بیا در مورد جنایتی که از نظرمون نابخشودنیِ حرف بزنیم و حکم بدیم، مثلاً توی باورای من، تجاوز بدترین گناهِ، خیلی بدتر و شنیعتر از قتل، بزار به این فکر کنم که اگه کسی به عزیزترین کسم تجاوز کنه چیکار میکنم، خب مطمئناً با شناختی که تو از من داری و چیزی که خودم از خودم سراغ دارم، من برای انتقام حاضرم از همهی دنیام بگذرم و اون جانی رو به بدترین شکل مجازات کنم، شاید حتی از من هم کینهجوتر در جهان وجود داشته باشه که متجاوز به خانوادش رو به بدترین شکل آزار بده،
اما سؤال اینجاست که آیا ما قانون رو برای انتقام مینویسیم؟
آیا قانونگذار، باید پر از کینه و در راه انتقام قانون بنویسه، آیا در زمان عصبانیت قانون نوشته میشه؟
آیا قانون تا این حد، شخصی و در اختیار فرد باید باشه
پس هدف ما از قانونگذاری دقیقاً چیه و کجای موضوع قرار میگیره؟
منِ عصبانی، پر از کینه با آرزوی انتقام، صلاحیت قانونگذاری رو در جامعه نخواهم داشت و قانون باید در راه تعالی جامعه و از بین بردن جرائم نوشته بشه، در فضایی دور از کینه و احساس انتقام
فکر کن، یک دزدی به من دستبرد زد و تمام دارایی من رو برد، حالا من پر از درد حتی تو امرار معاش خودم و خانوادم موندم، قانونگذاری رو میشه به همین من نوعی داد که مطمئناً با کینهای که به دل دارم و احساسی مالامال از انتقام به بریدن دست و یا شاید مرگ اون آدم فرمان بدم، اما مگه قانون برای انتقام نوشته شده؟
تو جامعهای که قانونگذار بدور از هر نوع کینه و انتقام برای صلاح جامعه، پویایی و پیشرفت مردم دست به قانونگذاری میزنه، در وهلهی اول باید بدونه که مجرم از چه بابت مرتکب این گناه شده، حتماً اون به خاطره تفریح و یا آزار رسوندن به دیگران مرتکب این جرائم نشده و نیازها و احتیاجاتش اون رو وادار به چنین کاری کرده، قانونگذار حالا حتی اگر اون به دور از احتیاج هم دست به این کار زده باشه، وظیفه داره که اون رو آموزش بده، بهش بفهمونه که چنین کاری چه تبعاتی برای جامعه داره
لوگ: فکر نمیکنی مردم از قانون، همون توقعی رو دارن که تو در موقع عصبانیت دوست داری با فرد انجام بدی؟
آیا این خودش به خودی خود باعث این نمیشه که مردم بخوان دیگه از قانون تبعیت نکنن و دنبال انتقامهای شخصی برن؟
به نظرت این هرج و مرج تو جامعه رو به وجود نمیاره؟
دیا: خب گفتم، ما از نوشتن قانون، هدف خاصی رو دنبال میکنیم که مطمئناً اون انتقامهای شخصی نیست، ما باید تابع پیشرفت جمعی باشیم و مسلماً خواستههای فردی رو در برابر خواستههای اجتماعی از میان برداریم، این یک اصلِ که هر جامعه برای پیشرفت بهش نیاز داره تا به حال به این نگاههای انتقامجویانه و اثری که میتونه تو اجتماع داشته باشه فکر کردی؟
وقتی ما قانون وضع میکنیم که به واسطهی اون، آدمی رو دست ببریم و یا گردن بزنیم، اون هم در ملأعام، تبعات سنگینی به جامعه میرسونه که جدا کمتر از هرج و مرج نیست، آدمها با دیدن این جنایات میون خودشون، جریحتر میشن و قبح این اعمال وحشیانه بینشون میریزه و ناخودآگاه میتونن به مرور زمان مرتکب چنین جنایاتی بشن، تأثیر و تبعاتِ این نوع خشونتها در ملأعام مطمئناً بیشتر از چیزی که ما تصورش رو بکنیم،
