در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : تهمینه
عنوان : بخش ششم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 26:17
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
ســال آخر دانشسرا بود و من غرق در خواندن و دانش، آن شوری که به یأس مبدل شده بود از آن روزگار جز آن نشان چیزی بر ما یادگار نمانده بود و سکون خموشی که فریاد میزد، من بودم و دریای بیکرانی از فکر که چه باعث شکست و سکون ما است، همان درد آشنای تفرقه و مایی که سالیان به دنبال اتحاد و اتحاد گریزان زِ ما
پیش از این اتحاد سردرگمیِ ما بود که فریاد میکرد ما را از هر کنش بازمیداشت، سودایی که هیچ بر ما مشخص نبود و خویشتن از آن باور، باورمند نبودیم، درد آشنا بود و درمان ناپیدا
چه چیز، این خیل انسان را به کنش وامیدارد، باوری که حال میان ما شک و شبهه است و روزگاران دراز به دنبال آن بگردیم و روز جستن آن روز پیروزی است،
چه توقع از ما که بخشی از آن جامعهی مسکوتیم و جایی که هیچتن فریاد آن دلاوران دیروز که صدایشان محکمتر و رساتر از ما بود نشنیدند و ما ضجهای زدیم که خویش از شنیدن صدایش محروم ماندیم،
این یأس، حال آن روزگاران من بود که هر گاه به آن اندیشیدم از خود بیخود شدم و ناامیدی همهی جانم را فشرد، ولیکن امروز اندیشیدن بر آن روزگاران خاطرات و تجربهی پیشترها است،
تهمینه آن روز که سری آشنا با درس و سیاست داشت به کمال دانستن نزدیک بود، عزم خویش بر آن استوار که این مأموریت به پایان برسد و روزگاران آینده دگر مأموریت و حال آزارها به ما کم بود که دیگر همه یوغ خویش بر گردن نهادند، چه پیش از این خواستار از آن اسیر که خود مجیز ارباب گوید، ما مجیز نگفتیم و مسکوت بودیم لکن این سکوت هم تأیید آن مجیز دیگران بود که حاکم بر دانشسرا بر اریکهی قدرت میتاختند
سرانجام ما ترک دانشسرا گفتیم و مدرک خواندن خویش به زحمت گرفتیم که آنان هم زحمت به ما دادند و اذعان کردند طول این زحمتها را میان همان تکه کاغذ تمام این سالها تلاش،
به تهران گام نهادن و از این سوی و آن سوی بهره جستن، حال فارغ از دیروز تازه کردن دیدار با شهر نفرین شدهام تهران، چه روزگار در این خاک گام برداشتم و ندیدم که چشمان جای دگر نگریست و گام بر جای دگر برداشت،
این شهر همان شهر است، ما گذر زمان کرده اینجاییم، میبینیم و نمیدانیم و میدانیم و نمیبینیم، چه تاریخ از ما گذر کرد و ما در آن گذر کردیم، او به سویمان آمد و ما زِ آن بازگشتیم،
تهمینه و آن صدای مبهم که فریاد زد،
آه ای آزادگان از دست استبداد داد
خانمان ششهزاران ساله را بر باد داد
یک نفر از مادرش هنگام زاد آزاد زاد
بهر چه خود را به دست جور استبداد داد
این چه صدا و فریاد، تو گو صدسال پیش ما هزار سال پیش کجا، آن غیور و آزاده، فریاد زد نه امروز که صدسال پیش و ما امروز نفسخورده مسکوتیم، آن خیابان و آن صدای مبهم و این روز
خیل نسان در خواب، فریاد صدسال پیش دفن کردیم و یوغ به گردن نهادیم و نازیدیم که بندش طلا است،
برده را چه به فریاد که صاحبدارد و خلیفه زمامدار، شاه و ارباب و خداوندگار، چه زیبا بخشید به ما آن یوغ زرین و به خود بال که بخشنده دار خلیفهی ماست،
این همان بهارستان و خلق را همان نگو، خلق که ما را زِ خود پریشان کردی و خوشامد در این بیغوله، کجاست آن رهاگویان و بسط نشینان که طلبدار قانون بودند و اساس که تو حق دادی و حال حق به تو داد و ما به خود ببین که صدسال پیش تبریز و آن فریاد رسا که بغض شد امروز در گلو و فرو خوردند، سر به طاعت ساییدند و یوغ زر به گردن نهادند و سرمستانه هلهله کردند و رقصیدند،
کجا است آن فریاد بهارستان که چرت شد خواب و آب ملت را به امت برد، فریادمان کو و کجا است آن فریاد مشروطه، هیهات که مشروعه سر داد، بین آن توپ که بهارستان به خود دید و ما باروت آن شدیم چهها که بر ما نگذشت، نگاه بر آن بنا و یادگاری که چه از آن باقی و تو گو چرت و خواب و آب و ملت و امت
