Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

دانلود رایگان داستان کوتاه محشر اثر نیما شهسواری

داستان کوتاه محشر در دو نسخه متنی و صوتی - همینجا بخوانید یا نسخه صوتی را گوش کنید

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم داستان کوتاه صوتی محشر در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات داستان کوتاه محشر

از مجموعه داستان‌‌های کوتاه کتاب دَوَران
33:16
مدت‌زمان:
  • نویسنده: نیما شهسواری
  • فرمت‌های ارائه شده: 🎧کتاب صوتی، متن داستان کوتاه
  • پلتفرم‌های انتشار: وب‌سایت جهان آرمانی، یوتیوب، اسپاتیفای و...
  • نحوه دسترسی: پخش آنلاین – دانلود رایگان
  • موسیقی متن: نامشخص
  • راوی: نیما شهسواری

متن داستان کوتاه محشر

دسترس به متن کامل و مطالعه آنلاین داستان کوتاه محشر

روی پله‌های درب یکی از خانه‌های نزدیک به محل کارم نشسته بودم که عزیزانم آمدند، دوستان همیشگی‌ام، یاران وفادار تمام عمرم، آمدند تا باز ذره‌ای مرا میهمان مهر و دوستی کنند، آمدند تا دوباره به مکتبشان درس زیستن بیاموزم و روزگار را با آنان طی کنم، نشسته بودم که آنان نزدیک و نزدیک‌تر شدند، آرام دست به رویشان کشیدم و آرام شدم، به آرامششان جهانم دور از همه‌ی تلاطم‌ها شد و توانستم نفس راحتی بکشم

تمام زشتی‌های بیشمار دنیا، تمام ناملایمات و تمام تلخ‌کامی‌ها با لحظه‌ای بودن به کنار آنان فراموش می‌شد و از شوق آنان به زندگی سر ذوق می‌آمدم و به زندگی امیدوارتر می‌شدم، در میان همین عشق‌بازی‌ها بود که ناگاه درب خانه باز شد و پیرزنی از خانه بیرون آمد، من به روی پله‌ی درب ورودی او نشسته بودم و طبق عادت می‌دانستم که حتماً مرا مورد خطابه قرار خواهد داد، اما با کمال تعجب او از کنار من گذشت و چیزی برای گفتن نداشت،

در دیار دورتر ما خبری از این آرامش و در خود ماندن نبود، در آن دیار نفرین شده همه به تو هجوم می‌آوردند، همه به هر جان در برابر می‌تاختند و آماده‌ی دریدن بودند، آنان پرورانده شده بودند تا یکدیگر را تکه و پاره کنند، اگر در کنار یکی از جانان جهان می‌آرامیدی کنایه‌ها آغاز می‌شد:

او بیمار است، آنان کثیف و نجس هستند،

می‌دانی می‌توانی چه به بار آوری

طفلک دیوانه است، یارانش حیوانات و انجاس جهان هستند

کار به اینجا خاتمه نداشت، این ارزش بیمار جهان آنان بود، آری به آنان تعلیم داده شده بود تا خویشتن را اشرف بر جهان بدانند، از دیگر جانان خود را با ارزش‌تر بپندارند و این‌گونه بود که تحقیر دیگران آغاز می‌شد، به هر کس می‌تاختند تا بزرگی خود را ثابت کنند، هر جان در برابر را می‌دریدند تا به دیگران ثابت کنند که یگانه جان با بهای دنیا هستند و بر اریکه‌ای که بر آن تکیه زده‌اند می‌بالند و مستحق داشتن این خلافت از بزرگی در حقارت‌اند

