در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : مرداب
عنوان : بخش هفتم قسمت پایانی
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 28:10
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
جعبه جادویی که دچار تکرار همان حرفهای همیشگی شده بود از صبح تا شام همان داستانها را به گونههای مختلفی برای انسانها روایت میکرد و این برنامه هر روزهاش بود، هر وقت کسی کنترل آن را به دست میگرفت و روشنش میکرد میدانست چه پخش خواهد کرد و گویی تمام برنامههایش را از پیش از بر است.
توقع شنیدن هیچ صحبت تازهای نداشت. سخنرانیها صحبتهای مجریان و همه میهمانها از پیش در ذهنش تداعی بود میدانست چه میخواهند بگویند.
همان دشمن همیشگی،
سالیان درازی بود که این جعبه جادویی در برابر انسانها ترسیم دشمن تازه و زندهای را کرده که از هر چیز در زندگی آنان به آنها نزدیکتر بود و انسانها بارها و بارها نام آن را شنیده بودند.
هر وقت و هر اتفاق بد و زشتی در جایجای این سرزمین میافتاد در ضمیر ناخودآگاه انسانها ظن نخستین به دشمن میرفت، حتی کسی از وجودیت این دشمن فرضی اطلاعی نداشت و نمیدانست دقیقاً کیست و یا در کجای کره خاکی سکنی گزیده است، اما همه و همه بر این باور ایمان پیدا کرده بودند که این موجود ناشناس و مرموز وجودیات دارد و در حال خرابکاری است و هر اتفاق بدی که کمی دورتر و شاید در آیندهای نزدیک و دور اتفاق بیفتد از شر این نابکار است.
باز هم در میان جعبه جادویی بحث داغی پیرامون دشمن بود، کارهای پر حسد و کینهاش، این همه خرابکاری و نابسامانیهایی که مردم کشور با آن دست و پنجه نرم میکردند و چقدر مجری عاقلانه در برابر میهمان برنامه سر تکان میداد و میدانست جمله بعدی آن مهمان فاضل و اندیشمند دربارهی کدامیک از رذایل دشمن است.
هر چه قدر کانالها را بالا و پایین میکردی باز هم با نشر همین قصهها روبرو میشدی و میفهمیدی که دشمنی تا دندان مسلح و مرموز که کسی وجودش را ندیده و لمس نکرده در همین نزدیکی زندگی میکند و در کمین است و تمام عمرش را در پی آزار رساندن و بر هم زدن نظم عمومی و زندگی پر آسایش مردم به سر میبرد.
از آن سو دولت و قدرت حکومت صادق و درستکاری که همه هم و غمشان را گذاشته تا کشوری با آسایش و آرامش پدید آورند و از هیچ فروگذار نبودهاند و اسباب آسایش را هر چند که وجود خارجی ندارد اما خواسته که به وجود آورند و همین خواستنها بس است برای امتی که سراپا در حال شنیدن این اخبار از میان جعبه جادویی بودند و به این داستانها در ابعاد و اشکال گوناگون گوش فرا میدادند، هرچند از گوشه و کنار از دیگر رسانهها میشنیدند که فلان مسئول اینقدر اختلاس کرده و فرزند فلان مسئول در بهترین جایگاه و با بهترین شرایط در حال زندگی کردن است یا فلان مقدار از ثروت ملی به یکباره از خزانه دولت نا پدید شده و چه و چههای بسیار دیگر
اما باز هم جعبه جادویی از همان دشمن فرضی حرف میزد و تمام این نابسامانیها همهشان نه آنهایی که پیشتر در بوق و کرنا شده و تعداد بیشتری از مردمان آن را شنیدهاند که همه و همه اتفاقات را به گردن دشمن میانداخت و از فراست و هوشمندی دولتمردان برای مردم چهها که نمیگفت و مردمانی که شب و روزشان شنیدن همین اخبار به اشکال گوناگون و در لباسهای مختلف بود.
