Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی تمدن

بخش پنجم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی تمدن اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی تمدن در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی تمدن

کتاب : تمدن

عنوان : بخش پنجم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 38:59

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب تمدن

دستور پادشاه چون شهاب سنگی به صحن تمدن برخورد کرد و همه دانستند کوتاه زمان دیگری آنان به مرخصی بی جیره و مواجب در جبر تبعید خواهند شد، در کنار این مرخصی اجباری آنان تفاوت و تمایز رفتارها را نیز می‌دیدند،

خدواندگار به لشگریانش امر فرموده بود تا با رعایا و بندگان به تندی برخورد کنند و آنان را از هر اجتماع و با هم بودن دور سازند، سرای تمدن دیگر جایی برای سخن گفتن هم نداشت، فرای ساعات کار که همواره همگان محکوم به خموشی بودند و هرگونه سخن گفتن با تنبیهات و مجازات پیامبران و فرشتگان همراه بود، حال در زمان استراحت‌های میان کار نیز سخن گفتن‌های آنان مورد بررسی قرار می‌گرفت

در یکی از همین روزها بود وقتی عمر در حال حرف زدن با یکی از هم‌ولایتی‌هایش زمان می‌گذراند، قادر را در بالای میز ناهارخوری دید،

پیامبر با چهره‌ای افروخته و آکنده از مهر فریاد زد:

چه می‌کنید؟

عمر به سرعت در پاسخ گفت:

سخن می‌گوییم

قادر با سری که در آسمان می‌چرخاند گویی طلب معجزه‌ای داشته باشد در انتظار نشست تا معجزه به اتفاق در آمد

صدایی ذکر وار تمام محیط تمدن را احاطه کرد و پرده‌ی گوش‌ها را در نوردید

اینجا سخن گفتن هم قدغن است

عمر سراسیمه در میان معجزه‌ی الهی به تکاپو آمد و فریاد زد:

اما حال زمان استراحت ما است و در این ایام کردار ما در اختیار خویشتنمان

قادر که برافروخته بود با فریادی گوش‌خراش در پاسخ به او گفت:

اگر خیلی ناراحتی می‌توانی همین حالا اینجا را ترک کنی و کار دیگری برای خود برگزینی

عمر چند نفس عمیق کشید، چشمانش سرخ شده بود و مدام دستانش می‌لرزید، هم‌وطنش دست عمر را گرفت و تلاش کرد تا او را از صحنه‌ی نزاع دور کند که عمر دست او را به کناری زد و رو به قادر گفت:

من از اینجا نخواهم رفت، اینجا را اصلاح خواهم کرد

قادر برافروخته بود اما در میان این اتفاق جنگ‌زدگان همهمه‌ای به راه انداختند و عمر را از آن میان بردند تا بیشتر از این آن دو در برابر هم نایستند

آیا آنان تلاقی با پیامبر را کفر می‌پنداشتند؟

آیا این واکنش از ترس آنان نشئت می‌گرفت که شاید به فراخور این جنگ آنان نیز بیکار شوند؟

آیا این دوری جستن از مبارزه به‌واسطه‌ی احترام آنان به تمدن و قادر بود؟

آیا هزاری دلیل دیگر دست در دست هم داد تا آنان عمر را از مهلکه دور کنند؟

هر چه بود آنان عمر را دور کردند و این‌گونه شد که قادر هم همه چیز را فراموش کرد، نه شاید فراموش نکرد، شاید او هم از خدا دانسته بود که نباید بیش از حد با رعایا دست به گریبان شد

خود خدا هیچ‌گاه در برابر رعایا ظاهر نمی‌شد مگر به مصلحت اما هیچ‌گاه حاضر به هم‌کلامی با آنان نبود

در شأن و مرتبت او نبود تا با رعایا هم‌کلام شود،

فرای این منزلت شایع بود که اگر خدا با کسی سخن بگوید او کر و کور و لال خواهد شد، پس او با دیگران سخن نگفت و قادر دانست که بزرگی بر کوچکی دیگران استوار است

نه تنها او که همه دانستند بزرگی خویشتن به‌واسطه‌ی تحقیر و کوچکی دیگران است،

فرای این دیگر چه چیز می‌توانست نمادی بر برتری کسی بر دیگری باشد؟

هر علتی به غایت تلاقی با همین کوچک شمردن دیگران داشت، حال همه دانستند از این منزلت چگونه بهره گیرند و خویشتن را به این قله‌های با شکوه برسانند، همه دانستند که باید دیگران را خرد و حقیر کرد تا بزرگ شد، هرگاه کسی آنان را کوچک کرد، تمام دردها، رنج‌ها، ترس‌ها عقده‌ها را در خویش نگاه داشتند تا در فرصتی معین آن را به دیگری بازپس دهند و این ماشین تمدن به چرخش درآید همه این ارزش را شناختند و مراد نیز از آن مطلع شد

