهای بریده می‌دیدند، زنان فریاد می‌زنند، زنی که تیغی تیز در دست داشت به شکم خود فرو برد و خود را از رنج رهایی داد

اما کودکان چه شدند؟

کودکان دختر را به وصال بردند، شش ساله بودند؟

پنج ساله‌ها را چه؟

نه ساله که حلال بود آنان کنیز شدند، آیا با پسران برده نیز وصلت کردند، آنان را غلام خواندند بر تن آنان نیز دست بردند و خود را در این شهوت غرق کردند؟

در میان خانه‌های تسلیم شدگان کودکان فریاد می‌زدند، گاه شلاق می‌خوردند، گاه بازیچه می‌شدند، به سختی کار می‌کردند و بر ارباب خود درود می‌گفتند، دست و پای ارباب را می‌بوسیدند و این‌گونه مدام در میان زجر و درد زندگی می‌گذراندند

همه را به عین و مجسم از نگاه خدا در میان چشمان سر بریدگان مردمان شهر دیدند، دیدند که گودال از خون انسان پر شد، دیدند که گردن‌های بریده را در میان گودال رها کردند تا هر چه خون در میان است به جریان در آورد آسیابی را که با خون آنان نان می‌ساخت

نان در خون بر دهان خدا بود و سربازان فریاد می‌زدند

خدا با ما است

خدا به بزم آنان آمده بود، آمده بود تا از نان در خون طبخ شده بخورد و بیاشامد اما اسراف نکند، حتی از جنازه‌ها هم اسراف نکردند، خون آنان را به آسیابان سپردند تا از کاه نان بسازد و از خون شراب،

شراب خونین به دست امیر بود که خدا می‌نوشید، دهان خونی را باز کرد و در حالی که خون لخته شده‌ای بر دندانش مانده بود فریاد زد:

تسلیم شوید

مردمان شهر به خاک افتادند، فریاد بلندی سر دادند و بلند خواندند

خدا بزرگ است

خدا با عزت و احترام در تصویر امیری پر غرور از دل شهر و دروازه‌ها گذشت، مردمان بر خاک بر جای پای او بوسه می‌زدند، او آنان را زندگی بخشیده بود،

خدا از دروازه‌های شهر گذشت و به درون مردمان رخنه کرد حال صدایی بلند در شهر شنیده می‌شد

خدا با ما است،

حقیقت را می‌گفتند، خدا با آنان بود، خیلی سال است که با آنان است، آنان ندانستند و حتی گاهی به آینده نظر نیفکندند، آنان جان خود را محترم شمردند که بی‌شک جان، زیستن و تمام دنیا بود، حال آنان در امان مانده خدا را در این شهر منزل داده‌اند و ما هزاری سال است با همان خدا هم خانه شده‌ایم،

او یکی از شهروندان است؟

نه بیشتر از آن او همه‌ی شهروندان است، او در حال زایش خود بود، او ایستا نیست، همه را به خویشتنش آلوده کرده است، همه را به رنگ خود در آورده و حال همان شهر دورترها هزاری خدا در خود جای داده است و مردمان شهر می‌خوانند

ما خدایگانیم

نیک گفتند و خدا شدند و این‌گونه هر بار خدا تکثیر شد و از دل امیری به مردی عوام در دل خانه‌ای با دستی خونین برون شد و در کارخانه‌ها فریاد زد، همه جا بود و از همگان شد او زایش را آفرید تا به تعلیمش هزاری همچون او سر برآورند و گاه و بیگاه به اشتباه بخوانند خدا با ما است، در حالی که خدا همانان‌اند،

بشنو باز سر می‌برند و صدای ضجه‌ها در آسمان است، خدا با ماست، خدا بزرگ است،

این فریاد را دوباره بشنو، بلند می‌خواند، من خدا هستم و خدا بزرگ‌ترین است و سیل تسلیمان در آرزوی خدا شدن هر روز می‌درند تا شاید روزی آنان هم خدا شوند

7 1

پخش داستان کوتاه صوتی تسلیم

پخش تصویری داستان کوتاه تسلیم

پخش داستان کوتاه صوتی تسلیم از اسپاتیفای

پخش داستان کوتاه صوتی تسلیم از یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...

برخی از داستان‌های صوتی

برای دسترسی به همه‌ی عناوین صفحه مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.