Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی سلاح صلاح صلح

بخش سوم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی سلاح صلاح صلح اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی سلاح صلاح صلح در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی سلاح صلاح صلح

کتاب : سلاح صلاح صلح

عنوان : بخش سوم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 25:42

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب سلاح صلاح صلح

بعد از بلند شدن صدای زنگباره‌ها که ساعت 1 را نشان می‌داد کارگران زمان داشتند تا برای 45 دقیقه ناهاری که کارخانه تدارک دیده بود را بخورند و زمان کوتاهی را استراحت کنند، آن‌ها باید رأس ساعت 1:45 به کار برمی‌گشتند و تا ساعت 6 به کار مشغول می‌ماندند تا زمان فراغت آنان از کار فرا رسد

همه در بوفه کارخانه با لباس‌هایی متحدالشکل به پیش می‌رفتند، به صف در آمده بودند، ظروفی استیل در دست داشتند که در آن محفظه‌هایی تعبیه شده بود، دو محفظه بزرگ و دو محفظه کوچک، هر چند که تفاوت اندازه میان آن دو محفظه‌ی کوچک هم دیده می‌شد اما در تقسیم‌بندی کلی می‌شد آن محفظه‌ها را به دو محفظه‌ی بزرگ و کوچک تصویر کرد،

در صفی طویل یکایک کارگران به پیش می‌رفتند و خود را به پیشخوان می‌رساندند، پیشخوانی که قابلمه‌ها با فاصله‌ای به زیر آن میز چیده شده بود و دو نفر آشپز با لباس‌هایی سپید و کلاه بر سر با ملاقه و کفگیری به دست غذا را در محفظه‌های ظروف استیل کارگران پر می‌کردند،

صبح اوضاع به شکل دیگری بود، در همین پیشخوان یکی از این آشپزها ایستاده بود و به کارگران بیسکوییت می‌داد به هر نفر یک بسته‌ی کوچک شامل 6 بیسکوییت و آشپز دیگر کتری بزرگ چای به همراه قوری را تدارک می‌دید که همه‌ی کارگران به سمتش می‌رفتند و با پشت سر گذاشتن صف در برابر لیوان خود را از چای پر می‌کردند و آشپز وظیفه داشت در صورت تمام شدن محتویات قوری یا کتری به سرعت آن‌ها را عوض کند،

اما حال در این ظهر کاری کارگران در صف‌ها به پیش می‌رفتند و ظروف استیل را در برابر آشپزها می‌گرفتند، یکی از آشپزها برنجی را در محفظه‌ی بزرگ استیل که یک کفگیر بود خالی می‌کرد، برنج ساده، گاه به همراه حبوبات و گاه با رشته، آشپز دیگر در یکی از محفظه‌ها بزرگ سوپ می‌ریخت که همیشه شامل آبی رنگی به رنگ‌های زرد سفید و قرمز بود، بدون هیچ محتویات و بیشتر به مانند سوپی بود که قبلاً جویده شده باشد، با ملاقه‌ای دیگر در یکی از محفظه‌های کوچک که از قرینه‌اش بزرگ‌تر بود مقداری خورشت می‌ریخت که شامل سیب‌زمینی پخته به همراه مرغ و یا سیب‌زمینی نیمه سرخ‌شده به همراه دل و جگر مرغ و یا سیب‌زمینی پخته به همراه دیگر صیفی‌جات پخته و کمی گوشت گوسفند با رنگ‌های مختلف که از بی‌رنگی و سپیدی تا قرمزی می‌رسید پر می‌شد، در مرحله‌ی آخر هم هرکدام از کارگران محفظه‌ی آخر را در روزهای مختلف از جایزه‌هایی که کارگران بر آن نام جایزه گذاشته بودند پر می‌کردند، گاه ماست بود و گاه ترشی، گاه شیرینی بود و گاه میوه و هر بار این محفظه هم از جایزه‌ای پر می‌شد،

کارگر به سمت میزی که از پیشترها برای خود داشت رهسپار می‌شد و دیگرانی که به صف‌های طویل همین راه را تکرار می‌کردند.