مراد هم این ارزش‌ها را شناخت و بر آنان وقع نهاد، او دانست که بزرگ شدن در چه راهی نهفته است، سالی به تحقیر خویشتن موجبات بزرگی دیگران را فراهم ساخته بود، او پله‌ای مدام برای رسیدن دیگران به شوکت بود، همه و همه از قادر تا کوچک‌ترین عضو تمدن از او برای رسیدن به قله‌ها بهره جسته بودند و حال مراد با کمری شکسته و اندامی منهدم در انتظار بود تا مسکنی برای خویش بجوید، او باید بر این زخم‌ها التیام می‌بخشید

از چه راه می‌توانست این رنج‌ها را التیام دهد؟

کلاس‌های درس در برابرش بود، آموزگاران، آموزه‌های پیشینیان، همه و همه هر روز برای او مشق می‌کرد و به او می‌فهماند که چگونه بر رنج‌های خود فائق آید و حال پس از گذران این سالیان مدید در کلاس‌های تمدن انسانی باید در جلسه‌ی آزمون آنچه دانسته بود را باز پس می‌داد

محمد در کنارش در حال بار بردن بود، او کارتن‌ها را یک به یک بر هم می‌گذاشت و در کنار بالابر سیاه‌پوش جای می‌داد،

آنان بیشتر روز در کنار هم بودند و مدام این کار را تکرار می‌کردند، کسی از آن دو به هم امر و نهی نمی‌کرد و چون دو همکار بارها را با هم و در کنار هم به پیش می‌بردند اما آن دو در طول روز بارها و بارها مورد مواخذه قرار می‌گرفتند، باری مقداد می‌آمد و فریاد می‌کشید، گاهی وداد این وظیفه را به دوش داشت، گاهی حبیب از آن طبقه می‌گذشت و فریادهایش را به وجود محمد و مراد می‌نشاند و گاه حامد با عقده به صحن آمده فریاد می‌زد، کار به اینجا خاتمه نداشت و هر کس از هر روی که به دل عقده‌ای داشت خود را به گوشه‌ی این طبقه می‌رساند و در انتهای هرم طبقات آن کس که بینوا مانده بود را مورد عتاب و بددهانی قرار می‌داد، آن روز هم همه چیز به منوال سابق خود در حال پیش رفتن بود به جز آنکه مراد مدام داشت درس‌هایی را که در این مدت خوانده بود در خیالش دوره می‌کرد

چرا تمام چمدان‌ها بلعیده می‌شود؟

چمدان‌ها در انتهای این مسیر طول و دراز به کجا و در چه قعری ناپدید شده‌اند؟

امروز در میان ناهارخوری چه خواهند داد؟

امروز انتقام سختی خواهم گرفت و همه چیز را خواهم بلعید، هر چه در تمدن وجود دارد را باید خورد درست به مثال تمدن که همه چیز ما را خورده است

مراد مدام با خود تکرار می‌کرد، موضوعات متعددی مدام در ذهنش در حال آمد و شد بودند و او را به فکر وامی‌داشتند و او عاجزانه از همان عقل نیم‌بندش می‌خواست تا او را رهایی دهد

در میان همین افکار بود که مقداد خود را به نزدیک آنان رساند

مراد در حال فکر کردن بود و از این روی سرعت کار کردنش مقداری پایین آمده بود این امر توجه مقداد را به خود جلب کرد،

مقداد فریادزنان گفت:

نفهم، کارت را بکن

تنها می‌توانی به مثال شکم‌بارگان همه چیز را ببلعی، برای کار کردن هیچ فرصتی نداری؟

مراد بسیار شنیده بود و حال دوباره همه چیز برایش تکرار می‌شد، اما نه این بار تنها او نبود، تنها مقداد او را مورد خطاب قرار نداده بود، همه بودند صدای همه را می‌شنید، تصاویر را یک به یک می‌دید، او را احاطه کرده بودند، همه سویش را گرفتند و هر کدام فریادی زد

تنه‌لش، کار کن

احمق تند باش

سریع‌تر کار کن نفهم

بیشعور مادرزاد، کارت را ادامه بده

می‌دانی کندذهن ارزش هر کدام از این چمدان‌ها چه قدر است

وداد، مقداد، حبیب، حامد، قادر، امیر و حتی خود آقای تمدن نیز به او دشنام می‌دادند، او را تحقیر می‌کردند و بر سرش فریاد می‌زدند