بخوان همان شعر و یادگار آن چامه که هیچ زِ آن باقی نبود و نیست جز این شاهانه، این کیست برابر آن تاریخ که خواند و حیران نشست، چه گذشت بر این خاک و بر این
چه بسیار باور و تفسیر زِ ما از آن روزگار نه آنکه پیشتر و پستر، لیکن چه سود و از ما اثر که نه آنان زِ ما و نه ما زِ آنان و حال اینکه تهمینه است که خویشتن ملت است و تاریخ باور است و آیندهساز، چه فکر بسیار بر سر از آن روزگار که نه ما بر آن خشت افزوده و نه از آن خشت برکندیم، لیکن تو دان خویش بنا فروریزیم و بار دیگر بنا کنیم
بخوان نام خویشتن که تو تاریخ و ملتی، این منم که حال در این قهقرا گام میزنم و تهران به زیر پای خویش دارم، جای جایِ آن تاریخ بر نگارم میگذرد و خویش در آن روزگار تجسم کردهام اما چه سود از این وهم و خیال که نمک بر زخم پاشیدند و ما مدهوش آن گزافهها را گفتیم، گذر از این اندیشه و حال سر پر زِ هزاران خیال نه از دیروز که امروز و تو گو ساز فردا و فردایگان
من و آن مدرک، حال فکر آیندهایم و گذر زندگی و یا همان صحیحتر از پیش مردگی، فکر به مازند و آن مرد و زن پیر که تعبیر تاریخ و دیروزمان بودند و هستند، چه دل پر زِ مهر دیدار یار، آن مرد و زن فرتوت و آن مازند زیبا و تجدید آن روزگاران دور که دیدیم و باز دل کندیم که خویش آینده سازیم و از آن روزگار دیر گذر کردیم.
چه عجیب که سالیان خواندیم و شنیدیم، بر آن روان شدیم تا بدانیم و بر دیگران بیاموزیم، لکن در این گفتار از گذشته ما را خاطرهای خواندنی نیست که آنقدر به اطراف فکر بود و یاد که اصالت برفت برباد.
حال که فارغ زِ تحصیل شدهایم و فصل برداشتمان رسید نبود آنکس که زِ ما بهره برد و خویشتن بهره دادیم نه آن بهره که خوش بود و خوش آمد که آن بهره زِ ما ساخت آن برده
من بودم و آن مدد از یار که خویشتن بهره رسانم بر دیگران، همان بهره که خوش باشد، دیگران خوش زِ آن، چه سالها که در آن زندان خواندیم از روان و خیال که فردایش به دگر اسیران بیاموزیم درس زندان را،
اتاقکی که نام آن مطب بود و ما طبیب خطاب و خیل آن اسیران که سرازیر درس بردگیِ خویشتن بیاموزند، نه انحصار آن درس، آن دانشسرا که در تار و پود نسان و اجتماع نقل آن روزگاران، چه تلخ و دراز، چه زندان بزرگ که نه چون دیروز آن دانشسرا که این بار سراسر زِ این خاک،
راه رفتن در این خاک، چه ترسیم بر ما و آن چهرهی بیمار از اجتماع، خیل نسانها که یوغ بر گردن و جملگی رهرو به سوی بوسه بر پای جور استبداد بودند، ما در این خاک نه تنها که تو گو دنیا چنین بود و باشد و همگان محکوم بر این بردگی و اسارتها شدهاند،
صبح برخاستیم و راه به سوی آن دخمه گزیدیم، سخن گفتن و شنیدن از درد، آن بنده بیرون از آن نظاره بر چهرهی مردم چه دیدیم و شنیدیم، تو خوش دار که زنده بودیم و بس و نه فراتر که گاه پستر از آن،
آنکس خویشتن به تو آویزد و مدد از تو دارد تو چون آن قادر مطلق نه نگاه کن و نه بشنو که راه به پیش گیر و زندهمان که ما را همین خوش باشد از زندگی، تو گو ما زندهایم و نگاه کن بر آن کودک که جان کند و کار کرد و قادر به تخت مفت خورد و آشامید،
چشم گردی و آن جنگ و آن فریاد دو تن دشنام، خون و جرح و کنکاش، سبب که بیمار گشته، انسان از سنگینیِ آن زنجیر که خوشرنگ بود و خوشتراش و جنسش تو گفتی که زر و آنان پایکوب این شادمانی، چه مسیر طولانی و هر روز کشف آن درد تازه
چه شنیدیم و گاه دیدیم و کاشف بر آن درد تو گو زندگی کردیم، آن زن نشیده در برابر به ما و سخن زِ رنجهای جان و ما شنیدیم و گفتیم بر خویشتن و دیگران نغمه بر فریب سر دادند، نه آنکه سخن ما فریب بود و آن زن فریب خورد که اساس فریب داد و ما فریب خوردیم،
