در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : تهمینه
عنوان : بخش هشتم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 22:25
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
چنــدی در این سرا به اسارت نشیدیم و روزگاران گذر و دیدار خونخوار تو گو هموطن، به دستان غل و پای به زنجیر صدا و دالان بیدادگاهِ ملایان، چشمان خونگرفته و نگاه نفرتدار و این اسیر جنگی به دادگاه نظام بر جستجوی وکیل و دشنام شیخ خان
خجل این گوش غمآلودمان در انزجار، شنیدن آن حسنختام از فرمان شیخ نشین در اسارت سه ساله تهمینه دخت عشق،
صدای پدر آید و آن باد و عطر از دوست، هقهق از آن مادر درمانده یار اوست، اشک در چشمان خشک نه از غم نه شادمان که ریخت فرجام سرکشی، هیچ بود از هیچ و هیچ
در آغوش آن دو یار لحظهای آرمیده و بیفکر بر روزگار فکر کردم به تو ای آرمان و رهایی، تو یادگار این نمایش غمناک و این پردهی زندگی این نمایش داد و فریاد، بیداد از تو هرزگی،
نگاه مادر سخن دارد و گریان است و پدر دگرباره پشیمان است و باز در گوشمان همان بحث تکرار زنگبار، چه آزادگان در بند که بیتو آرمان تکیده و رنجورند و فقدان تو یگانه راه پیروزی و آزادگان را چنین شکسته و درمانده به سوگ خویش نشانده و آن ننگتر از ننگ به تخت نشیده و هلهله بر مزار فقدان تو آرمان میکشد،
من در این سیاهچال و صدها چو من در آن، بیرون از این زندان سوگوار دیگر نسان در آن بیغوله چنین میاندیشیدم و یا امروز چنین میاندیشم، چه توفیر دیگر بر این امر صحه گذاردم که چنین میاندیشم،
فقدان تو آزادی مرا بر این جایگاه نشاند و چه تلخ که همرزمان و چه بسا خویشتن ندانسته، چه والا گوهری دور از ما، آرمانمان نبود در این دخمه که اشک یار غم و غم که یار ماست،
چه حیران به دل شدم، آن لحظهی شادمان اشک، گوش میشنید و ذهن میساخت و دوباره رزم آن روزگار و خیابان فریاد و جنگ زیباتر و والاتر ندیدم از آن، آن سیل نسان و فریاد رهایی کنان اشک زِ چشمان جاری بود و دل پر از امید و تصویر هزاری نفر گوش که میشنید
بگو آزادی آزادی آزادی
بگو آزادی آزادی آزادی
زمانی بگذر و دل چنین شادا بر ما زمان بده که اشک نریزد و غم نسوزاند چنین جانا، گذر روز از شب و هم شب از روز ما را به خویش نخواند، مگر ترسیم ذهن صدای آن روزگار، گاه به دیدار یار نشیده و سخن راندن و مادر نوازش زِ رخسار ما و ما که مبهوت به اندیشیدن خویش کلنجار و تعمق به جنگ،
پدر سخن راند که آزاده دخت عشق رهایت کنم از این سیاهچال و این ننگین سرشت، تهمینه به خود آی و بر رهایی خویشتن شادمان باش که بر آن خلیفه خراج دهیم و دخت از اسارت بگیریم و منی که بر فکر تو رهایی بگریم و دگربار از آن زندان بر این زندان چه کنم، تو گو شادمان و در غم هلهلهکشان اشک ریزم نه از فراغ دوریات که نشناختگان در پیات،
آن روزگاران پر از درد و رنج گذر میکرد و چه به حال خوش گر از آن تلخ و مصیبت ذکر کنیم و گوشها را به اشک بسپاریم و دلها را به یأس دیدن و دیدیم، در این زندان بزرگ که ایران نام و آن سیاهچال نمور که ایران نام و این من مبهوت که در فکر به سوگ فقدان نشسته گذر کردم که دگربار و دگربار نه فریاد که بدانم و بدانستن آنان رهسپار کنم و نه فغان سر دهم که آرمان بگسترانم و بیدار کنم آن سیل به خواب ماندگان را
پدر سرمست و شادمان در آغوش کشیده این تن رنجور و پر درد را و مادر که سخن راند و مسرور هلهله سر کند و این من در حال گذر آن زندان و بر این زندان دگربار به زندان بزرگمان باز گردم و هزینهی پدر خراج است و مادر به باج و آن ننگ شیخ نشیده فرمان بندگی و آزادگی سر دهد، تو خود بین و هر چه خواه بر این بندگی و آزادگی نام ده که ما خریدار تو بندگی بر چنین آزادگی از اسیرانیم،
تو ای ننگ شیخ تحقیر کن که تحقیر شدهای و سر به خاک بزن و طالب خاک شدگان باش، فرمان اسارت ده که سالیان اسیری و فرمان آزادگی ده که خجل رهایی گریزان از چنین بندگی و چنین بردگان، به خاک والای تو مازند که دیدنت همردیف آن والا گوهر است و این ناسپاس تن پس از سالیان فراغ به دیدارت آمده