دنیای آنان آغاز می‌شد با نجس شمردن همه‌ی جانان جهان، با بزرگ انگاشته شدن خویشتن و هزاری القاب به خویشتن دادن و حقارت دیگران، از هر کوی و برزن این نجواهای بیمار به گوش می‌رسید، مادر به فرزندش می‌خواند و لحظه‌ای او را به مهر نمی‌آموخت، هیچ‌گاه به کلاس‌های درس و تعلیم اجباری کودکان حتی باری از جان جهان سخنی به میان نیامد و هر بار دل و روده‌های جانان جهان را دریدند و درس سبعیت به آنان آموختند، هر بار به گوششان خواندند که شما والاترین ارزش‌ها به جهانید و دیگر جان‌ها برای بردگی به شما به جهان آمده‌اند و این‌گونه بود که بیشتر وحشی و دریده شدند، بارها به جان همه‌ی جانان جهان افتادند، گاه تن درختان را زخم‌دار کردند تا نام منحوس در وحش خود را به جان آن بدرند، گاه لانه‌ی حیوان و خانه‌ی جانی را خراب کردند تا بخندند و گاه به سوزاندن جان دیگری زمان گذراندند و تفریح کردند و باز در خون زیستند و بارور شدند

چه دنیای دیوانه‌واری است، وای که دیوانه‌ام کردند، هر بار در خون دیگری غسل و طهارت کردند، هر بار به جمع‌هایشان از خون خوش‌طعم و جان حیوان دریده‌ای نقل کردند بر سر کوچک‌تر بودن و طفل بودن خون دریده به مجادله پرداختند و این‌گونه بود که برای دریدن از یکدیگر سبقه گرفتند، جوجه‌ها را دریدند، بره‌ها را سلاخی کردند و گوساله‌ها را به دندان کشیدند، جعبه‌ی جادو، آنان که نام فرهنگ‌داران به خود داشتند، آنان که باز به ملأعام باید که می‌آموختند و آنان که سکان پیشبردن این طایفه را داشتند بر سبعیت زین‌ شده در برابر نشستند و درس وحشی بودن به همگان آموختند، انجاس خواندند و به کشتن و دریدن ترغیب کردند و این‌گونه بود که بودن در کنار جانان جهان در کنار آنان که هیچ جز دیوانگی نیاموخته بودند غیرممکن بود

جانی به سویم آمد و او را از خود راندم، آخر در این دیوانه مزار با این گله‌ی بیمار مگر می‌توان دست به سوی تو برد، اگر تو عادت کردی و با خود پنداشتی که این دوپایان بیمار آرام و مسکوت‌اند، اگر به نزدیک آنان رفتی و مهر بر آنان ارزانی داشتی چه کس می‌داند که چه پاسخ به تو خواهند گفت

اگر آتشت زدند، اگر با سنگ به جانت هجوم آوردند، اگر به رویت مشت و لگد زدند، من باید پاسخ به چشمان تو را دهم، من باید بایستم و بخوانم که تو را این‌گونه با آدمیان آشتی داده‌ام، من دست کریه آنان را به دنیای تو باز کردم

وای آن دیار، دیار دیوانگی بود و من به بهشت حیوانات خیابانی نقل مکان کرده بودم تا ذره‌ای آرامش را به جهان آنان بجویم، من رفته بودم تا نبینم چگونه به آنان هجوم می‌برند، چگونه جان‌ها را می‌درند و چگونه به جان همه می‌افتند تا خون بمکند، می‌دانم، می‌دانم آنان به دیوانگی غوطه‌ورند، می‌دانم آنان هم دست کمی از دیار دورترم ندارند، هر بار که به خیابان می‌روم، هر بار که بوی گوشت و خون حیوانات به سیخ کشیده در برابرم می‌آید و از آن استشمام می‌کنم و چهره‌ی سبوع انسان‌ها را در حال دریدن می‌بینم، به جان افتادن با هم را برای دریدن بخش جوان‌تر خون حیوانات را می‌بینم، می‌بینم که به دنبال بچه‌های حیوانات می‌روند، می‌درند و به خون می‌خورند دیوانه‌تر می‌شوم

آیا جنین تازه متولد را می‌درید، آیا مادران باردار را خواهید درید تا گوشت طفل در شکمش را به دندان بکشید؟

