![کتاب صوتی مرداب - بخش چهارم - اثر نیما شهسواری 16 کتاب صوتی مرداب - اثر نیما شهسواری](https://idealistic-world.com/wp-content/plugins/wp-fastest-cache-premium/pro/images/blank.gif)
در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : مرداب
عنوان : بخش چهارم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 17:12
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
در همین شهر سرد و بیروح کمی دورتر از آپارتمان بیژن و مریم آنسوتر از مسجد سبز بزرگ بازهم خانههایی وجود داشت که این بار مجللتر و با شکوهتر خودنمایی میکرد.
این خانهها از آن بخش شهر که از قشر متوسط و بیشتر آدمیانی که شهر را تشکیل میدادند تفاوت داشت،
اینجا شمال شهر بود نقطهی بالایی شهر، جایی فراتر از زندگی بیشتر انسانها
اینجا فقط قشر خاص و اندکی از آدمیان زندگی میکردند همانهایی که دارای منصب، قدرت و ثروت کلان بودند. آنها پادشاهان زمین محسوب میشدند هر چه را که اراده میکردند میتوانستند در اختیار داشته باشند و همهچیز جهان در اختیارشان بود.
آری، آنان مالکان قدرت بودند
چقدر فضای زیبایی برای زندگی آنان وجود داشت آنها بالاتر از دیگران در شهر زندگی میکردند، هرکس هوس رفتن به دیار آنها را داشت باید از سربالایی بزرگی رد میشد و آنها بودند که از بالاتر به مردمان مینگریستند.
همانند زندگی عادیشان آنجا که باز هم آنان سواره و جماعت بیشماری پیاده، آنها سوار بر مرکب قدرت از بالا به فرو دستان نگاه میکردند و بر آنان فخر میفروختند.
چه آب و هوای خوبی داشت آن نقطه از شهر، هوایی پاک و تمیزتر از باقی این شهر سوخته
اگر هوا گرم بود آنجا هوایی مطبوعتر داشت. هوایی تازه و گوارا که عمق وجودشان را پر میکرد و آنان مالک همه زیباییهای دنیا بودند، خانههایشان خیلی زیبا و متفاوتتر از باقی انسانها بود. خیابانهایی تمیز و زیبا با درختانی بزرگ و تنومند، کوچههایی پهن و طویل در سکوت و آرامشی وصفنشدنی و همه و همه اسباب این بالادستان جامعه را مهیا میکرد تا بهتر و زیباتر در آسایشی بیشتر از سایر انسانها زندگی کنند.
شاید آنها فرشتگان و مقربان بر زمین بودند.
در همین نقطه از شهر در میان خانه ملاکان و بزرگان خانهای وجود داشت بزرگ و سرسبز شاید مثل پارکهایی بود که مردم برای گذراندن زمان و تفریح کردن گهگاه در روزهای تعطیل به آن پناه میبردند آری این پارک سرسبز و زیبا منزلگاه همینان بود. هوایی مطبوع، فضایی سبز و خرم با استخری زیبا که آب زلال و تمیزی آن را پر کرده بود و در کنارش سایهبانها و تختهایی وجود داشت تا بر آن منزل کنند و استراحت و آسایش را به جان بخرند، ایوانی بزرگ با ستونهایی عریض و زیبا و چند پلکان که به دربی سلطنتی و شیشهای رهسپار میشد.
در بین آن مردی میانسال نه او پیر و سالخورده بود اما شاید لذات بیدریغش از زندگی رنگ و بوی پیری از چهرهاش ربوده و حالا آرام بر روی صندلی نشسته و پیپی در دست با طمأنینه به آن پوک میزد شاید در ذهن قرار فردایش را مرور میکرد، قراری که اندوخته و سودی بیکران را به ثروتش میافزود و دیگر نمیدانست این ثروت را چه کند.
در همین بین وحید از راه رسید از همان درب سلطنتی بیرون آمد لباسهای تازهای به تن داشت آخر اصلاً عادت نداشت تا یک لباس را دوبار بپوشد و باب بود هرگاه که لباسی به تن میکند اتیکت آن را بکند و پس از استفاده یکباره آن به سیل لباسهای انبوهش اضافه کند تا شاید یکبار دیگر به آن لباس لطفی کند و آن را دوباره به تن زند.
