در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : آلتپرستان
عنوان : بخش دوم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 27:48
موسیقی :
نامشخص
با صدای : دیوا
چه کسی مرا در آن حال و هوا دیده است؟
نکند کسی در آن حوالی بوده و فهمیده باشد که چه به روز من رفته است؟
آیا در آن حوالی کسی بود و فهمید که چه به روزمان گذشته است؟
آخر چه خطایی از من سر زده بود که آن مردک این جرأت را کرد که بتواند چنین کاری در برابر من بکند؟
وا مصیبتا حال با این بیآبرویی چه کنم، چه توانی برایم مانده است که بتوانم در برابر دیگران سر راست کنم و به آنان چشم بدوزم، آخر این زن بودن چیست که اینگونه گریبان مرا گرفته است؟
تمام این دردها از آنجا آغاز میشود که ما مردان درستی به جهان ندادهایم، ای کاش که مردی به جهان بودم و آنگاه میتوانستم پاسخ این دیوصفتان را آنگونه که لایقاند به آنان دهم،
ای کاش برای چند صباحی جایم با آن مردک سیبزمینی نشان عوض میشد، ای کاش برای چند لحظهای به قامت مردی مینشستم تا آن کنم که در سر داشتم، اما در آن لحظه چه توانستم بکنم، آنگاه که آن مردک بیناموس عورتش را به من نمایان کرد چه داشتم برای انجام دادن،
ای کاش دیدگانم کور بود و هیچ برای دیدن در برابر نداشت، من که نمیتوانستم در آن حال به فریاد در آیم، نمیتوانستم آن مردک بیناموس را به سر جای خود بنشانم،
اگر فریاد میزدم، اگر او را در برابر همگان رسوا میکردم، آبروی چه کس به مخاطره میافتاد؟
چه کسی بیعصمت و عفت میشد؟
دیگران دربارهام چه فکرها میکردند؟
با خود نمیگفتند که این مردک بیناموس چرا در بین این طیف بیشمار از زنان مرا انتخاب کرده و در برابر من عورت نمایی کرده است؟
آیا نمیگفتند که حقا این زن هم کاری کرده است و مرد را به این کار واداشته است؟
آیا این جماعت بر آن همفکر نمیشدند که ریشهی تمام این فتنهها از دل زنان است؟
نه مگر آنکه زنان هماره به کار جهان فتنه کردند، نه مگر آنکه زنان شرارههای آتش را به سوی مردان فرستادهاند،
نه مگر آنکه زنان، مردان را از راه به در کردهاند و از آنان مردانی دور از باورها ساختهاند،
اگر در آن حال و هوا فریاد میزدم، خودم رسوای عام و خاص شده بودم یا آن مرد بیناموس
ای کاش در آن حال ذرهای از وجود مردان را در خویش داشتم تا او را به جای خود بنشانم، از آن مردک سیبزمینی نشان که آبی گرم نخواهد شد اما میتوانم پسر ارشدم را آنگونه به بار بنشانم که ریشهی این دیوانگان را بخشکاند، در برابر این بیناموسان سینه ستبر کند و جواب این زشتخوییهای آنان را بدهد، اما آیا حال میتوانم در باب چیزی که به من گذشته است با او صحبت کنم؟
آیا پسرم دربارهی من فکرهای بدی نخواهد کرد، آیا آبرو و شرف او به خاک و خون کشیده نخواهد شد، اگر به او گفتم و او از کوره در رفت خواست تا گریبان بدرد و به پیش رود در برابر آن بیناموس چه خواهد گفت، چه توان گفتن خواهد داشت، باید فریاد بزند تو در برابر مادر من عورت نمایی کردهای اما دیگران دربارهی او چه خواهند گفت، چه فکرهایی دربارهی او خواهند کرد، همه متفقالقول بی آنکه مرا دیده باشند حکم به ناپاکیام خواهند داد، همه او را متهم به داشتن مادری بیبند و بار خواهند کرد،
ریشهی این فتنهها از کجای برخواسته است، این زشت صفتی از کجا آمده است، نکند من زشتی مرتکب شدهام که او خود را اینگونه مجاب کرده که میتواند هر چه میخواهد در برابر من بکند؟
