Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی اغوا

بخش دوم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی اغوا اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی اغوا در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی اغوا

کتاب : اغوا

عنوان : بخش دوم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 01:07:18

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب اغوا

در میان این سفر طول و دراز با دیدن جهان تازه‌ی آدمیان هر بار در جانم احساس تازه‌ای زنده می‌شود و از هر چیز بیشتر دوست دارم دیدن را،

بیشتر دوست دارم ببینم و از آنان دریابم، اما به راستی وجود من از چیست؟

آیا من هم مثال آنان انسان هستم؟

آیا به مثال آنان تکامل یافته‌ام؟

آیا به اندازه‌ی آنان ارزش زندگی کردن را دارم؟

در همین چند صباح و در همین روزگاران دیده‌هایم، می‌دانم که انسان بودن نعمتی است بس شگرف، آری این کرامتی است بزرگ و این را هماره آدمیان با رفتارها و کردارهایشان به من ثابت کرده‌اند، حال بیشتر از پیش می‌دانم که بودن از آنان نعمتی است که لایق هر جنبنده‌ای نخواهد شد،

راستی چه قدر از دیگر جنبندگان کم به جهان مانده است، چه قدر آنان را در این دنیا کم دیده‌ام، حال دنیا، دنیای انسان‌ها است، اینان مالک بر زمین هستند و پادشاه زمینیان و بودن از آنان خود مرتبتی فراتر از دیگر جانداران است،

حال باید به انسان بودن وانمود کرد؟

باید خویشتن را در پوستین آنان جای داد؟

نمی‌دانم، هنوز هم نمی‌دانم که ماهیت و هویت من در چیست، اما این را خوب می‌دانم که آدمیان دریچه‌ای را برای ساختن هویت باز نهاده‌اند و خواهم توانست به زودی هویت تازه‌ای برای خویش تعریف کنم اما باید که به قواعد بازی آنان واقف باشم، باید راه و طریقت آنان را بشناسم و با پیروی از این راه و کار آنان به آنچه می‌خواهم دست یابم که تخطی از ارزش‌های آنان عواقب سهمگینی به بار خواهد آورد، پس فراتر از خویش و هویتم امروز باید بیشتر آنان را بشناسم باید بیشتر به جهان آنان نزدیک شوم، این دیدگان از دور این پرواز در آسمان‌ها آن چیز که لایق است را به من نرسانده و حال که می‌دانم وظیفه‌ای بر دوشم سنگینی می‌کند باید بر آن شوم تا آنان و جهانشان را بیشتر از پیش بشناسم

باز هم به قلب همین شهرهای انسانی گام برمی‌دارم باز هم آمده‌ام تا جهان آنان را از نو سرآغاز کنم، باز هم ببینم و بیشتر دریابم، اما نه اینبار دوست ندارم که به آسمان پرواز کنم، دوست ندارم از کمی بالاتر جهان را زیر نظر بگیرم، دوست دارم در کنار آنان و بخشی از آنان باشم،

چند باری خواستم تا با یکی از آنان سر صحبت را باز کنم، اما او چیزی از من نشنید و آرام از کنارم دور شد، هر چه کردم تا با او ارتباط گیرم راه چاره‌ای نبود و دلسرد شدم، شاید برای نزدیکی به جهان آنان باید جزئی از آنان بود و من دور از دنیای آنان لانه کرده‌ام و شاید نه فراتر از آن باید به آنان بود و من از آنان دور و دورتر شدم.

حال با تمام آن چه می‌دانم و ارتباط میانمان هیچ طریقتی به خود ندیده اما می‌توانم از نزدیک آنان را زیر نظر بگیرم، شاید چند صباحی دیگر که کسی به بازخواستم آمد تا از اینان گزارشی بگیرد بتوانم از دیده‌هایم به نزدیک و به نفس‌هایشان آنچه می‌خواهد را به او بازگو کنم اما نه فراتر از آن برای خویشتنم که دیدن و شناخت آنان پر ارزش است، پس باید همه‌ی این لایه‌ها را به کناری زد و بیشتر بر آنان نزدیک شد، مثال هم اکنون که نفس در نفس یکی از آنان هستم به نزدیکی چند انگشت، آن‌قدر به او نزدیک شده‌ام که گرمای نفسش را بر جانم احساس کنم، باز هم جان به پیش آمده و حال می‌دانم که به داشتن این نقطه با هم مشترکیم، هر چه تفاوت میان ما است دور باد که به جان هم تراز و یکسانیم، این نزدیکی این دیدن این آزمودن،

آه که هیچ تغییر از آن دیر روزگاران نکرده، هنوز هم همان دست‌ها، همان پاها، همان انگشتان و همان…، این همان انسان گذشته‌ها است،

اما مگر من از آن دیرباز چیزی به خاطر دارم؟

آری حتماً دارم که مدام بر سرم تکرار می‌شود، اینان همان‌ها هستند که به طول این هزارسال جهان را در نوردیدند، اینان همان قوم دیرپا هستند که از گزند رعد و باران پناه می‌گرفتند و ساعت‌ها به دل غار اشک و شیون می‌کردند، از صدای زوزه‌های حیوان به درد می‌آمدند و از تنهایی و فقدان ‌قدرت اشک می‌ریختند و حال هر کدام به تاجی مزین‌اند، حال هر کدام پادشاه و سروری بر این جهان‌اند و این پادشاهان تاج‌دار یکه قدرت بر زمین به حساب آمده‌اند

دوست داشتم بیشتر از این به آنان نزدیک باشم، دوست داشتم برای چند صباحی هم که شده به اندرون جان آنان سرک بکشم آن‌قدر پیش روم تا هیچ ناگفته‌ای از جان این جانداران برایم باقی نماند، به راز همه‌چیز دنیایشان واقف شوم

شاید بتوان پیش رفت به اندرون جانشان و جهانشان را بیشتر شناخت

آری حال که در چند گامی آنان هستم حال که به زمین و در کنار آنان نشسته‌ام باز هم بیش از هر چیز سطح نورانی مرا به خویش می‌انگارد، باز او است که مرا به خود جلب می‌کند، شاید سطح نورانی بود و شاید هزاری دیگر اما هر چه هست شاید این همان تاج بر سر آن‌ها است، شاید اسبابی برای نفوذ بر آن‌ها است و شاید ابزاری برای نفوذ آنان به اغیار است،

نمی‌دانم هر چه هست آن‌قدر بزرگ و با شکوه است که همه‌ی دنیایشان را پوشانده از جعبه‌ی جادو تا سطح نورانی تا هزاری دیگری اسباب که امروز جهان آنان را ساخته است تا نوازش و پچ‌پچ‌های عاشقانه تا در آغوش گرفتن و ندای دل دردانه، همه از آن آنان است و آنان از آن آن‌اند

هر چه بیشتر پیش می‌روم و نزدیک‌تر بر آنان می‌شوم، هجمه‌های بیشتری از این آلات اغواگر جهانشان را در برگرفته است، به هر کوی برزن در دل خانه و رختخواب در دل شهر و به سر کار از لب یار و خلوت رهدار همه و همه در چنگ سطح نورانی بر آمده است، او است که در آغوش است او است که نجوا می‌کند و به نجوایش چه سر خوش و سرمست آدمیان به تقلا آمده‌اند،

بیش جهان آنان در چنگال جهان او در آمده است، او نشان می‌دهد و اینان می‌بینند، او می‌خواند و اینان می‌شنوند، او می‌گوید و اینان می‌کنند