وای همه را می‌بینم و حال در این دیوانه دیدن‌ها در این پله و این درب خانه‌ها در این مسکوت ماندن و نراندن‌ها به یاد خاطره‌ی دور افتادم، به یاد آنجای که در دیار نفرین شده کودکی به دنبال یکی از جانان انجاس پنداشته می‌دوید، او کودک به سن و سال خویشتنم بود، می‌دوید و با چوب به تعقیب او بر آمده بود، می‌خواند باید نجس را از شهر دور کرد، می‌دوید و با چوب او را تعقیب می‌کرد و من همه را به چشم می‌دیدم، می‌دیدم که چگونه برای دریدن او دندان تیز کرده، دندانی که سوهانش را هزاری به آموختن‌ها به جعبه‌ی جادوها به هنرمندان بیمار به ادیان بیزار، به باورهای لعن بردار و به بیمارهای بی‌قرار کشیده‌اند، او از آنان آموخته و حال با چوبی به دست به تعقیب جانی آمده تا او را از آموخته‌هایش بی‌نصیب مگذارد و من باید که بروم، باید که بایستم، باید که در برابر او باشم، باید که نگذارم تا جان او را بدرند،

چوب را به آسمان بلند کرد و دیوانه‌وار به رویش کوفت، باید به جان من می‌خورد، باید چوب بر تن من می‌شکست، باید مرا خونین به زمین می‌انداخت و کوفت، کوفت به زمین انداخت، کوفت به خون زمین را رنگین کرد و مستانه دوید که انجاس را از میان برده است، من نجس بودم و او طاهرانِ به هر که در برابرش بود کوفت

کمی دورتر از او بیشمار دیوانگی که طاهر القابشان بود، آنان که طاهران زمانه بودند رفتند تا باز انجاس را از میان ببرند، این بار انجاس کوچک‌تر لیکن بیشماران بود، به لانه‌های در خاک به بیرون آمدند تا ذره‌ای روزی بجویند و خویشتن را سیر کنند و بیشمارانی از دیوانگان بر آن بودند تا لانه‌های آنان را بجویند و به آتش بکشند، رفتند تعقیب کردند و ناگاه آتش گشودند و سوختن را دیدند و فریادکنان خواندند

ما صاحبان جهانیم و باز دیوانگی تکرار شد و هر بار این مشق را همگان تکرار کردند

اما حال که من در بهشت حیوانات خیابانی بودم، در شهری که مردمش به آنان کمک می‌کردند، غذا می‌آوردند، ظرف‌های آبشان را پر می‌کردند، برایشان خانه می‌ساختند و اگر کسی آنان را به آغوش می‌کشید او را به دیده‌ی سفاهت نمی‌نگریستند و از آن می‌گذشتند به مدارا و سازش

اولین خاطره‌ام در دیار تازه لانه کرده با این جماعت از آدمیان در نگاه به جانان جهان، جرعه‌ای شیر به کام چند کودک از گربه‌های زیبا بود، خوردند و به آنان نگریستم تا پیرمردی از کنارم گذشت و آرام این‌گونه خواند:

خدا قبول کند،

پیرمرد این را گفت و با لبخندی از کنارم گذشت و آنجا بود که دیوانه‌وار از خود پرسیدم او کدام خدا را خوانده است، روی صحبتش با کدامین خدایان است، نه مگر آنکه خدای او و آن دیوانگان در دیار از یک نام و آوازه‌اند، نه مگر پیام‌آورشان همتا و کلامش یکتا است، چگونه او انجاس خواند و آنان نجس بودن را فهمیدند و او حال این بودن با آنان را اجر خداوندی برای من خوانده است

بگذار او از خدا بخواند، بگذار همه از خدا بخوانند لیک به جانمان احترام کنند و آنان را نیازارند،

اما این را بدان که این تناقض به باورهای آنان روزی گریبانت را خواهد درید

روزی تو را از پای در خواهد آورد و این نایستادنت برابر باورهای ننگین آنان، تو را از میان خواهد برد

آسوده باش و آرام بگیر آنان آزاری نمی‌رسانند هر چند که این‌گونه با خود بخوانند و ریشه‌های افکارشان به ظلم مانده باشد، اما آنان تعریف تازه‌ای از این ظلمت کرده که در آن آزار دیگران را نپسندیده خواهند دید