کارگر زن این راه را طی کرد و ظرف استیلش را از غذای تدارک دیده‌ی کارخانه پر کرد، به سوی میزش رفت و پیش از لب زدن به غذا سطح نورانی را روی میز گذاشت، به نمکدانی که روی میز بود تکیه داد و به تصویر دخترش چشم دوخت

برای چندثانیه‌ای مبهوت به‌عکس نظاره کرد و از خود پرسید حال او چطور است،

آیا غذایش را خورده است؟

آیا …

به سرعت سطح نورانی را به دست گرفت و شماره‌ی مراقب فرزندش را گرفت، او باید کسی را پیدا می‌کرد تا از فرزندش مراقبت کند، بعد از رفتن همسرش، بعد از آنکه همه چیز را رها کرد و به دوردست‌ها رفت، بعد از آنکه خسته شد و نخواست پای کرده و عهدش بایستد، دیگر هیچ راهی نداشت جز کار کردن، باید کار می‌کرد و زندگی را برای بزرگ شدن دخترش هموار می‌ساخت، اما کسی را نداشت تا از فرزندش مراقبت کند، پس بر آن شد تا کسی را برای مراقبت بجوید،

مهدکودک‌ها برایش هزینه‌ی سنگینی داشتند، توان گرفتن مراقب خصوصی را هم نداشت و بالاخر بعد از تلاش و جستجوی فراوان توانست زنی را پیدا کند که از کودکان مراقبت می‌کرد، او حاضر بود تا در خانه از کودکان نگهداری کند و این کار را به صورت عمومی انجام می‌داد یعنی در همین روز که دختر زن کارگر به نزد او بود 4 دختر دیگر را هم سرپرستی می‌کرد و از این رو طلب پول کمتری از والدین داشت،

او از زن کارگر معادل یک چهارم حقوق ماهانه‌اش را طلب کرده بود و زن با کمال میل این هزینه را می‌پرداخت تا با خیال راحت به سر کار برود، یک چهارم حقوقش برای مراقبت فرزند هر ماه کنار گذاشته می‌شد و این در برابر مهدکودک‌ها و مراقب خصوصی که گاه از حقوق ماهیانه‌ی او به مراتب بیشتر بود بسیار بهتر می‌نمود، با این حال فرای آن یک چهارم حقوق دو چهارم را هم برای اجاره‌ی خانه در نظر گرفته بود، همه می‌دانستند که او شانس بسیاری آورده، چرا که با چنین ارقامی در این شهر کسی قادر به یافتن خانه‌ای نیست، مثالش در همین کارخانه و بین دیگر کارگران بسیار بود، اما در عین حال این دو چهارم حقوق در ازای خانه‌ای بود که بیش از 10 پله به زیر زمین راه داشت، در زمستان‌ها و باران‌ها گاه آب می‌گرفت و در تابستان‌ها زندگی در کنار حشرات را برای ساکنینش به ارمغان می‌آورد اما هر چه بود خانه بود و از هر چیز مهم‌تر مستقل

زن کارگر تنها یک چهارم درآمد ماهانه‌اش را در طول ماه به اختیار داشت و آن را تنها می‌توانست برای خورد و خوراک، دخترش هزینه کند، عاشق پوشاندن لباس‌های زیبا به تن فرزندش بود، مستانه او را همیشه در لباس‌های زیبا تجسم می‌کرد به او لبخند می‌زد و او را می‌ستایید، با خود او را زیباترین دختر جهان تصویر می‌کرد و او را لایق به تن کردن بهترین لباس‌ها می‌دانست،

بعد از فراغت از تماس در حالی که از سلامت دخترش آسوده شده بود، در حالی که می‌دانست او غذایش را خورده است و حال به آرامی در کنار دیگر هم سن و سالانش به خواب رفته قاشق را به درون ظرف استیل برد

مقداری سوپ قاشق را پر کرد، همیشه سوپ کمی سرد بود و به واسطه ریختن آن در ظرف استیلی که محفظه‌های بزرگی داشت و هوا را به راحتی به سطح سوپ می‌رساند بیشتر و زودتر سرد می‌شد، در ثانی او با تلفن هم صحبت کرده بود و این زمان دادن به سوپ آن را سردتر از سابق هم کرده بود، این سردی و آرد فراوان در سوپ برای لعاب داشتن و غلظت آن سوپ را به مانند سیمان در آب صفت و سخت کرده بود و قاشق محتوی سوپ از ظرف استیل با پاره کردن سطح سوپ به بالا آمد