ای کاش زمین دهان باز میکرد و من را به خود میبلعید، ای کاش میتوانستم با قدرت گامهایم زمین را حفر کنم و به درونش منزل کنم تا دگر دیگرانی نباشند تا به من چشم بدوزند،
این آدمیان دربارهی من چه میاندیشند؟
همین مردک دیوانه که در پی فروختن سبزیهای کپک زدهی خود است، او با خود دربارهی من چه فکرهایی میکند؟
آیا میداند چه به روز من گذشته است؟
آیا میداند امروز در اتوبوس و در میان راه مردی عورتش را به من نشان داده است، در میان همهی زنان حاضر در آن اتوبوس تنها به سوی من آمد و من را در میان آنها انتخاب کرد و آنگاه آن کرد که جان و جهانم را بسوزاند
آری همه این را فهمیدهاند، همه در این محله هم میدانند که چه به روز من گذشته است، اگر نمیدانستند از چه روی اینگونه به من چشم دوختند؟
از چه روی بود که راه رفتن من را تعقیب کردند، هر بار که به عقب برگشتم نگاههای دنبالهدار آنان را دیدم و در تمام مسیر سیر تعقیب آنان را بر جان خود لمس کردم، حتماً همهچیز را دانستهاند، حتماً میدانند که چه به روز من گذشته است،
اما در آن اتوبوس لعنتی کسی مرا ندید، کسی از آشنایان که نبود در ثانی در آن حال که مردک بیناموس آن کرد کسی آن صحنه را ندید، من که دیدم و به جان سوختم اما دم نزدم، همه را در وجود خود خاکستر کردم، همهی آتش را به جان بردم و در حالی که از زجر سوختن آتش گرفته بودم حتی دمی هم بر نیاوردم، اما اینان دانستهاند، اینان میدانند که من امروز بیعفت شدهام، پاکیام به فنا رفته است، اینان میدانند که من در چه منجلابی غرق ماندهام، اگر نمیدانستند که اینگونه با نگاه مرا تعقیب نمیکردند، اینگونه طول مسیر و راه رفتن مرا دنبال نمیکردند
دیدی چگونه آن مردک بی همهچیز با آن صدای زنندهاش گفت، محبوب خاتون چیزی لازم ندارید؟
او دانست چه به روز من گذشته است و حال میخواهد خود را به من نزدیک کند، میخواهد با این راه برای خود رابطهای با من بتراشد، آری آنان فکر میکنند من هرزه شدهام، شاید مرا با زنان خراب اشتباه گرفتهاند
ای وای نکند به دلهایشان با من کاری هم کرده باشند، نکند در فکرهایشان به من دست درازی کردهاند،
آن مردک بیناموس آنگاه که عورتش را در برابرم نمایان کرد آیا به دل با من کاری کرده بود، آیا در طول آن مدت مرا برانداز کرد و با خود رؤیایی ساخت که در آن من به کنیزی او در آمده بودم
ای کاش در همین نزدیکی خانه زمین دهان باز میکرد و مرا به درون خود میبلعید، وای که از صدای این زن همسایه بیزارم،
خوبی محبوب خاتون
چه نازی به صدایش میاندازد، چه صورتی برای خود ساخته است، با آن چشمان سبز رنگش با آن لبان قرمز کردهاش، ابروانش را به مدد پرچینها چه کوچک و باریک کرده است، مطمئنم ساعتها به پشت آینه نشسته تا چنین صورتی برای خود بسازد و حال با آن کرشمه و ادا اطفال مرا بخواند
برای او چهها کردهاند، آنگاه که به بیرون خانه میرود چگونه مردان عورتشان را به او نشان میدهند، اما او که هرزه است، او که از دیدن آنها لذت میبرد، مطمئنم که به ذهنش عورت آنان را با عورت همسرش هم مقایسه میکند،
از صدای لوندش بیزارم، هرزهی لکاته تنها برای همین هرزگیها پا به جهان گذاشته است، فکر میکند من هم مثل خودش نافهمم، وقتی شوهر سیبزمینیام را میبیند چه دلبری برایش به راه میاندازد، چگونه صدایش را با ناز بیشتری ادا میکند، آن بار را فکر میکند که از یاد بردهام، خاطرم هست که چگونه از لای چادر چاک سینههایش را به آقا سعیدمان نشان داد، اما نمیداند که سعید ما سیبزمینیتر از آن است که بخواهد به لوندیهای او پاسخی بگوید،