مراد دست‌پاچه با سرعت بیشتری کارتن‌ها را به دوش می‌گذاشت و در صحن تمدن می‌دوید که یکی از آن‌ها از دستش افتاد

او جماعتی را دید که دوره‌اش کردند‌، همه بودند از تمدن تا محمد همه و همه او را احاطه کردند و هر کدام به او چیزی گفت

احمق

نفهم

تنه‌لش

بیشعور

خنگ

بی‌عرضه

کندذهن

همه‌چیزخوار

برخی می‌خندیدند، برخی با دست او را به هم نشان می‌دادند و برخی او را هو می‌کردند همه، همه کار می‌کردند و او با بغضی مدام نفس می‌کشید، صدایی در گوشش زمزمه شد و تکرار کرد

اینجا اشک ریختن هم قدغن است

اشکانش را بالا کشید و خود را از زمین بلند کرد آنگاه با صدایی بلند فریاد زد،

نفهم کار کن، زودتر کار کن

مخاطبش کسی نبود اما او این جمله را عامرانه و بلند می‌گفت، با صدای فریادش محمد با کمک سمعک در گوش شنید و رو به او بازگشت،

مراد یکه خورد و دید بعد از شنیدن این فریاد محمد سر را به زمین افکنده و مشغول کار شده است،

چند نفس عمیق کشید و محمد را برانداز کرد

پسری کوتاه‌قامت، با اندامی ظریف و کوچک، به سختی چهل کیلوگرم وزن داشت و قدش نهایتاً به صد و پنجاه و پنج سانتیمتر می‌رسید، صورتی درهم و نالان، با چشمانی دردمند، به او خیره شد و دوباره نفس کشید، چند نفس عمیق و پیوسته

آنگاه به او نزدیک‌تر شد و با صدایی بلند فریاد زد

حمال زودتر کار کن،

محمد ذره‌ای خشک ماند و تکانی نخورد، فریاد اول را واضح نشنیده بود و نمی‌دانست مراد با کیست و چرا این صحبت را کرده است، اما حال می‌دانست مخاطب او خودش است و جمله را کامل شنیده بود

آب دهانش را قورت داد و به چشمان مراد خیره شد

مراد مدام با خود تکرار می‌کرد زیر لب می‌گفت

اگر تو او را نبلعی او تو را خواهد بلعید به مثال تمدن، او همه چیز را بلعیده است، آیا می‌خواهی محمد هم تو را ببلعد

پس از آن به یاد فریادهای مقداد، وداد، قادر، حبیب حامد و سایرین افتاد، قلبش خمیده و رنجور در سینه می‌تپید که فریاد دوم را بلندتر کشید:

کندذهن، کار کن، سریع‌تر کار کن

محمد سرش را به زیر انداخت و کارتن‌ها را به پیش برد و مراد با نفسی آرام و آسوده در جای پر لذت ایستاد، احساس می‌کرد رنج‌ها یک به یک از جانش دور می‌شوند دوباره فریاد زد

بی‌شعور تند باش

یک رنج را دور کرد و محمد را تعقیب کرد دوباره گفت:

نفهم می‌دانی قیمت هر کدام از این چمدان‌ها چه قدر است؟

محمد سر به زیر انداخته بود و با سرعت بیشتری کار می‌کرد، خیسی خون آمده از قلبش را بر جان لمس می‌کرد اما توانی برای پاک کردن تن خونی نداشت و رنج‌ها را یک به یک در سینه فرو می‌خورد و به جان می‌کشید و حال مراد بود که یکه تاز آنچه رنج بر سینه داشت را به دیگری فرا می‌خواند و از این بازی خوشش آمده بود، این بازی نبود، این آزمون دروسی بود که به او فرا خوانده بودند و حال باید که پاداش این پیروزی را می‌چشید

قادر به نزدیکی آنان آمد و فریادهای مراد را شنید، دید چگونه از محمد کار بیشتری می‌کشد و در حال بهره جستن از او در معیت خدا و پیامبرش است، از این رو بود که نزدیک‌تر شد و آنگاه دستی بر سر مراد کشید، او نشان شوالیه بودن را به فریادها با فریادی آرام و گذاشتن شمشیری بر شانه‌ها به مراد عطا کرد و زین پس او را نایبی در راه تمدن خواند و هر بار با فریادی بر سر او طبقات را جلا بخشید تا ندا از گلویی بچرخد و در جانی فرود آید از تمدن به قادر از قادر به مقداد از مقداد به مراد و از مراد به محمد و باز در ریلی که از پیشتری تدارک دیده بودند همه چیز تکرار شود