در این دوران ماندن به میان آنان بسیار دیدم، دیدم آنانی که به حیوانات مدد رساندند، دیدم که آنان با دست‌های پر از غذا به جانشان رسیدند، آنان را به آغوش کشیدند، از آنان مهر آموختند و این مهر را با دیگران قسمت کردند، دیدم برایشان خانه‌ها ساختند، آبشان را تأمین کردند و در خانه‌ها با هم یک خاندان شدند، اما در کنارش بدی هم بود، دیدم که به اشتباه به جای مهر بر آنان جفا روا کرده‌اند، دیدم که با دور کردن کودکی از مادرش برای مهر دادن به او در کنار خویش مادر را دیوانه کردند، دیدم ندانسته به آنان آزار رساندند و دیدم که بیماران در میان آنان زنده‌اند، اگر تو خانه برایشان بسازی آمده فریاد می‌زنند، آن را از حیاط خانه‌ی ما از حریم ما بیرون بینداز

دیدم که در میانشان بسیاری بودند که آنان را راندند و در این تصاحب و دزدی در این مال خود کردن‌ها حتی قانع به داشتن جعبه‌ای کوچک برای آنان در حیاتشان نشدند، دیوانگی بود لیک با آن دیار دیوانگان بی مقایسه و دور از خیال بود، با خود می‌خواندی می‌توان هر روز آنان را بیدارتر کرد، می‌توان دنیای آنان را به پیش برد، می‌توان دریدن را از آنان گرفت و می‌توان آزار نرساندن را به میان آنان ارزش کرد، آخر آنان به مکتب حیوانات مهر را آموخته‌اند پس می‌توان با آنان در میان گذاشت و از آنان پاسخ گرفت، دیار دور را هم می‌توان بیدار کرد، باید که بیدار کرد و بیدار خواهم کرد، اما شاید اینان زودتر آموختند و زودتر به میان آمدند

اما طوفان به جهان آمد، جهان را غرق کرد و سیل به راه افتاد، تمام ابرهای باران‌زا در برابر این دیار و همه‌ی جهان باریدن کردند، آمدند تا همه چیز را زیر و رو کنند، آمدند تا به آزمون همه را درگیر خویش کنند، این بار دوباره دنیا چهره‌ی تازه‌ای از خود نشان داد

خبرها پخش شد و به میان آمد، همه می‌خواندند و گوش به گوش به همه می‌رسید

انسان‌ها در گوشه‌ای دور در این جهان، جان حیوانی را دریدند و از خون و تنش خوردند، حیوانی که طعمه‌ی دریدن‌ها نبود، حیوانی که بیشتر آدمیان او را برای خوردن پاره پاره نمی‌کردند، اما این طمع خونخوارگی، این دیوانگی در دریدن و این سبعیت در وجودشان آنان را بر آن داشت تا او را هم بدرند، به سیخ بکشند و پاره پاره کنند، او را دریدند و به دریدنش بیماری جهان را فرا گرفت

مرض آمد و همه را به خود فرا خواند، آمد و هزاری را به کام مرگ فرستاد، آمد و هر که از صغیر و کبیر را به مرگ و بیماری میهمان کرد، بیماری آمده بود تا آنان هر بار از هم دورتر شوند، نزدیک نیایند، دست به پیش نبرند و بوسه به بوسه پاسخ نگویند، بیماری آمده بود تا آنان به تنهایی و عزلت خانه کنند، آمده بود تا باز هر چه از درد آدمیان است را به رخسارشان بکشد، آمده بود تا بگوید پایان زندگی همه‌تان مرگ است، آمده بود تا بگوید هیچ قدرتی ندارید و به سرعت خواهید مرد، توان ایستادگی و دفاع را نخواهید داشت و به قدرت خود ننازید، آمده بود تا همه را به خلأ و پوچی میهمان کند، آمده بود تا دنیا را به تنهایی بکشاند، آمده بود تا فقر را به میان آورد و فقرا را قربانی کند، آمده بود تا باز مالکان خویشتن را از دیگران دور کنند و این‌گونه هزاری رنج را به جهان آورد