یک بار تو ذهنت به بچهای فکر کن که با صحنهی بریدن سر روبرو میشه، چه تأثیرات مخربی روی روح و روانش از این دیدن باقی میمونه؟
برای اینکه بشه بیشتر فهمید، همون بچه رو با یک بچه دیگه که دور از این خشونتها پرورونده شده و به جای دیدن چنین صحنهی دهشتناک و وحشیانهای به کنسرت موسیقی و تئاتر رفته مقایسه کن،
وقتی ما از نشر خشونت تو جامعه صحبت میکنیم، مطمئن باش برای اجرایی شدنش نیاز به کسی داریم که این کار رو بکنه، (جلاد)
تا به حال بهش فکر کردی، اون بخشی از همین جامعه نیست، یا اونو جایی بدور از این انسانها پرورش دادن،
مسلماً بزرگترین ظلم به همون آدم، او هم یکی از آدمهای همین جامعه است، فکر میکنی بعد از انجام یک چنین اعمالی در آینده از اون چه شخصیتی باقی میمونه، اون چه کارهایی رو میتونه انجام بده،
خب سؤال تو توقع مردم از قانون بود، مردمی که طالب انتقامن، معلومه که هدفشون از نوشتن قانون چیه، ما قانون نمینویسیم تا مردم به انتقامهای شخصیشون برسن، اگه قرار باشه تمام قوانین برای رضایت مردم نوشته بشه، تو از کجا میدونی که مردم به اون چیزی که انتقام میدونن میرسن و هر روز با تعریف تازهای از جرم و در برابرش با مجازات روبرو نمیشیم،
ما باید تو زندگی، به یک چارچوب کلی باور داشته باشیم و بعد با کمک از اون باور زندگی رو پیش ببریم که مطمئناً اون چارچوب با زشتیها و ظلم همراه نخواهد بود وگرنه دروازههای ارزشگذاری تعیین جرم و مجازات و خیلی چیزهای دیگه برای انسانها باز و تا ابد و پاینده خواهد بود،
و اما بحث دوم صحبتهات، در مورد اینکه آدمها اگه به انتقامهاشون نرسن رو به انتقام شخصی خواهند آورد و جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد، خب باید در ابتدا به این اشاره کنم که ما در این مورد به شدت از فقر تعلیم رنج میبریم یا تعالیم به درستی به مردم داده نمیشه و یا اگه تعلیمی به اونها دادیم خشونت و زشتی بوده،
ما محتاج تعالیمی هستیم که به واسطهی اون مردم رو دعوت به گذشت و دوری از انتقام بکنیم، این گام نخست برای پویایی جامعه و دور موندن از اون هرج و مرج احتمالیِ و اگر این تعالیم هم راهگشا نبود، قانون باید در برابر هرج و مرجها بایسته و نزاره که انتقامهای شخصی جایی تو جامعه پیدا کنن،
بحث در مورد این هرج و مرج احتمالی مفصلِ، به نظرم تو خیلی ساکت موندی، پس بهتره تو هم نظراتت رو بگی
لوگ: به نظرم وقتی به کسی ظلمی شده باشه تمام وجودش، گرفتن حق خودشه نه انتقام و در اون زمان شخص هیچوقت به تبعات اجتماعی موضوع فکر نمیکنه،
به نظرت مردم از قوانینی که روبروشونه ناراضیان، اگه هستن چرا ساکت موندن؟
تو تو افسانههات زندگی نمیکنی و از نظرم درست که میگی شخصی که مأمور انتقام میشه بیشتر از هر کس دیگه آزار خواهد دید،
آیا این رو نمیشه اینجوری پذیرفت که زندگی اونا در برابر خواستههای مردم بیارزشه؟
دیا: خب تو چهار موضوع رو باز کردی به نظرم دربارهی تک تکشون صحبت کنیم