زن آرام آن را به دهان گذاشت و طعم بی طعمی‌اش را بلعید، ذره‌ای نمک به سوپ زد و دوباره از آن چشید، همان طعم گذشته آلوده به نمک بود، باز هم فرو داد و بیشتر خورد

دوباره نمکدان را جوری بر میز گذاشت تا بتواند سطح نورانی را به آن تکیه دهد و بعد به تصویر دخترش چشم بدوزد، به چشمان او چشم دوخت و قاشق‌ها را یک به یک بر دهان گذاشت، با خود گفت باید از این غذا بخورد، باید خود را قوی و مستحکم نگاه دارد، باید خود را سیر نگاه دارد و به سرعت قاشق‌ها را به درون دهان برد و بلعید

امشب باید برای دخترم پیتزا تدارک ببینم، او عاشق این غذا است، اما خریدن پنیر برای آن مستلزم هزینه‌ی بسیار است، چگونه از پس خریدن آن بر بیایم، چگونه می‌توانم آن را در سبد خرید خود قرار دهم، هزینه‌ی خریدن آن بسیار است

آیا پنیر پیتزا جز غذاهای لوکس به حساب می‌آید؟

آیا تنها برخی از مردم جامعه قادر به خریدن آن هستند؟

آیا ما تنها باید به خوردن همین غذاها راضی باشیم؟

با خود دوره کرد که برخی از کارگران به سوی آشپزها می‌روند و به آنان ظروفی می‌دهند تا اگر از غذاها چیزی ماند به آن‌ها بدهند و آنان بتوانند آن را برای غذای شام خود و خانواده مصرف کنند، تعداد این کارگران بسیار است و آشپزان هر از گاهی این غذاها را به آن‌ها می‌دهند، اما زن به خود نهیب زد که حاضر نیست چنین غذایی را در برابر دخترش بگذارد، بعد با خود به یاد آورد یکی از زنان کارگر دیگر را که این سوپ بی‌طعم و مزه را به خانه می‌برد و بعد از اضافه کردن مقادیری نمک و فلفل و دیگر چاشنی‌ها از آن غذای خوشمزه‌ای به بار می‌آورد، اما مگر او می‌توانست چنین کاری بکند،

چگونه جای اسپاگتی، لازانیا و پیتزا را که غذاهای محبوب دخترش بود با این غذاها پر می‌کرد؟

چگونه می‌توانست در برابر خواسته‌های دخترش بی تفاوت باشد؟

شاید جایگاه خود و خانواده‌اش را از یاد برده بود، شاید به خاطر نداشت که این غذاها برای او و هم طبقه‌های او نیست، این غذاهای اشرافی و اعیانی به حساب می‌آید و همه این‌ها را در طبقه‌بندی جز غذاهای لوکس گذاشته‌اند

مثلاً قیمت یک بسته لازانیا چه قدر است،

آن هم لازانیایی که قرار است در فر پخته شود با ظرفی متناسب و در عین حال باید درون آن از پنیر موزارلا استفاده کند،

ای لعنت بر این پنیر که تا این حد مرا اسیر خود کرده است،

با خود به یاد خاطره‌ای در دوردست‌ها افتاد آن شب که در خانه به همراه فرزندش در حال صرف شام بود، به عدسی قانع شده بود، عدسی که شامل عدس رب پیاز و سیب‌زمینی بود، با همه‌ی عشقی که داشت آن را پخت و سر سفره گذاشت و آنگاه که داشت با آب و تاب تدارک می‌دید پخش شدن یکی از آن اعلان‌ها کافی بود تا دنیای تازه‌ای را برای کودک باز کنند، کش آمدن وحشتناک آن پنیر موزارلا و مردی خپل که در حال بلعیدن آن است، کودکانی که با ولع بر روی پیتزاهایشان سس‌های قرمز و سفید می‌ریزند و با اشتیاق و ولع آن را سر می‌کشد،

