Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی دارالمجانین

بخش اول

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی دارالمجانین اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی دارالمجانین در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی دارالمجانین

کتاب : دارالمجانین

عنوان : بخش اول

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 01:04:50

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب دارالمجانین

در اتاقی سپید رنگ که با نور مهتابی روشن است، طاهره آرام بر روی تختش نشسته است، اتاق خالی از هرگونه اشیا تنها همین تخت را در خود جای داده و میزی که به همراه تخت است و در صورت نیاز روی تخت را احاطه می‌کند، فایل کشویی سه‌طبقه‌ای نیز در کنار تخت قرار دارد، جنس تخت، فایل و میز از استیل است و بر سرمای فضا می‌افزاید، تمام دیوارهای اتاق سفید و تمیز هستند و تنها به رنگ سرخ نوشته‌ای به چشم می‌خورد که نزدیک به درب ورودی اتاق است

جاوید حضرت‌والا

این نوشته درست بالای درب ورودی اتاق هک شده است،

محفظه‌ای رو به بیرون نیست و هیچ نوری به داخل اتاق وارد نمی‌شود، تنها نور در اتاق، همان نور سپیدرنگ مهتابی است، جای پنجره‌ها در اتاق موجود است اما برخلاف دیگر مکان‌ها در برابر پنجره خبری از پرده نیست چرا که هیچ نوری از بیرون به داخل نمی‌آید تا نیازی به مهار آن باشد، در برابر پنجره سدی قرار داده‌اند تا از بیرون چیزی دیده نشود،

در همین حال و در میان همین اتاق بود که طاهره از تختش برخاست، نگران و مضطرب به این‌سو و آن‌سو نگاه می‌کرد، همه‌جا را زیر نظر داشت، آرام خود را به نزدیکی همان پنجره رساند، درست نزدیک به چهارچوب پنجره دست به نزدیک دیوار برد و بعد از چندی دستمال سفیدرنگی را از داخل دیوار بیرون کرد، آرام از میان محفظه‌ی با پارچه نهان شده نور بی‌حالی به درون آمد،

محفظه‌ی کوچکی بود، تنها به‌اندازه‌ی چشمی حفر شده بود تا بیرون را زیر نظر بگیرد و طاهره همه‌جا را زیر نظر گرفت و بعد از اطمینان از اینکه کسی نزدیک اتاق نیست و او تنها در این اتاق مانده است، چشم را نزدیک به محفظه کرد و به بیرون چشم دوخت

از میان محفظه‌ی به بیرون نسیمی می‌وزید و چشمان طاهره را اشک‌بار می‌کرد نمی‌دانست به خاطر نسیم و تحرک بادها است و یا دلش از دنیای اسیر مانده به تنگ آمده است، هوای بیرون را با چشمان هم می‌توانست به درونش ببلعد، نور آفتاب و خورشید، دلش هوای همه‌چیز را داشت، به همه‌جا نگاه می‌کرد مدام چشمانش را به این‌سو و آن‌سو می‌چرخاند و خود را در جهان رهایی تجسم می‌کرد، آن‌قدر نگاه کرد تا چشمانش به دو پرنده افتاد که بر روی چمن‌های سبزرنگ جست و خیز می‌کردند، هر از چندگاهی نوکی به هم می‌زدند، بال‌های هم را تمیز می‌کردند و بعد از چندی به هم چشم می‌دوختند در حالی که طاهره به آنان چشم دوخته بود به او چشم دوختند و پرواز کردند، نگاهشان در هم تنیده شده بود و طاهره به رقص و پروازشان در آسمان چشم دوخت که صدای سوت کر کننده‌ای او را به خود آورد

چشمان از حدقه در آمده‌ی مردی را پشت محفظه حس کرد، آری او حیدر بود، همان حیدر دیوانه با آن قد کوتاه و چشمان از حدقه بیرون زده که به واسطه‌ی عینکش این‌گونه زود شناسایی می‌شد، او همواره در کمین بود و حال طعمه‌ی تازه‌ی خود را یافته بود و باز با همان سوت همیشگی‌اش همه را از وجود بحرانی تازه با خبر ‌کرد

طاهره بر سر جای خود خشک مانده بود، هیچ حرکتی نمی‌کرد و به چشمان حیدر چشم دوخته بود، جای آن پرواز و رقص پرندگان، جای آن نسیم خوش و مطبوع حال باز هم آن نگاه‌های دیوانه‌وار حیدر بود که او را به خود می‌بلعید، چندی نگذشت که دو تن از زیر بغل او گرفتند و او را کشان کشان به بیرون اتاق بردند، طاهره چشمانش را بست تا چیزی نبیند، اما دیگران، دیگر همراهان او را دیدند همه دیدند که او را کشان کشان می‌برند و همه دانستند چه سرنوشت شومی در انتظار او است

حداقل هر کس که در این سرا به حصر در آمده بود برای یک‌بار هم که شده از گزند زبان حیدر چشیده بود، فحش‌های جنسی او را می‌شناخت، بازجویی‌های مکرر او را لمس کرده بود، شوک الکتریکی، لباس دیوانگان زنجیرهای اتاق، ضرب و شتم‌ها، تحقیر و توهین همه را حداقل یک‌بار هم که شده تجربه کرده بودند و حال که بعد از شنیدن صدای سوت حیدر دو نفر طاهره را کشان کشان می‌بردند همه می‌دانستند چه سرنوشتی در انتظار او است و طاهره هم می‌دانست چه روزگاری را در پیش دارد از همین رو بود که طاهره چشمانش را بست و خود را بار دیگر به دستان تقدیر سپرد،

چند گامی که طاهره از سالن و از میان همراهان دور نشده بود حیدر وارد شد، رو به جماعتی که همه در بهت و حیرت بیرون اتاق‌هایشان بودند کرد و گفت:

مردم، ای مردم، چندین بار گفته‌ام و باز هم می‌گویم تاوان اغتشاش، شورش و سرپیچی سنگین است و می‌دانم که میان شما مردم واقعی و اغتشاش‌طلبان فرسنگ‌ها فاصله است، اما باز هم برای آنان که در حال فریب خوردن‌اند می‌گویم،

اینجا امن‌ترین مکان‌ها برای شما است بهترین روزگار را ما به لطف حضرت‌والا برای شما ساخته‌ایم پس به سرنوشت خود پشت‌پا نزنید و فریب شورش‌طلبان و دیوانگان را نخورید،

چند روز پیش که آن سوراخ را بیرون ساختمان جستم، می‌توانستم طاهره را کت‌بسته به اتاق‌های شکنجه ببرم، اما من این‌گونه نبوده‌ام و شما هم می‌دانید، من میان مردمان و شورش‌طلبان تفاوت قائلم، شما تصدیق حرف‌های من هستید، پس گذاشتم تا در حین ارتکاب جرم او را دستگیر کنم،

باز هم می‌گویم و تکرار می‌کنم، فریب اغتشاش‌طلبان را نخورید و به سرنوشت خوش خود پشت‌پا نزنید

بعد آرام رو به جماعتی که بهت‌زده بود کرد و یکایک آنان را از نظر گذراند، با چشم و ابرو به آنان فهماند که حال زمان فریاد است و آنان که بی‌رمق بودند به آرامی فریاد زدند:

جاوید حضرت‌والا

حیدر محکم فریاد زد و بلند گفت:

جاوید حضرت‌والا

او با این فریاد در انتظار فریاد دوباره‌ی آنان بود، اما مجانین بی‌حال و رمق به درون اتاق‌های خود رهسپار شدند و حیدر با صدای بلند فریاد زد:

باید بدانید که تخطی از قوانین سرانجام دهشتناکی خواهد داشت تا چندی دیگر از اوضاع طاهره هم با خبر خواهید شد

این‌ها را گفت و از سالن بیرون رفت.