بخش اول صحبتت دربارهی این بود که اون شخص انتقام رو حق خودش میدونه، بهتر برای اولش تعریفت رو از حق به من بدی؟
لوگ: منظورم اینه که به قول خودت وقتی به عزیزترین کس یک شخص تجاوز شده باشه در آن صورت از دید هیچ انسانی اینکه اون شخص بخواد از خواهرش دفاع کنه و شخص متجاوز رو قصاص کنه انتقام نام نمیگیره بلکه حق محسوب میشه، اونجاست که خود مردم خواهان قصاص میشن
دیا: خب، پس تو باور داری که کار بد، از نظر همه بدی تعریف میشه و وقتی کسی مرتکب این بدی میشه باید که مجازات بشه
اما میتونی برای من توضیح بدی که بعد از قصاص اون آدم، چه تفاوتی میان اون دو نفر وجود داره؟
آیا به نظرت به واسطهی زشتی، دوباره زشتی سر باز نمیکنه؟
لوگ: میشه تو به من توضیح بدی در مقابل جرمی مثل تجاوز قانون چه وظیفهای میتونه داشته باشه؟
دیا: خب، همونطوری که قبلاً هم گفتم قانون، وظیفش از میون برداشتن این جرائم، جرم بزرگی مثل تجاوز مطمئناً پاسخش نباید ترویج زشتی باشه، باید همچین آدمی رو از اجتماع دور کنند چون صلاحیت زندگی در کنار بقیه رو نداره، اما اگه در ازای هر زشتی بخوایم، زشتی دیگری رو جواب بدیم، حقا سراسر جهان رو زشتی خواهد گرفت، همونطور که امروز در قبال هر زشتی، قصاص رو پیش گرفتیم و هر روز بیشتر از پیش خشونت رو ترویج میدیم و نظم رو از میون برمیداریم،
لوگ: از نظر من حرفات فقط قشنگه، فقط قشنگ
کسی که به خواهرش به مادرش به عزیزترین کسش تجاوز کردن آروم بگیره دل ببنده به دور بودن اون آدمها از اجتماع،
تجاوز فقط تجاوز نیست، فقط گرفتن جون یک آدم نیست، یک خانواده و یک آبرو از بین میره و تو اون موقع مردم باید بشینند تو خونههاشون منتظر دور شدن اون آدم از اجتماع باشن که چی بشه که دلشون خنک بشه، نه خنک نمیشه چون دنبال انتقام نبودن دنبال حق بودن
دیا: به نظرت حقوقشون فقط تو کشتن اون آدم خلاصه میشه، یعنی با مرگ اون آدم به تمام آرامشی که تو فکر میکنی خواهند رسید؟
لوگ: تو موضوعی مثل تجاوز، بله صد در صد باور دارم، همونجور که گفتی خوبی خوبیه، حرفت خیلی عاقلانه بود وقتی از حیوونا هم گفتی حرفات منطقی بود چون یک جور حس به آدم میرسونه که آره من که کمک نمیکنم، حداقل آزار نرسونم، اما تجاوز بدیه، بدی هم تو دید همه بدیِ، اگه قرار باشه نظر سنجی بزاری و بپرسی کدوم شیوه رو انتخاب میکنین خودشون خواهان کشتن اون آدمن
دیا: مسلماً بدی بدیِ و تجاوز هم بدترین کار ممکن انسان در دنیا است، اما موضوع مهم، کشتن اون آدمه
آیا از نظر تو کشتن بدی نیست؟
آیا باز هم ترویجدهندهی کشتن و خشونت نمیشه؟
استدلالت تو این موضوع بر میگرده به رأی اکثریت، یعنی تو ایمان داری که اکثریت هر چی بگن درسته، آیا این اکثریت، تعالیمی که دیدن باعث قضاوتشون نشده و نمیتونن تو اشتباه باشن؟
و آیا رأی لازمالاجرا تو همهی موضوعات میتونه آرای جمعی مردم باشه؟
باید باز هم به همون نکته برگردیم، به کشتن فکر کنیم،
آیا این کشتن راه چاره است و تبعات این کشتن نه به زندگی جمعی انسانها که فقط در زندگی شخصی همون فرد چه فرجامی خواهد داشت؟