یکبار در پی سریالی دنبالهدار با حرفهایی مرموز اما آشنا و یکبار از میان سخنرانی قرای یکی از علمای دین و یکبار در میان اخبار نیمروزی و آن همه سماجت و درایت گوینده که تا چه حد بر این گفتهها ایمان دارد و خودش حتی چند باری دشمن را دیده و با آن گلاویز شده و در پی برگرداندن آن میلیون دلار مفقودی از بیتالمال گریبان دریده و فریادها زده، اما او که میدانست تمام اینها از شر همان دشمن است و حالا با تمام اطمینان و ایمان پشت این تریبون ملی همان جعبه جادویی به رسوایی دشمن دامن میزند و حق مظلومان را از آن نادیده دور و نابکار میستاند و جماعت پشت شیشه جعبه جادویی گهگاه از این همه شجاعت و درایت او فریاد و هلهله میکشند و بر روح و روان پاک او درود میفرستند
و خلاصه این گفتگوهای تکراری و این قصه هر روزه جعبه جادویی بود و میلیونها چشمی که هر روز حتی اگر نقص آن اخبار را شنیده باز هم پشت آن شیشه جادویی مینشستند و میدانستند تمام آن دیگر رسانهها از آن دشمن و در خدمت دشمن نادیده بوده و با اتکا به این مظهر صداقت ساعتها به آن صفحه رنگین خیره میشدند تا باز هم همان داستانهای تکراری را از نو آغاز و به فرجام برسانند و دیگر این داستانهای تکراری نیاز به برقی تازه داشت و جرقهای نو میخواست تا از شر اینهمه روزمرگی آنان را نجات دهد و چه چیز از این والاتر و ملموستر برای مردمان بیشماری که به درازای خیل سال منتظر دیدن و مجازات دشمن فرضی بودند.
حالا خود خوش هم که نه، حداقل تعلیمدیدهای، فرزند، نواده یا هر چیزی که ربطی به آن دشمن مرموز داشته باشد، شاید این خوراک تازه خوبی میشد برای جماعت همیشه به تکرار نشسته و میتوانست این تکرار بیسر و ته را ذرهای التیام دهد.
این خوراک تازه، حرف و سوژه اصلی تمام برنامههای جعبه جادویی بود، از صبح تا شام چهره نصفه و نیمه، حرفهای بریده و تکهتکه شده آن دشمن فرضی را به خورد مردم میدادند.
به راستی او که بود؟
تصویری از او در میان جعبه جادویی نشان مردم میدادند و هر بار به او لقبی میگفتند، یکبار مرتد و از دین خارج شده بار دیگر ملعون و ملحد
و واژگان بیشمار عربی که بیشمارانی از معنا و مفهومش اطلاعی نداشتند و بعضیاوقات جعبه جادویی او را همان دشمن چندین ساله و وعده داده شده میخواند.
بعضی وقتها او را اجیر شده تعلیم دیده و اینگونه از یاران دشمن دیرینه خطاب میکردند، هر چه که بود او ربطی با دشمن بزرگ امت داشت و همین بس بود تا جماعت به تکرار نشسته حالا اخبار تازهای از میان جعبه جادویی ببینند و همه و همه برای یکبار هم که شده این خبر جنجالی پیرامون دشمن ظهور کرده را دنبال کنند.
تمام زشتیها و بدیهایی که میتوانست در جهان هستی وجود داشته باشد منتسب به او بود، او را کذاب و دروغگو و به فکر دنیا و در پی به قدرت رسیدن ترسیم میکردند.
نوشتهها و باورهایش را ساعتها مورد نقد و بررسی قرار میدادند و از سر تا پای حرفها و نوشتههایش برهانها و راهکارهایش ایراد میگرفتند و اینها را عامل اصلی ضربه به امتی غیور میدانستند و هر چه در توان داشتند از دزدی و اختلاس و مال مردم خوری، دست در بیتالمال بردن و ربودن آن ثروت هنگفت و نا پدید شده از خزانه ملت را به نامش میبستند.