دارالمجانین فضای مخوف و سردی داشت، سقف‌های بلند، سالن‌های بزرگ دالان‌های بسیار، اتاق‌های انفرادی و شکنجه، اتاق‌های بازیابی و عناوین بیشمار دیگر،

این طبقه‌ی همکف دارالمجانین بود و اما طبقه‌ی فوقانی که محل اسکان روسا و معاونین دکترها و پرستارها و به کلی تمام کارکنان خدوم دارالمجانین بود،

بخش‌های طبقه‌ی همکف متشکل شده بود از بخشی برای بانوان در بند، آقایان در بند، دیوانگان خطرناک و بخشی هم برای تازه‌واردها، این بخش‌بندی از همان ابتدا که مجانین به یاد داشتند این‌گونه تعریف شده بود و آن‌ها چیز دیگری به جز این را به خاطر نمی‌آوردند، در مجموع مجانین چیز زیادی از گذشته به یاد نداشتند و همواره خاطرات جسته و گریخته‌ای به خاطرشان می‌آمد از اتفاقات در گذشته

هیچ‌گاه کسی در میان آنان نبود که با صراحت از هر چه در گذشته، گذشته است مطلع باشد، خاطرات در هم و مغشوش از روزگاران پیشتر

بیشتر مجانین باور داشتند که در همین سرا زاده شده‌اند و همواره در میان همین دیوارهای سپیدرنگ نفس کشیده‌اند، چیزی از بیرون، خیابان‌ها، آزادی، هوای تازه در ذهن آنان تداعی نمی‌شد و هر چه بود همین سقف‌های بلند، دیوارهای سپید، مهتابی و عدم وجود نور خورشید بود،

ذهنشان مدام تحلیل می‌رفت هر روز از دیربازان کمتر به خاطر می‌آوردند و بیشتر مغزشان انباشته از اتفاقات حال حاضر جهانشان می‌شد اما همه به اتفاق به یاد داشتند روزهای پیشتر را

آری آنان به یاد داشتند انقلاب کبیر را، آن‌ها از حضرت‌والا و رشادت‌هایش می‌دانستند، همین حیدر هم که امروز چهره‌ی منفوری در میان همه‌ی مجانین داشت، در آن روزگاران پیشتر رشادت‌ها کرده بود روزهای بسیار در انفرادی شکنجه‌ها را تحمل کرد تا انقلاب به بار نشست، انقلاب مردم، انقلابی به وسعت همه‌ی مردم، هر که در این سرا به حبس بود با ایده‌ای همگانی حکومت مردم بر مردم، آرمانی بزرگ برای مجانین که با رشادت‌های بیشمارانی به بار نشست و حکومت را به دست اینان رساند

امروز در نوک هرم قدرت، داوود قرار داشت او هم یکی از انقلابی‌های دیروز بود، یکی از آن‌ها که رشادت کرد و به انفرادی افتاد، شوک‌های الکتریکی هم نتوانست او را از پای بیندازد و حالا در نوک پیکان قدرت بر تخت نشسته بود و حاکمیت مردم را بر مردم نمایندگی می‌کرد اما همواره زیر سایه‌ی حضرت‌والا قرار داشت، حضرت‌والا حتی بعد از مرگ هم هنوز نخستین چهره در میان انقلابیون بود او یکه‌تاز این قدرت اسطوره‌ی آنان و صاحب همه‌ی کمالات بود

همه به خاطر می‌آوردند که چگونه رهبری اعتراضات را به عهده گرفت و از جماعت خاموش آن روزها یک گروه در صحنه ساخت تا حکومت پیشینیان را که پر از فساد، جور و ستم بود را به کنار زدند، آنان را از میان دارالمجانین فراری دادند و حضرت‌والا را به تخت نشاندند

کسی از گذشته و دوردست‌ها خبری در سر نداشت، تنها به یاد می‌آوردند که در کمی دوردست‌ها حکومتی بر آنان حکم‌فرمایی می‌کرد به رهبری مهدی که رئیس روسا بود، او مردی خودکامه بر تخت قدرت بود که هر عمل مجانین را تحت سلطه‌ی خود داشت، خاطرات از آن روزگار هم به درستی در یادها نبود و مدام چیزهای ضد و نقیض بسیار به یاد مجانین می‌افتاد، اما مدام از سوی حاکمان فعلی از رذالت‌های پیشتر گفته می‌شد به آنان گوشزد می‌شد که در چه شرایط اسفناکی زندگی می‌کردند، چگونه عواملی بر آنان حکومت می‌کردند که غرق در فساد بودند، هزاری کارهای فاسد می‌کردند زندگی را از مجانین دریغ می‌کردند و خودشان بر تخت سلطنت چنبره زده از بهترین امکانات لذت می‌بردند، همین فساد و ستم و ظلم بود تا جماعتی را در آن دیرباز بر آن داشت تا به رهبری حضرت‌والا شورش کنند، طغیانشان تنها برای برچیدن حکومت مستکبران بود، آن‌ها هدف داشتند تا آن حکومت فاسد را به کنار بزنند و جماعتی از خودشان را بر خود حاکم کنند، حکومت مردم بر مردم، استقلال بی‌قید و شرط مجانین

 همین‌گونه هم شد و پایه‌های حکومت ظلم را به پایین کشیدند و از میان بردند و از آن روزها هیچ به یاد نماند جز نامی منحوس که لغلغه‌ی دهان داوود و حیدر و دیگران برای به یاد آوردن حکومت پر ظلم پیشین بود

حکومت مجانین بر مجانین، درست به خاطر نمی‌آوردند که این ابتدایی‌ترین شعار آنان بود و یا حکومت مردم بر مردم، زیرا مردم لفظی بود که بعد ظهور حضرت‌والا متداول شد، پیش از آن همه آن‌ها را مجانین خطاب می‌کردند حتی خودشان هم به خود لقب مجانین می‌دادند، اما حضرت‌والا بود که آنان را تا مقام انسانیت بالا برد و لقب مردم به آنان داد، برخی بر این ادعا هم شک داشتند و خلاصه که هر چه از پیشتر در میان بود مورد شک عمومی بود و کسی از واقع ماجرا با خبر نبود، مدام گذشته‌ی دیربازان به گوش آنان خوانده می‌شد، مدام برایشان از دورترها می‌گفتند اما روایتی که حضرت‌والا و داوود طرح کرده بودند، گاه مجانین بر این مدعاها تشکیک می‌کردند اما قدرت نفی آن را نداشتند که چیزی برای عرضه در میانشان نبود به جز ذهن‌های مریضی که هر بار با خوردن قرص تازه‌ای بیشتر به انفعال فرو می‌رفت و در خود می‌ماند

حیدر مأمور نگهبانی از امنیت عمومی بود، با قدی کوتاه چشمانی از حدقه بیرون زده که عینکی ته‌استکانی آن را پوشانده بود، لقب او در میان مجانین حیدر دیوانه بود، زیرا همه از او خاطرات دیوانه‌واری به یاد داشتند، رفتارهای وحشیانه، ضرب و شتم و اعصابی متشنج، گهگاه تشنج می‌کرد و بر زمین می‌افتاد و پس از آن به هر که در برابرش بود هجوم می‌برد همه را از باد فحش‌ها مستفیض می‌کرد و چند لگد و مشتی هم می‌پراند از این رو بود که از پیش از انقلاب او را حیدر دیوانه خطاب می‌کردند و بعد از این دگرگونی و بر تخت امنیت نشستن بیشتر این واژه‌ی دیوانه بر او و هیبتش نشست،

