در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : آلت پرستان
عنوان : بخش چهارم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 22:57
موسیقی :
نامشخص
با صدای : دیوا
میدانم که او با کسی صحبت میکند، میدانم که او با کسی ارتباط برقرار کرده است، همه چیز را میدانم، با خود خیال کرده است که من را هم میتواند همانند آن برادر و پدرش به سخره بگیرد، خیال میکند میتواند که مرا با این حربهها از واقعیت دور کند
ای امان از داشتن چنین همسر سیبزمینی صفتی که هیچ در زندگی جز همان بیدار شدن و به سر کار رفتن نمیداند، تمام فکر و ذکرش همان به سر کار رفتن و باز برگشتن به قلب این خانه است، حتی یکبار هم نشده که به ذهن فکر کند، سرنوشت این دختر دیوانه را دوره کند، بداند او با چه کسی ارتباط دارد، یکبار برای تعقیب او به بیرون از خانه نرفته است، آخر تا به کی میتوان تمام مسئولیتهای این زندگی را به دوش من سپرد تا به کی میتوان تنها از من انتظار داشت که همهی زندگی را مدیریت کنم
ای کاش به جای او همسر دیگری داشتم، مردی تنومند و با جذبه، با چشمانی سیاه رنگ، اندامی قوی و عضلانی تا مثل کوه به او تکیه میکردم تا در هر گیر و گرفتاری میتوانستم از او مدد بخواهم تا میتوانستم تمام وزن زندگی را به دوش او بگذارم، اما این سیبزمینی که چنین بخاری از خود ندارد، حتی یکبار هم ندیدهام که بخواهد بداند چه به روز فرزندش میگذرد تا برای دانستن رابطههای دخترش سر سوزنی ارزش قائل شود
ای امان از نداشتن کوه بزرگی در کنار خویش، ای امان از داشتن سنگ صبوری در کنار خود، همهی مسئولیت این زندگی به نزد من خلاصه شده است، باید خودم از کار این دختر هرزه سر در بیاورم، باید خودم بفهمم که او با کدام پسر در ارتباط است،
این دختر از همان ابتدا هم بیحیا و بیعفت بود، از همان ابتدا هم جوهرهای از هرزگی را از خود داشت، چگونه در میان دیگران در آن مهمانی به پسران فامیل چشم میدوخت، در تمام مدت او را به نظاره نشسته بودم و حرکاتش را دنبال میکردم، میدانستم که این دخترِ هرزه در پی آتش سوزاندن است،
چند بار به این سعید سیبزمینی گفتم دخترت هرز میپرد، باید که جلوی او را گرفت، باید در برابر او ایستاد، باید به دهانش بکوبی تا اینگونه هرزگی از خود نشان ندهد، اشکالی نیست هر قدر که این مرد سیبزمینی و بیرگ است به جایش امیر را درست میپرورانم تا در برابر هر هرزگی بایستد، فردا او هم باید ازدواج کند، دوست ندارم دختر هرزهای نصیبش شود تا با بی بند و باری ما را به کام بیآبرویی برساند،
همان شب و در انتهای همان مهمانی بود که سعید هم هرزگیهای این دختر لکاته را باور کرد، آنجا که رو به من و پدرش گفت:
اسم آن پسرک مهمان خاله اینها حکمت بود یا حشمت؟
با پشت دست چنان به دهانش کوفتم که دیگر از این غلطها نکند، آخر دخترک لکاته به تو چه مربوط است که اسم فلان پسر غریبه چیست، آنجا بود که سعید هم فهمید چه دختر هرزهای بار آورده است، آخر مگر امکان دارد، یک دختر به فکر نام پسران غریبه باشد
حالا هم میدانم که در پستوی آن اتاق که خود را مدفون کردهای یا به فکر پسران غریبهای و یا با یکی از آن پسران بلهوس در حال ارتباط هستی، ای ننگ به شمایان که جز هرزگی هیچ بر سر نمیپرورانید
