
در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : سلاح صلاح صلح
عنوان : بخش ششم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 28:13
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
فردا صبح آن روز بود یا هفتهای گذشته بود، شاید یک ماه پس از آن اتفاقات و آن شب، احتمال داشت که سالی گذشته باشد،
روزها از پس همدیگر میگذشتند و با هم تفاوت چندانی نداشتند، همان اتوبوس و همان رفت و آمدها، همان ساعت شروع کار و همان دوربینها، همان دکهی کوچک برای زیر نظر داشتن کارخانه و کارگران، همان صبحانهی همیشگی و همان باربرها، همان ناهار و همان صدای کوفته شدن در کارخانه و همان نظارتها و باز همان اتوبوس و همان راه بازگشت از دل شهر تا حاشیهنشینان و زندگی در همان بیغولهها
همه چیز میگذشت و شمار روز و شب را از خاطرات دور میکرد، اما جماعتی هم بودند که تاریخ را میشناختند، گذشت روز و شبها را میشمردند، آنها دلایل بسیار داشتند تا به گذشت روز و شبها توجه کنند، موعد چکهایشان فرا میرسید، زمان عقد قرارداد و تحویل کالاها میشد و برای هر روز برنامهای جدا در میان بود، روز تولد دخترم، روز تولد همسر و فرزندانم، روز آشنایی، اولین خاطره از قرار گذاشتنها، اولین روز بیرون رفتن و با هم بودن، تاریخ اولین روز دندان در آوردن فرزند اولم و روزهای بیشمار دیگر که در انتظارشان بود
پدر و پسر هر روز را زیر نظر داشتند و تقویم روزها را میشمردند، آفتاب برای آنان طلوع میکرد، هر روز بر رخسارشان چهره مینمایاند، بعضی روزها صبح زود به کارخانه میآمدند و برخی روزها تا ظهر در خانه بودند، بعضیاوقات باید به سر قراری میرفتند و بارها میشد که بیتوجه به کار و بار روزها سفر میکردند،
از دل امارتی که استخرها و آبنماهای با شکوهی صحنش را پر کرده بود، پنجرههای سرتاسری بزرگ و عظیم با پردههایی از جنس حریر پوشانده شده و فضای سبزی که باغبانان روزها برای تدارک آن تلاش کردهاند، از دل ایوانهای با شکوه که با سایبان و صندلی و میزهای فراخ پر شده بود، از دل امارتی که فرشهای دست بافت ابریشم صحنش را پوشانده بود، مجسمهها، عتیقهها، بوفهها مملو از ظروف دستساز و باستانی، تابلوهای اصیل و بیهمتا، مبلهای سلطنتی و فراخ، چند ده اتاق مملو از کمدهای پر از لباس و کفش و زیورآلات، آشپزخانهها، سرویسهای دستشویی عطرآگین و راهروهایی مزین شده به کنسولها، گلدانها، شمعدانها، سرویسهای مختلف و پلهای سلطنتی از جنس چوب گردو با دستههایی طراحی و کندهکاری شده و مردان و زنانی که به دنیای پیرامون خود مینگرند، فکر میکنند، زمان برای زیستن دارند، شاد میشوند، سرخوشانه بیرون میروند، از زندگی لذت بردهاند و برای زندگی و لذاتش از همه چیز دنیا گذشتهاند
از دل حیاط امارتی که چند اتومبیل آخرین مدل صحنش را پوشانده است پسری به نزد اتومبیلها میرود و حال میخواهد رنگ لباسهایش را با اتومبیل منتخب برای بیرون شدن از خانه هماهنگ کند، به دل لعنت میفرستد و از کمبود ماشینها با رنگهای مختلف شکوائیه میکند،
مگر چند اتومبیل در این حیاط وجود دارد، مگر چه حق انتخابی در برابر من وجود دارد، باید بین این چهار اتومبیل یکی را به قرعه بکشم، کاش پدر آن اتومبیل قهوهای رنگ را نبرده بود، آن اتومبیل به کت و شلوار کرم من بیشتر میآمد و طرح قشنگتری میساخت، اما حال باید به یکی از همینان قانع باشم، باید به خریدن اتومبیل کرم رنگی فکر کنم، در این کلکسیون کوچک جای این رنگ خالی است، بعد از غر و لندی که با خود کرد به سوی اتومبیل بلند بالایش که مشکی رنگ بود رفت و با بیمیلی آن را روشن کرد، باید بیرون میرفت، امروز حوصله رفتن به کارخانه را نداشت، اما پدرش به او سپرده بود تا حتماً به کارخانه برود تا خود را به آنجا برساند تا برای قراردادهای تازه با او همفکری کند،