داوود با پیشانی و صورتی کشیده که ریشی بلند آن را پوشانده بود رئیس روسا بود یعنی دقیقاً بر جایگاهی نشسته بود که کمی پیشترها مهدی بر آن تکیه زده و بعد از دگرگونی جایگاه حضرت‌والا شده بود و پس از مرگ دلخراش او و این درد جانکاه عمومی برای همه‌ی مردم (چیزی که مدام به همه از تازه واردان تا پیشکسوتان گفته می‌شد) به داوود رسید،

داوود حال پادشاه جماعت مجانین بود، همواره در اتاقش در طبقه‌ی فوقانی دارالمجانین می‌نشست و از همه‌ی اخبار مطلع می‌شد و پس از آن دستورات لازم را به زیردستان منتقل می‌کرد برای مثال طاهره،

وقتی حیدر در حیاط دارالمجانین در حال گشت زدن بود برای اولین بار با سوراخی در دیوار مواجه شد، بلافاصله موضوع را با داوود در میان گذاشت و او دستور داد تا در حین ارتکاب جرم کسی را دستگیر کند و این‌گونه شد که روزی را پشت سوراخ دیوار به انتظار نشست و سرآخر چشمان طاهره را به پشت محفظه دید و بر سوت خود دمید تا مأمورین امنیتی به اتاق او حمله کنند و او را دستگیر کنند،

داوود دنیای خاصی داشت، دوست داشت تا تمام اوامر از زیر نظر او بگذرد، برای مثال باز هم داستان طاهره و نگاه کردنش به بیرون، این خط قرمزی در برابر باورهای او بود، او می‌دانست که به بیرون نگاه کردن به معنای دل سپردن به آرمان‌های تازه است و مدام به همه‌ی زیردستان اعلام می‌کرد که این‌ها عناصر بیگانه و از آن دشمن‌اند، اینان می‌خواهند با ترویج افکار تازه نظم ساخته‌ی ما را بر هم زنند، این‌گونه بود که به حیدر امر کرد تا طاهره را چند روز در انفرادی نگه دارد، مدام بازجویی‌اش کند هر شکنجه‌ای که بلد است به کار بندد تا عوامل خارجی و به خصوص دستیابی او به مِستین مشخص شود

مِستین، قرصی بود که حضرت‌والا از دیرباز از آن به عنوان دشمن نام برده بود، او می‌گفت این همان قرصی است که مردم را به اشرار بدل می‌کند، آن‌ها را با دنیایی تازه آشنا می‌کند که دیگر قائل به هیچ نظمی نخواهند بود

فرای داوود و حیدر و حضرت‌والا، جواد هم یکی دیگر از اعضای حکومت دارالمجانین بود او به عنوان معاون به حساب می‌آمد، در کنار او حسن هم نقش مشاور را ایفا می‌کرد، این‌ها همه کسانی بودند که در انقلاب کبیر نقش‌های به سزایی بازی کرده بودند، آن‌ها همه در آن روزگاران بر ضد استبداد حاکم شورش کردند و حکومت مجانین بر مجانین را پایه‌ریزی کردند، هر که از آن دوران بود را بیرون کردند، به جز پرستاری به اسم معصومه و دکتر روان‌پزشکی به اسم ناصر

همه را از دایره‌ی قدرت بیرون کردند، حال آنکه بعضی از آنان را کشتند، بعضی را به دار آویختند و در حیاط دارالمجانین به عنوان دستاورد پیروزی تا چند روز آویزان گذاشتند، بعضی را زیر شکنجه در اتاق‌های بازیابی و اعتراف به انتقام سلاخی کردند و مهدی توانست بگریزد، از روزگار پیشترها تنها معصومه و ناصر باقی مانده بودند آن هم به آن علت که مجانین نمی‌توانستند شرایط بیماری‌ها را کنترل کنند و آنان تنها یادگار روزگار پیشتر، موفق به مهار بیماری در میان مجانین می‌شدند

محمد یکی دیگر از ارکان حکومت تازه بود، او که به مانند دیگران در انقلاب کبیر نقش بازی کرده بود اما حال در اداره‌ی حکومت نقش مهمی ایفا نمی‌کرد و بیشتر در کناره‌ای نشسته بود، هر چند که اتاقش در طبقه‌ی فوقانی دارالمجانین و در میان حکومت‌گران بود اما نقش عمده‌ای در تحولات نداشت و بیشتر به عنوان مشاور در بعضی عناوین از او استفاده می‌شد و گهگاه راه‌کارهایی در اختیار داوود و دیگر حاکمان قرار می‌داد در کنار او اصغر نامی هم وجود داشت که خیلی علاقه به حکومت کردن نداشت اما او هم به مانند محمد در طبقه‌ی فوقانی و دور از دیگر مجانین زندگی می‌کرد و رابطه‌ی نزدیکی با همه‌ی حاکمان داشت، از طرف برخی از مجانین او به عنوان مغز متفکر انقلاب شناخته می‌شد و خیلی از اتفاقات را از چشم او می‌دیدند اما او علاقه‌ی چندانی به این مطرح شدن نداشت و بیشتر خود را در میان نام‌های دیگر مخفی می‌کرد

به جز این حاکمان تعداد زیادی مجنون سرتاسر عمارت دارالمجانین را پر کرده بودند هر کدام در بخش‌های مربوط به خود زندگی می‌کردند و در حال حاضر چند صباحی بود که همه‌ی عمر و روزگار را در میان همین عمارت می‌گذراندند، دیگر نه خبری از هواخوری بود نه حیاط را می‌دیدند و نه از اتاق‌ها می‌توانستند بیرون را نظاره کنند، آنان محکوم به زندگی در میان همین عمارت سفید با سقف‌های بلند و فضای سرد بودند و هیچ روزنه‌ای به بیرون نداشتند

هر سال در روزهایی مشخص مراسمی خاص در دارالمجانین برگزار می‌شد، یادبود روزهای انقلاب و رشادت‌ها که با فریاد جاوید حضرت‌والا آغاز می‌شد و گهگاه جمعی فریاد جاوید داوود بزرگ هم سر می‌دادند که بیشتر در انتهای مراسم و در میان جمع اندکی بود هر چند که مجانین باور داشتند هر سال بر تعداد و در عین حال بر زمان این فریادها افزوده می‌شود،

جز این مراسم با شکوه تجدید میثاق با آرمان‌های انقلاب، مراسم دیگری نیز برگزار می‌شد و آن بزرگداشت روز وفات حضرت‌والا بود، آن نماد ایستادگی و مقاومت، آن رهبر کبیر انقلاب که با رشادت‌ها، جان مجانین را خرید آنان را تا مرتبه‌ی انسانیت بالا برد و بر آنان نام مردم نهاد، او که در آن روز تلخ جان باخت همه را عزادار خود کرد، همه از آن روز می‌گفتند، از بر سر و صورت کوفتن‌ها، از یتیم شدن‌ها، از بی‌سر و سامان شدن‌ها، از بدبختی و فلاکت، همه از آن روز شوم می‌گفتند و حکومتیان بیشتر به آن بال و پر می‌دادند، بعضی از مجانین هم آن روز را خوب به خاطر داشتند اما برخی چیزی به خاطر نمی‌آوردند جز حرف‌های انقلابیون از آن روز که همه‌ دارالمجانین بی کم و کاست برای عزاداری بیرون رفت بر سر و صورت کوفت و جنازه‌ی با برکت او را در میان حیاط دارالمجانین به خاک سپرد، حال که چند صباحی بود استفاده از حیاط دارالمجانین غدغن شده بود انقلابیون به اندیشمندی و راهکارهای اصغر راهی مستقیم به مقبره‌ی با شکوه او زده بودند که در روز مشخص سال و دیگر روزها به عبادت حضرت‌والا بروند و بر مزار پاک او اشک‌ها بریزند، با او درد و دل کنند و داوود و یاران با او تجدید میثاق کنند که این راه با شکوه را ادامه خواهند داد،

اشک‌ها، ماتم، بغض و فریاد جاوید حضرت‌والا بیشترین چیزی بود که در روز مشخص وفات او به گوش می‌رسید.