همه زشتیها با او عجین شده بود، از کودکیاش میگفتند از دردهایی که کشیده و باعث این حد عقدهها در وجودش شده است.
زندگی شخصیاش را مورد کنکاش قرار میدادند بالا و پایین و زیر و رویش میکردند و به هر کرده و نکردهاش سرک میکشیدند و سوژه تازهای میجستند تا میز گردی فراهم ببینند، از دکتران و جامعهشناسان و رفتارشناسان و دینداران را دور یک میز مینشاندند و دلایل اینسان پلیدی او را برای مردم فهیم راز میگشودند و این رمز و رموز را در ملأعام به دیده ظهور میرساندند.
نه فقط گذشتهاش آیندهاش از همه چیزش سخن میگفتند
یکبار مجلسی میگرفتند و دلایل و برهان بر دیوانگی و جنونش میآوردند و بار دیگر سند و مدرکهایی رو میکردند تا نشان دهند که چگونه از عوامل دشمن به ثروتی هنگفت رسیده و بینیاز شده و اینگونه خود را مزدور آنان ساخته تا حرفهای آنها را به کرسی بنشاند و در ذهن مردم ریشه بدواند
یکبار به دور میزی جمع میشدند شخص صالحی به میان میآمد و از حشر و نشرهایش با او سخن میگفت از اسرار پشت پرده مانده او میگفت، چگونه در لباس دوست به او نزدیک شده و فهمیده که چه افکار شومی در سر دارد و حتی گاهی پا را فراتر میگذاشتند و از خرابکاریهایی که به دست سربازان گمنام شناسایی شده تا جلوی فاجعهای بزرگ بمبگذاری و آتش زدنها و شورشهای همان دشمن و هزاران دشمن دیگر را بگیرند.
حرفها و دلایلی رو میکردند و در تمام صحبتها عکس نیمهای از صورت دشمن را برای عوام نشان میدادند. در میان چهره او چیزی با دیگر آدمیان تفاوت نبود اما سیمای اهریمن به او میدادند و از کارهای زشتی که کرده حرف میزدند و همه اینها برنامه همه روزه جعبه جادویی شده بود با این خوراک تازه برای عوامالناس سرگرمی تازهای ساخته بودند تا ببینند و بدانند که عامل تمام نگونبختیها کیست
در برابرشان آن چهره نیمه و حرفهای تکه و پارهاش را ردیف میکردند و سرآخر بزرگ مرد دینی با عبا و عمامهای سیاه به سر نشست و حکم را برای عموم قرائت کرد.
که خداوند شر این مزدور را از سر امت همیشه در صحنه کم خواهد کرد و او را به طناب دار خواهیم سپرد همان وعدهای که خداوند بزرگ برای او در نظر داشته و این جماعت پشت شیشه باید در میدان اصلی شهر تاریک و سرد حاضر شوند و شاهد این مرگ دشمن خرابکار باشند و ببینند چه به روز دشمن و آن دشمنی خواهد آمد، از آن درس بگیرند و بدانند این دولت عالیه با چه حکمت و درایتی شر هر زشتی را از جامعه پاک میکند و با چه فراستی آسایش و امنیت را برای مردمان شهر به سر منزل مقصود خواهد رساند.
این خبر حسنختامی بود بر این خوراک تازه که تاریخ اعدام او را برای عموم مردم مشخص و اعلام کرد.
همه مردم این روزها حتی یکبار هم که شده به جعبه جادویی رجوع کردند و با آن اخبار پر حرارت و آتشین روبرو شدند و از این قافله بیژن، مریم، حسین، وحید، احمد و بهرام هم دور نبودند.
آنها هم در خلوت و در جمع این خبر را از جعبه جادویی دیدند و شنیدند.
لحظهای که مریم در حال تدارک ناهار بود و طبق معمول جعبه جادویی را روشن گذاشته تا با صدایش به کارهای روزانه بپردازد، با شنیدن کلمه دشمن بود که به خود آمد، این کلام را همیشه از جعبه جادویی شنیده بود اما با این جمله که دشمن در چنگال عدالت افتاده، حواسش را جمع جعبه جادویی کرد.