به خود لعن میفرستاد، امروز با یکی از دوستان دخترش قرار ملاقات داشت، به او قول داده بود تا در یکی از رستورانهای مهم شهر ناهار بخورند و بیشتر با هم زمان بگذرانند،
چرا دست از سر من بر نمیدارد، هر روز میخواهد من نزدیکش باشم و با او به مسائل رسیدگی کنم و بعد از آن از من توقع دارد تا ازدواج کنم تا بچهای بیاورم و این نام خانوادگی را ادامه دهم،
کاش پسر دیگری داشت تا این حد به من وابسته نباشد، کاش مرا تا این حد به کارهای کارخانه نزدیک نمیکرد
اما نه اگر فرزند ذکور دیگری داشت دیگر هیچ از این اموال برای من نبود، دیگر نمیتوانستم خود را رهبر آیندهی این کارخانه بدانم، نباید اینگونه از کنار مسائل کارخانه عبور کنم، آن کارخانه سهم من از دنیا است،
اما کی میتوانم جوانی کنم، کی میتوانم با زنان وقت بگذرانم، کی میتوانم به تفریحات و سفرهایم برسم، کی میتوانم همسر ایده آل خودم را انتخاب کنم؟
ساعت از 12 گذشته بود، نمیدانست چه کند، آیا خود را به قرار رستوران برساند و بعد از آن به کارخانه برود یا اول کارخانه برود و بعد خود را به رستوران برساند،
اگر به کارخانه بروم نمیتوانم زودتر از ساعت 4 از آنجا خارج شوم و این به خودی خود باعث از بین رفتن این قرار ملاقات خواهد شد، اما این قرار که همتای دیگر قرارهایم نیست، او دختر یکی از بزرگترین ملاکان این شهر است، مردی که از نفوذش میتوان در همهی کارها استفاده برد، نباید او را به این سادگیها از دست بدهم،
کاش به پدر از او گفته بودم، اگر میدانست او دختر کیست خودش تلاش میکرد تا قرارهای بیشتری با هم داشته باشیم، امان از این شبها، امان از دیشبی که باعث شد من تا این وقت صبح بخوابم، اگر زودتر بیدار شده بودم، اگر تا آن موقع شب با آنان اوقات نمیگذراندم،
اگر کسی مرا در آن حال و روز دیده باشد چه؟
اگر عکسی از من گرفته باشند چه؟
نه آنجا برای اشخاص خاص است و هر بی سر و پایی به آنجا راه داده نمیشود تا هر کاری که خواست بکند، همین گزینش به ما کمک میکند، اگر قرار بود همه با هم در یکجا باشیم که بیچاره میشدیم
بودن این آدمهای بی سر و پا برای چیست، آن باری که یکی از اینان از من عکسی گرفته بود تا سر حد مرگ مرا ترساند، چند بار تلکهام کرد، چند بار مجبور شدم تا به او حقالسکوت دهم، اینها مثل زالو هستند، میافتند و خون ما را میمکند و حاضر نیستند به هیچ قیمتی از خون مفت به دست آمده بگذرند
همهشان همین گونهاند، جنسیت ندارند، از دختر تا پسرشان هم همینگونه است، شاید از طریق خونی اینگونه باشند، بیشترشان از خونهای ناپاکی برآمده و از خاندانهای پست جامعه هستند، حقا از ریشهی آن خاندانهای پست چنین موجوداتی هم برخواهد آمد
وقار این دختر را بسنج تا چه حد شکیل و با وقار است تا چه حد زیبا و با غرور راه میرود، همه میخواهند در برابرش به سجود در آیند و بیهمتاییاش را بپرستند، اما این دختران بی خانواده و نانجیب چه؟
تا چه حد هرزه و پست هستند، خود را به خاک و خون میکشند، برای آمیختن با ما حاضرند هر کار بکنند، بیچیز و ناوجودند، از بودن با آنان بیزار میشوم، نمیدانم دلیل بودن آنان در دنیا چیست،
شاید آمده تا دنیای ما را مرتفع کنند؟
شاید آمده تا ما هر سازی زدیم برقصند؟