راستی او فرمانده‌ی اینان است یا اینان فرمانده بر او؟

به راستی او ابزار دست اینان است یا اینان ابزار دست او؟

کلافه‌ام هیچ نمی‌دانم این همه نزدیکی را درک نمی‌کنم، عشق و یار و همکار به کنار نشیده است و باز سطح نورانی پادشاه میان‌دار آن‌ها است، همه هستند لیک به کنار هم دور و دورتر شده‌اند، همه هستند و از هم هر روز غریب غریبانه‌تر شده‌اند، مادر می‌خواند سطح نورانی آرام می‌گیرد به آرامش سطح نورانی فرزند باز غرق می‌شود و باز به دریایش مانده است، مادر از او اگر فاصله گرفته باز به دستانش سنگینی زنجیر آن سطح را لمس کرده است، شاید باید از هم دور باشند، شاید به نزدیک نیستند و اینان آمده تا دنیایشان را بیشتر از پیش دور کنند، به نزدیکی و در کنار هم این ابزار هیچ و توخالی است پس باید که دور شد باید آن‌قدر دور شد که به داشتن این اسباب و ابزار به خویش بالید که حال در کنار یکدیگریم، باید آن‌قدر دور شد که قدرت سطح نورانی را درک کرد، باید آن‌قدر دور شد که این ابر ابزار آدمی این ابر ابزار ساخته به دست حیوان ابزارساز خویشتن را نشان دهد، تجسم کند، تبسم کند، چهره برآورد و هر آنچه در آرزوی نزدیکی است را نزدیک و نزدیک‌تر کند

باز باید دید، باز باید نزدیک شد، آری همه‌اش در همین خلاصه نبود و چه سودها رساند نزدیک کرد بیشتر فهماند و بیشتر آموخت اما ارزش تازه خوانده بر اینان آنان را از هم دور کرد و هر روز بر این فاصله‌ها افزود، نمی‌دانند بر چه طریقتی آمده است، بسیار دور شدند از آنچه در پیش‌ترها برایشان تعریف شده بود، حال ابزار می‌ساختند اما پس از چندی ابزار اصل می‌شد و نیاز به فرع بدل می‌گشت، یعنی برای ابزار نیاز می‌ساختند تا ارزشش را درک کنند، همه‌چیز را در بر می‌گرفت و پیش می‌رفت آن‌قدر در این دالان، بزرگ و بزرگ‌تر شد تا همه‌چیز جهانشان را محدود کند، جهانشان را به دست بگیرد و همه بدانند و صدای طبل‌های بزرگ این دستاوردها را بشنوند که چه چیز تا چه حد بزرگ و با ارزش است، بدانند که انسان به کجا رسیده و کجا را فتح کرده است، آرزو و رؤیا و خیال هزاری پیش را حقیقت ساخته و حال خویشتن مدعی حقیقت است، باید به این دستاوردها آن‌قدر به خود غره شود که ارزش‌ها را دوباره و از نو سرآغاز کند، باید آن‌قدر غره شود که ارزش‌ها را باز آفریند و از نو سرآغاز کند

اما بیش از همه‌ی این‌ها جهان امروز آنان است که مرا به خویش وامی‌دارد بیشتر به من فریاد می‌زند تا جهان آنان را بنگرم، بیشتر از آنچه به دست آورده‌اند آنچه از دست داده‌اند و یا فراتر از آن آنچه به دست نیاورده‌اند مرا به خود می‌خواند، باید بیشتر از این به آنان نزدیک شد، باید با آنان یکی شد تا آنان را بیشتر دریافت برای شناخت جهان آنان نیاز است تا به کالبد آنان نفوذ کرد اما دریغ که این نیرو در من یافته نیست و برای داشتنش باز هم باید در خود تلاش‌ها را زنده کنم،

حال در همین حد که به جهان آنان نزدیک شده‌ام بازهم می‌توانم چیزهای بیشتری دریابم، حال که به آنان نزدیک شده‌ام، حال که می‌بینم چه می‌کنند، صبح‌ها برمی‌خیزند، باید به ساعتی مقرر از خواب برخیزند، لباس بپوشند، مرتب و آراسته راهی را به پیش گیرند که به آنان از کمی پیشتر فراخوان شده است، باید خویش را به راهی برسانند که آنان را فرا می‌خواند،

آنان از خواب برخاسته در هیبتی عظیم راه را در می‌نوردند، آغاز می‌کنند راهی را که برایشان ساخته شده است، آنان باید پیش روند و باز ابزار تازه‌ای گرد آورند،

آیا به راستی آنان به ارزش در آمیخته‌اند که از کمی پیشتر به آنان فرمان داده شده بود؟

به ارزشی که آنان از آن بودند، آری جان‌هایی که ابزارسازند و باید به آخر ابزار بسازند و هر روز در این سیر تکامل از خویشتن دیروزشان پیشی بگیرند، شاید از همین رو است که در ساعتی معین از خواب برمی‌خیزند به میادین شهرها و به نزدیکی خانه‌ها می‌روند تا حمل‌کنندگان به پیشوازشان بیایند، می‌روند تا آنان را به قرار برسانند، باز هم سطح نورانی همراه همیشگی آنان است، او می‌خواند و اینان را به راه پیش رو می‌رساند، آنان را به مقرهایی می‌برند که از کمی پیشتر برایشان ساخته و پرداخته شده است، آنان چشم‌ها را می‌بندند و هیچ نمی‌شنوند هیچ نمی‌بینند جز آنچه برایشان لالا و بر دیدگان است، آنچه برایشان خوانده و ساخته شده است، آنان را به دورگاهی می‌برند تا بسازند تا این حیوان ابزارساز باز بسازد و باز بیافریند و باز برایشان هربار سطح نورانی می‌خواند برایشان از ابزار مسرت بار تازه‌ای می‌گوید از پیشرفت و ارزش‌ها ترسیم می‌کند و آنان خویش را به دروازه‌های این دالان خوشبختی می‌رسانند تا شاید بتوانند در آن گوی سبقت را از دیگری بربایند، آنان پیش می‌روند و در این دنیای ساخته در برابرشان از یکدیگر پیشی می‌گیرند،

جهان آنان آن‌قدر ارزش‌های تو در تو برایشان ساخته که بخواهند در آن ارزش‌ها از هم پیشی بگیرند، بهتر کار کنند، بیشتر بسازند و ابزارساز بزرگی شوند ابر انسان شوند و در این گوی رقابت به هر آنچه ارزش ساخته به دنیایشان است چنگ زنند، خانه‌های بزرگ‌تر مالک شوند، جا به جا کنندگان با ارزش‌تری را تصاحب کنند، ابزارهای بیشتری به دست گیرند و خویشتن در این ساختن و پرداختن از دیگران بیشتر شهره شوند،

توده‌های بیشمار به پیش می‌روند در این دالان در برابر باید هر روز به ساعتی معین برخیزند و تا ساعتی معین کار کنند برای رسیدن به ارزشی که کمی پیشتر تعریف شده است و حال در این دنیای تعریف شده در این نظم جهانی تنها شادمانی و تفاوتشان همان ابزارهای ساخته به دست خودشان است،

باز وظیفه دارند تا ارزش‌های پیشتر را دوباره از نو باز تعریف کنند، هر بار نمای تازه‌ای به آن دهند و بیشتر در دل خویشتن این ارزش‌ها را مستحکم و قدرتمند کنند و برایش لالا بخوانند

یک روز از پس روز دیگری گذشته است و این گذر آنان را به ماه و گاه سال رسانده است اما دریغ از درک یک روز متفاوت از دیگری، هر روز کارهای کمی پیشتر به تکرار خود را باز می‌آفریند و چه دردناک که قدرت تفکیک این روزگاران از هم از این حیوان ابزارساز دریغ شده است

حال دیگر او هیچ تمایز بین این روزها که هیچ، ماه‌ها و سال‌ها نمی‌بیند، هیچ تفاوت از آن درنمی‌یابد و باید هر روز را با همان برنامه‌ی پیشترها به پیش برد که در حرکتی جمعی به ارزشی خود ساخته جامه‌ی عمل بپوشاند، قدرت را بیشتر کند که امروز قدرت بیشتر در داشتن ابزار بیشتر است، به ریشه‌ای که برایشان تعریف شده باز گشته‌اند و می‌دانند که برای تسلط بر این ارزش باید از همه پیشی بگیرند، برای داشتن قدرت بیشتر باید در این ارزش سرآمد دیگران باشند و پیروزی از آن جماعتی است که بیشتر خویشتن را به این نظم در آورده است پس برمی‌خیزند، بی‌کلام و فکر پیش می‌روند و روزها را پی یکدیگر شب و شب‌ها را پی یکدیگر روز می‌کنند تا در ابزار و این ارزش ساخته از همه پیشی بگیرند.