به روی سخن نرانند و نگاه پر سخن مرا بس که بدانم چه به دل اینان مانده و گفتن نتانند، چشمان آن زن فریاد زند و مرد همچو آن لیکن توان گفتن نیست که به حال چنین گوش خسته امان دادند و گوش رنجور نشنیده، در جوار یار زیبای همان مازند پیر و آن صدای دوستان التیام بر چنین رنجور تن، بهر آن آب و صدای زیبایی و دل خوشش، چهرهی آن دختر بینم آن ضرب خونپرستان دیارمان، فریاد و خراش پسرک تن پر از تو درد، اشک از چشم جاری این آب بردنت،
به روبروی آن پیرتن درخت والا نشیده و نظاره بر تن آن دیدند صدای ناله و شنیدن زخمهای تن، اشک ریزد، این بار نه چشمان که آسمان و نشیدهام بر این سنگ پیر که از اشک شوید چنین رنج و غم،
پدر این بار سخن راند و مبهوت بر این مرد پیر نشیدهام و چه گوید او چنین آن سخن دور، مادر به زبان آمده است و ساز رفتن از این دیار به گوشمان میرسد نه دگر سخن پدر آن دیروز آرمان دیده است که نبود از دیروز و یا به راه ما مرده امروز است، رفتن از این سرا چارهی کار این والدان و من هم شنونده در فکر بینم آن روزگار، چه فریاد آمد و جان فدای ایران شد، چه شد آن سیل نسان و چه پس فرجاممان،
مادر آری دگر بار به نطق آمد و همصدای پدر نه چون دیروزمان به نزاع که همتای او ساز و آواز رفتن سر دهد و من که زندانیِ این، آن زندان کوچک و بزرگ شنیده به شهر نفرین شده اندیشم و بس،
پدر فریاد زند رفتن صلاح نیست بنشین دختر و اینگونه نکن بر ما و مادر که اشک ریزد و طالب رفتن زودتر از این سراست و این من و اندیشه بر شهر نفرینشده که باید ببینم آن را و پس از آن تصمیم گیرم و فریاد پدر که از شروط رها دادنت چنین نبود و من بار دگر از رهایی و لبخند تلخ بر این تحفهی دیو پرستان،
این چه صحن از تو شهر نفرین شده، کجاست آن خروش، خرده نگیرم زِ تو که نبود آرمان به ما، تنهایت گذاشتند و ارعاب به ما پیروز گشت که بیتو آرمان، نسان قدرت جنبیدن نداشت، کجا آن آزادگان، خیلشان در بند و هیهات که بیششان در هجر و حال من و وجدان با افکار و تصمیم بر سرنوشت، من آزاده مانم در بند یا رهسپار دیار دور و یا آزادگی را به بردگی فروشم، هر چه دارم دهم برای تو ای مردگی نه امید است و یأس فرمانروای این سیل، خوش بر شما اسیر و اسیرپروران، شما مکر و مرگ و ننگپرستان که تخم اسارت و یأس کاشتید و چنین بردگان درو کردید، مرا چه امید بر این شهر نفرین که بیآرمان فریاد کشید، چنین سهل و ساده به خون نشست نه سر برآورد به انتقام همان یار انتقام جویم در رهایی معنا شود، ده سال مکر دیروز آن منفعلان و تو تاریخ نویس از این مرگپرستان و این جماعت،
این همان شهر دیروز است که فریاد میکشید و در خروش بود، چرا چنین مسکوت، دگربار من و آن سیاهچال نمور، صبح و شب و خیال پاسخ که همان نقل تکرارمان و فقدان بر آن یار ما و دیدار جستجو کنم و پاسخ از دور بشنوم که مردگی پسندیده و در خواب رفته و آنکه آزاده از جهان رفت زندگی کند، آن تن که از دیار گریزد و از این ننگ دوری گزیند و آنکس که سیاهچال ننگپرستان به اسارت نشیده و من که در چنین اسارت در پی راه و چاه خویش فکر بر یاران کنم و آیندگان و چه بر ما پاسخ رسد، جز فکر و فکر و فکر
شهر نفرین جای به ما تنگ دارد و هوای مازند به سر خوش است، نه از این شهر نفرین هیچ جز یأس و ترس بیرون نترواد و ما که در فکر آرمان نداشته دوری گزیدیم و رهسپار همان مازند پیر و آن مرد و زن چشم به دهان شدیم،
پدر چه روزگارانی در این سرا گذر کرده و حال در این کهولت به کجا خشت تازه گذارد و بنای دوباره سازد، آن زن که سالیان پیش عزم رفتن داشت و به وفای ما نشست و سوخت، حال در این پیری در خانهی که زند و از که مدد طلبد و چنین حال آن مرد و زن پیر که ما دانیم و همانان، لیکن مصر به رفتن و گریختن از این دیار که مسبب من بودم و باشم و آنان پر از ترس به حال من که اسیر شدم و روزگاران به سیاهچال مرگپرستان گذر کنم و یا زن و آن فکر مرگ که طالب مرگاند و نخواهم دختر قربان راه این پلیدان کنم