ای کاش مردی در کنارم بود با ابهت و قویدل تا مرا برای رویارویی با این هرزگان یاری میکرد تا مرا در این راه خطیر کمک میکرد تا فرزندی لایق بپروارنم و محکوم به مجازات در این دنیا و آن دنیا نباشم،
انور خاتون راست میگفت، هر بار که به جلسههای او در مسجد میروم میدانم که حقیقت تازهای را برایم میگشاید، با آن هیکل درشت و مردانهاش با آن دل دریایی و بزرگش با آن همه دانش و معرفت از خدا و راه خداوندی میداند که چه طریقتی را باید به پیش گرفت
همان او بود که در گوشم نجوا کرد و به من فهماند اگر کسی از خانوادهات به چنگال هرزگی بیفتد برکت از زندگیتان رخت میبندد و به هلاکت میافتید، ای کاش حال میتوانستم به محضرش بروم و از او طلب مدد کنم، بگویم ای خاتون دانا، ای زن عاقله به من بگو اگر به من آلت نشان دادند به واسطهی تربیت دختر هرزهای است که آتش به ریشهمان زده است، اگر در این مرداب واماندهایم و به این هلاکت رسیدهایم به واسطهی داشتن چنین دختری است
میدانم که به رویم چشم میدوخت و آرام و طمأنینه با آن کلام نورانی و حکیمانهاش میگفت:
آری این مجازات شما بر زمین است باید که هرزگی را از خود و خانوادهات دور کنی که خداوند بدترین عقوبتکنندگان است
اما انور خاتون توان گفتن دردم را با کسی ندارم، هیچکس در کنارم نیست تا از این راز دل با او سخن بگویم، برایش از دردی که به جانم افتاده است سخن برانم و از او مدد بجویم، نه خواهرم توان همکلامی با من را دارد نه شما که عاقله زنی کامل و با وقار هستید،
من محکوم به سوختن در این درد و به تنهایی شدهام
باید خویشتن بسوزم و برای رهایی خود از آن راهی بجویم، باید راهی پیدا کنم تا همه را از چنگال این بدبختی و هرزگی برهانم، خداوند مجازات به هرزگان خواهد داد، این کلام هماره به گوشم تکرار میشود و همراه من است، این جملهای است که هر از چند گاهی آن را بالای منبر تکرار کردید و شنیدم و میدانم حال در این وانفسا به مجازات کردههای دخترم اینگونه مجازات شدهام
اما من که او را برای آشنایی با تعالیم شما همواره به همراه خود آوردهام، همواره با خود او را به این جلسات آوردم تا به حرفهایتان گوش دهد، شما او را موعظه کنید و او را به راه راست هدایت کنید، آنگونه امر کنید که خداوند عزوجل امر کرده است تا او به گوش و چشم بگیرد و آن کند که دستور و شادمانی خداوند را بیافریند، اما خود شما هم دیده و بارها به من گفتهاید که او دختری یاغی و سرکشی است
بارها به گوشم خواندید که او فرمانبر قابلی نیست، آنچه به او امر میکنند را به دل و چشم نمیگیرد و در پی راههای دیگری است تا از زیر بار آن در برود و همین شما بودید که به من گفتید باید اینگونه یاغیان را به سر عقل آورد باید آنها را مهار کرد که مایهی بدنامی و بی آبرویی همگان خواهند شد
آری خداوند هم اینگونه کیفر میدهد و دستان من باز است تا او را به جای خود بنشانم و او را مهار کنم تا در این زشتیها غوطه نخورد و خود را به دامان این فساد نیندازد، گاه باید در برابر این دریای خروشان سدی بنا کرد و در برابرش ایستادگی کرد حال آنکه دریا آن سد را بشکند و به پیش رود، وظیفهی من ساختن همان سد در برابر او است
