در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : دمحمحیسم
عنوان : بخش اول
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 19:08
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
در زمانهای بسیار دور در نزدیکی روستایی کم بضاعت و کمجمعیت دختری در خانوادهای مذهبی زندگی میکرد، او در خانوادهای چشم به جهان گشوده بود که بیشتر زمان عمرشان را مشغول عبادت خداوند بودند.
پدرش از روحانیون و مراقبان خانهی خدا بود و مادر در کارهای نظافتی همان خانهی مقدس مشغول بود و دختری که تنها فرزند آنها به حساب میآمد، از همان ابتدا به کار کردن در کنار پدر و مادر مشغول شد و وظیفهی حفاظت و نظافت از این مکان مقدس را بر عهده گرفت.
آنها میان مردمان آبادی دارای احترام و اعتباری ویژه بودند، هرچند که از لحاظ مال و منال از دنیا بهرهی چندانی نبرده بودند، لیک به واسطهی خدمت در راه خدا عزت و احترامی از اهالی آن روستا و مردمان کسب کرده بودند، آنها بیشتر روزهایشان، ماههایشان و سالهایشان را در میان خانهی خدا در حال انجام وظیفه بودند، هر ازگاهی خیلی دور و طولانی برای تفریح به اطراف روستا میرفتند تا اوقاتی را به فراغت و شادی بگذرانند
شاید در یکی از همین گشت و گذارها بود که او را دید، آری در همین زمانها بود که او را از دور در میان باد و نسیمی در بیشهزاری دید و باد میان موهایش افتاد رقص خوشآهنگی به سیمایش داده بود، در میان این بیشهزار با آمدن آن نسیم و رقص موهای او در آسمان بود که آن مرد دلش را میان همان بیشهزار جا گذاشت
اندام تنومندی داشت، موهایش روی پیشانی ریخته لخت و روشن بود، با هر ضربه که به تنهی چوب میزد، موهایش تکان میخورد و عرق بر اندامش مینشست، اما این دلبریها را دختر ندید و تنها پسر بود که با دیدن او جانش را به جان او پیوند زد و دختر حتی متوجه حضور او هم نشد.
دختر آرام بود، کنجکاوی نمیکرد و شاید به واسطهی زندگی در شرایطی یکسان و یکنواخت اینگونه بار آمده بود، وقتی به طبیعت میرفتند، آرام در گوشهای مینشست و ساعتها به منظرهای خیره میماند و هیچگاه حواسش به دور و اطراف نبود و همین باعث شد تا در آن روز هم از دیدن آن پسر بهرهای نبرد، حتی او را ندیده باشد و تنها پسر از دیدن او لرزهای به جانش حس کند
پسر او را دید و دنیایش را در وصال با او یافت، او که از دیربازی کهنهتر همیشه در حال کارکردن بود همیشه از نان و دسترنج خود سیر شده و به دیگران و خانوادهاش بهرهها رسانده هماره به عنوان مردی که بر پای خویش ایستاده و به خود متکی است دوست دارد که زندگیاش را با او تقسیم کند،
از سالیان دورتر نجاری میکرد، گویی آنها همگی و خانوادگی نجار بودند، پدرش هم نجار بود و پدربزرگش هم نجار و نقل بود که نسل اندر نسل نجارند، این تجارت موروثی باید که میانشان تا آخرالزمان ادامه یابد و حال این نجار جوان که دل و دنیایش را میان زلفهای آن دختر جای گذاشته بود بر آن شد تا هر چه زودتر به وصال با دختر برسد.
این روستا آن قدر کوچک بود که او از همان ابتدا با دیدن پدر دختر بفهمد که آنها کیستاند و برای در میان گذاشتن این موضوع با پدر و مادرش هیچ ترسی نداشته باشد چرا که آنها خانوادهای معقول و شریف بودند و شاید خیلیها در آن روستا دوست داشتند با آنها وصلت کنند، دست کم میان همهی روستا و مردمانش این باب بود که آنان مراقبان و محافظان خانهی خدایند و چه کسی شریفتر از آنکه از خانهی خدا نگهداری کند، از این رو بود که با مطرح کردن موضوع از سمت پسر به سرعت تشریفات عروسی و ازدواج آغاز شد،
هر دو خانواده از این وصلت راضی بودند،
خانوادهی دختر هم از این وصلت خوشحال بودند زیرا که آن پسر انسانی زحمتکش بود و همگان از او به نیکی یاد میکردند و میدانستند که او جوانی لایق است، تمام عمر کار کرده و از سنین پایین مسئولیت ادارهی خانه و خانواده را به دوش کشیده است، پس برایش مسئولیتپذیری کار سختی به حساب نمیآمد از این رو بود که خیلی زود به عقد هم در آمدند و زندگیِ جدیدی را آغاز کردند،
ازدواج ساده و بیآلایشی بود هرچند در آن دوران آلایشی در میان نبود، این دو نیز به همان سادگی به وصال هم درآمدند و زیر یک سقف زندگیِ مشترکشان را آغاز کردند،
مردی که در دل احساس فراوانی به زن داشت، هرچند کوتاه اما زمانی را برای رسیدن به او صبر کرده بود و زنی که هیچ احساسی نداشت، شاید طبیعتش اینگونه بود و شاید هم گذر دوران از او اینگونه انسانی ساخته بود و این باعث میشد تا هرروز و هرروز از هم دورتر شوند و زندگیِ مشترکشان رو به سردی گام بردارد و هیچ از این مشترک بودن و زندگی با هم نفهمند.