آن کودک و ضجههایش که طالب جرعهای آب و ذرهای نان و آن تن و ثروت نگاه به تحقیر نه بر آن کودک که بر خویش و خویشتن که بنگر، کس تو را حقیر دید و تو کس را حقیر پنداشتی چه فکر بر ما جز آن درد که خویشتن داشتیم و دیگران داشتند، به دنیا آمد آن تن که برده باشد، بر جای برده گیرد، آن روز پیش به آشکار و این روز پسترین به نهان و آن روز دانستهای و تن دادی و حال ندانسته تن دادی، نگاهمان آن روز بر خیل نسان که فریادکش و هلهلهکنان جشن مرگ خویشتن سر دادند،
چه درد بر ما که سودای مرگ دگر بر سر پروارند و آنکس مرگ دگر بر ما نشاند، نگاه بر انبوه جوانان که در پی تهماندهی رهایی هلهله سر داد و خیال از آن تقدس جست و خویشتن را به اسارت خوش داشت و هرگاه یوغ به گردن شلتر آمد به تهماندهی خویش آن سفت کرد و بر این کردار خویشتن هلهلهها سر داد
چه بر نسان میگذرد که نماد خروشش تو گو سیل جوانی به بردگی خویش مفتخر است و هر روز به بازی تازه سر خم آورده و بازی خورده، من و دیدن این فکرها بر آن داشت تا چاره جویم و خویش به حد توان فریاد بر آورم
تو گو ذات اینگونه و من از دیروز اینم، بر آن مغرور لکن تو بدان به ذات چون جبر چیره آیم که نه در وهم که اندک و گاه خیل به حقیقت،
راه رفتن در خیابان و زمزمهی آن شور دیروز و نگاره بر آن پیکر، از سیل جوان و خواب و مست و مدهوش در گوشهای و فریاد نه از برای تو تقدس رهایی که از سنگینیِ بندهای بردگی و بندگی
آن خیال و آن فریاد پدر که ما منگ و مدهوش به خویشتن فکر کردیم و حال بار دگر به نظاره نشستهایم، آن زن و دختر مرد و پسر و آنکه هار گشت از سکوت ما و حال فریادمان نه از برای تو رهایی که بار سنگین زنجیر و یوغ بندگی ما را بدین فریاد رانده است و نمیخواهند زنجیر بدرند و آزادگی طلب کنند که خواستار بندی زیبا و خوشرنگتر شدهاند و فریاد سر میدهد آن هم در خفا و نهان،
به چه نظاره نشستهای مرگ خویشتن میبینی، آنجای که زندگی خویش امر دگر شد و تو تابع آن امر، فراتر زِ خود، نگاهمان بر آن پسرک جوان و آن موی بلند به دست همان هار شدگان،
مسبب زِ خویش و فریاد و خیل نسان منفعل به نظاره نشسته، حال که برخیز فریاد سر بکش و آن زن که به دست دژخیم است و مسبب به تفرج بیمارگان، تو چه بر آنان نام نهادی، سرخوش از بادهی کدامین شراب چنین دم زدی که خیل نسان به تماشای این دیوانگی سینه ستبر کرد و خوش بود، طناب بر گردن چرخش پای و روزگار سر به دست دژخیم و جبر تفریح، چنین جاندار بدوی و بربر، بگفتیم بربر و بدوی که حال تجدد از آنان بین و به خویش لعنت فرست که چه فکر بر این قوم نسان نهادینه گشت و پایبست از بنا، ویران کرد،
شبانگاه و روزمان فکر بر این کردار و پندار نسان، چارهجوی که باشد همان موعود که برخیز و گردن بزن زِ ده تن نه تن را و حمام خون به پا کن و خون به زانوان رسان، تو موعود، نطفهها بکش قبل زاد که جهان تصویر تو بر سرآغاز بردگی و فرجام بردگی دگر بار تو گو باز هم کشتار و مرگ و تبعیض و بازهم بندگی،
سخن گفتم و سخنها شنیدم، من و برخورد هرگاه با این روزگار بر آن شدم تا بیش از آن که بر آنم باشم و فریاد سرکشم به سوادی رهایی و فریاد، به دانشسرا گام برداشته و خفه شدیم و دانستیم از مه و خورشید و فلک، لیک کار بر ما افزود و زِ ما چه خلق کرد همان چه نام دارد، آری خلق و گفتند بنده و گفتیم برده،
به زندان درآمدیم و درس زندان بودن آموختیم و آن شور و کنش و به روزمرگی مبدل از آن، آزاد برده ساخت، دیدن و تاراج درد دیگران، دگربار نشانده ما را به کلاس آموختن، این درس بود که روزگار جستن به ما آموخت و خویشتن فراتر از روزگار و سیل و خیل فریاد خویشتن ساز کردیم،
بر آن بودیم که دیروز بر آن بودیم، به فکر چه بود، مدد بر آن سیل بیچارگان که اسباب تفرج سیل دیگراناند، آری آنکس که بر ما طلب مدد کرد و خویشتن به ما آویزد مدد رساندیم، چه مدد تو گو ذره نان، جرعه آب و یا فراتر زِ آن جستن جرعه آب و ذره نان
