Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی مرداب

بخش دوم
راهی برای دریافت، تماشا و شنیدن اثر کتاب صوتی مرداب بخش دوم، اثری از نیما شهسواری
به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم این فایل صوتی در شبکه‌های اجتماعی:

مشخصات اثر

کتاب : مرداب

عنوان : بخش دوم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 18:32

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن اثر

چنددقیقه‌ای نگذشته بود که صدای چرخاندن کلید در قفل درب مریم را به خود آورد، حالا بیژن خسته از سر کار به خانه برگشته بود.

قد متوسطی داشت، نه خیلی بلند بود و نه خیلی کوتاه موهایش ریخته بود و پیشانی خیلی بلندی برایش پدیدار کرده بود، رنگ موهای روشنش رو به سپیدی می‌رفت، ابروان پرپشت با چشمانی رنگین و چند سالی بود که سبیل‌هایی بر پشت لبانش جا خوش کرده بود، شاید از همان موقع که موهایش شروع به ریختن کرده بود؛ اما خیلی پرپشت نبود فقط روی لبانش را می‌پوشاند.

چین و چروک‌های عمیقی دور و بر چشمانش پدیدار بود مثل کویر صحرا که ترک می‌خورد، به همان ضخامت و بزرگی و ادامه این چروک‌ها به پیشانی‌اش می‌رسید و ترک‌ها بر پیشانی بلندش خودنمایی می‌کرد.

انسان بسیار آرام و مطیعی بود خیلی حرف نمی‌زد و این موضوع در چند سال اخیر زندگی جزء بارزه اخلاقی‌اش شده بود.

کیف دستی کوچکی در دست داشت وقتی وارد خانه شد بچه‌ها به سمتش دویدند بلافاصله آن‌ها را در آغوش گرفت و همان‌جا کیفش روی زمین افتاد، پس از خوش و بش و روبوسی با کودکان به سمت دستشویی رفت در همین حین نگاهش به مریم افتاد و به او سلام کوتاهی کرد که با اشارت سر بود و مریمی که زیر لب غرغر می‌زد و کیف را از وسط خانه جمع می‌کرد.

بیژن میان دستشویی آب به سر و صورتش زد و غرق در افکار روزمره‌اش شد.

تمام دنیا برایش همان چند متر مغازه شده بود که بیشتر عمرش به جز خواب را در آن می‌گذراند هر روز صبح باید در ساعتی معین از خواب بیدار می‌شد و صبحانه اندک و مختصری می‌خورد، لباس‌هایش را می‌پوشید و به سمت همان چند متر مغازه پیش می‌رفت. در میان صحبت‌هایش شاید همان چند سال پیش، آن روزها که تا این حد آرام و ساکت نبود با مریم درباره‌ی مغازه صحبت کرده بود. آنجا را مثال قبرش می‌دید و همیشه می‌گفت، اینجا همان قبر من است و هر روز فشار قبر را در آن دخمه احساس می‌کنم.

آری چندی پیش شاید اوایل ازدواجشان و همان سال‌های نخستین بیژن بیشتر از محیط کار و شرایطش برای مریم می‌گفت و خودش را خالی می‌کرد اما با گفته‌هایش مریم را غمگین و افسرده‌تر می‌کرد و شاید به واسطه‌ی همین موضوع و یا شاید به دلیل آن تکرار همیشگی و پس از آن عادت کردن به شرایط، دیگر هیچ‌وقت حرفی به میان نیاورد.

صورتش را شسته با حوله‌ای در دست، رویش را پاک کرد و نیم‌نگاهی از میان آینه به صورتش انداخت یاد روزگاران پیش‌تر افتاد، آن روزها که صورت زیبایی داشت، آن روزها که دوستداران بی‌شماری داشت. دختران سرکش بسیاری که سودای دوستی و معاشرت با او را داشتند و بیژنی که فقط مریم را می‌خواست و با او هم‌کلام می‌شد و دنیا را در ادامه زندگی با او می‌دید و حالا بازهم تلنگری به خود زد یادش آمد، هیچ از آن روزها از آن هیبت و چهره باقی نمانده است. دیگر آن بیژن گذشته نیست و دنیایش رنگ و بوی تازه‌ای گرفته، آری بوی پیری به مشام می‌رسید.

