Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی دارالمجانین

بخش سوم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی دارالمجانین اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی دارالمجانین در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی دارالمجانین

کتاب : دارالمجانین

عنوان : بخش سوم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 37:05

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب دارالمجانین

حیدر در اتاق دیدبانی به انتظار نشسته بود، نفسش را مدام به تو حبس می‌کرد و آب دهانش را قورت می‌داد، دستانش خیس عرق می‌شدند، مدام دستانش را با شلوارش پاک می‌کرد، عرقی سرد بر پیشانی‌اش نشسته بود و دائماً زیر لب وردی را تکرار می‌کرد، خیلی مشخص نبود چه می‌گوید، شاید بر روح والای حضرت داوود درود می‌فرستاد، شاید نام خدا را می‌خواند و شاید ترکیبی از درود فرستادن بر خداوند بزرگ و حضرت که همان نام تازه‌ی پرودگار عالمیان بود را زمزمه می‌کرد،

پراضطراب در حالی که به لبه‌ی پنجره تکیه داده بود دوربین شکاری را با یکدست مهار می‌کرد و با هر زحمتی که بود از لغزش دستان و لرزهای مدام آن جلوگیری می‌کرد، دوربین را برای چندی به پایین گذاشت و لیوان آبی را که روی میز در کنارش بود یک نفس سر کشید، می‌خواست با مدد از این آب یخ آتش درون خود را که زبانه‌هایش از چشمان سرخش به بیرون می‌زد مهار کند، با اشاره‌ای مأمورین امنیتی را به حالت آماده باش درآورد، از چندی پیش به آنان آرایش تازه‌ و بی‌بدیلی داده بود، سه تا سه تا در گوشه‌هایی در انتظار فرمان او بودند، در میان دیوارهای نیمه کاره میان حیاط پشت، پشت درب ورودی دارالمجانین باکمی فاصله و در کمین به پشت تنها درخت سرکش میان باغ، زیر اتاقک دیدبانی، پشت درب ورودی تالار دارالمجانین و خلاصه در جاهای مختلفی از ساختمان ایستاده بودند و همه گوش به زنگ و آماده عملیات در نظر حیدر بودند،

حیدر به آرامی چند سرفه کرد و گلویش را صاف کرد، بعد با استفاده از بلندگوی کوچکی که در دست داشت به همه‌ی مأموران فرمان داد تا در جاهای مورد نظر کمین کنند و با صدای فرمان او عملیات را نهایی کنند، بعد از خاتمه سخنرانی کوتاهش تمام مأموران به نشانه‌ی احترام پا چسباندند و دست‌ها را رو به آسمان بلند کردند گویی می‌خواهند دعا کنند و در پایان فریاد زدند،

زنده باد استقلال، پروردگارا امداد

حیدر دوباره چشم به میان دوربین شکاری برد و نگاهش را معطوف درب ورودی دارالمجانین کرد، دیگر زمان شروع عملیاتی بود که روزها برایش برنامه‌ریزی شده بود، تلاش‌ها کرده بودند تا این عملیات بزرگ را به سرانجام برسانند،

نام عملیات، عملیات تحکیم بود،

درب ورودی دارالمجانین باز شد و طبق معمول مأموران حکومتی که وظیفه‌ی آوردن غذا را داشتند وارد دارالمجانین شدند،

آن‌ها طبق معمول عادت داشتند تا چند گامی را به داخل بردارند و بعد از عبور مسافتی کوتاه دیگ‌های بزرگ غذا را به زمین گذاشته و از محوطه‌ی دارالمجانین خارج شوند، آن‌ها طبق عادت وارد شدند، گام اول و دوم را برداشتند و در میان گام سومشان بود که ناگاه حیدر از میان اتاقک دیدبانی فریاد زد

زنده‌ باد پروردگار داوود

مأمورین حکومتی که شوکه شده بودند بر جای خود خشک ماندند و تاب هر حرکتی از آنان ربوده شد، چند مأمور دیگر از آنان در بیرون درب‌ها انتظار آنان را می‌کشیدند، اما آن‌ها هم به واسطه‌ی این رفتار روزمره و تکراری خیلی به موضوع اهمیت نداده و در خودرو مذبور نشسته بودند، همه‌ی این غفلت‌ها زمان لازم را به گروه فدائیان حضرت داوود (نام تازه‌ی مأمورین امنیتی دارالمجانین) داد تا در چشم به هم زدنی دروازه‌های اصلی دارالمجانین را ببندند و بلافاصله مأمورین حکومتی را که با دیگ‌های غذا در دست خشک بر جای مانده بودند به زمین زنند، آن‌ها زمین خوردند و یک به یک مأمورین دارالمجانین به بالای سر آنان شتافتند و در چشم به هم زدنی آنان را دست و پا بستند بر سرشان کیسه‌های مشکی بزرگ رنگ کشیدند و به سمت دارالمجانین هدایت کردند،