میدانم که حال در آن مدفن نشسته و به ریش نداشتهی من میخندد، در این روزگاران هر چه خواسته به پیش برده، به هر کس و ناکسی به چشم هرزگی چشم دوخته اصلاً وجود این دختر مایهی فتنه و بدنامی است، فکر میکند به خاطرم نیست، از یاد بردهام که چگونه با وجودش همگان را به هرزگی کشانده است، آن برادرزادهی پخمهی سعید سیبزمینی که بخاری نداشت، در آن دوران که برای تغییر شمایل خانه به نزدمان آمد، آن دوران که آمد به خیر سر پدرش برایمان کاری پیش برد، خیال میکند به یاد ندارم که این دختر هرزه هر بار به بهانهای به حال آمد تا با او هم کلام شود، آن هم با مردی که زنی از پیش برای خود اختیار کرده است،
او بدنام است، بدکاره است، با زنان بیشمار سر و سر دارد، خب اینها که بیشتر به آدمی میفهماند نباید با او در ارتباط بود، نباید با او هم کلام شد، نباید به پیش او رفت، اما این دخترک لکاته که من میدانم چه در سر و دل پرورانده است، هر بار به نزدش رفت، هر بار برایش لوندی کرد، فکر میکند که نمیدانم این دختر تمام وجودش فتنه است، تمام وجودش آتش و شهوت است
از یاد نبردهام آن روزها که دوازده ساله بود هم اینگونه میکرد، هر مرد و پسری از اقوام به خانه میآمدند، میخواست تا به نزد آنان برود، با آنان ارتباط برقرار کند، مثلاً ناهار را در کنار آنها و در جمع بخورد،
آخر دخترک هرزه اینها همه از لکاتگی زنانه است، اینگونه رفتار کردن ما را به چنین آتشی رسانده است، باید به خلوت و در تنهایی بنشینی و غذا بخوری باید که با هیچکدام از این بلهوسان رویاروی نشوی، اما این نطفهی هرزگی در وجودش گسترده شده بود، هر بار هر کدام از پسران فامیل آمدند به هر بهانه خواست تا روسریاش را کنار بزند، با آنان دست بدهد، اینها همه فتنه و هرزگیهای درون او است
این دختر هرزه و بدکاره است، آن پسر عمو که بدنام و در بلهوسی شهرهی خاص و عام بود را نیز از راه به در کرد، هر بار با سینی چای از آشپزخانه بیرون رفت، نزدیکش شد و برایش چای تعارف کرد، من که میدانم من که همهی رفتارهای تو را از آن دور دیدهام، من که هم جنس تو هستم، من که میدانم از چه روی اینگونه میکنی، صدایت را تغییر میدهی، به خود عطر و اودکلن میزنی، از آن رنگهای جادویی به لبانت میکشی و در برابرش خم میشوی تا چای را بر روی میز بگذاری، حتی از آن دور به لبانت چشم دوختم و دیدم که در بین گذاشتن با او هم کلام شدی
آری تو شهوتران و لکاتهای تو باعث شدی تا او به تو ابراز علاقه کند، تو باعث شدی تا او به تو پیامهای عاشقانه بفرستد، من میدانم همین رفتارهای تو باعث شده است که او اینگونه به تو ابراز علاقه کند و آبروی من را ببری
آن دفعه تنها باری بود که توانستم از آن سعید بی بخار مردی در خور و شایسته بسازم تا پاسخ تو را بدهد، نمیفهمید این آبروی او است، این آبروی همهی ما است، باید این دختر هرزه را زیر مشت و لگد گرفت باید به او فهماند که پاسخ به این هرزه صفتیها به سختی داده خواهد شد، آن روز تنها روزی بود که از سعید راضی بودم و آن کرد که به دوشش نهاده بودم، اما دریغا که هیچگاه حاضر به قبول مسئولیت نیست، هیچگاه حاضر نیست تا خودش به دنبال یافتن این سرنخها باشد و وظیفهی آن همواره به دوش من است
میدانم که حال دخترک نمک به حرام باز هم در ذهن به دنیای غریبی دفن شدهای باز هم در افکارت با کسی در حال سخن گفتن هستی، من تمام کارهای تو را از کوچک تا بزرگ زیر نظر گرفتهام، همهی رفتارهایت را میدانم و میدانم چه به سر میپرورانی