صبح و شب سخن از رفتن بود و منی که دانم نیت قلب اینان را و پدر که دمادم سخن گوید از تمام این باج و خراج که رهایی تو سر آید و دگر بار رهسپار سیاهچال آنان شوی، این نقل تکرار بخشی از نیاز زندگیمان بود و هر بار سخن از آن نقل مجلسمان، گاه ایدهای بیان میشد و گاه تنها هدف رضا دادن من بود، گاه فراتر میرفت و چهره به فرمان میگرفت و گاه کار به شکوه میکشید،
در این سخنان تکرار روزانه و گاه شبانه، هماره شنونده بودم در این بین پر زِ تأمل و تعقل لیکن به ناگه به سخن آمدم و نهای افکارم برون کردم، هر دوی آنان مبهوت به نظاره نشستند که چه گوید این دخت ما و من که گفتم:
عزم رفتن از این سرای اسارت دارم و از این دیار مکر و مرگ و ننگپرستان بیرون روم لیکن بیشما که این راه من است و بر شما چه دخل، نخواهم رفتن موجب رنج شما شوم، تنها شرط من برای رفتن همین است که روم از دیار لیکن بیشما
حال آنکه پدر پس از لحظهای ابهام سخن راند و به ما تاخت که بیما نتوان رفتن ما جز تو کس نداریم و مادر که گریه سر داده و با پدر یکصدا چنین گوید و من که از اینان دلکندن برایم سخت ولی چگونه بر خود فائق آیم که بر این پیرتنان چنین رنج سفر تحمیل کنم و آنان در این جهان بیمار سرگردان و آواره که نه پاداش این مهربانان چنین نیست که در درد زندگی گذران کنند و رنج آوارگی به دوش کشند،
چه ساعت که به کلنجار گذشت و من گفتم و آنان و به آخر به اشک در آغوش هم تصمیمان به جد شد و عزم رفتن من به تنهایی به کرسی نشست و چرا تهمینه تو این سرا گذاشته و رفتهای،
نه مگر به سودای رهایی این دیار زنده و زندگی کردی و حال چه گذشت بر تو که ساز رفتن سر دادی و این صدها سؤال به گوشمان تکرار شد و چه پاسخ بر این وجدانمان، جز آنکه من تنها و هزاران تنها چه سود کنار یکدگر به میدان نیاییم و فریاد نزنیم، چه شود بر ما تشنگان آزادی که ندانند معنای والای تو را رهایی
چه سود این دل پر درد ما که ندارد به خود التیام که ببیند متحدان آرمان گرا که فریاد سر میدهند و پای عهد و گفتار خویش بمانند و هم بمیرند لیکن نه ارعاب که هیچ آنان تکان ندهد و با چنین تهدیدها قدرتمندتر و والاتر گام بردارند، چه سود از این صدهزاران سخن که آن روزگار نبود و بود و بر ما چه چاره جز عزم رفتن
از این گفتیم و از آن، بر دل پر است که نخواهم رفت و بمانم در این سرا و هم بخوانم نغمه از آزادی در این کهن دیار، لیکن باز شبهه و باز تردید که تنهایی ما چه سود دارد در این سیل دیوانگان، نبود امید و دل پر از رنج از دوریِ آن مازند و آن همرزم و آن یاران پیر که قطرهای از تو امید مرا به جای مینشاند و عزم رفتن زِ ما میربود،
لکن نه سود و نه امید که ما با شبهه و بیشبهه عزم رفتن کردیم و ناگزیر رفتیم و نماندیم،
پدر به جیب ما توشهی سفر نهاده و به رویمان توشهی محبت و آن مادر که با کلام و نگاه و اشکهایش گاه به دل چنگ میزند و ما را به جای خویش میخکوب و گاه پر از محبت به نظاره،
کوه و دشت به نظارهمان و این پای که یار ما به جستجوی رهایی پرسه میزنیم، این چه خیل از ایرانیان است که جملگی عزم رفتن دارند و بیچاره ایران که تنها بنشیند و ماتم سر دهد و این من که حال یکی از آنان و آن یار بیوفای من این فکر به سر دارم و آنکس که خواب رفتگان را بیوفا نامد و آنکس که مرگپرستان را بیوفای
چه سیلی در آن روزگار نخست اعتراض در خیابان بودیم و فریاد سر میدادیم که این فریاد مضحک است، از آن مکر و مرگپرستان که تو آرمانگر به ما یار بودی، همان روز تخت اسارت میشکستیم و رهایی هدیهی ما، گر تحصن راه ما بود و آن آرمان یار ما، چه داشت آن ننگ که بتازد و چنین دندان نشان ارعاب بیفزاید و سر مست بر تخت اسارت و قدرت چنبره زند،
و صدای آن مرد راهبلد که گوید، بنشینید و مسکوت بر جای خویش کام بر نیاورید و من که اندیشم بر آنان که با ترس سخن فرو خوردند و یا آرمانشان چنین ننگین بود و چرا چنین ملت شورید و بر آن سخن مکر و مرگپرستان هیچ نگفت همچون ما
در این بیابان به خود راهبلد جز آن خونخواران کمتر دست به خون برده، هیهات بر این سرنوشت، حال نویسم و یاد آن روزگار ندانم که چنین خواهم نوشت،