 

 

 

 

 

 

 

عمر در میان کار کردن و پیچ زدن رو به سایرین کرد و خواند:

آیا برای این حربه‌ی آنان راهی اندیشیده‌اید؟

چند تنی از همکاران او که در دور یک میز جمع شده بودند اعم از حمیده سارا مرد جنگ‌زده با شش فرزند، ساسان زن مالک لب بزرگ به هم نگاه کردند و متعجب او را از نظر گذراندند بعد حمیده رو به عمر با زبان مادری گفت:

حربه چیست از چه سخن می‌گویی؟

عمر صدایش را صاف کرد و به زبان مالکان گفت:

منظورم از این مرخصی اجباری است، آیا برای این چاره‌ای اندیشیده‌اید؟

پانزده روز تعطیلی بدون جیره و مواجب آن هم در برابر جماعتی که حقوق دریافت خواهند کرد، آن هم با کار کمتر، آیا این معقول و منصفانه است؟

سارا آرام گفت:

هیچ چیز در این دنیا منصفانه نیست و مرد جنگ زده آرام خواند:

باید بپذیریم و آرام باشیم، اینجا خانه‌ی آنان است از ما کاری بر نخواهد آمد

عمر با اعصابی خراب و حالتی عصبی گفت:

چه می‌گویید، می‌خواهید در برابر همه‌ی کارهای آنان خاموش بمانید، هر بی عدالتی را به جان بخرید

معجزه‌ای در کار بود، صدایی در زمین و آسمان می‌پیچید و نجوا می‌داد:

اینجا عدالت قدغن است، تفاوت، طبقات، فردیت، ارزش و برتری آزادی است، آزادی دیگران را نتوانید در انحصار خویش در آورید

عدالت به معنای قبول تفاوت‌ها، طبقات و ارزش نهادن به تمدن انسانی است

ندا در آسمان می‌پیچید و همه را از ندای تازه‌ای در آسمان‌ها خبر می‌داد، دوباره کلاس‌های درس بازگشته بودند و اساتید می‌گفتند تا آدمیان به حافظه‌های بلندمدت خود آنچه آنان آموخته‌اند را بسپارند و مدام تکرار کنند

عدالت به معنای قبول تفاوت‌ها است

عمر در کلنجار بود و چشمانش به خون بدل شده بود که با صدای زنگباره‌ها و رفتن دیگران به دالان استراحت آرام شد و پس از چندی خود را به آن سالن رساند

در دل سالن همه بودند، هر که در دل تمدن کار می‌کرد، همه برای استراحت خود را به آنجا رسانده و عمر مدام به سکوی سخنرانی، قله‌ای که پیامبر بر فراز آن با آدمیان سخن گفته بود نگاه می‌کرد، می‌خواست خود را به بالای قله برساند و برای سایرین موعظه کند،

آیا اگر به نوک قله می‌رسید کسی او را از آن ارتفاع به ته دره می‌افکند؟

آیا نفرین خداوندی او را در بر می‌گرفت و شاید به نوک قلعه می‌سوخت و خاکستر می‌شد؟

نمی‌دانست چه سرنوشتی در انتظار او است اما به پیش رفت و قله را فتح کرد به بالای سکو رسید و آنگاه به صدایی که به فریاد می‌مانست رو به جماعت گفت:

برای این مرخصی اجباری کاری کنید

باید به خروش بیایید و حق خود را طلب کنید

حاضرین بهت‌زده به هم نگاه می‌کردند، قله‌ی پروردگان به دست بیگانه‌ای از رعایا فتح شده بود، برخی مدام زیر لب استغفار می‌کردند، صدای توبه توبه کردن حضار به گوش می‌رسید، برخی حیران فکر آینده‌ی او بودند و با خود از حکایات پیشترها و غضب خداوند می‌گفتند، تعدادی به خاکستر بدل شدند و برخی در آتش فریادکنان سر بریده شدند، برخی محکوم به تیره روزی شدند و برخی تمام عمر نفرین خدا و پیامبر را به همراه بردند

تنها تعداد محدودی از حضار کلام او را شنیدند و دانستند او از چه سخن گفته است اما عمر دوباره گفت و همه چیز را تکرار کرد:

باید به خروش بیایید و حق خود را طلب کنید

ما در سال همه‌ی روزها برای آنان کار کرده‌ایم،

هیچ مرخصی نداشته و حال با امر آنان خانه‌نشین خواهیم شد آن هم بی دریافت مزد، در برابر جماعتی که کمتر کار کرده و بیشتر روزی برده‌اند و حال بیکار هم روزی خواهند برد