و اما هفته‌ای با شکوه هم در تقویم انقلابیون یافت می‌شد، آن هفته را هفته دفاع مقدس می‌نامیدند، هفته‌ای از شکوه و اقتدار، از ایستادگی و مردانگی از مقاومت و دفاع، بعد از به تسخیر در آوردن قدرت و تغییر حکومت و ساختارها در دارالمجانین از طرف نیروهای بیگانه برای باز پس‌گیری قدرت و حکومت تلاش‌هایی شد، آن‌ها به صحن دارالمجانین حمله آوردند تا نیروی انقلابیون را از بین ببرند، از هر سو هجوم آورده شد، ریختند آتش زدند، نیروهای بسیار به صحن آمدند، اما این تازه انقلابیون بودند که با نیروی کم و قدرت ایمان در برابر دشمنان ایستادگی کردند، آنان بودند که با سوزن‌ها و سرنگ‌ها، با چوب‌های دستی و قیچی و هر چه در فضای دارالمجانین بود در برابر قوای بیگانه ایستادند

با دست خالی و رشادت دفاع کردند و سرآخر موفق به مهار حملات آنان شدند و خاک دارالمجانین را حفظ کردند، در این راه ایستادگی و مقاومت چه خون‌ها که از مجانین بر زمین ریخت، با شجاعت، با دستان خالی در برابر زشتی مخالفان و دشمنان ایستادند، با سوزن‌ها به جنگ تفنگ‌ها رفتند خونشان سنگفرش حیاط دارالمجانین شد و با عزت در برابر آنان شربت شهادت را نوشیدند،

حضرت‌والا چه نطق‌های آتشینی که نمی‌کرد، چگونه همه را به ایستادگی و مقاومت رهبری می‌کرد و چگونه در برابر زورگویان ایستاد، آن روزها و آن جنگ وحشتناک که از دفاع شروع شد به حمله ادامه پیدا کرد، حضرت‌والا از گسترش انقلاب گفت، از بیرون رفتن از مرزهای دارالمجانین سخن‌ها راند و قرار بر این بود که انقلابیون بعد از راندن دشمنان از خاک دارالمجانین به دیگر دارالمجانین‌ها حمله کنند و این انقلاب کبیر را به دیگر نقاط گسترش دهند، اما نیروی قوای دشمن بسیار زیاد بود و این مهم را از میان می‌برد، بعد از بیرون راندن دشمنان که 2 روز به طول انجامید هر چه انقلابیون کردند تا از دیوارهای دارالمجانین عبور کنند راه به جایی نداشت، با سوزن‌های در دست، قیچی بر کمر و چوب دستی در پشت از دیوارها بالا رفتند تا انقلاب را گسترش دهند اما قوای دشمن با گلوله‌های سربی در برابرشان ایستاده بودند و همه را به کام مرگ و شهادت فرستادند، این تقلا تا هفت روز ادامه داشت و خون‌های بیشماری را به زمین ریخت همه‌ی کشته‌ها از انقلابیون، نام شهدا به خود گرفتند و سرآخر در قراردادی میان دشمنان و آنان، حکومت آن‌ها از سوی ایشان مقبول و جنگ خاتمه یافت

 خاطره‌ای به عنوان یادبود آن روزها و هفت روز ادای دین به شهدا یادگار برای انقلابیون شد و در عین حال تعداد بیشماری از مجانین که شهید نام داشتند و در حیاط دارالمجانین به خاک سپرده شدند، برایشان هر بار مراسم و تجلیل‌های بسیار گرفته شد و نام آنان لغلغه‌ی دهان تمام انقلابیون شد، هر کس خود را به خویشاوندی با آنان و در کنار آنان بودن، همراه و یار و یاور آنان بودن تمثیل کرد و با این اوصاف به خویشتن و اعتبارش افزود و نام شهدا بزرگ‌ترین پشتبانه‌ی انقلاب کبیر شد،

نام شهدا در کنار حضرت‌والا بزرگ‌ترین و والاترین قسم‌ها و ارزش‌ها برای مجانین و انقلابیون و دارالمجانین لقب گرفت.

در میان برخی از مجانین چنین شایع بود که دلیل از میان بردن هواخوری و استفاده از حیاط همین به خاک سپردن شهدا در میان حیاط دارالمجانین بود، آن‌ها باور داشتند که بعد از پایان جنگ دیگر کسی حق استفاده از حیاط را نداشت، حکومت و در رأس آن حضرت‌والا فرمود، این حیاط آرامگاه شهدای پاک دارالمجانین است و ما با قدوممان پیکره‌ی با ارزش آنان در خاک را مورد آزار قرار می‌دهیم،

از این رو قانونی وضع کرد و در آن به صراحت اعلام داشت که کسی حق استفاده و پا گذاشتن در حیاط را ندارد و این‌گونه شد که دیگر کسی نتوانست در ساعات معینی در روز به حیاط برود و از هوای آزاد استفاده کند، در آن قانون چنین آمده بود که مگر در شرایط اضطراری و برای اتفاقات مهم دیگر کسی حق آمدن به حیاط را ندارد،

این عقیده بسیاری از مجانین بود، اما در میان مجانین تعداد کمی نبودند که حضرت‌والا را بری از هرگونه گناه و معصیت می‌پنداشتند و حال آنکه همه باور داشتند که این از میان بردن ساعات هواخوری بزرگ‌ترین زشتی‌ها است باور داشتند که حضرت‌والا چنین نفرموده و داوود پس از مرگ حضرت‌والا و به قدرت رسیدن این‌چنین امر کرده که دیگر کسی حق استفاده از حیاط را ندارد، دلیل آن را بی‌پروا شدن مجانین و انقلاب دوباره می‌دانست، سند حرف‌هایشان هم این بود که بعد از به قدرت رسیدن داوود بود که پنجره‌ها را نیز کوفتند و هر نوری را به داخل بستند، داوود بود که امر کرد اگر کسی به بیرون چشم بدوزد مستحق کیفر است، آنان باور داشتند در دوران زمامداری حضرت‌والا هرگز چنین نبوده است، اما باز هم در میان مجانین افرادی بودند که باور داشتند آن بخش نخستین، یعنی استفاده نکردن از حیاط و ساعات هواخوری دستور حضرت‌والا و به دلیل شهدا بود و بخش دوم یعنی مهر و موم کردن پنجره‌ها به فرمان داوود و برای تثبیت قدرت و دور کردن مجانین از هر ایده و فکر، در مجموع که نمی‌شد به طور قطع چیزی را اذعان کرد و به آن باور داشت، زیرا حافظه‌ی مجانین هر روز در حال تحلیل رفتن بود و بوق و کرنای حکومتیان همان انقلابیون گذشته آن قدر بلند بود که گهگاه هیچ برای تفکر به جای نمی‌گذاشت.