آنچه بیماری آورده بود به کناری که باری جعبه‌های جادو، سطح‌های نورانی، اعلانات و هرچه در میان بود فریاد تازه‌ای سر دادند تا چهره‌ی تازه برون شود تا انسان باز سیمای بگشایند و خویشتن را به جهان تصویر کنند

در فلان جای دنیا حیوانی به این بیماری مهلک دچار شده است، حیوانات می‌توانند انسان‌ها را درگیر این بیماری کنند

اخبار در همه جای دنیا این‌گونه مخابره شد و باز من دیوانه‌وار نشستم و به سر و صورت خود کوفتم، در برابر آینه به خود نگریستم و گفتم،

اینان کیست‌اند من کیستم و این دنیا چیست، آخر مگر ممکن است، این بیماری آدمیان در دل آدمیان است، به جهان هزاران نفر از آن به درد آمده و به یکدیگر داده تا جهان را پر کردند و حال چند سگ از آن گرفته و انسان می‌خواند که حیوان این بیماری را به ما می‌تواند منتقل کند

آخر دیوانگان، خرد فروختگان به اسارت، مجنونان جهان، آنان از شما گرفته‌اند و حال آنان محکوم به ناقل بودن بیماری شده‌اند، وای که این جهان دنیا دیوانگان است، جایی برای زیستن در خود ندارد و باید که دیوانه بود و خویشتن را به دیوانگی زد تا زنده ماند

این خبر هر بار از هر سوی تکرار شد و هر بار بر آن افزوده شد، یکی گفت حیوانات عامل بیماری هستند، یکی خواند از آنان بیمار خواهید شد، یکی دردهای دیگری خواند و جهان پر شد از این دیوانگی آدمیان و من باز در برابر آینه‌ای آن دیدم که توان دیدنش نبود

باز سیمای بیشمار از حیوانات دیدم که دیوانگان جهان بر آمده تا آنان را به خاک و خون بکشانند اما آینه به کناری بود که این بار به جایی که در آن دفن کار بودم باید به تصویر در برابر آنچه از واقعیت بود می‌دیدم و دیدم

گربه‌ای به درب ورودی آن کارگاه گام نهاد و یکی از آن بیشمار آدمیان به سویش هجوم برد و او را از این حریم دور کرد، آدم‌ها یک به یک از کنار آنان گذشتند و آنان را از خود راندند، غذایی ندادند، دیگر برایشان آنان مهم نبودند و هر بار به دیدنشان آنان را از خود می‌راندند،

صدای فریاد بر سر آنان بر سرم می‌پیچید، دیوانه می‌شدم، هر بار می‌شنیدم که آنان را می‌رانند و بر این دیوانگی از خویش پا می‌فشردند، اما کار به راندن و دور ماندن از دنیایش خاتمه نیافت و به بهشت حیوانات خیابانی دیدم که چگونه آنگاه که یکی از آن جانان پاک جهان به میان آمد برای راندن کسی به او لگد زد، او را کوفت تا در برابرش نباشد

او را دیدم، سوختم، آتش گرفتم، خواستم با لگد به صورتش بکوبم، خواستم پاسخ ضعیف‌کشی‌اش را بدهم، خواستم بگویم اگر او را به لگد راندی کسی تو را به لگد خواهد راند، خواستم فریاد بزنم، به سر و روی خود بکوبم، فرار کنم دور شوم و دیگر هیچ نبینم، اما باز بودند باز دیوانگان بودند و باز می‌تاختند

همه چیز در آنجا تمام نشد و ادامه داشت، چگونه به جان او لگد کوفتند؟

چگونه او را از خود راندند، او آمده بود تا مرا ببیند، او آمده بود تا به میهمانی من آید، او آمده بود تا به من بخواند که در انتظار تو هستم و کسی او را به لگدی دور کرد باز من مسکوت و در خود ماندم، ای کاش جامه‌هایم را دریده بودم، ای کاش به سر و رویم کوفته بودم، ای کاش به همان‌جای خود را کشته بودم و دیگر هیچ نمی‌دیدم، اما باز دیدم باز دیدم که چگونه آدمیان دیوانه‌تر شدند، چگونه برای دریدن به پیش آمدند