نکند این هرزه برای پسرم دندان تیز کرده باشد، نکند به ذهنش برای او هم برنامهای چیده باشد، نه از سنش خجالت میکشد و نه از آن شوهر بیچاره که از صبح تا شب برای سیر کردن اینها حمالی میکند،
وقتی میگوید خوبی محبوب خاتون دوست دارم به جای گفتن به مرحمت شما بگویم به تو چه مربوط است زنیکهی هرزه
باید همینگونه به او پاسخ بگویم باید به پسرم گوشزد کنم که بیشتر از او فاصله بگیرد این زن شیطان است،
این زن هرزه برای اغفال همه پا به زمین گذاشته است
وای که چه قدر دلم برای این خانهی تاریک تنگ شده است، دوست دارم جایم را به وسط حال پهن کنم و چشمانم را ببندم، آن قدر بخوابم که دیگر هیچ از گذشتهها به خاطرم نیاید، همه چیز را از یاد ببرم، دوست دارم در خواب غرق شوم و دیگر به بیرون از خانه منزل نکنم،
آن دخترک هرزه حالا در خانه چه میکند، شاید به خاطر همان بود که مردان جرأت کردند به من عورت نمایی کنند، آری همین است، در خانهای که هرزگان جای داشته باشند چنین رفتاری خواهد شد، حالا باز به اتاقش خود را حبس کرده، اما من که میدانم به ذهن فاسد او چه میگذرد، او هیچ به جز همین لاطائلات به ذهنش نمیپروراند، ذرهای اگر به او میدان دهم فردا مثل همان زن همسایه خواهد شد، سینهاش را چاک میدهد و به مردان از جسمش میفروشد،
نمیدانم در میان این کتابها به دنبال چه میگردد، اصلاً هدفش از خواندن این کتاب و دفترها چیست، باید روزی سر از کارش در بیاورم و بدانم در دل آن کتابها چه نوشته است که این دیوانه اینگونه مجذوب آنها شده است، نکند با پسری ارتباط داشته باشد؟
نکند برای پسری نامه نوشته است، شاید هم پسری به او نامه نوشته و حالا در حال خواندن آنها باشد، اما این رفت و شدها که چیزی به دستم نمیدهد، هر بار که به اتاقش میروم بدون آنکه چیزی دستگیرم شود باز باید برگردم و به جای خود بنشینم،
ای کاش به جای این کارها ذرهای به فکر خانه و خانوادهاش بود، تنها چیزی که برای او معنی ندارد همین خانواده است، درستش هم همین است هرزگان که چیزی از خانواده نمیفهمند، آنها که برای داشتن خانواده به زمین نیامدهاند، آنان آمده تا در هرزگی خود را غرق کنند، آنان که نمیدانند معنای مادر و برادر و پدر چیست، از همین رو است که حتی یکبار هم به یاد ما نمیافتد، اگر رهایش کنم تمام روز را در اتاقش مینشیند و جز برای دستشویی رفتن حاضر نیست نزدیک ما باشد، اما من باید که او را آدم کنم،
باید او را سر عقل بیاورم، باید او را مطیع زندگی کردن کنم، باید از او آدمی بسازم که لایق داشتن خانواده باشد، هر بار باید که چیزی را به او گوشزد کرد، گهگاه با خود به فکر مینشینم که آیا او ذرهای از عقل بهره برده است، مگر میشود حتی یکبار هم به یاد درست کردن غذا و تمیز کردن خانه نباشد، اما به سرعت خود را تصحیح میکنم که او عقل کافی را دارد اما هرزگان که این موضوعات برایشان اهمیتی ندارد،
مثلاً کی دیدهای که زن همسایه در حال درست کردن رب باشد، کی دیدهای که ترشی بگذارد و مربا بپزد، او تنها به فکر قر و فرهای خود است تا بیشتر سینهاش را بشکافد و دل مردان دیوانه را به چنگ آورد
حتی یکبار هم نشد که در جواب خواستهی من چشم به زبان بیاورد، ای کاش ذرهای عفت به دل داشتی، ای کاش به جای تو سنگ زاییده بودم نه چنین مایهای از آبروریزی، یکبار چشم به دهانش نمیآید و هر بار گستاختر از بار پیش با گردنکشی همان میکند که خود در سر پرورانده است،