آیا این عدالت است؟

آیا در این سخن رنگ و بویی از انصاف را جسته‌اید؟

حضار کماکان در بهت و حیرت بودند اما حال بیشتر از پیش به حرف‌های او گوش می‌سپردند

از ملائکه و پیامبر خبری در سالن غذاخوری نبود، شاید به جلسه‌ای با خدا دعوت شده و شاید با هم در حال همفکری بودند، شاید در خلوت خویش و شاید در حال گذران زندگی به نوعی دیگر بودند اما هر چه بود حال آنان در میان این غذاخوری حضور نداشتند و عمر بر قله‌ی خدایان فریاد می‌زد:

باید کاری کنید، بدانید که آنان تنها به قدرت دست‌ها و گذر ما از عمرمان بدین جایگاه رسیده‌اند، هر چه از دارایی و بزرگی آنان که می‌بینید تحفه از حماقت ما بر آنان است، بدانید که قدرت تغییر در بازوان شما نهفته است

کارگران به هم نگاه می‌کردند، مالکان هم آن قدر به بهت رسیده بودند که چیزی برای گفتن نداشتند و در جا ماندند اما ساسان ذره‌ای بعد از گذر از بهت خود را جمع و جور کرد و آنگاه بی گفتن سخنی از جای برخاست و به طبقه‌ی پایین رفت

عمر ادامه داد:

ما اگر برای اینان کار نکنیم دیگر چیزی برای عرضه نخواهند داشت و این ثروت که از عرق جوین ما رسیده است به باد فنا خواهد رفت، از این دونمایگان نهراسید و بدانید بزرگی و جلال آنان از کوچکی و حقارت ما سرچشمه گرفته است

یکی از جنگ‌زدگان برخاست و گفت:

منظورت چیست، چه کنیم تا به حقوقمان دست یابیم؟

عمر آرام‌تر از پیش گلویش را صاف کرد و طمأنینه گفت:

اگر به ما نیز حقوق ایام بیکاری را ندهند دیگر به سر کار باز نخواهیم گشت

مالکان با خنده‌ای که از سویی آغاز شد به کنار هم خندیدند و صدای قهقهه‌ها همه جا را فرا گرفت، یکی فریاد زد:

وامصیبتا اگر شما کار نکنید ما از گرسنگی خواهیم مرد

یکی گفت: وای که کار کردن جنگ‌زدگان چرخه‌ی این کشور را به حرکت وادار کرده است

یکی دیگر فریاد زد:

تخصص جنگ‌زدگان اگر نباشد نه تنها ما که همه‌ جهان در سوگ خود خواهند مرد

در همین میان در دل خنده‌ها و قهقهه‌ها بود که ساسان به همراهی قادر به صحن رسید و پیامبر با چشمانی برافروخته و از حدقه بیرون آمده به سوی عمر و قله‌ی کوه رفت آنگاه در برابر او فریاد زد:

تو بی‌پروا و بی‌شعورتر از گذشته‌ی خود شده‌ای، مردمان را به تحریک وامی‌داری، جای تو در این کارخانه نیست،

تازه قادر داشت نفسش را چاق می‌کرد تا برای ادامه‌ی سخنرانی و زخم زبان‌ها آماده شود که عمر به میان حرفش جهید و گفت:

من آماده‌ام تا از این کارخانه بروم و دیگر بدین جا بازنگردم

جمعی از مالکان رو به قادر فریاد زدند:

او را رها کن بساط شادمانی ما را فراهم آورده است

یکی گفت، در زمان‌های دورتر از ملیجک‌ها در دربار بهره می‌جستند حال ما عثمان را برای این کار داریم

قادر آب دهانش را قورت می‌داد با خود حسابی سرانگشتی کرد، اگر عمر از اینجا برود چه اتفاقی خواهد افتاد، او به اندازه سه کارگر کار می‌کند، تعداد پیچ‌هایی که او می‌زند اگر از تعداد کار روزانه کم شود چه خواهد شد، اگر او از اینجا برود باید در عوضش سه نفر را به همان کار بگمارم، آنگاه خداوندگار چه خواهد گفت

تعداد چمدان‌های باقیمانده در ماه به چه تعداد خواهد رسید؟

اگر آنان از مالکان باشند هر کدام سه چمدان در ماه نه چمدان از اندوخته‌های خداوندگار کاسته خواهد شد

قادر در حال فکر کردن بود و عمر به او چشم دوخته بود بی‌اعتنا به سخنان مالکان رو به جماعتی که باز هم به قله چشم دوخته بودند کرد و فریاد زد:

از اینان نهراسید، اینان محتاج بر ما هستند و نه ما نیازمند بر آنان

قادر که هنوز داشت به تعداد چمدان‌ها ساخته، پیچ زدن، اندوخته‌های در انتهای ماه برای تمدن و کارخانه فکر می‌کرد حواسش را به سرجای آورد و آنگاه رو به همه گفت به سر کارها بازگردید، دیگر نمی‌خواهم صدایی بشنوم در همین میان رو به عمر کرد و گفت،

تو هم تمام کن و به سر کارت برو

عمر از کنارش گذشت و تکرار کرد:

ما به اینان روزی می‌دهیم و آنان محتاج بر مایند

قادر خود را از مهلکه دور کرد، مدام صدایی در گوشش طنین می‌انداخت و او را به خود وا می‌داشت، از سویی ندای قدغن بودن بود و از سوی دیگر ندای تازه‌ای از احتیاج او را به خود فرا می‌خواند، تحمل شنیدن آنان را نداشت در آینه‌ای قدی به خود نگاه کرد و آنگاه فرو ریختن خود را دید، با خود کلنجار رفت، باید او را با اردنگی از کارخانه بیرون می‌کردم،

نفسش بند آمده بود، به یاد سیمای برافروخته‌ی تمدن افتاد، او در نهایت هر روز تعداد موجودی تازه ساخته شده از چمدان‌ها را از او می‌پرسید، اگر عمر را اخراج می‌کرد این تعداد به چه عددی می‌رسید؟

در پاسخ به تمدن در راستای این کمبود چه می‌گفت

وای تمدن الفاظ رکیکی استفاده می‌کرد،

او تحقیر را با ادای دشنام‌های جنسی می‌پسندید،

آیا او این بار به نوامیسم دشنام خواهد داد؟

آیا این بار خویشتنم را هتک حرمت خواهد کرد؟

این بار نوک پیکان حملاتش به کیست؟

در برابر آینه آب شدن خویش را به عین می‌دید، فحش‌های رکیک و جنسی جناب تمدن در برابر سیمای سرفراز عمر و ذره ذره شدنش در برابر صدها کارگر

بی‌مهابا به سوی عمر رفت، در برابر میز او ایستاد و آنگاه فریاد زد:

کارگر، چه می‌کنی، چرا کار نمی‌کنی

عمر ذره‎‌ای به چشمانش نگاه کرد و آنگاه آرام گفت:

چند نفس عمیق بکش، آرامت خواهد کرد

قادر کلافه شده بود از این رو فریاد زنان به حمیده پرخاش کرد و گفت:

اینجا خوردن آدامس قدغن است، چه می‌کنی در بین کار کردن مثال لکاته‌ها آدامس می‌جوی

عمر آرام به او نزدیک شد و گفت:

او تا کنون آدامسی نجویده است و من در حال کار کردن هستم، چند نفس عمیق بکش و خود را به پناهگاه برسان، آنجا در امان هستی

قادر در برابر آیینه نفس نفس می‌زد، سیمای عمر را می‌دید که در برابر او ایستاده است، مدام به او می‌تازد، مدام از او بهتر سخن می‌گوید و او را در تنگنا قرار داده است، امیر را می‌دید که با موهایی بلند در برابر او قدم می‌زند، وداد لباس‌های تنگی بر تن کرده و اندامش را به نمایش گذاشته است، همه او را نگاه می‌کنند، او خمیده است، کسی در دوردست او را با دشنام‌های رکیک و جنسی دور می‌کند، کارگران او را هو می‌کنند، عده‌ای به او می‌تازند و او خمیده‌تر در خویش فرو رفته است،

سرش را به زیر آب سرد فرو برد و خود را به باد سرما سپرد، آنگاه چند نفس عمیق کشید و این بار به واقع از پناهگاه بیرون رفت و خود را به سوی مراد و محمد رساند، نفسش سخت بالا و پایین می‌شد، او نیاز به کسب توان داشت باید خود را ارضا می‌کرد پس فریاد زد و نعره‌هایش تمام تمدن را درنوردید

عمر دوباره بر سر میز، در میان سالن غذاخوری، در جمع‌های دوستانه، در دل استراحت‌ها در بین اتومبیل‌های حمل و نقل، صبح‌ها پیش از شروع کار، شام‌ها بعد از پایان کار، با استفاده از سطح نورانی و هر وسیله که در اختیار داشت به همه گفت مدام تکرار کرد

ما به آنان روزی می‌رسانیم، ما با جان و تن آنان را بزرگی و جلا بخشیده‌ایم، هر چه آنان دارند از برکت کار کردن ما است، آنان را بیش از این سوار بر خویشتن مکنید و کول‌هایتان را به قدوم آنان زخم‌دار مسازید،