مأمورین حکومتی داخل اتومبیل تازه به خود آمدند و فهمیدند که درب دارالمجانین بسته شده است و از دوستان آنان خبری نیست از این رو بود که یکی از آنان به سرعت خود را به پشت درب دارالمجانین رساند و با مشت بر درب کوفت، چندی نگذشت که بلندگوهای بیرون آسایشگاه روشن شد و صدای حیدر در محیط بیرونی دارالمجانین پیچید:

دشمنان نظم و انقلاب جهانی ما، ای دیو رویان بی‌صفت، آگاه باشید و بدانید که این صدای انقلاب مجانین است، انسان‌ترین انسان‌ها

این صدای پروردگار جهانیان است، این صدای سخنگوی حضرت‌والا بزرگ مرتبت، حضرت داوود آیت و نشانه‌ی خدا بر زمین، نائب به حق و حقیقت پروردگار با شما مرتدان و رانده‌شدگان است

دو تن از شما دیورویان به چنگ حق در آمده و ما آنان را برای احقاق حقوق پایمال شده‌مان به چنگ آورده‌ایم، برای رهایی آنان باید که شروط ما یک به یک مورد وصول قرار گیرد، این پیام را به والاتر از خودتان به امر کنندگانتان برسانید و بگویید که زمان زیادی برای آزادی آنان در اختیارتان نیست

حضرت حق صبر چندانی نخواهد کرد زودتر با ولی و صاحبان خود به حضور عالی‌جناب حضرت داوود در آیید تا در ازای خواسته‌های ایشان افراد خود را به در برید

حیدر این‌گونه سخنرانی خود را به پایان رساند و فریادهای بلند (یا خدا، یا داوود) به کرات از دارالمجانین بلند شد و مأمورین حکومتی را سخت پریشان احوال کرد، آنان به سرعتی سرسام‌آور با خودرو از محیط دارالمجانین دور شدند تا گزارش مبسوط این مدعا را به گوش فرماندهان خود برسانند،

حیدر این رفتن و دور شدن آنان را به چشم دید و بعد از دورشدنشان از جای خود در اتاق دیدبانی بلند شد در حالی که مدام مأمورین و فداییان حضرت داوود شعار می‌دادند به سمت اتاق حضرت رفت مأمورین امنیتی آن دو مأمور حکومتی را نیز با چشم و دستان بسته به سمت اتاق حضرت بردند تا گزارش کار را به حضرت دهند

در همین حال درب اتاق انقلابیون در طبقه‌ی بالا باز شده بود به جز جواد که خود در این نقشه حضور چشم‌گیری داشت و مخلصانه با لباس مأمورین جان به کف حضرت در دستگیری مأمورین حکومتی نقش داشت باقی انقلابیون از این جنجال هیچ نمی‌دانستند و مات و مبهوت به بیرون درب اتاق‌ها آمده و به گروگان‌ها که با چشم‌بند راه می‌رفتند و در عین حال به جواد و حیدر که متکبرانه راه می‌رفتند چشم دوختند و آن دو به همراه گروگان‌ها وارد اتاق حضرت داوود شدند

حضرت بر تخت خود نشسته بود و دستانش را به لبه‌ آن تکیه داده بود، حیدر با وارد شدن گفت:

زنده باد حضرت‌والا و به سرعت خود را به دستان حضرت رساند و بر دستانش بوسه‌ای زد، به فاصله‌ای کوتاه جواد هم با تکرار حرکات حیدر خود را در این رقابت به همپایی او رساند هنوز جمله‌ی دیگری میانشان رد و بدل نشده بود که اصغر وارد اتاق شد، بی‌هیچ ادای احترام و رفتار معمول برای حضرت داوود گفت:

این چه کاری است که کردید؟ معنای این نمایش چیست؟

آن‌ها را برای چه به گروگان گرفته‌اید

حیدر چشمانش سرخ شده بود می‌خواست به سمت اصغر هجوم برد، می‌خواست تا خرخره‌اش را در میان همان اتاق بجود اما خود را آرام می‌کرد، هنوز حضرت داوود از ابتدا چیزی به زبان نیاورده بود و آرام تنها به حرف‌ها گوش می‌داد که صدای درب بلند شد و به فاصله‌ای کوتاه محمد و حسن هم وارد اتاق شدند،

حسن با سیمایی بشاش رو به حضرت کرد و گفت:

زنده باد حکیم دانایان، زنده باد فرزانه کریمان این تدبیر تازه‌ی ما است، درود بر این گوهر والای میانمان که باز تدبیر تازه‌ای کرده‌اند،