بیشتر مجانین باور داشتند در دوران پیشین و قبل از انقلاب کبیر زمانی که مهدی حاکم بر آنان بود و به نوعی از قدرت‌های بیگانه قدرت گرفته بود و حکومت مردم بر مردم را نمایندگی نمی‌کرد، مجانین حق هواخوری داشتند، هر روز در ساعتی معین به حیاط می‌آمدند در صندلی‌های تعبیه شده می‌نشستند، پرستاران برایشان چای داغ می‌آوردند و آنان از هوا و چای داغ لذت می‌بردند، جز این باور داشتند که همیشه پنجره‌ها باز بود، مجانین به پشت پنجره‌ها می‌نشستند و به بیرون نظاره می‌کردند، هیچ‌گاه کیفری سخت و یا ممنوعیتی برای دیدن لحاظ نمی‌شد، اما در کنار این‌ها همه باور داشتند که در زمان قدرت داشتن مهدی، بسیاری برای کوچک‌ترین اعتراض مثلاً به غذا یا به داروها یا برای ساعت بیشتر هواخوری و خلاصه هر دلیلی به اتاق‌های بازیابی و شکنجه سپرده می‌شدند، آن‌ها را با شوک‌های الکتریکی سر عقل می‌آوردند، به تنشان لباس مجانین می‌کردند، زنجیر به دست و پایشان می‌بستند و ساعت‌ها در اتاقی به تنهایی رهایشان می‌کردند و این‌گونه شد که حضرت‌والایی که کسی از نام پیشینش مطلع نبود و برایش شمایلی ساخته شده بود که گویی از نخست با چنین نامی مطرح بوده است، آمد و صحبت از انسانیت کرد، حرف‌هایی از حقوق مجانین گفت و دیوانه‌ها را یکرنگ و یک‌صدا ساخت تا بشورند و حکومت مهدی را واژگون کنند،

در دوران پیشترها همان روزها که مهدی حاکم دارالمجانین بود، ایده‌ای به نام حکومت مجانین بر مجانین مطرح شد که داعیه‌دارش حضرت‌والا بود، حضرت‌والا عناصر بسیاری از دل مجانین را با همین ایده به خود جذب کرد و این‌گونه گروهی انقلابی گرد هم در آمدند، اصغر، محمد، داوود، حسن، جواد و خیلی از شهدایی که بعد از جنگ هفت روزه از دنیا رفتند دور حضرت‌والا را گرفتند و این‌گونه این هسته‌ها جذب نیرو از دل مجانین کردند و در حرکتی رعدآسا با هر چه در توان بود، آتش زدن، شورش اغتشاش، پرستاران را بیهوش کردن و سوزن به جان مأمورین فرو بردن همه را بیرون کردند، بلافاصله بعد از بیرون کردن آن‌ها هر که در دارالمجانین باقی بود را به جوخه‌های دار و اتاق‌های شکنجه سپردند و پس از آن در چشم به هم زدنی با نیروهای خارجی که برای بازپس‌گیری قدرت به دارالمجانین آمده بودند رو در رو شدند آن‌ها را هم با رشادت‌ها پس زدند و این‌گونه در قراردادی نیروهای بیرونی قبول کردند که آنان حکومتی برای خویش با قدرت مجانین بر مجانین دایر کنند و همواره از نظر دارو درمان غذا و دیگر مایحتاج پشتیبانی شوند و همین‌گونه هم شد و دنیای تازه مجانین شکل گرفت

اما با توجه به قرائت‌های بیشمار مجانین روزگار آن‌ها دگرگون شد، هواخوری و استفاده از حیاط از میان رفت و غدغن شد، پنجره‌ها را مهر و موم کردند و دیدن فضای بیرون جرم محسوب شد، حکومت بیرون و خارجیان همواره دشمن قلمداد شد و گونه‌ای دارو به نام مِستین یکی از راه‌های دشمن محسوب شد، اما چرخه‌ی این اتفاقات به همین سرعت شکل نگرفت و با هر اتفاق هزاری اتفاق دیگر همراه کرد،

یکی از مصادیق خطرناک در برابر انقلابیون، دارالمجانینی در دوردست‌ها بود، دارالمجانینی که محل آشوب و درگیری‌های بیشمار به حساب می‌آمد، کسی از آن خبر خاصی نداشت و تا حال آن را ندیده بود چرا که قطع مسلم هیچ‌کدام از مجانین توان خارج شدن از اینجا را نداشتند و هر مجنون تازه‌ای که به دارالمجانین می‌آمد هیچ گذشته‌ای را به خاطر نمی‌آورد، هیچ از دنیای بیرون نمی‌دانست و تمام جهانش از همان بدو ورودش به دارالمجانین شکل می‌گرفت، اما انقلابیون به واسطه‌ی ارتباطات بیشماری که خودشان همواره با بیرون دارالمجانین مطرح می‌کردند که دارند، از دارالمجانینی در دوردست‌ها، دارالمجانین سرخ می‌گفتند، جایی که سرنوشتی شبیه به همین عمارت آنان داشت اما با این تفاوت که به واسطه‌ی استفاده از مِستین و نفوذ عوامل بیگانه و دشمن بر آنان دیدن فضای بیرون و جولان دادن در هواخوری و حیاط‌ها به مجانین شورش‌طلب بدل شدند که با اغتشاش هر آنچه به دست آورده و نظم را از میان بردند و سرآخر به دارالمجانین سرخ بدل شدند که صحبت‌های بسیار پیرامونشان بود، از تجاوزات دسته‌جمعی تا خوردن جان دیگر انسان‌ها

فضایی مخوف که نام خون بر خود داشت، جنگ‌های داخلی، کشتار ناآرامی و ناامنی، مرگ هراس وحشت، دیوانگی همه و همه به واسطه‌ی از میان بردن نظم حاکم بود، انقلابیون عوامل این نا بسامانی را می‌دانستند و همه را برای مجانین نام می‌بردند و سعی داشتند تا هر نفوذی برای شبیه به دارالمجانین سرخ شدن را از میان ببرند،

عواملی از جمله داروی مستین، عوامل بیگانه و خارجی، نفوذ دشمن، آزادی در فضای باز، چشم دوختن به فضای بیرونی و فکر کردن به بیرون دارالمجانین،

دارالمجانین سرخ بدترین کابوس‌ها بود و هر روز نقل تازه‌ای از آن به گوش می‌رسید، مثلاً مردی که در آن دارالمجانین سرخ زنی را بعد از تجاوز زنده زنده خورد و وحشتی که مجانین را آرام و بی‌تحرک به گوشه‌ای وامی‌گذاشت تا آرام به سوی پرستار و ناصر دکتر دارالمجانین پیش روند و خود تقاضای تِسلاپام بیشتری کنند

تسلاپام، داروی مورد علاقه‌ی حضرت‌والا بود، از لیست داروهای بسیاری که در دوران مهدی و حکومت اقتدار گرایش در دارالمجانین مصرف می‌شد آن را برگزیده بود، حضرت‌والا به تسلاپام علاقه‌ی بسیاری داشت، هر چند که باور داشت در آن دوران و به واسطه‌ی روح خبیث مهدی از این دارو به زشتی استفاده می‌شود و با آن قسط دارند تا مجانین را بی‌حرکت و منفعل کنند و حتی دستور به تحریم آن را هم صادر کرده بود اما بعد از به قدرت رسیدنش باور داشت که بزرگ‌ترین عامل برای به نظم در آوردن مجانین همین استفاده مدام از تسلاپام است، دارویی جادویی که مجانین را حرف شنو و آرام می‌کرد، همچون مومی بر دست انقلابیون آرام می‌ماندند به حرف‌ها گوش می‌دادند، سرها را به نشانه‌ی درست بودن سخنان تکان می‌دادند و از فضای آرام در برابرشان از امنیت به همت انقلابیون استفاده می‌کردند