از کار روزانه دست کشید و در برابر جعبه جادویی نشست با دیدن آن عکس نصفه و نیمه چیزی به خاطرش نیامد اما وقتی این اخبار به درازا کشید و چندی بعد از آثار این دجال نام بردند او ناخودآگاه از جایش برخاست و خودش را به اتاق رسانید و در میان قفسه کتابها با ولع کتابها را زیر و رو میکرد و چندی بعد توانست آن کتاب را بجوید
بالاخره موفق شد، در میان صحبتهای جعبه جادویی نام این اثر را هم شنیده و پس از شنیدن نام همین کتاب بود که بیمهابا خود را به اتاق رسانیده و میخواست مطمئن شود.
مریم زمانی که این کتاب را خوانده بود خیلی احساس خوبی داشت یادش میآمد که چند بار در میان خواندنش گریه کرده و شاد شده است و احساساتی که در وجودش دمیده شده بود و دوست داشت کاری کند،
تمام وجودش به یکباره به امید بدل میشد، دوست داشت دوباره خودش را احیا کند، طریقت تازهای بجوید و برای پیشبرد آن هدف در ذهنش به آب و آتش بزند ولی زندگی روزمره و تکراری او را غرق در خود کرد و دوباره به همان دالان همیشگی کشانید و حال که با همان کتاب در برابر جعبه جادویی نشسته بود و حرفهای مجریان و میهمانان را یک به یک گوش میکرد و تمام آن صحبتها را با خواندههایش در کتاب جمع و تفریق میکرد، به نتیجهای درست نمیرسید و شاید این تلاش زیاد بود که او را از درست کردن ناهار دور انداخت و چندی بعد با بیژنی که خسته از سر کار به خانه آمده بود روبرو کرد.
بیژن مثل سابق بعد از بوسیدن بچهها به میان دستشویی رفت، او هم امروز میان همان مغازه به جعبه جادویی نگاه کرده بود و تصویر دشمن را به وضوح دیده بود، آن سیما را در ذهنش چند باری دوره کرده و حالا بعد از شستن صورت به واسطهی همان دلمشغولی به اتاقش رفت و در اتاقخواب با آشفتگی کتابها روبرو شد، به دنبال همان نوشته میگشت و بعد کمی جستن و پیدا نکردن فکرش مشغول مریم شد،
از اتاق بیرون آمد و رو به مریم گفت:
تو کتاب …
هنوز جملهاش به پایان نرسیده بود که مریم کتاب را به دستش داد و به بیژن گفت:
تو هم این کتاب را خوانده بودی؟
و بیژنی که آرام سر تکان داد
مریم گفت:
به نظرت این حرفها چیست که درباره نویسندهاش میزنند آیا به اینها باور داری؟
و بیژن سری به نشانه ندانستن تکان داد و آرام بر روی صندلی میان آشپزخانه دور میز ناهارخوری نشست کمی بعد مریم در برابرش نشست و بعد از کمی سکوت گفت:
امروز از پختن غذا غافل شدم و بیژنی که به سرعت در میان حرفش پرید و اذعان کرد:
نیازی نیست، میتوانیم چهارنفری بیرون برویم و غذایی بخوریم، هوس غذای بیرون کردهام
با گفتن این جمله برقی در نگاه مریم نشست و به سرعت برای حاضر شدن و حاضر کردن بچهها شتافت.
کمی بعد دست در دست هم از در خانه خارج شدند در حالی که کتاب از روی میز به زمین افتاد و جعبه جادویی خاموش چیزی برای گفتن نداشت.