در همین افکار بود که ذهنش ناخودآگاه فریاد بلندی زد که هنوز پیر نشده و خیلی جوان است. به واقع هم مریم و هم بیژن سنی نداشتند اما از درون پیر شده بودند و حالا از برون نیز پیری نمایان بود.

بیژن همیشه معتقد بود سال‌های برای آن‌ها سه تا یکی در گذر است، او باور داشت اگر پانزده سال است که ازدواج کرده‌اند اما در واقع چهل‌وپنج سال از آن می‌گذرد و آن‌ها تا بدین حد پیر و فرتوت شده‌اند.

بالاخره از دستشویی و پس از آن از اتاق‌خواب با لباس‌های خانگی‌اش بیرون آمد، باز هم همان شلوار خانگی را پوشیده بود که چندی پیش مریم برایش دوخته بود. وقتی برای اولین بار آن را به تن کرد و از اتاق بیرون آمد بچه‌ها خندیدند و چنددقیقه‌ای زندگی روی تازه‌ای بر آن‌ها نشان داد، بیژن در دل می‌خواست تا بازهم همان احساس به بچه‌ها دست دهد و روزگارشان عوض شود اما آن‌ها بی‌تفاوت با همدیگر مشغول صحبت بودند.

بیژن از ابتدا تا این حد سرد و بی‌روح نبود، روح عصیانگری داشت خیلی شادمان و پر انرژی بود و برای شادی دیگران و تغییر در شرایطشان دست به دعا و نگاهی به تقدیر نداشت و همیشه با چنته‌ای پر آماده بود تا لب به سخن بگشاید و جماعتی را روده‌بر کند، بالأخص همسرش را که وقتی بیژن به حرف می‌افتاد با تمام وجود می‌خندید و گهگاه از خنده بسیار اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. ولی حالا زمان درازی از آن روزها گذشته بود دیگر بیژن آن مرد پر انرژی سابق نبود، بیشتر اوقات حتی حوصله خودش را هم نداشت و در پاسخ بیشتر خواسته‌ها از سوی دیگران با جمله (حوصله ندارم) از آن‌ها استقبال می‌کرد و دیر زمانی بود که لفظ خنده‌داری نگفته بود و کسی را نخندانده بود و حالا با همان پیژامه در میان حال قدم می‌زد تا شاید کسی از این شرایطش لبخندی به لب بزند اما موفق نشد.

بعد از چندی به سر میز آمد تا ناهارش را بخورد از خاطرش رفته بود دیروز همین موقع سر همین میز ناهار چه خورده بود؟

این را خوب در خاطر داشت که هر روز همین ساعت سر همین سفره ناهار می‌خورد، ناهاری که همسرش آن را پخته و ساعت‌ها برای مهیا کردنش زمان صرف کرده؛ اما دیر زمانی بود که دیگر تشکر نمی‌کرد و مثل گذشته از طعم عجیب و استثنایی‌اش حرف نمی‌زد. شاید برایش عادت شده بود امروز هم به مثابه‌ی درازای سال‌های بسیار همین غذا را بر سر همین سفره دید، شمار روزهایی که قورمه‌سبزی در بشقابش ریخته و آن را یکجا بلعیده از دستش در رفته و اصلاً آمارش را به خاطر نداشت و حالا امروز هم در میان بشقابش دوباره قورمه‌سبزی بود، با قاشق زیر و رویش کرد و سرآخر لقمه‌ای به میان دهان برد مزه‌اش را زیر دندان بر زبان چشید، مزه‌ای آشنا به نظرش آمد، به طول تمام عمرش این طعم را چشیده و می‌دانست که ابتدا و انتهای این مزه کردن چه حسی در وجودش خواهد نشاند، شاید لحظه‌ای به یاد آن روزهای نخست افتاد آن قورمه‌سبزی‌ها که مریم برایش تدارک می‌دید، او با چه ولع و حسرتی آن را تا آخر می‌خورد. خاطرش هست که آن روزها بر دستان مریم بوسه‌ای می‌زد و از این غذای خوش‌طعم تشکر می‌کرد و بارها به زبان می‌آورد که همتای آن را تا به حال نچشیده است. از خوردن این غذای ناب تا چه حد مست و از خود بیخود می‌شد اما دیگر در خاطرش نیست کی بوسه بر دستان مریم زده و از او تشکر کرده است!