مرد بیشتر روز را در میان جنگل مشغول نجاری بود و از صبح تا شام کار میکرد و بسیاری از شبها هم به خانه نمیآمد و زن بیشتر اوقاتش را میان خانهی خدا در حال نماز و عبادت بود،
حالا که زمان کوتاهی بود از پدر و مادر جدا شده بیشتر احساس کمبود میکرد، گویی بخشی از جان و جسمش را میان خانهی خدا و در قلب خداوند جای گذاشته و هماره در دل غارها به جستجوی خداوند بود،
او خود را فراتر از زمینیان میدانست، برای ملاقات با خدا خویشتن را آماده کرده بود و کسی از این احساست درونی او چیزی نمیدانست اما این روابط سرد و رفتارهای میان زن و مرد در آن روستای کوچک نقل حرفهای مردم شده بود، هر روز از گوشه و کناری سخنهایی پیرامون این دو و زندگیشان به میان میآمد، میگفتند و میشنیدند، از دوریِ این دو، از کار کردنهای شبانهروزیِ مرد، از جنون زن، همه و همهی اینها نقل مجالس مردمان این دهکده بود،
همواره از این روابط بین زن و شوهر میگفتند تا بالاخر جرقهای به حرفهای آنان دامن زد و به این گمانهزنیها و اتهامات افزوده شد.
آری دختر باردار بود، او حالا صاحب فرزندی شده بود، فرزندی که با آمدنش شایعات را دامن زد، چه حرفها و حدیثها که گفته نشد،
او حاصل رابطهی نامشروع زن در میان غارها است، آری او زن بدکارهای است و باید که مجازات شود.
بیچاره شوهرش، چه حرفهای ریز درشتی که نزدند و نشنید، آن سوی دیگر شایعات جدیدی شکل گرفته بود،
او زنی با تقوا و پرهیزکار است و در تمام عمر نگذاشته که مردی بدنش را لمس کند و این هدیهی خداوند به او است و چه صحبتهایی که پیرامون این بار در شکم گفته نشد، از قدسی بودن تا حرامزاده بودنش، از هرزگیها تا قداست آن زن، همه و همه از پس این حاملگیِ دختر آغاز شد و تمام این شایعات از همان روز و همان بسته شدن نطفه در دل مادر بود که جان گرفت و هر روز بارور شد.
حال دیگر بیشتر از پیش آدمیان دربارهی آنها صحبت میکردند و از زندگیِ شخصیشان میگفتند، در همین گیر و دار میان همین اتهامات و شایعات بود که نجار میشنید و روز به روز شکستهتر میشد، همهی گفتهها گاه بوی واقع و گاه بوی افسانه به خود میگرفت،
او مُرد، حال چگونه هزاران داستان پیرامونش سروده شد، برخی گفتند نبود و وجود نداشت، عدهای گفتند خودش را کشت و به این زندگیِ پر از خفت خاتمه داد، برخی گفتند کشته شد از روز نخست او وجود نداشت و او که آرام نجاری میکرد و چوبها را به شکل اسباب و لوازم در میآورد دیگر در میان آدمیان نبود،
افسانههای طول و درازی شکل گرفته بود تا او به دنیا بیاید، چشم بر جهان بگشاید، اما تمام این افسانهها، شروع زندگیِ تازهای را فریاد میزد و شاید تغییرات بسیار و دنبالهداری در جهان از گذشتگان تا آیندگان و به درازای تمام عمر انسانها با حضورش شکل میداد.