باری به حیات یکی از خانه‌ها که لانه‌‌ای برای آن جانان جهان ساخته بودم، پیرزنی به پیش آمد تا دیوانگی خود را به من بنماید، او آمده بود تا بخواند که صاحب کیست که مالک را چه کسی خوانده‌اند، او آمده تا تلاوت کند آیات دیوانگی را، او آمده بود تا بگوید ما اشرفان و با ارزشان جهان هستیم، فریاد زنان گفت چه کس این لانه را اینجا نهاده است

چه کسی به خود جرأت داده تا این حیوانات کثیف را جای دهد، آن هم در حریم خانه‌ی من،

به او نگاه کردم و دیدم که دیوانه‌وار رفت تا خانه‌ی آنان را به دست بدرد و به دور بریزد، رفت و آن لانه را از جای بلند کرد و من دیوانه شدم، به سویش رفتم او را خواندم:

چه می‌کنی؟ این خانه‌ی آنان است، آیا توان خراب شدن خانه‌ات را داری

آیا برای فرزندانت بعد از خراب شدن خانه جایی داری؟

در این باران‌ها در این سرما و در این درد می‌دانی به سر آنان چه خواهد آمد

فریاد زد:

همه‌شان بمیرند، آنان را با من قیاس نکن، آنان را در برابر من مگذار که آنان بی‌ارزش و انجاس جهانند

این را گفت و دیگر هیچ نفهمیدم، این را گفت و دنیای بر سرم وارانه گشت، این را گفت و من دیوانه‌وار به دور جهان چرخیدم، رفتم تا خودم را آتش زنم، رفتم و همه چیز را به خاطر آوردم، آن کودکان دیوانه که به جان حیوانات چوب‌ها کوفتند، آن دیوانگان که خانه‌ی مورچه‌ها را آتش زدند، آنان که به جان مارمولکی تیر کوفتند، شکار کردند، قربانی گرفتند، به خون و گوشت حیوانات را دریدند و خوردند از جنازه‌ها، وای همه چیز را می‌دیدم

می‌دیدم که لگد می‌کوبند، می‌دیدم که به جان آنان حمله می‌بردند، می‌دیدم پیرزنانی را که خانه‌های آنان را خراب می‌کردند، می‌دیدم آنان را بی‌خانمان می‌گذاشتند و می‌دیدم همه را می‌دیدم، می‌دیدم که حیوانات خانگی را به خیابان رها می‌کردند و آنان را که هیچ برای بقا نیاموخته‌اند به کام مرگ می‌فرستادند، می‌دیدم در خیابان به دنبال حیوانات به چوب دستی افتاده تا آنان به حریمشان نباشند، می‌دیدم که چگونه به توپ و آتش و سرب آنانی را می‌درند که دیگر زنده نباشند که جهان از آن انسان است

از این بیشتر دیدم، دیدم که حیوانات را آتش می‌زنند، یک‌بار به حرم داشتن از خون، آنان را آتش می‌زنند، باری به تفریح بر آنان آتش می‌گشایند و مرگ‌خنده سر می‌دهند، باری آنان را به پشت ماشینی می‌بندند و به زمین می‌کشند، باری…

نمی‌خواهم ببینم بگذارید نباشم، بمیرم، من از شمایان نیستم، من حیوانم، حیوان زاده شده‌ام، من از آنانم،

حیوانات مرا به جمع خود راه می‌دهید، می‌گذارید تا از شمایان باشم، بگذارید تا این لکه‌ی ننگ انسان را از پیشانی برکنم، بگذارید تا از خاطر ببرم که انسانم، نمی‌خواهم این انسان بودن را، تنها شرم بر پیشانی‌ام نشانده و مرا دیوانه و رسوای جهان کرده است

