در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : تسخیر
عنوان : بخش پنجم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 25:24
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
در فضایی ساکت و سرد او را به درون مدخلی افکندهاند، چندباری خواست سر برون آورد و فضای اطراف خویش را ببیند اما با ضربت محکمی او را دوباره به همان حالت گذشته افکندند، نمیتواند سر بلند کند و هیچ از اطراف خود نمیداند، دنیا برای کیا پر از علامت سؤال شده است
حال در کجا است؟
چه سرانجامی در انتظار او است؟
او را به کجا میبرند؟
مدام از خود همینها را میپرسد، کمی جلوتر از او قهرمان علی نشسته است همه درایت او را میستایند و حال چهرهای بیشتر به قهرمانها در خود یافته است، حتی نفس کشیدنهایش هم به مثابهی فاتحان است، مدام دستانش را میفشارد، هر از چند گاهی به این سو و آن سو نگاه میدوزد و از زیر چشم نگاهی به غول نوانخانهها میاندازد، در همین بین است که یکی از یاران رو به او از درایتش میگوید و خطاب به کیا:
بد سرنوشتی برای خود ساختهای، میدانی چه به روز برادر طاهر آوردهای؟
میدانی با چنین مزدورانی چه میکنیم،
کسی که بالای سر کیا ایستاده به ناگاه پر از خشم ضربتی با قنداق تفنگ بر سر کیا میکوبد و کیا پر درد به زمین میافتد،
چند باری میخواهد که از جای برخیزد اما توان لازم برای ایستادن در جان نمییابد، وجودش پر از خشم است میخواهد برخیزد و دوباره در برابر جمع آنان بایستد، در ذهن مرور میکند تمام اتفاقات گذشته را که چه در این چند ساعت گذشته بر او گذشته است،
به یاد میآورد، همه چیز در برابر چشمانش است، باری به خود نهیب میزند، از خود میپرسد، آیا این رفتار طبیعت بود؟
آیا او هم با اینان اینگونه رفتار میکرد؟
آیا نباید راه دیگری را اتخاذ میکرد، به یاد چهرهی آنها میافتد، دوست دارد تا دوباره آنان را برانداز کند، تصویرهای مخدوش بسیاری در ذهنش ترسیم شده است، آنان را هر بار به چهرهای ترسیم کرده است، در آن دوران نتوانست به درستی سیمای آنان را ببیند و از این رو باید حال در خیالات هر بار چهرهی تازهای برای آنان ببخشد
به یاد نوانخانه و دوستان همراه خود میافتد، چه به روز آنان آمده است؟
در این مدخل تاریک جز خود کس دیگری نیست،
شاید آنان موفق به فرار شدهاند، شاید آنان را پیشتر بردهاند و شاید برای آنان اتفاقی افتاده است، اما دوباره صحنهی درگیری را برای خود دوره میکند، به یاد میآورد که آنان در آن درگیری نقشی ایفا نکردند و بر جای خود خشک ماندند، باز هم تصاویر دورترها در برابرش نقش بستهاند یاد روزگاران در نوانخانه، یاد سرکشیهایش در آن دیرترها، یاد مردی که در آن نوانخانهی سرد باری او را خطاب به زشتی داد،
اما نه حال باز هم به خاطر آورده است که نه او را، جمعی از هم دردانش را اهانت کرد و او باز هم فریاد زد و لباسها درید و باز همپیالهگانش ساکت بودند و او تنبیه شد و آنان به فایده دوباره و دوباره زیستند و حال هم شاید آنان در دورتر از این مدخل تاریک آرام زیستهاند، باز دوره کرد،
آیا در آن دورترها کسی به راه او گام گذاشت و با او هم راه شد،
آری، باری را به خاطر آورده است که این ایستادنهای او جماعتی از همدردان را همراه با خود کرد، شاید اینبار طریقت اشتباهی را برگزیده بود و یا شاید قدرت اینان بیش بود و همین عامل باز ایستادن آنان شد،
دوست داشت این جماعت قدرتمند که ترس بر پیکرهی همدردان انداخته بودند را دوباره از زیر نظر بگذراند، پس سر بالا آورد، بیشتر از همه دوست داشت برادر علی را ببیند، مدام نام او را میشنید، مدام از این پیکر روحانی میگفتند و او دریافته بود که کسی که او را از پای در آورده برادر علی بوده است، پس دوست داشت برای باری هم که شده با او رو در رو شود، او را ببیند و فاتح خویش را دریابد، پس سر به بالا آورد و نگاه در چشمان او دوخت، آتش زبانه کشید جانها سوخت و افکنده شد و تمام جانش را خاکستر کرد،
چشمان شعله داشت آتش داشت و زبانه میکشید از آتش نگاهش جان خود را مشتعل دید و پس از چندی نقش بر زمین بود.