این خبر پر شور در همه جای شهر پیچیده بود و مسجد هم از این غافله عقب نمانده و بحث و جدال پیرامون این شخص مرتد در میان مسجدیان داغتر از همه جا بود و حالا حسین بود که فریاد میزد و وامصیبتا میگفت،
دین خدا از بین رفته و هتک حرمت بر شریعت خدا زدهاند و با تمام توان و غیرت فریاد میزد،
که این جزای کمی برای این دشمن نابکار است، این پاسخ این همه تندخوییها و زشتخوییهای او نیست
در این میان یکی از جمع آنها گفت:
آیا تا به حال چیزی از نوشتههای او را خواندهای؟
و حسین به سرعت گفت:
نیازی به خواندن و مسموم کردن ذهن ندارد و این صحبتها همه و همهاش هتک حرمت نام خداوندی است و کفر و شرک جزایش مرگ است اما نباید این مرتد را به این سادگی کشت و در حالی که فریاد میزد کمی آنسوتر در میان جعبه جادویی مسجد مردی با عمامهای سیاه به سر فریاد میکشید و این حکم و اجرایی شدنش را خواستار بود و جماعتی که پای منبر او اللهاکبر سر میدادند و بخشش خدا را فریاد میزدند.
وحید،
او که اصلاً زمان شنیدن و دیدن جعبه جادویی را نداشت آنقدر زمان و اوقاتش مشغول بود که حتی اندک زمانی پیدا نمیکرد تا به جعبه جادویی اختصاص دهد اما تمام این صحبتها را درباره دشمن مرتد از زبان دوستانش شنیده بود و برای آنها بازی تازهای به میان آمده، تا برخی خود را طرفدار دو آتیشه این باورها بدانند و بعضی در برابرش جبههای عظیم بنا کنند و آن را با زخم زبانها به توبره ببندد و راه را در برابرش سد کنند،
این تفریح جدید آنها در مهمانیهای شبانه و گردهماییهای روزانه بود.
وقتی به میان کافهای میرفتند قهوهای سفارش میدادند و در برابر هم سیگار دود میکردند آنگاه بود که یکی از جمعشان چهره محقتری به خود میگرفت و حرفهایی را برای جماعت زمزمه میکرد و یکی از جمع روبرو در حالی که جرعهای از قهوه را در دست گرفته و مینوشید در برابر او جملاتی که چندی پیش در جعبه جادویی شنیده را با مهارت خاصی از الف تا ی حفظ کرده و در بین جماعت به سنجیدگی و با ظرافتی بیشتر ادا میکرد و جماعت را به تحسین آشکار فرا میخواند.
ذرهای از گفت و شنود نگذشته بود که صحبتشان به شبنشینی امشب میرسید و آرام سخن به سوی دیگری میرفت و جعبه جادویی کافه کماکان از زشتیها و بدیها حرف میزد و ذرهای خاموش نمینشست.
این جعبه جادویی در میان خانه احمد هم به صدا در آمد و شرح ماوقع داد اما احمد حتی ثانیهای هم به این رویداد فکر نکرد و فقط وقتی زنش از او پرسید:
این شخص کیست؟
با نگاهی تحکمآمیز و صدایی قاطع گفت:
یک خدانشناس است که به همین زودی به جزای عملش خواهد رسید و بعد از آن به زنش قول داد تا حتماً در روز معین به همان مکان مشخص بروند و لحظه جان کندن او را از نزدیک ببینند.
در میان زندان هم بلوایی بود، جعبه جادویی از صبح تا شب همین اخبار را برای زندانیان پخش میکرد و جماعتی که تشنه به خون دجال در جستجوی جای زندانی شدن او بودند و بهرامی که آرام به این اخبار گوش میداد و چند باری در ذهنش متن خبر را دوره میکرد و از خود میپرسید،
آیا او هم امروز همانند من در چنین دخمهای اسیر است؟
بعد با یکی از همبندیهای خود صحبت کرد که جرمش چیست؟
و او گفت:
کتابهایی نوشته که بوی شرک و کفر میدهد
و بهرامی که گفت:
یعنی فقط نوشته؟ آیا بعد از نوشتن کار دیگری هم کرده است؟
و با پرخاش همبندیاش روبرو شد که همین نوشتن است که موجبات کارهای آتی را فراهم خواهد آورد و چه چیز بالاتر از این نوشتارهای کفر آلود میتواند باعث نفاق و زشتی در جامعه شود.