بر خویش ایمان بدار که خویشتن دگربار مینویسی سرنوشت و تاریخ را، این کلنجار بیپایان به چراغ راه آیندگان و این ما که بر آن سرزمین رهسپار که در نبرد آزادی همپای و گاه کهتر و گاه برتر و حال چه فرجام و ما را چه فرجام و چه خودکامگان که این سرنوشت نوشتند و من که از دیرباز بر آن باورمند که تاریخ از آن نوشتن است و هر کس توان قلم شدن بر آن دارد و لیک نتوان افسوس نخورد و از آن نگذشت، هرچند شاید در آن روزگار، فقدان تو آرمان چنین بود و شاید که هست،
فکر بر این روزگاران آن دیرتر روزگاران یارمان و حال گاه فراتر از دورترها بر این حال فکر کردم و دیدم ما در این دشت و کوه سرگردان و آواره گم شدیم و هیچ راه امید بر ما خوش نیست، این فکر از نگاه دیگران به من میدمید و با صدای و گاه نگاه به پیش میرفت و بال و پر میگرفت تا آنکه به ناگه تار این افکار پاره شد و در پیش روی نقطهی پایان این عزم دیدیم و حال دگربار همان افکار دور،
چه خواسته بر این ما عظیم ندانم، لیک اگر آن خواسته چون این عزم بر ما روشن بود و فریادمان سرکش راهبلدمان مرگپرست نبود و از خویشتن بود که یکپارچه من اوهام بافم تو ببین اینچنین پایان راه
حال تو بیندیش بر این پایان و بر آن پایان که اگر راهبلد آن نبود و خواسته روشن و پایانمان چه جر این اسارت دگربار در این خاک اجنبان از چاله برخاسته و غرق در چنین چاه از آن اسارت برخاسته و غرق در چنین بردگی
این چه سیل از یارانمان که در این اسارتگاه به بند نشیدند و چه سخت که گاه برخی از آنان به من آشنا و دیدنشان چه سخت، گاه اشک ریزیم و در آغوش یکدگر ناله سر دهیم، فرجام آن راه و راه رفتنان رسید بر چنین اندرگاه و سیاهچال در غربت که نام ما نه زندانی و این پناهجو و نام این سرا نه زندان که اردوگاه
چه سرمست که در آن خاک ناممان شهروند بود و نه زندانی نام آن سرا ایران بود و نه زندان چه اسیرزادگانند این جهانیان که اسیر میپرورند و پرورانده شود که دیگران بر اسارت گیرند و سرمست هلهله سر دهند، چه یأس در دل این همرزمان دیروز و هم پیالگیهای امروزمان که آنان به تخت نشسته اسیر و اسارت پرورد و اینان آزاده و آزادگان پرورند
چه سود که آنان به تخت اینان به حصر، لیکن این دل شاد باش که تو رهایی و اسارت از آن هرزهپرستان است،
چه بر آن مرد و زن پیر گذر خواهد کرد که باج دادند و این تن رهایی و حال در آن دخمه، چه فرجام بر آنان خواهد بود،
این بار نه بر دوردست است فکر و آن خیال دیر که بر آن پیرتنان فکر و فرجام این و آن اسیر،
به راه نیز بر آنان فکر بود و حال به طغیان رسیده و خواهم خبر رسد بر ما از آن پیرتنان و آن ترس که گوید چنین کردار بر آنان گران آید و فرجام بد دهد، لیکن این طغیان توان خموشی نبود و خبر جستن بشد کردار ما و شنیدم صدای آنان، التیام اینچنین آوارگان
او در چنین دخمه چه فکر بر سر ما، آنان که آینده مینگارند و به جستجویند و آنان که پر یأس نشیده و در آرزویند، آنان که شاد و مستانه در تکاپویند و من که بر این زندان تازه نظاره کنم و بر آن زندان کهن یادواره
اسیران برخیزانند و به اتاقکی رهسپار، پرسش از آنان و پاسخ زِ شما که نیندیش چنین اینان خویش پر از پرسشاند و چه پاسخ به خود همراه،
نشیدهام به کنار آن پسر که از دیارمان گریخته چنین من به زندان اجنبان داده و در پی پناه از آنان گوید، چه عمر بر تلف شد در آن خاک که اجداد به ما یادگار دادند و پدران آن زِ ما ستاندند و چنین سرگردانمان کردند و این من آن سخنان شنیده و به یاد آن مرد و زن پیر و آن جنگ بیپایان که اینان چنین دنیای به ما ارزانی دادند و آواره کردند،
تو پاسخ گو بلی و خویش را رها دار، از چنین احوال تو پیروز گشتی و آنان به فکر خویش بهروز، اما چه سود چنین پرسش و پاسخ که خویشتن گویی و خویشتن پاسخ دهی و درست گفتی، تو راستی، بار دگر گو که چه سود به حال ما که گذشتگان بسیار چنین پنداشتند و چه دنیا مسکوت ساختند چنین منفعل که هزاران سال در یک چاه ماند و دست و پای نزد و غرق شدن خویشتن به نظاره نشست و گاه نالهای سر داد و از گذشتگان گفت و گاه وظیفه بر آیندگان گذاشت و گاه خواب بود و خواب است