این‌ها را گفت و بر دست حضرت بوسه‌ای زد،

محمد چیزی نگفت و با درودی مختصر که همان درود بر حضرت داوود بود داخل شد و به گوشه‌ای خزید در همین حین، داوود از جای برخاست، آرام و شمرده شمرده رو به انقلابیون گفت، ما اینبار بر دشمنان پیروز خواهیم شد اهرم فشار آنان در اختیار ما است

اصغر به میان حرفش پرید:

اما این چه اهرم فشاری است، آنان شاید خاک اینجا را به توبره ببندند، شاید ما را در این دیوانه‌خانه زنده به گور کنند

باز هم می‌خواست حرف بزند و ادامه دهد که حیدر را در چند گامی خود دید که با دست دستان او را فشار می‌دهد، به قدری محکم دستانش را فشرد که به رنگ خون، پوست دستانش سرخ شد و آرام گرفت،

حضرت داوود رو به جواد گفت:

این دشمنان را به اتاق حصر ببر تا جلسه را تشکیل دهیم، همه حق دارند تا آرا و نظرات خود را منتقل کنند، ما باید به جمع‌بندی درستی برسیم

جواد دو گروگان را بیرون برد و حضرت داوود بر تخت نشست و با اشاره‌ی دست به همه فهماند که باید در برابر تخت او بر زمین بنشینند تا سخنان حاکمانه‌ی او را بشنوند و در تصمیم تازه‌ی انقلابیون نقشی ایفا کنند، همه به سرعت و با اشارت او بر زمین نشستند به جز حیدر و اصغر که نزدیک به هم بودند، حیدر دست اصغر را دوباره به دست فشرد و او را وادار به نشستن کرد

همه نشستند و داوود این‌گونه فرمود:

ما برای رسیدن به خواسته‌هایمان باید چنین اهرم فشاری به دست می‌آوردیم و حال چنین نیرویی در اختیار ما است

محمد آرام و زیر لب گفت:

این اهرم فشار است؟

داوود فریاد زد:

سخنت را بلند و رسا بگو طوری که من هم از آن چیزی بفهمم

محمد این بار بلندتر گفت:

سرورم آیا فکر نمی‌کنید که این اهرم فشار نتیجه‌ی عکس دهد

حیدر با نگاهی به حضرت از او اجازه‌ی سخن گفتن خواست و با تأیید حضرت گفت:

آری شاید که نتیجه‌ی عکس دهد، شاید که خاک دارالمجانین به توبره کشیده شود، راه انقلاب ما نیاز به جانبازی دارد و این انقلاب نیازمند از خودگذشتگان است نه مفت‌خوارگان

اصغر به میان حرفش آمد و گفت:

برادر میان این جانبازی و دیوانگی حدی قائل شو، میان شجاعت و حماقت مرزی بگذار این دیوانگی است ما به دهان شیر خود را قرار داده‌ایم

حضرت که عصبانی بود فریاد زنان گفت:

من شما را برای لابه‌سرایی و نوحه‌خوانی اینجا جمع نکرده‌ام هر که فکر می‌کند این کارها خطرناک است و از جانش می‌ترسد راه در پیش روی او است، با همه‌ی شما هستم، انقلابی بودن تنها به نام نیست به حرف و سخن نیست به عمل است، هر که در این راه توان ماندن ندارد به بیراهه‌ای که راه فرض می‌کند راه بندد

این قائله همین‌جا خاتمه خواهد داشت، من از شما می‌خواهم تا خواسته‌هایی که از حکومت دارید را بیان کنید تا به واسطه‌ی این اهرم فشار از آنان هر چه می‌خواهیم را بگیریم

همه ساکت بودند و کسی چیزی نمی‌گفت که حیدر با هیجان بسیار گفت:

حضرت‌والا از دشمنان مهدی را بخواهید، آن قاتل خونخوار را طلب کنید تا به دار بسپاریمش تا انتقام خون یاران را از او باز ستانیم در ثانی شاید او خیال بازگشتن و فرمانروایی بر این خاک را در سر داشته باشد، از نظر من بهترین خواسته‌ها درخواست او و دار زدنش است

اصغر آرام و شمرده گفت:

به دار آویختن او علاجی بر دردهای ما نخواهد بود، با کشتنش چیزی از دردهایمان کم نخواهد شد در ثانی او هیچ‌گاه به این دارالمجانین باز نخواهد گشت او جان و زندگی خود را از اینجا نجات داده است از چه رو خیال برگشتن خواهد داشت؟