چرا دیگر آن سخن‌ها بر زبانش جاری نمی‌شود چرا دیگر آن احساس را لمس نمی‌کند و نمی‌تواند با آن روبرو شود؟

آیا همه‌چیز را از خاطر برده و آیا خودش خواسته این‌گونه باشد؟

در همین افکار صدای خوردن قاشقی به بشقاب او را به خود آورد و دید غذای داخل بشقابش تمام شده، حس سیری و گرسنگی برایش رنگ باخته بود به خاطر نمی‌آورد چه زمانی گرسنه است و چه زمانی سیر و در ساعتی معین فقط می‌خورد و هرگاه بشقابش خالی می‌شد دیگر ادامه نمی‌داد.

هر روز ظهر و شب وقتی به خانه می‌آمد پس از چندی به سر میز می‌رفت تا غذا را تمام کند، همه احساسات برایش تکراری و روخوانی دوباره همان احساسات گذشته بود و هیچ رنگ و بوی تازه‌ای نداشت. طبق عادت و سنت دیربازش به سوی اتاق‌خواب رفت، روی تخت دراز کشید به سقف اتاق خیره شد، ترکی در آن هویدا بود، روزهای زیادی آن را دیده و هر بار در جستجوی راه و ادامه‌اش بود با اینکه این ترک از نقطه‌ای آغاز و به جایی خاتمه می‌یافت، اما هربار با ورودش به اتاق و دراز کشیدن بر تخت همان مسیر تکراری را دنبال می‌کرد. گهگاه در میان گچ دیوار به دنبال صورتک‌ها و اشکال تازه‌ای می‌گشت و با کمال حیرت هر بار با نگاه کردن به سقف می‌توانست چیز تازه‌ای بجوید و در میان همین کند و کاوها بود که خوابش برد، چشم بر هم گذاشت و در عالم خواب خیلی وقت‌ها همان زندگی پر تکرار را می‌دید همان مغازه و مشتری‌ها، همان اتفاقات روزمره و گهگاه همان صورتک‌های شکل گرفته روی سقف با او سخن می‌گفتند و جهان تازه‌ای به رویش هویدا می‌شد و شاید همین بود که هر وقت بر تخت دراز می‌کشید به دنبال جستن صورتک تازه‌ای بود تا در میان خوابش با او هم‌کلام شود. این بار هم در میان همان خواب صورتکی دید که با بیژن درباره‌ی زندگی و فراتر از این زندگی صحبت می‌کند و بیژنی که فقط چشم به صورت صورتک دوخته تا چیزهای تازه‌ای در میانش بجوید، هیچ‌گاه صحبت‌های آن را دنبال نمی‌کرد و از آن هیچ نمی‌دانست.

در ساعتی معین و مقرر گویی درونش کسی فریاد می‌زد که وقت برخاستن است، نه دقیقه‌ای زودتر و نه دیرتر. از جای بر می‌خواست به سرعت به سوی کمد لباس‌ها می‌رفت و رخت همیشگی‌اش را به تن می‌کرد، چند صباحی بود که همیشه یک لباس را می‌پوشید، آن‌قدر که رنگ و رخ لباس از بین برود یا در آن چاک و پارگی به وجود بیاید.