این نقل خواب درد زبانمان، آن پسر و گوید ما چه پاسخ زِ ما در آن روزگار جز این فکر که حال با ماست و شاید از آن دیرباز زِ ما که به جرقهای روشن شده چنین فریاد کشد که خویشتن بساز بر دیروز نظارهگر و بیندیش و درس گیر و تکرار نکن، لیکن نه تو از آنان بهره بری و نه آنان زِ تو که تو خویشتن توان هر کار داری و چنین افکار و گفتار تو را زِ خود ربوده، اینچنین مسکوت و منفعل بر مردگی تاراج داده، چه پرسش زِ ما که آیا سخن راندیم و فریاد اعتراض سر دادیم که از این اجنبپرستان وطنی همان یاران مکر و مرگ و ننگ
عذاب کشیده و رنج بردهایم، چه مدرک زِ پاسخهای ما است، تو رهایی نشنو و اینجا نمان که هر کس عاریه گرفت و خرج کرد چنین است و والا گوهر به نامت اسارت هدیه داد.
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
آثار صوتی نیما شهسواری شامل
تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است
همچنین شما نیز میتوانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد
آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است
تمامی این آثار در قالبهای مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،
برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد
در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز میشود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … میپردازم.
اینجا جایی است که صدای ما تلاش میکند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهامبخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.
آیا به دنبال تجربهای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاههای متنوع هستید؟
آیا علاقهمند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟
پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.
به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد
بیشک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است
اما فرای این اشتراکگذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما میتوانید در کنار ما باشید
راههای بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما میتوانید در زمینه ترجمهی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وبسایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید
فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما میتوانید با عضویت در وبسایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما میتوانید از طریق ارسال پست در وبسایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید
تمامی آثار نیما شهسواری در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما است،
نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره میتوانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وبسایت جهان آرمانی بدست آورید،
فرای وبسایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرمهای پادکستگیر در اختیار شما است از جمله این برنامهها
فرای برنامههای پادکستگیر شما میتوانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید
برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامهی پادکستگیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید
راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است،
در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوشخراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود
اگر خواستید در تغییر زشتیهای این دنیا همراه ما باشید با اطلاعزسانی به دیگران بزرگترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود
ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم
با تشکر
نیما شهسواری
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.