ما باید از آنان خواسته‌های مادی داشته باشیم، مثلاً بودجه‌ای که به ما اختصاص دهند تا ما به واسطه‌ی آن بتوانیم ساخت و ساز کنیم، پیشرفت کنیم، قدرتمند شویم، ما باید از آنان تقاضای تجارت آزاد کنیم تا بتوانیم از این دارالمجانین مکانی برای کسب ثروت و قدرت بسازیم

داوود بر سخنان اصغر مکثی کرد و گفت:

نظر هر دوی برادران خوش است، بعد رو به اصغر کرد و گفت:

از تو همین انتظار را دارم اخوی این‌گونه ما را مشورت ده

محمد آرام و طمأنینه گفت:

از نظر من حضرت ما نیاز به جعبه‌ی جادویی داریم، ما نیاز به رادیو داریم ما باید لوازم ارتباط جمعی داشته باشیم، ما باید با بیرون از این دیوارها ارتباط برقرار کنیم، از آن‌ها تلفن و تلگراف بخواهید، از آن‌ها تلویزیون و رادیو بخواهید سینما دایر کنیم، دستگاه چاپ بگیریم تا هم اوقات تفریح برای مجانین بسازیم و هم در کنارش با جهان بیرون ارتباط دوسویه‌ای برقرار کنیم

داوود خشم‌آلود بود و غرغر زنان گفت:

بیرون دشمن همه‌ی ما است، چه نیازی به این سم کشنده است

جواد دنباله‌ی حرفش را گرفت و اضافه کرد:

آری آنان ما را مسموم خواهند کرد و این‌گونه ما به انحطاط کشیده خواهیم شد

حسن به میان حرفش آمد و با لوندی خاصی که مختص خودش بود رو به داوود گفت:

پروردگارا، آیا ما نمی‌خواهیم این انقلاب بزرگ را به جهانیان هدیه دهیم، آیا نمی‌خواهیم که جهان را به بودنمان به ماندمان به باورمان همرنگ سازیم، اعلیحضرت ما نیازمند این ارتباط هستیم نه برای ذلیل شدن که رفیع شدن نه برای واردات ارزش‌های آنان که برای صدور انقلاب با برکتمان برای روشن کردن چشم جهانیان به این خورشید عالم‌تاب

همه فریاد زدند:

یا داوود یا خدا یا داوود یا خدا یا داوود یا خدا

جلسه‌ی آن روز انقلابیون به پایان رسید و در این جلسه نگاه جمعی برای خواسته‌هایی یکسان هم‌رنگ شد، آن‌ها به توافق‌هایی رسیدند و در پایان جلسه حضرت داوود به هم فکری حیدر عناوین خواسته‌ها را مشخص کرد، بعد از همین جلسه شاید چند دقیقه بعد از پایان صحبت‌های حیدر و داوود صدای بلندگوی نیروهای حکومتی تمام فضای دارالمجانین را پر کرد، در ابتدا نظر بر به توپ بستن دارالمجانین داشتند، اما با مشورت از بالا چنین دستوری برای آنان صادر نشد و دروازه‌های مذاکره برای آزادی گروگان‌ها باز شد، انقلابیون خواسته‌های خود که بر سه بخش کلی متمرکز بود را با حکومتیان در میان گذاشتند

1- باز پس دادن مهدی و محاکمه‌ی او به دست انقلابیون

2- باز شدن راه‌های ارتباطی برای تجارت خرید و فروش کالا بین دارالمجانین و جهان بیرون

3- در اختیار گذاشتن وسایل ارتباط جمعی از قبیل (جعبه جادویی، رادیو، تلفن و…)

این مذاکرات ساعت‌ها به طول انجامید در ابتدای امر با بلندگوها و از طریق فریادهای حیدر و یکی از مأمورین حکومتی در جریان بود اما به پیشنهاد حسن در حیاط دارالمجانین ادامه پیدا کرد، طرف مذاکره کننده از سوی حکومتیان سرهنگی مسن بود که فرماندهی این عملیات را بر عهده داشت و از طرف انقلابیون حسن به این وظیفه گماشته شد با اینکه سرهنگ بسیار راغب بود تا با داوود به صورت مستقیم ارتباط برقرار کند اما هیچ‌گاه انقلابیون راضی نمی‌شدند که والاحضرت و پروردگار جهانیان با موجود پستی چون سرهنگ هم‌کلام شود از این رو حسن به مذاکرات رفت و با دست پر در آخر بازگشت

گروه حکومتی با دو شرط موافقت کردند اما باز پس دادن مهدی را قبول نکردند، آن‌ها اذعان کردند که مهدی به بیرون مرزها گریخته است و دست بسته او را در اختیار دارالمجانین قرار دادن غیر قانونی و غیر ممکن است این نتیجه‌ی مذاکرات جمعی از انقلابیون را خوشحال و سرمست کرد اما داوود و بیشتر از او حیدر در آتش عصبانیت می‌سوختند، شایع بود که جواد او را در اتاق حصر در حالی که با چاقویی به دنبال گروگان‌ها می‌گشته گرفته است و نزد حضرت آورده تا او را آرام کند، زیرا حیدر باور داشت در ازای خون کثیف مهدی باید خون یکی از گروگان‌ها ریخته شود