برادر علی رو به همپیالهاش گفت،
اینگونه ضربه نزن او را از پای درآوردی همهی جانش مشتعل است
همراهش گفت: اما برادر داشت به شما نگاه میکرد، او باید مسکوت میماند تا به مقر میرسیدیم
در نگاه همه، تمجید خاصی رو به برادر علی بود، بعضی به او حسادت میکردند، در این چند سالی که عضو این مقر شده بود کارهای زیادی کرده بود و توانسته بود جایگاه رفیعی برای خود به دست آورد و زمزمههایی برای فرمانده شدنش به مشام میرسید،
برخی به طعنه میگفتند، پدر هر کس که قاضی دادگاه انقلاب باشد چنین سرانجامی خواهد داشت، برخی شایستگیهایش را میستودند اما در میان همه این حس حسادت و تمجید یکسان بود
چشم در سیاهچالی تاریک باز کرد و باز دیوارها به روی جانش هجوم میآوردند، از هر سو او را به خویش میکشاندند و باز سرنوشت تازهای برایش آغاز شده بود، جان سوخته و خاکستر شدهاش را تکان داد، خواست از جای برخیزد اما توانی برای برخاستن در خویش نمیدید، چند باری به خود نهیب زد
ای غول نوانخانهها باید برخیزی تو مسکن قدرت هستی و حال زمان برخاستن است اما توان در جان نداشت و با تقلا دوباره به زمین میافتاد، حال باید در مییافت که این سیاهچال کجاست، دوست داشت طریقتی برای دانستن بجوید، به دیوارها چشم دوخت، دیوارها پر از اشکال ناخوان و خوانا بود جایی را به جملاتی آغشته کرده بودند و ناگاه چشمانش بر دست نگاشتهای معطوف ماند
همه محکوم بر زندگی سوخته لیک ساختهایم
حال دوباره میسوخت دوباره میساخت و با هر چه در توان داشت از جای برخاست از برخاستنش چیزی نگذشته بود که درب سیاهچال باز شد، از دروازهها نور آمد و دنیایش را روشن کرد، چشمانش توان دیدن نداشت لیک با همهی جان سوخت باز ساخت که ببیند،
از بیرون و دورترها از آنچه در برابرش بود از آنچه بر فرازش بود اما باز هیچ ندید که دروازهها را بستند و به ضربتی میهمان شد، یکی از همپیالگان علی به پیشوازش آمده بود، مدام جملاتی را تکرار میکرد که کیا در این درد و سوختن هیچ از آن نمیفهمید، حال میخواست تا ذرهای به افکارش سامان بخشد جملات او را بشناسد و بدو پاسخ بگوید اما توان تمرکز افکار را از دست داده بود که باز ضربههای متوالی را بر جان لمس کرد،
برای لحظهای همهی دنیا از برابر چشمانش دور شد، دیگر هیچ ندید و همه جا سیاهی بود به فاصلهای اندک باز نوری در میان تاریکی پدید آمد و باز دید غرق شد و مسیر نور را دنبال کرد که مسیر همواری دریابد، در میان زمین و هوا هر بار جملاتی به گوشش آشنا و تکرار شد،
محکوم زمان سوختن است پس بسوز و بساز
باز آتش نگاهی را بر جان میشناخت و میسوخت باز آتش میگرفت و با هر چه که بود ساخته بود لیک به فریاد درون از سوختن برخاست و به ساختن نماند که میخواست بسازد و نه به ساز در آویزد
مدام به او گفتند فریاد زدند از بیچارگی و حقارت ساختند و او باز شنید، باری هر چه میگفتند را میشنید و باری آنچه دوست داشت را میشنید باری ضربه میخورد و میسوخت و گاه به ضربهها میساخت، اما همه را میگذراند که باز در زمانی دیگر به سوز این ناسازان بسازد و شاید بسازند
از همه چیزش گفتند از بیپدر بودن و بی بوته به عمل آمدنش
از حقارت که در جانها مانده بود و به تحقیر دیگری آرام میکرد
از زشتی که در جان آنان بود به پراندن آمال میکرد
از دردی که به جان بود و به زدن دیگری را ترسان میکرد
همه را گفتند و باز او به سوختنش ساخت دریچهای تازهتر را