اعلان یخچال‌هایی که از میوه‌های خوش‌رنگ، کیک‌ها و شیرینی‌ها، پنیر ژله، آبمیوه، شیر و ده‌ها دیگر مواد غذایی مطلوب پر شده است و فرزندش که کاسه‌ای از عدسی با مخلفات عدس و رب و پیاز و سیب‌زمینی را به دهان می‌برد و با بستن چشم‌هایش هر بار یکی از آن طعم‌های مطبوع را به یاد می‌آورد، یک‌بار ذرات عدس درون کاسه را مبدل به آناناسی در کنسروهای شکیل در آب شکر خوابانده شده می‌کند، باری آن را به کیکی که از خامه پر شده است بدل می‌کند و گاه سیب‌زمینی‌ها را به طعم موز و انبه در آورده است

اما همه‌اش به این بدل کردن‌ها نخواهد رسید و به فرجامش یک‌بار خواهد گفت:

مادر دلم کیک می‌خواهد، مادر هوس پیتزا کرده‌ام، مادر آخرین بار کی لازانیا خورده‌ایم و مادر…

مادر رنگ از رخسارش پریده است به عدس‌ها فریاد می‌زند، بر سر سیب‌زمینی‌های درون قابلمه جیغ می‌کشد و تمام میوه‌ها را به میدان مجادله و بحث کشانده است،

سهم ما از زندگی چیست؟

برای چه به دنیا آمده‌ایم؟

تا به کی باید در دنیا زندگی کنیم؟

تا کجا باید حسرت بکشیم و تا کجا این حسرت‌ها به دنبال ما خواهند بود؟

امشب باید وقتی که کار را تمام کردم، به فروشگاه بروم و پنیر را به کیفم بگذارم، باید چیز دیگری هم از مغازه بخرم، باید جوری نقش بازی کنم که آن‌ها به من شک نکنند، مثلاً می‌توانم کیفم را باز بگذارم و داخل سبد خرید پهن کنم و بعد وقتی پنیر را برداشتم آن را به درون کیف پرتاب کنم و در انتهای خرید کیف را بردارم و زیپش را ببندم،

آیا در آن حال کسی به من شک خواهد کرد؟

آیا آن‌ها متوجه خواهند شد که من پنیر برداشته‌‌ام؟

اگر یکی از آن‌ها به کیف درون سبد من مشکوک شد چه؟

اگر از من خواستند تا کیف را روی میز برایشان باز بگذارم چه؟

نه این راه‌حل درستی نیست، می‌توانم کیف را پشت یکی از مشتری‌ها در حالی که نگاه دوربین او را پوشانده است نگاه دارم و پنیر را به درون کیف و یا جیبم بگذارم، اما اگر همان مشتری از صدای پلاستیک پنیر متوجه شد و بازگشت به من چشم دوخت چه؟

نه آن‌ها آن‌قدر مشکلات دارند که متوجه من نباشند، شاید خودش هم چیزی به جیب گذاشته باشد، مگر آن دفعه خودم با چشمان خود ندیدم که یک مرد بسته‌ی ژیلتی را به جیب گذاشت، حتماً ژیلت هم جزو کالاهای مرغوب به حساب می‌آید،

واقعاً چرا باید کارگران خود را بیارایند؟

چرا باید ریش‌هایشان را کوتاه کنند؟

آن‌ها که همیشه و همه جا قابل شناسایی هستند، خب اگر ریش‌هایشان را هم نزنند بیشتر قابل شناسایی خواهند شد؟

شاید اصلاً این هم سیاست خاصی باشد تا بیشتر چهره‌ی مردمان از هم قابل تفکیک باشد، برای مغازه‌داران و نگهبان‌های آنان هم زودتر قابل کشف است،

مثلاً مردی که ریش‌های صورتش را نزده، به آرایشگاه نرفته، لباس‌هایش در بعضی از نقاط پاره است، رنگ و روی شلوارش از بین رفته و زانوان شلوارش افتاده و از شمایل برون شده است بیشتر می‌تواند دست به دزدی بزند یا رئیس با کراوات و کت و شلوارش اتو کشیده‌اش