بیا در نظر بگیریم که نه قانون، همون آدم مورد ظلم قرار گرفته، جواب این زشتی رو با کشتن بده برای خودش و زندگیش چی باقی میمونه، وقتی ما از قانون حرف میزنیم به راهکاری میرسیم که از ترویج خشونت جلوگیری کنیم و اینکه مشکلات را برای انسانها مرتفع و وقتی اون شخص رو نمیکشیم و به یکجا دور از انسانها تبعید میکنیم، مفهومش دوری از خشونته و در امان نگه داشتن باقیِ انسانها از این زشتیه
لوگ: این مردم چه تعالیمی دیدن، همه تعالیم بد دیدن؟
باشه ما ایرانیها، ما مسلمونها تعالیم بد دیدیدم، حقم داری از بس کشتن دیدیم دیگه عادی شده برامون، اما مردم جهان چی؟
با آرامشترین کشورهای دنیا چی، اونا در مقابل تجاوز واکنش انسانی بروز میدن یا اینکه اونها هم تعلیم بدی دیدن؟
در حال حاضر تو جامعهی ما اینقدر این کار کثیف که مردم عاشق کسی که از خودش دفاع میکنه میشن، حتی اگه اون شخص رو کشته باشه، اما قانون ما برعکس عمل میکنه، همون دخترو هم میکشه و اونجاست که کشتن معنی پیدا میکنه، کشتن بد میشه و کشتن زشتی نام میگیره
دیا: بحثمون بین موضوع شخصی و اجتماعی سر در گمِ، من دربارهی قانون صحبت میکنم همون قانونی که تو هم یکی از حماقتهاش رو نقض کردی، وقتی از کشورهای دیگه صحبت میکنی باید نگاهی به قانونش بکنی تا معنی تعلیم رو بفهمی، مطمئناً هر جایی همچین اتفاقاتی میافته، حتی تو کشوری که قوانین اعدام و کشتن رو از میان برداشته، انسانهایی هستند که از روی انتقام دست به قتل بزنند، اما مصیبت ما اینجاست که این آدم انتقامجو، قانونگذار بشه و این نگاه کینهآلود مسیر و ارزش رو مشخص کنه
کشتن یا بدیِ و یا خوبی، نمیشه اونو طبقهبندی کرد و در جایی اون رو خوبی گفت و درجایی بد، وقتی به موضوع از نگاه ارزشی نگاه کنیم، وقتی به اون بعد شخصی بدیم، برای مثال چیزی که تو اذعان کردی، قتلی که از روی دفاع صورت گرفته، هیچوقت چنین قتلی زشتی تلقی نمیشه، چون نه به قسط و نیت کشتن که برای دفاع صورت گرفته، اما سؤال دوبارهی من دیدگاه تو نسبت به کشتنِ
کشتن تو ذهن تو چی تعریف میشه، کشتن به قصد و نیت خوبیه؟
لوگ: از نظر من هم کشتن بدیه، اما واقعاً از نظر تو کسی که تجاوز میکنه فقط باید از آدمها دور باشه؟
دیا: مسلماً باید از انسانها دور باشه چون ارزش زندگی در کنار دیگران رو نداره و آسایش و امنیت اونها رو نقض کرده، اما اگر نظرت اینه که چیزی بیشتر از این مثل مرگ براش در نظر بگیریم، جوابش تو خود سؤال نهفته است، وقتی خودت باور به زشتیِ قتل داری چطور میشه آدمی رو کشت و ترویجدهندهی این زشتی بود، در صورتی که میدونیم چه تبعاتی برای انسانها و جامعه به بار میاره، وقتی میدونیم که شخصی که بهش ظلم شده، اگه خودش هم مرتکب همون ظلم بشه دیگه از خودش هیچی باقی نخواهد موند و جامعه هر روز بیشتر به زشتی غرق خواهد شد،
چطور میشه باز هم به قتل باور داشت؟ مگر اینکه سؤالت، فقط شخصی از خودم باشه تا نظر دیگهای بدم
لوگ: آره دوست دارم نظر شخصیِ خودت رو بدونم