هر چه که بود و نبود در انتها در حالی که حضرت داوود در طبقه‌ی فوقانی دارالمجانین ایستاده بود هیئتی متشکل از جواد حسن و حیدر دو گروگان را به پیش بردند در پیشگاه حضرت و در برابر دیدگان همه‌ی مجانین آن‌ها را به زمین کوفتند و با تهدید وادار به پا بوسی حضرت کردند و حضرت دست ملوکانه‌ای بر سر آنان کشید و آنان را مورد عفو بزرگی خود قرار داد،

بعد از آن همان هیئت سه نفره در ازای چندی چمدان چند تلویزیون رادیو تلفن و … آن دو گروگان زبان بند آمده را در اختیار مأمورین حکومتی دادند، گویی چمدان‌ها پر از پول بوده است اما کسی در انتها از سرنوشت آنان با خبر نشد، بعضی گفتند سرهنگ به نشانه‌ی احترام پیپ شخصی خود را به حسن داده تا به حضرت داوود هدیه دهد اثبات این مدعا از پیپی در دستان حضرت بود که از فردا مدام در دستانش دیده می‌شد، برخی می‌گفتند داخل چمدان‌ها اشیای قیمتی از قبیل عصا و پیپ بوده است زیرا حضرت از آن پس عصایی هم به دست می‌گرفت که به وقار و جذابیتش چند برابر می‌افزود هر چه بود و نبود هر چه به هر کس رسید و نرسید این قائله نیز به پایان رسید و حضرت‌والا در پیشگاه همه‌ی مجانین ایستاد و شامگاه را خوش گفت او گفت و آرام رفت

حیدر فریاد زد:

یا داوود یا خدا یا داوود یا خدا

به پشتوانه‌ی او همه یک‌صدا فریاد زدند و با فریاد به سوی اتاق‌ها رفتند همه می‌گفتند

پروردگار جهانیان حضرت داوود پاینده و جاوید باد.

محمد از فردای آن روز به دنبال آن بود تا بخشی از این رادیو و تلویزیون‌های داده شده از سوی حکومتیان در اختیار مجانین قرار گیرد که با سرسختی و مخالفت همه‌ی انقلابیون قرار گرفت در این اتفاق یکی از ناراضیان قدرتمند ناصر بود، او مدام در جلسات خصوصی با حضرت داوود و در عین حال در مجامع عمومی انقلابیون می‌گفت که این رادیو و تلویزیون بزرگ‌ترین سم‌ها برای مجانین است، تأثیر به سزای تسلاپام که از مجانین انسان‌هایی پاک و آرام و مطیع ساخته است به وسیله‌ی این شیطان که حتی از دیده‌ی او بیشتر از مستین وحشتناک است برای مجانین مخرب است، این داروهای سمی آنان را طغیانگر و بی‌پروا خواهد کرد، حضرت به گفته‌های او فکر می‌کرد و همواره با او یکدل و یک‌صدا بود اما جانب محمد را هم می‌گرفت، محمد ادعا داشت که ما برای رضایت مجانین هم باید کارهایی بکنیم همین وسایل ارتباط جمعی یکی از خواسته‌های آنان است که می‌تواند اوقات فراغت آنان را به درستی طی کند،

مجانین پیش از انقلاب تلویزیون‌هایی داشتند که در سالن اجتماعات آنان نصب شده بود و در ساعاتی مقرر می‌توانستند از آن بهره جویند هر چند در انتخاب برنامه‌ها و پخش آنان از سوی مهدی و دار دسته‌اش حساسیت و دقت فراوانی خرج می‌شد اما در مجموع زمانی برای تماشای آن در اختیار مجانین قرار می‌گرفت اما در پی انقلاب و شورش مجانین به رهبری حضرت‌والا این تلویزیون‌ها شکسته شد بعضی سوزانده شد

حضرت‌والا فرمان داده بود و خوانده بود که این‌ها آوای شیاطین است از این رو بود که خود حیدر در میان سالن اجتماعات در یکی از روزهای انقلاب در تظاهرات سراسری بزرگ‌ترین تلویزیون دارالمجانین را یک تنه به آتش کشاند و در بالای جنازه‌ی مشتعل تلویزیون فریاد یا حضرت‌والا سر داده بود، با همه‌ی این تفاسیر هر چه محمد درخواست کرد نتوانست تا آرای حضرت داوود را جذب کند و او را به این منطق همراه سازد که این وسایل ارتباط جمعی اوقات فراغت مجانین را بهتر و آسوده‌تر به پیش خواهد برد،