آیا او هم دست به برداشتن چیزی از فروشگاه‌ها می‌زند؟

آیا تا به حال به پنیر پیتزا فکر کرده است؟

آیا برای برداشتن پنیر پیتزا نقشه کشیده است؟

در حالی که قاشق را درون برنج‌های نیمه پخته و صفت کرده بود و به دهان می‌برد با خود گفت

هر طور که شده امشب برایت پیتزا خواهم پخت، پر از پنیر،

فدای آن نگاه‌ها و چشمان در انتظارت بشوم که همیشه از پیتزاهای درون جعبه‌ی جادو برایم می‌گویی،

چرا مادر مال آن‌ها خیلی کش می‌آید؟

این بار برایت با دو بسته تدارک خواهم دید تا شبیه به اعلانات درون جعبه‌ی جادو شود، این بار جوری برایت طبخش می‌‌کنم که هیچ تفاوتی با آن‌ها نداشته باشد،

حال اگر موفق به برداشتن پنیر شدم، برای میوه چه کنم، دو چهارم از حقوق ماهیانه برای همان مردی است که از زیر پله‌ای‌اش به اندازه‌ی نیمه توان من بهره کشیده است، اما با همان نیمه حقوقم می‌شد آناناس خرید، می‌شد انبه و موز خرید می‌شد میوه به خانه آورد، اما با این یک چهارم مانده از حقوق چه می‌توان خرید؟

روغن، رب، برنج، پیاز، سیب‌زمینی، شکر، چای، نمک، اما مگر این‌ها جای خالی برای میوه هم خواهند گذاشت؟

مگر در بین خریدن این‌ها می‌توان به چیز دیگری فکر کرد، مثلاً اسبابی برای بازی کودکم، یا لباس تازه‌ای برای پوشاندن تن نحیفش، یا هزینه‌ای برای بردنش به اوقات فراغت

فراغت از درد، از سرما، اما بیرون رفتمان هم به درد است، به رنج سینه‌ی سوخته است به فکر است و در واماندن اسیر مانده‌ام،

در حالی که ظرف استیل را می‌برد تا بشوید و به روی پیشخوان بگذارد با خود گفت، امشب حتماً برایت پیتزا درست خواهم کرد، به هر قیمت حتی اگر در فروشگاه بی‌آبرو شوم

بعد از شستن ظروف به سوی انبار کارخانه رفت و بر روی چند جعبه نشست و به یکی از جعبه‌های پشتی که صفت و چوبی بود تکیه کرد بعد با دو دست سطح نورانی را در برابر دید و به تصویر دخترش چشم دوخت

دلم هوای خنده‌هایت را کرده است، امشب در میان خوردن و کش آمدن پنیر به لبخند می‌آیی، می‌توانیم با هم به جعبه‌ی جادو چشم بدوزیم، می‌توانم موهایت را شانه کنم، می‌توانم تا صبح تو را به آغوش بکشم، امشب دوباره با تو خواهم بود، دوباره در کنار هم خواهیم بود، ای کاش باز فارغ می‌شدیم، دوباره پرواز می‌کردیم، ای کاش به جایی می‌رفتیم که هیچ از این دیوانگان به میان نبود

اما این رفتن‌ها هم درد داشت، فراغت در کنار هم بودنمان هم رنج داشت، خاطرت هست، آن روز که برای فراغت به آغوشت کشیدم، دست در دست در حالی که شعری می‌خواندیم به خیابان‌ها رفتیم، باید در خیابان راه رفت، آخر توان رفتن به هیچ لانه‌ای را برایمان نگشودند، اگر به دل یکی از مال‌ها رفتیم چه خواهد شد، به پشت آن ویترین‌های شکیل چه خواهی دید، لباس‌های فراخ، عروسک‌های شکیل، مزه‌های بی‌بدیل، همه را باید با همان یک چهارم حقوق ماهیانه‌ام برایت بخرم،

نازنینم چه برایت بگویم، از کجای این داستان زندگی برایت قصه ببافم، برایت از رنج دوران سخن برانم، برایت از این اختلاف وحشتناک رنج‌نامه‌ای قطار کنم و به گوشت نهیب بزنم،