دیا: خب مسلماً من هم در برابر چنین زشتی، آروم نمیشینم و شاید این ظلم رو با ظلم جواب بدم و حتی شاید که اون آدم رو بکشم، اما باز هم تکرار میکنم، قانون با حالت عصبانیِ ما نباید که نگاشته بشه و حس انتقام و کینهورزی انسان نباید در اون نقشی داشته باشه، شاید هر انسانی در برابر ظلمی واکنشهای مختلفی نشون بده، اما این واکنشها معنای قانون نمیگیرن و هیچوقت نباید تبدیل به ارزشی تو جامعه بشن
لوگ: اما اون آدم تو اون موقعیت به تنها چیزی که فکر نمیکنه ترویج خشونت تو جامعه است، اون فقط میخواد حقش رو بگیره و چیزی جز خودش براش مهم نیست،
دیا: خب فکر کنم تا الآن قبول داشته باشی که حق کسی کشتن دیگری نیست و زشتی هیچوقت نمیتونه تعریفی به حق داشته باشه، اما اینکه اون آدم در اون لحظه هیچوقت به ترویج خشونت فکر نمیکنه و جامعه براش هیچ ارزشی نداره و جز خودش و انتقامش چیزی براش مهم نیست موضوعی اجتنابناپذیر، هیچکس از اون آدم در اون شرایط چنین توقعی نداره، اما همهی ما انسانها از قانونگذار چنین توقعی داریم، چون اون تو وضعیت سختی قرار نگرفته و وظیفش اینه که جامعه رو درست کنه، قوانین ترتیب بده تا درونش هیچگونه ترویج خشونت و زشتی جای نداشته باشه و در عین حال باعث پیشرفت تعالی و ریشهکن کردن جرائم بشه
لوگ: از نظرت قانونگذار، باید کی باشه؟
از کجا میشه تشخیص داد یک قانونگذار خودش پر از عقدههای درونی نیست؟
دیا: وقتی ما داریم در مورد این موضوع صحبت میکنیم، حرف زدن دربارش توی جامعهی امروزی، عبث و بیهوده است، اینجا مشکل ما هیچوقت فرد نیست، مشکل ما تعالیم و ارزشها است که باید به طور کلی تو جامعه تغییر کنه، مثل این میمونه که تو امروز در همین کشور از قاضیِ دادگاهی که پایبند به قوانین جمهوریِ اسلامی، توقع عدالت داشته باشی، یعنی آیا اون میتونه حتی اگه قلبا اعتقاد داشته باشه که قانون اشتباه طرف عدالت رو بگیره، میتونه حکمی فرای احکام پیش روش بده، پس ما باید قوانین رو تغییر بدیم، ما باید ارزشها رو تغییر بدیم و باید تعالیم تازهای بنا کنیم و در جامعهای که همه کشتن رو یک ضد ارزش بدونن هیچ قانونگذاری نمیتونه قانونی به کشتن بده، عقدههای شخصی و شخصیت اون قانونگذار در چنین دنیایی بیارزشِ در دنیایی که قانون حرف اول رو بزنه، ارزشها تعیین شده است، تعالیم از کمی پیشتر به مردم داده شده و قانونگذار تنها نمیتونه به واسطهی دانشی که از همین ارزشها و تعالیم بدست آورده قانونی فراتر از اون وضع کنه
لوگ: اگه قرار باشه ما کار تعلیم رو به فرض شروع کنیم، اونوقت هزارسال طول میکشه ما برای جامعهی امروزمون میتونیم چیکار کنیم؟
دیا: خب مطمئناً، این پروسه زمانبرِ و باید که بهش وقت بدیم تا بتونیم دنیای بهتری داشته باشیم ولی مطمئن باش اگر ارزشها تغییر کنن و تعالیم تازهای تو جهان حکم فرما بشه زود میشه شرایط رو تغییر داد، تو جامعهی امروزی و با شرایط حال باید به فکر این تغییرات بود وگرنه نمیشه برای این بیمار بدحال که سرطان همهی وجودش رو گرفته مسکن تجویز کرد،
لوگ: اگه یادت باشه من ازت پرسیدم دلیل سکوت مردم چیه، سکوت کردنشون نشونهی رضایتشونه؟