بر آن کودک چه مدد زِ ما رسید و بر آن جنگ بیفرجام بر آن سیل جوان در خواب و بر آن دانشپژوه بردگیها، فکر بر آن بود که درمان بجویم، بیدارگر باشم، در آن دخمه آن سیل نسان، جای فریاد بود و جای درمان، نه درمان سطح درد که ریشه بر ما دوانده و چه سالیان بر آن غوطه خوردیم و چه بسیار سالیان به طمع غوط خوردن ما خوش نشسته است،
چه گویند از آن هزار درد که درمان ندارد و یا به ما آموختند که درمان ندارد،
هر کس بر این دخمه روان بود و از درد خویشتن سخن میگفت و ما که از درد همگان سخن راندیم که گر همین تو بفهمی درد خویشتن درمان کردی، از آن درد خویش گفت و ما سطح درمان کردیم و به جنگ ریشه هم رفتیم بر او، از خویشتن خویش گفتیم، از آن تقدس به فنا رفته که هر کس تفسیر کرد و بر دیگران خوراند، بیآنکه ذرهای زمان تعقل به ما دهد،
از آن حق گفتیم و از آن وظیفه به دست خویش نگاشتیم و به دیگران عرضه دادیم تا بدانند و سپس دانسته تسلیم نشوند و یا گر تسلیم شدند ما بدانیم که دانستند و خویشتن چنین درک کردند و خوشا بر آنان که بر بردگیِ خویش شادند،
نگاشتهی من از رهایی بود و درد ریشهدار که گریبان گرفت و جای خوش کرد و نرود جز به عزم آهنین هزاران هزار آزاده، سخن از دانستن بود و بر دیگران آموختن که خویش بر آن بودند که با چنین کار سبب روشنیِ یک تن شدن، چون هزاران است،
فراتر از چنین کار شرکت در رزم دیگران بود که گر خویش دیگران دیدیم، همان رزم رزمِ ما بود، همان رزم رزمِ آنان، چه بسیار آزادگان که از برای مساوات سینه ستبر کردند و ما نیز چو آنان سینه ستبر کردیم و فریاد برآوردیم، در پی شهادت از دیگران بودند تا سخن اثبات و فریاد به کرسی نشانند و ما شاهد بر آن و بسیار بر شاهد دیگران
نشست بود و هزار تن بنشست و گوش بر سخن و چه بسیار دیگران سخن راندن و ما گفتیم و ما شنیدیم و آنان شنیدند زِ هر چه بویی از رهایی داشت، به ما خوش آمد و در آن خویشتن شریک دیدیم، حال آن آزادی و رهایی که ما بر آن باور داشتیم و بر دیگران دگر چیز تفسیر شد،
یاد آن دوستان و آن زندان که تعبیر گشته بر دانشسرا، خوش بود و به دیدارشان میرفتیم و میگفتیم، برخی از آنان مسکوت و دچار آن فرمایش فرمانفرما، مردگی کردند و ما دیگر از آنان در مردگی فریاد زندهایم سر دادیم، آن تفکرات و باورها، گاه میان دیگران اذعان به خویش هواخواه میجست و گاه مورد اعتنا نبود و تنها بر صاحبان خوشآمد، لیکن گفتن به ما خوش بود و شنیدن زِ آنان نه فراتر که همین خوش بگو و بشنو نترس و زنده باش
گاه در آن دخمه بیمار به سویمان روان و از درد ناله میکرد، ما به درمان آمده و حال آن تغییر و سخن از حق بود، وظیفه و تعالی گوش میداد و نمیشنید و مدهوش به مردگی خویش شادان بود و بر ما خوش آن روزگار که گفتیم و دیگر برای آن چه به حال ما سود که کس بر بردگی خویش بنازد و از رهایی بگریزد، گر این خوش بر آن است ما هم سرخوش از خوشیِ آن
گاه در آن نشست به حال خویش ناله سر دادیم که تو بین سیل نسان در نیاز زیستن حمله آرد و به سودای ذره نان زِ خود بیخود شود و یوغ بر گردن نهد و سیل روان شود و بر آن تعقل زِ افکار آنان نباشد، لکن حال فریاد رهایی چنین مسکوت مانده و سیل به سودای جرعه آبی روان است، گاه از خروش دیگران به خود آمده و بر خود بالیدیم و گاه از انفعال آنان به خود گریستیم، لیکن بر ما همین خوش که بیداریم و در پی بیداریِ دیگران
بگفتیم از خویش آن یار پیش و پس که با مدد از هم راه بنیان کرده و نشست و سازمان راندیم که بیدار شوند و بشنوند، همان تهمینه نام که در آغوش مرد و زن زیست که تاریخ ثمر دادند و در گوشهای خزیدند، حال تاریخ گذشتگان مدفون کرده و خویش در پی ساخت تاریخ دوبارهای است،