ناصر دکتر دارالمجانین نیز آرام برایشان از فواید این دارو می‌گفت که چگونه آرامش را به آنان هدیه می‌دهد چگونه آنان را از زشتی‌ها دور می‌کند، چگونه می‌تواند حافظ آنان در برابر هر خطری باشد، آن قدر از فضایل تسلاپام می‌گفت تا مجانین اغوا شده آرام قرص را به دهان گذارند و زیر زبان مزه مزه‌اش کنند، بعضی دوست نداشتند آن را با آب پایین دهند که دوست داشتند این مایه‌ی جان بخش را بر دهان نگاه دارند و از مزه‌ی حیات بخشش لذت برند،

تسلاپام فرای تأثیر آرام بخشی که بر مجانین داشت تا حد بسیاری آنان را گوش به فرمان می‌کرد به آنان احساس تازه‌ای از فرمان‌برداری می‌داد این را حضرت‌والا در دوران جنگ کشف کرد، آنجایی که برخی از مجانین عاصی و یاغی شده بودند با تجویز ناصر در غذایشان مشت مشت، تسلاپام افزودند و این‌گونه شد که فردا در جنگ به فرمان حضرت‌والا همان مجانین یاغی چشم‌ها را بستند و با سوزن‌های در دست به برابر گلوله‌ها رفتند، سینه‌ها را ستبر کردند تا قلبشان پر از باروت شود و این شروع علاقه‌ی بی‌حد و حصر حضرت‌والا به تسلاپام شد،

تسلاپام از هر مجنون، دیوانه‌ای آرام و بی دردسر می‌ساخت که بسیار فرمان بردار بود و در عین حال از او احساسات را نیز دور می‌کرد هر احساس خاصی را، این را داوود در طول دوران حکومتش فهمید، یعنی به واقع از حرکات و رفتارهای حیدر دریافت،

حیدر علاقه‌ی بسیاری به تسلاپام داشت این علاقه‌ی او، از قبل از انقلاب نیز با او همراه بود، او همواره به نزد پزشکان دارالمجانین می‌رفت و از آنان درخواست تسلاپام بیشتر می‌کرد، داوود حرکات او را زیر نظر می‌گرفت و می‌دید چگونه قبل از رفتن به اتاق بازجویی چند عدد تسلاپام می‌خورد و در میان شکنجه و بازجویی هر احساس از مهر تا ترحم از وجودش رخت بر می‌بندد و تا حد زیادی وجودش بی‌احساس و خالی از هر هیجانی می‌شود، داوود این‌ها را فهمید و بر بزرگی روان حضرت‌والا درود فرستاد و استفاده از این داروی مهم را ارزشی در میان مجانین کرد و به ناصر هر روز امر می‌کرد تا به تبلیغ ارزش والا تسلاپام در میان مجانین بکوشد، آن‌ها را از این ارزش والا با خبر کند و آنان را راغب به استفاده از این قرص کند و هر کس که در دارالمجانین بیشتر طالب این قرص بود ارزش بیشتری می‌یافت به نوعی انقلابی‌تر شناخته می‌شد و دارای اعتبار بیشتری بود.

فرای این‌ها یکی دیگر از ارزش‌های بزرگ میان انقلابیون که همواره از آن برای مجانین سخن می‌گفتند وحشت از بیرون و اجتماع آدمیان بود، یعنی اجتماعی که مجنون نبودند، خیابان‌های بیرون این فضا، این‌ها را حضرت‌والا به کرار نقل کرده بود و به همه‌ی مجانین گوشزد کرده بود که فضای بیرون این دارالمجانین‌ دشمن مجانین است، در آن روزهای پیش از انقلاب که کسی به وضوح به خاطر نمی‌آورد جماعتی بودند که دم از بیرون رفتن از حصار این دارالمجانین می‌زدند، اما بنیه‌ی آنان در برابر حضرت‌والا و دیگر انقلابیون بسیار کم بود و حضرت‌والایی که از همان نخست بزرگ‌ترین دشمن‌ها را بیرون رفتن از مرزهای دارالمجانین ترسیم کرد و به همه گفت و هزاری خواند که روز بیرون رفتن از این دارالمجانین روز مرگ همه‌ی مجانین است، برایشان تصویر کرد که بیرون از این مرزها عده‌ای با تفنگ نشسته‌اند تا آنان را به گلوله ببندند و از شر مزاحم آنان راحت شوند و بزرگ‌ترین اعتبار حرف‌هایش را در جنگ هفت روزه دید و این‌گونه حرف‌هایش محکم و استوارتر شد و هر که خلاف آن باوری داشت حرف‌ها را به دل خورد یا با تسلاپام فراموش کرد و یا آرام گرفت و دیگر دم نزد که استدلال‌های حضرت‌والا به کرسی نشست و همه فهمیدند که بیرون این مرزها جز مرگ چیزی انتظار مجانین را نمی‌کشد و آنان تنها می‌توانند حکومتی از خودشان را حاکم بر خود کنند و این‌گونه هم کردند در تحکیم همین نظریه و باور بود که داوود بعد از به قدرت رسیدن هر دریچه‌‌ای را به بیرون از میان برد،

پنجره‌ها را مهر و موم کرد و استفاده از هواخوری را یا خود و یا پیشوای بزرگ پیشین از میان برد و این‌گونه این باور مستحکم‌تر و قدرت‌مندتر بر جای خود تکیه زد که بیرون از دارالمجانین برای مجانین به معنای مرگ و نابودی است.

یکی دیگر از دشمنان، همان نیروی بیگانه در بیرون مرزهای دارالمجانین بود، همان‌ها که در اثر ناتوانی (گفته‌ی همیشگی انقلابیون) با آنان قراردادی نوشتند و قدرت آنان را قبول کردند و مسئولیت تأمین آنان را به عهده گرفتند تا هیچ‌گاه از این مرزهای مشخص بیرون نیایند همین‌جا در بند بمانند و همواره تأمین باشند، انقلابیون می‌گفتند آنان نقشه‌ی قتل و نابودی مجانین را دارند و اگر حال دست به این کشتار نمی‌زنند دلیلش ترس از ایمان راسخ مجانین است اگر این ایمان را به کناری بزنند آن‌ها هم با دندان‌های تیز کرده به بالای جنازه‌های آنان خواهند رسید و تکه و پاره‌شان خواهند کرد،

اما همه چیز به اینجا ختم نمی‌شد، انقلابیون بارها و به کرات اعلام می‌داشتند که آن‌ها غذا و مایحتاج را قطره‌چکانی در اختیار دارالمجانین می‌گذارند تا همیشه مجانین وابسته و نیازمند بمانند، آن‌ها را در چنگال ضعف نگاه می‌دارند و از این رو بود که همواره فریاد دشمن خواندن بیگانگان در اذعان بود، غذای کم، داروی کم، درمان کم و مایحتاجی که همیشه در تنگنا به مجانین می‌رسید تا آن‌ها را ضعیف کند

انقلابیونی که به صحن و در میان مجانین می‌آمدند و برای آنان از رشادت و ایستادگی می‌گفتند، می‌خواندند ما باید ایستادگی کنیم، باید در برابر این نابسامانی‌ها بایستیم و کمر آنان را به خاک بکوبیم،

آه یاد جمله‌های پولادین حضرت‌والا که بیگانگان هیچ غلطی نتوانند کرد، بر دهان آنان خواهیم کوفت و فریادهای دیوانه‌وار مجانین در تصدیق اوامر حضرت‌والا و مرگ بر دشمن و زنده باد حضرت‌والا گوش فلک را هم کر می‌کرد