دیا: خب اینکه، مردم سکوت کردن مطمئناً نمیتونه بیانگر این باشه که اونها راضیان و حتی اگه این سکوت رو تعبیر به رضایتشون بکنیم باز هم دلیلش تعالیم نادرستِ، وقتی از تعالیم نادرست صحبت میکنیم، موضوع اینه چیزی که همیشه و همه جا به خورد مردم میدن، این شستشوی مغزی که ما از بچگی همراهش هستیم، ارزشهایی که حتماً ضد ارزشِ
تو طول این همه سال، به عنوان ارزش به خورد مردم داده شده و مردم اینقدر به تکرار شنیدن که بهش عادت کردن و چارهای به جز قبول کردن ندارن، در وهلهی اول باید مردم رو بیدار کرد، در برابرشون باید این ضد ارزشها رو ترسیم کرد و ارزش حقیقی رو بهشون نشون داد و بعد ازشون توقع کاری رو داشت،
مردمی مثل مردم ایران که ما باهاشون هموطنیم، انسانهای به شدت صبوریان و همیشه و در طول تاریخ ثابت کردن به جای طغیان و شور صبر پیشه کردند و هر ضد ارزشی رو با ارزشهای خودشون درهم آویختند و ازش یک فرهنگ جدید ساختند که بخشیش وامگرفته از اون ضد ارزشه و بخشیش با ارزشهای خودشون رنگ و بو گرفته،
خلاصهی کلام، از جامعهای که تا این حد دروازههای همهچیز به روشون بسته مونده و چیزی جز خورونده شدن پسموندههای ذهن دیگران در برابرشون نیست، نمیشه توقع زیادی داشت، توقع شکستن سکوت و طغیان کردن
لوگ: این تعالیم جدید از کجا میاد، خب چه فرقی میکنه، بعد از یک مدت همین تعالیم هم اگر ازش زمان بگذره میشه یک سری چیزهایی که به مردم خوروندن
دیا: خب این تعالیم جدید با اکتفا به یک ارزش و اون هم آزادی باید برای همهی انسانها تصویر بشه، آزادی که در بینش قانونی است و قانونش چیزی به جز آزار نرسوندن به دیگران نیست، یعنی همهی ما انسانها باید به ارزشی که از نظر هممون خوبیه معتقد و معترف بشیم، این ارزش این نیست که کسی بخواد به اونها تحمیل کنه، ما برای زندگی اجتماعی نیاز به قانون داریم و تنها ارزشی که مطمئناً همه اون رو به خوبی میدونیم و میتونیم قبول کنیم همون آزار نرسوندنه،
فکر نمیکنم کسی تو دنیا پیدا بشه و آزار نرسوندن به دیگران رو خوبی تلقی نکنه، حالا اینکه هر کسی به واسطهی باورهاش این آزار نرسوندن رو به آزار رسوندن تبدیل میکنه و براش دلیل و برهان میتراشه و هی شروع به طبقهبندی و قسم قسم کردن جانداران میکنه، بحث مفصل و جداییِ،
ولی همهی ما مطمئناً معتقدیم که نباید به دیگران آزار برسونیم، حالا به هر واسطه و هر دلیلی که باشه، اصل موضوع هیچ تفاوتی نمیکنه، مثل همون کشتن که وقتی با قسط و نیت باشه بدی محسوب میشه،
ما دربارهی تعالیمی حرف میزنیم که یک ارزش و خوبیه، تنها ستون و اصل راستین دنیاست و وقتی میگی شاید در آینده و با گذر زمان تبدیل به همون تحمیل بشه، ما در برابرش این جوابو داریم که نگاه یکتاگرایانهای نخواهیم داشت، این تعالیم رو وحی منزل و فرمان الهی نمیپنداریم که غیر قابل تغییر باشه بلکه مطمئناً به این باور داریم که هر روز پویاتر از قبل بشه،
تنها ارزش واحد و غیر قابل تغییر همون آزار نرسوندن به دیگرانِ که گذر زمان و هر چیز دیگهای نمیتونه بهش خدشهای وارد کنه و از روز نخستین که انسان جان بوده و عقل داشته این ارزش رو حتی اگه بهش پایبند هم نبوده باشه تو دلش خوبی به حساب آورده و تا آخر دنیا هم خوبی خوبی خواهد بود.