هر چه باشد آنان برای مرتفع کردن مشکلات ما به جهان آمدهاند، دنیا همینگونه است، همه آمده تا به سرور خود خدمت کنند، حیوان آمده تا بر انسان خدمت کند و انسان پستتر وظیفهاش در برابر انسان والاتر است، این نظم غالب جهان است و اصیلان دنیا را فتح کردهاند، همهی دنیا از آن ما است، باید به خود ببالند این انسانهای پست که به ما خدمت میکنند،
اما با تمام این تفاسیر ایکاش نبودند، اینان بیخرد و بیعقل و بیشعورند، حال با تمام ندانی و بیدانیهایشان باز برای بقای نسل و ازدیاد خون و خاندانشان به زمین و آسمان میجهند، به هر ریسمان چنگ میزنند تا بیشتر از تخم و ترکهی بیارزششان جهان را پر کنند، هیچ در بساطشان نیست و باز بچه میآورند، هر روز میخواهند بچهای پس دهند و میخواهند در جهان تکثیر شوند
شاید به خیال خامشان با ازدیاد و به دست آوردن اکثریتهای جهان، دنیا به کام آنان بگردد، اما نمیفهمند که دنیا از آن همین خاندانهای در اقلیت و اصیل است، همه آمده تا برای آنان خدمت کنند و همه خدمتکاران آناناند
در حالی که پیرمرد به صندلی بزرگش تکیه کرده بود و پیپی بر دهان داشت، مدام به ساعتش نگاه میکرد، دوست نداشت کسی او را معطل کند، از بدقولی کلافه میشد و غرورش به او اجازه نمیداد تا با خاطی تماس بگیرد،
صدای درب اتاقش بلند شد، زنی داخل شد و استکان قهوه را بر روی میز در برابر پیرمرد گذاشت، پیرمرد نفسش را حبس کرده بود و از دماغ و دهان هوا را به داخل فرو نمیداد، برایش منزجرکننده بود، تنفس هوایی که در آن رعیتها گام بر میداشتند،
بعد از دور شدن زن چند نفس عمیق کشید و در حالی که زن بیرون میرفت از جای برخاست و پنجرهی اتاقش را باز کرد، چند نفس عمیق کشید و با خود گفت:
نمیدانم این موجودات چرا تا این حد پست و کثیف هستند، نمیدانم چرا اینقدر بو میدهند، مگر چه میکنند، مگر حمام ندارند،
با خود مدام تکرار میکرد و برای خود دلیلهای بسیار میتراشید و به ذهن تکرار میکرد تا دلیل قابل قبولی برای اینسان بد بو بودن فقرا پیدا کند، این یکی از عادات دیرینهی او بود که در رویارویی با کارگران نفسش را حبس کند و سعی کند از دماغ و دهان کامی فرو نبرد، گاه مجبور میشد و باید با آنان سخن میگفت اما در بیشتر مواقع سعی میکرد تا از این اتفاق جلوگیری کند، تمام تلاشش آن بود تا هیچ وقت در برابر آنان لب به سخن نگشاید، مگر اعصابش خراب شده بود و یا خواسته و خواهشی از آنان داشت در آن حال همه چیز از خاطرش میرفت و به یاد نمیآورد که اندام آنان بوی بدی میدهد و میتوانست ساعتها هم که شده با آنان هم کلام شود
فنجان قهوه را بالا آورد و آن را مزه مزه کرد، از طعمش لذت نبرد و آن را روی میز برگرداند، بلافاصله با فریاد کارگر را صدا زد تا وارد شد گفت:
این فنجان قهوه را عوض کن، این جوشیده است، مگر برای همین حقوق دریافت نمیکنی؟
زن به سرعت به سمت میز آمد و فنجان قهوه را بیرون برد در همین حال و هوا مرد دوباره فریاد زد:
این بار اگر جوشیده باشد اخراج میشوی، حواست را به کارت بده،
بعد با خود و به دل شروع به مرور آنان کرد، کاری که بسیار در طول روز به آن سرگرم میشد، با خود گفت:
الحق که اینان مردمان نالایق و ناکارآمدی هستند، سهلترین وظیفهها از جمله درست کردن قهوه را نمیتوانند به عهده بگیرند و همواره در گل آن ماندهاند، اگر وظایف بزرگی به دوش آنان سپرده شود چه خواهند کرد، بعد به سرعت به خود بالید و خود و طایفهاش را ستود، گفت:
حقا که ما از بهرهی هوشی بیشتری سهم بردهایم، شعور بیشتری داریم و کارها را بهتر انجام میدهیم و بعد از آن با صراحت و اطمینان اذعان کرد که آنان بیهوش و نادان هستند، در همین حال دوباره زن کارگر وارد شد و از او اجازه خواست
باز نفسش را حبس کرد و به او نگاه نکرد نگاهش را به میز معطوف کرده بود و به جای گذاشته شدن فنجان قهوه چشم دوخته بود، بعد از آمدن فنجان قهوه بر میز به کف جمع شده بر آن چشم دوخت و آن را قابل تحمل فرض کرد، هنوز کارگر زن خارج نشده بود که قهوه را به دهان برد و از گرمای زیادش لبانش سوخت، با خشم بسیار آن را بر میز گذاشت و فریاد زنان گفت:
شما عرضهی هیچ کاری را ندارید، نمیتوانم دلیل زنده بودنتان را درک کنم، زن به سرعت از اتاق خارج شد و پیرمرد با فنجان قهوه در اتاق تنها ماند، بلافاصله فکرش را معطوف همان ایدهی اصلی کرد
تا الآن کجا مانده است؟
چرا هنوز به کارخانه نیامده؟
مگر به او نگفته بودم که باید دربارهی موضوع مهمی صحبت کنیم؟
چرا تا این حد الوات و سر به هوا شده است؟
بعد به یاد خود و دوران جوانیاش افتاد او همهی دنیا را در کسب پول میدید، تمام شوکت و محنت را در داشتن و نداشتن پول میجست و تمام هدفش را برای ثروتمندتر شدن گذاشته بود، با آنکه آنها از خاندان ثروتمندی بودند و بیتلاش او میتوانست از این ثروت و مکنت لذت ببرد اما باز هم تمام هدف را برای داشتن ثروت بیشتر گذاشت و توانست در طول این سالیان به اندوختهی خانوادگی بسیار بیفزاید، اما دریغ که فرزندی همتای خود نداشت، او پسری سر به هوا بود و دلیل آن را کشیدنش به همسرش میدانست
آری حقا همه چیز در همان خون ناپاک نهفته است، درست است که او پدر ثروتمندی داشت اما آنان از خانوادهی اصیلی نبودند و همین ادغام خون پاک و ناپاک از این پسر چنین فرد نالایقی ساخته است، اگر با زنی اصیل در شأن و اندازهی نام خاندان خود وصلت کرده بودم امروز صاحب فرزندی بودم در شأن و مقام خود تا زمام تمام امور را به دست بگیرد
در نبودن من چه خواهد کرد، چه میتواند بکند، چگونه میتواند از پس اداره کردن این کارخانه بر آید، اما حیف که توف سر بالا است، هر کارش که بکنم باز به من باز میگردد، کاش در انتخاب همسر دقت کند تا این خون پاک را حفظ کند و این نام خاندان را به پیش برد،
اگر او با دختری از این انجاس وصلت کند چه خواهد شد؟
اگر او در انتخاب همسر وارد چنین گردابی شود چه خواهد شد، این ادغام خونهای ناپاک در هم تمام رشتههای خانوادگی ما را بر باد خواهد داد، این خون ناپاک و ازدیاد آن، ما را به دوری از اصالتمان خواهد کشاند و این اصالت خانوادگی به باد خواهد رفت
امروز بیشتر از هر چیز نیاز به وصلتی همتراز و هم سنگ با خود داریم، امروز اگر برای او دختر هم ترازی را نجویم دیگر هیچ از این نام خانوادگی به جای نخواهد ماند، این کارخانه و تمام ثروت که به درک میرود هیچ حتی نام و اصالتمان نیز به درک خواهد رفت
پیرمرد هر بار به ساعتش نگاه میکرد و هر بار بیشتر از بار پیش عصبانی و ناراحت میشد که نگاهش در دوربین به کارگری افتاد که سرش را بر دستگاه گذاشته و گویی چرت میزند، با دیدن همین کافی بود تا جرقه به انبار باروتش بیفتد و منفجر شود
بیرون آمد و خود را به ایوان مشرف بر کارخانه رساند، آنگاه فریاد زد:
بی وجود چه میکنی؟
مگر اینجا خانهی اقوامت است که میخوابی؟
مگر برای استراحت به اینجا آمدهای؟
من پول صدقه ندارم تا به تو و امثال تو دهم، برای به دست آوردن پول باید جان دهی، من در برابر جان دادن تو پول میدهم حرامزاده