از این رو بود که همواره مجانین با تنگناهای بسیار سر و کله می‌زدند، گاه غذای کمتری به آنان می‌رسید، گاه دارو نبود و آنان در بستر بیماری فریاد می‌کشیدند، هیچ وسیله‌ای برای گذراندن زمان در میان نبود و همه‌ی سرگرمی‌ها از مجانین دریغ شده بود، اما باز هم انقلابیون آرام نشستند و سرگرمی‌های بسیار به وجود آوردند،

نمایش‌های بیشماری از بزرگی حضرت‌والا و داوود و دیگر انقلابیون، داستان‌های بسیار که در میان مجانین نقل می‌شد از جنگ و ایستادگی و مقاومت تا پشتکار و تلاش، مراسم بیشمار در تأیید و بزرگداشت جایگاه حضرت‌والا، انقلاب و جنگ و دفاع مقدس، تمامی سرگرمی‌ها در همین راستا و با این مضامین بود، اما هر بار رنگ تازه‌ای می‌گرفت، باری به شکل نمایش در می‌آمد و بیشمار مجانینی را به دور خود جمع می‌کرد، گاه داستان می‌شد و کسی برای دیگران از رو می‌خواند، گاه شعر بود و گاه ترانه که به آوای یکی از مجانین خوانده می‌شد و دیگران حظ می‌بردند.

مصرف بی‌دریغ تسلاپام در میان مجانین و در عین حال عناوین بیشمار از دشمن و دیگر موضوع‌ها باعث شده بود که مجانین دست به هیچ اغتشاش و شورشی نزنند، اما باز هم با این حال اتفاقاتی در گوشه و کنار می‌افتاد، به عنوان نمونه طاهره و اقدامش برای زیر پا گذاشتن قوانین داوود، از این دست اتفاقات باز هم افتاده بود، حتی گاه کار از این هم فراتر رفته بود، مجنونی که از در دریچه‌ای به بیرون و حیاط گشوده بود و در حالی که به درختی تکیه زده بود توسط حیدر دستگیر شد و سرنوشتی دهشتناک داشت، او بعد از این اتفاق دیگر نتوانست برپای خود بایستد و همواره با صندلی چرخ‌دار به این سو و آن سو ‌رفت و تاوان این سرپیچی را با پاهای ناتوانش داد،

باز هم اتفاقی از این دست در میان بود حتی حرکاتی دسته جمعی هم شکل گرفت که همه توسط حیدر مهار شد، حیدر دیوانه ید طولایی در سرکوب داشت و با شامه‌ی قوی‌اش گهگاه هر اتفاقی را در نطفه خفه می‌کرد و حتی شایع بود که پیش از اتفاق، رؤیای خرابکاری هم برای حیدر مکشوف و قابل دسترس است

از همین رو بود که حتی فکر کردن هم سخت و سهمگین بود، بسیاری خود را به دست تسلاپام می‌سپردند، داوطلبانه به سوی ناصر می‌رفتند و از او تقاضای تعداد بیشتری تسلاپام می‌کردند چرا که تسلاپام این داروی جادویی این راهگشای عالم هستی این آخرین منجی مجانین (عناوین خطابی از سوی حضرت‌والا در باب تسلاپام) فرای دیگر کارکردهایش قدرت فکر را نیز مختل می‌کرد، نمی‌گذاشت تا مصرف کننده فکر کند، قدرت تشکیل فکر را در ذهن از بین می‌برد و ذهن را خالی از هر ایده و نظری می‌کرد

محمد شبیه به دیگران نبود، او در طبقه‌ی فوقانی دارالمجانین حضور داشت، اتاقی محقر، لباس‌هایی معمول، زبانی مانند دیگر مجانین، کمتر از اصطلاحات انقلابیون استفاده می‌کرد و چهره‌اش بیشتر شبیه به مجانین بود، او نزدیک‌ترین انقلابیون به مجانین بود، بیشتر به میانشان می‌رفت، با آنان سخن می‌گفت، به درد و دل‌هایشان گوش فرا می‌داد، به دلشان امید روشن می‌کرد، حتی گهگاه در مراسم خصوصی و در میان مجانین از تلاش‌ها و کردارهای اشتباه انقلابیون دم می‌زد، با خواسته‌های مجانین که برخی ساخته خودش بود هم موافقت می‌کرد و بیشتر بر دل آنان جای می‌گشود اما قدرتی در اصلاح و تغییر اوضاع نداشت، این را خویشتن هم به کرات در میان جمع‌های خرد و کثیر مطرح کرد و تنها به درد و دل بسنده می‌کرد،

عده‌ای از مجانین دل‌سپرده‌ی او بودند، دوست داشتند تا به جمعشان بیاید، با آنان سخن بگوید، برایشان بذر امید بپاشد و با آبیاری آن دلشان را خوش‌رنگ و نیلگون کند، از این رو بود که هرگاه به طبقه‌ی پایین و به میان مجانین می‌آمد دورش حلقه‌ای کثیر جمع می‌شدند و شکوائیه‌های کوچک و بزرگ می‌کردند،

بر خلاف او دیگر حکومتیان، هیچ‌گاه به طبقه‌ی زیرین نمی‌آمدند و همواره در طبقه‌ی فوقانی سکنی داشتند، هرگاه هم نیاز به سخنرانی بود با فریادهای حیدر همه‌ی مجانین به دور هم در صحن دارالمجانین، طبقه‌ی زیرین جمع می‌شدند و به فراخور موقعیت یکی از حکومتیان که بیشتر داوود بود برایشان از راهرویی که به شکل بالکن در میان عمارت بود سخنرانی می‌کرد،

حیدر همیشه در طبقه‌ی زیرین بود و به جرأت می‌شد گفت که او بیشتر از همه با مجانین در ارتباط است، بعد از او پرستار و ناصر بیشتر از دیگران با مجانین رو در رو بودند و بی‌شک مرتبه‌ی بعدی از آن محمد بود که با آمدنش شور و هیجانی به بار می‌آورد،

ناصر دکتر روان‌پزشک دارالمجانین، فرای تبلیغ مکرر از تسلاپام وظیفه‌ی دیگری نیز بر دوش داشت، وظیفه‌ای که حیدر با تمام علاقه همواره آن را انجام می‌داد یعنی گفتن از بزرگی و جایگاه قدسی داوود

این سلطان با درایت و کمالات این نماینده و نائب به حق حضرت‌والا، چه مدح‌ها که از او می‌گفتند، ناصر هم باید در دیدارهای خصوصی با مجانین از داوود می‌گفت، از کارهایش، از پیشرفت‌ها، از بزرگی و درایتش از دستاوردها و از روح شادمان حضرت‌والا،

تا به حال شده بود که در میان جمع مجانین کسی فریاد بزند،

جاوید حضرت داوود،

بیشتر مجانین باور داشتند که این کار حیدر است، اما برخی می‌گفتند این صدا را می‌شناسند و قطعاً این صدای ناصر است و باز هم نظرات بیشتری در میان بود، اما گهگاه این صدا و این خطاب (حضرت داوود) به میان می‌آمد و دل داوود را آب می‌کرد، بادی به غبغب می‌انداخت و شمرده شمرده از کرامات حضرت‌والا می‌گفت، گاه اشک در چشمانش جمع می‌شد، گاه دیوانه‌وار به شمایل بزرگ حضرت‌والا که در سقف دارالمجانین آویزان بود نگاه می‌کرد و زیر لب وردی می‌خواند، همه باور داشتند نام حضرت‌والا و درود بر روان پاک او را زمزمه می‌کند و برخی باور داشتند جمله‌ی جاوید حضرت داوود را می‌خواند، جمله‌ای که قرار بود کمی بعدترها لغلغه‌ی زبان مجانین و دارالمجانین شود.