وحید ساعتهای زیادی را برای آراستن موها و صورتش خرج کرده و حالا آراسته و پیراسته با لباسهای تازه در پی بیرون رفتن بود، در راه با پدرش سلام سردی کرد و او هم در میان کشیدن پیپ سری برایش تکان داد و حالا وحید با سرعت به سوی اتومبیل آخرین مدلش که چندی از خریدش نگذشته بود روان شد.
وقتی سویچ را درون قفل اتومبیل چرخاند و صدای روشن شدن آن را شنید یکباره به خود نهیب زد که چقدر از این ماشین خوشش میآید، در همین بین صدای موسیقی با هیجانی به گوشش رسید که زیاد با روحیات امروزش سازگار نبود و به سرعت آن را با موزیکی ملایم عوض کرد،
از آینه نگاهی به درب منزل کرد که با اشارتی از او در حال باز شدن بود، در همین بین نگاهش به چشمان خود افتاد و دوباره خویشتن را در آن دید از مدل چشمانش خوشش میآمد با دقت به آنها نگاه کرد و آرامآرام اتومبیل را به سمت دروازههای بیرون راه برد.
حالا دیگر از خانه بیرون آمد و در ذهنش برنامه امروز را مرور کرد خاطرش نبود امروز باید به دیدار کدامیک از متعدد دوستانش برود.
بیشتر این دوستان را دختران جوانی تشکیل میدادند که زمان بودن با آنها لذت بسیار میجست و حال در ذهن چهرهها، اندام و نامهایشان را مرور میکرد. در همین بین صدای گوشی تلفنش او را از این افکار بیرون آورد (طلا) نام او برایش تداعیگر چهره و اندامش بود، شاید امروز خیلی حوصله گذراندن وقت با او را نداشت بنابراین تلفنش را پاسخ نداد و چندی بعد از میان دفترچه تلفن پر از نام گوشی همراهش شماره یکی از همان دخترهای بیشمار را گرفت و با سرعت به سمت قرار راهدار شد.
وقتی دختر وارد ماشینش شد شوری به جانش افتاد کمتر این احساسات را تجربه میکرد زیرا شمار تکرار این کارها بسیار زیاد بود و هر روز دختری و همان حادثه پرتکرار او نسبت به شور و هیجانها واکسینه کرده بود و تپشهای قلبش را بیشتر نمیکرد اما شاید فکر به آخرین دیدارشان، تصویر آن صحنهها و بر تخت خوابیدن او را تا این حد سر کیف آورده بود و همین شد تا نزدیکتر شود و بوسهای از دخترک طلب کند و دختری که بیپروا خود را به او تسلیم کرد.
این داستان تکراری ادامه مییافت تا چندی بعد خود را میان تختخواب اتاقش در یکی از برجهای بلند پدر دید،
این همان اتاق خوابی است که حداقل روزی دو بار به آنجا میرود و شمار دخترانی که بر روی آن خوابیده و کمی بعد برخاستهاند از دستش رفته و حالا وحید سیگارش را با ولع زیاد پوک میزند، روی میز یک لیوان پر از شراب گذاشته و در حین پوک زدن به سیگار جرعهای از آن هم مینوشد آرام به تن دخترک زیر ملحفه سفید دست میکشد.
قوس و گودی کمر او را با دستانش دنبال میکند و لحظهای بعد در خاطرش به یاد یکی دیگر از آنان میافتد که در همین اتاق و در میان همین همخوابگیها چهها به او گفت و از او چهها شنید.
هنوز صدای گریههایش در گوشش طنینانداز بود هنوز نالههایش را به خاطر میآورد و حالا این نالهها با صدای نالهای که کمی دورتر در خیابان در سیل جماعت آدمیان بود همنوا شد و او که دیگر یارای فکر و ادامه و پر و بال دادن به این افکار را نداشت سیگار را خاموش کرد جرعه آخر لیوان را سر کشید و با تندی رو به دخترک گفت:
برخیز، باید برویم
پنجره را بست لباسهایش را پوشید و به سرعت از خانه خارج شد. این واحد از برج را پدر برای وقتگذرانیها و خلوت پسرک به او بخشیده بود، وحید از دنیا این خانه و آن ماشین تمام محبتهای پدر را به گرو داشت
بیآنکه به دختر اعتنایی ورزد سوار بر اتومبیل با سرعت از آنجا دور شد و به سمت خانه یکی از دوستانش به راه افتاد.