دیر زمان‌های گذشته هیچ‌گاه این‌گونه نبود، هر روز لباس تازه‌ای به تن می‌کرد و زمان زیادی را برای پوشیدن لباس تازه و آراستن خود صرف می‌کرد و حالا زمانی شده بود که دیگر حوصله این کارها را نداشت، وقتی از خواب بیدار می‌شد به سرعت خود را به کمد می‌رساند و همان لباس‌های همیشگی را به تن می‌کرد و بی‌مهابا و با سرعت از خانه خارج می‌شد.

خودش هم دلیل این همه عجله را نمی‌دانست، آخر در آن مغازه خبر تازه‌ای نبود بالأخص زمانی که او می‌رفت خیابان‌ها هنوز خلوت بود و خبری از مشتری و خرید کردن‌هایشان نبود؛ اما این عجله را همیشه داشت گویی اگر حتی دقیقه‌ای هم دیر برسد از چیز بزرگی دور مانده است.

حالا که لباس‌هایش را به تن کرده مثل همیشه با عجله بسیار درب را گشود و محکم به هم کوفت و منتظر آسانسور چند بار به ساعتش نگاه کرد و بالاخره خود را به خیابان رساند.

خیابان رنگ و بوی تازه‌ای داشت در ذهنش چند بار پارسال همین موقع را مرور کرد

آیا آن موقع خیابان‌ها ماتم بیشتری نداشت؟!

آیا علم‌های بیشتری در خیابان نبود، آیا دسته‌های بیشتری نبودند؟

و به خود نهیب زد که نه همیشه و در همه سال‌ها تا همین حد خیابان دردناک است و غمی عمیق دارد.

غصه‌ای بزرگ به قلبش آمد به طوری که دیگر نمی‌توانست به راحتی نفس بکشد راه گلویش تنگ شده و به سختی بالا و پایین می‌شد، به اطرافش نگاه کرد عده زیادی که در خیابان راه می‌رفتند و ناله می‌کردند یکی در پیشاپیششان ایستاده بود و مرثیه می‌خواند، به صدایش گوش داد ناگه اشکی از چشمانش سرازیر شد، گریه‌اش گرفته بود نمی‌دانست چه می‌گویند اما دلش شکسته و پریشان بود. دسته‌های طولانی را می‌دید که به پیش می‌روند و به سر و رویشان می‌زنند و صدای آن‌ها را می‌شنید و با ناله‌هایشان گریه‌اش می‌گرفت،

به طول چند ثانیه منقلب شده و پس از چندی خود را جمع و جور کرد و اشک از صورت پاک کرد تا همیشه قوی به نظر برسد اما درونش بلوایی به پا بود و هر لحظه منتظر جرقه‌ای بود تا دریای بغضش بترکد و آتش‌فشانی از اشک به بار بیاورد.

به مغازه نزدیک شد طبق معمول با دور و اطرافیان همیشگی سلام و علیک کرد، برای چند ثانیه فکرش به زندگی یکی از آن‌ها افتاد و برقی چند دقیقه‌ای به دلش وارد شد و از بدبختی او کمی احساس خوشبختی کرد؛ اما این احساس حتی چند دقیقه هم بیشتر به طول نینجامید و دوباره یاد زندگی خود افتاد، به محض رسیدن به داخل مغازه پشت میز نشست و چون می‌دانست تا ساعتی دیگر هیچ اتفاقی در مغازه نخواهد افتاد به سرعت جعبه جادویی را روشن کرد.