همهی کارگران بر جای خود خشک مانده بودند و نمیدانستند طرف صحبتش کیست، او زرنگتر از آن بود تا مستقیماً به کسی پرخاش کند، همه را مورد عنایت خود قرار میداد تا حساب کار دستشان بیاید و در عین حال با کسی رو در رو نشود که میتوانست پیامدهایی داشته باشد،
مثلاً پیامد یکی از این عربدهکشیها جای زخمی بر پیشانیاش بود که با مشت یکی از کارگران در سالهای دور پاره شده بود و او از آن روز دانست که نباید با آنان رو در رو شود و باید همه را مورد خطاب قرار دهد تا به تحقیر همه، همه را به زیر سیطرهی خود در آورد
آن کارگر مورد نظر که چرت زده بود هم با عربدههای پیرمرد به خود آمد و خود را جمع و جور کرد و در میان فریادهای او به دستشویی رفت و چندان از افاضات فضل پیرمرد نشنید، اما او دست بردار نبود و مدام جملاتش را با تحقیر بیشتر کارگران تکرار میکرد تا به انتهای سالن کارخانه چهرهی پسرش معاون کارخانه (ص) را دید،
با دیدن او آرام به داخل اتاقش رفت و بر روی صندلی خود را غرق کرد، چشمانش را در هم برده بود و با ابروانی در هم تنیده و پیپی بر دهان منتظر بود تا او را مورد مواخذه قرار دهد،
پسر وارد شد و با دیدن پدر با ادای احترام و درود فرستادن در برابرش نشست، میدانست که هر آن با کنایهها و چه بسا فریادهای او روبرو خواهد شد، پس پیشدستی کرد و گفت:
پدر برایت خبر خوشی دارم و آن را در موقع مناسب خواهم داد، تنها همین را بگویم که این دیر آمدنها از برکت همان خبر خوش در پیش رو است
پیرمرد کمی آرام شد و خود را طوری تصویر کرد که چندان برایش اهمیت ندارد و یک راست سر اصل موضوع رفت
میدانی ما با چه شرایطی دست و پنجه نرم میکنیم؟
میدانی امروز شرایط کارخانهی ما چیست؟
میدانی تمام قراردادهایمان کنسل شده است؟
باید برای این شرایط بغرنج چارهای بیندیشیم،
پسرک در حالی که دست بر سبیلهای کم پشتش میبرد و آنها را میتاباند گفت:
پدر چندین بار به تو گفتهام باید کاربری این کارخانه را تغییر دهی، باید چیزی تولید کنیم که همیشه مشتری خود را داشته باشد
پیرمرد فریاد زنان گفت:
چه میگویی؟ دیوانه شدهای؟
کدام کار و تولید چه وسیلهای این سود هنگفت را در بر خواهد داشت، اینکار هم سختیهای خود را دارد، اما من بیشتر ناتوانیهایمان را از بیعرضگیهای تو میدانم
پسرک با پرخاش به او گفت:
این که جنگ در جهان کم شده است، بیعرضگی من است؟
پیرمرد گفت: آری بیعرضگی تو است، شاید جنگ کمتر شده باشد، اما باز هم در جاهای بسیاری در جهان میجنگند، چرا هیچ بار به آن میدانها نرفته و برای اخذ قرارداد با آنان طرف نشدهای
پسرک با بیمیلی در حالی که سرش را تکان میداد گفت:
مثل خود شما که هر بار با کلاهخود و سپر در دست به میدانهای جنگی رفته و قراردادهای پر سود نوشتهاید
پیرمرد فریاد زد:
چرا خودت را به نفهمی میزنی، منظورم ارتباط با وزرا است، تو هیچوقت با این اقشار ارتباط برقرار نمیکنی، باید اطلاعات را از آنان بجویی باید از لابیهای آنان استفاده کنی، من از تو نمیخواهم تا به میدان جنگ بروی اما میخواهم که به روابطت سر و سامان دهی
پسرک در حالی که عصبانی بود خودش را کنترل کرد و از گفتن رازش منصرف شد اما رو به پدر گفت:
باز هم میگویم، راه حل ما تغییر کاربری این کارخانه است، تنها در آن صورت است که میتوانیم به موفقیت برسیم، این تولید سلاح چه گرهای از مشکلات ما باز میکند
پیرمرد در حالی که سر تکان میداد و برای پسر افسوس میخورد گفت:
به تو میگویم ما نیاز به ارتباط داریم، باید ارتباطاتت را تقویت کنی، همین چند روز پیش بود که یکی از وزرا به من اطمینان داد تا چند ماه دیگر جنگ بزرگی در خواهد گرفت، جنگی که نه تنها تمام اسلحههای در انبار و تولیدات تا آن روز که شاید نیاز به چند برابر کردن خط تولید داشته باشیم، یعنی تمام بدبختیهای این چند ماه را میتوانیم با سودی چند صد برابر جبران کنیم، دوای درد ما این ارتباطات است و سپری کردن این ماههای بی سود و با ضرر
پسرک باز عصبانی بود و میخواست رازش را فریاد بزند اما صبوری کرد و گفت:
منظورت از این چند ماه چیست، این ماههای پر ضرر را برای من تعریف کن
پیرمرد گفت:
یعنی نمیتوانیم حقوق کارگران را بدهیم، پولی ندارم تا با آنان تسویه کنم و از شورش آنان میترسم،
پسر به سرعت گفت:
خب آنان را مرخص کن، برای مدتی به همهی آنان مرخصی بده تا در روز نیاز به سر کار بیایند،
پیرمرد در حالی که نگاه عاقل اندر سفیهی به پسرش داشت گفت:
من به تو میگویم شاید نیاز باشد برای آن جنگهای بزرگ پیش رو خط تولید را چند برابر کنیم تو میگویی آنها را مرخص کنم
پسر گفت:
خب میتوانیم یکی از ویلاها، باغها و اموال را برای پرداخت حقوق آنان بفروشیم و این چند ماه را سپری کنیم
پیرمرد در حالی که دیوانه شده بود از جای بلند شد و با کمر خمیده به این سو و آن سو راه رفت و سپس فریاد زد:
احمق من از اصل سرمایهام را هیچگاه هزینه نخواهم کرد، آنها تنها میتوانند از سود ما بهرهای ببرند نه از سرمایهی من، نمیدانم بعد از مرگ من چه به سر سرمایههایم خواهی آورد
پسر در حالی که مستأصل بود گفت:
خب برای مهار شورشهایشان فکری بکن، مثلاً نیرویی برای محافظت خبر کن، یا برای سرکوب، یا…
پیرمرد گفت، اینها را میدانم و برایش چارهای اندیشیدهام، اما به فشنگ و تفنگ در کنار هم فکر کردهای؟
پسرک در حالی که چشمانش را درشت کرده بود و ابروانش را بالا انداخته بود گفت:
خب باید خط تولید این دو را از هم جدا کنیم، حتی جای انبارها را، بودن این دو در کنار هم دیوانگی است
پدر میتوانیم ماشینآلات ساخت فشنگ و انبار را به یکی از باغها و سولهها منتقل کنیم و کارکنان را از هم جدا کنیم،
پدر با بیمیلی گفت:
آری فکر خوبی است، اما به همین سادگیها هم که نیست، این کار نیاز به اجازهی رسمی دارد، باید مجوزات لازم را کسب کنیم
پسر در حالی که بادی به غبغبش انداخته بود بهترین فرصت برای گفتن رازش را جست و با غروری مضاعف رو به پدر گفت:
دیگر نمیخواهد خیلی نگران مجوزات باشی تا چندی دیگر دختر وزیر کشور عروست خواهد شد
بعد از گفتن این جمله، با وقار و با ادای احترام از اتاق پدر بیرون رفت تا خود را به برنامهی ناهار با دختر وزیر کشور برساند در همین حال پدر بهتزده به این سو و آن سو نگاه میکرد، با خودش مرور میکرد
دختر وزیر کشور
وزیر فعلی؟
منظورش همو است؟
او تنها یک دختر دارد، آیا او را میگوید؟
شاید منظورش دختر وزیر کشور سابق است؟
اما وزیر سابق کشور که توان مجوز دادن ندارد، یعنی همان دختر وزیر کشور فعلی را میگوید
یعنی همان دختر سفیدپوست با باسن بزرگ را میگوید که چند باری بعد از ملاقات با پدرش خود را به من چسباند، همان دختری که صدای فریادهای شهوانیاش را همهی بزرگان شنیدهاند،
همان دختری که همه برای تلکه پدرش با او نزدیکی میکنند، همان دختر مست و حشری که برای پدر بیآبرویی به بار آورده است، یعنی او پسر مرا هم دیوانهی خود کرده است
چه کرده که او را عروس ما خوانده و چه خواهد کرد اگر عروس ما شود
وزیر کشور، تنها دختر وزیر کشور، جایگاه اصالت، خون پاک، شهوت، بی بندباری، ثروت، قدرت، سیاست، همه و همه