نمیدانم در آن دانشگاه چه به شما یاد میدهند که شما را اینگونه هار و دیوانه کردهاند، نمیدانم در آنجا که متحد میشوید و در آنجا که در کنار هم مینشینید چه به روزتان میآید که اینگونه به هاری روی میآورید، وگرنه که باید شمایان را تا سر از تخم برون آوردید به خانهی شوهر میفرستادیم تا اینگونه هار و دیوانه نشوید،
چند بار آن خواهر به گوشم خواند، به من گوشزد کرد که نباید بگذارم تو به دانشگاه بروی، باید پیش از آن تو را به خانهی بخت بفرستم، چند بار او همهی این دردسرها را برایم تشریح کرد که در فضایی که دختران و پسران به کنار هم مینشینند، آنجا که آتش و پنبه را به کنار هم گذاشتهاید چه روزگاری در پیش روی ما است
باز هم تکرار صحبتهای سعید بود که باعث شد تا این دختر لکاته را به دانشگاه بفرستیم، باز او بود که با نالههای این دختر رام و آرام شد، باز او بود که به حرفهایش گوش داد تا در برابر این خواستهی شوم آرام جواب مثبت دهد
ای ننگ به تو سعید سیبزمینی که هر چه میکشم از وجود تو است، تو حتی ذرهای به من در پرورش او کمک نکردی و تنها توانستی در این روند و نظم پیش آمده اختلال به وجود آوری،
اگر آن روز تو دل به حرفهای او نسپرده بودی و میگذاشتی تا او را از رفتن منع کنم امروز در این دیوانگی سرگردان نبودیم که خانم هر ساعتی دوست داشت برود و هر ساعتی که خواست برگردد، اصلاً مشخص نیست چه میکند، مشخص نیست چه ساعتی به سر کلاس میرود و چه ساعتی ما را رنگ میکند و به قرارهایش میرسد، همهی این ناکامیها از شر این دل رحمی و دیوانگیهای تو است
باید جلوی او را میگرفتم و نمیگذاشتم تا اینگونه هر کار که میخواهد را به پیش برد، حال من ماندهام و دریایی از افکار که نمیدانم او چه میکند چه کارهایی در سر میپروراند، با چه دختران و پسرانی در ارتباط است
وا مصیبتا حتماً که او با پسران هم در ارتباط است، اصلاً نمیتوانم بفهمم که چرا این کلاسها را با هم و در کنار هم تشکیل میدهند، ای کاش سکان هدایت این مملکت و سیستم آموزشیاش را به انور خاتون میدادند، او میدانست که چگونه این مردم را هدایت کند، او حتماً دختران و پسران را در هر مقطعی از هم دور میکرد و نمیگذاشت تا در کنار هم و با هم به سر کلاسها بروند تا فتنه و بدبختی به بار بیاورند،
اما دریغ و صد افسوس که کار در اختیار کاردانان نیست و آنان نمیدانند باید اینان را از هم دور کنند تا اینگونه بدبختی به بار نیاید
فکر میکند حواسم به او نیست، فکر میکند نمیدانم که چه میکند، خیال میکند مرا هم میتواند مانند آن پدر سیبزمینیاش گول بزند، با گل به پیشواز من آمده است، کار درست و عاقلانه این بود که با دست چنان بر دهانش میکوفتم که تمام دندانهایش به دهانش میریخت، باید آنچنان به صورتش میکوفتم تا به سر جایش بنشیند و هر گاه دهانش را دید یاد آن روز و آن خاطره بیفتد و بداند که تاوان این هرزگیها چیست
گل را معلوم نیست کدام مردک بلهوسی به او داده است و حال میخواهد با آمدنش به خانه به من دهد و مرا اینگونه هالو فرض کند، آری من نمیدانم تو چه میکنی، من نمیدانم که تو چگونه با لوندی مردان را به سوی خودت جذب میکنی
اگر در پی جذب مردان نیستی پس چرا به لبانت رنگ جادو میزنی چرا آن قدر لوازم آرایش در اتاقت انبار کردهای، هر بار این سیبزمینی بی بخار را به بهانهای سر کیسه میکنی و هر چه پول از او گرفتهای را برای خرید آن لوازم شیطانی هزینه کردهای، فکر میکنی نمیدانم برای چه تا این حد به آن لوازم آرایش علاقهمندی