بعد از انقلاب و به دنباله‌ آن عبور از جنگ، در شرایطی که همه چیز آرام بود، هر کس از انقلابیون به دنبال حرکتی بود، زمانی برای حضرت‌والا نماند و جان به جان بر قضا و قدر تسلیم به دیار باقی شتافت، داوود بر تخت و جانشینی او تکیه زد اما اصغر به دنبال آن جایگاه نرفت و به دنبال دستاوردهای بیشتری شتابان شد، دستاوردهایی که او برای جهان و دنیای خود می‌طلبید، آری او به دنبال زندگی آسوده‌تری بود، می‌خواست تا بهترین لذت‌ها را در این دارالمجانین کسب کند، بهترین اتاق در آستان دارالمجانین هدف نخستش بود، اتاقی نورگیر رو به فضای باز و درختان بیشمار، سالنی بزرگ با امکانات بیشمار که دیگر اتاق‌ها نداشتند، جعبه‌ی جادویی بزرگ و رنگی، چای‌ساز، قهوه ساز و دیگر امکانات تفریحی و رفاهی

خیلی از مجانین که شانس او را برای جانشینی بیشتر می‌دانستند اعتقاد داشتند که او جانشینی را به رفاه معامله کرده است و حال باور داشتند که کسی در دارالمجانین جایگاه رفاهی او را ندارد اما قدرت از آن حضرت داوود است، این مجانین باور داشتند که او زمام امور را به داوود داد تا خود به تخت شاهی در سایه بنشیند و از غنائم لذت برد، آن‌ها دلیل داشتند و برهان می‌تراشیدند که خود اصغر باعث به قدرت رسیدن حضرت داوود شد، اما دیدگاه‌های بسیار دیگری هم بود، مثلاً اینکه برخی باور داشتند که شایستگی آن جایگاه تنها در شأن حضرت داوود بوده است و نه کس دیگری و اصغر هم کاری جز تصدیق آن نتوانسته که بکند و یا نظر قدرتمند دیگری که اصغر را دارای لذات و رفاه و ثروت نمی‌دانستند و او را نیز خادمی در راه انقلاب می‌شمردند، اما هر چه که بود و نبود اصغر در بهترین اتاق دارالمجانین سکونت داشت و کمتر خود را درگیر اتفاقات دارالمجانین می‌کرد و تنها در بزنگاه‌های مختلف از خود پرده‌برداری می‌کرد و حال آرام در جایگاه رفیع خود به تخت بزرگش تکیه زده بود و آرام در بعضی از مراسم نام حضرت‌والا را جاوید می‌گفت و خوش نداشت تا مرتبه‌ی داوود به جایگاه حضرت‌والا رسد و از گفتن حضرت داوود اکراه داشت، اما با این حال شنیده بودند مجانینی که او هم جاوید حضرت داوود را در مراسم عمومی و خصوصی خوانده است.

حسن و جواد شبیه به برادرانی دو قلو بودند که یکی از آنان بیشتر به مسائلی که داوود در آن تبحر داشت چشم دوخته است یعنی حسن و دیگری دوست داشت تا به جای حیدر تکیه کند یعنی جواد، آن دو به نوعی مشاوران و در عین حال نایبان این دو مقام بودند گوی سبقت را در چاپلوسی از دیگران می‌ربودند، حتی شایع بود که اولین بار حسن لفظ حضرت داوود را خوانده است و این باب بود که او هیچ‌گاه اسم داوود را بی حضرت ادا نمی‌کند در عین حال این هم به گوش می‌رسید که جواد برای حیدر ارزش بسیاری قائل است او را شمشیر حق می‌خواند به او لقب شیر کبیر داده است و القاب بسیاری که در میان هیچ‌کس حتی انقلابیون هم جایگاهی نداشت زیرا که حیدر لقب حیدر دیوانه را از دیرباز یدک می‌کشید و کسی حاضر نبود چیز دیگری او را خطاب کند

با این حال جواد با تمام بدگمانی‌هایی که به حیدر می‌رفت او را می‌ستود و ستون انقلاب می‌خواند و از هر مشاوره‌ای او را دریغ نمی‌کرد و به هر ریسمانی چنگ می‌زد تا او را در راه پیشبرد اهداف عالی انقلاب یاری کند.

حال دیگر همه چیز مثال دیرباز این انقلاب نبود و هر چیز بر سر جای خود قرار داشت، نیروهای بیشماری برای تثبیت قدرت در میان بودند، پرستار و پزشک در سراسر دارالمجانین همان دو تن بودند اما تا چشم کار می‌کرد نیروهایی بر آمده تا امنیت را پاسداری کنند، هرکدام از ارکان محکم حکومتی دارای مشاورینی بود که رأس هرم داوود به همراهی حسن اصغر و گهگاه محمد امور اصلی را با راهکارهای بی‌انتهای حضرت‌والا اداره می‌کردند و صادقی که به کمک مشاوره‌های جواد با نیرویی چند صد نفره تا دندان مسلح به چوب و سرنگ و قیچی و چاقو گوش به فرمان بودند تا در برابر هر اغتشاش و ناامنی بایستند،

هر کس جایگاه خود را داشت نظم‌ها ساخته شده بود، مراسم به دنبال یکدیگر انجام می‌شد، هر کس وظیفه‌اش را به درستی انجام می‌داد و این نظم ساخته جهان مجانین را به پیش می‌برد، این دارالمجانین سرآمد دیگر دارالمجانین‌های جهان بود، این چیزی بود که مرتب از سوی انقلابیون گفته می‌شد به گوش‌ها خوانده می‌شد و مجانین تکرار می‌کردند

رتبه‌ی رفاه در میان همه‌ی دارالمجانین‌های جهان زبانزد بود، امنیت بدون رقیب در پیش، شادی و امید به زندگی در صدر، آموزشگاهی برای دیگر دارالمجانین و درمجموع هر چه شاخصه‌ی پیروزی بود همه در اختیار دارالمجانین انقلابیون و به تدبیر انقلابی‌ها نهفته بود و مجانینی که آرام زندگی می‌گذراندند و از صبح به شام را گاه در گنگی، گاه در خواب، گاه در بی‌فکری و هماره در سکوت می‌گذراند

سرتاسر دارالمجانین پر بود از شعارهایی که به رنگ سرخ نوشته شده بود، مرگ بر دشمن،

نابود باد خیابان‌ها،

از بین برود هر چه بیرون از دارالمجانین است،

جاوید حضرت‌والا،

زنده باد داوود کبیر،

پاینده نظم انقلابیون،

تسلاپام رها بخش همگان

و عناوین بیشماری که قدرت و تحکیم و درایت دارالمجانین انقلابیون را به نظرها می‌رساند، در همین حال بود که همه‌ی مجانین دور هم جمع شدند و پیش از خواب بلند فریاد زدند،

جاوید حضرت‌والا، زنده باد داوود کبیر، پاینده باد نظم انقلابیون،

این شعار هر روزه و واجب آنان بود این را گفتند و با تسلاپامی که هرکدام به دهان‌ گذاشتند رفتند در اتاق‌ها و میان تخت‌هایشان که باز دوباره بخوابند و دیرتری بیدار شوند که صبح و فریاد دوباره‌ای در استحکام قدرت و نظام انقلابیون در جریان شود.

7 1

پخش کتاب صوتی دارالمجانین

پخش تصویری کتاب صوتی دارالمجانین

پخش کتاب صوتی دارالمجانین در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی دارالمجانین در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.