محمد در دیدارهای پیاپی که با مجانین داشت همواره از حال آنان و درخواست‌هایشان با خبر بود می‌دانست یکی از خواسته‌های آنان رفتن به هواخوری است، اما با این مخالفت‌های وحشتناک و رادیکال انقلابیون می‌دانست که در میان گذاشتن این خواسته‌ی مجانین کار عبث و بیهوده‌ای است از این رو بود که در این باب حرفی را مطرح نکرد و همه را به کلی به صندوقچه‌ی اسرار قلبش سپرد

وسایل ارتباط جمعی یک به یک میان انقلابیون تقسیم شد، اصغر با آنکه در اتاقش تلویزیونی داشت اما باز هم طلب یکی دیگر کرد و با خواسته‌اش مخالفتی نشد برخی از انقلابیون این رفتار داوود را در جذب او برای همراهی با انقلاب می‌دانستند زیرا او مغز متفکر این انقلاب به شمار می‌رفت، راه‌کارهای او همواره راهگشا بود و داوود نمی‌خواست این یار غار را به سادگی از دست دهد، همه‌ی انقلابیون تا حتی پرستار صاحب تلویزیون و رادیو شدند اما در تلگراف و تلفن شرایط به طور دیگری بود،

تلگراف یک عدد در سرتاسر دارالمجانین وجود داشت که آن هم در اختیار عموم با کسب اجازه‌ی حضرت داوود قابل استفاده بود تلفن هم برای حیدر داوود و اصغر در نظر گرفته شد و یکی دیگر که باز هم با کسب اجازه‌ی حضرت قابل استفاده می‌شد این‌گونه غنائم میانشان تقسیم شد و کسی از سرنوشت چمدان‌ها و حتی اجزای راستین آن هم با خبر نشد

اصغر از فردای آن روز در پی طریقتی بود تا راهکارهایی برای صادرات و واردات با جهان بیرون بیابد از این رو تقاضای خرید چوب و لوازم نجاری کرد او در طبقه‌ی زیرین و در میان مجانین کارگاهی دایر کرد که در آن با چوب، کالاهای با ارزش و زینتی بسازند، او در این راهکار ثابت قدم بود، بارها با جهان بیرون در ارتباط قرار می‌گرفت کتاب‌های آموزشی می‌خرید ابزار کار تهیه می‌کرد چوب اختیار کرد و کارگاه خود را مجهز به بهترین وسیله‌ها کرد، سؤال بزرگ همگان این بود که او این پول‌ها را از کجا به دست آورده است بیشترا این پول‌ها را با همان چمدان‌ها می‌سنجیدند و برخی باور داشتند او ثروتمندترین انقلابیون از دیرباز بوده است و صندوقچه‌ای پر از اشرفی از دیرباز در دارالمجانین به همراه داشته و حال زمان هزینه کردن برای اندوختن ثروت بیشتر است به هر رو که در پیش بود روزگار اصغر به پیش رفت و کارگاه با شکوهش را تأسیس کرد و به برخی از مجانین شغل داد

قائله بدینجا خاتمه نیافت هر کدام از انقلابیون به دنبال تأسیس فضایی برای خود بر آمدند، حسن دست به تأسیس کارگاهی برای ساخت کفش زد، جواد توانست کارگاهی در راه ساخت پالایه‌های هوای اتومبیل دایر کند، ناصر بر آن بود تا آزمایشگاهی برای ساخت دارو بسازد و معصومه را در این کار همراه خود کرد، حیدر در تدارک نیروهای امنیتی بیشتر بر آمد و بر ساز و کار آن‌ها رنگ تازه‌ای داد، لباس‌های متحدالشکل، ابزار تازه‌ای برای حفظ امنیت از قبیل شوک برقی، باطوم و … حتی او پس از چندی به دایر کردن کارگاهی مشغول شد که در آن به ساخت ادوات نظامی از قبیل باطوم و شوک بپردازد،