فکر میکنی نمیدانم با آنها صورتت را آرایش میکنی تا دل مردان را به سوی خود جذب کنی، گل از آنها بگیری و سرآخر تمام این ماجراها بیایی و آن گل را به من هدیه کنی تا فضای امنی برای خود بسازی
من آن پدر سیبزمینی تو نیستم که این ادا و اطفارها را باور کنم،
من محبوب خاتونم
من آن زنی هستم که اگر یکبار اتومبیلی برای چند ساعت در کوچه به انتظار تو نشسته بود، همه چیز را فهمیدم، او ساعتها در انتظار تو بود و من تو را دیدم که از پنجره به او در اتومبیلش چشم دوختهای، من همهی اینها را دیدم و مچ کثیف تو را در آن هرزگی گرفتم تا فهمیدی که دانستم به آن پسرک الوات اشاره کردی تا از کوچه بیرون برود و زودتر از آنجا دور شود، اما دیوانه نفهمیدی که من و تو در همان خانه و به کنار هم هستیم، همه چیز تو در اختیار من است، شاید بتوانی او را برای چند لحظهای دور کنی و به خیال خامت باعث شوی من او را به چنگ نیاورم، اما بدان که من جنازهی تو را در همان اتاق یافتهام
من رفتم و آن پسرک بلهوس از کوچه خارج شد اما تو و من در همان خانه با هم ماندیم، ای کاش در همان روز تو را میکشتم، ای کاش توان آن داشتم که این لکهی ننگ را از پیشانی خود پاک کنم،
چه کسی تا کنون پذیرفته است کردهی ناپسند خود را،
نه مگر آنکه تمام دزدان و قاتلان در زندانها خود را بیگناه خطاب میکنند
از چه روی باید این دختر لکاته قبول میکرد که با آن پسرک بلهوس ارتباط دارد، از چه رو باید قبول میکرد که او به خاطر همین هرزه به کوچه ایستاده است، دیوار حاشا بلند است و تو میخواهی مرا با این مظلومنماییها گول بزنی تو میخواهی با اشک و به خاک و خون نشستنها مرا مجاب کنی که تو با او سر و سری نداشتهای اما آن روز و آن ضربههای امیر دلم را خنک کرد،
دانستم که پسری امروز در کنار من است که میتواند نقش آن کوه را برایم بازی کند، با همان عضلات قدرتمند و تنومند که آرزویش را داشتم، او تقاص تمام کردههایت را از تو پس گرفت، آنجا که به گوشش خواندم و از بیناموسی تو گفتم تمام جانش خشم شد، آتش را در نگاهش دیدم و دانستم که خونش به جوش آمده است
دانستم که تقاص این زشتی را از تو خواهد ستاند، حق تو را به دستت خواهد نشاند و دانستم که مجازات حقینی خواهی شد، ضربههای من که به جان تو کارگر نیست، من که نمیتوانم تقاص این بدطینتی را از تو بگیرم اما این برادر حق دارد تا در برابر بیناموسی خواهرش بایستد، آخر این آبرو آبروی ریختهی او هم هست از او هم آبرو را ربودهای به او هم خیانت کردهای
او هم حق داشت تا بداند و حقش را از تو بستاند، او هم باید حقش را از تو میگرفت و دامن لکه دار شدهاش را پاک و مطهر میکرد، حال که این تطهیر با خون ریختهی تو انجام شود، اما باید که آن میکرد و باید تو را به تقاص کردهات مجازات میکرد
حال نمیدانم باز در پی سوزاندن چه آتشی هستی، باز نمیدانم میخواهی چه فتنهای به پا کنی، باز کدام مرد را به اغفال در میآوری و به دنبال خود میکشانی، آخر دختر تو به چه کسی کشیده شدهای که اینگونه بیعفتی و هرزگی میکنی