با شنیدن این حرفها از زبان همبندی شوکه شد، فکرش را هم نمیکرد یکی از همبندیهایش بتواند تا این حد شیوا و رسا جرم این دجال را تشریح کند.
در میان همین تحسینها بود که حرفهای یکی از میهمانهای جعبه جادویی او را به خود آورد و دید چه زبردستانِ همبندیاش این جملات را از بر شده و در جای درست از آنها سنجیده استفاده میکند، در همین افکار بود که سنگی در گوشه اتاق حواسش را به خود پرت کرد و پس از چندی کند و کاو خود را به آن رساند.
آن را در دست گرفت همان قطعه سنگ گمشدهاش بود چقدر غمگین و ناراحت بود از زمانی که آن را گم کرده و حالا گویی به تمام خواستههایش از دنیا رسیده با ولعی آن را پاک میکرد و سرآخر آن را به میان تابش نور مهتابی گرفت و به درونش آرام نگاه کرد و در میان سنگ نگاهش دوباره به جعبه جادویی افتاد که با صراحت حکم مجازات مرتد را برای عموم مردم قرائت میکرد و ساعت و مکان این واقعه را بارها و بارها اعلام میکرد تا جماعت بیشماری به استقبال مرگ او بروند و این جماعت در قدرت را در راه پایمردی خداوند کمک و یاری برسانند تا دیگر چنین موجوداتی رذل و پر از زشتی پای بر جهان نگذارند.
ظهر گرمی بود جماعتی کثیر بیرون آمده تشنه لب در میان این بیابان برهوت بیآب و علف پیاده راه میروند راهشان نامعلوم است کسی از مقصد آن باخبر نیست، اما این دسته سیاهپوش که جمعی از آنان لباسهای سبز و شالهای بلند سبز رنگی به سر دارند و در حال پیشرفت هستند و کسی آنسوتر نجوای عزا و ماتم سر میدهد و روضه میخواند و جماعت های های گریه میکنند و دستههایی که با زنجیر بر اندامشان میزنند و از پشت بدنشان خون جاری میشود
خونی از قطرههای خونشان بر زمین صورتکهایی را هویدا میسازد و فریاد میزنند و جماعتی که قداره در دست هم به سر خود و به گردن جانداران بیرمقی ضربت میزنند، خون از سر و گردنهای بریده به زمین میرسد و جویباری از خون بپا میکند آنگاه روضهخوان روضه میخواند و جمعیتی به گریه افتاده و کماکان بر سر و صورتشان میکوبند بر این کرده استمرار و اصرار میورزند.
هیچ به بیرون نمیشنوند و حرفی هم برای گفتن ندارند که کسی پیشاپیش آنان حرفها را زده و هرچه فرمان دهد اجابت است در دور این حلقه جماعتی از زنان و مردان و کودکان در حال نظاره کردناند نمیدانند این چه اتفاقی و فرجام و فرودی است فقط میبینند اگر بخواهند ذرهای از میان این صحرای داغ دور شوند جماعت بیشماری گردشان را گرفته تا نگذارد حتی ثانیهای از این میدان نبرد دوری بگزینند و یارای هیچ فریاد و صحبتی برایشان نیست که صدا در میان امواج بیکران صداهای عوامالناس گم و حقیر است.
تنها صدای یکی به گوش میرسد که گاهی با شور جماعت را به سینه زدن و زنجیر و قمهزنی فرا میخواند و این جماعت سرتاپا گوش شده یارای هیچ جز اطاعت دستورات او را ندارند.