اما تو که توان این شنیده‌ها را نداری، اما تو دلت سرای ویترین‌ها را طلب کرده است، آن ساختمان چشم‌نواز را برای همگان ساخته‌اند، ساخته تا با هیبتش به همگان فخر بفروشد تا به همگان ثابت کند، این جهان او است، تو خواسته‌ات دیدن درون آن ساختمان عظیم بود و چشم و دلم در نگاه به لبخندهای تو

اذن خواسته‌ای، آخر چه اذنی نازنینم، اذن به درد کشیدن دهم، اما تو خواسته‌ای و من باید که به خواستنت در آیم، باید کنارت باشم، باید هر دو به پشت ویترین‌های شیشه‌ای چشم بدوزیم، با دهانی باز مانده به زیبایی‌ها بنگریم و بدانیم که هیچ نیستیم، همه چیز آن‌اند، همه چیز از آن آنان است، همه‌ی دنیا برای آنان ساخته شده و ما کارگران آنانیم، ما آمده تا اسباب لذت آنان را فراهم آوریم، آنان کاخ‌نشینان‌اند و ما کوخ‌نشینان، آنان می‌خواهند و ما می‌سازیم، آنان می‌خورند و ما به سیخ کشیده می‌شویم، آنان مالک می‌شوند و ما…

چشم دوخته به موهای عروسکی دست بر موهایت می‌کشم، چه بگویم که تو زیباتر از همه‌ی عروسک‌های جهانی، اما ای عروسک زیبا طالب هیچ نباش که چیزی برای تو در جهان نیست، تو آمده تا ببینی و حسرت ببری اما چه متین و باوقار از کنار ویترین‌ها گذشتی و به درد سینه‌ام مرهم شدی، تو نگفتی اما من که شنیدم، شنیدم دلت برای داشتن آن لباس صورتی غنج رفته است، دانستم که خود را در آن لباس پف‌دار تصویر کرده‌ای، می‌دانم چه قدر زیبا خواهی شد، تو زیباترین دنیای منی،

زیبا رخم دلت آن لباس‌ها را می‌جوید به زبان نیاورده چشمانت به من گفته‌اند، تمام حسرت‌هایت را خوانده‌اند، تمام رنج‌ها را بافته‌اند و من باید همه را به جان بکشم که بردگان باید رنج کشان دوران باشند، باید هر آن کنند که از آنان خواسته شده است، باید کودک بیاورند، آری باید کودک بیاورند که آیندگان در انتظار بردگان تازه‌اند، اما من نخواهم گذاشت تو را برده کنند، من نخواهم گذاشت تو را به حسرت وادارند، نخواهم گذاشت تو در عقده بمانی و در رنج پر پر شوی

به حسرت نگاه‌هایت بر تمام ویترین‌ها سوختم، همه را به چشم دیدم و با تو و در کنار تو به آتش نگاه دیگران آتش گرفتم، آمدند تمام صاحبان به پیش آمدند زیر لب چیزی هم گفتند، شاید گفتند:

مشتری‌های ما را نگاه کن،

و تو باز بی‌آنکه چیزی بگویی و یا حتی بشنوی به راه افتادی، آمدم تا فراغت کنم، اما سوختم، تمام چرخش‌هایمان به رنج ماند، همه در خویش ماند و به پیش نرفت به درون سوختم و گردش کردم، بیایید و چرخش‌هایم را به نظاره بنشینید، آمدم تا درون میعادگاه ساخته به دستانتان دوران کنم، زمان را به فراغت سپری کنم، آمدیم تا ببینیم و بدانیم که هیچ در دنیای شما نیستیم، آمدیم تا بدانیم که جهان را برای دیگرانی ساخته‌اید که ما از آن و برای آن نیستیم، ما را هم به جمعتان راه دادید تا شاید درس عبرت سایرین شود

آمدم و بی فراغت پر دردتر از دیرباز گذشتم، گذشتم از هر چه درد بر جهانم لانه کرد از درب ورودش تا به خروج میعادگاه پرفروغتان درد بود و آخرش لب گشودی نازنینم،