این جماعت بیشمار از حیوان ابزارساز که بر آمده تا در این رقابت پیشرفت کند، محتاج اوامر دیگری نیز هست، آنان باید بستری فراهم سازند تا این ساخته‌ها تا این ابزارهای ابنای بشر بیشتر از پیش مورد وثوق همگان باشد، پس باز دست به ساختن ارزش‌های تازه می‌کنند، این چرخه‌ی دوار همواره در حال گردش است هر بار در خود به فراخور همان نگاه نخستین ارزشی باز تعریف می‌کند، این جماعت می‌سازد و باید بپروراند تا مصرف شود، باید بسازد تا بخواهند باید بخواهند تا بسازند

چرخه می‌چرخد، صبح‌ها جماعتی در ساعتی معین به پیشواز آنچه برایشان مقدر است پیش می‌روند و می‌سازند آنچه از کمی پیشتر جماعتی دانسته‌اند که نیاز بزرگ زندگانی آن‌ها است، جماعتی می‌سازند و جماعتی طبع‌های تازه را باز می‌آفرینند که این دو قشر به مثال انسان و هوا محتاج یکدیگرند، هر بار نیاز تازه‌ای تعریف می‌شود و از این ارتش روزمره پاسخ به نیاز باز آفریده ‌خواهد شد،

آن‌قدر نیاز و به پاسخش می‌سازند تا همه به این گرداب مبتلا شوند، باید نیاز را محکم و قدرتمندتر کرد، باید آن‌قدر به آن بال و پر داد که برای سازنده‌ی آن جایگاه منزلت به بار بنشاند، باید پیش از ساختن به فکر فروختنش بود

در این چرخه آن‌قدر مهارت کسب کرده‌اند که هر بار با روشی تازه جماعتی را مغموم خود کنند، تمام ابزارهای پیشین هم به مدد می‌آید آنجا که لازم است ابزار تازه برای این فرآیند هم ساخته خواهد شد و باید که همه‌ی ابنای بشر را به این مصرف و در مصرف ماندن مبتلا کرد، باید جماعتی فکر کنند و برای دیگران فکر بسازند، باید جماعتی بسازند و برای دیگران احساس نیاز تولید کنند و هر بار چیز تازه‌ای به میان می‌آید تا در این رقابت به آرزوهای ساخته شده میان این ارزش‌ها جمعی بیشتر نزدیک شود

و در این میان چه ارزش، از عمرهای جماعت بیشماری که هیچ تفاوت به دل آن نیست و هر روز تکرار سرمشقی در پیش‌ترها است و روزمرگی میدان‌دار

تابلوها، اعلانات، جعبه‌ی جادویی، سطح نورانی همه و همه بیشتر و بیشتر از این‌ها به مدد می‌آیند تا در دل این آدمیان احساسی تازه شکل گیرد

ریشه و مصدر از همان پیش‌ترها است از همان جوهره‌ی انسانی است، از همان درد پیشتر و از همان نیاز در جان آن‌ها است،

اما باید که بر این تکیه کرد؟

باید که بر این موج سوار شد و جماعت بیشتری را به آن مبتلا کرد،

نه تنها جماعت بیشتر که همه‌ی ابنا بشری را به آن مبتلا کرد،

آری راستی و حقیقت در همین است، انسان ابزارساز است و باید روزی بدان جا دست می‌یافت که همه‌ی جهانش بر ساختن و پس از آن به باختن آن باشد، او بسازد و جماعتی ببازند که همه در گروی رسیدن به ارزش‌های ساخته بر جهان درونی خویشتنشان‌اند.

این تقلای هزاران ساله، این زندگی طول و دراز آن‌ها چه بیشتر از قدرت بود؟

هر چه کردند و هر چه خواستند برای رسیدن به قدرت بود، حال هر بار این قدرت به اشکال گوناگونی در می‌آمد، اما نکته‌ی مهم کسب همان ‌قدرت بود و حال در این دنیای تازه ساخته‌ی آنان چه والاتر و قدرتمندتر از آنکه جماعت بیشتری را به خویش مبتلا کرد، اغوا کرد، آنان را به مرداب خویش کشاند و در این باتلاق پای را در آن صفت و بی‌حرکت گذاشت تا به هر آنچه ارزش نزد آنان است به هر آنچه آمال در اختیار آنان است برسند و قدرتمندتر از دیروز سوار بر کشتی آرزوها هر چه می‌خواهند را تصاحب کنند

می‌بینم، آن بیشماران را می‌بینم و هر روز بیشتر در می‌یابم، می‌بینم چگونه از صبح برمی‌خیزند به حمل‌کنندگان می‌رسند، سخت کار می‌کنند، هر روز و دیروز یکسان و برابر است، آن‌قدر می‌سازند تا در این ساختن و ابزارسازی با ارزش و بزرگ شوند آن‌قدر از هم پیشی می‌گیرند تا یکه‌تاز شوند اما خویشتن هم می‌دانند که این کلاف، سر دراز دارد و آنان اسباب و بازیچه‌اند،

اما نه فقط در همین برخاستن و ساعاتی را به ساختن و پرداختن که نیست، فراتر از آن، کار می‌کنند و می‌سازند، آنگاه و آن موقع که زمان فراغت است، هجوم آغاز خواهد شد،

سطح نورانی فریاد می‌زند، از عشق آتشینش می‌گوید از طمع در جهان می‌گوید، جعبه‌ی جادو به سخن آمده و درد دل آغاز می‌کند فراتر از آنان هر بار در میان اتول حمل‌کننده، در دل خیابان و در میان نور و فروغ تمدن تازه‌شان هر بار به گوش می‌شنوند از گوش هم پیشی می‌گیرد و بر قلب می‌نشیند، باز بارور می‌شوند، این بار خواست تازه‌شان همان نیاز گذشته‌ها است اما بیشتر از گذشته است، آن‌قدر زیاد و قدرتمند که باید او را سیراب کرد

پس باز پیش می‌روند هر روز را به سالی پیشتر و به روزگاران پیش، پیش می‌برند تا نیاز تازه‌ای را پاسخ گویند، هر بار نیاز تازه‌ای سر برمی‌آورد و این جماعت باید به تکاپو بر آن پاسخ گوید

این جان خسته، این ابزارساز قدرتمند این شاه بی تاج و نشان باز می‌شنود و باز اغوا می‌شود باز چرخه را به حرکت در می‌آورد و روزگاران را به‌مثابه‌ی پیش می‌گذراند و در انتها خویشتن مصرف‌کننده‌ی آنی است که خویش آفریده است و باز این چرخ دوار در حرکت است

اما گهگاه هم از این نظم برساخته‌ی انسانی هستند آنان که سر برون آورند، هستند آنانی که خسته شوند، هستند آنانی که این ارزش‌ها را به سخره گیرند، نقد کنند، در برابرش بایستند و برای تغییرش تلاش کنند، این نظم ساخته آن‌قدر برای جماعتی مقدس است که پاسداشت از آن وظیفه‌ای خطیر بر دوش آن‌ها است، آنان نظم تازه‌ای آفریده‌اند و برای پاسداشت آن دست به هر کاری خواهند زد، اما دیگر جهان دیروز و پیش‌ترها نیست، امروز نظم تازه‌ای بر جهان مستولی است، نظمی که صاحب آن حیوان ابزارساز است