لوگ: اگه خاطرت باشه، ازت پرسیدم شاید این وضعیت مشکلی نداشته باشه، شاید وقتی قوانین جدیدی روی کار بیاد، مردم اینقدر طغیان کنند که جامعه دچار اشکال بشه و تو جواب من و با تعلیم درست دادن دادی اما شاید بهتر باشه همون چند نفری که مأمور کشتن یک قاتل میشن تعلیم بد دیده باشن و زندگی خودشون رو تلف کنن اما جامعه آسوده باشه
دیا: اگه نگاهت فقط نگاه به اجتماع باشه، با دلایلی که گفتم مطمئناً صلاح و پیشرفت ما در گروی دوری از خشونته و اگر بخواد موضوع هرج و مرج پیش بیاد نگاه شخصیه نه اجتماعی، چون ما داریم از جامعهای حرف میزنیم که به واسطهی تعلیم روز به روز از خشونت دورتر میشه و ما میخوایم به واسطهی قوانینمون جامعه رو به جایی برسونیم که این نوع جرائم ریشهکن بشه، اما خب از بین رفتن صد در صد خیلی دور از ذهنه، اما کم کردنش کاری ممکنه،
وقتی از یک حداقل حرف میزنیم موضوع کاملاً شخصی میشه و اون آدمهایی که برای انتقام این راه کشتار رو در نظر میگیرن باید که باهاشون برخورد بشه و این تعداد حداقلی به مفهوم، هرج و مرج اجتماعی نیست، حالا از اون ور تو از یک نفر حرف میزنی تا با بسط این خشونت مانع از هرج و مرج در جامعه بشی، حقا باید اول به تبعات اجتماعیش فکر کنی اما اگر این موضوع رو به کنار بزاریم و فقط به بعد شخصی نگاه بکنیم، ما یک نفر رو که هیچ ارتباطی به موضوع خشونت نداشته وارد خشونت کردیم و به راحتی میتونیم بگیم همون آدم در آینده میتونه باعث خیلی از مشکلات و جمع اونها باعث یک هرج و مرج بزرگ در جامعه بشه و اگر در برابرش اون آدمی رو در نظر بگیریم که به واسطهی انتقام وارد خشونت شده و قانون هم باهاش مقابله میکنه مطمئناً این معادله رو بهتر حل کردیم و میتونه این ارزش در آیندهای نزدیک بیشتر جمعی و اجتماعی بشه و مردم رو به واسطهی تعالیم و قانون از هرج و مرج دور کنه
لوگ: به نظرم نگاهت به جامعهی انسانها خیلی بده یا شاید همهی آدمها رو بد فرض میکنی
دیا: نگاهم به انسانها به هیچ وجه بد نیست و اگه بد به نظر میاد به واسطهی کارهایی که انجام دادن و این نگاه برمیگرده به ارزشهایی که بهش باور دارن به تعالیمی که دارن میبینن، از نظر من هیچ دو انسانی بد یا خوب نیستن، اما به واسطهی آموختههاشون میتونن بدترین یا بهترین باشن
لوگ: تو خیلی با حیوونها رابطهی خوبی داری اما نسبت به انسانها حس خوبی نداری چرا؟
دیا: برای چی همچین حرفی میزنی، مگه تا به حال بدرفتاری از من نسبت به انسانها دیدی؟