می‌گفتند او از سوزن‌ها و آمپول‌های دیرباز تفنگی ساخته که قادر به شلیک در برد صد متری است بسیار کشنده و مؤثر است، محمد بیشتر با مجانین همراه می‌شد تا نمایش‌های تازه‌ای برپا دارند، همایش‌های شعر داشته باشند و سکان‌دار هنر انقلاب شوند همه به کارهای مختلف مشغول شدند و از این پس به جز بخش بیماران خطرناک و مجانین بستری در آن که هرجی بر آنان نبود باقی مجانین مشغول به کار شدند اما کسی از کارهای داوود با خبر نبود، برخی می‌گفتند بودجه‌ی اختصاص یافته برای دارالمجانین در اختیار او است، بعضی می‌گفتند او تمام فکر و ذکر را در راه صدور انقلاب گذاشته است، بعضی اذعان داشتند او کارگاه‌های بیشماری بیرون از دارالمجانین دایر کرده است بعضی خوش‌بین بودند و بودجه‌ها را صرف همین کارگاه‌های داخلی می‌دانستند اما هر چه که بود همه‌چیز در حد حدس و گمان باقی می‌ماند و فراتر از آن نمی‌رفت

جز داوود و هاله‌ی مرموز به دورش همه صاحب شغل و کارگاهی شده بودند و در پی پیشرفت و قدرت‌گیری دارالمجانین بر آمده بودند و روزگار تازه‌ی دارالمجانین در پیش حضور دیدگان بود

چندی از این روزگاران نگذشته بود که محمد خود را به بخش بیماران خطرناک رساند،

فضایی دیوانه‌وار، بیمارانی که با غل و زنجیر به تخت‌ها بسته شده بودند، فریاد می‌زدند، عربده سر می‌دادند، بعضی اوقات به تن و جان خود ضربه می‌زدند، می‌خراشاندند و باز تسلاپام بیشتر علاج کار آنان بود، محمد بر آن شده بود تا از سرنوشت حسین با خبر شود، او از همان روز نخست می‌دانست که او در ازای کشیدن نقش و نگار محکوم به بخش بیماران خطرناک شده است، با هماهنگی ناصر و بدون اجازه از حضرت داوود خود را به بخش بیماران خطرناک و به اتاق حسین رساند، او را با زنجیر به تختی بسته بودند، دست و پاهایش در بند بود اما حرکت خاصی نمی‌کرد، آرام به جا خشک مانده و به سقف چشم دوخته بود

محمد بالای سرش نزدیک به تخت نشست رو به او گفت:

حالت چه طور است حسین جان

حسین در حالی که چشمانش هنوز بر سقف دوخته شده بود با صدایی خفه گفت:

نقش بر سقف را می‌بینی؟

محمد پاسخ داد:

نه در سقف چه نقش بسته است؟

حسین گفت:

تمثیل آن مرد قدسی است با ریش‌های بلند و صورت کشیده، آیا می‌دانی نام او کیست؟

محمد آرام گفت:

نه نمی‌دانم؟ تو می‌دانی کیست؟

حسین با لرزشی که در دست داشت بریده بریده گفت:

او پروردگار عالمیان است، او را نمی‌شناسی؟

محمد گفت:

آری او حضرت‌والا داوود بزرگ است

حسین آهی کشید و گفت:

من نیاز به تسلاپام دارم برای درک بیشتر این تمثیل

برای در کنار او بودن برای …

این را گفت و ناگاه تکان‌های شدیدی خورد زنجیرها را تکان داد و فریاد زد:

تسلاپام، تو را به خداوندی خدا به من تسلاپام دهید توان دیدن چهره‌ی قدسی او را ندارم

محمد سراسیمه از جای برخاست تا به بیرون رود که درب اتاق باز شد و ناصر وارد شد بدون هیچ حرف و گفتار با محمد به بالای سر حسین رفت و دو قرص تسلاپام را به او داد، حسین آرام آرام قرص‌ها را می‌جوید زیر دندان می‌آورد با لذت فرو می‌داد

محمد رو به ناصر گفت: روزی چند عدد تسلاپام می‌خورد؟

ناصر گفت: بیشتر از 20 تا این تسلاپام معجزه‌ی جهان است، تسلاپام ناب حضرت‌والا رهایی بخش همه‌ی انسان‌ها است

محمد گفت: می‌شود او را با خود ببرم؟

ناصر به تندی گفت: هرگز، حیدر او را به من سپرده است و نمی‌توانم چنین کاری بکنم حتماً مرا توبیخ خواهند کرد، در ثانی او در حال بازیابی و درمان است هنوز دوره‌اش تمام نشده

محمد گفت: اما قول می‌دهم روزی 20 تسلاپام را به او بخورانم در ثانی من هدیه‌ای برای حضرت‌والا دارم که ایشان خرسند خواهند شد اگر در این کار با من همراهی کنی حتماً در روز موعود نام تو را هم خواهم برد

ناصر گفت: نه عزیز من این شدنی نیست اگر او را ببری و مصیبتی به بار بیاید من بیچاره خواهم شد

محمد چهره‌ی تازه‌ای به خود گرفت و با خشم به او گفت

مثل آنکه از خاطرت رفته است من که هستم، من نیز یکی از همان انقلابیون هستم، می‌تواند این تمرد تو باعث مکافاتی از سوی من شود،