او برای همه کار ابزار می‌سازد، شاید یکی از همان ابزارها سطح نورانی بود، شاید نه از روز نخست که کمی بعدها از آن بهره جست از همه‌گیر شدنش استفاده کرد و نظم را به کرسی نشاند، به واقع از هر ابزار کمک خواست تا هدفش را پیش برد، آخر این جماعت که به کسب قدرت شهره‌اند، آنان که در سرآغاز و بر تخت‌ها نشسته‌اند، می‌دانند که ابزار وسیله است اما می‌خورانند که ابزار ارزش است، می‌خورانند تا تخت و تاج مستحکم کنند و خویش از ابزار بهره می‌جویند،

یک‌بار به سطح نورانی دست می‌برند تا آمال و آرزوها تا باور و کردار تا همه‌ی دنیای آدمیان را دریابند و به فراخور آن خوراک دهند، به فراخور آن نیاز بسازند و به فراخور آن کنترل کنند، یک‌بار انگ بزنند یک‌بار رنگ بزنند و باری خاموش کنند همگان را به ارزشی که به آن مبتلا شده‌اند

اگر صدایی آمد، اگر فریادی شنیده شد، راهکارهای تازه بسیار است آن‌قدر بسیار که به دستاویز هرکدام بتوان جماعتی را تا ابد خاموش کرد و حافظ این نظم تازه بود

باری آنان را به انگ دیوانگی به رنگ تحجر به سنگ تمرد و باری به نظم خاموشی و سکوت به تنهایی و دور ماندن از میدان به درکرده‌اند، این جماعت دانسته‌اند که پیش از وقوع باید بر فریاد فائق آمد، پس بیشتر حواس را جمع کرده‌اند همگان را رصد می‌کنند،

زندگی در خفا و در عیانشان را،

همه‌چیز دنیای آنان را باید که شناخت و باید از پیشترها آماده هر حرکت آنان بود، آنان اگر خواستند کاری کنند باید که به آنان پاسخ گفت و این نظم را حافظ بود، پس اینبار نه به شهر تنها شرطه و پاسبان که آنان هم خواهند بود نه در خفا به مأمور و معذور بودن که در دل و به ذهن آنان باید ترتیب داد باید ساخت و دنیایشان را یکرنگ و یک‌صدا کرد

باید ابزار ساخت تا جهان درون آنان را نیز در بر گرفت باید آن‌قدر آنان را مورد نظر داشت تا هر چه اگر خواستند را پیش‌بینی کنند،

نظم دنیای تازه‌ی انسان‌ها پیچیده و بزرگ بود، آن‌قدر بزرگ که همه‌ی جهانشان را در برگرفته بود و هر ابزار را می‌شد تعبیر به راهی برای تسلط بر آنان قلمداد کرد، همه می‌دیدند و باز به روی خویش نمی‌‌آوردند، آن‌قدر از ارزش برای آنان گفته بودند که نسبت به هر چه فرای آن ارزش‌ها بود ایزوله بودند،

آنان باید هر آنچه می‌کردند که بر دنیای آنان عامرانه فرمان داده شده بود،

آنان باید آن می‌کردند تا در این چرخه‌ی پیشرفت گوی سبقت از یکدیگر را بربایند و در این حیوان ابزارساز به بهترین آن بدل شوند،

این نظم تازه‌ی جهان آنان بود و برای پاسداشتش همه‌ی ابزار در اختیار تا قدرتمندان آنچه می‌خواهند را به پیش برند،

در میان این نظم ساخته‌ی انسانی پسرکی آرام به دور از آنچه در واقع بود واقعیتی برساخته را آرام سر می‌کشید و از آن لذت می‌برد، آرام به ندای سطح نورانی گوش می‌داد تا او را به ارزش‌ها نزدیک و نزدیک‌تر کند،

در آن حال و در میان خواب و رؤیا از او ابزارسازی بسازد که از همه پیشی خواهد گرفت و به فردا در این ارزش تازه غوطه خواهد خورد و سرآمد همگان خواهد شد، در همین ابنا محکم سطح نورانی را به آغوش می‌گرفت و می‌خوابید.

امروز در جهان، ارزش‌ها تازه و از نو سرآغاز شده‌اند و این تجدد تازه‌ی بشری راه‌های تازه‌ای در برابر آدمیان نشانده است، کمی پیشتر از این دنیای تازه‌ی آنان کلام به میان آوردم و از کمی دوردست‌ها دنیای آنان را زیر نظر گرفتم، دیدم که چگونه این رعیت دیرباز ملت شد و بر جای حکومت تمامیت‌گرا، دولت تازه‌ای بنیاد کرد که از آرای این جماعت بیشمار تنفیذ شود و بر مسند قدرت تکیه کند، حرکت توده‌های بیشمار را زیر نظر گرفتم و از این شکوه و تجدد به خویشتن و دنیای آنان بالیدم، اما باید باز هم به اندرون دنیای آنان گام نهاد باید بیشتر از پیش جهان آنان را زیر نظر گرفت و به دنیای آنان نزدیک و نزدیک‌تر شد، باید آن‌قدر به آنان نزدیک شد تا دردها و آرزوهای آنان را دریافت،

امروز قبله‌ای از آمال و آرزوها در برابر بشریت است، رخت رعیت بودن را از انسان و انسانیت بر کنده‌اند و دیبای تازه‌ای بر تنش نشانده‌اند،

دیبایی از مشارکت و با هم بودن، از همه‌پرسی و در کنار هم ماندن و چه سخت از داشتن و ساختن این دنیا این جاندار ابزارساز به خود می‌بالد

که لایق به بالیدن و با فروغ است،

اما باید که باز هم به آن بیشتر نزدیک شد و آن را بیشتر از پیش دریافت، باید دید که چگونه خوراک بر آنان خورانده شده، چگونه از هزاری پالایه‌ها عبور داده می‌شوند تا به آنچه بیندیشند که باید بر آن اندیشید و بر آن خوانده شده‌اند،

باید دانست که در چه هزارتویی در آمده‌اند و دنیا چه راه‌هایی برایشان ساخته است، وای از این جهان تازه‌ها، دیگر هیچ به مثابه‌ی قدیم نیست،

همه‌چیز رنگ تازه‌ای به خود گرفته و انسان دانسته که هم نوعش چگونه زهر را آرام سر می‌کشد، دانسته که اگر پیشترها جام شوکران به غضب و در جبر خوراندند، امروز انسان راه تازه می‌خواهد، باز هم جام شوکران سر خواهد کشید اما لطافت بیشتر طالب است، ارزش‌های دیربازان را باید از نو آغاز کرد باید رنگ و جلای تازه بر آن کوفت باید چهره عوض کرد و دوباره آن را به جماعت در برابر فروخت،

اگر طالب بر تحکیم آن بوده‌اند و آرام این خون سرد را بر جان آنان لغزانده‌اند، چه آرام در رگ‌هایشان جاری و ساری گشته است و از بودنش لذت می‌برند،

آن‌کس که محکوم به بودن و تکرار است در ارزشی شناور است که این بودن در تکرار را باید که بستاید، از بودن و تکرارش باید که به خود ببالد و خویشتن را دور از هر پوچی در نهای هدف بینگارد و این سیمای تازه‌ی دنیای انسان‌ها است،

هر روز بر آنان خوانده می‌شود، از شأن و کرامت آنان یاد می‌شود تا بیشتر بدانند تا بیشتر قدر و منزلت خود را بشناسند تا بیشتر در این جهان تازه غرق شوند،