در میان این شور و عزاداری در این ظهر گرم و طاقتفرسا نوری از دوردست به جماعت میتابد و آنها که حتی برای بار اول آن را ندیده حتی لمسش هم نکرده و بر کار خود مشغولاند
نور بازهم میتابد خود را نزدیک و نزدیکتر میکند و فریادهای مداح و روضهخوان کافی است تا این جماعت را مدهوش خود کند هر چه تلاش میکند نور تا آنها را به سوی خود بکشاند ذرهای هم در این نزدیک کردن موفق نیست با نزدیک شدنش جماعت مثال گذشته بازهم به کار خود مشغول حتی ثانیهای هم به این نور که در حال پراکندن شور در میان آنهاست فکر نمیکنند، هرچند تمام تقصیر بر گرده این جماعت نیست آخر نور توانش در همین حد است بیشتر نمیتواند صدایی کند
صدا ندارد او فقط نور است و با تابشش باید که آنها را به خود بخواند، اما این نور و تلالو آن در میان آنها کافی نیست تا آنان را به خود بیاورد و آنها بازهم با همان حرارت سابق مشغول دست و پا زدن در میان افکار و کردههای خود هستند که ناگاه صدایی این جماعت را به خود میآورد،
آیا پاداش این بر سر کوفتنها، گِلریختنها و فرق سر شکافتنها رسیده است؟
صدایی این جماعت بیشمار را نهیب میزند و آنان را فرا میخواند و آنها که با سرعت از میان هم میگذرند، آن حصارها را میشکنند و خود را به میعادگاهی میرسانند که کمی پیش نجوایش را شنیده آمده تا پاداش این حرارت را بگیرند.
پاداش این از خودگذشتگیها این در رکاب بودنها و این جهاد کردنها صورتکهایی است که به شکل نور دیگر فریاد نمیزنند، کاری نمیکنند، خاموشاند اما بازهم نور دارند و میتابند
آنها به میان چوبکهایی از دار گام میگذارند و فرمانی که صادر میشود و در انتها صورتکهایی به شکل نور بر دار آویخته میشوند و میگردند اما حتی لحظهای هم از نورشان کاسته نمیشود و جماعتی که سرمست، شادمان از این فرجام آنهاست
جماعت پر نور است، نور در میان آنها رنگ باخته و کسی از آنها صدای او را نمیشنود آخر صدایش را بریدهاند، او که صدایی برای سخن گفتن ندارد اما به آرامی نجوا میکند صدایش آنقدر کم است که کسی از جمع میلیونی این جماعت از آن چیزی نمیشنود اما کودکی آن را شنیده و در جست و جوی آن صداست و به خود میآید میبیند جماعت بیشماری در پی آن صدا آمده که همهشان کودک و هم سن و سالان خودش هستند آن نور بر این جماعت کوچک و کودک میتابد تمام دنیایشان را پر از نور و حقیقت میکند و آنها را به بیداری و برخاستن فرا میخواند و حال این جماعت است که به سوی عزاداران به پیش و در پیش روی آنهاست
شاید در میان این رفتنها و آمدنها، شاید به میان این فریادها و تکرار کردنها ذره شدند و خونشان به زمین ریخت جوخههای مرگ شدند و جان پیشکش کردند، سرهای بریدهشان به میان نیزهها رفت و زینت شهرها شد، جانهای بیشماری که در راه گفتار و بر کرسی نشاندن این نورها از میان رفت
اما حتی ثانیهای فرو ننشستند و باز هم دیگری را پر نور از نورشان به جان و جان بودن بخشیدند تا روزی دور شاید هم نزدیک شاید به طول سالیانی دراز آن سنگ جادویی نه در میان زندان که در میان دستانی پر از آرزو بر جهانی راستین و میان آدمان حقیقی جای بگیرد.
جایی که قانونش فقط یک فریاد داشت، جایی که دنیا فقط در برابر یک چیز تعظیم میکرد و آن آزادی بود.
قانونی که فقط به یک اصل استوار بود و آن آزار نرساندن به دیگران و آن نورهای کمسو و کم رنگ که روزی حتی شنیده نمیشدند همه، آن سنگ شدند و آن سنگ جهانی بود که آزادی را معنا بخشید و این آرمان والا در جهان و میان همه جهانیان بود.
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.