چه با شکوه از من تقاضای بستنی کردی، هیچ از آن لباس‌ها نخواستی، هیچ از آن عروسک‌ها ندیدی، آن ویترین‌ها چشمانت را پر رنگ کرد و برق را در آن دیدم، اما تو نگفته همه چیز را دانستی و هیچ نگفتی همه را به دل ریختی و چو من سوختی و آخرش خواسته‌ات برای آرام کردن دل من بود تا بنشینم و خوردنت را نظاره کنم،

یک اسکپ میوه بود، یک اسکپ شکلات و یک اسکپ شیر با قدری اسمارتیز و شکلات رقیق شده و مایع بر آن

هر اسکپ در آن ساختمان مجلل برابر با یک ساعت کار من بود نخواستم تنها باشی و من هم به کنارت همان خوردم که تو می‌خوردی، 6 اسکپ بستنی و ساختمان با شکوه، برابر با نصف روز کارکردن من،

6 ساعت به پشت دستگاه نشستن، 6 ساعت بیدار ماندن، از خواب برخاستن، در سرما بودن، دور شدن، دل‌تنگی همه و همه فدای لبخند کوچکت که برابرم به صورت نشاندی، همه و همه فدای نگاهت که به چشمانم دوختی، فدای آن لبانت که به بستنی رنگین شد، فدای آن مزه مزه کردن‌هایت،

تمام سهم من و تو از آن ساختمان با شکوه از آن ویترین‌های پر طمطراق، از تمام لباس‌ها، کفش‌ها، اسباب‌بازی‌ها، لوازم خانه و هر چه در آن بود چند اسکپ بستنی برابر نصف روز کار کردن من بود و با همان خوردنت رفتیم تا فراغت را زین پس به خانه طی کنیم که رنج بردن در آن کوی و برزن سخت‌تر از هر تنهایی بود

صدای زنگباره‌ی دنباله‌دار بلند شد و زن به ساعت بر سطح نورانی در بالای تصویر دخترش چشم دوخت، 1:44 دقیقه بود و او باید خود را به سمت دستگاهش می‌رساند و سطح نورانی را در برابر دستگاه روی عکس دختر می‌گذاشت تا بین کار کردن هر بار به او نگاه کند و هر بار به یاد خاطره‌ها، دوباره همه‌ی زندگی را به گذشته طی کند، او همه‌ی دنیا را به گذشته ساخت و گهگاه آینده‌ای دور از آنچه برایش ساخته بودند برای دختر می‌ساخت که هر وسیله را برای رسیدن به هدف توجیه کرد تا او بیشتر و فراتر از آن باشد که او محکوم به آن شده است، حکم‌ها را از پیشترها خوانده بودند و او همه را شنیده بود و نمی‌خواست در برابر هیچ حکمی بایستد نمی‌خواست حکم خواندن را تقبیح کند، نمی‌خواست ریشه از احکام را برکند و نمی‌خواست حاکم را از میان بردارد، تنها می‌خواست حکم را برای دخترش تغییر دهد و محکوم دیگری را به جای او بنشاند

سطح نورانی را به دست گرفت و با خود خواند به هر قیمتی جایگاهی برایت خواهم ساخت که از محکومین نباشی و حکم کنی، بعد از برابر رئیس کارخانه گذشت که بعد از صرف ناهار از یکی از معروف‌ترین رستوران‌های شهر پیپی به دهان گذاشته بود با خود گفت:

این جایگاه حاکمان از آن تو است محکوم پیشترها، تو به جایگاه آنان خواهی نشست

همه‌ی کارگران به سمت دستگاه‌ها و جایگاه کارهای خود روان شدند تا کار را شروع کنند، آن‌ها باید تا ساعت 6 کار می‌کردند و بعد از آن از اسارت تا فردا صبح ساعت شش رهایی می‌یافتند، سخت‌ترین زمان کار آن‌ها همیشه به نقل از جمع آنان همین ساعت 2 تا 6 عصر بود که نمی‌گذشت و زمان را به لب آنان می‌رساند،

7 1

پخش تصویری کتاب صوتی سلاح صلاح صلح

پخش کتاب صوتی سلاح صلاح صلح در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی سلاح صلاح صلح در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات
برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.