این انسان دیگر انسان دیروز و پیش‌ترها نیست او تازه و از نو متولد شده است با سرشت و سرنوشتی در اختیار خویش، حال حق انتخاب در برابرش است، چه تفاوت بر آن که هرجی نیست اگر تمام انتخاب در اختیار او نمانده است،

بر این پستی در خویش التفاتی نیست که آنان از درکِ چند گامی پیشترها فاصله گرفته‌اند، دیگر آن نا کجا آباد پیشترها در پیش رو نیست و راه تازه‌ای برایشان هموار است، راه تازه‌ای تا در آن به خویشتن ببالند و بر سرنوشت خود سوار شوند،

باز می‌بینم و باز در خود تکیده می‌مانم، غمین و نژند به گوشه‌ای آرام گرفته‌ام، آخر تا به فراز راه‌ها رفته‌ام، آخر بالای دست‌ها را دیده‌ام، جهان خود ساخته‌ی آنان را در نوردیده‌ام، دانستم که چگونه و از چه راهی به پیش می‌آیند، چگونه عنان ‌قدرت را بر دست می‌گیرند، چگونه به جایگاه انتخاب شدن می‌رسند و چگونه تمام پالایه‌ها را پشت سر می‌گذارند، وای که همه را دیده‌ام،

از قدرت لاینفک زر با خبرم، کاش دیدگان نمی‌دید و برای چند صباحی آرام می‌ماند، آرام می‌ماند تا دل و دنیایم برای چند صباحی به آرامش در آید، هر آنچه گفته‌اند و بیشتر از گفته‌ها نشان داده‌اند را قبول می‌کردم، از حرکت با شکوه توده‌ها لذت می‌بردم و می‌دانستم که آنان عامل تغییرند نه هیچ قدرتی فراتر از آن،

اما دریغ و افسوس، هیهات که دنیا آنچه می‌نماید نیست و امروز را ساخته‌اند و آن‌چنان نمایان می‌کنند که می‌خواهند تو ببینی،

راز دانستن این دنیا در دریافتن راه‌های آنان است، راه دریافتن این واقعیت در درست دیدن است، در عمیق شدن و ماندن است، در فریب نخوردن و خواندن است، باید بود و دید و بیشتر نزدیک شد، باید از فقر این توده‌ها گفت بر آنان نزدیک شد، باید دید که این غول هزار سر ثروت چه‌ها که نمی‌کند، چگونه از دونان فرمانروا برون داده است و وامصیبتا که باز همان داستان گذشته‌ها است،

دوباره فرمان و فرماندهان، دوباره حکم و حاکمان

چرا آنگاه که بنیان این زشتی، قدرت را دریافتند بر تغییرش جان نفشاندند، چرا خواستند تا دوباره آن را باز بیافرینند، چرا دریچه‌ها را باز گشودند تا باز فاسدان به میانش لانه‌ کنند، ای‌وای که هر طریقتی پاک را به انجاس کشاندند و در آن سرمست و شادمان به پیش رفتند

دوباره همان داستان پیشترها از نو سرآغاز شد باز دوباره همان لالای پیشترها خوانده شد، خوانده شد تا جماعتی را مسخ و مغموم به راه بخواند، باز ثروت به میان بود باز قدرت همه را از پیش برد و جایگاه خود را نشاند، باز آمدند و از هر چه در پیش رویشان بود بهره بردند تا جماعتی را اغوا کنند،

وای که باز همان داستان‌های کهن در پیش رو است

گذشته‌ی جهانشان دوباره در برابر دیدگانم است،

خلیفگان، سلاطین و پادشاهان نام عوض کردند و این بار به سیاست پای نهادند، سیاست آمد تا بازی کند، آمد تا تطهیر کند، آمد تا دوباره و از نو سرآغاز کند، اما همه‌چیز یکسان بود، قدرت بود و تاج در میان بود، همت بود خواب در کمین بود، سکون بود و فعل را ربودند، همه را مسکوت داشتند به هزاری از داستان‌های خوش پیشترها

باز دیدم و همه‌ی دنیای پیشترها در برابرم بود، چه از آن دیربازان کم شده است،

قدرت به تقسیط در آمده است؟

در کدامین راه و به کدامین مقصود؟

وای باز هم همان نقل پیشترها است، باز هم همان داستان‌های دیر و دور باز به ناله افتادند، باز انسان را بدل به راه کردند و از آنان پیش رفتند تا غصب کنند تا قدرت را به چنگ آورند تا از همه‌چیز ابزار برای خویش سازند، دوباره ثروت در میان بود تا راه را هموار کند، هر که از دایره‌ی داشتن این نعمت دور بود قدرت از جانش غریبه بود در سوی انتخاب جایی نداشت و فراتر از آن اگر بر خلاف راه معمول کز می‌کرد اگر راه به راهی دوردست تر از نظم موجود داشت در حیطه‌ی انتخاب نبود و بیچاره آدمیان که باز به لعاب تازه‌ای به میدان بودند تا انتخاب کنند و فرای این انتخاب که تغییر را کشته بود که پیشرفت را برده بود و هر بار تکرار راه پیش‌ترها بود چه سرانجام در برابر آنان بود،

باز قدرت در اختیار یکی و باز بیداری سلاطین از قبرها، باز همه‌چیز را به پیشواز خود بردند و باز تکیه بر تخت‌ها زدند تا آنچه ر ا می‌خواهند در اختیار داشته باشند و از ته‌مانده‌ها ببخشند به جماعت فرمان‌بردار در پیش

صف‌ها به پیش بود همه در امتداد یکدیگر پیش می‌رفتند، هر روز از تغییر برایشان قصه‌ها می‌خواندند، به آنان کرامت می‌بخشیدند، آنان دارای حق و حقوق خوانده می‌شدند و مالک بر سرنوشت خویش،

هر روز بر این مسخ‌شدگی پا می‌فشردند و جماعت بیشتری را در این اغوا، به دستان اغما می‌سپردند و این صف طویل خوش رقص، مستانه به پیش می‌رفت تا از انتخاب آنان انتخاب کند،

تا از قدرتمندان و ثروتمندان انتخاب کند تا از آن سفره که برایشان گسترده‌اند بخورند و بیاشامند لیک اسراف نکنند،

تا به نظم آنان بازی کنند و سرآخر انتخاب شود آنکه به راه انتخاب بود،

او صاحب و مالک و پادشاه بود، نه به تندی پیشترها که امروز جام شوکران به هزاری رنگ و طعم و بوی خوش مزین بود و آرام سرمی‌کشیدند و از مرگ لذت می‌بردند آنان که محکومین جهان نام داشتند

چه بسیار که فریاد داشتند که خلاف جریان دریا شنا کردند و چه بسیار که آرام جام شوکران بر دست، سرکشیدند و از حرکت آرامشان جماعت بیشتری مرد، آنان زنده بودند و اینان مرده

کس دیگری جام را نوشید و کس دیگری آرام گرفت، یک‌بار مردند و یک‌بار خوابیدند، یک‌بار اغوا شدند و یک‌بار به اغما رفتند و هر بار به چهره‌ای در آمدند، فریادها را مسکوت داشتند که جهان تجدد ما جای این پرخاش نخواهد داشت، این نظم نوین جهانی است، این آن تمامیت و انتها است و تخطی از آن سنگ حماقت در پیش خواهد داشت،

آرام بگیر و آنچه از آزادی برایت تعریف شده را به جان بخر، لذت ببر که ما همه‌چیز را از کمی پیشتر دانسته و به تو خواهیم داناند، تو باید بدانی و در این برهوت لب نگشایی که هر چه در جهان است بر این نظم نوپای جهان سر خواهد سایید

چه بسیار که فریاد داشتند، چه بسیار که این آزادی را غل و زنجیر خواندند و باز چوب تکفیر در برابر بود،