لوگ: بد رفتاری ندیدم، ولی هیچوقت تمایلی به ارتباط برقرار کردن باهاشون نداری، خیلی کم پیش میاد که بتونی با کسی در مورد موضوعی مثل الآن که داریم حرف میزنیم، صحبت کنی، من هزار بار دیدم که تو در رابطه با آدمها ساکت و گوشهگیری
دیا: سکوت و گوشهگیریِ من در بحث و ارتباط با آدمها، به واسطهی تعصب و نگاه خشک اونها به مسائل که باعث میشه نتونیم به درستی دربارهی موضوعی صحبت کنیم، اما این گوشهگیریها هیچوقت معنیش دوست نداشتن انسانها نیست، من باور دارم که انسان نیازمند این موضوعاند که دوباره از نو بنیان بشن و نگا به همهچیز در جهان تغییر پیدا کنه، امروز روابط انسانی به کجا کشیده شده و بیشتر صحبتهای هم سن و سالای ما دربارهی چه موضوعاتیِ، وقتی من با در کنارشون موندن و صحبت کردن باهاشون احساس بدی میکنم، سعی میکنم گوشهگیرتر بشم و باهاشون ارتباط برقرار نکنم، اما باور دارم که انسانها میتونن به جایگاه والایی برسن و شاید به این باور پیدا کرده باشی که انسان با رابطه با حیوونها شاید از ارتباط با انسانها کم کنه، اما مطمئن باش که این به مفهوم ترک انسانها و رابطهی بد با اونها نیست و آدمی که با حیوونها رابطه پیدا کرده میتونه مهر سرشار در وجودش رو به انسانها دیگه هم منتقل کنه
لوگ: نمیدونم اما من فکر میکنم تو به واسطهی چیزهایی که برای انسانها ارزشِ و از دید تو ضد ارزشِ، بیشتر با حیوونا رابطه داری و رفتاری که با حیوونا داری رو هیچ وقت با انسانها نداری
دیا: قطعاً، این یک حس شخصی و احساس درونیِ که من حیوونها رو دوست دارم و اگه کارهایی که برای اونها انجام میدم خیلی به چشم تو میاد، مثل کاریِ که باید در قبال کودکها و کسانی که توان دفاع از خودشون رو ندارن انجام بدیم، وجود حیوانات و انسانها همشون برای من مهمه، چون هر دو صاحب جان هستند و باید که به زندگی خوبی دست پیدا کنند ولی خب مطمئناً وقتی آدم در برابرش دو شخص رو داشته باشه که هر دو کمک بخوان و تو فقط قدرت کمک به یکی رو داشته باشی اول به کسی کمک میکنی که بیشتر در معرض خطر و ما امروز در شرایطی هستیم که حیوونها بیشتر از انسانها توی این ظلم قرار دارن
لوگ: ولی از دید خدا و دین جون آدم خیلی با ارزشتره، چون به گفتهی خودش، همهی حیوونها برای این آفریده شدن تا در خدمت انسانها باشن
دیا: قطعاً این بحثی که تو باز کردی فقط و فقط ما رو به سمت خدا میبره و باید دربارهی خدا صحبت بشه، از نظر تو خدا کیه؟
لوگ: خدا از نظر من یک نیروی قویتر، یک پشتوانه که وقتی تو دو راهیها میمونی فقط اونه که کمکت میکنه، خدایی که پر از زیبایی و این همه زیبایی رو آفریده