باید کنشی کرد و حق خویشتن باز پس گرفت، باید در برابر بیداد آنان ایستادگی کرد، باید حق را از ظالمان ستاند، به خموشی مظلومان، ظالمان پدید آمده‌اند، به کوچکی ما آنان بزرگ شده‌اند، به بردگی ما آنان خدا شده‌اند، باید برخاست و حق خویشتن را طلب کرد

خموشی آنان را جریح‌تر کرده است و هر بار در برابر هر تن که بود خواند تا آنان را به ایستادگی، مقاومت به اتحاد و همبستگی، به آزادگی و برابری فرا بخواند و آن‌قدر خواند تا آنان اجابت کنند و به نهای تمام خوانده‌های او روزی در دل سالن غذاخوری برخی به سخن آمدند و در برابر قادر حامد و حبیب گفتند

اگر بی جیره و مواجب ما را به حال خود رها کنید و به جبر ما را به مرخصی فرا بخوانید دیگر بازگشتی به تمدن در برابر ما نیست

اگر ما را خار کنید دگر از ما گلی نخواهد رویید و در آن بیابان‌زار تنها خواهیم ماند

اگر برای این مرخصی حقوقی در شأن ما در نظر نگیرید باید با مالکان کار را به پیش برید

سخن از دل تمام اجنبان بود، هر که از مالکان نبود به دست اتحاد به پیش هم آمده تا حق خود را بگیرد، آنان آمده بودند تا در کنار هم در برابر این تبعیض بایستند،

ذکرها شنیده می‌شد

اینجا آزادگی قدغن است، اعتراض کفر است، برهم زدن و تغییر بدعت است، اما کسی بر این گفته‌ها وقعی نگذاشت بر فریاد خود چنگ زد و دوباره بر آنان خواند تا ذره‌ای فرو ننشینند

در گام نخست و به فریادهای آنان حامدی در بر کوه ایستاد و به نوک قله رفت که مقتدرانه می‌خواند:

این اختیار با شما است که جبر ما را نپذیرید، اگر خواستید دیگر به سر کار بازنگردید و پس از آن تعطیلات جای دیگری اُتراق کنید، لیک این را بدانید که ما به شمایان باج نخواهیم داد

حتی حبیب از او نیز بالاتر رفت و فریادزنان گفت:

ما شما را اخراج خواهیم کرد تا نه خودخواسته که بی اراده بیکار باشید، نجوایی به دل مالکان می‌خواند تا بخوانند

اینجا همه چیز قدغن است، اما نه فراتر از این بود، مالکان به نزد رعایای خارجی می‌آمدند از سختی دیگر کارها می‌گفتند، از بیکاری و فقر از کشوری که در آن کار نیست و فقر آدمیان را چه خواهد کرد، هر بار در هر نشست آنان از بدبختی‌ها و مصیبت‌های کشورشان گفتند و اجنبان را به ترس فراخواندند و حبیب بیشتر فریاد زد، حامد بیشتر بی‌تفاوت ماند لیکن قادر آرام نبود

مدام خود را به نزد خدا می‌رساند در برابر او به سجده می‌نشست و به او می‌گفت ما بی آنان نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم، نمی‌توانیم به آن تعداد تولید برسیم، آنان حقوق کمی دریافت می‌کنند و هر کدام دو یا سه برابر هم‌وطنان کار کرده‌اند، در نظر بگیرید اگر آنان نباشند چه خواهد شد، باید به مراتب، تعداد بیشتری چمدان در انتهای ماه به عنوان فدیه به کارگرانی دهیم که کمتر از اینان کار کرده‌اند

قادر در سجود در برابر خدا مدام می‌خواند و در کنارش حبیب راه می‌رفت گاه بوسه‌ای بر دستان خداوند می‌زد و می‌گفت:

سرورم اگر اینان را میدان دهید بی‌پروا خواهند شد، بیش از این را هم از شما خواهند خواست، اگر در برابر این خواسته‌ی آنان سر فرو آورید دوباره خواسته‌ای خواهند داشت و تزلزل به معنای نابودی خواهد بود

تمدن کلافه بود نمی‌دانست چه باید بکند به حامد نگاه کرد، حامد را نیز در حالی مشابه خود دید و ندانست چه راه بهترین راه‌ها است، حامد آرام نزدیک شد و بعد از کرنش خواند:

سرورم حبیب پر بیراه نمی‌گوید اگر همه‌ی آنان هم از کار بروند من دوباره از دل اجنبان کارگرانی را برخواهم گزید،

قادر به میان حرفش آمد و گفت:

چگونه به آنان آموزش خواهی داد تا همتای این کارگران که هر کدام چندین سال برای ما کار کرده‌اند کار کنند، چگونه آنان خواهند توانست همتای عمر پیچ بزنند، همتای سارا و حمیده آستر بزنند، همتای فیروز و پاجان زحمت بکشند، می‌دانی چه زمانی خواهد برد تا کارگران تازه مهارت اینان را کسب کنند؟

حامد ذره‌ای از گفته‌هایش عقب نشست اما حبیب فریاد زنان گفت:

حقوق کمتری به کارگران تازه خواهیم داد تا همتای اینان شوند

قادر گفت: کمتر از چیزی که حال می‌دهیم؟

کمتر از چیزی که به اینان می‌دهیم کسی در کشور ما کار نخواهد کرد، فرای آن چگونه می‌توانیم سفارش‌ها را به موقع به مشتریان برسانیم، حداقل باید چند برابر اینان کارگر استخدام کنیم تا همتای اینان کار کنند

خدا خشمگین شده بود، او از این همهمه خوشش نمی‌آمد احساس می‌کرد ساحت قدسی‌اش مورد اهانت قرار گرفته است و باید در برابر مهاجمان بایستد از این رو بود که دست را بالا برد و آرام به نشانه خروج تکان داد

حبیب قادر و حامد با اشارت تمدن از اتاق بیرون رفتند و او را تنها گذاشتند تا در تمام شکوه و جلال خود بنشیند و به آینده‌ی تمدن فکر کند،

حبیب مدام به کارگران لعن می‌فرستاد، حامد از این اتحاد کلافه و متعجب بود و قادر به فکر جستن راهی بود تا آنان را افسار کند و رام به جای خود بنشاند، به چهره‌ی چموش عمر نگاه می‌کرد، او از دیگران بدخوتر و وحشی‌تر شده بود، اگر او رام می‌شد دیگران نیز خاموش می‌شدند و عمری که حال داشت به یکی از کارگران پیرامون خود، چیزی می‌گفت او ندا می‌داد که نباید از آنان وحشت کنی

عمر گفت:

آیا تا کنون فکر کرده‌ای که چگونه اینان قدرتمند شده‌اند؟

چگونه به شوکت و جلال می‌رسند؟

چگونه در بزرگی غرق می‌شوند؟

همان‌گونه که عمر داشت این پرسش‌ها را از او می‌کرد ندایی به گوشش می‌خواند:

ما بر آنان روزی داده و آنان محتاج ما هستند، حال نه به فریاد انتقام که به برابری پاسخ گویید که او دیرزمانی در انتظار شما ایستاده است، او را به آغوش بکشید و در کنارش همگان را میهمان بزم آزادی کنید

عمر برای همگان می‌خواند و این آموزه‌های تازه در تمدن می‌چرخید، می‌چرخید تا طغیان را برانگیزد، یاغیان را به بار بنشاند و جهان را تغییر دهد.

 

7 1
پخش تصویری کتاب صوتی تمدن
پخش کتاب صوتی تمدن در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی تمدن در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات
برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

بیشتر از آثار صوتی نیما شهسواری بدانید

آثار صوتی نیما شهسواری شامل

 

تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است

همچنین شما نیز می‌توانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد

آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است

تمامی این آثار در قالب‌های مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،

برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد

در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز می‌شود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … می‌پردازم.

اینجا جایی است که صدای ما تلاش می‌کند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهام‌بخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.

آیا به دنبال تجربه‌ای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاه‌های متنوع هستید؟

آیا علاقه‌مند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟

پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.

به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد

بی‌شک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است

اما فرای این اشتراک‌گذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما می‌توانید در کنار ما باشید

راه‌های بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما می‌توانید در زمینه ترجمه‌ی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وب‌سایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید

فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما می‌توانید با عضویت در وب‌سایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما می‌توانید از طریق ارسال پست در وب‌سایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید

تمامی آثار نیما شهسواری در وب‌سایت جهان آرمانی در اختیار شما است، 

نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره می‌توانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وب‌سایت جهان آرمانی بدست آورید،

فرای وب‌سایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرم‌های پادکست‌گیر در اختیار شما است از جمله این برنامه‌ها

 

فرای برنامه‌های پادکست‌گیر شما می‌توانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید

 

برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامه‌ی پادکست‌گیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید

راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است، 

در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوش‌خراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود

اگر خواستید در تغییر زشتی‌های این دنیا همراه ما باشید با اطلاع‌زسانی به دیگران بزرگ‌ترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود

ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم

با تشکر

نیما شهسواری

sing 1

برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.