فکر همان فکر پیشترها است، اصل بی‌تغییر است، راه‌ها عوض شده‌اند،

می‌دانی هیچ مخالفتی با ارزشِ قدرت در میان نیست؟

باز هم همان درد پیش‌ترها است که اینبار رنگ تازه‌ای گرفته است، همه‌چیز در حال نو شدن است، پس باید ارزش‌های پیشتر را به رنگ تازه به جماعت بیشمار خوراند، باید جام شوکران را جلا داد، باید عطر مست کننده بر آن نشاند، باید آن‌چنان مطبوعش کرد که مستانه سر بکشند که چوب دیروز نوازش امروز است، اما همه‌چیز همان درد پیشترها است، هیچ رنگ نباخته و باز تکفیر و انگ و ننگ در میان است اما نه به سنگ که به تفسیر و تصویر تازه در ذهن‌ها

سلاطین در آسمان ‌قدرت ایستاده‌اند، گهگاه از پیشترها هم پیشی خواهند گرفت، دیگر نه فقط مردمان سرای خویش، نه فقط آدمیان در حصار بیش که جهان را می‌خواهند، صحبت از نظم جهان است، صحبت از تسخیر جهانیان است، می‌خواهند همه را به زیر پرچمی واحد در آورند، سلطه‌گران بر سر کارند، قدرت را ربوده‌اند، همه‌چیز را به دست گرفته و بر دیگران خواهند تازید، هر که قدرت بیشتری در اختیارش است، خواهد توانست که مالک بر جهان باشد، همه را به تسخیر خود در آورد، استثمار کند، مالک و صاحب شود، غصب کند و چهره‌ی تازه‌تری به خود گیرد،

پیشترها اهداف در پیش رو بود، رنگ‌ها یکسان و در برابر بود، می‌آمدند، غارت می‌کردند و می‌بردند و همه می‌دانستند که دشمن در برابر رو است، می‌دانستند اشغال شده‌اند و جهان را می‌بلعند، لیک امروز دیگر آن روزگار پیشترها نیست، امروز نقاب‌ها را یک به یک تغییر می‌دهند، پوستین تازه به تن می‌کنند، دیگر لعاب تازه بر جان کشیده‌اند، دیوها را سرخاب می‌زنند و چهره‌ی دلبر بر آنان نشانده‌اند،

نمی‌توان بین آنان تفکیک کرد، نمی‌توان درک کرد کدامین دیو و کدامین دلبر پیش رو است، همه‌چیز را در خویش می‌برند و می‌بلعند،

برای آزادی پیش می‌آیند و همه را به اسارت می‌درند و بیچاره اسیر که در تجسمی از آزادی اسیر و در بند مانده است

برای حقوق و احقاق حقوق ابنای بشر به میان آمده‌اند و وامصیبتا که یک دیروز هزار امروز است، یکی مرد و امروز هزاری به شکنجه در آمده‌اند، آمدند تا ریشه‌ی ظلمت کنده شود ولی دریغا که ظلم ریشه دواند و جای ظالم و مظلوم عوض شد، دنیای امروز آدمیان جهان تغییر تمام صورتک‌ها است،

همه چهره می‌بازند و از نو معنی خواهند شد تا بدرند و در هیبت آرام جانی، چنگ و دندان بنشانند بر جان مست و مسخ شده‌ی پیش رو

اغوا شدگان طالب اغواگر نشسته آرام گاه قداره‌ی ظالم را تیز می‌کنند، خود در این تکاپو راه می‌سازند تا او به قربانگاه بر آید،

قربانی آرام در حالی که لبخند بر لب دارد به چشمان جلاد چشم دوخته و او را منجی خویش خواهد خواند، منجی است یا جلاد هر چه هست آرام می‌درد و سر از تن جدا خواهد کرد، اما تا لحظه‌ی واپسین و حتی پس از مرگ هم قربانی در تشخیص جلاد و ناجی عاجز است

برای این سلطه‌گری و برای این بازی شوم و پر نیرنگ باز سازمان‌های تازه بنا خواهد شد، اینان آمده‌اند تا در تشخیص جلاد و ناجی بیشتر همگان را به شک اندازند، آمده‌اند تا این جماعت را به مسخ نزدیک‌تر کنند و آرام برای قربانیان به لحظه‌ی آخر نجوای و لالای سر دهند، آنان می‌خوانند و اینان مست به کام مرگ می‌روند و تا سرآخر بر این راه تازه پیش نهاده پای خواهند کوفت و از داشتنش به خود خواهند بالید حتی همانان که به تیغ سپرده شدند

همه‌چیز چهره عوض کرده است، همه‌چیز هر بار به چهره‌ی تازه‌ای بدل خواهد شد، تفاوت‌ها از میان برداشته شده است، این ماهیت جهان تازه‌ی آدمی است، هر بار بر گوش‌ها خواهند خواند که همه‌چیز نسبی و هیچ مطلق نیست،

هر روز به گوش‌ها ندا خواهند داد که جهان در برابر ما متفاوت و کثیر است هر بار ندای پرداختن به سطح در گوش‌ها طنین‌انداز خواهد شد تا عمق را به فراموشی سپارند و هر بار چهره‌های تازه به شکل‌های گوناگون در برابر دیدگان به رقص در خواهد آمد،

هر بار هر کس که بخواهد در هیبت تازه‌ای به پیش خواهد آمد بی آنکه کسی از هویت واقع آن با خبر باشد، جهان مجاز روبرو جای تبدیل است، می‌توان به هر صورتک بدل شد، می‌توان هیچ نبود و همه‌چیز شد، همه‌چیز در برابر دیدگان است همه‌چیز برای بدل شدن در پیش رو است تا به هر آنچه می‌خواهی بدل شوی و هر آنچه می‌خواهی را به کذب واقع کنی

در این دنیای وانفسای تازه هست آن سازمان که دافع از حقوق همگان باشد، اما او هم چهره بدل می‌کند، گاه در برابر چیزی است و در باطن چیز دیگری است، هربار به شکل تازه‌ای رو نمایان خواهد شد تا حرف تازه‌ای بزند و فرای تمام این‌ها اگر روزگاری یکرنگ شد، اگر خواست تا داد مظلومان ستاند، چه در چنته خواهد داشت؟

چه قدرت در برابرش است جز قدرت قدرتمندان تا دندان مسلح که همه‌چیز را به کام خود خواهند خواست، پس هیچ راه در برابرش نیست جز ذکر مصیبت، جز دادن خبر و هشدار، گاه بازیچه خواهد شد، گاه از او استفاده خواهند کرد و گاه خود با فراغ بال از استفاده شدن شادمان خواهد شد

اما آنجا که فریادش داد مظلومان است، جماعتی را به دنباله جمع خواهد کرد تا برایشان ذکر مصیبت کند تا بیشتر آنان را به گریه وادارد و هر کدام این تشکل‌ها که در اشک گرفتن و محکوم کردن ید تولایی داشت سرآمد همگان است، همه‌چیز از آن او و برای او است

به بازی تازه‌ی آدمیان خوش آمدم، خوش آمدم و هر بار بیشتر بر این دنیای آنان نزدیک شدم، نزدیک شدم تا بیشتر دریابم، در این حال و هوای دیگر برایم هیچ مهم نیست تا کسی مرا بر این کار واگذاشته باشد یا کسی انتظار گرفتن گزارشی از دیده‌هایم کند، حال بیشتر از آن می‌خواهم تا همگان را از این دنیای تازه ساخته‌ی بشری آگاه سازم، شاید بخواهم تا آنان را به خود بخوانم به خویشتنشان امید بخشم و برایشان از روزگاران آرمانی سخن برانم