ای وای که چه‌ها دیدم، آن‌قدر دیدم تا هیچ از گوشت و تنم به جای نماند، دندان بردم تا جان خود را بدرم، شاید می‌شد زنده زنده خویشتن را خورد، شاید به رنجی که آنان برده‌اند می‌توانستم این‌گونه کیفر شوم، می‌توانستم در رنج بمیرم و زندگی را پایان دهم، اما باز ادامه داشت، دیدن‌ها ادامه داشت، باز همه چیز را دیدم، از دوردست‌ها تا آینده‌ای در برابر و به پیش رو

این بار جهان به رنجی در آمد که حیوان در آن بی‌نصیب بود، حیوان عامل آن نبود و آنان تنها به گمانه‌های بیمار با خردی فروخته بر اسارت و دیوانگی تعصب و خود بزرگ‌بینی چنین خواندند و جهان این‌گونه شد،

ای وای اگر فردایی حیوانات عامل بیماری شوند چه خواهد شد، اگر انسان دوپای دیوانه از حیوان مریض شود و به واسطه‌ی آن بمیرد چه خواهد شد؟

این بهشت حیوانات خانگی که به خوانده‌های کذب چوب به دست مردانش داد تا در خیابان به دنبال حیوانات بدوند و آنان را از حریمشان دور کنند، زنان را به پیش خواند تا خانه‌هایشان را خراب کنند و کودکان را آموخت تا آنان را با لگد از خود برانند به فردایی که مرض از حیوانات به آدمیان منتقل شود چه خواهند کرد

آیا کوره‌های سوختن به پا نخواهند کرد، آیا همه‌ی جان‌ها را به میان آن نخواهند انداخت، آیا همه‌ی جانان را به آزار نخواهند درید؟

اینان همه را سوزانده‌‌اند، همه را به رنج کشته‌اند، گاه زنان را آتش زدند و به خیالشان ساحران را از میدان برون کردند و طاهر شدند، گاه مردان را سوزاندند و کفار را از میان بردند که باز طاهر شدند، گاه نژادی را به که خواندن در آتش سوزاندند و خویشتن برتر و به نهایش طاهر شدند و در آینده کوره به سوختن حیوان خواهند ساخت که به نهایش باز طاهر شوند

نمی‌توان سکوت کرد و در خود ماند، نمی‌توان این‌گونه ایستاد تا آدمیان آن کنند که در دیوانگی به آن می‌بالند، می‌دانم همه‌ی جانمان به پژمردگی و افسردگی است، می‌دانم بارها از این انسان بودن به تنگ آمده این قبای کهن را دریده‌ایم، اما نمی‌توان مسکوت ماند، نمی‌توان به افسردگی خاموش بود، نمی‌توان در مرگ مرد و هیچ برای جانان جهان نکرد، این افسردگی و در خود ماندن بخشی از رسیدن به رهایی است، بخشی از در آمدن به جان انگاری است و این خواندن به جان است

این افسردگی نشان زنده بودن است، زندگی کردن و زیستن است، نشان داشتن مرامی به وسعت پاکی جان است، پس باید افسردگی را دید و در آن بود و آخرش ایستاد تا تغییر داد، باید ایستاد و برای این آدمیان خواند، باید ارزش‌های آنان را تغییر داد، به این دل‌خوش نکرد که آنان حیوانات را به ترحم در کنار خود خوانده‌اند، به این خجسته نبود که آنان با رحمت به حیوانات خویشتن را بزرگ داشته و بر آن می‌بالند،

باید این جامه‌ها را از تن آنان درید،

باید آنان را لخت و عور به میان دیگران نهاد تا همه ببینند که همتای و برابرند، باید به آنان خواند که همه‌ی جانان جهان یکتا و با ارزش‌اند، باید برای آنان آن‌قدر از این برابری همه جانان خواند تا نه از سر ترحم و خود بزرگ‌بینی که به پاس همتایی و برابری در کنار هم بود، باید آنان را آموخت که شما به خرد آذین شده تا جهان را دریابید، باید برابری را پدید آورید تا همه به کنار هم باشیم