به صورت انسانها نگاه میکرد با دیدن آنها هر بار در دل چیزی میگفت، فلانی را لایق زندگی نمیدانست و دیگری را زائد و بیخود میپنداشت و آن یکی هم مزاحم بود. در وجود بیشترشان از زن تا مرد چهره همان دخترک را میدید، همان فریادها و نالهها حالا نزدیک به هیئتی رسیده، پنجره اتومبیلش پایین بود صدای ضجهها و نالههای آنان را به وضوح میشنید، آنها که فریاد میزدند، بر سر و روی میکوفتند و ناله میکردند و وحیدی که نه صدای فریاد آنان که صدای فریاد بیشمار دخترانی که او آنها را به همان اتاقک و روی همان تخت برده بود را میشنید و چه تعداد زیادی از آنها که فریاد برآوردند و دست و پا زدند، از او دوری جستند گریه کردند و اشکهای آنها با اشک این جماعت درهم شد و او قدرت تفکیک این دو را از هم نداشت.
بازهم به درون خویش بازگشت و با خود سخن گفت: آیا تعداد آن دخترها یکی نبود؟ در همین بین چهره آنان را در میان همان جماعت دید و بیآنکه بخواهد به این افکار دامن زند صدای موسیقی را زیاد کرد و پنجره را بالا داد و به سرعت از میان آن جماعت نالان گریخت و دور شد تا چندی بعد خود را میان آن خانه دوست و آن میعادگاه عیش و نوش ببیند، بیشتر زمانش را در میان این خانه و تعداد بیشتری از همین خانهها میگذراند، این برنامه همه روزهاش بود هر روز در این خانه یا خانهای شبیه به این کمی از فکرهایش میکاست دیگر آن صورتکها به سراغش نمیآمدند البته صبحها با این احساس همراه نبود هرچند او صبح زیادی در زندگی ندیده بود صبحش همان ظهر بود و وقتی بعد از چند ساعت دور زدن به خانه و اتاق میرفت و با دختری همبستر میشد آن صورتکها به سویش حملهور میشدند و او را به خود میخواندند.
و او فریاد میزد گهگاه به دور از چشم دیگران و تنهایی اشک میریخت، جرعهجرعه شراب سر میکشید و سیگار را یکی پس از دیگری به پایان میرساند و سر آخر خود را به این منزل میرساند و آنجا بود که با جماعت بیشماری شبیه به خودش آشنا میشد، باز با آنها معاشرت میکرد، حرف زیادی برای گفتن نداشتند و بیشتر وقتشان را نه با حرف که با حرکات موزون میگذراندند و او که حال و حوصلهی این کارها را نداشت به گوشهای میخزید، آرام مینشست و از دوایی که دوستانش برایش تجویز کرده بودند استعمال میکرد.
گرد خوبی بود آن را با تمام توان بالا میکشید وقتی گرد را میان دماغ احساس میکرد با تمام قدرت آن را به اندرون مغزش میفرستاد جوری که راه دماغ تا مغز را به سرعتی باورنکردنی طی کند دیگر حالی نداشت اما باز همان قدرت اندک باقیماندهاش را جذب میکرد و دوباره با تمام توان باقی گرد را بالا میکشید و چندی بعد با سرگیجه مختصری روی مبل میافتاد و دنیا دور سرش میچرخید صداها را نامفهوم میشنید اما موسیقی را با همه زیر و بمهایش درک میکرد.
تمام جانش داغ بود و حالا صورتکها باز هم به استقبالش میآمدند اما این بار نه ناله میکردند و نه حرفی میزدند و نه گریهای در کار بود که با اندامی سپید و زیبا با برآمدگیهای موزون بدنشان در برابرش رقص و خودنمایی میکردند.
وحید جذب آنان بود حرکات فریبندهشان را تعقیب میکرد و باز هم به دلش همان تپش را لمس کرده و دوباره میخواست همآغوششان شود، حالا برخاسته با این سیل صورتکها میرقصید تکان میداد، بالا و پایین میپرید و تمام وجودش لمس و در اختیار گرفتنِ آنان را فریاد میزد و باز جرعهای بر جرعهی گذشته، گردی بر گرد قدیم و مغزی که به گرما و حرارتی بیشتر از پیش رسیده است.