تو میدانی و من که هر چیز دنیای تاوان به خویش دید و حال فریاد رهایی چه تاوان بر خود دارد که آنجا شاهراه بهرهکشی از دیگران را ببندی، سر در آن فریاد برآوری و دیگران از خواب برخیزانی،
تو دان تاوان چنین جنگی چه تلخ و چه سخت است لکن این تلخیِ شیرین به کام آن آزاده به سودای آزادی به سر میپروارند، تو بدان این زجر بر او خوش باشد که از خواب بیدار است و در پی بیداریِ دیگران که جماعت بسیاری است که مردگی را زندگی میکنند، حتی به قیمت رنج خواهان بیداری همگان است که برخیزید
نخست آن روزگار و فریاد نارس ما در پی طلب آزادیِ دیگران که تو دانی همان رهاییِ خویشتن هم هست، صدای از ما نبود و آنان بیاطلاع لکن گذر دوران رفتن فراتر از دخمه و شرکت در آن جنگ دیگران که جنگ ماست،
صدای فریاد ما و آن مطلعان و همین شروع داستان، تاوان رهایی است که چه بسیار شنیدند و دیدند و اگر ندیده، نشنیدهاید من از آن باز گویم و تو بدان که تاوان رهایی شیرین به قد جستن رهایی است،
نخست بار طلب برابری آن زنان بود که در پی شاهد اثبات حرف خویش بودند و فریاد بر این تبعیض سر میدادند و حال من نیز بخشی از این رزم بودم و بر این همت استوار میبالیدم، در آن دخمه و دگر جای طالب جستن شاهد از بر رسیدن به برابری تلاش میکردیم و این تلاش ناقوس دژخیمان به صدا در آورد، حمله بر نه تهمینه که بر زنان بسیار چو آن یوغ زرین رنگ عوض کرد، حال مرئی و هویدا از آن به گردن سیل نسان انداختند، آن نهان و نامرئی و سخن از زر بود و حال ما آن به گردن آشکار داشتیم و سخن از زور بود،
یاد آن نوجوانی و فریاد پدر هماره با ما است که حق زیستن زِ ما ستاندند و حال تو بهر جستن چه هستی که ریشهی زیستن تو در دست آن دیگری است و تو از برای رهایی و برابری فریاد بر آوردی، نخست توان زیستن خویش باز پس گیر و سپس فریاد رهایی سر ده، لکن این تهمینه است که به سودای رهایی، همه را با هم زِ تو میستاند، خود بین و از این غرور خرده نگیر که حقیر بودی و حقیر دیدند،
چه تلخ دیدن آن مزدور و دژخیم و حال تو گو، عاشقان بردگی که از عشق چنین ننگ بر دیگران بر این ننگ وا دارند و چه شیرین دیدن آن همرزم که خواب شب بر آنان سخت کرد و صدای فریاد از آنان خواب ربود که برخیزید و بپاخیزید و بشکنید قفلهای این زندان را،
نخست آن آشکارا یوغ اسارت به گرفتن عهد و پیمان بسنده شد، آن عهد که از تو خواهد دگر آزاد نباشی و در بند حس رهایی کنی، از این بند درآیی و در بند بزرگتر بردگی کنی، نه از برای رسیدن به بند فراتر که برای بیداریِ دیگران عهد کردیم که شما خواب باشید ما بیدارگر دیگران، تو بدان این نقل سر دراز دارد و آزادگان بیابزار به جنگ مقتدران درآمدند و در این بین گاه به اسارت در بند و گاه در راه رهایی فریاد بر آوردند،
ما از آن سیاهچال به بیرون باز راه خویش گرفتیم که تو بدان بیش از پیش فریادمان رسا و عزممان جزم شد که خود دانستیم و آنان بدانستند فریاد ما تلنگر بیداریِ دیگران است و آنان به ترس افتاده و ما به شور آمدیم،
بار دیگر ما در آن نشست بودیم و بیش از صد تن نشیده در آن نشست، سخنها راندند من نیز سخن راندم، سخن از برابری بود و رهایی، هر کس از آن روز سخن میگفت که خویش دیده و از دیگران شنیده، هر کس فریادی بود و آن جمع به شور میآمد، یکی از درد میگفت و آن دیگری از درمان و شادمان از این شور و شکستن این انفعال که به گردهی ما چسبید و همگان بیمار کرد،
در این شور صدای پای بردگان به گوش رسید و حال هجوم این تشنگان بردگی به اسارت کشیدن که خویش اسیر و دیگران اسیر دیدند و حال که این جمع فریاد رهایی سر داد، چه تلخ بیامد بر این مشت اسیران که کس دم از رهایی زند و ما نتوان شنیدن چنین سخنان،