حال باید که چشمان را بست، باید گذاشت تا ابرهای بارور ببارند، این بار سیلی به میان نیست، آنان می‌بارند تا هر چه افسردگی و تلخ‌کامی است را از تن و جان ما بشویند تا دوباره ببینیم، این بار جهانی را در دوردست تصور کنید که بر آن همه برابر و یکتایند،

ناگاه بیماری به میان آمده است، حیوان آن را به انسان منتقل کرده و عامل بیماری حیوان است، ما این را خوانده و در انتظار کنش آدمیانیم، اما ناگاه می‌بینیم که آنان واژه‌ای به انسان و آدم درنیافته‌اند، آنان نمی‌دانند، آدم چیست، انسان کیست، آنان جان را شناخته‌اند، همه را جان پنداشته و چیزی فراتر از آن نمی‌دانند و این‌گونه است که همه در پی از میان بردن آن بیماری بر آمده‌اند، آمده تا جان جهان را دریابند، آمده تا بیماری را از جان همگان دور کنند و این‌گونه است که همه در کنار هم زنده و آب می‌خورند

دنیایی است برای همه‌ی جان‌ها و به ارزشی یکتایی به نام آزادی، آزادی برای همه و رها در اسمانی که همه بر آن برابرند، این‌گونه برابری حاکم جهان خواهد بود و آنان هیچ از این القاب دیوانه‌وار جهان ما نخواهند دانست، این را نوادگان خواهند دید و امروز آنانی که بر اریکه‌های قدرت نشسته‌اند ریشخند خواهند زد اما به فردا از آنان و ارزش‌های بیمارشان اثری به میان نخواهد بود که سرآخر دنیا، جان جهان را در خواهد یافت و به هم آغوش جان و جهان همگان آزاد خواند شد و فرزندشان را به دامن زیستن بزرگ خواهند کرد، فرزندی به زیبایی برابری و به عظمت زندگی

7 1

نسخه صوتی داستان کوتاه صوتی محشر

شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان محشر

نسخه ویدیویی داستان کوتاه محشر

دیدن و شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان محشر

شنیدن به داستان کوتاه صوتی محشر از اسپاتیفای

🎧 پادکست داستان کوتاه شنیدن در اسپاتیفای و پلتفرم‌های دیگر محشر

پخش آنلاین داستان کوتاه صوتی محشر از یوتیوب

تماشای ویدیوی داستان کوتاه روایت صوتی و تصویری محشر

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.
0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات
برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

بیشتر از آثار صوتی نیما شهسواری بدانید

آثار صوتی نیما شهسواری شامل

 

تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است

همچنین شما نیز می‌توانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد

آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است

تمامی این آثار در قالب‌های مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،

برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد

در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز می‌شود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … می‌پردازم.

اینجا جایی است که صدای ما تلاش می‌کند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهام‌بخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.

آیا به دنبال تجربه‌ای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاه‌های متنوع هستید؟

آیا علاقه‌مند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟

پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.

به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد

بی‌شک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است

اما فرای این اشتراک‌گذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما می‌توانید در کنار ما باشید

راه‌های بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما می‌توانید در زمینه ترجمه‌ی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وب‌سایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید

فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما می‌توانید با عضویت در وب‌سایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما می‌توانید از طریق ارسال پست در وب‌سایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید

تمامی آثار نیما شهسواری در وب‌سایت جهان آرمانی در اختیار شما است، 

نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره می‌توانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وب‌سایت جهان آرمانی بدست آورید،

فرای وب‌سایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرم‌های پادکست‌گیر در اختیار شما است از جمله این برنامه‌ها

 

فرای برنامه‌های پادکست‌گیر شما می‌توانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید

 

برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامه‌ی پادکست‌گیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید

راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است، 

در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوش‌خراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود

اگر خواستید در تغییر زشتی‌های این دنیا همراه ما باشید با اطلاع‌زسانی به دیگران بزرگ‌ترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود

ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم

با تشکر

نیما شهسواری

sing 1

برخی از داستان‌های صوتی نیما شهسواری

برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین صفحه مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

blank

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.