هر بار باید همان حرفهای تکراری را به او گوشزد کنم تا باز همان کار را با هزاری کاستی به بدترین شکل انجام دهد، هیچبار به یاد خانوادهاش نیفتاده و نخواهد افتاد تنها دلمشغولیاش همانها است که زن همسایه به سر میپروراند
لوازمآرایش تازه بخرد سر و صورتش را برای عرضه به مردان بیالاید، آخر این قر و فرها برای چیست، به جز هرزگی برای چه اینگونه خود را میآلایند، ای وای جانم به آتش میآید آنگاه که فکر میکنم این دختر خیرهسر برای خودش شرت خریده است، آن هم نه شرت معمول که بندی برای پوشاندن تن و بدنش دست و پا کرده تا چه کسی آن را ببیند و از دیدنش چه به حال و روز او بیاید،
ای کاش آن بار که آن لباس زیر را بر تنش دیدم آنگونه آن را از تنش پاره نمیکردم و بیرون نمیکشیدم، ای کاش آن بار تنش را میسوزاندم و داغدارش میکردم تا بداند این بیحیاییها چه به روز آدمی خواهد آورد، آخر تن خود را برای چه میآلایی که چه نصیبت شود، خود را هرزه میکنی که چه به دست آوری
ای ننگ بر من که چنین دختری پروراندهام، ای کاش در بزرگ کردنش بیشتر تأمل کرده بودم ای کاش بیشتر زمان صرف کرده بودم و ای کاش نمیگذاشتم تا هر کس و نا کسی را در زندگی ببیند،
همین زن همسایه خود بدترین معلمها است، اما از اینان که در اطراف ما کم نیستند، همین دختران و همکلاسیهایش، اصلاً همین دختران در خیابانها که خود را به هرزگانی بدل کرده تا خود را به حراج برای دیگران بگذارند، همینها بدترین معلمان در راه او هستند، یا نه آن دختران فامیل کثیف پدری او، آنها هم کم به او نیاموختهاند،
ای کاش در تربیت او تدبیر بیشتری کرده بودم، ای کاش نمیگذاشتم با آن دریدگان هم کلام شود، ای کاش نمیگذاشتم با آنها نشست و برخاست کند که دست آخر شرت بندی برای من نپوشد و اینگونه خود را به هرزگان بدل نکند
تمام مصیبت من از وجود همین دختر سرچشمه گرفته است، اگر امروز چنین بلایی به سرم آمده است، اگر امروز اینگونه عورت نمایان کردند، حتماً از داشتن این دختر ناخلف است، شاید این مجازات من به دنیا است تا خداوند به من بفهماند که در تربیت طفل خود کوشا نبودهای که همرنگ با جماعت هرزگان شدهای و باید بیشتر حواست را به تعلیم او فرا دهی، شاید اینها از درد همین بدبختی است
راه گلویم تنگ شده و نمیتوانم بخوابم، نمیتوانم در گوشهای آرام بگیرم و حواسم را به آنچه بر من گذشت ندهم، اگر اینگونه دراز بکشم و ادامه دهم شاید از تنگی نفس سقط شوم، یا باید به آن سیل قرصهای خواب پناه برم و این مصیبت را اینگونه خاتمه دهم که باز بعد از بیداری به همراهم است یا باید با کسی حرف بزنم باید خود را خالی کنم و این درد را با دیگری در میان بگذارم، شاید از غم و اندوهم کاست، شاید مرا ذرهای تسکین داد
خواهر جان چه میکنی؟
هیچ دعاگوی شما هستیم، باز با این سوسن دهان به دهان شدم دیگر برایم حال و حوصلهای نگذاشته است
مگر چه کرده دوباره جان خواهر
هیچ امروز وقتی از آرایشگاه به خانه بر میگشت پشت پنجره بودم و دیدم چادر از سرش برداشته و سلانه سلانه به خانه میآید
میگویم زن ناحساب این چه چهرهای است برای خود ساختهای، چرا چادرت را سر نکردهای
میگوید هیچ مادر جان برای مهمانی فلان عنتر آماده شدم و حوصلهی چادر سر کردن نداشتم