ضربه بر ضربهی دیگری زخم بر زخم دیگری و همه را جماعتی میزد که همه چیز را میدانست و حالا به انتقام آمده بود، حال به عدالت نشسته بود حال آمده بود تا آنچه او زده است را به تلافی بنشاند، از برادری گفتند که به ضربههای غول بیابانها نقش بر زمین شد نقش بر درمان شد و حال با تن زخمدار به گوشهی عزلت رانده شده است، حال نوبت جماعت همهچیزدان است که بتازند که زخم بزنند و زخم بنشانند که به گوشهی عزلت برسانند، اما باز دنیایشان تغییر داشت که اینان قانونها وضع کردهاند که نظامها ساختهاند که باید به طریقت خویش راه برند و جامعه بسازند،
حال باید این بودن و جان دریده شدن معنا داشت باید نظم داشت و به قانون جان دریده میشد، اما دریغ از آن روز که هیچ در بساط اینان نبود که کیا به ارتکاب آن به درد قانع شود به درد جامه شود و به درد در آویزد، نه گذشته به کنکاش و سؤال داشت و حال به فریاد و اعتراض، نه آینده به مرگ و التماس، هیچ نبود و هر چه بود از بازی چند نوجوان به دور آتشی بود که برای ذرهای دوری از درد به دریای درد نشانده شدند،
پس هیچ نمیجستند و باز کلافهتر از قبل میخواستند به قانون او را به درد درآویزند،
باری از درد بر دیگری شنید از دختری دورتر از او که برایش درد دنبالهدار خواستند که بسازند، درد بیدرمان فقر که او را به فروختن واداشت او فروخت و جماعت همهچیزدان چه شادمان خرید، یکبار او فروخت و یکبار جماعت همه چیزدان به شریعتش خرید، یکبار او نفروخت و جماعت همهچیزدان به شریعتش درید و هر بار جانش را دریدند که محکوم به فقر به درد زاده و پرورانده خواهد ماند،
پس باز دریدند و باز خریدند و به انتها باید که تن دردمندش را باز میفروختند اما اینبار طالب خریدنش قانون بود
میخواستند تا اینبار او را به قانون بفروشند که کیا را پایبند به درد او کنند، میخواستند تا او و جان نیمهجانش را برای ابد میهمان درد بر جان کیا کنند و چه فریادها که از جان برآورد که درد کشیده را تاب رنج دیگری نبود که خود فروخته را تاب فروختن دیگری نبود که اگر بود چه کردند با آن که هیچ از خود باقی نداشت و وای که این همهچیزدانان چه کرده و خواهند کرد،
او را به کناری زدند و اینبار آویزهای تازه برای فروش به قانون جستند باید این جان را به نظم میدریدند و حال بهترین طریقتها قطرهای از انجاس بود
راه را دریافتند، قانون هم خریدار بود حال میدانستند که کیا طالب خمر است او که در تاکستان سالیان انگور رویانده و به بدمستیاش از همهچیزدانان دریده است باید که به درد آید و از درد به جان برآید باید که قانون او را بدرد که درد زده است آری حال همه میدانستند و کیا هیچ نمیدانست، همه میدانستند او چگونه خویشتن را به انجاس کشانده و او هیچ نمیدانست و حال ذرهای از آن مایع زشتی کافی بود تا او را بدرند و به قانون بفروشند
سالنی سفید و بزرگ، دالانها یکی پس از دیگری و غول نوانخانهها به دست، دستآویز پولادین داشت و به پا زنجیر آویزان بود، پای را بر زمین میکشاند و آرام راه میرفت پس از روزگاران طویل در تاریکی حال ذرهای نور میخواست با دل و جان پذیرای هر چه که از نور بود، بود
نور را میبلعید، نور مهتابیها را میخورد و آرام میشد و به در دیوار چشم دوخته بود چشم بر نگاههای دنبالهدار جماعت داشت که دستی باز محکم او را به خود رساند به داخل اتاقی رفت در جایگاهی والاتر از او کسی نشسته بود و به او از والاترها نگاه میکرد،