حالا جوش آورده و آب بر صورتش میریزند و او که بیمهابا برمیخیزد و از دنیا برخاسته، هیچ از این دنیای پر تکرار را به خاطر ندارد نه آن صدای عزاداریها به گوشش میرسد و نه حتی یکبار صدایی از جعبه جادویی شنیده است.
تمام وجودش حرارتی است که هیچکس آن را لمس نکرده کمی بیپرواتر از گذشته شده و دیگر هیچ هراسی به دل ندارد.
خود را نزدیک اولین دختر میرساند از پشت به او نزدیک میشود گرمای تنش را لمس میکند قلبش باز هم به شدت میزند و دخترکی که همانند سایر صورتکها دلبری میکند و اندام برآمدهاش را تکان میدهد و وحید از این لغزشها مست شده و او را به سوی تختی برده و کمی بعد از خواب برمیخیزد و هیچ به خاطر نمیآورد.
در میان این خانه تعداد بیشماری از دوستانش را میبیند خیلی به هوش و سرحال نیست تا بتواند تکتک آنها را بشناسد، تنها در جستجوی سویچ ماشین و گوشی همراهش است که با کمی ذکاوت هر دو را مییابد و به سرعت سوار اتومبیل آخرین مدلش شده از آنجا دور میشود.
آنقدر فکرش متمرکز نشده که چیزی به خاطر بیاورد و در پی جستن طریقتی تازه باشد تنها با تمام وجود احساسات همیشگی انسانی را لمس میکند و حالا تمام جانش یکصدا فریاد تشنگی سر میدهد در اتومبیل چیزی نیست تا او را سیراب کند هوا گرگ و میش است این معدود باری است که او این موقع صبح را میبیند.
کمی جلوتر سوپرمارکتی دیده و تمام جانش فریاد میزند که باید در برابر آن بایستد، ایستاد و آب بزرگی خرید و جرعهجرعه آن را سرکشید، حالا از آن احساس گذشته دوری جسته و باید خود را به آپارتمانش برساند آنجا آرامتر است میتواند بهتر و آسودهتر در آرامش وقت بگذراند اما این عادت دیرینه نه تکراری و همیشگی دست از گریبانش بر نمیدارد و در دفترچه در پی جستن نامی است که ناگهان در برابر اتومبیل زنی را میبیند.
او کیست که در برابرش ایستاده و حتی گامی پس و پیش بر نمیدارد و وحید که در طلب او آرام به کلام میآید و شاید این سرآغاز تکرارهای اوست.
حالا چندی نگذشته که بازهم همان لانه و همان اتاق و همان رختخواب و باز هم تکرار همان قصه گذشته
وحید میان حمام نشسته چرک از بدن میساید با تمام وجود کیسه بر تنش میکشد اما هر چه تلاش میکند پاکیزه نمیشود و فقط زخم بر زخمهای دیرینش جای میگذارد، هر وقت به حمام میرود و لیف و صابون و کیسه را میبیند دوست دارد پاک شود و به سودای این پاکیزگی ساعتها میان بخار آب، به تن و جانش کیسه میکشد و در طلب قطرهای چرک ساعتها میسوزد، اما دریغ از ذرهای کثافت و این بازی تکراری را با ردههایی از زخم بر جان باز هم ادامه میدهد و راه به جایی ندارد.
خاطرش نیست چند ساعت پیش آن گرد لعنتی را مصرف کرده اما هر وقت دیرزمانی از آن مکش به مغز میگذرد و آن احساس خوشآیند از بین میرود احساسی وجودش را فرا میگیرد.
با حولهای که به تنش پیچیده از حمام بیرون آمده و جان خود را به همان رختخواب و همان استراحتگاه میرساند، دختری در میان ملحفه خود را پوشانده و در خواب است، سیگاری روشن میکند به یکباره سیگار از دستش میافتد و فریاد بلندی میزند به طوری که دخترک با ترس برمیخیزد و از اتاق خارج میشود.
وحید بارها و بارها همان تصویر را دوره میکند که دخترک از پشت بر تخت خوابیده و پشت سرش صورتکی پیدا کرده است، همان نالهها، مرثیهها را سر میدهد و حالا وحیدی که بازهم در آرزوی خوابی است که آرام، آرام گیرد.
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.