ناصر که کلافه بود گفت:

باشد انقلاب از آن شما اما من نیز کم برای این انقلاب خدمات نکرده‌ام، این درمان معجزه‌آسای من است که از این یاغیان این‌گونه تابعانی می‌سازد

محمد به تندی گفت:

حال دو راه داری یا در راه من شریک شوی و در انتظار پاداش بنشینی و یا به ترس حیدر در انتظار مجازات من باشی

ناصر دست و پایش را جمع کرد و گفت

باشد او را ببر اما روزی 20 تسلاپام را فراموش نکن

محمد با حسین از بخش بیماران خطرناک بیرون رفت، به کارگاه خود رسیدند، هر روز بیست تسلاپام و گاه بیشتر در اختیار حسین می‌گذاشت و مدام با او حرف می‌زد از همه‌چیز با هم گفتند و سر آخر تمام گفت و شنودها سر آخر تمام در کارگاه بودن‌ها روزی شد که حضرت داوود را به ایوان کشاندند و تمثیلی بزرگ در برابرش نقش دادند

تمثیلی با شکوه و روحانی تصویری عظیم از جذبه و قدرت، مردی روحانی و قدسی، با ریش‌هایی بلند و صورتی کشیده، گویی تصویر حضرت داوود است که به سخن آمده است، گویی آن شکوه دوباره پیکر بسته و نمایان شده آنگاه که پرده‌ها از برابر تمثیل به کنار رفتند همه بر جای خویش مات و مبهوت ماندند، از مجانین تا تمام انقلابیون حتی حیدری که از شکوه تصویر حضرت داوود بر پای استوار نماند و بر خاک نشست

محمد رو به همه از همان طبقه‌ی زیرین دارالمجانین بلند بلند داد سخن داد:

حضرت‌والا، ای بزرگ جایگاه انسان‌ها، این مرتبه و شأن شما است که از هر یاغی تابعی خواهد ساخت همه را فرمانبردار خواهد کرد و این‌گونه شکوه شما را به تصویر خواهد کشید

ای برادران بدانید این همان حسین دیرترها است این همان روح طغیانگری است که فضاحت به بار آورد و بیرون از دارالمجانین را تصویر کرد اما حال به عظمت و شکوه انقلاب و سرور انقلابیون آگاه شده است و این‌گونه نقش بر تمثیل والا گوهرمان را نقش داده، این از برکت و شکوه حضرت‌والا خورشید عالم‌تاب ما است

بعد آرام به گوش حسین وردی خواند و حسین رو به جماعت گفت:

جایگاه پرستش تنها از آن شاه شاهان است، پروردگار عالمیان است بپرستید حضرت داوود را که نائب خداوند بر زمینیان است

خود به خاک نشست و به تبعیت از او همه بر خاک نشستند جایگاه رفیع حضرت داوود را ستودند و حضرت دست را بالا برد آرام آرام در آسمان تکان داد

همه نگاه بر دستان او دوختند و دیدند چه حکیمانه دست تکان می‌دهد چه عالمانه نگاه می‌دوزد چه با بصیرت فکر می‌کند و چه والا است این جایگاه رفیع پرستیدن.

پس از آن حسین به کارگاه محمد رفت و یکی از نقاشان بزرگ این درگاه شد تا تصاویر بی‌نظیر از رزم‌ها از انقلاب‌ها از جنگ‌ها از شکوه‌ها و از والایی حضرتان نقش بندد و همه بدانند که این جایگاه والا از آن کیست

در انتهای همان مراسم با شکوه بود که حضرت داوود با اشارتی به محمد فهماند که دستش برای پرورش همگان در این دارالمجانین باز خواهد بود قدرت‌های بسیار در اختیارش قرار خواهد گرفت ردیف بودجه‌ای جداگانه برایش در نظر خواهد گرفت و بسیار از کارها را بی هماهنگی دیگران به پیش خواهد برد، در پایان همان مراسم بود که ناصر بیشتر فهمید، دانست که چه باید بکند و دیگران چه برایش نخواهند کرد، دانست که او هم در این انقلاب نقش و سهم خواهد داشت و باید خود را به خزینه‌ی این انقلاب نزدیک‌تر کند تا غنیمت بیشتری کسب کند، با نگاه به همه‌ی مجانین و در دست نگاه داشتن تسلاپام فهمید که بزرگ‌ترین قدرت‌ها در اختیار او است و او چه‌ها که می‌تواند بکند و چگونه به هر خواسته خواهد رسید.

7 1

پخش کتاب صوتی دارالمجانین

پخش تصویری کتاب صوتی دارالمجانین

پخش کتاب صوتی دارالمجانین در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی دارالمجانین در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.