همه جانها اسیر خاک کرد است
بکشته فکرها را تار کرد است
به فقری کشته اینها را در این خاک
به قول دیگری بیمار کرد است
همه دنیای اینان را ربود است
همه سختی از اینان تار و پود است
نه کاری دارد و او سخت در کار
به لقمه نان اسیر افتاده در بار
همه فکر و جهانش را در این بست
به غل آورده فکر و مغر را پست
که دنیا تا همان پیش است و در رو
و بر دنیای دیگر خانه آن سو
خودش هر آرزو را پیش برد است
به تاج و تخت شاهان بیش برد است
به کاخ زر به شیر حمام در خون
به زر دنیای مردم خویش خورد است
و سیل آدمان در کار بیکار
به لقمه نان و او محتاج بیزار
ندارد هیچ فکری مانده از او
همه دنیا شده آن لقمه در رو
که از صبح و به شامش هیچ در باد
در این دوار گردون شه شده شاد
همه تن آرزو را پیش برد است
یکایک آدمان را خویش خورد است
سرآخر گفته بر طفلی که این چیست
چه داری آرزو در پیش رو چیست
و کودک نادم و سر زیر بر خاک
بگوید آرزو معنای آن چیست