بار دیگر تلخی و شیرینی، نظاره بر این آستان نا عدالتی که چه واژگان دفن کردند و ما دگربار به تعبیر آن نشیدهایم، از این رویداد بسیار بر ما گذشت و هر بار نیش و دندان نشان دادند تا مسکوت کردن ما را به نظاره نشینند، سخن ما آن روز آنچنان برنمیتافت که کار زِ ما بستانند، راهی زندان که نه شکنجهگاه کنند، زیرا سخن هم ملایم و ملیم بود و بیشتر از رهایی سخن از عدالت بود و برابری در برابر بردگی و نابرابری،
این یوغ به گردن بود تا جای سخن باشد و سخن رانده شود که شاید برخی بشنوند از آن بیدار شوند از این رو آنان به دندان نشان دادن بسنده و در پی گرفتن و دریدن تن نبودند و ما چنان بر این جنگ ادامه دادیم و هرروز در جستوخیز بودیم، گاه زندان بزرگ و گاه در آن سیاهچال کوچک، هر بار عهد و پیمان و هر بار راه تازه، برای رزمی تازه لیکن نه به صراحت که تو دانی به لفافه
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
آثار صوتی نیما شهسواری شامل
تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است
همچنین شما نیز میتوانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد
آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است
تمامی این آثار در قالبهای مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،
برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد
در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز میشود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … میپردازم.
اینجا جایی است که صدای ما تلاش میکند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهامبخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.
آیا به دنبال تجربهای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاههای متنوع هستید؟
آیا علاقهمند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟
پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.
به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد
بیشک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است
اما فرای این اشتراکگذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما میتوانید در کنار ما باشید
راههای بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما میتوانید در زمینه ترجمهی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وبسایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید
فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما میتوانید با عضویت در وبسایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما میتوانید از طریق ارسال پست در وبسایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید
تمامی آثار نیما شهسواری در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما است،
نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره میتوانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وبسایت جهان آرمانی بدست آورید،
فرای وبسایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرمهای پادکستگیر در اختیار شما است از جمله این برنامهها
فرای برنامههای پادکستگیر شما میتوانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید
برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامهی پادکستگیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید
راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است،
در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوشخراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود
اگر خواستید در تغییر زشتیهای این دنیا همراه ما باشید با اطلاعزسانی به دیگران بزرگترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود
ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم
با تشکر
نیما شهسواری
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.