پدر مُرد و او به دنیا آمد، در پس جان رفتهای جان دیگری چشم به جهان گشود تا این سیر دوار کماکان ادامه داشته باشد، مادری که حالا تنها و بیکس با کمکهای ناچیز از سوی پدر و مادرش باید پسری را بزرگ میکرد و از آب گل برون میآورد، تمام مسئولیتها به دوش او افتاده بود با یک دنیا و دریایی از اتهام در پشت سرش که باز هم به واسطهی روحیهی آرام هیچگاه دربارهی آنها سخنی نگفت، حال یکه و تنها باید از پسر مراقبت میکرد و این اصل زندگیِ او شده بود
او را دوست داشت اگر نداشت چگونه در کنارش و برای رفاه بیشتر او تلاش میکرد، شاید همین هم از همان روحیهی آرامش سرچشمه گرفته بود، شاید تمام سلولهای بدنش احاطه شده بود از سازش و یکسان بودن، او در کنار پسرش بود و برای بهتر زیستن او تلاشها میکرد، کمتر میخورد تا او بیشتر بخورد، اما میگفتند، هیچگاه او را در آغوش نمیگیرد و آرامش نمیکند و بوسهای بر گونههای او نمیزند
وای بر این مردم که هر روز و هر ثانیه برای هر موضوع راست و دروغی داستانهای دراز میسرایند،
آری او فرزند خدا است، نمیتوان او را در آغوش گرفت، او بچهی حرامزادهای است با هر بار نگاه کردن به چشمانش انسان یاد آن رابطهی نامشروع و خیانت میافتد و وجودش مالامال از شرم میشود و چه قصههای طول و درازی که سراییدند، اما آن پسر در آغوش مادرش با تمام کاستیها در حال بزرگ شدن بود در حال قد کشیدن بود و حالا داشت آرام آرام از آن سنین کودکی و بیدفاع بودن فاصله میگرفت، حالا دیگر عذابها را چشیده بود، پر از درد بود و بزرگ و بزرگتر میشد
پدر دختر مدتی بود که فوت شده بود و مادرش نیز به فاصلهی کوتاهی از همسرش جان باخت و دختر به معنای واقعی تنها شده بود، اما فرزندی داشت که هنوز باید قد میکشید و بزرگ میشد، او بود که باید تلاش میکرد تا فرزندش زندگیِ بهتری کند و حال با این همه تنهایی خدایی را هم داشت که میتوانست ساعتها در گوشهای با او صحبت کند و خدایی که همیشه خاموش و بیصدا به حرفهایش گوش فرا میداد و چه قدر انسان نیازمند این است که کسی آرام حرفهایش را بشنود، بر او منتی نگذارد و تنها شنونده باشد.
آیا به راستی، گوش فرا داد؟
چه تفاوت میان گوش دادنش یا ندادنش که تو سخن میگویی و او شنیده است، تو میگویی و در دل میخواهی که او شنیده باشد،
دختر از صبح تا شام هر لحظه و هر زمانی که میشد با خدای خویش سخنها میگفت، گهگاه آرام، پاسخش را هم میداد، او میدانست که وظیفهی بزرگ کردن فرزند خدا بر دوشش است،
آیا میدانست و یا به او الهام شده بود، خودش شاهدش بود و یا همان حرفها و گفتهها در دلش پرورانده شده بود،
چه تفاوت میان واقع و مجاز آنگاه که مجاز به واقع در ذهن آدمیان بدل شده است
حال با خدا حرف میزد و یکدل و یکپارچه میخواست تا فرزندش را از آب و گل در آورد و زندگیِ آرامی برای او مهیا سازد تا او بزرگ شده به سرباز، به فرزند و یا اصلاً خود خدا بر زمین بدل شود.
پسرک کمی بزرگ شده بود، قد کشیده بود با تمام فقر و گرسنگیها، از آن کودکی برون آمده بود و همهی اتهامات و صحبتها و شایعات را میشنید و گهگاه روحیهای آرام مثال مادر داشت، فقط میشنید، حتی لحظهای هم دم نمیزد، اما از درون میدانست چه به روز او میگذرد، میسوخت و خاکستر میشد و باز هم لام از کام برون نمیآورد
به میان جنگل میرفت، فریاد میزد و شاید با خدا حرف میزد و او آرام میشنید که گفته بودند دیرینیان او از نخست و در گاهواره با خدا حرف زد و پاسخ شنید
ذرهای بزرگتر شد، بر شغل آبا اجدادی مشغول بود تا ذرهای از بار سنگین زندگی را از دوش مادر کم کند، او هم نجار شد مثال پدر و پدرانش تا با آن گذران زندگی کند، اما آیا به راستی شغل بیشتر انسانها تنها راه رزق خوردن آنها است، آیا آنها هدف از زندگیشان همین است و چیز فراتری نیست، چه فایده که او حالا در همان سنین کودکی سخت مشغول کار با چوب بود تا ذرهای این بار از دوش مادر سبکتر شود و این گرسنگی و فقر پایان یابد
در روستایی که هرچند هیچکس ثروت فراوان نداشت، اما همه در آرامشی نسبی زندگی میکردند او و مادرش هنوز با فقر دست و پنجه نرم میکرد و این کار کردن هر دو نفره خیلی هم این بار را کم نمیکرد،
پسر کار میکرد با خدا حرف میزد، این عادت را هم از مادر آموخته بود و از گفتهی بسیاری این همان روح خداوندی در میان پیکر او و مادر بود تا با خدا همیشه در ارتباط باشند، مادری آرام، پسری آرام، زندگیِ سخت و پر از فقر
مادری در حال کار برای دیگران و پسری که با نجاری سعی در ساختن زندگیِ بهتر دارد،
پسر هنوز کودک بود و کار با چوب برایش سخت، اما این زندگی چه ساده و راحت هر کار ناممکنی را ممکن میکند و چه ساده از آدمیان همرنگ و همسان میسازد و آنها را با هر شرایطی سازگار میسازد،
روزگار میگذشت و میگذشت تا آنها کمی آرامتر زندگی کنند، باید که زندگی بگذرد و ابتدایش سختتر است و هر چه قدر از آن و گذشتنش میگذرد برایت تحملش آسان و یک روز میبینی که چقدر به آن عادت کرده و در آن غرق شدهای
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.