پسری نورانی خود را به پشت میز رساند و در گوش مرد در منبرها آرام چیزی گفت، شاید علی بود و آن در برابرش محمد و شاید اینها دور و زشتتر از تصویر کردن، شاید او گفت که این دیوصفت منشأ زشتی است و باید که دریده شود و حال پدر و پسر دست در دست هم باید به راه خداوندی ایثار میکردند، باز طهارت بود و انجاس باز جماعت همهچیزدان و شاید همه دور بود و نباید که گفته میشد اما هر چه بود پسرک نورانی گفت و مرد طهارت دهنده همه را شنید و سر تکان داد و سر آخر رو به کیا گفت:
این چه خبطی است که کردهای، میدانی خوردن و فروختن آن انجاس چه به زندگی تو خواهد آورد، میدانی چه سرنوشتی به این دنیا و آن دنیای تو خواهد داشت، میدانی در برابر خدا ایستادهای
یکباره کیا به خویش نگریست به خدا نگاه کرد و خویشتن را به جنگ با خود دید،
شاید آنان راست گفتهاند، شاید من به جنگ خدا در آمدهام، اما او که میدانست حتی خدا را ندیدهاست تا کنون حتی خمر و می و شراب را هم ندیده است، گویی او تا کنون هیچ ندیده است، اما میدانست که یک چیز را خوب دیده است،
او برادر علی را دید، جنگ خویش را در برابر او و همپیالگانش را دید و شاید خدا هم همینان بودند، شاید خدا در اشکال بسیار بود و هر روز به شکلی در آمده است و شاید خدا و تجلیاش در جهان بسیار است
غرق در افکار با فریاد مرد طهارت دهنده باز به خود آمد، باز خود را در همین اتاق و در میان نور همین مهتابیها دریافت
چه کردهای، این چه سرنوشتی است، از کردهی خود شرمساری
حال که این را میشنید بیشتر فکر میکرد، آیا باید با خدایگان در میافتاد، آیا باید در برابرشان گردنکشی میکرد؟
هزاری سؤال داشت لیکن مرد طهارت دهنده در پی جوابی نشسته بود
نمیدانست چه بگوید، آیا باید پرسش او را به پرسشی پاسخ میگفت
نه فریاد زد پشیمان نیستم
مرد چشمانش از حدقه بیرون زد، او چه میگوید، او چه آدمی است؟
شاید تمام گفتههای پسرک نورانی را حال بیشتر میفهمید و میدانست به چه زشت رویی برابر است، شاید حال میدانست که اینان به فردا چه خواهد کرد و شاید میدانست که این چه سرنوشتی و سرگذشتی خواهد داشت، چه بیراه گفت و فکر کرد که جماعت همه چیزدان همه چیز را از پیشترها دانستهاند
رو به کیا گفت،
حال میدانم تو مأمورین خدا را به ضرب به درد آوردهای و در دورترها خدا را هم به درد خواهی آورد، تو باید طاهر شوی باید پاک شوی و باید زشتی از خود برهانی و کیا به دردهایش باز سوخت و باز به جان رعشههای طهارت را دید
حال که برگهای از احکام پیش رو را به او دادهاند او میدانست که تا یکسال باید دور و دورتر از جامعهای باشد که همه چیز را دانستهاند، شاید او هم باید به رنگ آنان در میآمد، شاید در آن دورترها شاید در آن خانهی پر درد او را به رنگ خویش میساختند و شاید او هم همه چیز را مییافت
اما پیشتر از دانستن باید که طاهر میشد، باید این انجاس بر جان را پاک میکردند و مرد طهارت دهنده حکم فرمود و خدای دیگری استجابت کرد، یکبار خدا گفته بود بار دیگر بندهای از او باز خدا بود و اینبار بنده و کمی دورتر همه یکی شدند که همه تجلی از وجود یکدیگر بودند و در این درهم آمیختگی یکرنگ و یک شکل به یک وجود در آمدند و همه در کنار هم خدا شدند،
آن قدر بزرگ و بزرگ که همه چیز را میدانستند و بر همه میراندند و بر همه میآموختند و بر همه طهارت هدیه میدادند
حال زمان طهارت و پاکی بود، حال باید لباس از تن برمیکندند، باید او را به مثال غسل دهندگان غسل میدادند، لباس بر تن نبود و همه چیز یکسان بود اما اینبار از آب خبری نبود که مایع پاکی از انجاس میآمد که به خون پاک و مطهر میکرد جان ناپاک را که پا فرا میگذاشت و در آمدن انجاس از جان، روح را طهارت میداد،