باز شنیدم آنکه آرمان دارد چگونه به سنگ و ننگ و انگ رانده خواهد شد، دنیای تازه‌ی آدمیان دنیای دور از هر چه آرمان است، جهان تصفیه‌ی اندیشیدن‌ها است، جهانی است که چهارچوبی در برابر خواهد ساخت تا بر آنچه در برابر رویت است بیندیشی و فراتر از آن را به ننگ و انگ از خویش برانی که آرمان یعنی دور شدن از واقع، یعنی رؤیا و خیال، یعنی دیوانگی و جنون

بر جهان اینان ارزش‌ها تعریف شده‌اند و باید به پاسداشت این ارزش‌ها رقابت کنی، هر که از این تعاریف ذره‌ای خویش را دور بینگارد متحجر است، دور از تجدد و در غارها است، هربار که سخن از آرمان به میان بیاید، خواهند بود بیشمارانی که به چوب تکفیر این تحجر مانده در دل‌ها را دور کنند که بخوانند این راه موهوم است آنچه واقع است همین جهان پیش رو است و حال که اینان را می‌بینم و بیشتر به دنیایشان نزدیک شده‌ام بیشتر دلم هوای آرمان و ایمان کرده است، جهانشان مدفن هر چه فعل و خواستن‌ها است، آمده تا مفعول به جای در آنچه حریم و حرمت است گام بردارند و از آن تخطی کردن چوب حماقت است انگ ندانستن و تحجر است و باید در خویش ماند و گوشه‌ی عزلت را طلبید

ارزش‌ها ساخته شده‌اند و همه باید پاسدار ارزش‌های در برابر باشند، همه باید آن را بدانند و برای پیشبرد همان تلاش کنند، اما این ارزش‌ها چیست؟

چه خواسته و نخواسته‌ای دارد؟

بیشترش وام گرفته از روزگاران پیشتر است، همان درس‌های دیروز که رنگ و لعاب تازه بر خویش دیده‌اند و ارزش بعدی همان جاندار ابزارساز است، همان دلیل بقا و بودن آدمی همان که باید بر آن اجر نهاد و آن را بزرگ و بزرگ‌تر کرد و این ارزش تا همه جای دنیای آنان رسوخ کرده و همه‌چیز را به اسارت در آورده است، آن‌قدر به اسارت خویش در آورده که علم را مجذوب خود کند، آن‌قدر به پیش رفته که علم خویش را در این وادی بیابد و برتری خود را در این راه متعالی ببیند،

علم می‌آید پیش می‌رود و همه‌ی دروازه‌های سعادت در این ارزش بشری را پیموده است، آن‌قدر پیموده که جایگاه والای عالمان جایگاه قدوست دیربازان باشد، آمده تا هر آنچه قابل مصرف است را باز آفریند، آمده تا بیافریند و خلق کند،

برایش ارزش، ساختن است و نه چه ساختن، آنجا که باید بمب ساخت می‌سازد که بیشمارانی در آرزوی داشتن آن چشم بسته‌اند، بازار مصرف می‌فهماند که باید در این وانفسا بر این اصل پا فشرد و ارزش، در برابر است،

انسان ابزارساز می‌سازد تا سعادت پیدا کند تا کامروا و رستگار شود

پس علم گریبان دریده آمده تا با تمام قوا بسازد و بیافریند چه مهم این بین که فرجام آن بمب ساخته بشری مرگ هزاری است که در این آفرینش و ساختن بقا نهفته است، شاید به دیربازی توانستند انسان تازه‌ای بیافرینند و دیگر بودن و نبودن آنان از آن خود آن‌ها است، مهم داشتن و ساختن است، هر چه طالب داشت، هر چه خواستند و هر چه می‌خواهند

پس می‌سازند و بی‌مهابا پیش می‌روند، مالکانه بر جهان فخر خواهند فروخت که یکه‌تاز جهان هستی همین نوع از حیوان پیشترها است که راز تکامل خویش را دریافته است، دانسته است که بقای او به واسطه‌ی ساختن ابزارها است، پس همه‌چیز را خواهد ساخت، آن‌قدر خواهد ساخت تا در همه‌ی امور سرآمد جهان باشد،

بمب‌ها ساخته شدند، پیش رفتند و جهان را دریدند، سوختند و آتش زدند، هر بار انفجار تازه‌ای در میان بود و به فرجام شاید آن پدید می‌آمد که با ضربتی تمام جهان هستی را به نابودی بکشاند، هر بار ساختند و هر بار به واسطه‌ی ساختنشان به ثروت و قدرت بیشتری چنگ انداختند و ارزش‌ها دوباره از میان همین داشته‌ها و نداشته‌ها ساخته و باز آفریده شد

تنها به ساخت همینان اکتفا نکردند همه‌چیز ساختند، هر روز بر ساختنش پا فشاری بیشتر کردند آن‌قدر ساختند که در مخیله‌ی نادان‌ها نبود، انگ حماقت و تکفیر تحجر در پیش بود و همه محکوم به عقب‌ماندگی که پیشرفت بر ساختن استوار بود بر بیشتر داشتن و بیشتر خواستن،

در گوشم ناله‌های بیشمار زوزه می‌کشند، صدای ناله‌های حیوان را شنیده‌ام،

در رنج، عمر به سر می‌برند و دردهایشان را کشیده‌ام، صدای ناله‌های کودکان به گوشم سنگین و دردناک است، باز می‌شنوم و باز فریادها در گوشم طنین‌انداز است، باید شنید باید درد برد که انسان آمده در این ارزش تازه والا و والاتر شود، اما می‌شنوم جماعتی را که از کمی پیشتر، ارزش‌های دیگر را به پیش خواند

از مهر گفت، از عشق گفت، فداکاری و ایثار ترسیم کرد، از هزاری گفت و هیچ نشنیدند تا به پیش برند که دلیل بقا را دانسته و خواستند تا همه‌چیز را از آن خود کنند،

قدرت، باز هم این نفرین انسانی در میان است، باز برای کسبش از همه‌چیز خواهند گذشت و همه‌چیز را به چنگ خواهند آورد و برای بقایش جهان را به آتش خواهند کشاند و این نفرین به جان آنان و در کنار آنان زاده و پرورش یافته است و هر روز از جهانشان می‌مکد و هیچ از این بودن باقی نخواهد گذاشت

در پی این هزارتوی پر درد که هربار در میان جان کثیری سر بر آورده است، باید که جماعت بیشمار را بیشتر از پیش اغوا کرد، باید آنان را آرام و مسکوت نشاند باید به آنان خوراند آن چه می‌خواهند باید این ارزش تازه را به آنان فهماند و از آنان سربازهایی بر آورد که پاسدار جهانشان باشند،

فرای اینان، این جماعت پر درد مانده در ماشین‌ها دور شده از هر چه عالم واقع در جان آن‌ها است، باید که به احساس مزین و معطوف شود، پس فرای هر چه در چنته دارند باز به دامان هنر چنگ انداخته‌اند، باز از او طالب به میان آمدن و میانداری هستند، باید آن را هم به کالا بدل کرد،

باید آن را هم فروخت و خرید، باید از آن هم ابزار ساخت و به جماعت بیشمار خوراند، باید آن را هم برای کامیابی ارزش تازه‌ی انسانی و ارزش‌های کهن ریشه دوانده به عصر حال خرج کرد و فروخت،

پس قدرتمندان و آنان که همه‌چیز را می‌دانند به پیش می‌روند و از هیچ فرو گذار نخواهند بود تا باز به واسطه‌ی داشتن این ارزش بشری هنر را به آنچه می‌خواهند بدل کنند و آنچه می‌خواهند را از او طلب کنند،