میگویم آخر زن ناحساب ما در میان همسایگان آبرو داریم، نمیگویند عروس فلانی چه بی بند و بار است، فردا پشت سر ما چه خواهند گفت
بعد از کلی جر و بحث آخر صدایش را به سرش میاندازد و میگوید: دوست دارم دیگر نمیخواهم چادر به سر کنم
تو چه کردی خواهر؟ از کنارش به همین سادگی گذشتی، به اینان رو دهی فردا آستر هم خواهند خواست
نه خواهر من به این سادگی چیست بگذار شب شوهرش به خانه بیاید، برایش برنامهای ساختهام که تا پایان عمر از یاد نبرد، چنان کتک مفصلی خواهد خورد که از این به بعد با شنیدن نام چادر به یاد خاطرهی امروز بیفتد، اینها را فراموش کن خواهر جان از خودت بگو چه شده است به یاد من افتادی
هیچ عزیز دلم، دلم گرفته بود و میخواستم با کسی حرف بزنم و دیدم من که جز تو سنگ صبوری ندارم،
بگو جانم چه شده است چرا دلت گرفته است، باز آن دخترک کاری کرده است؟
خواهر دست بر دلم نگذار که خون است، نمیدانم با او چه کنم، نمیدانم چه باید کرد تا او را سر عقل آورد
چندین بار به تو گفتهام، تنها حرفهای تو گرهگشا نیست باید ذرهای هم آقا سعید دست به کار شود
آخر خواهر من تو که سعید را میشناسی او سیبزمینی بی بخار است، چگونه او را دست به کار کنم، اصلاً برایش این موضوعات موضوع قابلعرضی نیست،
خواهرم راه دارد باید او را به باغ بیاوری، باید برایش موضوع را مهم جلوه دهی، همینگونه که نمیشود، حالا چه کرده که اینگونه باز به هم ریختهای؟
هیچ خواهر جان، تمام روز فکرم معطوفش است، به کارهایی که تا کنون کرده است فکر میکنم، به یاد گذشتهها میافتم و تمام جانم آتش میگیرد، آخر این چه سرنوشتی بود که ما داشتیم، این چه بیعصمتی و بیعفتی بود که دامان ما را گرفت، چگونه این دختر دنیای ما را به آتش کشید،
خواهر جان چگونه به تو بگویم از چه برایت بگویم از کجای این داستان شروع به گفتن کنم، اگر بگویم که امروز چه به روزم گذشته است تو چه دربارهام فکر خواهی کرد، آیا قضاوت تو دربارهام تغییر نخواهد کرد، آیا تو مرا هرزه نخواهی پنداشت، اگر بدانی کسی جرأت کرده و به خواهرت عورت نمایان کرده است، باز هم آنگونه که از گذشته به من نگاه میکردی نگاه خواهی کرد؟
چگونه از دردم بگویم چگونه بگویم که امروز دوباره جانم آتش گرفت، دوباره سوختم، چگونه بگویم که چه به روز جهانم آمده است، چگونه بگویم که بیعصمتم کردهاند، باید با کسی حرف بزنم و ذرهای خود را از این هجوم برهانم، اما توان گفتن حقیقتم نیست
آری حق هم همین است اگر باید به تو بگویم باید که از مسبب این اتفاق شوم بگویم از آن دختری که در هفتسالگی این ننگ را به دامان ما زد و حال ما در این برهوت میسوزیم باید به تو از او بگویم که مسبب تمام بدبختیهای ما است، تو که از گذشتهی من باخبری تو که میدانی من پیش از ازدواج چگونه بودهام، تو که میدانی من هیچگاه خود را برای بروز به دیگران آماده نکردم، تو که میدانی من در چه پاکی تمام جان و تنم را حفظ کردم و تنها وجودم را سعید دریافت آن هم به اکراه وجودم را به اختیار او گذاشتم،
تو که میدانی من چه پاکتنانِ زندگی کردم، من چگونه از پاکی تنم محافظت کردم، چه کس جرأت آن داشت تا عورت به من نشان دهد،
خواهر تو که همهی اینها را میدانی و اگر حال بدانی چه به روز من گذشته است، آیا باز هم پاکی گذشتهام برایت همان رنگ و بو را خواهد داشت؟