همهی اینها را جماعت همه چیزدان میدانستند و سالیان برایش کتابها نگاشتند از فضایلش گفتند و از پاکی طهارت سخن راندند، به کسی همه را دادند و خواند همه چیز را شنید و به رنگ جماعت همه چیزدان در آمد، لیکن راه آخر دیدن بود شنیدن بود و فرای آن لمس کردن بود،
کیا به جان سوخته خوابید تا بسازد تا محکوم بر این زندگی به حکم همهچیزدانان بماند و سوخت و ساخت و باخت و تاخت و جانش را دریدند، شلاق به آسمان میرفت به هر ضربت پاره میکرد گوشت را میتکاند خونها را بر زمین میچکاند و درد را به جان میراند و فریاد را به آسمان میکشاند
آنکه باید میدید همه را دید همه را شنید حتی آن قدر از صدا و دیدن سوخت که ضربتی بر جان هم لمید و وای که هر چه خوانده را درید پاره کرد
انجاس بر جان فرای بر جهان دنبالهدار به دنبال طریقتی تازه گشت، طریقتی آرام که به او بیاموزد، او بداند نه آنچه همه میدانند که آنچه را باید بداند که آنچه را نمیداند که تلاش کند برای دانستنش که بیشتر بداند که بداند نمیداند و به راهش راههای بیانتها را بپیماید
اما کیا بیشتر از او آنچه باید را میدید بیشتر هم میشنید و والاتر از همه، همه را درک میکرد همه را لمس میکرد، پسرک دورترها با قلب در دست و پشت پاره شده به چشمانش نگاه میکرد، هر ضربه بر جانش را مرور میکرد، پاره شدنها را، دریده شدنها را، همه و همه را لمس میکرد و وای که باز ایستادن قلب را هم به نظاره نشست
حال میسوخت اما پسرک اشک میریخت، کیا در ضربت و به درد اشک نریخت و پسرک به روز دردهایش ساکت بود و حال به ابر بهاری اشک میریختند و خون هدیه میکردند که درد دیده بود و درد را میشناخت، آری دیرترها درد را چشیده بود و حال به همدردی دردهای کیا سوخت و خون گریه کرد که هر که درد را چشیده به رنج دیگری گریه که نه خون خواهد کرد جهان را
به طهارت شستند با خون، به نجاست دادند جان را به درد، آمیختند آن را تا به حماقت هدیه دهند ایمان را،
حال به هر چه دادند و ندادند او را در آغوش به پیش بردند تا به سیاهچالی دورتر از دیگران هدیه دهند تا سالی دورتر از دیگران به رنگ همگان درآید که اینان تاب دیگر ندارند همه را یکرنگ و یکشکل میخواهند و فراتر از آن اینان تاب نادان ندارند، اینان همه چیز را میدانند و جماعتی میخواهند که همه چیز را بداند،
پس باید کیا به جایی میرفت تا در سالی بیاموزد آنچه آنان میخواستند، حال که پر از درد است حال که توان راست کردن کمر ندارد حال که خون از جانش منبع طهارت است به خانهای تازه آمده تا روزگارانی تازه را سپری کند،
خیلی برایش دور نیست به سردی همان نوانخانه است، به تاریکی همان دیرترها است و به پر بودن همان خانهی دورترها است و باز باید در جایی دورتر از دیگران با جمعی که جماعت همه چیزدان میدانند که شباهت به هم دارند و در یک رسته قرار گرفتهاند در آید که همه چیز را به مثال آنان بداند،
آنان خیلی چیزها میدانند، مثلاً میدانند که چگونه است به کجا تعلق دارد و همه را مدام تقسیم میکنند و هر بار به یکی از این تقسیمات میفرستند و کیا امروز به تقسیمی از این دانستههای همهچیزدانان در آمده است
منزلش امروز زندان است برای یک سال به جرم شرب خمر
پس از تحمل 80 ضربه شلاق
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.