پیرمرد فنجان قهوهای که سرد شده بود را به دست گرفت و یک نفس هر چه در آن باقیمانده بود را سر کشید، از تلخیاش به خود آمد و فریاد زد:
عروس ما دختر وزیر کشور
ازدواج پسر کارخانهدار معروف با دختر وزیر کشور
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
آثار صوتی نیما شهسواری شامل
تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است
همچنین شما نیز میتوانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد
آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است
تمامی این آثار در قالبهای مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،
برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد
در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز میشود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … میپردازم.
اینجا جایی است که صدای ما تلاش میکند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهامبخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.
آیا به دنبال تجربهای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاههای متنوع هستید؟
آیا علاقهمند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟
پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.
به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد
بیشک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است
اما فرای این اشتراکگذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما میتوانید در کنار ما باشید
راههای بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما میتوانید در زمینه ترجمهی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وبسایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید
فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما میتوانید با عضویت در وبسایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما میتوانید از طریق ارسال پست در وبسایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید
تمامی آثار نیما شهسواری در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما است،
نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره میتوانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وبسایت جهان آرمانی بدست آورید،
فرای وبسایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرمهای پادکستگیر در اختیار شما است از جمله این برنامهها
فرای برنامههای پادکستگیر شما میتوانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید
برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامهی پادکستگیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید
راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است،
در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوشخراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود
اگر خواستید در تغییر زشتیهای این دنیا همراه ما باشید با اطلاعزسانی به دیگران بزرگترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود
ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم
با تشکر
نیما شهسواری
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جانپنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی میکنند
جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.