پس باز هم برایت میگویم از ریشهی این درد میگویم و از آن اتفاقی میگویم که دنیای ما را به اینجا رساند، میگویم و گریه میکنم به همهی دنیای خود گریه میکنم، آن قدر گریه میکنم که اشکهای جاری از چشمانم تنم را پاک و مطهر کند، دوباره مرا به همان جایگاه پیشین بازگرداند اما خواهر به من حق بده که از حقیقت ماجرا چیزی به تو نگویم که نگاه تو هم به من تغییر خواهد کرد
با تو حرف زدن ذرهای مرا آرام میکند، این اشک ریختنها این سخن گفتنها این همدردیها و این که تو تا چه اندازه مرا محق میدانی،
اینکه تو هم مثل من باور داری که ریشهی بدیهای دنیایمان همین هرزگیها است، اینکه باید در برابر این هرزگیها ایستاد این که مرا در این فکر مدد میرسانی که اگر ما به مکافات افتادهایم از همین هرزهانگاریها است، اینکه وقتی با تو صحبت میکنم ایدههای تازه میگیرم، اینکه بر فکرهای خود استوارتر شدهام و بیشتر میدانم که باورهای من حجتی در خویش دارد و تمام این حجت را از وجود تو گرفتهام
خواهر جان صحبت کردن با تو همهی وجودم را آرام میکند و چه خوب است که میتوانم هر از چند گاهی با تو همکلام شوم و دردهایم را با تو در میان بگذارم و تو راهکارهای درست به من دهی تا دوباره سراپا شوم
حال نفسم سر جای آمده است، ساعتی سخن گفتن با آن خواهر دانا که از همه چیز با خبر است، او که نماد پاک زیستن بر جهان است مرا آرام میکند، باید که آن یگانه پسر را دریافت باید او را آنچنان بال و پر داد، باید او را از شر این فاسدین دور کرد، از آن همسایه که یک نیستند و هزاری از اینان در جای جای این محله پر شدند، آن پونهی بی همه چیز، فکر میکنند من نمیدانم که چگونه به پشت پنجره میآمد و چگونه با لوندی میخواست پسرم را از راه به در کند، فکر میکند نمیدانم که چگونه برای این پسر ارشد من نقشهها کشیده بود تا به دام فتنهی خود او را بیندازد
فکر میکنند من هیچ از دنیایشان نمیدانم، با خود فکر کردهاند نمیدانم که این هرزگان چه به سر میپرورانند، چگونه حقش را به کف دستش گذاشتم، آنجا که با چشمان دوخته به من عاجزانه گفت، آرزوی من عروس شما شدن است خوب به حسابش رسیدم و پاسخش را به هرزگیهایش دادم که با این فتنهگری نمیتواند پسر ارشد مرا از من بگیرد،
هرزگان تن و بدنشان را در اختیار میگذارند و با خیال خام آنکه بتوانند با این فتنه مردها را به دام بیندازند پیش میروند اما من که نخواهم گذاشت هرزهای عروسم شود، دختری که خود را به آغوش پسری سپرده است هرزه است و لایق زندگی با مرد کاملی مثل امیر من نخواهد بود، او زنی باید داشته باشد به پاکی برگ گل، دست نیافتنی و در دوردستها نه دختری فاسد که جانش را به هرزگی فروخته است، چگونه پایش را از زندگی پسرم بریدم، چگونه تهدیدش کردم که اگر ادامه دهد همه چیز را به خانوادهاش خواهم گفت، تن در اختیار گذاشتهاش را با همگان مطرح خواهم کرد، چگونه این هرزه را از زندگی پسرم دور کردم
اما دختر من که اینگونه نیست او کمی سر به هوا است و میتوان او را مهار کرد و از او زنی پاکدامن ساخت، تنها باید حواسم را به او دهم و نگذارم دست از پا خطا کند
چرا در خانه نیست، چرا به آشپزخانه نمانده است، چرا غذا نمیپزد، باز دوباره در حال چه کاری است، دوباره به کجا وامانده و چگونه خود را به سر به هوایی سپرده است، حتی نمیشود برای ثانیهای از او غافل شد، باید همهی خانه را به دنبال او بگردم، باید همه جا را به جستجوی او باشم، اگر از خانه بیرون رفته باشد چه؟
اگر با یکی از پسران همسایه قرار داشته باشد چه؟
یا حضرت عباس اگر در حال کار دیگری باشد چه؟