باید گذشته من و خواهرم را میدیدی حتی نمیگذاشتیم، مردی از چند فرسخیمان رد شود، ما کی تا کنون به صورتهایمان سرخاب و سفیدآب مالیدهایم، کی خود را به شهوت غرق کرده و خود را در این هرزگی رساندهایم، با خود خیال میکنی نمیتوانستیم، مردان بیشماری را به سوی خود بکشانیم، با خود خیال میکنی که هیچ در چنتهی ما نبود
اندام بلورین خالهات را دیدهای، پستانهای استوارش، بدن مرمرین و سپید رنگش، برای او یا برای منی که همهی مردانه شهر در آرزوی وصالم بودند چه کاری بود که فتنه کنیم و خود را به دامان هرزگی بیندازیم، برایمان چه کار داشت که کارهای تو را تکرار کنیم، اما ما عمری در پاکی و طهارت ماندیم، همهی جانمان را حفظ کردیم و به آخرش با اکراه آن را در اختیار همسرانمان قرار دادیم، اما وامصیبتا که شمایان آمدهاید تا هرزگی کنید
این دختران امروزها همه دیوانه شدهاند، همه در این منجلاب واماندهاند، نمیدانم چرا تا این حد بی پروا و دیوانه شدهاند، چرا تا این مقدار به چنگال هرزگی واماندهاند، دیگر هیچ برایشان ارزش نیست،
با مردان همسر دار رابطه برقرار میکنند، خود همسر دارند و با دیگران زنا کردهاند، دختران از همان شروع با هزاری به لکاتگی مینشینند و همه و همه در این هرزگی غرق شدهاند، چه به روز این زنان آمده است و چگونه اینان تا این حد خود را به هرزگی وادادهاند
برای من چه کار بود تا مردی را برای خود اختیار کنم، با اندامی تنومند و قدی رشید، با چشمانی مشکی و ابروانی به هم پیوسته، برای من چه کار دشواری بود که هر بار به آن سیبزمینی خیانت کنم، به او که همهی عمر با کراهت به آغوشش رفتم، برایم چه کار دشواری بود تا با مردی هم آغوش شوم که در شأن و به اندازهی من باشد
برایم هیچ سختی نبود اما من برای هرزگی به بار نیامدهام، من نیامدهام تا فتنه کنم تا جهان را به آتش بکشم، من در برابر خداوندگار جهانیان مسئولم و خویشتن را بندهی کوچک او میدانم اما ای دریغ و افسوس که شمایان از یاد بردهاید کیستید، برای چه به دنیا آمدهاید و همهی جهانتان همین هرزگیها شده است.
نمیدانم در اتاق که مدفن تو شده است چه میکنی اما میدانم که باز هم در پی فتنهای بر آمدهای میدانم که باز هم در پی ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف شدهای، میدانم که میخواهی آبرو و شرافت ما را به باد دهی، اما این خیال خام را از ذهنت دور کن که همهی حواس من به تو است نمیگذارم تا لحظهای دست از پا خطا کنی و همهی حواسم را به تو دادهام، اگر کوچکترین خبطی از تو سر بزند روزگارت را به آتش خواهم کشاند من در برابر همگان مسئولم و نمیگذارم تا باز به فتنههای تو دنیایم به آتش کشیده شود و دوباره به کردهی تو من مجازات شوم، من در برابر این زشتصفتیهای تو ایستادهام نمیگذارم تا کار اشتباهی به پیش بری
ای کاش زودتر برای امیر دختری دست و پا میکردم تا با او باشد و عمر را با او سپری کند، میدانم که بیشماران دخترانی به کمین نشستهاند تا او را هم به این فتنه و دیوانگی بنشانند اما او باید که با دختری در آمیزد که من برای او انتخاب کردهام، دختری پاکدامن و درستکار، دختری که آفتاب و مهتاب ندیده باشد، دختری که به پاکی پوست گلهای بهاری باشد، باید او را برای یگانه پسرم بچینم و در اختیارش بگذارم و در کنارش باشم تا کسی نتواند او را در مرداب دیوانگی هرزگان غرق کند،
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.