هر روز همین مواقع وقتی به مغازه می‌رسید به جعبه جادویی پناه می‌برد و بیشتر وقتش را با آن سپری می‌کرد بعضی وقت‌ها غرق در آن می‌شد و فکرش به دنیای دیگری چنگ می‌زد ولی حتی ثانیه‌ای هم به آن فکر نمی‌کرد اما گاهی اوقات غرق در جعبه جادویی می‌شد و تمام حواسش را به آن می‌داد بیشتر از هر چیز دوست داشت اخبار و حوادث روز جهان و دنیای پیرامونش را بداند، برایش خیلی مورد وثوق بود اینکه زمانی از زندگی را برای دانستن اخبار جهان بگذارد یا شاید با شنیدنش ذره‌ای احساس التیام می‌کرد. بارها از دیگران شنیده بود این‌ها اخباری کذب و دروغین است حتی بعضی با سند و مدرک به او اثبات می‌کردند که فلان خبری که دیروز شنیده‌ای دروغ است اما او با سماجتی بی‌پایان دوست داشت باز هم به آن‌ها گوش دهد و مطلع‌تر از گذشته در میان جمع از اخبار و حوادث حرف بزند، شاید نه فقط برای دانستن شاید برای پر کردن زمانش، هر چه که بود عصرها وقتی به مغازه می‌رسید بلافاصله جعبه جادویی را روشن می‌کرد گهگاه هم می‌شد که به دیگر برنامه‌ها علاقه نشان دهد و آن‌ها را هم نگاه کند.

 همیشه برایش مسئله‌ای روشن بود که جعبه جادویی یک حرف را می‌زند و همان حرف را به گونه‌های مختلفی به زبان می‌آورد، اما هیچ‌گاه باطن آن حرف‌ها تغییر نمی‌کند.

شاید یک‌بار به شکل اخبار و باری به شکل داستان؛ اما صحبت‌هایشان یکی بود و گهگاه شیوه بیانش را تغییر می‌دادند.

حالا دیگر زمان شلوغی خیابان بود از درب مغازه انسان‌های گوناگونی داخل می‌شدند، به چهره‌هایشان نگاه می‌کند دنبال حرف تازه‌ای است. همیشه همان تبلیغات تکراری از او و واکنش‌های همیشگی از طرف مشتریان و بسط دادن معامله‌ای پر سود تا ذره‌ای منفعت نصیب خود و خانواده کند و با دستی پر راهی خانه شود.

به چهره تک‌تک مشتریان نگاه می‌کند نگاه آنان را تعقیب و به صحبت‌هایشان گوش می‌دهد، به فراخور صحبت‌های آن‌ها تبلیغات تازه‌ای را از سر می‌گیرد شاید در روز خودش صدها بار آن حرف‌ها و جمله‌های تکراری را می‌شنید و سر و تهش را حفظ بود، اما برای مشتری‌های تازه‌اش چه قدر این صحبت‌ها جدید می‌آمد.

با خرید و متقاعد کردن آنان برای ثانیه‌ای احساس خوش‌آیندی می‌کرد اما بلافاصله آن حس با حس زندگی یکسانش تغییر می‌کرد و دوباره به همان‌جایی که تعلق داشت برمی‌گشت، این سیل دوار کماکان ادامه داشت تا زمان موعود فرا رسد وقتی به ساعتش نگاه می‌کرد و می‌فهمید زمان رهایی از آن قفس رسیده بازهم چند دقیقه‌ای احساس شادی در وجودش طنین‌انداز می‌شد.

در میان شهر وقتی به سمت خانه راهدار بود به آپارتمان‌های سر به فلک کشیده شهر و تمام انسان‌های درونش فکر می‌کرد چند باری از خود می‌پرسید آیا اینان هم مثال من زندگی کرده‌اند؟

و با خاموش شدن یکی از چراغ‌‌های خانه آدمیان فکرهایش هم به یک‌باره خاموش می‌شد و چندی بعد خود را در برابر خانه می‌دید و با چرخاندن کلید در قفل دوباره زندگی از نو به تکرار گذشته ادامه می‌یافت.

7 1

پخش صوتی

پخش تصویری

پخش از اسپاتیفای

پخش از یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.