خدایا خودت به من کمک کن، او را از شر این هرزگی امان دار،
تمام مسئولیت این خانواده به دوش من است از آن سیبزمینی که هیچ برنمیآید، همه کار را به من سپردهاند و باید که او را ادب میکردم
مگر پشت بام جای دختر تنهاست؟
پشت بامی نیمه ساز که از اطراف دید دارد،
دختر تنها آن هم بی لباس کافی مگر به پشت بام میرود؟
اگر کسی او را در این حال میدید چه؟
اگر پاهایش را میدیدند، ای وای اگر موهایش را میدیدند؟
چگونه میتوانستیم دیگر در این محله سر بلند کنیم؟
من به او گفتم غذا بپز و به پشت بام رفت، سر به هوایی و پشت گوش انداختن را میتوانم از یاد ببرم اما هرزگی را هرگز
اگر میخواستی این کار را نکنی حداقل به همان قبر خود و اتاقت میرفتی میخواهی آبروی ما را ببری، میخواهی ما را نشانهدار خاص و عام کنی؟
میخواهی هیچ از حیثیت ما به جا نگذاری؟
کاری که سعید هیچوقت نمیکند را باید که خودم میکردم، مگر نه اینکه خواهرم گفت، مگر نه اینکه …
باید او را به تقاص این دیوانگی ادب میکردم، حالا ذرهای گریه میکند و تاول و رد آن ضربهها هم به فراموشی سپرده میشود اما همیشه به خاطر خواهد آورد که پشت بام جای دختر تنها آن هم با آن لباسها و در آن وضعیت نیست
هر بار که نام پشت بام را بشنود خاطرهی این روز برایش تداعی خواهد شد و خواهد دانست که این کرده از کارهای ممنوعه در این خانه است،
کاری که به دوش سعید بود را من کردم و از این کار راضیام، دیگر نیازی به برادرش نیست، اما اگر زبان درازی کرد میتوانم به او هم گوشزد کنم تا باز به حسابش برسد، اما فعلاً که خاموش است، فعلاً که چیزی برای گفتن ندارد و میتوان او را در همین خاموشی نگه داشت اگر باز کاری کرد اینبار به برادرش خواهم گفت
باید غذایی بپزم از این دخترک که آبی برای ما گرم نشده، فکر میکنم تخممرغ غذای خوبی باشد، سعید هم به این غذا عادت دارد و از آن لذت میبرد در ثانی من با این همه مشغله و با این همه افکار چیز دیگری نمیتوانم درست کنم، کلی فکر برای کردن دارم و باید به آنها رسیدگی کنم، باید راههای بهتری در پیش گیرم و به راهحلهای بهتری برسم، پس همین تخممرغ برایشان کافی است
اگر مدام ناله میکند اگر صدای نالههایش تا به حال میآید حقش بود باید او را به این گناه تنبیه میکردم باید به او میفهماندم که این خبط بزرگی است، باید او را از این کار باز میداشتم و باید که آبرویمان را حفظ میکردم،
چرا باید فکر کنم که به خاطر اعصاب خرابم با او اینگونه کردم، چرا باید عذاب وجدان داشته باشم، چرا باید به سمت او بروم تا از دلش بیرون آورم، نه این حق او بوده است، این مجازات ما از دنیای او آمده است، من نباید خودم را درگیر این فکرها کنم،
نکند سرش خونی شده باشد، با آن ضربههایی که من زدم اتفاقی برای او نیفتاد،
آیا بدنش کبود شده است؟
آیا درد بسیار تحمل کرده است؟
باز این دل رئوف و مهربان مانع تعلیم درست او شده است، باید به این فکر کنم که این روش آموزش من برای زندگی بهتر خود او است، من میخواهم او مثل هرزگان نباشد، من میخواهم او پاکدامنتر از گل به جهان باشد و برای ما تا جهان هست بدرخشد
اینها برای او است و نباید به چیز دیگری فکر کنم، در حال حاضر باید به طبخ تخممرغی فکر کنم که شکم یگانه پسرم را سیر خواهد کرد، باید فردا برایش غذای بهتری بپزم، این قول را همین الآن به خود خواهم داد که فردا غذای بهتری برای او در نظر بگیرم.
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.