هر روز یکی از هنرها به میانه بود هر روز یکی برای بسط ایده‌ای به میانداری می‌پرداخت، باری می‌آمد تا تنها سرگرم کند تا آنان را مست و اغوا کند تا آنان را از جهان واقع در برابرشان دور کند و جماعت بیشماری که همه‌چیز جهانشان گره در این هنر تازه ساخته‌ی بشری داشت، این اغوا و مسخ‌کنندگی را می‌خواندند، می‌آمدند و چه شاد مسخ بر آن زنده بودند، می‌آمدند و برای دانستن سرشت و سرنوشت هنرمندی جامه می‌دریدند، او به صحن روزگار می‌رقصید و جماعتی به رقصش مسخ آرام سر به پایین جهان می‌گذرانند، او سردمدار می‌شد و خویش را مست دیده بود و جماعت دنباله‌روی او، به مستی او مست می‌شدند و آنچه باید را می‌کردند،

گاه هنر را به ابزاری برای تحمیق ارزش‌ها بدل کردند و هنرمند آمد تا آنچه گفته‌اند را به تهییج احساسات در برابر بفهماند، می‌گفت و چه آرام در خون و گوشت آنان می‌لغزید و به جانشان لانه می‌کرد، می‌گفت و آرام آنان را مست خویش می‌ساخت که این هنرمندان همه‌چیز هنر را دریافتند و دانستند چگونه احساس را تهییج و ذهن را تحمیق کنند،

به ابزار بودن این هنر واقف شدند و آنچه باید را از دل آن برون جستند و چه سرآمدانِ به هر چه خواستند رسیدند،

هنر هر روز به رنگ‌ها و اشکال خاص در می‌آمد و آنچه در برابرش خوانده بودند را به پیش می‌برد، این حرکت، حرکت دنباله‌داری بود که نه هماره به زور و زر و قدرت که گاه به باور و ایمان و ارزش خوانده به دل هنرمند پیش می‌رفت، او هم از دل همین جماعت هزارتوی آدمی بود و آنگاه که از این تهییج تحمیق می‌شد خویشتن به بسط آن مبادرت می‌ورزید و هر روز به شکل تازه‌ای آن را می‌خواند که بر آن ایمان داشت ایمان خوانده را می‌خواند و همه می‌دانستند،

در این نگاه و ارزش تازه‌ی جهان آدمیان هنر هم ابزار ساخته‌ی دست بشر بود و آنان که همه‌چیز را می‌دانستند، می‌دانستند که چگونه باید از آن مدد بگیرند و جهان را به آنچه می‌خواهند بدل سازند، پس آن‌قدر در این حربه پیشی گرفتند تا صاحب و مالک بر همه‌چیز جهان شوند و همه‌چیز این جهان را به مدد خویش بردند و در بسط این هنر تازه به میان آمده بر آن کوشیدند

خیابان‌ها گاه شلوغ و گاه خلوت می‌شد، گاه همه برای دیدن هنری در خانه آرام بودند و گاه در میان خیابان به شور می‌رقصیدند، گاه از ارزشی دور و گاه به ارزشی نزدیک می‌شدند، گاه چیزی را فراموش و گاه چیزی را به خاطر می‌آوردند و چه بسیار از اینان دیدم و به دیده‌ها این‌گونه سخت برآشفتم که این روزگار تازه‌ی آدمیان است.

باز در این سفر که در پیش روی من است در کنار آدمیان بودم و جهانشان را رصد کردم، آن‌قدر به آنان نزدیک شدم که دانسته‌هایم از آنان به گام تازه‌تری از جهانشان برسد، اما حقا که باید بر آنان نزدیک و نزدیک‌تر شد، باید به درون و بر جانشان لانه کرد، باید از دنیای درونشان با خبر شد، باید صدا و ندا و نجوای آنان را شنید که به چه ریسمان چنگ می‌زنند و بر چه آینده‌ای دل‌خوش کرده‌اند، باید به گام بعدی بیشتری از سطح دور و به عمق چنگ زنم،

وای که چه مصیبت جان‌گدازی گریبان این آدمیان را دریده است، چگونه به طول این سال‌های تازه بر آمده از دنیای آدمیان هر بار و به طریقتی آنان را از عمق دور و به سطح مبتلا کردند و چه دردناک که آنان هر بار از واقعیات به مجاز در آمدند و در این سرخوشی به اغوای اغواگرشان مستانه خندیدند،

اما من نباید به این مرداب گرد آیم باید از هر چه در برابر است دور و دورتر شوم باید هر چه پرده و حجاب در برابرمان است را بدرم، باید به روح و جان آنان رسوخ کنم و هر چه بر عمق آنان نوشته است را باز بخوانم که رسیدن به هر تغییر در دل همین تلاش‌ها نهفته است

حال که شب تاریک و سردی است دوست دارم به نزدیکی و در کنار یکی از همین آدمیان قرار گیرم،

دوست دارم برای چند صباحی به کنارش آرام، جهانش را مرور کنم، او دختری است نوجوان که آرام بر تخت خود لمیده است، باز سطح نورانی را به آغوش کشیده و مدام او را آرام لمس می‌کند، آرام روی ماهش را نوازش کرده است و هر از چند گاهی آرام به گوشش چیزی می‌خواند،

او هر روز مادر و پدر را می‌بیند که چگونه ساعت‌های مدید را طی می‌کنند و هر روز از او و دنیایش دورتر و دورتر شده‌اند، همه را می‌بیند و باز آرام به سطح نورانی چنگ می‌برد، گویی او طالب همه‌ی دنیا در دل همین سطح نورانی است، از دل نور او می‌خواهد که همه‌چیز را دریابد، هر چه را نمی‌داند تنها به اشارتی خواهد دانست و پاسخش در برابر دیدگانش خواهد بود، آنچه باید را به او دانسته‌اند و عمق پیشکش همان جماعت همه‌چیزدان،

می‌داند که پدر و مادرش سخت کار می‌کنند تا او هر چه می‌خواهد را در اختیار بگیرد، هر بار و در هر ثانیه طالب چیز تازه‌ای است و می‌خواهد هر روز بر شمار داشته‌هایش افزون کند، پس جماعتی می‌سازند، جماعتی می‌گویند و سر آخر با سطح نورانی در دست چیز تازه‌ای را دخترک خواهد خواست، برایش همه‌چیز جز گفته‌های آنان به جهان دور است، هیچ مهم نخواهد بود، اگر همه را یکرنگ به دنباله‌ی هم کشانده تا از انتخاب همه‌چیزدانان کسی برگزینند برایش بیهوده و بطالت است، اگر به ساختن ابزار دریدند و جان‌ها را بی سرانجام رها کردند

ارزش باز بطالت جهان امروز است، اگر صاحبان و مالکان و قدرتمندان هر روز بیشتر و بیشتر شدند و به فقر دیگران پربارتر شدند باز هم بیهوده و بطالت است که همه‌ی این‌ها و فرای آن در برابر او هیچ نخواهد بود؟

و یا او هیچ نخواهد دید؟

حال هر بار سطح نورانی برای دختر آرام از سردمداری می‌خواند که چه زیبا آواز خوانده است، چه دلبرانِ رقصیده است چه زیبا و با فروغ نشسته است و حال همه‌ی دنیای دخترک رسیدن به همان آمال و آرزو در سینه‌ی سطح نورانی است که چهره را هر بار به چشمان او با نور خویش متصاعد خواهد کرد، می‌بیند و آرام در دل هزاری آرزوی بودن او را خواهد کرد و جهان و هر چه در آن است برای ثانیه‌ای قدرت تلنگر زدن بر جان او را نخواهد داشت که ایمان پیشترها که آرمان جان‌ها همه اگر به انگ و ننگ و سنگ رانده شدند، چهره‌های تازه برساختند و همه را به دل جماعت بیشمار زنده کردند اما به کام و به جان برای خویش که آرام بخوابد و آنچه آرزو کند که آنان از پیشترها خواسته‌ و آرزو کرده‌اند.

7 1

پخش کتاب صوتی اغوا

پخش تصویری کتاب صوتی اغوا

پخش کتاب صوتی اغوا در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی اغوا در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.